eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
256 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. مدح،توسل،روضه ، سنگین امام حسین علیه السلام 🌴🌴🌴🌴 تو پناه بی پناهانی حسین فاطمه روضه ی شاه خراسانی حسین فاطمه قلب خورشید از غمت یک دشت پر آتش شده علّت اشک زمستانی حسین فاطمه درد بی درمان جدایی از تو و راه تو است زیر خنجر فکر درمانی حسین فاطمه دست و انگشتر،سر و فرزند در راه خدا داده ای،تو روح قرآنی حسین فاطمه در میان معرکه هرچند تنها مانده ای مثل مادر مرد میدانی حسین فاطمه آسمان صورتت رنگ شفق دارد ولی روی نی بد شد چراغانی حسین فاطمه بغض هر ابری ز داغ غنچه هایت بشکند نوحه ی هر قطره بارانی حسین فاطمه یک شب جمعه من و این دست خالی بی کسی حال نوکر را تو خود دانی حسین فاطمه حُر به سمتت آمد و غیر از کرامت هم ندید کس ندیده دل برنجانی حسین فاطمه از لبت خون می چکید و از لب دشمن شراب بین تشت زر تو زندانی حسین فاطمه بوسه هایی بر لبت خورده است بعد از کربلا بوسه های تلخ و طوفانی حسین فاطمه در میان سلسله یک دست کوچک تشنه بود تو هوادار یتیمانی حسین فاطمه ✍ .
. با مادر علیهماالسلام گریز به کوچه گریز به علقمه گوهرم، گوهرشناسی نیست اینجا ای دریغ مانده ام بین صدف در عمق دریا ای دریغ بحث چندین روز وهفته،چند ماه ِسال نیست سالها آواره ام دربین صحرا ای دریغ خیمه گاه من نه تنها،بلکه یاد و خاطرم گم شده در بین لذت های دنیا ای دریغ روز و شب سر می کنم با دردهای شیعیان شیعه هم کرده رهایم بین غم ها ای دریغ نیمه شب ها روضه می خوانم کنار قبر تو مثل بابایم علی، تنهای تنها ای دریغ مادر مظلومه ام، بدجور قنفذ زد تو را روبه روی دیده های زخم بابا ای دریغ بازوی تو در مدینه بین کوچه، بد شکست کربلا هم علقمه،بازوی سقّا ای دریغ چون حسین از چشم مجروحش،سه شعبه را کشید دید غرق تیر گشته کلّ اعضا ای دریغ گریه کرد و ناله ها زد در میان دشمنان هلهله و خنده شد جای تسلا ای دریغ نه عبایی بود و نه یاور برای بردنش شد عبایش خرج جسم ارباً اربا ای دریغ ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. سیاهه‌ای ذیل مطروحه استاد مجاهدی... ((به دعا دست خود که بر می‌داشت بذر آمین در آسمان می‌کاشت)) می‌توان رتبه و مقامش را برتر از خیل انبیا پنداشت او که در عمر مثل عمر گلش بیرق بندگی چنان افراشت که سماوات پیش سجده او عمر خود را به هیچ می‌پنداشت چادرش، چادری که خاکی بود عرش را در تصرف خود داشت یاس دل‌تنگ و غصه‌داری که جان خود پای باغبان بگذاشت ✍ .
. بی تو ای یار مهربان علی شعله سر می ‏کشد ز جان علی بی تو ای قهرمان قصه‏ ی عشق ناتمام است داستان علی عیسی ار چار پله بالا رفت دم آخر، ز نردبان علی در عروج تو از ادب می‏ سود سر به پای تو، آسمان علی! خطبه‏ ی ناتمام زهرا کرد کار شمشیر خونفشان علی خواست نفرین کند، که زهرا را داد مولا قسم به جان علی! که ز قهر تو ماسوا سوزد صبر کن صبر، مهربان علی! ذوالفقار برهنه ‏ی سخنش کرد کاری به دشمنان علی که دگر تا ابد بزنهارند از دم تیغ جانستان علی با وجودی که قاسم رزق است ساخت عمری به قرص نان علی! بعد او، خصم دون که می ‏پنداشت به سه نان می ‏خرد سنان علی بود غافل که چون به سر آید دوره ‏ی صبر و امتحان علی دشمنان را امان نخواهد داد لحظه ‏ای تیغ بی امان علی زینب! ای خطبه‏ ی حماسی عشق ای به کام علی، زبان علی باش کز خطبه ‏ات زبانه کشد آتش خفته در بیان علی دیدم انصاف را به کوچه ‏ی عشق سر نهاده بر آستان علی نسب خویش را جوانمردی می‏ رساند به دودمان علی عشق، چون من ارادتی دارد به علی و به خاندان علی رفت زهرا و اشک از دنبال وز پی او روان، روان علی خرمن او اگر در آتش سوخت رفت بر باد خان و مان علی بازمانده‏ ست سفره‏ ی دل او غم و دردست، میهمان علی! راز دل را به چاه می ‏گوید رفته از دست، همزبان علی آن شراری که سوخت زهرا را سوخت تا مغز استخوان علی قصه را تازیانه می ‏داند در و دیوار خانه می ‏داند ✍ .
کلاس درسی شرح اسامی حضرت زهرا س (نه اسم در روایت امام صادق ع) کانال ضامن اشک در ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/zameneashk1
. گیرم آتش به جفا، در که نباید می سوخت آشیان سوخت ، کبوتر که نباید می سوخت آتش اینبار گلستان نشد انگار ولی باغ و بستان پبمبر که نباید می سوخت کینه دارند اگر مردم شهر از پدرم وسط حادثه مادر که نباید می سوخت آتش افتاد در این مزرعه، گندمها سوخت همه ی حاصل حیدر که نباید می سوخت زیر خاکستر در شعله گرفت آتش باز خیمه ها سوخته ،معجر که نباید می سوخت ظهر اگر سوخت برادر وسط معرکه ، عصر چادر خاکی خواهر که نباید می سوخت . از تنور آمده بابا وسط تشت ، ولی اینقدر هم دل دختر که نباید می سوخت نه فقط شمع نه پروانه که در این آتش سوخت از غصه دل هرکه نباید می سوخت .
. انگیزه ی خلقت جهان را کشتند همتای امیرمؤمنان راکشتند طفلان علی ناله زنان می گفتند ای وای خدا مادرمان راکشتند ✍ .
. شعله‌ها از در گذشت و معجری آتش گرفت پشت در ششماهه با یک مادری آتش گرفت جای مادر فضه آمد در کنار فاطمه مرتضی از پا فتاد و کوثری آتش گرفت ✍ .
. شام وصال آمد و صبح وصال رفت از لانه ام کبوتر بشکسته بال رفت آن گل که نُه بهار ز یک نیم خنده اش  می برد از دلم غم و رنج و ملال رفت سوگند بر اذان و اقامه که یار من  با صورتی که بود شبیه بلال رفت دیدم که قامتش ز کمان هم کمان تر است آمد الف به خانه ی من مثل دال رفت دیدم به چشم خویش که بانوی قهرمان  با سینه ای که بود به رویش مدال رفت شاعر: .
. «خانه ی بی زهرا» از امشب عطر جنت از تنِ طوبا نمی آید صدای زندگی از خانه ی مولا نمی آید شنید عمری دلِ خانه، نیایش های زهرا را ازین پس بر در و دیوار ها نجوا نمی آید امان از قلب مولایم...امان از قلب مولایم همانجا پشت در مانده ، چرا آقا نمی آید؟ چگونه رد شود از دربِ این خانه ،علی زین پس به اجباری خودش می آید اما پا نمی آید نگاهش رفت بر کنجی، علی بر زانوان افتاد چکد خون از دلِ دیوار و بند اما نمی آید چنان عالم برای قلب حیدر تیره می گردد تو گویی امشبش رفت و دگر فردا نمی آید به خاک افتاده اشکش،هق هقش بسته گلویش را نفس هایش فرو رفته ، ولی بالا نمی آید بگو همسایه ها آسوده از امشب بخوابند دگر هرگز صدای ناله ی زهرا نمی آید به مشتش گوشواری را حسن با اشک‌ می شوید به چشمش جز هلالِ مادری تنها نمی آید به گوش مجتبی تا آخرِ عمرش صدایی جز صدای  سیلیِ  سنگینِ  رعدآســـا  نمی آید در آغوش حسین، زینب نشسته ، زار می گرید پناهی جز حسین  در  یورشِ  غم ها  نمی آید چنان با سوز می خواند...به گوش عرش پژواکی به غیر از  روضه های  زینب کبرا  نمی آید به زهرا وحی می شد بعدِ پیغمبر در این خانه پس از صدّیقه  دیگر  جبرئیل  اینجا  نمی آید چنان بر چاه ،حیدر می کند نجوا که رفت از حال گمانم  تا  دمِ  محراب  حالش  جا  نمی آید زمین اقبال رویش کرد‌‌ و اما باختش آسان کسی چون فاطمه دیگر به این دنیا نمی آید ✍ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7603 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. این چند وقت زهرا مشغول دوختن بود دلواپسِ علی و  در فکرِ پیرهن بود   در خانه کار کردم اما به دل نچسبید از بسکه دستم از صبح بر شانه‌ی حسن بود با جبرئیل گفتم جانِ تو و علی‌جان من را زِ پا در آورد  زخمی که در بدن بود روزیِ خویش را صبح  از دست من گرفته‌است شهری که هیزمِ آن  پشت حیاط من بود شهری که آتش آورد جای عیادت و دید زهرا بجای آن در مشغول سوختن بود آنکه دلیلِ ایجادِ عالم است مردم بر دستْ ریسمان و بر گردنش رسن بود ماندم علی نیاُفتد بین مدینه‌ای که مردی نداشت غیر از یک زن که شیرزن بود گفتم گواه دارم گفتم که ارث دارم گفتم علی است شاهد اما جواب "لَن" بود می‌گفت بین مسجد با من : دروغگویی آنکه میانِ کوچه بدجور بد دهن بود اصلا جدا نمی‌شد دستم, ولی  شکستش از خانه تا به مسجد یک جنگِ تن به تن بود قنفذ که خسته می‌شد جایش مغیره می‌زد این پشتِ هم زدن‌ها پیشِ ابالحسن  بود در گوشِ گاهواره دیشب به گریه گفتم ای کاش قدِ محسن در خانه‌ام کفن بود... ۴۰۲/۰۹/۰۳ .
. ای خدا مهدی کجا و کوه و صحرا، اِنْتَقِم* از چه او خائف شده از دست اعداء، اِنْتَقِم سال های سال، حقّ حجّت تو غصب شد دید ظلم و شد به کامش تلخ؛ دنیا، اِنْتَقِم یاد او را از دل شیعه به حیله برده اند این چنین تنها ولی ات گشته تنها، اِنْتَقِم ای خدا بس نیست دیگر دشمنی با مهدی ات؟ رحم کن بر ما و شاه بی کس ما، اِنْتَقِم قلب مهدی خون شده از بدعت قوم ریا با ظهورش قلب او را ده تسلّیٰ، اِنْتَقِم پلکهایش زخمی است و دیده هایش غرق خون می کند هر روز و هر شب روضه برپا، اِنْتَقِم نه برای ما برای مادری که پشت در در میان بغض دشمن خوانده او را، اِنْتَقِم ای خدا دیگر قسم بر صورت نیلی شده ای خدا به سینه ی زخمی زهرا، اِنْتَقِم منتقم به حقّ ناموست که در کوچه زدند روبه روی چشم های خیس مولا، اِنْتَقِم ای خدا به حقّ محسن،آن شهید بی گناه آن که مدفون شد میان اشک بابا، اِنْتَقِم منتقم به حنجری که با سه شعبه پاره شد به گلوی خشک اصغر پیش دریا، اِنْتَقِم ای خدا به غربت پیغمبر کربوبلا به جوانی که تنش شد ارباً اربا، اِنْتَقِم منتقم به حقّ مشک پاره و دست قلم به امام قدکمان از داغ سقّا، اِنْتَقِم ای خدا به پیکر بی سر، شهید بی کفن آن تنی که شد رها بر خاک صحرا، اِنْتَقِم علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ * امام صادق علیه السلام فرمودند: از جمله حقوق ما بر شیعیان این است که بعد از هر نماز واجب دست بر چانه بگیرند و سه مرتبه بگویند: یا رَبَّ مُحَمَّدٍ عَجِّلْ فَرَجَ آلِ‌مُحَمَّد یا رَبَّ مُحَمَّدٍ احْفَظْ غَیْبَةَ مُحَمَّدٍ یا رَبَّ مُحَمَّدٍ إنْتَقِمْ لِابْنَةِ مُحَمَّدٍ ای پروردگار محمد فَرَجِ آل محمد را زودتر برسان! ای پروردگار امام غائب از فرزندان محمد را حفظ کن! ای پروردگار محمد برای دختر محمد انتقام بگیر! 📓مکیال المکارم جلد ۲ صفحه ۱۳ .
. "آهسته می شوید یگانه همسرش را با آب زمزم آیه های کوثرش را آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله ییغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش را ✍ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7606 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟ زهرای من حلالیت از من برای چه؟ وقت نفس نفس زدنت پیش پای من لاله نریز این همه گلشن برای چه؟ دارم به جمله ی پدرت فکر می کنم وقتی که هست فاطمه جوشن برای چه؟ باشد نخند... از تو توقع نداشتم این دل شکسته هست شکستن برای چه؟ زهرا کشان کشان دم در آمدی چرا؟ گفتم نیا که... آمدی اصلاً برای چه؟ ما را برای همسفری آفریده اند بی من تلاش بهر پریدن برای چه؟ اَسما که بود دور و برت فضه هم که بود تابوت خویش خواستی از من برای چه؟ هنگام دور گردن این پیرهن که شد جان حسین این همه شیون برای چه؟ علی اکبر لطیفیان✍ .
. سلام الله علیها یارم غمی به سینه خودبیکرانه داشت رنگی کبود بر بدن از تازیانه داشت از ضربت لگد، اثری داشت سینه اش از ضربه ی غلاف به بازو نشانه داشت با هر نفس که از دل غمدیده میکشید خونی ز جای میخ و ز پهلو روانه داشت هر شام تیره تا به سحرگاه، درد و غم بر قلب داغدیده ی او آشیانه داشت از پا مرا فتاد و ز دستم شکیب برد داغی که از اصابت مسمار خانه داشت دور از نبی برای خلافت چه کردخصم دشمن برای کشتن زهرا بهانه داشت بال و پر کبوترم از کینه ها شکست باآنکه شوق پرکشیدن ازاین،لانه داشت با او چه کرده بود مگر چرخ روز گار کزغصه،اشک خون شده ازاین زمانه داشت ✍ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7608 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. از مرحوم آیت‌الله به: تا در بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت كعبه ويران شد، حريم از سوز صاحبخانه سوخت‏ شمع بزم آفرينش با هزاران اشک و آه شد چنان، كز دودِ آهش سينه كاشانه سوخت‏ آتشى در بيت معمورِ ولايت شعله زد تا أبد زان شعله، هر معمور و هر ويرانه سوخت‏ آه از آن پيمان شكن كز كينه خمّ غدير آتشى افروخت تا هم خمّ و هم پيمانه سوخت‏ ليلى حسن قِدَم، چون سوخت از سر تا قدم همچو مجنون، عقلِ رهبر را دل ديوانه سوخت‏ گلشن فرّخ فر توحيد، آن دم شد تباه كز سُمُومِ شرك، آن شاخ گل فرزانه سوخت‏ گنج علم و معرفت شد طمعه أفعى صفت تا كه از بيداد دونان گوهر يكدانه سوخت‏ حاصل باغ نبوّت، رفت بر باد فنا خرمنى در آرزوى خامِ آب و دانه سوخت‏ كرْكَسِ دون، پنجه زد بر روى طاوس أزل عالمى از حسرت آن جلوه مستانه سوخت‏ آتشى آتش‏پرستى در جهان أفروخته‏ خرمن إسلام و دين را تا قيامت سوخته‏ * سينه‏اى كز معرفت گنجينه أسرار بود كى سزاوار فشارِ آن در و ديوار بود؟ طور سيناى تجلّى، مَشعلى از نور شد سينه سيناى وحدت، مشتعل از نار بود ناله بانو زد أندر خرمن هستى شَرَر گوئى اندر طور غم، چون نخل آتشبار بود آنكه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى از كجا پهلوى او را تاب آن آزار بود گردش گردون دون بين، كز جفاى سمرى نقطه پرگار وحدت، مركز مسمار بود صورتش نيلى شد از سيلى، كه چون سيل سياه روى گيتى زين مصيبت، تا قيامت تار بود شهريارى شد به بند بنده‏اى از بندگان آنكه جبريل امينش بنده دربار بود از قفاى شاه، بانو با نواى جانگداز تا توانائى به تن تا قوّت رفتار بود گرچه بازو خسته شد، وز كار دستش بسته شد ليك پاى همّتش بر گنبد دوّار بود دست بانو گرچه از دامان شه كوتاه شد ليك بر گردون بلند از دست آن گمراه شد دوبند اول فقط آورده شده 📚 ديوان كمپانى، ص۴۲_۴۴ .
. ای اشک! چاره‌ای! غم کوثر نگفتنی‌ست باران! ببار! روضه سراسر نگفتنی‌ست با آن‌که روضه‌خواندن ما با کنایه است اما هنوز روضه‌ی مادر نگفتنی‌ست تاریخ شرم دارد از آن روزهای تلخ آن روزهای بعدِ پیمبر نگفتنی‌ست جا مانده بین کوچه دلِ بی‌قرارمان اما حکایتِ گلِ پرپر نگفتنی‌ست باران شوی اگر نود و پنج روز، باز حال غریب مادر و دختر نگفتنی‌ست آن‌شب وصیتش به علی ناتمام ماند باران گرفت... روضه‌ی آخر... نگفتنی‌ست .
. به سردی می رود هر داغ اما داغ مادر نه بخوان از روضه ی گودال اما روضه ی در نه چگونه می شود مرثیه خوان داغ زهرا(س) بود از آتش گفت و از وحشی گری قوم کافر نه فقط شرح کرامت گفت اما ازدل قرآن خوشایند خیانت پیشگانی، حذف کوثر نه سوال حضرت زهرا (س)گمانم پشت در این بود علی(ع) جان عقده ی این قوم هست از فتح خیبر نه!؟ دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه خوارج با باب شد وقتی که نااهلان خلاف امر طاها و خدا گفتند: حیدر نه... .
. یارب آشفته تر از این مپسندی ما را بیش از این خسته و غمگین مپسندی ما را سهم ما در غم‌ همسایه قنوت است و‌ دعا غافل از فرصت آمین مپسندی ما را گر به آرامش کاشانه ی خود خرسندیم فارغ از رنج فلسطین مپسندی ما را فاطمه پشت در از حفظ ولایت می گفت شیعه ی بی خبر از دین مپسندی ما را هل أتی را ننوشتی که فقط خوانده شود بی خبر از غم مسکین مپسندی ما را حیدر از شیعه ی خود مالک اشتر می خواست در صف خدعه ی صفّین مپسندی ما را کو شهادت که مرا زنده کند موقع مرگ مُرده در لحظه ی تدفین مپسندی ما را ✍ .
. زهرا همانکه روشنی چشم مصطفی ست نامش گره گشای گره های انبیاست زهرا همانکه سایه ی پر مهر مادری ش در آفتاب محشر کبری مجال ماست او سیب دست چین خدای محمد و... خالصترین تجلی پاکیِ عشق هاست تنها کسی که از ازل العشق تا ابد هم شانه با شکوه کمالات مرتضی ست باید غبار چادر او را ستود که چادر نه خیمه گاه پرآوازه کساست ایثار او به پای علی بوده است که امروز اگر هنوز علی نامی آشناست زهرا سلوک زندگی اش مثل مرتضی تنها رضای خاطر رحمانی خداست او راز سر به مهر شبِ آفرینش است نور وجود فاطمه از دیگران جداست ✍ ........... . بی هوا صاعقه ای صورت ماهش را زد دست ابلیس ترک بر همه ی دنیا زد ساحل نازک رویش ردِ پایی برداشت موج خون آمد و بر عاطفه ی دریا زد آنکه چون خوار به چشمش جگر مولا بود آمد و دست روی غیرت این مولا زد درد این است که نامرد به خود می بالید بعد از آن روز که بر چادر زهرا پا زد بی وجودی که قلم شرم کند از اسمش زهر خود را به دل سوخته ی زهرا زد سند سوختنِ محسن زهرا را شیطان پشت در با لگدی بر درِ بیت امضا زد ✍ ............. . چگونه شرح دهم ماجرای سیلی را شنیده گوش مدینه صدای سیلی را سه ماه زیر نقاب است چشمِ صِدّیقه که صورتش ندهد شرح جای سیلی را نشاند کینه ی شیطان به دست سنگینش میان قلب علی ردّ پای سیلی را خدا عذاب جهنم‌ْ زیادتر دهدش گذاشت آنکه در آنجا بنای سیلی را چگونه در شب غربت علی ز چهره ی ماه بشوید آنهمه خونْ زخمهای سیلی را سفید موی غم مادرش، حسن، دلخون تمام عمر گرفته عزای سیلی را ........... . یا علیه السلام تا دست مرد بی شرفی رد شد از سرش افتاد ناگهان وسط کوچه مادرش مادر که خواست دست به دیوار پا شود افتاد روی خاک دوباره برابر‌ش دنیا شبیه چادر خاکیِ فاطمه تاریک شد مقابل چشمان مضطرش دیوار های سنگی آن کوچه شاهد است نقشِ ز خونِ ریخته از چشم کوثرش از چشمهای کوچک او خواب را گرفت یک عمر شرح نیلیِ چشمان مادرش *** خائن ترین جماعت تاریخ بسته است دست گره گشای علمدار خیبرش . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7613 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو به خدا می کشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا ای آخرین نگار دل آرای فاطمه آقای من! برای رضای خدا، بیا آقا به حقّ چادر خاکی مادرت آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا .
. سلام‌الله‌علیها ✍ بالاتر از اندیشهٔ دنیاست زهرا بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا نور خداوند است هر سو بنگری هست سرّ خداوند است، ناپیداست زهرا اهل قیاس او را نمی‌فهمند هرگز آن‌سوتر از مقیاس انسان‌هاست زهرا درس شهادت را حسین آموخت از او مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا در زندگی چیزی برای خود نمی‌خواست هرچه علی می‌خواست را می‌خواست زهرا روزی که مردم وقت یاری خواب بودند پای غریبی علی برخاست زهرا دل را به آتش زد علی تنها نماند افسوس خود در شعله‌ها تنهاست زهرا پروانه‌ها از شعله‌ها پروا ندارند در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا در انتهای این مصاف نابرابر پیروز میدان بی‌گمان زهراست زهرا... «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ..
. 🏴 عجل الله تعالی فرجه ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بلا عظیم و گره کور و امتحان سخت است چقدر پیروی از صاحب الزمان سخت است شبیه هرکه به جز اوست زندگی کردیم ولی شبیه به آقا ... !؟ برایمان سخت است قصور ماست اگر تحبس الدعا شده ایم مقصریم که رفتن به آسمان سخت است برای دیده ی هرجاییِ منِ دل سنگ مجال دیدن دلدار هر زمان سخت است چقدر فاصله مانده، چقدر از او دوریم و‌ راه رفتن با پای ناتوان سخت است اگرچه غرق گناهیم، دوستش داریم نبودن ولی مهربانمان سخت است اگرچه دورم از او، بین روضه نزدیکم نفس کشیدن بی روضه، بی گمان سخت است همیشه قصه ی بی مادری غم انگیز است همیشه رفتن یک مادر جوان سخت است ز میخ سخت تر، آغاز بی کسی علی ست به روضه خوان بگو این روضه را نخوان ... سخت است به ‌پیش دیده ی مردم زدند فاطمه را اگرچه روضه عیان است، در بیان سخت است .
🏴 سلام الله علیها ۱۴۰۲ کیست این مادر که از پیغمبران هم برتر است قطره ای از وصف او، یس و نور و کوثر است مادر امثال ما، نه ! مادر پیغمبر است ... خوش به حال خانه‌ای که در دلش، این گوهر است عرش، هر شب ربنایش را تماشا می‌کند گردش تسبیح او، صدها گره وا می‌کند چادرش کافی است تا قومی مسلمانش شوند اولیاءالله می‌خواهند دربانش شوند هم گدایان آرزو دارند مهمانش شوند هم شهیدان آرزو دارند قربانش شوند ما چه می‌دانیم؟ پیغمبر به او فرموده است: فاطمه! گریه‌کنان ات را خدا بخشوده است گریه‌کن های شما، عمری اسیر کوچه‌اند بیست شب با پای دل، بین مسیر کوچه‌اند این جوانان، چون حسن، عمری است پیر کوچه‌اند فاطمیه نه ! تمام سال، گیر کوچه‌اند جُرم تو، حبّ علی بوده که بخشیده نشد دختر پیغمبری - چون تو - ستمدیده نشد من نمی‌دانم چه‌ها رفته‌است بر قلب امام روضه‌خوان می‌گفت مادر را غلامی زد؛ غلام !! جمله‌ای می‌گویم و رد می‌شوم؛ حرفم تمام ! شعله‌ از سویی و از آن سوی دیگر ازدحام آنچنان کوبید بر "در" که دل حیدر شکست از همانجا حرمت اولاد پیغمبر شکست موقع دفن است؛ دستان پیمبر را ببین ناگهان آغوش وا شد؛ عشق مادر را ببین تکیه‌گاه مرتضی! احوال حیدر را ببین ... در نماز دفن، چشم خیس دختر را ببین مرتضی الله اکبر گفت ... زینب گریه کرد ! یادش آمد پیکری در زیر مرکب ... گریه کرد .
. سلام الله علیها پناه هر دو جهان است چادر زهرا امید کون و مکان است چادر زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است چادر زهرا چه سایه ای که شده مهد ِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است چادر زهرا زبان همیشه ز وصفش به مِن مِن افتاده همیشه فوق بیان است چادر زهرا قسم به زینب و صبر و وقار و غیرت او سلاح شیر زنان است چادر زهرا همیشه محرم و مرهم به کوه غم های ِ دل امام زمان است چادر زهرا اگر چه سوخت ، اگر گشت خاکی اما باز پناه هر دو جهان است چادر زهرا آبان ۱۴۰۲ ✍ .