eitaa logo
عقل یشمی خال‌خال پشمی
214 دنبال‌کننده
589 عکس
29 ویدیو
70 فایل
☑️ حرف‌های رایگان یک آدم 😇✌ @ebrahimpour
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ای است: تا آنجایی که عواطف و احساسات من آسیب نبیند، دیگران حق و دارند؛ اما به محض اینکه پَرِ فکرشان به گوشه‌ی مقبولات و احساسات من گرفت، و و اند و به خود حق می‌دهم آن‌ها را از حیّزِ انتفاع ساقط کنم! 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔳 هایی‌ست این های بد؛ ▪️«ما أُبَرِّئُ نَفْسِي» از این‌ها؛ ▪️فرار از این روحیه‌ها خیلی سخت است و «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»؛ ▪️«إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي»... 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌼 فرازی از ✅ دیگران برای ما سودی ندارند... [ ] 📜 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/177 [ترجمه فارسی]
🌼 فرازی از ✅ دیگران برای ما سودی ندارند... [ ] 📜 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/176 [متن عربی]
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: . (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از دو) 💠 «بیست‌ویک‌روزبعد» فیلمی است پُرمدعا در اکران؛ که هر کدام از آن ادعاها در سنجه‌ی انصاف می‌تواند وزن‌کشی شود:«1.فیلم سینماییِ 2.امیدبخشِ 3.کودک‌و‌نوجوان». 💠 «بیست‌ویک‌روزبعد»، روایتی‌ست از زندگی پسربچه‌ای یتیم و علاقه‌مند به سینما و فیلم‌سازی به نام مرتضی (مهدی قربانی) که در هنگامه‌ی کوشش‌اش برای تهیه دوربین و ساخت فیلم، متوجه سرطان مادرش (ساره بیات) می‌شود که از او و برادر کوچک‌ترش مخفی کرده و درمانش نیازمند آمپولی گران‌قیمت است؛ ازاین‌رو تمام تلاشش را می‌کند و حتی ایده‌ی فیلمش (داستان پسری که پدرش شاگرد مرتاضی هندی بوده و می‌خواهد قطار را با قدرت ماورایی نگه‌دارد) را و تنها وسیله‌ی قیمتی باقی‌مانده از پدرش (موتور سیکلت) را می‌فروشد تا پول دارو را تهیه کند؛ ولی بعد از خرید آمپول متوجه می‌شود این دارو بایستی هر «بیست‌و‌یک‌روز» یک‌بار مصرف شود. 💠 بیست‌ویک‌روزبعد خوش‌ساخت است و -غیر از پایان‌بندی‌اش- روایتی روان و صحیح و مشخص دارد. شخصیت‌سازی مرتضای فیلم در روند داستان زیباست و دل‌نشین؛ مرتضی مغرور، آرمانی، بامرام، کوشا و داداش‌بزرگ است. امتزاج این خصوصیات، صحنه‌های شیرینی می‌آفریند. با این حال فیلم‌نامه روایتی متصل ندارد؛ چراکه داستان‌های زائد و فرعیِ زیادی دارد که غیرمتصل به داستان اصلی‌اند. به‌عبارت‌دقیق‌تر فرازهای فرعی فیلم، فاقد ارتباط عمودی با بدنه داستان‌اند که حذف آن‌ها آسیبی به داستان اصلی نمی‌زند. برای نمونه شرطی‌بازی‌کردن مرتضی با جوانان بزرگسالی که در اتاق پشتی کلوپ هستند و سپس فرارکردن از دست آن‌ها، هرچند تلاشی برای کسب درآمد است، اما نقشی در پیکره‌ی اصلی داستان بازی نمی‌کند. همچنین است ورود و خروج پدر بچه پولدار کلاس‌شان. 💠 تا قبل از ده‌دقیقه‌ی پایانی فیلم، گرچه شاهد دردی از اجتماع هستیم، از تلاش‌های امیدوارانه‌ی مرتضی و دوستانش لذت می‌بریم. اما ده‌دقیقه‌ی آخر فیلم، همان‌طور که دنیا را روی دوش مرتضی هوار می‌کند، شیرینی قبل را هم به کام مخاطب تلخ کرده و ویرایشی جدید به طعم کل فیلم می‌دهد. مرتضی بعد از این‌که از مسئول داروخانه می‌شنود دارو را باید بیست‌ویک‌روزبعد هم تهیه کند، وا می‌رود! او تمام زندگی‌اش را برای خرید این دارو خرج کرده و هیچ راهی برایش باقی نمانده: ایده‌ی فیلم‌اش را فروخته؛ قولی که به مادرش داده را شکسته و شرطی‌بازی‌کردن را هم امتحان کرده؛ رفیق حباب‌سازش هم درآمدش را به او داده؛ تنها هنرش که همان نگه‌داشتن قطار است را هم با تعداد زیاد تماشاچی به کار گرفته و حتی موتور پدرش که تنها بازمانده قیمتی از اوست و مادرش در حفظ آن تاکید زیادی دارد را هم فروخته. دیگر راهی برای بیست‌ویک‌روزبعد جلوی پای مرتضی باقی نمانده؛ بنابراین منطقا آینده‌اش تاریک و کور است. ازاین‌رو اینکه در پایان‌بندی فیلم، جلوی قطار می‌ایستد و می‌خواهد آن را نگه دارد، بیش از آنکه بخواهد دلالتی به «ایستادگی در برابر مشکلات» داشته باشد، ناامیدی و خودکشی روحی اوست! ازاین‌رو ایستادن قطار بسی بی‌معناست. این قطار جز در ذهن نویسنده و بریده از داستان، نمی‌تواند بایستد! قطار واقعی همان خبر مسئول داروخانه بود که از روی او رد شد... (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: . (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از دو) 💠 گردش و تناوب «بیست‌ویک‌روز بعد»های او، ابدویک‌روز تلخ‌اش را می‌آفریند. ابدویک‌روز، نتیجه‌ی روزهای مصیبت‌بار هر بیست‌ویک‌روز یک‌بار اوست؛ ابد‌ویک‌روزْ تلخ و بی‌امید. ابدویک‌روزی که فرصت بچگی‌کردن و رسیدن به آرزوها را از او می‌گیرد و در عمل او را زیر چرخ‌های قطار له می‌کند. بنابراین مهدی‌قربانیِ (مرتضی) «بیست‌ویک‌روزبعد» همان مهدی‌قربانیِ (نوید) «ابدویک‌روز» است! آنجا خواهرش (سمیه) به او دروغ می‌گوید و دنبال نخودسیاه می‌فرستدش؛ و اینجا مادرش. آن‌جا باید فندک و آت‌وآشغال بخرد؛ اینجا داروی گران‌قیمت. منتها در ابدویک‌روز ازآن‌روکه فرزند کوچک خانواده است، رفتاری منفعل دارد؛ ولی در بیست‌ویک‌روزبعد چون جوان است و کاراکتر اصلی، نهایت تلاشش را می‌کند و فعال است. آنجا برادروخواهر و مادرش فحش می‌دهند، ولی اینجا صلوات می‌فرستند! اما فرجام هر دو یکی است: «آینده‌ای سیاه و بی‌امید». نوید ابدویک‌روز هم دارد در تیزهوشان قبول می‌شود؛ چنان‌که مرتضای بیست‌ویک‌روز بعد عاشق سینماست؛ اما هردو استعداد و توانایی‌شان زیر چکمه‌های روزگار نابود می‌شود و هر دو تا ابدویک‌روز در منجلاب دست‌و‌پا می‌زنند. هرچقدر آنجا با برگشتن خواهرش به خانه -در پایان فیلم-، امید می‌گیرد؛ اینجا هم با نگه‌داشتن ماورایی قطار-در پایان فیلم-، امیدوار است!! 💠 بیست‌ویک‌روزبعد، در باطن فیلم کودک‌ونوجوان نیست؛ نه «برای» کودک‌ونوجوان است و نه «از منظر» آن‌ها. «برای» کودک و نوجوان نیست؛ چراکه این حجم از فشار و سیاهی روی دوش هر کودکی سنگینی می‌کند و روان‌شناسی رشد این اجازه را نمی‌دهد که دنیای سخت و پرمعادله‌ی بزرگ‌ها را بر کوچک‌ترها تحمیل کنیم. فیلم فرصت زندگی کودکانه را از بچه سلب می‌کند و نمی‌گذارد کودکی کند و «حال‌خوب‌کن» نیست. اگر مرتضای فیلم مجبور است، اما چرا این سختی روحی را -با دیدن فیلم- به مرتضاهای اطراف‌مان تحمیل کنیم؟ 💠 فیلم حتی «از منظر» کودک و نوجوان هم نیست! یعنی مواجهه‌ی کودکانه با پدیده‌ها ندارد و از زاویه‌ی دید یک کودک مسئله را نشان نمی‌دهد. زاویه‌ی دید کودکانه دقیقا همان نمایش مواجهه پسربچه‌ی بوشهریِ «تنهای‌تنهای‌تنها» با اخبار مختلف مذاکرات بین‌المللی و نتیجه‌ی آن بر رابطه‌ی دوستانه‌ی کودکانه‌اش است. مرتضای بیست‌ویک‌روزبعد اما حتی کودکی هم نمی‌کند. او کاملا جدی و منطقی برادرش را پای میز مذاکره می‌برد و از بیماری مادرش می‌گوید و فرآیند نگه‌داشتن قطار را به او آموزش می‌دهد و او هم کاملا جدی و منطقی کار را انجام می‌دهد! ما از مرتضی خوشمان می‌آید و با او ارتباط برقرار می‌کنیم، نه از آن جهت که نوجوان است و نوجوانی می‌کند؛ بلکه ازاین‌رو که عاقلهْ‌مردی است مغرور و مصمم و جدی! 💠 اما در مجموع اگر ادعاهای پُرطمطراق سازندگان فیلم را -مثل سینمای امیدبخشِ کودک‌ونوجوان- کنار بگذاریم و از پایان‌بندی فیلم اغماض کنیم، «بیست‌ویک‌روزبعد» فیلم سینمایی خوب و قابل قبولی صرفا در ژانر اجتماعی است و هرچند مفهومی تکراری اما بیانی جدید از دردهای اجتماعی دارد و می‌تواند انتخاب یک خانواده برای فیلم‌دیدن در سینما باشد. «بیست‌ویک‌روزبعد» از این جهت که فیلم سالمی برای خانواده است و تلاش قابل قبولی برای ارائه‌ی معنای زندگی دارد، شایسته تقدیر و قدردانی است. //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
🎬 #انتشار #نقد_فیلم سینمایی « #بیست_و_یک_روز_بعد » ✳️عنوان: (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» 🔺سایت « #بانی_فیلم » 🗓تاریخ نگارش: 10شهریور1396 🗒تاریخ انتشار: 12شهریور1396 🌐 @aliebrahimpour_ir
کل متن.jpg
2.32M
✅ تصویر کامل مطلب در سایت 🎬 #انتشار #نقد_فیلم سینمایی « #بیست_و_یک_روز_بعد » ✳️عنوان: (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» 🔺سایت «بانی‌فیلم» 🗒تاریخ انتشار: 12شهریور1396 🌐 @aliebrahimpour_ir
🎬 #انتشار #نقد_فیلم « #بیست_و_یک_روز_بعد » ✳️عنوان: (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» 🔺 #روزنامه #بانی_فیلم 🗒انتشار: یکشنبه، 12شهریور96 - شماره3517 - ص4 🌐 @aliebrahimpour_ir
نقد فیلم - (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» - علی ابراهیم‌پور - بانی فیلم - یکشنبه، 12شهریور96 - 3.jpg
2.97M
🔰 نسخه کامل ص4 #روزنامه #بانی_فیلم 🔰 یکشنبه، 12شهریور96 - شماره3517 ✅ در این صفحه، نقد فیلم « #بیست_و_یک_روز_بعد »، نوشته علی‌ابراهیم‌پور به چاپ رسیده است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌷 « / » 🌷 ✅موضوع: «بیست و یک روز بعد»، اثر سینمایی آقای محمدرضا خردمندان. 🏷 عنوان: (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» 🖌 علی ابراهیم پور 🗓تاریخ نگارش: 10شهریور1396 📇تعداد واژگان: 937 🗒تاریخ انتشار: 12شهریور1396 📎توضیح: انتشار همزمان این یادداشت در سایت و بانی فیلم به تاریخ یکشنبه، 12شهریور96 - شماره3517 - ص4. 💠مطالعه‌ی نسخه و : 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/181 (بخش اول) 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/182 (بخش دوم) 💠 لینک‌های مربوط به انتشار: 🗞 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/185 (تصویر مطلب در روزنامه) 📥 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/186 (دانلود ص4 روزنامه بانی‌فیلم ) 🌀 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/184 (تصویر کامل مطلب در سایت) ♻️ http://www.banifilm.ir/%D8%A7%D8%A8%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A8%D8%B9%D8%AF/ (لینک مستقیم بانی فیلم) 🔹پ.ن: مثل همیشه، از شنیدن نظرات دوستان همراه، خوش‌حال خواهم شد.☺️🙏💐 🔹پ.ن2: از سه دوست عزیز و البته گم‌نامم کمال تشکر را دارم که مهربانانه برای قوام گرفتن متن، من را کمک و همراهی کردند.😌 [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
#دقت #روش #روش_شناسی #تحقیق #روش_تحقیق 📚 روش تحقیق با تکیه بر حوزه علوم قرآن و حدیث؛ #دکتر_پاکتچی؛ ص29 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌷 دعای توسل 🌷 [ #دعا #نمودار #نموداری #توسل #روایت #حدیث #دعای_نموداری]
💠 یه بابایی بود، کل محرم و صفر رو کامل پیرهن مشکی می‌پوشید؛ اما قد ارزن سگی‌اش عوض نمی‌شد. مثل اون نباشیم. 🌐 @aliebrahimpour_ir
✅ راه آسان #زیارت_امام_حسین 🔸 «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ» [ #حدیث #روایت #شب_جمعه #زیارت_از_راه_دور] 🌐 @aliebrahimpour_ir
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: «سارا و آیدا» نقطه‌ای تباه در پرونده‌ای سفید . [نسخه ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ 💠از «کتاب قانون» گرفته تا «حوض نقاشی»، کارنامه‌ی پر و پیمانی برای ساخته و او را در ژانر اجتماعی صاحب‌سبک کرده؛ «سارا و آیدا» هم گرچه در همان اجتماعی است، به هیچ وجه توقع مخاطب را برآورده نمی‌کند. 💠میری، شبیه همان دو راهیِ اخلاقی‌ای را در «سارا و آیدا» تصویر کرده که مجری طرحش ،همایون اسعدیان، در فیلم اخیرش (یک روز بخصوص) ساخته! این دو راهی برای سارای فیلم (غزل شاکری) ساخته می‌شود. او باید پول هنگفتی جور کند تا مادر بازنشسته‌ی فرهنگی‌اش را زندان نیاندازند. دوستش آیدا (پگاه آهنگرانی) اما، می‌خواهد روحیه‌ی سارا را حفظ کند و یاری‌اش دهد و برای همین دست به دامن نامزدش سعید (مصطفی زمانی) می‌شود. او پول را می‌دهد ولی از سارا می‌خواهد مدارک یک مناقصه بزرگ را از شرکتش بدزدد و به او بدهد و دوباره برگرداند. این کار را می‌کند؛ پشیمان می‌شود؛ آیدا به کمکش می‌آید و مدارک را می‌گیرد ولی تصادف می‌کند و می‌میرد و تقصیرها به گردنش می‌افتد. سارا هم در دقیقه آخر می‌گوید که کار خودش بوده و تمام!! فیلم‌نامه در همین حد تباه است! 💠 سناریو از حد یک ایده -که همانا روایتی از یک رفاقتِ عمیقِ دخترانه باشد- جلوتر نرفته. شدیدا چالش‌های داستانی دارد. فیلم تقریبا بی تعلیق است! اگر بیننده‌ای فیلم را تا آخر ببیند، از روی مرام خودش است؛ نه درام فیلم. از نیمه فیلم به راحتی آخر داستان را می‌شود حدس زد. کاراکترها شدیدا تیپیکال‌اند. سارا دختر مهربان و آرام ؛ آیدا خوش‌قلب و بازیگوش؛ سعید دو روی قالتاق! با همین چند ویژگی ساده کاملا می‌توانید داستان را در ذهنتان خلق کنید و مطمئن باشید داستانی که در ذهنتان ساخته‌اید، همانی است که روی پرده نمایش داده شده؛ بدون خلاقیت خاصی در پرداخت یا بیان. اصلا سارا و آیدای فیلم آیا واقعا رفاقتی عمیق دارند؟ اگر رفاقتی عمیق دارند چرا سارا مشکلی که سعید برایش ایجاد کرده را اول از همه با آیدا در میان نمی‌گذارد؟ در رابطه عمیق، چنین برخوردی قابل هضم است؟ 💠علاوه‌بر این، اتفاقاتی در فیلم‌نامه می‌افتد که مخاطب حیران می‌ماند! بدون هیچ دلیل مشخصی رابطه سارا با نامزدش (علیرضا) صریح و شفاف نیست یا مثلا آمدن گاه‌وبی‌گاه سعید به در خانه‌ی سارا! خصوصا این آخری آنقدر تکرار می‌شود که شک می‌کنیم کارگردان واقعا فیلم را برای سینما ساخته یا تلویزیون. نماها ساده و ابتدایی فیلم هم این شک را تقویت می‌کند. به خاطر تمام این مشکلات است که دوست داریم تصویرمان از مازیار میری، همان تصویری که قبل از «سارا و آیدا»یش داشتیم، باقی بماند. 💠 ارزش دیدن دارد، نه به عنوان یک اثر فاخر سینمایی؛ به عنوان یک فیلم معمولی که بخواهید تفریحانه ببینید و اندکی هم ذهنتان را قلقلک بدهد. همین و فقط همین. //پایان// [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
🎬 #انتشار متن مجروح [] #نقد_فیلم سینمایی « #سارا_و_آیدا » 🔺سایت « #جوان_آنلاین » 🗓تاریخ نگارش: 5مهر1396 🗒تاریخ انتشار: 6مهر1396 🌐 http://www.javanonline.ir/874079 🌐 @aliebrahimpour_ir
✅ تصویر کامل مطلب در سایت 🎬 #انتشار متن مجروح [] #نقد_فیلم سینمایی « #سارا_و_آیدا » 🔺سایت « #جوان_آنلاین » 🗓تاریخ نگارش: 5مهر1396 🗒تاریخ انتشار: 6مهر1396 🌐 http://www.javanonline.ir/874079
🎬 #انتشار متن مجروح [] #نقد_فیلم « #سارا_و_آیدا » 🔺 #روزنامه #جوان 🗒انتشار: شماره۵۲۰۰، 5شنبه ، 6مهر، ص6. 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔰 نسخه کامل ص6 (فرهنگ‌ و هنر) #روزنامه #جوان 🔰 پنجشنبه، 6مهر96 - شماره 5200. ✅ در این صفحه، متن مجروح [] #نقد_فیلم سینمایی « #سارا_و_آیدا »، نوشته علی‌ابراهیم‌پور به چاپ رسیده است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
روزنامه جوان، شماره۵۲۰۰، 5شنبه ، 6مهر، ص6.pdf
304.6K
🔰 نسخه PDFباکیفیت ص6 (فرهنگ‌ و هنر) #روزنامه #جوان 🔰 پنجشنبه، 6مهر96 - شماره 5200. ✅ در این صفحه، متن مجروح [] #نقد_فیلم سینمایی « #سارا_و_آیدا »، نوشته علی‌ابراهیم‌پور به چاپ رسیده است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌷 « / » 🌷 ✅موضوع: «سارا و آیدا»، فیلم جدید سینمایی آقای مازیار میری 🏷 عنوان نگارنده: «سارا و آیدا» نقطه‌ای تباه در پرونده‌ای سفید ⛔️عنوان : یک فیلم کاملا معمولی از یک فیلمساز معمولی 🖌 علی ابراهیم پور 🗓تاریخ نگارش: 5مهر1396 📇تعداد واژگان متن اصلی: 440 🗒تاریخ انتشار: 6مهر1396 ❎نکته: این، نقد قوی‌ای نیست. یک گزارش مختصر است. به قدرت نقد‌های چاپ‌شده‌‌ی قبلی نیست. از لحاظ محتوا خودم اگر به قبلی‌ها 18 بدهم، به این 14 می‌دهم. 📎توضیح: ▫️مقدمه1و2: اساسا راغب هستم اگر متنی می‌نویسم، کمک‌کار جریان انقلاب اسلامی باشد. به همین خاطر هم نشریات انقلابی در اولویتم هستند. از طرفی مراودات مختلف با نشریات متفاوت، خودش به تنهایی یک تجربه مفید است و آدم می‌تواند محکشان بزند. ▫️مقدمه3: قبل‌ترها یکی‌دوروز را متمرکز گذاشتم و با اکثر روزنامه‌ها تماس گرفتم. لیست خوبی از شماره‌ها و ایمیل‌ها درست کردم برای ارتباط نویسنده‌ها با روزنامه‌ها. بعدها اگر فرصت شد شاید در اختیارتان قرار دادم. ▫️1⃣: همان موقع‌ها با روزنامه تماس گرفته بودم، آی‌دی تلگرامش را داد و گفت از آن طریق برایش مطلب بفرستم که اگر خوب بود کار کنند. شبی که متن را نوشتم، با برخورد نسبتا نامناسبی گفت اصلا ارتباط اینطوری با مخاطبین ندارن و فرد باید رزومه بفرستد و... . حرف قبلی‌اش را یادآورش شدم و تقاضا کردم ابتدا متن را ببیند و بعد نظر بدهد. طوری جواب داد انگار خودش نبوده! دغدغه‌ام را نسبت به تقویت نشریات انقلابی گفتم و گفتم جاهای دیگری هستند که متن را کار کنند. گفت بدهید. خداحافظی کردم. این شد تجربه صفحه سینمای روزنامه . ▫️2⃣: برای سردبیر فرهنگی روزنامه جوان فرستادم. پیشتر نقد 5عصر را هم برایش فرستاده بودم؛ با اینکه تاکید کرده بودم جواب بدهد، جوابی نداده بود. گفتم قبلی را که جواب ندادید، این یکی را ببینید و باز تاکید کردم که راغبم به تقویت نشریات جریان انقلابی. گفت ساعت5عصر را نقد نمی کنند چون کار مدیری است. گفتم همین حرف شما را هم زد (ولی بسیار چابک‌تر و در عرض یک هفته جواب رسمی داد) ولی چاپ کرد. گفت اونها نواصولگران! متن را فرستادم. بدون اینکه بخواند گفت کار می‌کنند. گفتم شما اول بخوانید و بعد نظر بدهید. قرار شد برای پنجشنبه کار کنند. ▫️3⃣: پنجشنبه متن را در روزنامه پیدا کردم. مبهوت شدم. 😳 تیتر و پاراگراف اول کاملا تغییر کرده بود و محتوا شده بود ضد آن چیزی که من نوشته بودم. تغییر تیتر در نشریات مرسوم است؛ ولی تغییر محتوا بدون هماهنگی نویسنده، کاری شدیدا است. نمی‌دانم چرا روزنامه‌ای مثل جوان، باید با شخصی مثل لج داشته باشد و خوشش نیاید؟ واقعا تحریفی که روی پاراگراف اول من انجام دادند، بی‌انصافی است. مازیارمیری را مگر می‌شود کسی دیده باشد و تحسین نکند؟ واقعا یک طنز صرفا معمولی نیست. کاری بد و زشتی کردند. خیلی ناراحت شدم. ▫️جالب اینجاست که در پاراگراف یکی‌مانده به آخر نوشته‌ام: «به خاطر تمام این مشکلات است که دوست داریم تصویرمان از مازیار میری، همان تصویری که قبل از «سارا و آیدا»یش داشتیم، باقی بماند.» آن آقای تحریف‌کننده اینقدر حواسش نبوده وقتی پاراگراف اول را داغان کرده، اینجا را هم باید ویرایش می‌کرده! خب اگر همه‌ی کارهای میری معمولی است و این کار جدیدش هم معمولی، پس چه معنا دارد تصویرمان از میری قبل و بعد این اثر تغییر کند؟ اضافه شدن عددی مساوی میانگین به یک مجموعه عدد، که میانگین آن را تغییر نمی‌دهد؛ جاهل! ▫️بعدا با دبیرسرویس فرهنگی‌اش گفتم جریان را. گفت اتفاقا اینطور تغییرات جزو اصول حرفه‌ای‌شان است. خوب شد معنای کار را هم فهمیدیم! بیچاره بویی از حق نویسنده بر متنش نمی‌داند. بیچاره ما و بیچاره جریان انقلاب اسلامی. این هم شد تجربه کار ما با روزنامه ! 😶 💠مطالعه‌ی نسخه و مجروح نشده : 🔰 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/195 💠 لینک‌های مربوط به انتشار: ♻️ http://www.javanonline.ir/874079 (سایت ) 🗞 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/198 (ستون ص6 روزنامه جوان) 📥 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/200 (دانلود ص6 شماره 5200 ) 🌀 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/197 (تصویرکامل مطلب در سایت) 🔹پ.ن: مثل همیشه، از شنیدن نظرات دوستان همراه، خوش‌حال خواهم شد.☺️🙏💐 🔹پ.ن2: از دو دوست عزیز و البته گم‌نامم کمال تشکر را دارم که مهربانانه قبل از انتشار، متن را خواندند و کمک و همراهی‌ام کردند.😌 [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
مختار: «ناریه! غرورم را زخمی کنی، عشقم را سر می‌برم...» [💭 #دیالوگ ] [🎬 #فیلم #مختارنامه ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
☑️ جدول تمایز و 📙 منبع : اصول و فنون پژوهش، دکتر ،‌ ص83 [ | | | ] 🌐 @aliebrahimpour_ir