🔴سازواری علوم درحکمت اسلامی
.
#محسن_بهرامی
.
در حکمت قدیم رابطه دانشها به نحو احصاءالعلوم بود یعنی هرعلمی به مثابه مقدمه ای جهت رسیدن به علم دیگرمطرح میشد که همگی دریک کنش کلی به تکامل یکدیگر میپرداختند ودرنهایت ساختاری راتشکیل میدادند که خروجی آن شناخت حقیقت و کمک به انسان جهت تدبیر زندگی فردی واجتماعی بود.
فلسفه به عنوان علمی که هدفش(هستی شناسی عقلی)است در راس این هرم قرار داشت وپس از ترتیب مسائل خود دریک حرکت طولی به تبیین مبادی نظری علوم وتعیین جهت گیری آنهامیپرداخت.درنهایت مجموعه ای از علوم نظری وتجربی وتحلیلی ایجاد میشد که همگی آنها در یک سازگاری وجودی ویک هماهنگی ماهوی بایکدیگر قرار داشتند. که علوم دانی آن مرتبط با عالی ترین بخش منظومه معرفتی حکمت دینی واسلامی بود.والبته این هماهنگی اپیستمیک به سازواری وملائمت میان نظروعمل،فلسفه وعلم،تئوری ورفتار،عقیده وکردار...منتهی میشد.
حاجی سبزواری(ره)در کتاب شریف منظومه میفرماید:
راءِ لِنور فی طریقِ کافِّ
لَم یَتَکَادهُ صُعود کافِ
یعنی (کسی که علم منطق رافرامیگیرد)نور(علم وتمیز حق از باطل)را میبیند (که این نور برای طی مسیرعلم برای اومناسب و کافی است) فراگیری منطق باعث میشود که سالک در صعود به قاف ملول وخسته نشود
سپس مرحوم حاجی در معنای(صعود قاف)میگوید:
(اَی قافُ القَلَم اَلذی هُو عَرشُ الرَحمان وقافُ العَقل الَّذی هو عالَمُ العقول بقدمِ المَعرِفت)
منظور از (قاف)قاف قلم وقاف عقل است.قاف قلم همان عرش رحمان میباشد وقاف عقل عبارت است از عالم عقول وجبروت....که اگر کسی علم منطق را فرابگیرد(لَم یُمِل ولَم یُکِّلَّهُ)در طی این سیروسلوک معنوی(که بخشی از آن باقدم معرفت حاصل می آید)ملول وخسته نمیشود.
این عبارات ونظایر آن گویای این مطلب است که حتی علم انتزاعی چون منطق در منظومه معرفتی حکمت، با عالی ترین اعمال یعنی سیروسلوک عارف رابطه مستقیم دارد.و طالب علم میداند که هرچه دراین سپهر معرفتی بیاموزد با بخشهای دیگر مرتبط است.وآنچه پس از تعلیم نصیب او میشود،وحدت معرفتی است.
یکی از معضلات ایران بعداز مشروطه، بسط ناسازواری علوم وفرهنگ میباشد، علوم مدرن بدون هیچ مبنای تاریخی ونیاز فرهنگی وبه بازور استبداد پهلوی وارد ایران شد.حال آنکه زمینه فرهنگی و سابقه تاریخی ونیاز روحی وروانی مردم امردیگری بود.
سایه قزاق بی اصل ونسب، نه تنها برسر مخدرات چادری، که برعرصه علم وهنر نیز سنگینی میکرد. اونه تنها چارقد رابه زور از سر زنها برداشت بلکه شیرازه سازواری علوم که حاصل هزارسال زیست فکری مردم وعلما با فرهنگ ومذهب کشور بود را از بین برد. دستورات مکتوب او به مدرسه صنایع مستظرفه کمال الملک، مبنی بر عدم ترویج موسیقی وهنرسنتی ولزوم آموزش وترویج هنرو موسیقی غربی،وهمچنین جمع کردن بساط طب سنتی و گِل گرفتن درِ هر مرکز وانجمن ومحفلی که دغدغه سازواری علوم بومی را داشتند ازدیگر خدمات دیکتاتورچکمه پوش به استعمار مدرنیته وقشر منورالفکران بی هویت بود.
البته راه رضاماکسی توسط روشنفکران سکولار با روشهای جدید ادامه پیداکرد
و نتیجه این مدرینیزاسیون مریض وغیراصولی در ایران،تاسیس دانشگاههای بود که علوم (منتَشر)را ترویج میکنند.ریاضیاتی که هیچ ارتباطی با علم سیاست ندارد،واقتصادی که از روانشناسی بی نیازاست،وعلوم فنی که بارشته الاهیات وفقه وحقوق غریبه میباشند،ودر نهایت پرورش متخصصین ودانشمندانی که علومشان ارتباطی با فرهنگ ومذهب مردم وخواستگاه تاریخی ونیازهای فرهنگی کشور ندارد.
این جهان و ساکنانش منتشر
آن جهان و سالکانش مستمر
#علوم_انسانی_اسلامی #حکمت_اسلامی #مدرنیته #مدرنیزاسیون #تولید_علم #سازواری_علوم #پهلوی #رضا_خان #روشنفکران
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠کانال 🌿فلسفه نظری🌿
@falsafeh_nazari
🔸فیزیکالیسم_۲
تفسیر اومانیستی از #زمان و #خواب از جمله افتخارات #فیزیکالیستها درعرصه علم میباشد.یکی درعرصه #فیزیک ودیگری در وادی#روانشناسی.
در نگاه #حکمت_اسلامی زمان عبارت است از بُعد حقیقی موجودات جسمانی.
حقیقت متعالی(وجودمنبسط)دراطوار تنزلات خویش ازمبدا فیض(واجب الوجود)درهر موقفی به اقتضای آن مقام،دارای احکام وآثاری شد.دراین قوس نزولی، وجوددرعالم ناسوت(دنیا)قرین با عدم ثبات وتدریج دفعی شد.یعنی کمالات وجودی به نحو سیرتبدل قوه(استعداد)به فعلیت وبه نحو مرحلهای ظاهر میشود.این سیرتدرجی کمالات وجودی موجودات مادی را #حرکت_جوهری واندازه گیری آنرا زمان میخوانند.بنابراین زمان محاسبه کمی حرکت جوهری(نیل ازنقص به کمال)است.لذا هر موجودی زمان مخصوص خود را دارد.یعنی مراحل حرکت اشتدادی(سیراز نقص به کمال)هرموجود، مختص به خود اوست.زمان یعنی مقدار حرکت تکاملی موجودات در سیرصعودی خود به عالم مجردات.اینکه کمالات موجود درچه مرحلهای از فعلیت است میزان سنجش زمانمندی آنهاست.ولی در نگاه فیزیکالیستی زمان امری عارضی است که به موجودات حمل میشود.این امر عارضی برحسب نسبت موجودات مادی بایکدیگرمحاسبه میشود.زمان دراین نگاه نه معطوف به کمال است ونه حاکی از تنزل امرقدسی.بلکه نسبت خشک وبیروح ومکانیکی اجسام است نسبت به یکدیگر.دراین نگاه هیچ توجهی به ابعادوجودی موجودوسیراشتدادی او نمیشود.همه موجودات اشیاءجسمانی هستند(فاقدبُعدمجرد)که درحالات مختلف دچار نسبیت زمانی میشوند.اگربه نزدیک سیاهچاله برویم زمان کند شده اگر ازآن دورشویم زمان سرعت میگیرد.همه چیز به نسبت فیزیک ظاهری وجسمیت موجودات تبیین میشود.
همچنین درباره خواب باید گفت از نگاه حکمت اسلامی خواب سیرانفسی درآفاق ملکوتی ومشاهده حقایق مثالی ازطریق خیال متصلمیباشد.هنگام خواب نفس انسان به عالم ملکوت سفرمیکند.ودرآن عالم پس از مشاهده موجودات مثالی وسیردر عوالم خیال منفصل،حقایقی به او افاضه میشودوقوه متصرفه آن امور رابه صورت شکلهای جسمانی دنیایی تصور میکندتا #عقل قدرت فهم آنهارا داشته باشد.
اما درنگاه #فیزیکالیستی خواب فرافکنی #ضمیر_ناخودآگاه است.برون فکنی خواستهها وخاطرات وامیال وحوادث وآرزوهای که زمانی متعلق اراده انسان بودامابه مرور زمان براثر سرکوب جامعه یافراموشی به انبار تاریک روان یعنی ضمیر ناخودآگاه فرستاده شده.ودر خواب ذهن مشغول خانهتکانی شده آن اطلاعات غیرمفید رااز طریق فرافکنی حذف وهدم میکند.در واقع خواب برون ریزی عقدههای فروخفته،آرزوهای سرکوب شده،امیال وخواستههای فراموش شده است.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
✅حکایت ماهیت_۱
بنابرنظریه #اصالت_وجود مفهوم #وجود به حمل هوهو حقیقتا وبالذات برهمه واقعیات قابل صدق است. یعنی میتوانیم به درخت وشجروقمربگوییم:
این وجود. قبل ازبیان وطرح نظاممند اصالت وجود، تمام حکمای مسلمان،به اینکه میتوان به هویات متشخص خارجی، واژه موجود رااطلاق کرد اشتراکنظر داشتند.اما دراینکه آیا میتوان به موجودات گفت وجود، بینشان اختلاف نظر بود.عموما حمل وجود برهویات خارجی رابه حمل ذوهو میدانستند.یعنی این موجود خارجی، خودش وجود نیست،بلکه ماهیتی است که وجود براو حمل شده.
امابعداز مجاهدتهای علمی آخوند #ملاصدرا (ره) که به تنقیح دقیق وایضاح موستوفای اصالت وجود منجرشد،عموم حکمابراین نظرکه موجودات خارجی، به حمل هوهو وجود هستند اجماع کردند. زیرا حقیقت خارجی راوجود دربرگرفته، واساسا چیزی جز #هستی درعالم تحقق ندارد. لذاموجودات هرکدام وجودی متعین وقیدخورده میباشند، نه آنکه ماهیاتی مستقله،که وجود بالزیاده برآنها حمل میشود. براین اساس آنچه ازحقتعالی به عنوان مخلوق صادرشده، وجودمحدوداست.وجودی که دارای شدت وضعف میباشدوهرمرتبه نزد ذهن انسان به صورت قالبی مستقل به نام #ماهیت ظاهرمیشود. لذا بعداز آنکه کنگره ذهن و رواقِ علم حصولی رابامنجنیق #شهود ویران کنیم، بالوضوح میبینیم که ازشمس حقیقت، تنها نور وجود صادرشده.وکثرات عالم شدت وضعف آن صدور واحده میباشند. لذاچیزی جزوجود درعالم نیست که به آن وجود نگوییم.
اما دربین شارحین وقائلین به #حکمت_متعالیه بحثی مطرح شد که محور بسیاری از مناقشات فلسفی،درحوزه #حکمت_اسلامی است. وآن اینکه #ماهیت ازچه چیز حکایت میکند؟؟به عبارتی چنانچه بپذیریم که وجود، همه چیز رادربرگرفته،در مواجه با هویت خاص خارجی مثلا یک درخت،آیا میتوان به آن عنوان ماهوی درخت اطلاق شود؟؟ زیراهویت خارجی ازسنخ وجودمیباشد،بااین حساب اگربه آن وجود، عنوان ماهوی درخت اطلاق کنیم،صحیح میباشد؟؟ آیا ماهیت از چیزی حکایت میکند؟؟
دراین بین سه پاسخ وجود دارد:
۱_ماهیت حاکی از حدومرز وجوداست.
ماهیت،ازهیچ چیز حکایت نمیکند وبرهیچ امری صدق نمیکند.
لازمه این سخن این است که بپذیریم ماهیت حاکی از حدونفاد وجود است.
چون ماهیت دراین قرائت خودهویت خارجی نیست برهویت خارجی هم صدق نمیکندوحاکی ازآن نیست.بلکه بر تمام شدن حدموجود دلالت میکند.
مرحوم #آیتالله_مصباح_یزدی از قائلین به این نظریه میگوید: ماهیت از هویت خارجی حکایت نمیکند بلکه هویت خارجی چون حدومرز دارد ودریک جا تمام میشود، ماهیت از نفادوتمام شدن هویت خارجی،حکایت میکند.لذا نمیشود به یک هویت خاص خارجی اشاره کنیم وبگوییم اینانسان است.ماهیت برمتن هویت خارجی صدق نمیکند مگر مجازا وبالعرض.یعنی مامیپنداریم که صدق میکند.بنابراین مرحوم #مصباح_یزدی ازماهیت شان وجودخارجی راخلع میکند، وهم شانیت حکایتگری وذهنی ماهیت را ازآن نفی میکند.
بنابرهمین ماهیات یک جنبه سلبی پیدامیکنند یعنی ظاهرمفهومش ایجابی است ولی باطنش سلب است.
حدونَفاد یعنی آنجایی که دیگر این موجود نیست یعنی وجودرا دراین مرتبه بااین ویژگیها مییابیم ولی درمرتبه دیگر وجایی دیگر آنرا نمییابیم.ازآنجایی که وجود رانمییابیم ماهیت آغاز میشود،لذا چون ازاینجا به بعد وجود نیست ماهیت آغازمیشود وآنرا مییابیم .پس ماهیت بر خود درخت مجازا وبالعرض وبر حدِدرخت حقیقتا وبالذات حمل میشود.
وچون درخت وحدش بایکدیگر معیت دارند، مجازا ماهیت برخود درخت هم صدق میکند.لذا ماهیت را از حد وجود انتزاع میکنیم .ماهیت معدم است.مثل کوری که از نبود بینایی انتزاع میشود.حد یعنی این موجود تمام شد وازاین تمام شدن من ماهیت آنرا انتزاع میکنم.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۳
تا پیش از #صدرالمتالهین چالش اصلی #علم عبارت از چگونگی انطباق #کیف_نفسانی با #جوهر خارجی و نحوه حکایتگری آن بود.درختی که مشاهده میکنیم جوهر است،و #صورت_ذهنی آن کیفنفسانی است،پس این دو هم سنخ نیستند،چگونه امری که متغایرچیز دیگری است ازآن حکایت میکند؟؟ ومنطبق آن است؟؟ #ملاصدرا باطرح حمل #اولی و #شایع محذور فوق را پشتسر نهاد.اما کلام #صدرا پایانی بر #پدیدار_شناسی علم نزد مسلمین نبودبلکه آغازی براجتهادات عمیق آنهاپیرامون مساله علم وحکایتگری صورتذهنی بود. دراین بین تفسیر #حکیم_اسرار #حاج_ملاهادی_سبزوارای_ره از مساله علم افقی تازه فراروی #حکمت_اسلامی گشود.#حاجی_سبزواری بر مبنای #اصالت_وجود به نقد کلام صدرالمتالهین پرداخت. ایشان برخلاف #صدرا اعتقاد داشت که علم از سنخ کیف نفسانی نیست. بسیاراتفاق میافتد که مااز کنار شیء ردمیشویم وآنرا مشاهده میکنیم، اما چنانچه کسی درباره آن از مابپرسد درپاسخ میگوییم: چون بدان توجه نداشتیم لذا علمی به آن نداریم. اگرحقیقت علم از سنخ کیف نفسانی بود باید به صرف تبادر آن، علم محقق میشد.این مساله نشان میدهدعروض صورت برذهن به تنهایی جهت تحقق علم کفایت نمیکندبلکه توجه نفس دراین بین شرط لازم است.درواقع توجه نفس به صورت حاصل، سبب تحقق علم میشود.علم عبارت است از صورتِ حاصل للنفس(برای نفس).یعنی با الحاق توجه نفس به صورتذهنی،علم محقق میشود. اما توجه نفس از چه سنخی است؟؟ مرحوم #حاج_ملاهادی توجه نفس رااز سنخ #اضافه_اشراقیه میداند.اضافه اشراقیه یعنی یک طرف باعث ایجاد طرف دیگر میشود. یعنی یک ذات غنی است،وطرف دیگر فقیر ومحتاج آن است واساساطرفِ دیگر براثر توجه وعنایت ذات غنی ایجاد میشود.به عبارتی نفس پس ازمواجهه باعالم خارج، صورتی در وِزانِ شیءخارجی انشاءوایجاد میکند.واین ایجاد،نوری است که از نفس به صورتذهنی افاضه میشود و #صورت_علمی که حاکی ازمصداق خارجی است را ایجاد میکند. #اضافه_اشراقیه همان #وجود است. بنابراین علم عبارت است از وجود. وجودِعلم،نوری است کهحاصلِ اشراقِ نفس میباشد. زیرا نفس همان #نور_اسپهبدی است که امتداد نورانیت حقتعالی و #نورالانوار میباشد.نور نفس همان حضور و #اتحاد است. اتحاد در ظرفِ تجرد وپالایش از جسمانیات ومشوبات مادی رخ میدهد. هرچه قدر از جسمانیات فاصله بگیریم وبه ساحت تجرد نزدیک شویم درواقع نورِ نفس قویتر شده وآفاق حقیقت را درمنظر انسان بیشتر روشن میکند.ماهیات مثارِ کثرت است وکثرت مفیدِ تحقق علم نمیباشد. زیرا علم بربستر وحدت محقق میشود.وحدت علم درامتداد بسط وجودی #نور_اسفهبدی رخ میدهد.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
💠 #فلسفه_اسلامی ماهیتی مجزا از #فلسفه_یونان دارد. فیلسوفان یونان ماهیت اندیش بودند وتوجه اصلی آنها به حیث محسوس عالم بود. البته #ارسطو توجه ویژه به حیث معقول عالم داشت، اما او از دوگانه ماده وصورت و جوهر وعرض وهمچنین رئووس #مقولات_عشر نتواسنت فراتر رود وبه وحدتی اطلاقی برسد.
حال آنکه فلسفه در عالم اسلام وحدت گرا بوده، وتفسیر حیث معقول هدف اصلی فیلسوف مسلمان است. در #حکمت_اسلامی گاهی نور وگاهی وجود همان محوریت حیث اطلاقی را برعهده داشتند.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
✅ فلسفه قیاس
1_ #قیاس عبارت است از ترکیب دومقدمه به نحو تالیفی(واجدحدمشترک)که منجر به ظهور قضیه سوم یا نتیجه شود.
قیاس همان #فکر است ولی به نحو #منطقی و روشمند.درواقع نقشه راهی است که نحوه کشف مجهول رانشان میدهد.قیاس، رافعِ #جهل_تصدیقی است.
توضیح آنکه:
مثلا تردید داریم که آیا دنیا حادث است یانه؟درواقع شک داریم که محمولی به نام حدوث برموضوعی به نام دنیا حمل میشود یاخیر.
پس جهل تصدیقی به معنای تردید درحمل محمول وحکم برموضوعی خاص میباشد.برای رفع آن، تحقیق ومطالعه کرده وبه تفکر میپردازیم ودرنهایت میفهمیم که دنیاحادث است. آنچه دراین بین رخ داده این است که واسطه وامرسومی را بین محمول وموضوع یافتیم، که سبب صدق حمل محمول برموضوع شده است. آن امر سوم را #حد_وسط مینامیم.
پس حدوسط مانند چسبی است که دو امر جدای ازهم رابه یکدیگر متصل میکند. درمثال ما آن واسطه ترکیب است.امر مرکب ازانضمام اجزاءخارجی تشکیل یافته.یعنی اجزاء آن موجود ابتدا پراکنده بوده وعلتی آنها رابه یکدیگر مرتبط کرده.
وهمین امردلالت برحدوث دارد.دنیانیز مرکب میباشد.پس قاعدتا حادث است.
براین اساس امرسومی که سبب حملِ حدوث بر دنیا شده، ترکیب میباشد.لذا این واسطه که ذهن رااز جهل خارج کرده اصطلاحاحدوسط نامیده میشود.
این فرایند، یعنی اینکه دو امرجدای از هم( موضوعومحمول،اصغرواکبر)رابه واسطه امرسومی به یکدیگر حملومتصل کنیم همان حقیقت قیاس میباشد.درمرحله بعداین کشف عقلی رابایدبه نحوقاعدهمند درشکل یک فرمول مفهومی بیان کنیم.براین اساس محمول وموضوع وحدوسط رابه نحو قضایای مفیدقیاس بیان میکنیم:
صغری:
دنیا مرکب است.
کبری:
هرمرکبی حادث است.
نتیجه: دنیا حادث است.
.
2_ قیاس ازدومقدمه ویک نتیجه تالیف یافته که اهمیتش به خاطروجود نتیجه میباشد.زیرا نتیجه ظهور مفهومی حدوسط است.در مقدمات، ذهن مشغول ترتیب ونظم دادن به مفاهیم معلوم وارتباط موضوع ومحمول با حدوسط است.به عبارتی ذهن دراینمرحله حکایت از نوع حرکتی(فکر) که انجام داده میباشد.اماحدوسط مارا به خارج رساندونتیجه بیانگر صورت مفهومی کشف ورفع جهلبوسیله حدوسط است.
البته در فضای پساکانتی،قواعدمنطق حرکت انتزاعی ذهن ونوعی بازی بامفاهیم میباشدکه به دلیل بیان کُنشهای ادراکی ذهن اهمیت دارند.امادر #حکمت_اسلامی ذهن شان حکایت از خارج داردلذا فلسفه ازطریق ذهن ومفهوم درصددشناخت واقعیت آنگونه که هست میباشد.براین اساس منطق قواعدحرکت صحیح فکر است تا بتواند ذهن رابه خارج برساند.
اماسوال اصلی این است که حدوسط قیاس ونتیجه چگونه حاصل شده؟؟؟واز کجابدست آمده؟؟
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ عقل صغیر و عقل کبیر
در نگاه #حکمت_اسلامی موجودیت انسان در پیوند با کلِ محیط(پیکر واحدِعالم) فعلیت مییابد. فصل حقیقی انسان که اورا از سایرموجودات جدا میکند #نفس_ناطقه وقوه #عاقله و#عقل میباشد.این عقل امری فردی و #اتمیستی نیست که فقط درکالبد انسان بوده وتابع اراده بشرباشد. عقل جوهری مجرداست که صورکلی ونتایج قیاس رابه انسان افاضه میکند. #عقلانیت یعنی رابطه اتصالی و متضایف دو وجود ادراکی. رابطه متقابل دو سنخ ادراک، یکی مُفاض(پذیرنده معرفت_انسان) که باید مقدمات ومعدات کسب فیض ادراکی را داشته باشد، ودیگری مُفیض(عقل فعال)که مصدر فیض فهم ودرک حقیقت است.بنابراین عقلانیت وخردورزی، به معنای فهم مفهومی حقیقت نیست، گرچه این امر ظاهر عقلانیت است، اما باطنش یک سنخ اتصال وجودی_حضوری میان مفاض بامفیض است.انسان درمیانِ عقلانیت قرار دارد.تعقل تلاش ریاضیوار وکامپیوتری مغز انسان درکشف مجهولات نیست. بلکه کنش ومواجهه متضایف ادراکی بشر با باطنِ طبیعت(عقل فعال) میباشد.عقل کلی ما را درمیانگرفته، چنانچه به امواج معرفتی او متصل شویم و ظاهرجزئیات راخرق کنیم، به معنا که فیض اوست متصل میشویم.
به باور #ملاصدرا حقیقت عقل برفراز انسان است واو رادرمیان گرفته. چنانچه بشر بتواند باقدم فکر از جزئیات ومحسوسات فراتر رود ومقدمات قیاس را درست تنظیم کندوخوب تحقیق کرده ودرتحصیل معرفت کوشاباشد از پستوی جزئیات بیرون آمده وازحیث وجودی ارتقاء یافته انوار خورشید عقل فعال که باطن طبیعت را منور کرده به اومیرسد و او به درک حقیقت نائل میشود. #عقل_کبیر یا #عقل_اکبر همان عقل فعال است که بشر درمیان افاضات وامواج او زندگی میکند و به فعلیت میرسد.ما هرگاه فکر میکنیم درواقع سعی میکنیم به امواج عقل فعال متصل شویم وچنانچه بخواهیم معارف کلی را به یادآوریم بازهم باید به اومتصل شویم.عقلانیت دراتصال دائمی با عقل فعال معنا مییابد. عقل انسان درنگاه صدرا،قوه انفعالی دریافت معناوکلیات از عقل عاشر است.
اما برخلاف #صدرا #حاج_ملاهادی_سبزواری اعتقاد داشت که عقل انسان صرفا کارکرد انفعالی وپذیرندگی فیوضات از عقل فعال را نداردبلکه قدرت انشاء وفعل بر ترسیم کلیات وصور حقایق را دارد. بدین معناکه درصورت اتصال با عقل فعال ازلحاظ وجودی قوی میشویم لذا عقل بشر قدرت بر انشاء صورکلی به وزان حقایق خارجی پیدامیکند.یعنی دیگر منتظر فیوضات عقل آسمانی نیست، بلکه خود شروع به فعالیت وکشف واستنباط حقایق از مقدمات فکر میکند. #عقل_صغیر یا #عقل_اصغر ذهن انسان است که چون به مرتبه شدید عقل (یعنی عقل فعال) متصل شده خود تبدیل به عقلی فعال شده که میتواند حقایق را درخود ذخیره کند، واز تامل درآنها به نتایجی برسد واموری رااستنباط کند. ویژگی عقل صغیر، خطاپذیری آن است. گرچه عقل بشر دائما باید با عقل فعال آسمانی درارتباط باشد تا از او قدرت وجودی اخذ کند اما این عقل که به واسطه عنایت عقل عاشر قدرت انشاء کلیات را یافته گاهی در راستای کشف حقیقت دچار خطا میشود.
هرچه قدر انسان به تفکروحرکت در کلیات بپردازد، از وهم وجزئیات دوری کند، واوقات خویش را به تعلیم وتعلم وتزکیه نفس سپری کند اتصال اوباعقل فعال بیشتر شده، عقل صغیر قدرتش افزون میشود ومیتواند با قدم خویش جبال مرتفع حقیقت راطی کند.
از تابعین نظریه #عقل_اصغر حاج ملاهادی سبزواری(ره) جناب #علامه_طباطبایی است. مرحوم علامه به عقل انسانی که قدرت برانشاء کلیات داشته باور دارد. #علامه_طباطبایی برمبانی پذیرش کنشِ استنباطی وفعال عقل صغیر ، نظریه ادراکات اعتباری و نحوه انتزاع معقولات ثانیه را بیان کردند....پرداختن به نتایج تاریخی وتحولات فلسفی نظریه #عقل_اصغر یا #عقل_صغیر حاج ملاهادی سبزواری در این اندک نمیگنجد.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ انسان متعالیه
درفضای #حکمت_اسلامی طبیعت کلِ واحد جانداری است که نفسی مجرد وروحی ملکوتی بر آن حاکم است.گرچه ارسطو نفس افلاک را انطباعی وطبعی میدانست اما شیخ الرئیس نفسِ مدبرِ افلاک که وحدت بخش کثرات جسمانی عنصری است را ناطقه وروحانی قلمداد میکرد.
این بدان معناست که زیست انسان در ضمن یک واحد جاندار به نام طبیعت که بهرهمند از عقل است جریان دارد.به عبارتی جان داری عالم صغیر(انسان) در متن جانداری عالم کبیر(افلاک_طبیعت) ومتاثر از نفس ناطقه حاکم برطبیعت(نفس کل)میباشد.
طبیعت به عنوان سومین طورِ ظهور وجود امکانی که شرح کامل تفصیلی فیض مقدس میباشد، ظاهر وباطنی دارد. ظاهر طبیعت هیئتِ جسمانی است که متشکل از عناصراربعه میباشد. و باطن آن موجودی مجرداست که فیض وجود و ماهیت را به موجودات افاضه میکند. عقل فعال واسطه افاظه حیات به نفوس ارضی(معدنیات،نبات،حیوان،انسان)میباشد، واو همان باطن قدسی ونشئه ملکوتی طبیعت میباشد.
در نگاه #ملاصدرا انسان موجودی است بالقوه که تحققش در گروِ ارتباط با باطن طبیعت وعقل فعال میباشد.
طلوع عقل سبب ظهور انسان میشود. و مشرق عقل با اتصالِ به شمسِ عقل فعال امکان پذیراست. به عبارتی ظهور انسان درصورت اتصال باطنی او با باطنِ طبیعت وعالم امکان پذیر است. مادام که بشر عقل فعال را مشاهده نکند در ساحت حیوانی بسرمیبرد. سفربه عالم عقول مفارق، لازمه تحقق عقلانیت است. در نگاه صدرا اتصال انسان با عقل فعال طی سه مرحله،ترتیب معدات، اشراق وفناء میسور است.
تنظیم مقدمات قیاس واستدلال وحرکت فکر همگی معد وزمینهساز ارتقاء نفس به عالم عقول است. چنانکه بشر حرکت ذاهبه وراجعه فکر را آغاز کند، درجریانِ اشراقات عقل فعال قرار میگیرد. اشراق، نوری است که برجان سالک میتابد و سبب ارتقاءوجودی او و سیر از ظاهربه باطن ملکوتی عالم میشود. آنگاه که براثر اشراق، ارتقاءوجودی یابیم، حقایق امور رااز دور به نحو غبارآلود درعقل فعال مشاهده میکنیم واین سبب ایجاد مفاهیم کلی میشود، اما چنانچه توجه وتذکر خویش رااز دست ندهیم این سیر ادامه یافته وتاجایی پیش میرود که به دیدار عقل فعال نائل میشویم، آنگاه حقایق رابه نحو جزیی دریافت میکنیم. براین اساس فعلیت عقل وظهور عقلانیت در صورت اتصال باطنی نفس انسان بانفس طبیعت وعقل فعال امکان است. واین اتصال وجودی بیگانه با حصولیات مفهومی نیست. انسانی که #حکمت_متعالیه توصیف میکند، بادوبال حصولیات مفهومی واشراقیات حضوری تا آشیان فناء در حقایق عقل ملکوتی پرواز میکند. دراین نگاه انسان مستقل ودورافتاده از عالم نیست بلکه عینیت معنایی باعالم وطبیعت دارد.
#محسن_بهرامی
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
🔻
1⃣ نه تنها #ابن_سینا درباب فلسفه سیاست و علم الاجتماع سخن گفته بلکه حجم آثار مکتوب او درباب سیاست بیشتر وکاملتر از آثار #فارابی است. لذا آنچه منتقد محترم درباب عدم توجه #بوعلی درباب سیاسات واجتماعیات میگوید نشان از بی اطلاعی ایشان از میراث #حکمت_اسلامی است.
بوعلی بحث از اجتماعیات وسیاست را از اقسام #حکمت_عملی دانسته لذا در این باب به تفصیل مطالبی بیان کرده که به نحو اختصار بدانها اشاره میکنم.
اول: شیخ الرئیس باموضوع فلسفه سیاست وامور اجتماعی به نحو مستقل شش کتاب ورساله به نگارش درآورده است که عبارتند از:
۱_رسالة في السياسة:
در این کتاب بوعلی به بررسی اخلاق وتدبیر منزل پرداخته ودر بخش الحاجة الی السیاسة سبب نیازمندی انسان به تشکیل جامعه و تدبیر سیاسی و تشکیل خانواده را توضیح میدهد و بررسی منشا اموری مثل اصل مالکیت می پردازد.
۲_تدبیر منزل العسکر:
کتابی است به زبان عربی درباره ارتش و چگونگی ساماندهی پادگانها و اردوگاههای نظامی.
۳_تدابیرالمنازل والسیاسات الاهلیه:
۴_ظفرنامه:
ظفرنامه کتابی است از مجموعه اندرزنامه های اخلاقی و سیاسی ایران پیش از اسلام و منسوب به حکیم آن دوره و وزیر انوشیروان ساسانی یعنی بزرگمهر بن بختگان میباشد که متن اصلی آن به زبان پهلوی بوده است و فردوسی حکمتهای آن را در شاهنامه به نظم کشیده است. حاجی خلیفه در کتاب کشف الظنون میگوید ظفرنامه قدیمی و اصلی همان است که ابن سینا آن را به فارسی ترجمه کرده.
۵_رساله در عدل پادشاهی:
۶_نصائح الحکماء للاسکندر:
موضوع کتاب از این قرار است که جمعی از فیلسوفان که در مسیر اسکندر به طور اتفاقی قرار گرفته بودند او راپند و اندرز داده و نکتههای در باب سیاست و اجتماع و نحوه تعامل با مردم بیان کردهاند که ابن سینا مجموع آنها را در این رساله گرد آورده است.
دوم: همچنین بوعلی در دیگر آثارش به نحو موضوعی به بحثهای مفصل درباب سیاست واجتماع پرداخته است...مثلا
(1)در کتاب #الشفاء بخش الهیات که مقاله دهم میباشد درباره اخلاق وسیاست سخن گفته است. همچنین در مقالههای دوم وسوم فن خطابه از بخش منطق، بطور مستقیم درباب سیاست تحت عنوان (عَقدِ مدینه)بحث کرده است. همچنین در فصل پنجم از مقاله دهم الهیات شفا درباره (جانشین نبی وامام ولزوم فرمانبری از وی و سیاسات ومعاملات واخلاق) نظام سیاسی مورد نظر خود را که به نام #مدینه_عادله نامیده بررسی نموده است.
(2)همچنین در کتاب #المجموع یا #الحکمه_العروضیه و در بخش ریطوریقا یا خطابه کتاب درباره انواع حکومتها ونظامهای سیاسی مانند #الیگارشی #دموکراسی وغیره بحث کرده است.
2⃣ از جمله انتقادات وارد به دوستان فلسفه پژوه ومخصوصا برخی از محصلین ومحققین #فلسفه_غرب این است که درکی از هویت مستقل تاریخی #شرق وجوامع اسلامی وحتی تاریخ کشور خودشان ندارند وبا نگاهی که در خوانش تاریخ و فلسفه غرب پیدا کرده اند به سراغ تحلیل وارزیابی سایر امور میروند. گمان میکنند همان روالی که در غرب طی شده، مسیر اصلی تاریخ بوده و سایر ملتها وتمدنها هم همان مسیر را طی کرده اند. حتی گمان میکنند تمام ملتها یک تاریخ ومسیر واحد را طی کرده اند...مثلا همگی دورهای در تفکر اسطوره ای بسرمیبردند آنگاه یونانیها برای اولین بار استفاده از عقل را به بشرگوشزد کرده و فلسفه را درست کردند، سپس فلسفه سیر تحولات مختلف داشته، افلاطون برای بار اول فلسفه را متوجه سیاست وتدبیر اجتماع کرد واین روال تا زمان بوعلی ادامه داشته وبوعلی فلسفه را به مسیر عدم اعتناء به نیازهای انسان برده و این مسیر در تاریخ فلسفه اسلامی شدت داشته واوج بی اعتنایی فیلسوفان به درد وآلام بشری در ملاصدرا تجلی یافته!!!! واین روال بی بُخاری فلسفه تاالان ادامه داشته است!!!
این مدل تحلیل ها بیش از انکه مستند به حقایق تاریخی باشد متکی بر خیال پردازیهای فانتزی وغیر واقعی است...هر گونه قضاوت درباره حکمت اسلامی باید مستند به کتابها ورسالههای فیلسوفان وحکیمان مسلمان باشد وگرنه دچار مغالطه های فراوان مستشرقان در خوانش وفهم تاریخ تمدن شرق خواهیم شد.
#محسن_بهرامی
𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄┄
🔸فلسفه نظری
⌜@falsafeh_nazari⌟
✅ نقدی بر بیان بازاری و سخیف از فلسفه وعرفان اسلامی
راقم این سطور شناختی از گوینده مطالب فوق ندارد اما آنچه از سخنان ایشان برمیآید این است که فاقد شناخت کافی از فضای #حکمت_اسلامی است.
اولا: وجود حائز دو بُعد مفهومی ومصداقی است. مفهوم وجود امری ذهنی وانتزاعی است که در ذهن بر همه موضوعات قابل حمل است. اما مصداق وجود اشاره به حقیقت خارجی هستی دارد. فیلسوف از مفهوم وجود به این دلیل که اشاره به حقیقت خارجی وجود دارد سخن میگوید وگرنه خود مفهوم وجود مطمح نظر فیلسوف نیست. اشتباهی که گوینده در فیلم بالا مرتکب آن شده این است که گمان میکند فیلسوف فقط از مفهوم انتزاعی وجود سخن میگوید حال آنکه حقیقت ومصداق خارجی وجود غرض اصلی اوست. پس این سخن گوینده که فیلسوف از مفهوم وجود سخن میگوید ومفهوم امری ذهنی است و #خدا هم وجود است پس خدا در فلسفه مفهوم ذهنی است اشتباه است زیرا فیلسوف از حقیقت خارجی وجود واحکام کلی آن سخن میگوید نه مفهوم ذهنی وجود لذا خدا در فلسفه مفهوم ذهنی نیست بلکه حقیقت الوجود و وجود محض ونامحدود است...که همین اشارت مختصر بحری از معارف را در خود جایی داده.
ثانیا: مفهوم وجود امری کلی است ولی مصداق وحقیقت خارجی وجود عین فردیت وتشخص است یعنی هر وجودی در خارج حائز ویژگیهای مخصوص خود است که همین امر سبب تمایز آن از دیگر موجودات میشود. لذا وجود خدا مفهوم انتزاعی نیست بلکه وجودش درخارج بی مانند است وفردیت او تکرار ناپذیر...براین اساس ماهیت خدا عین وجود اوست، یعنی خدا وجودی است که مرز و محدودیت (ماهیت) ندارد. عدم محدودیت یعنی او در همه جا حاضر است وباهر امری معیت وهمراهی دارد زیرا نامحدود در محدود تجلی میکند پس هر چیزی جلوه حضور اوست، امر نامحدود با حدود ومرزها محدود نمیشود بلکه مقیدات و ماهیات هر کدام تجلی کمالات او ومجلای ظهور اوست براین اساس او بین قلب شما وخود شماست قبل از آنکه ندای قلبتان به شمابرسد او میشنود و میفهمد زیرا همه چیز وجه و نمایش خدای نامحدود است. ماهیت خدا(هویت او) عین وجود اوست یعنی هویت خدا همچون وجود و هستی او که عین نامحدودی است و برهمه چیز سایه افکنده وحضورش در همه جا حاضر است میباشد....تمام این معارف از همین عبارت مختصر (ماهیت خدا عین وجودش است) استنباط میشود....عبارتی که گوینده آنرا انسداد معرفت الی الله میداند ولی در واقع دروازه بزرگ معارف الهی است.
ثالثا: جناب #مولوی وتمام شعرای بعد از ایشان وبلکه فیلسوفان مطرح بعداز وی درباب عرفان نظری ومعارف مدون استدلالی الهی و شهودی هرچه دارند از سفره جناب #ابن_عربی است. اینکه خداوند خود را در وجود ماهیات پنهان کرده در واقع همان نظریه ظهور اسماء وصفات الهی ابن عربی است. از همین روی چنانچه جناب مولوی را در برابر ابن عربی صاحب مکتب مدون عرفانی بدانیم ...قطعا سخنی مطایبه آمیز که بر وزان مزاح است بیان کردهایم.
#محسن_بهرامی
𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄┄
🔸فلسفه نظری
⌜@falsafeh_nazari⌟
🔻 #هانری_کربن را زائر شرق نامیدهاند. او هرچند پیش از سفرش به شرق در مکتب پدیدارشناسی #هوسرل پرورش یافته بود و #هایدگر را درک کرد و البته از جمله شاگردان بزرگانی چون #امیل_بریه، #ارنست_کاسیرر، #اتین_ژیلسون، #لویی_ماسینیون، #هلموت_ریتر و… بود، اما بعدها حکمت حقیقی را نه در #فلسفه_غرب که در #حکمت_اسلامی دید.
کربن پس از آشنایی و ورودش به ایران دیگر خود را شرقی و ایرانی میدانست. او در گفتوگوهای خود از #ملاصدرا، #شیخ_اشراق، #ابن_سینا و… به عنوان «فلاسفه خودمان» نام میبرد و صحبت جالبی دارد تحت این عنوان که
«مشرقیان جهان متحد شوید.»
#سید_حسین_نصر خاطرهای از کربن را به این شرح بیان کرده است:
«هنگامی که با کربن به مناسبت انعقاد اولین کنفرانس راجع به تشیع به استراسبورگ رفته بودیم، روزی با هم بر قله تپه زیبایی که فرانسه و آلمان را از هم جدا میکند، سفر کردیم. او نگاهی به جنگلهای انبوه در آن سوی مرز افکند و گفت: «هنگامی که جوان بودم، از همین راه عبور کردم و وارد آلمان شدم تا با هایدگر ملاقات کنم، لکن پس از کشف سهروردی و ملاصدرا و سایر حکمای الهی ایران، دیگر مرا حاجتی به سفر به آن سوی این مرز نیست»
╰๛---๛---๛------------
@falsafeh_nazari
🔻ما وفلسفه اسلامی_۱
#فلسفه_اسلامی باچند مشکل عمده مواجه است:
اول آنکه، اصحاب #حکمت_اسلامی اعتقادی به احیای تراث فلسفی وحِکمی غیرصدرایی ندارند، از نگاه آنان #فلسفه یعنی #حکمت_متعالیه و هر آنچه پیش از #صدرا گفته شده ارزش چندانی ندارد که شایسته بازخوانی مجدد باشد، لذا تصحیح و خوانش آنچه گذشتگان سُفته و پرداختهاند به مثابه خروج از مکتبة صدرا و ولوجِ در صحرای گمراهی است.
اما باید اذعان داشت که ارجاع به دُرَر حکمای پیشین میتواند ایده طرح مباحث قابل توجهی باشد، حداقل با خواندن کتب سابق فلسفی میفهمیم که از لحاظ معرفتی و حِکمی چه داشتیم وکجا بودیم واکنون کجا و بر چه سَماطی نشستهایم.
نخستین قدم غرب در فراروی از قرون میانه و ایجاد تمدن جدید سعی در احیای میراث گذشته ومخصوصا آراء اهل یونان و مدرسه آتن بود بدین نحو که عقلانیت و علم ماقبل، مادهای برای صورت جدید تمدنی واقع شد و از قِبَل آن مسائل ومطالب نوینی مطرح شد که هرکدام آغازی بر علوم وفلسفه جدید بودند.... اما ما اینگونه نیستیم!!
باور ما آن است که تنها حکمت متعالیه ارزش خواندن دارد و غیر از آن هرچه از اهالی حکمت قَلَمی شده افسانهای است بر افسون اصالت الماهوی!!!
باید تصریح کرد که ما دچار بحران هویت هستیم!! چه اینکه نمیدانیم پیمایش تاریخی عقلانیت وفلسفه برچه خطی بوده و حکیمان هر دوره درگیر کدام تقابل و تنگنای فکری بودهاند، و از اینکه جامعه اسلامی در هرعصری دست در پنجه کدام مشکله معرفتی داشته بی اطلاعیم، لهذا نمیدانیم که این عقلانیت سیال تاریخی کدام تحولات را طی کرده والان در چه وضعیتی است و در ادامه باید چه کنیم!!؟ اجمالا باورمندیم که همه در لجه اصالت ماهیت بوده وآنگاه به اصالت الوجود هدایت شدند...همین...
این سرگردانی به خاطر عدم اهتمام به احیای تراث تاریخی و پرداختن به سابقه تمدنی است.
دوم اینکه، فلسفه اسلامی به انتقاد ناپذیری گرفتار آمده است، به زعم بسیاری از اهالی فلسفه، نقد حکمت متعالیه برابراست با هتک ضروریات مذهب، و نقد میراث فلسفی صدرا به معنای انهدام مسلمات شریعت است!!
البته باید اعتراف کرد که ما بر خوان حکمت صدرا نشسته و از غُرر فرایدش متنعم و بهرهوریم و البته باید گفت آنچه ایشان گفته ونوشته است موجبات تحولات فکری_ فلسفی شگرفی در فلسفه و جهان اسلام شده است، صدرالمتالهین بسیاری از انسدادها و گِرههای فکری حکمت اسلامی را گشوده و رفع کرده است اما عظمت صدرا او را در بین اصحاب وتابعینش به وادی مقدسات کشانده و کلامش را نقدناپذیر کرده است.....حال آنکه فلسفه یعنی حرکت مدام فکری، تضارب آراء وعدم جزمیت وتعصب بر تفسیر وتبینی فلسفی از هستی وانسان، و البته این امور بین ما متروک شده است...ما فلسفه میخوانیم که از عقایدمان دفاع کنیم، حال آنکه فلسفه برای قدرت تعقل است تا بتوانیم پیرامون حقایق موجودات و هستی آنچنان که هست بیندیشیم...خواندن فلسفه باید به حرکت تکاملی عقل منجر شود، واز طرفی بازار تضارب افکار وآراء را گرم کند...اما ما ساحت فلسفه اسلامی را اجل از جرح ونقد و نفی و نقض میدانیم..تا حدی که سعی برخی از اساتید فلسفه این است که اثبات کنند حکمای سلف، اصالت وجودی بوده ودامنشان از اصالت ماهیت مبرا است، یعنی پیش از صدرالمتالهین را به نحو بعد از صدرالمتالهین میفهمیم...
#محسن_بهرامی
╰๛---๛---๛------------------
⌜@falsafeh_nazari⌟