eitaa logo
این عماریون
365 دنبال‌کننده
240.8هزار عکس
65.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
يكي از بارز در سال 73 با ضد انقلاب در شهر بود كه منجر به تعدادي از انقلابيون بود وبراي بار در اين ایشان شد. 🍃🌷🍃 تا سال 1376# در 3 با اجراي چندين از جمله طرح ا مرز و طرح‌هاي با قاچاقچيان با سمت، قرارگاه را پذيرفت. 🍃🌷🍃 به و و و را در نيز مانند ديگر شهرهاي محل آغاز كرد. 🍃🌷🍃 ایشان هنگام از با تمام خانواده صحبت مي‌كرد و با و فراوان به و فصل آنها مي‌پرداخت. 🍃🌷🍃 هنگام براي يكايك و از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه مي‌برد و باعث مي‌شد. 🍃🌷🍃 حتي به اروميه جهت به مراجعه مي‌كردم به نحوي كه ساعت 12 به بعد به منزلش باز مي‌گشت. 🍃🌷🍃
دوره كوتاه ایشان در سمت 3 نيروي مخصوص سيد الشهدا🌷با تمام و ادامه داشت.... 🍃🌷🍃 سرانجام ، سرتیپ پاسدار قهاری سعید در تاريخ 4 1385# در و در جهنم دره بين و در درگيري با و پژاك همراه با 14# تن ديگر از به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 : گلزار شهر همدان. 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز    💠 سردار سرتیپ پاسدار شهید سعید قهاری سعید💠                            🌷  صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
ایشان هم بود. اصغر و حسین   ایشان از دفاع مقدس هستند که هنوز هم و هستند.💔 🍃🌷🍃 با شروع تحمیلی ،   به‌عنوان پس از طی دوران آموزش نظامی به جنگ اعزام شد که این ، قریب به #۴ سال به طول می‌انجامد. 🍃🌷🍃 برادر ایشان توفیق یافت تا در طول #۴ سال در مختلف ضمن یاری اسلام، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند. سمت او تیپ بود و سرانجام در و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ دجله به رسید. 🍃🌷🍃 پسر خانواده شان بود. در بیست و یکمین روز مرداد ۱۳۴۵ در تهران متولد شد وقتی به رفت، به زحمت سنش به ۱۵# سال می‌رسید. 🍃🌷🍃 مدتی در بود و بعد مدتی هم در ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 و مدتی هم در ل ۱۰ (ع)🌷.با وجود سن کم، پا به پای ما برادران در بزرگ شرکت کرد. 🍃🌷🍃
مدافع حرم رضا ایزدیار 🍃🌷🍃 درسال  ۱۳۴۷#  در شهر کرج، محله حاجی آباد در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. مادرش از ابتدا استاد قرآن محله و پدرش با آن که کارگر کارخانه بود با تبعیت از پدربزرگشان به عنوان خادم مسجد در محله فعالیت داشتند. 🍃🌷🍃 ایشان هم هست. #داود ، برادر بزرگتر ایشان از جنگ تحمیلی هستند. 🍃🌷🍃 پدافند هوایی 10 (ع)🌷 را برعهده داشت واز  سال مقدس بود که برایش  بازنشستگی و یک جانشینی نداشت. 🍃🌷🍃 متاهل بود و ۳ فرزند به یادگار دارد، ۲ پسر و ۱ دختر. آقاجواد،آقا مرتضی وزینب خانم.
ایشان هم بود. اصغر و حسین ایشان از دفاع مقدس هستند که هنوز هم و هستند.💔 🍃🌷🍃 با شروع تحمیلی ،   به‌عنوان پس از طی دوران آموزش نظامی به جنگ اعزام شد که این ، قریب به #۴ سال به طول می‌انجامد. 🍃🌷🍃 برادر ایشان توفیق یافت تا در طول #۴ سال در مختلف ضمن یاری اسلام، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند. سمت او تیپ بود و سرانجام در و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ دجله به رسید. 🍃🌷🍃 پسر خانواده شان بود. در بیست و یکمین روز مرداد ۱۳۴۵ در تهران متولد شد وقتی به رفت، به زحمت سنش به ۱۵# سال می‌رسید. 🍃🌷🍃 مدتی در بود و بعد مدتی هم در ۲۷ محمد رسول الله (ص)🌷 و مدتی هم در ل ۱۰ (ع)🌷.با وجود سن کم، پا به پای ما برادران در بزرگ شرکت کرد. 🍃🌷🍃
ولی  ما را به   10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم علی اکبر (ع)🌷 🌷 را به نصر دادند و من را به دسته . 😔 🍃🌷🍃 در کربلای 1 با هم شرکت کردیم ، به دچار گرفتگی شد به طوری که تونست بر بزنه😔 چون به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد. 🍃🌷🍃 در کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه .😊 🍃🌷🍃 همین روزها بود که یک بسیار سخت در اطراف منطقه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از اومدیم تهران بعد از برگشتن من به متوجه شدم که گرفته برای عمار و دیگر را ندیدم. 🍃🌷🍃 تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم که رفته بود بعد از گرفتن بلیط در خیابان چیتگری را دیدم بود. 🍃🌷🍃 اون گفت از خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم ،گفت نرو،گفتم چرا؟ گفت شده و الان هم را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭 🍃🌷🍃
آموز دفاع مقدس عالی 🍃⚘🍃 درسال ۱۳۴۶ در روستاي جهانيگر در شهر زابل در خانواده ای متدین و روستایی متولدشد. ضمن در مدرسه به مي‌پرداخت هنوز کودک بود که به پيروزي رسيد و آغاز شد. در سن سالگي به حق عليه باطل رفت و در ، یک و ۵ شرکت کرد. 🍃⚘🍃 ها و عملش را واداشت تا واحد عمليات ۴۱ ثارالله را به ایشان بسپارند و با آغاز کربلاي ۵ فرماندهي اطلاعات لشکر ۴۱ ثار‌الله و محور را بر عهده گرفت. 🍃⚘🍃
حدود 150 متری با این و خاردارها فاصله داشتیم كه سمت چپ ما محور عاشورا لو رفت. چهار لولی كه روی سكوی روبروی ما بود تمام توجهش به عاشورا جلب شد و چرخید و مرتب به همان سمت می‌كرد. ما هم از فرصت به دست آمده استفاده كردیم و خودمان را كشیدیم به سمت راست تا به خاردار برسانیم. هنوز 30 متری فاصله داشتیم كه عراقی‌ها متوجه حضور ما شدند، آتش را به سمت ما گرفتند. همه هیجان زده داخل آب می‌دویدیم تا به برسیم و عبور كنیم. هنوز بچه‌های فرصت كردن را پیدا نكرده بودند كه خودش را روی انداخت و فریاد می‌زد از روی من شوید😭 🍃⚘🍃 مگر كسی می‌توانست به خودش این اجازه را بدهد و نفری باشد كه از روی رد شود. 😭 را همه دوستش داشتند و خیلی برایمان عزیز بود.😭 🍃⚘🍃
در ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک وقتی خمپاره در کنارش اصابت کرد در لحظه شهادت به یارانش گفت: « سلام مرا به امام برسانید و بگویید صفرخانی دِین خود را به اسلام ادا کرد»
در ۱۳ آبان ۱۳۶۴ به عنوان ستاد قدس گیلان منصوب شدو در کربلای ۲ در حاج عمران شرکت کرد . این که در دوازده شب ۹ شهریور ۱۳۶۵ انجام شد کمیل ، میثم و حمزه سیدالشهداء(ع)⚘ به سوی مواضع دشمن پیشروی کردند و در همان ساعات اولیه دشمن را در هم شکستند. 🍃⚘🍃 کمیل – برای هدایت نیروهای خود ، درخواست نیروهای کمکی کرد در حالی که بر اثر گلوله مجروح شده بود . رضوانخواه با وجود با گردان خود را در میان آتش دشمن به پیش میبرد که بار دیگر مورد ترکش قرار گرفت و به رسید.💔 🍃⚘🍃 پس از کمکی ، لشکر به محمود قلی پور داد به سرعت# گردان مالک اشتر را که به عنوان پشتیبان آماده بود ، به خطوط درگیری اعزام کند. 🍃⚘🍃 کمکی را به خطوط درگیری اعزام کرد و پس از گردان محل خود را ترک نکرده بودند که در قله رفیع کدو ، مورد گلوله قرار گرفت . در نتیجه ،ایشان به همراه به رسیدند و #سردارشهید محمود قلی پور در اثر تکه شد.💔 🍃⚘🍃
آموز دفاع مقدس عالی 🍃⚘🍃 درسال ۱۳۴۶ در روستاي جهانيگر در شهر زابل در خانواده ای متدین و روستایی متولدشد. ضمن در مدرسه به مي‌پرداخت هنوز کودک بود  که به پيروزي رسيد و آغاز شد. در سن سالگي به حق عليه باطل رفت و در ، یک و ۵ شرکت کرد. 🍃⚘🍃 ها و عملش را واداشت تا واحد عمليات ۴۱ ثارالله را به ایشان بسپارند و با آغاز کربلاي ۵ فرماندهي اطلاعات لشکر ۴۱ ثار‌الله و محور را بر عهده گرفت. 🍃⚘🍃
حدود 150 متری با این و خاردارها فاصله داشتیم كه سمت چپ ما محور عاشورا لو رفت. چهار لولی كه روی سكوی روبروی ما بود تمام توجهش به عاشورا جلب شد و چرخید و مرتب به همان سمت می‌كرد. ما هم از فرصت به دست آمده استفاده كردیم و خودمان را كشیدیم به سمت راست تا به خاردار برسانیم. هنوز 30 متری فاصله داشتیم كه عراقی‌ها متوجه حضور ما شدند، آتش را به سمت ما گرفتند. همه هیجان زده داخل آب می‌دویدیم تا به برسیم و عبور كنیم. هنوز بچه‌های فرصت كردن را پیدا نكرده بودند كه خودش را روی انداخت و فریاد می‌زد از روی من شوید😭 🍃⚘🍃 مگر كسی می‌توانست به خودش این اجازه را بدهد و نفری باشد كه از روی رد شود. 😭 را همه دوستش داشتند و خیلی برایمان عزیز بود.😭 🍃⚘🍃