eitaa logo
برش‌ ها
384 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
348 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی قضیه ۱۵ خرداد پیش آمد ساواکی ها در به در دنبالش بودند. دوازده روز خانه به خانه، جا عوض می کرد. شب اول در خانه اول، با آقایان اعتماد زاده، شجونی و مروارید می گیرند، برای رفتن خوب می آید. برای اینکه شناسایی نشوند، می روند چهار دست می آورند. اکثر همراهان می پوشند؛ اما فضل الله زیر بار نمی رود. می گوید آمدیم زد و من شدم. دلم نمی آید با لباس عاریتی شهید شوم. اصلا شهادت را با همین لباس خودم دوست دارم. وقتی هم که بود یکی از چیزهایی که مجاز بودیم ببریم، بود. یک دست و تمیز برایش می بردم. راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۲-۲۱ و ۲۸ . @boreshha
کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به . خیلی از بچه ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پرسوز نادر با صدای ناله بچه ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته». در عین حالی که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (س) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد. پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. اش را روی رمل ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه اش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت نه. گفتم: امشب چه شده این طور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم. در چشم هایم "نه" ای گفت و با قدم های بلند حرکت کرد. صدایش کردم "نادر". فقط یک جمله گفت: سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم». داخل بلم نشست و پارو کنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه های چادر بدون اینکه نادر روضه ای برایشان خوانده باشد به گوش می رسید. بعد از عملیات کربلای 4، وقتی اسیر عراقی ها شده بودم، با دیدن پیکر خون آلود و چشم های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد. ع س ؛ نوشته حمید حسام؛ نشر شهید کاظمی؛ جاپ اول ناشر-بهار 1398 ؛ صفحه 48-47 و 85. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
تازه وارد اردوگاه غواصان لشکر در نزدیکی #سد_گتوند شده بودیم. کریم مطهری نیا جوانی را با دست نشان داد که می گفت: از آن جوان های با معرفتی است که هم می جنگد و هم درس #طلبگی می خواند. تو چارتِ سازمانیِ اشک و دعاست. گویا مهره مار دارد و بچه ها را اسیر خودش کرده است. جوان کلمن قرمز رنگی دست گرفته بود و در گرمای 45 درجه جنوب به بچه ها آب خنک می داد. آب را که با لبخند می داد دستشان ذکر «یا عظشان» از آنها طلب می کرد. وقت نماز هم که می شد کلمن را کناری گذاشت. #عمامه ای به سر گذاشت و آمد جلوی بچه ایستاد و نماز خواند. بچه ها به راستی ساعد گردان می دانستندش. می گفتند از زمانی که وارد گردان شده #نماز_صبح بچه ها یک دقیقه هم پس و پیش نشده است. #شهید_نادر_عبادی_نیا #سیره_تبلیغی_شهدا #تبلیغ_چهره_به_چهره #کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_می_دهند؛ نوشته حمید حسام؛ نشر شهید کاظمی؛ جاپ اول ناشر-بهار 1398 ؛ صفحه 16-15 و 19. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
تازه از زندان آزاد شده بود که راهی روستاهای محروم چهار محال و بختیاری شد. با چند جلد کتاب، رساله و چند نوار ضبط صوت از امام خمینی (ره) و یک دست قبا و سفید. می گفت: من به دست مردم آزاد شده ام و آن دو سالی که زودتر آزاد شده ام، باید شبانه روز برای مردم کنم. به روستا که رفت، مردم استقبالش نکردند و عده ای نادان، سنگ و نثارش کردند و با برخورد ژاندارمری مواجه شد. اما کوتاه نیامد. مقاومتش سبب شد تا مردم کم کم دورش را بگیرند. 1357بود و شیخ هر شب، خودش را در شب نشینی های مردم حاضر می کرد و پس از بیان چند سر صحبت را باز می کرد. یک شب مشغول صحبت با جوانان بود که مأموران ژاندارمری سر رسیدند و گفتند: آشیخ! این مردم نماز و روزه شان را بلدند و نیاز به ملا ندارند. میثمی تا چشم باز کرد خودش را در بیابان برهوت پر از حیوانات وحشی یافت. از همانجا دوباره عزم روستا کرد. وقتی به آنجا رسید، داشت صبح می شد. شیخ دوباره منسجم تر از قبل، روحیه و عزم مردم را بازیابی کرد. می گفت: ما حتی یک روز هم به اندازه اسلام (ص) سختی نکشیده ایم. چه بهتر که آبروی ما به خاطر اسلام برود، نه چیز دیگر. دیگر کاری از دست ژاندارمری بر نمی آمد. دیگر شیخ تنها نبود. یک روستا پشت شیخ بود. به فرمانده ژاندارمری گفته بود که میدان را خالی نخواهد کرد. آخر سر مأموران ژاندارمری بازداشتش کرده و در یک بیابان رهایش کردند. می گفت: آن روز ها خیلی دوست داشتم که دوباره بازداشت شوم تا چند سرباز را وادار به فرار کنم یا یک نفوذی مؤمن در ارتش پیدا کنم. ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحه 60-61 و 65-67. ، ج5، چاپ دوم 1388، ناشر روایت فتح، خاطره 36. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
حسن و عیب ما مردم ایران ما مردم ایران یك حسن داریم و یك عیب. حُسن ما مردم این است كه در مقابل حقیقت، كمی داریم و شاید می توانیم بگوییم بی تعصب هستیم؛ یعنی اگر با حقایقی برخورد كنیم و آنها را درك كنیم، شاید از هر ملت دیگر زودتر آن حقایق می شویم. ولی یك عیب بزرگی در ما ملت ایران هست كه به موازات اینكه در مقابل حقایق تسلیم می شویم، به ها و اركان شخصیت خودمان زیاد پایبند نیستیم و با یك حرف پوچ، زود آن را از دست می دهیم و رها می كنیم. هیچ ملتی به اندازه ی ما نسبت به خودش بی اعتنا نیست. شما هندی ها و ژاپنی ها و اعراب را دیده اید؛ آنها هم مثل ما مشرق زمینی هستند، لكن از این نظر مثل ما نیستند. به اندازه ای كه ما در مقابل لغات و عادات اجنبی تسلیم هستیم، هیچ ملتی تسلیم نیست. به عكسهایی كه در كتابهای تاریخ علوم هست نگاه كنید، می بینید دانشمندان درجه ی اول هند با همان و لباس خودشان هستند. كه یك سیاستمدار بزرگ و یك وزنه ی جهانی بود، با همان لباس هندی در همه جا حركت می كرد. بلندی و كوتاهی لباس و یا سفید و سیاه بودنش اهمیت ندارد، اما اینكه آن دانشمند عمامه ی خودش را سرش می گذارد و یا نهرو با آن شلوار سفید و گشاد و پالتوی مخصوص همه جا می رود، می خواهد به همه ی مردم دنیا بگوید كه من هستم و باید هندی باقی بمانم و در مقابل علم و صنعت تعصب ندارم، كه علم و صنعت مربوط به كشور خاصی نیست؛ در مقابل عقاید بزرگ فلسفی و دینی تعصب ندارم ؛ اما در مورد شعارهای ملی ، هر كسی به شعارهای خودش پایبند است، من چرا باید یك ملت دیگر را بپذیرم؟ ولی ما، اگر فرنگی یك زُنّار ببندد، ما دو تا زنّار می بندیم، با اینكه او روی حساب شعار خودش این كار را می كند. در جامعه ی ما این حسابها نیست. هر روز یك زمزمه ای بلند می شود و هر چند صباحی یك بار مسأله ی مطرح می شود كه این خط به درد نمی خورد و باید به كار ببریم و كلمات خودمان را با حروف لاتین بنویسیم، حالا در اثر این تغییر چه بر سر معارف و فرهنگ و تمدن و شخصیت و حماسه ی ملی ما می آید، این حسابها دیگر در كار نیست. ما آثار نفیسی داریم كه در دنیا نظیر ندارد. مگر دنیا كتابی مثل مثنوی مولوی دارد؟ مگر دنیا كتابی مثل كتاب سعدی دارد؟ اینها در قالب همین خطوط گفته و نوشته شده است. اگر شما این خط را كه صادش با سینش و با ث سه نقطه اش، و نیز حرف زاء آن با ضادش و با ظینش فرق می كند منسوخ كنید، اگر شما این قالب را بردارید، در ظرف صد سال دیگر اصلاً مثنوی را نمی شود خواند! ولی من نمی دانم چرا ما این طور هستیم؟ ! . ؛ شهید مرتضی مطهری. ناشر: انتشارات صدارا. نوبت چاپ: 34 ام. جلد یک صفحه 47-46. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
گنجینه تاریخ شهدا (1) اگر زمانی می گفتند که را حکومت ها می نویسند، اما اکنون این دولت ها هستند از وظیفه حراست از تاریخ خود سرباز می زنند تا اینکه فراموش شود. نمی دانم در نهادهای مرتبط با شهدا از و ارزش های دفاع مقدس گرفته تا و دیگران چه می گذرد؛ اما خروجی آن چیزی جز رها سازی تکلیف نیست. امروز دنبال تاریخ شهادت می گشتم. سامانه بنیاد شهید زده ، نوشته روی مزار شهید و گزارش کتاب زندگی نامه شهید می باشد. ای کاش مسئولان این نهادها می دانستند که کوتاهی در ثبت دقیق تاریخ شهدا، خیانت به یک فرد و یک خانواده نیست، خیانت به یک ملت و بلکه است؛ چرا که اینان گلهای باغ اهل بیت (ع) و نمونه ای از تربیت شدگان مکتب آن بزرگواران اند. به قول شهید آوینی: «چرا شما از کنار این چیزها (وسایل همراه شهید در هنگام تفحص) می‌گذرید؟ پس از 10 سال، چند تکه استخوان را برمی‌دارید، می‌آورید برای خانواده‌شان؟! مگر پیراهن سوراخ سوراخ شده شهید از اشرفی کمتر است که آنها را پیدا می کنید، می آورید در رادیو و تلویزیون در بوق و کرنا می کنید که این قدمتش به سال فلان قدر است، ولی پیراهن سوراخ سوراخ شدﮤ «مجید زادبود» روی قله 1904 کانی‌ مانگا، ارزشش کمتر از آن است؟!». توقع فهمیدن ارزشها را از مسئولین ندارم. گوهر شناس رهبر معظم انقلاب است که به یکی از علما فرمودند: « اگر اين خانواده شهدا نبودند، اگر اين خون هاي پاك نبود، اين بر سر بنده و جنابعالي نبود». ادامه دارد... ✍️میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده @boreshha