مقدمه دوم:
هادی سال های آخر #ماه_رمضان را به ایران می آمد. باهم به مسجدالشهدا و مجلس دعای حاج مهدی سماواتی و بعضی مواقع مسجد ارگ و مجلس حاج منصور می رفتیم. در آخرین سفر رفتار و اخلاق او خیلی تغییر کرده و معنوی تر شده بود.
یک شب بهش گفتم: هادی چه طور این همه تغییر کردی؟
گفت: کتابی هست به نام #کتاب_معراج_السعاده . اگر کسی واقعا بخواهد تغییر کند و به سعادت یا معراح برسد باید #هر_شب_یک_صفحه از روی آن بخواند.
بعدش کتاب خودش را آورد و هر شب موضوعی از مطالب آن را مطرح می کرد و می گفت به این توصیه ها عمل کنید تا به سعادت برسید.
مثلا یک شب بحث #سکوت را پیش می کشید و توصیه می کرد از صحبت های بی فایده پرهیز کنیم و قبل از صحبت به مفید بودن یا نبودنش فکر کنیم.
یک شب دیگر درباره #شوخی صحبت می کرد و اینکه نباید به بهانه خنده و شوخی دیگران را به خاطر لهجه مسخره کنیم و شب دیگر در مورد حیا و عفت صحبت می کرد و اینکه باید در صحبت و نگاه و حضور در پیش #نامحرم به حد ضرورت اکتفا کنیم تا مبادا عفت مان آسیب ببیند.
یک روز رفت پاساژ مهستان تا مقداری وسایل بخرد تا به نجف ببرد. برای ما هم #کتاب_معراج_السعاده را خریده بود تا ما هم مثل خودش بیفتیم توی مسیر اصلاح و نورانی شدن.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_کتابخوانی
#روش_زندگی_معنوی
راوی: خواهر شهید
#کتاب_پسرک_فلافل_فروش؛ . نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: یازدهم-۱۳۹۶؛ صفحه ۱۰۶-۱۰۷.
#کتاب_خانه_ای_با_عطر_ریحان؛ صفحه ۲۲۲.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مرد کارهای سخت بود. اصلا حوصله این رو نداشت که هر چی دستور باشه.
می گفت: برای کار با کسی دو شرط دارم هر جا سختی و خطر باشه اولینم و هر جا راحتی باشه آخرین. شرط دومم اینه که اومدن با خودمه ولی برگشتم خدا.
#شهید_عباس_کردانی
#استقبال_از_گزینه_های_سخت
#خرده_روایت_ها
#کتاب_عباس_برادرم ؛ صفحه 40
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
گزیده معراج السعاده (1)
#خودشناسی کلید خوشبختی هر دو جهان است. انسان تا خودش را نشناسد، نمی تواند دیگران و حتی خدایش را بشناسد. با خودشناسی به این درک می رسیم که خداوند، این روح الهی را بی هدف در وجود ما نگذاشته است. پس باید به تحصیل کمالات اخلاقی و پالایش نفس از ناپاکی های اخلاقی همت گماشت.
اولین قدم خودشناسی، حرکت از شناخت جسم به شناخت روح است؛ اگر حقیقت انسان به همین خصوصیات جسمانی چون اعضا و جوارج و تشنگی و گرسنگی و باشد، پس حیوانات هم این شناخت را دارند و فضیلتی بر آنها نداریم. در خودشناسی انسانی باید بدانیم که:
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم.
گزیده معراج السعاده؛ صفحه 17.
#کتاب_معراج_السعاده
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_علی_سیفی_نسب:
برادران! رهرو راه شهدا بوده و از خون آنها الهام بگيريد، كه من اگر به اين فيض عظيم دست يافتهام، از خون شهدايي چون «سعادتي» الهام گرفتهام. آري، من شيوه گدايي به درگاه خدا را از شهيد «سيد كاظم طريق نيا» و «شادمند» ياد گرفتهام و شيوه «حسيني» وار مردن را از استادم شهيد« ناصر سارمي» آموختهام.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_علی_سیفی_نسب
#راه_شهدا
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش اول:
حسن روحیه عجبیی داشت. از همان دوران ابتدایی به #کتاب_خوانی علاقه داشت و کتاب های زیادی می خواند. اما اصلا به #درس_خواندن علاقه نداشت؛ حتی یک بار مادرم به حدی عصبانی شد که کتاب های درسی اش را ریخت توی حیاط و می خواست نفت رویش بریزد و آتشش بزند؛ اما زمان که گذشت جدیت و پشت کار حسن خودش را نشان داد.
وقتی می رفتیم جایی؛ اگر سر راه یک #کتاب_فروشی بود، می گفت: برویم یک نگاهی بیاندازیم. خودش چند کتاب می گرفت و چند تایی را هم برای من پیشنهاد می داد. وقتی می آمدیم بیرون می دیدیم تمام پول هایمان رفته برای کتاب می گفت: هر کس با من بیاید بیرون همین است. باید تمام پول هایش را بدهد کتاب بگیرد.
وقتی در مسجد صدریه می خواستند یک #کتابخانه را بیاندازند، حسن شد مسئول کتابخانه. کارهای کتاب خانه مثل جمع کردن و نگهداری و نام نویسی را انجام می داد.
ادامه دارد....
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
ادامه مطلب قبل...
برش دوم:
اشتهای سیری ناپذیرش به کتاب خواندن باعث شده بود که در خانه سه قفسه پر از کتاب داشته باشد. یک روز دیدم دارد دیوار را سوراخ می کند. می خواست یک طبقه دیگر به کمدش اضافه کند. زمانی می آمد خانه، وقت برای تلف کردن نداشت. می دانست امروز چه کتاب هایی را باید #مطالعه کند. می خواند و #یادداشتظ-برداری می کرد.
کتاب های شخصیت های انقلابی را می خواند از #شهید_مطهری و #شهید_دستغیب گرفته تا کتاب های دکتر شریعتی و مهدی بازرگان. حتی کتاب های ادیان دیگر و فرق انحرافی مثل کمونیست ها و مجاهدین خلق. همین ها بود که وقتی وارد دانشگاه شد، همه گروه های سیاسی و التقاطی را می شناخت و با آنها کنار نمی آمد.
ادامه دارد...
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
ادامه مطلب قبل...
برش سوم:
بعد از ازدواج هم این عادت از سرش نیفتاد. تا جایی که #مهریه خانمش هم کتاب بود. یک دوره #کتاب_وسائل_الشیعه. اول از همه هم شروع کرد به خواندن کتاب النکاحش.
هر وقت از خانه به منطقه می رفت، با خودش کتاب می برد. آخرین کتابی که خواند #کتاب_ارشاد شیخ مفید بود که در وقایع مربوط به اهل بیت (ع) است. وقتی شهید شد یکی از چیزهایی که به من دادند به عنوان وسایل شهید همین کتاب بود.
#شهید_حسن_باقری
#سیره_فرهنگی_شهدا
#فرهنگ_کتاب_خوانی
#ترویج_فرهنگ_کتابخوانی
#مهریه_همسران_شهدا
راویان: خواهر و همسر شهید و خلیل سبحانی و مصطفی رحیمی؛ هم محل های شهید
#کتاب_ملاقات_در_فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه ۲۲-۲۳ و ۳۰-۳۱ و ۵۳ و ۱۶۰-۱۶۱ و ۳۱۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
✅#شهید_ابراهیم_هادی
شهید ابراهیم هادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۱ ه.ش)
✅#شهید_علی_محمود_وند
شهید علی محمودوند فرمانده تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۷۹ ه.ش)
.
گزیده معراج السعاده (2)
انسان از دو عنصر جسم و روح تشکیل شده است. جسم ترکیبی است از اعضا و جوارح ملموس و محسوس؛ اما روح گوهری است از عالم ملکوت و از جنس فرشتگان.
خداوند به حکمت خود ارتباطی بین روج و جسم برقرار کرده و آن را تا روز معین محصور در بدن کرده است.
شناخت بعد جسمانی انسان آسان است؛ اما برای #شناخت_روح انسانی - که حقیقت آدمی است- تنهاترین راه این است که انسان نفس خود را به #کمال رسانده و علاقه اش را به بدن کم گردادند. در آن صورت به #معرفت اجمالی نفس دست پیدا خواهد کرد.
خلاصه معراج السعاده صفحه 18.
#کتاب_معراج_السعاده
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
خیلی باحیا بود. وقتی می خواست با کسی صحبت کند، به چشمان او نگاه نمی کرد.
#خرده_روایت_ها
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
#کنترل_نگاه
#کتاب_دلم_تنگه_براتون؛ صفحه 27.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_امروز
#شهید_عماد_مغنیه
شهید عماد مغنیه؛ معاون جهادی دبیر کل حزب الله لبنان (روز ۱۲ فوریه ۲۰۰۸ میلادی (۲۳ بهمن ۱۳۸۶)؛ منطقه «کفر سوسه» دمشق)
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
شهید علیعباس حسینپور (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۴ ه.ش)
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
ماشین لندکروز توی یک متر آب و گل گل گیر کرده بود. ده نفر هلش می دادیم؛ اما تکون نمی خورد.
حسین که از راه رسید، گفت: وایسید کنار. کار خودمه. به آرامی ماشین را کشید بیرون. با تعجب گفتم: دعا خوندی؟
گفت: نه. فقط به ماشین گفتم برو بیرون.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#تحقق_اراده_شهید_باذن_الله
راوی: حمید شفیعی
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ صفحه 160.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
نماز اول وقت یا جلسه امتحان
شهید_احمدعلی_نیری
احمد به شدت مراقب نماز_اول_وقت ش بود و وقتی اذان می شد همه کارهایش را تعطیل می کرد. آن هم چه نمازی. مثل ما نبود که برای رفع تکلیف نماز بخواند. طوری نماز می خواند که گویا اصلا توی این دنیا نبود.
توی مدرسه قرار بود معلم از یکی از درس ها امتحان بگیرد. سر صف که آمدیم آقای ناظم گفت: بر خلاف معمول این امتحان در خارج از ساعت درس و بعد از کلاس سوم برگزار می گردد. چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه. من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم.
گفتم: این معلم خیلی حساسه اگه دیر بیای راهت نمیده و ازت امتحان نمی گیره.
اما گوش احمد بدهکار نبود. او رفت نماز خانه و من سر جلسه امتحان.
👇
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
نماز اول وقت یا جلسه امتحان شهید_احمدعلی_نیری احمد به شدت مراقب نماز_اول_وقت ش بود و وقتی اذان می ش
ادامه
بیست دقیقه می شد که سر جلسه بودیم اما نه از آقای معلم نه از احمد علی خبری نبود. آقای ناظم هم مدام دانش آموزان را به سکوت دعوت می کرد تا معلم برگه_سؤالات را بیاورد. مدام از داخل کلاس سرک می کشیدم و منتظر احمدعلی بودم.
بالاخره معلم برگه به دست وارد کلاس شد و با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر. کلی وقت ما را تلف کرد تا این برگه ها آماده شود.
تا معلم برگه را داد به دست یکی ا زدانش آموزان که پخش کند، احمدعلی در چارچوب در ظاهر شد. با اینکه معلم ما بعد از ورود خودش، هیچ کسی را داخل کلاس راه نمی داد، ، گفت: نیری برو بشین سر جات.
من و احمد علی هر دو امتحان دادیم، اما او نمازش را اول وقت خوانده بود و خدا امور دنیا را با او هماهنگ کرده بود ولی من نه.
کتاب_عارفانه؛ خاطرات شهید احمدعلی نیری؛ نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. صفحات ۲۴-۲۵ و ۲۶ و ۳۷.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
گزیده معراج السعاده (3)
انسان باید به یقین برسد که حقیقت او این جهانی نیست و از عالم دیگری آمده است. برای رسیدن به این باور، راه ها و نشانه هایی است:
یک: ایجاد حالت #نورانیت در انسان؛ که با کم یا قطع کردن ارتباط با علاقه های مادی و شهوانی و انسان های نابکار و پیوستن به خدا و مناجات با حضور قلب با او، حاصل می شود.
دو: اگر انسان صفای نفس داشته باشد، در #عالم_خواب که حواس و بدن از کار می افتد، می تواند در گوشه گوشه عالم سیر کند و نادیدنی ها را ببیند.
سه: از آنجایی که انسان توان شناخت همه پدیده های عالم را دارد، گاهی بدون اینکه مقدماتی را طی کرده باد، شناختی بر دل و مغزش می تابد و پی به مطلبی می برد؛ و یا در عالم فکر و ذهنش از شرق به غرب پرواز می کند.
خلاصه معراج السعاده صفحه 19.
#کتاب_معراج_السعاده
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
🔰وقتی #حاج_قاسم خودش را #سنی می خواند.
بدون اینکه شعار دهد، در عمل قائل و عامل به #وحدت_بین_شیعه_و_سنی بود. حاج قاسم دلش برای سنی مذهب ها می تپید و از رنج شان متألم بود؛ همچنان که برای شیعیان آرام و قرار نداشت.
برش اول:
وقتی رسیدیم #شهر_ابوغریب، داعش به آنجا حمله کرده بود. پیر زنی را مظرب و نالان دیدم که خطاب به داعشی ها می گفت: «بکشید پسرم قاسم می آید».
چند دقیقه ای نشستیم کنارش و از درد دل هایش پرسیدیم. می خواستیم از پسرش قاسم بپرسیم. در بین صحبت هایش فهمیدیم منظور حاج قاسم سلیمانی است. حاج قاسم شیعه بود؛ اما جای خودش را در دل خیلی از عراقی ها باز کرده بود. مثل همین پیر زن ابوغریبی سنی مذهب.
ادامه دارد....
👇
...ادامه مطلب قبل
برش دوم:
در آزادی #بوکمال مقرمان خانه یکی از اهالی بود که به امان خدا رها کرده بود. وقتی می خواستیم حاج قاسم دست به قلم شد تا از صاحب خانه برای تصرف بدون اجازه خانه اش عذرخواهی کند.
«صاحب خانه عزیز و محترم
سلام علیکم.
من برادرتان قاسم سلیمانی هستم…. من شیعه هستم و تو سنی هستی؛ ولی ماهم به شکلی سنی هستیم. چون به سنت رسول خدا (ص) اعتقاد داریم و انشاء الله سعی می کنیم به راه و روش او عمل کنیم.
تو هم به جهتی شیعه هستی؛ چون اهل بیت (ع) را دوست داری. من از قرآن کریم و #کتاب_صحیح_بخاری و کتاب های دیگری که در خانه تان بود فهمیدم متدین هستید.
اولا از شما می خواهم عذر ما را بپذیرید. چون بدون اجازه از خانه تان استفاده کرده ایم. ثانیا اگر #خسارتی به خانه تان زده ایم حاضر هستیم بهای آن را بپردازیم… بنده در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نیز به نیت شما خواندم و برای عاقبتبهخیریتان دعا کردم.
محتاج دعای شما
فرزند و برادرتان
سلیمانی».
با اینکه داشت برای آنها می جنگید و آنها باید ممنون حاج قاسم می شدند که جانش را برای آنها به خطر انداخته، انگار دلش آرام نگرفت. باز هم دلش آرام نشد. در آخر نامه اضافه کرد:
« اگر فکر میکنید بنده یا ما به خاطر استفاده بیاجازه از خانهتان مدیون شما هستیم، این شمارهی #تلفن بنده در ایران است. خواهش میکنم با ما تماس بگیرید و بنده حاضرم هر درخواستی داشته باشید انجام دهم. »
بعد هم شماره تلفنش را پایین برگه سمت چپ نوشت.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#اندیشه_تقریب
#پایبندی_به_احکام_شرعی
راوی: شیخ جابر رجبی (نماینده عصائب اهل الحق در ایران)
#کتاب_سلیمانی_عزیز ؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات ۷۲ و ۱۹۲-۱۹۳.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فراری از #وصیت_نامه_شهی_محسن_گلستانی:
و ما براى اينكه بتوانيم #جهاد_اكبر را در وجودمان پياده كنيم مراحلى را بايد بگذرانيم كه سختي ها و مشقات و مصيبت ها و شكست هايى را بايد متحمل شويم و صابرانه مقاومت كنيم.
ما كه از كثرت گناهان خويش آگاهيم و به مردن هم اعتقاد كامل داريم؛ پس چرا از فرصتى كه خداوند در اين #جهاد_اصغر يعنى (جنگ با كافران و مشركين و دنياپرستان )به ما داده است استفاده نكنيم تا بتوانيم يكشبه ره صد ساله را بپيماييم و با جنگيدن در راه خدا و كشته شدن در راه او پردهاى ضخيم روى گناهان چندين سالهمان بكشيم.
پس در راه تحقق بخشيدن به جهاد اكبر در خودمان، به جهاد اصغر با دشمنان دين بپردازيم.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_محسن_کلستانی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حلول ماه رجب و ولادت امام باقر (ع) را تبریک عرض می کنیم.
خاطرات متناسب با ماه رجب را با هشتگ زیر ببینید.
#مراقبات_ماه_رجب
4_6051124370443601307.mp3
3.21M
• بشنوید|
توصیهها و دستورات ویژه استقبال از ماه رجب
بیایید در این ماه با امیرالمومنین(علیه السلام) معامله کنیم !
🎙استاد فیاض بخش
#خرده_روایت_ها
عده ای از بچه ها نشسته بودند، مشغول دعا بودند. از حسین آقا پرسیدم: این ها وضع شون چه طوره؟
گفت: آنها که آن طرف نشسته اند، #آدم شده اند. آن ها که طرف دیگرند، در راه آدم شدن اند.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#الهامات_و_عنایات
#کتاب_رندان_جرعه_نوش؛ صفحه 159.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#خرده_روایت_ها
پیکر رضا را آورده بودند سردخانه. همه ایستاده بودند از پدر و بچه هام تا فامیل.
رفتم جلو که صورتش را ببوسم. رضا لبخندی زد که دخترم هم متوجه شد.
همین که خواست سر و صدا کند، آرامش کردم و گفتم: چیزی نگو دارم می بینم.
#شهید_رضا_پناهی
#الهامات_و_عنایات
#کتاب_عارف_دوازده_ساله؛ صفحه 60.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مناظره #شهید_عباس_کردانی با مریدان #فرقه_احمد_الحسن_بصری
عباس به علوم غریبه مسلط بود؛ اما ازش استفاده نمی کرد. می گفت: «زندگی باید به اسباب طبیعی بره جلو. نباید دخل و تصرف کرد».
می گفت: رفته بودم اربعین. جلوی موکب احمد الحسن یمانی ایستاده بودم، داشتم روایتی را می خواندم. یکی از افراد موکب آمد و اصرار که بیا داخل شاید هدایت شدی.
گفتم: من هدایت شده ام. بالاخره وارد موکب شدم. شروع کردند به تبلیغ از احمد الحسن و اینکه از کراماتش یکی این که با امام زمان (عج) رابطه دارد و طی الارض دارد.
گفتم: طی الارض که چیزی نیست. آیا می تواند زمان را متوقف کند یا به عقب برگرداند؟ که حرفی برای گفتن نداشتند.
گفتند: ما اذکار و اورادی داریم که می توانیم رؤیای صادقه ببینیم.
گفتم: چیزی نیست. من هم دارم.
ادامه دارد ...👇