eitaa logo
فلسفه نظری
1.8هزار دنبال‌کننده
390 عکس
61 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 گرچه انیمیشن درحدیک شاهکارسینمایی نیست‌اما جالب‌وتماشایی است.بررسی وارزیابی فنی این فیلم به عهده دوستانی که تخصصشان نقدفیلم می‌باشداما نکته حائز اهمیت نوع نگاه به رابطه و دراین فیلم و البته سایرمحصولات سینمایی وهنری وحتی فلسفی غرب است.شناخت نفس ازجمله مسائل پرمناقشه می‌باشد.نگاه مشهور مبتنی بر تفسیر از چیستی روح ونفس ورابطه آن بابدن است.اینکه نفس وجسم دو امرمتباین میباشندکه‌دراین دنیا مجاور یکدیگرقرار گرفته وحیات فردی انسان را رقم میزنند.بنابر این نگاه نفس وبدن دومقوله ازهم جدابوده که هیچ سنخیتی ندارند.گویی انسان مرکب از دوجزء متباین است یکی نفس مجرد ودیگر بدن جسمانی عنصری،که با ریسمانی به‌یکدیگر گره خورده‌اند.تفسیر مشائی از روح ونفس توسط به حوزه فلسفی غرب وارد شد.نگاه فوق درطول تاریخ متاخر قرون وسطی وحتی عصر مدرن برفلسفه وکلام غرب حاکم بود.حتی درهنردینی غرب ثنویت ودوگانگی نفس وجسم برقراراست ودر عصرمدرن این نگاه مشائی توسط خوانشی یافت و او تباین نفس وجسم رابه ثنویت و تبدیل کرد.به عبارتی غرب هیچگاه نتوانست ازتفسیرمشائی_اومانیستی نفس وبدن فراتر رود وآنرابه نحو واحدتفسیرکند.اما حکمای‌مسلمان ازاین نگاه فراتر رفته و تفسیری دیگر ازاین مساله ارائه کرد.به اعتقاد نفس وبدن ارتباطی‌‌وثیق دارند، چنانچه گویا یک چیز میباشند.او دوگانه نفس وبدن رانمیپذیرد بلکه به اعتقاد وی نفس وجسم یک چیزهستند،نفس صورت رقیق‌شده بدن‌،وبدن حالت غلیظ‌شده نفس می‌باشد.لذا انسان ترکیبی از دوجوهرغیرهمجنس نمی‌باشد.انسان یک حقیقت واحداست، ساحتی ازاو مجردومرتبه‌ دیگرش جسمانی‌است.منتهی به‌اشتباه این دوساحت رادومقوله استقلالی درنظرمیگیریم وبه ثنویت نفس وبدن قائل میشویم.به سبب‌ این تفسیروحدانی ازحقیقت انسان، ثنویت دکارتی مجال ظهوردرحکمت اسلامی رانیافت. . الغرض آنکه انیمیشن تکرار نگاه مشائی به رابطه نفس وبدن آنهم باروکشی میباشد.درتمام آثار هنری غرب این نگاه درحال تکرار است.پرسشی که مطرح میشوداین‌است که آیا بانگاه به نفس وبدن بسازد؟؟گرچه نگاه فوق درشعروادبیات عرفانی ما وجود دارد ودر و باحذف وابعادجسمانی سعی برفراروی ازدوگانه مشائی شده و هنرمندانی مثل استاد باتکیه براین نگاه آثار بی‌نظیری راخلق کرده‌اند، اما آیاسینماقابلیت این رادارد که باتفسیرصدرایی تولیداتی داشته باشد؟؟ ➖➖➖➖➖➖ @falsafeh_nazari
✅ توبه صدرا به شخصه معتقدم دعوای فلسفه ومخالفان فلسفه یک دعوای صرفاطلبگی است وآنچنان جدی نمی‌باشدکه بخواهیم یک گروه راباعنوان مکتبی مجزا ازسایرین معرفی‌کنیم.فضلا که طرح این دعاوی بیرون ازظرف علمی خویش‌وبه نحوناقص ودربین غیراهل فن، چیزی جز احداث خصم وتداوم جدل نخواهد بود.اگرمعارف الهی به دقت مطالعه شود،خواهیم فهمیدکه معارف دینی‌حاوی روش ومنش استدلالی_فلسفی وذوقی_عرفانی می‌باشد.وهمچنین هیچ فیلسوف مسلمانی درطرح وبحث مباحث خویش بی‌توجه وبی‌تفاوت به معارف وحیانی نمیباشد. رحمت خداوندبر روح پاک استاد که آثار ایشان درطرح وبسط معارف شیعی تاثیرگذار بوده است.قویا معتقدم آثارایشان،مهم و قابل استفاده می‌باشد،امامنزلت استادنباید مانع از طرح انتقادات علمی به ایشان شود.از جمله نکات مهم،نحوه مواجهه ایشان بافلسفه وعرفان بوده است.گویا ایشان ارتکازا فلسفه رانقیض دین میدانستند،که جماعت فیلسوف،سعی درچسباندن آن به دین داشته‌اند. تاآنجا که دراین التقاط موفق شده‌اندموجبات فسادوخسران معارف دینی رارقم زده وآنجاکه پیش نرفته‌اند حسب الطاف الهی مرزهای شریعت ازخرق وهدم درامان مانده است.لذا گاها برخی از اهل فلسفه مستبصرشده وبه جفای خویش اذعان کرده وطلب استغفار از گناه خویش کرده‌اند. دراین راستامطلبی ازایشان در سایت فرداودیگرسایتهاوخبرگزاری‌ها منتشرشده بودکه جناب حکیمی درباره گفته بودند: «خود ملاصدرا اواخرعمرکتاب کوچکی داردبه نام«الحکمه العرشیه»که آن راپس ازاسفار نوشته است.اودرآن از اسفارنام برده وازاین اثرفوق‌العاده وستودنی خویش استغفارمی‌کندومی‌گوید: خدایادرکتاب مطالبی است که به دین وسنت پیامبرضررمی‌رساند. جمله اوخبریه است نه شرطیه.نمی گویداگردرکتاب مشکلی بودمن استغفارمی‌کنم،می‌گویدچنین چیزی هست واستغفارمی‌کنم.» اما اصل عبارت ملاصدراچنین است: 🔻«يقول هذا العبد الذليل إني أستعيذ بالله ربي الجليل في جميع أقوالي وأفعالي ومعتقداتي ومصنفاتي من كل مايقدح في صحة متابعة الشريعة التي أتانا بهاسيدالمرسلين وخاتم النبيين عليه وآله أفضل صلوات المصلين أويشعربوهن بالعزيمة و الدين أوضعف في التمسك بحبل المتين لأني أعلم يقيناأنه لايمكن لأحد أن يعبدالله كماهوأهله و مستحقه إلابتوسط من له الاسم الأعظم وهو الإنسان الكامل المكمل خليفة الله بالخلافة الكبرى في عالمي الملك والملكوت الأسفل والأعلى ونشأتي الأخرى والأولى‏» 🔻حاصل معنی آنکه: (من به خداوند پناه می‌برم از اینکه درهمه گفتارها، کردارها،پندارها ونوشتارهایم چیزی وجودداشته باشدکه درصحت پیروی شریعت ختم المرسلین اشکال وایرادی واردکند یا حتی به صورت ضمنی بخواهد احکام قطعی الهی  و در یک کلام دین خدا راسست نموده ودر تمسک به حبل المتین( ولایت انسان کامل) ایجادضعف کند،چون به طور قطعی و یقینی می‌دانم: عبادت خداوند آن گونه که او سزاوار آن است برای احدی ممکن نیست مگر به واسطه صاحب اسم اعظم که همان انسان کامل مکمل و خلیفه الله در دو عالم ملک وملکوت و دو نشأه دنیا وآخرت است.) چنانچه در متن فوق آمده سعی درمعرفی شخصیت خود و زدودن هرگونه اتهام بی‌اعتنایی به دین و ولایت انسان کامل معصوم ازخود است. اما این مطلبی که میگوید کجا!! وآن مطلب آقای (مبنی بر اینکه مقدمه کتاب حاوی توبه نامه واستغفار از است) کجا؟! حقیقتا چرا ایشان «استعیذ» را «استغفر» خوانده است؟!! پاسخی که بنده به آن رسیدم این است که ایشان تحت تاثیر ذهنیتی که نسبت به فلسفه وعرفان داشته اینگونه عبارتهای صریح و روشن را آن‌طور که خودشان می‌خواستند معنا کرده وچنین نسبتی به داده ومی‌گوید: ایشان از کتاب اسفار خود استغفار کرده و اقرار نموده که مطالبی که در آن آورده بر خلاف دین خداست!!! شاگردان ودوستداران مرحوم در ترویج کتابها ومطالب ایشان باید بدین جنبه‌های کلام ایشان التفات داشته باشند تا ناخواسته موجبات ترویج کلام غیرحقیقی نشوند. رحمت خداوند بر تمام دغدغه‌مندان معارف اهل بیت(ع)... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۲ اشکال مطرح شده بر چیستی نزد مسیر علم در را تغییر داد. مَساعی ارباب درجهت رفع ابهام فوق طَرفی نبست و راه‌گشا نبود. گویی هر پاسخ گره‌ای جدید برمساله علم و ایجاد میکرد. جهت فراروی از اشکالات فوق از موضع وجود ذهنی عقب نشینی کرده و را مطرح کردند. وجود ذهنی بیان‌گر آن بودکه قادر است صورتی مطابق با موجودات از عالم خارج دریافت کند. به نحوی که بیانگر ذاتیات و حقیقت موجودات باشد. اما در نظریه شبح ذهن نمیتواند حقیقی موجودات (ذاتیات) را دریافت کند بلکه سیاهه و شبحی از شیء برای ذهن حاصل میشود. یعنی ذهن فقط اعراض و امور وصفی اشیاء رادرک میکند. و هیچگاه به فهم ارتسامی حقیقت آنگونه که هست نائل نمیشود. گرچه این فرضیه درصدد نجات از دام بود اما ناخواسته حیثیت انطباقی وحکایی علم را نفی میکرد. برخی از اعاظم حکمت نظیر و و پاسخ‌های را جهت نجات مساله وجود ذهنی ارائه کردند اما هیچ کدام رافع مشکل نبود. علت راهگشانبود پاسخهای فوق این بود که علم را وفق روایت توضیح میدادند. چرا که علم بیانگر حیثی وحدانی است. درامر حکایتگری بامصادیق خویش وحدت دارد. اما وجه این وحدت چیست؟ ماهیات مثار واختلافات هستند. زمانی که تحقق ماهیات را اصیل بدانیم در واقع پذیرفتیم که حقیقت ذاتا چندپاره و متباین است. حال چطورمیتوان روایتی واحدازحاکی ومحکی این حقیقت متباین ارائه کرد؟؟ دراین بین پاسخ رافع ابهام تاریخی مساله علم و وجود ذهنی بود. ایشان باطرح نظریه نگرشی نوین در مسائل و ایجاد کرد وتوانست بسیاری از مشکلات و ابهامات فلسفی را گره‌گشایی کند. به دونحو میتوانیم وعلم را لحاظ کنیم(مثلا صورت درخت): اول: صورت درخت از این حیث که در ذهن است وچیزی جز نمیباشد. دراینحالت به چیزی جز معنای خودش اشاره نمیکند. معنای مفهوم درخت اشاره به موجودی است که درطبیعت به نحو استقلالی موجود است(حیث مفهومی علم) دوم: منشاء آثار است. و هر چیزی که حضی از وجود دارد آثاری براو متبادر میشود. صورت ذهنی درخت بهره‌ای از وجود دارد، پس باید آثاری داشته باشد آثاروجودی مفهوم درخت چیست؟(حیث وجودی علم) بُعد نخست را وجهت دوم را نامید. صورت ذهنی درخت به جهت اینکه مفهوم است وهر مفهومی حکایت ازچیزی میکند حاکی از مصداقی است که درطبیعت به نحو موجود است. پس صورت ذهنی درخت به جهت مفهومی وبه حمل اولی (از این حیث که شان مفهومی و ذهنی دارد و به معنای خودش دلالت میکند) است. اما صورت ذهنی درخت از این حیث که بهره‌ای از وجود دارد و موجود است پس آثاری دارد. این صورت عارض بر ذهن شده. وهرامر عارضی حالِ در محل(جوهر) است. پس صورت درخت عرضی میباشد وهرعرضی که غیرقابل تقسیم باشد از سنخ یا است. و کیفیتی که عارض بر نفس شود و حالت وچگونگی برای و ذهن ایجاد کند اصطلاحا است. بنابراین وجودِ صورت ذهنی درخت، آثارِ موجود عرضی وکیف را دارد. پس صورت درخت به حمل شایع کیف نفسانی است. بنابراین، صورت درخت چون شان مفهومی وحکایی دارد، منطبق بر مصداقش است و حاکی از جوهریت مصداق و محکی خویش میباشد. لذا مفهوم درخت به حمل اولی است. واز این جهت که وجود حقیقت عالم را فراگرفته و هیچ امری خارج از آن نیست، صورت درخت آثار کیف نفسانی را دارد. پس مفهوم درخت به حمل شایع کیف است. محور اصلی پاسخ صدرا اشاره به وجود دو بعد ماهیت و وجود در موجودات است. علم نیز شان ماهوی و وجودی دارد. علم، حسبِ بُعد منطبق بر مصداق ومحکی خویش است لذا حاکی از حقیقت ماهوی شیء است. و بر وفقِ بُعد وجودی، آثار وحقیقت دیگری دارد که ما رابه سطح عمیق‌تر حقیقت رهنمون میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠 پس از طرح اشکالات متعدد بر مساله ، متافیزیک که عبارت از حیثِ انطباقی آن است، دچار تزلزل شد. جهت فراروی از اشکالات فوق، وجود ذهنی رامنکر شده و رامطرح کردند. گرچه سعی آنان بر مصون نگه داشتن علم از ساحت ( ) بود اما نظریه شبح به نفی بُعد حکایی علم منتهی شد. مَساعی بسیاری از اعاظم حکماء نظیر ، ، جهت رفع گره‌های مساله علم و وجود ذهنی راهگشا نبود ...بلکه برابهام مساله افزود. بدون شک فاتح این میدان میباشد. او باطرح فراروایت ، بستر حل وفصل مشکلات وجود ذهنی را ایجاد کرد. @falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۳ تا پیش از چالش اصلی عبارت از چگونگی انطباق با خارجی و نحوه حکایت‌گری آن بود.درختی که مشاهده میکنیم جوهر است،و آن کیف‌نفسانی است،پس این دو هم سنخ نیستند،چگونه امری که متغایرچیز دیگری است ازآن حکایت میکند؟؟ ومنطبق آن است؟؟ باطرح حمل و محذور فوق را پشت‌سر نهاد.اما کلام پایانی بر علم نزد مسلمین نبودبلکه آغازی براجتهادات عمیق آنهاپیرامون مساله علم وحکایت‌گری صورت‌ذهنی بود. دراین بین تفسیر از مساله علم افقی تازه فراروی گشود. بر مبنای به نقد کلام صدرالمتالهین پرداخت. ایشان برخلاف اعتقاد داشت که علم از سنخ کیف نفسانی نیست. بسیاراتفاق می‌افتد که مااز کنار شیء ردمیشویم وآنرا مشاهده میکنیم، اما چنانچه کسی درباره آن از مابپرسد درپاسخ میگوییم: چون بدان توجه نداشتیم لذا علمی به آن نداریم. اگرحقیقت علم از سنخ کیف نفسانی بود باید به صرف تبادر آن، علم محقق میشد.این مساله نشان میدهدعروض صورت برذهن به تنهایی جهت تحقق علم کفایت نمیکندبلکه توجه نفس دراین بین شرط لازم است.درواقع توجه نفس به صورت حاصل، سبب تحقق علم میشود.علم عبارت است از صورتِ‌ حاصل للنفس(برای نفس).یعنی با الحاق توجه نفس به صورت‌ذهنی،علم محقق میشود. اما توجه نفس از چه سنخی است؟؟ مرحوم توجه نفس رااز سنخ میداند.اضافه اشراقیه یعنی یک طرف باعث ایجاد طرف دیگر میشود. یعنی یک ذات غنی است،وطرف دیگر فقیر ومحتاج آن است واساساطرفِ دیگر براثر توجه وعنایت ذات غنی ایجاد میشود.به عبارتی نفس پس ازمواجهه باعالم خارج، صورتی در وِزانِ شیءخارجی انشاءوایجاد میکند.واین ایجاد،نوری است که از نفس به صورت‌ذهنی افاضه میشود و که حاکی ازمصداق خارجی است را ایجاد میکند. همان است. بنابراین علم عبارت است از وجود. وجودِعلم،نوری است که‌حاصلِ اشراقِ نفس میباشد. زیرا نفس همان است که امتداد نورانیت حق‌تعالی و میباشد.نور نفس همان حضور و است. اتحاد در ظرفِ تجرد وپالایش از جسمانیات ومشوبات مادی رخ میدهد. هرچه قدر از جسمانیات فاصله بگیریم وبه ساحت تجرد نزدیک شویم درواقع نورِ نفس قوی‌تر شده وآفاق حقیقت را درمنظر انسان بیشتر روشن میکند.ماهیات مثارِ کثرت است وکثرت مفیدِ تحقق علم نمیباشد. زیرا علم بربستر وحدت محقق میشود.وحدت علم درامتداد بسط وجودی رخ میدهد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ تجربه مرگ ⬅️ قسمت اول این روزها با پخش برنامه موجی ازنظرات وگفتگوهای مختلف پیرامون مسائلی چون تجربه مرگ ودرک عوالم مجرد شکل گرفته است. فارغ ازورود به مباحث جزئی وحاشیه‌ای پرداختن به اموری که مربوط به اعتقادات دینی وباورهای الهیاتی مردم جامعه میشود دارای اهمیت ویژه میباشد.از این روی نکاتی خدمت مخاطبین گرامی عرض میکنم: 1⃣ انسان دارای دوبُعد: بدن جسمانی وروح یانَفسِ مجرد میباشد. عالم دنیا وطبیعت مادی جایگاه اصلی بدن عنصری است.و موطن اصلی روح ونفس مجرد، عالم ملکوت (عالم برزخ،مثال،آخرت) میباشد. بدن ما از ترکیب عناصر جسمانی دنیاتشکیل یافته اما روح یانفس از سَرای ملکوت آمده ودرنهایت بعداز مرگ بدانجا برمیگردد. پس انسان جمع بین دو عالم دنیا وآخرت، ناسوت وملکوت است. گرچه جسم بشر مربوط به عالم دنیا میباشد وباامور مادی طبیعت بقاء حیوانی دارد اما نفس یاروح یاجان بشر سودای هجرت به وطن مجردملکوتی و برزخی خود رادارد. براین اساس هرگاه و به هردلیلی نفس مجرد، بدن جسمانی را ترک کند به عالم برزخ وملکوت خواهد رفت واینطور نیست که درگوشه‌ای از طبیعت سرگردان بماند وبه تنهایی زندگی کند. براین اساس اموری چون خواب، کشف وشهود،مرگ،خلع بدن، همگی دارای جنسی مشترک و حقیقتی هم‌سنخ میباشند. درهمه این موارد آنچه رخ میدهد فاصله گرفتن یاترک نفس از جسم و رفتن بُعدمجرد انسان(نفس) به عالم مجردات میباشد. تفاوت این امور تنها در کیفیت مشاهدات است. در خواب وکشف وشهود وخلع بدن ،نفس از جسم خارج میشود ولی کماکان تعلق تدبیری به جسم دارد اما در مساله مرگ، تعلق تدبیری نفس از بدن بنحوکامل قطع میشود. امادر همه این احوال نفس به عالم مجردات برزخی رفته ونتیجه اعمال خود رامشاهده میکند وباحقایق بسیاری آشنا میشود. لذا اینکه برخی از منتقدین، این تجربیات رابامرگ متفاوت میدانند ومیگویند بیان این مسائل بی‌ارتباط بامساله مرگ است وسودی برای مردم جامعه ندارد، به هم سنخی این امور توجهی نداشته وسخنشان باطل است. 2⃣ عقل، قوه مدرک کلیات است. این امر طی مراحلی رخ میدهد. از ادراک تصورات جزئی شروع شده وپس از طی مراحل تجرید به مفهوم سازی ذهنی ودلالت برمصداق ونفس الامر خارجی ختم میشود.عقل وذهن ادراک مفهومی از امور دارند.اساسا کار ذهن آن است که به وزان حقایق خارجی، مفاهیم وصورعلمیه حکایی میسازد.به تعبیر نفس در وجود ذهنی به انشاء مفاهیم مبادرت می‌ورزد.والبته قدرت پردازش وتحلیل نفس در انشاء صورت ومفهوم ذهنی که منطبق با مصداق خارجی میباشد از عجایب قدرت نفس انسان است. برخی از منتقدان میگویند که ذهن انسان آگاهانه ویا ناآگاهانه به دستکاری خاطرات وتجربیات میپردازد. یعنی امکان دارد برای ما تجربه‌ای حضوری رخ دهد ودر گذر زمان ذهن ما به آن ادراک اموری رااضافه کند واز کاه کوهی بزرگ بسازد. در پاسخ باید گفت: باید بین امور انتزاعی واعتباری فرق گذاشت. امور اعتباری یعنی جعلیات وبرساخت‌های کاذب ذهن. اینکه فردی برای داغ شدن تنور شهرت ومحبوبیت، به دروغ کرامتی نقل کند..امری مذموم وقبیح میباشد. والبته ادعای اینکه تجربه‌گرانی که دراین برنامه می‌آیند، انچه میگویند از این سنخ است....ادعای است که بیانش به تهمت نزدیک بوده و اثباتش دشوار میباشد. مگر آنکه تجربیات فوق با اخباردینی وقواعد واصول عرفانی وعقلی در تعارض باشد. اما چنانچه منظور از دست کاری ذهن اشاره به فرایند مفهوم سازی تفصیلی باشد باید گفت این مساله که ذهن ادراکات حضوری بسیط ودفعی را به نحو حصولی و تدریجا تفصیل میدهد فرآیند طبیعی ذهن در انشاء صورتهای ذهنی ومفاهیم حکایی وبرساخت معارف تصدیقی انکشافی است. آنچه ما در ادراک حضوری(کشف وسهود، خلع بدن،تجربه‌های فردی مرگ و...) می‌یابیم، حقیقتی بسیط است اما بعداز یافت حضوری، کار تحلیل ذهنی شروع میشود وآن ادراک بسیط اولیه را در قالب مفاهیم حصولی و به صورت مستوفا وتفصیلی درک میکند. انتزاع ذهن، حرکت طبیعی عقل جهت فهم حصولی حقایق است. ذهن مرتبه ادراک مفهومی_تفصیلی ادراکات حضوری است. این دو در طول یکدیگر هستند ونافی هم نمی‌باشند. 🔶لذا طبیعی است که تجربه مرگ ویا کشف وشهود لحظه‌ای یاساعتی ویا چند روز طول بکشد اما فهم ذهنی_حصولی وسپس بیان مفهومی_زبانی آن ادراک حضوری روزها ویا ساعتهای به طول انجامد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ روح بخاری_۲ مانند ساير حكماء مساله وساطت ميان نفس و بدن را پذيرفته و بلكه اين مطلب را كه نفس ناطقه با واسطه روح بخاری در بدن تصرف ميكند آنقدرواضح و روشن ميداند كه آن را بی‌نياز از اثبات و اقامه برهان برمیشمارد. بر اين باور است كه روح بخارى جسم لطيف گرم و شفافی است كه از لطافت اخلاط اربعه دربدن حاصل میشود و سرچشمه آن تهيگاه جانب چپ قلب است و آن را روح حيوانى نيز مینامید. روح بخاری حامل همه قوای نفس انسانی و خليفه آن است.وبه واسط عروق و رگها در سراسر بدن منتشر شده است. لذا هر عضوی از اعضای بدن كه اين روح در آن سريان دارد زنده است و هر عضوی كه از اين روح بی‌بهره بماند خواهد مرد. نتيجه آنكه برهان فلسفی ما رابه اين مسئله رهنمون میکند كه وجود مرتبه‌ای جسمانی‌لطیف که بيشترين مناسبت را با تجرد داشته باشد جهت برقراری ارتباط ميان نفس‌و بدن ضرورت دارد. اساسا نفس فقط بـه جسمی ميتواند تعلق بگيرد که لطیف وبه دوراز تکاثف باشد و بيشترين مناسبت را در بين اجسام با عالم مجردات داشته باشد. مصداق چنين مرتبه‌ای ازجسم بر اساس علم طب قديم روح بخاری بوده و شايد بتوان درعلم جديد مصداق بهتری برای آن يافت. دكتر ابوالقاسم پاكدامن دانشيار و متخصص جراحی عمومی وجراحی قلب و عروق، ودكتر محمدرضا غفاری استاديار وجراح دندانپزشك، كه در ترجمه كتاب قانون ابن سینا، تهیه حواشی‌ها و پاورقی ها و مقايسه برخی از موارد با پزشكی مدرن را بر عهده داشته‌اند، روح بخاری مورد نظر ابن سینا را به صورت نوعی انرژی كه توسط عروق خونی حمل ميشود توضیح میدهند. شايدبتوان با اعتماد به يافته های علم پزشكی جديد‌ به جای روح بخاری كـه درطب قديم لطيف‌ترين بخش بدن پنداشته ميشد، امواج الكتريكی بسيار ضعيفی كه به صورت پيامهایی، در شبكه های عصبی منتشر و در همه اعضا و جوارح بدن ردو بدل ميشود را به عنوان آن بخش جسمانی از بدن كه در نهايت لطافت بوده و بيشترين مناسبت را با عالم تجرد دارد قرار داد. البته بايد توجه داشت كه اگر روزی دانشمندان به چيزی لطيف تر از امواج الكتريکی موجود در اعصاب بدن پی‌ببرند و نقش آن را درتدبير بدن و اعضاوجوارح آن تبيين كنند فيلسوف به راحتی همان امر جديد را واسطه ميان نفس و بدن معرفی میكند؛ زيرا برای فيلسوف، اين مساله اهمیتی ندارد كه مصداق واسطه نفس و بدن كدام است.آنچه برای وی اهميت دارد چيزی است كه برهان فلسفی اثبات كرده و غير قابل انكار است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ تهافت التفکیک_۱ مرحوم از بزرگان در کتاب در بیان نقد روش عرفا مبنی بر استفاده از کشف وشهود میگوید: [ هرگز شخص عاقل بصیر نمی‌تواند به نفس مکاشفه (ولو صدها مکاشفه برای خودش حاصل شود) در معارف الهی خاصه مهم‌ترین مسائل(که توحید است) اعتماد بنماید بلکه باید به آنچه در قرآن میزان و مرجع و حجت در کشف حقایق و معارف است (که قرآن و حدیث باشد) رجوع نماید_ص198_ ] لازم به ذکر است که اهل طریقت مطلق مکاشفه را حجت ندانسته وآنچه با اصول شرع وعقل منطبق باشد را قابل استناد میدانند لذا مکاشفات رابه دو نوع شیطانی وحقانی تقسیم کرده و کشف حقانی را صواب دانسته. البته مرحوم تهرانی به این موضع عرفا آگاه است و مطالبی دراین باب از قول آنها نقل میکند: [ از آنچه نقل فرموده است از عرفایی چون و معلوم می‌شود که درحقیقت آنان می‌گویند که نفس مکاشفات و مشاهدات به تنهایی و بدون انطباق با قرآن و حدیث موجب علم به حقانیت مطلب مشهود نمی‌شود_ص198_] ایشان در ادامه سخن را نقل کرده که میگوید: [ میزان عام برای تمیز صواب از خطا (در کشف وشهود) قرآن وحدیث است ] مرحوم تهرانی در ادامه میگوید: [ شارح بعد از ذکر واقعه و مکاشفه‌ای از خودش که در آن مکاشفه حتی همه عالم را از نور و یک رنگ دیده و جمیع ذرات موجودات را به کیفیتی و خصوصیتی انا الحق گویان مشاهده نموده است اقرار میکند که: ( تصدیق این چنین مکاشفات بی آنکه به دلیل نصی(قرآن وحدیث) مدلل باشد مشکل است) ] در ادامه مرحوم تهرانی نیز همصدا با عرفا آن علم و مطلبی را حجت میداند که منطبق با شرع وعقل باشد: [ مشخِص حق از باطل در باب معارف الهی ...تنها یکی عقل است و دیگر قرآن است و حدیث که صدور و دلالتش معلوم باشد و تا مطلب منتهی به یکی از این دو حجت نشود ما را نسزد که کورکورانه از احدی... تقلید و پیروی بنماییم_ص198_] اما نکته مهم این است...با آنکه مرحوم تهرانی با اهل طریقت بر سر حجیت کشف وشهود به ملاک صدق واحدی جهت سنجش مکاشفات باطل از صواب میرسد و هر دو طرف بر میزان بودن قرآن وعقل تاکید میکنند اما ایشان همچنان بر موضع رد ونقد اهل شهود باقی مانده و تیغ نقد را غلاف نکرده و هرنوع مکاشفه صاحبان شهود، چه شیطانی وچه حقانی را باطل میشمارد ومیگوید: [ ما را نسزد (بلکه جایز نبود) که کورکورانه از احدی به نام فیلسوف، عارف، ولی، واصل، مرشد و غیرذالک...استرشاد و تقلید و پیروی بنماییم ولو با ده‌ها خواب و صدها امور دیگر از سنخ خواب (که حق و باطل و شیطانی و رحمانی غیر ممتاز دارد، به نام مکاشفه و واقعه و الهام و واردات و غیرذلک) مطلب تایید گردد_ ص200_] اما جالب تر آن است که ایشان به مکانیسم کشف وشهود و بیان انواع واقسام آن در نگاه عرفا اشاره کرده وکلام آنان مبنی براینکه هر شهودی صحیح نیست و سالک باید مراتبی راطی کند تا کشف او مصیب حق از باطل باشد را هم ذکر کرده اما در انتها روش شهودی را باطل واهل طریقت را به حسب استفاده از آن نقد میکند. اما باید پرسید دلیل این تناقض وتهافت در نگاه و کلام مرحوم تهرانی چیست؟؟ با اینکه ایشان از قول عرفا تصریح میکند که هر کشفی صواب نبوده واساسا مشاهدات به دوقسم شیطانی وحقانی تقسیم میشوند وتا آنها را به نص دینی (قرآن وروایات) عرضه نکنیم حجیت نداشته ومصیب نمیباشند ( و البته خود مرحوم تهرانی هم انطباق هر مطلبی با عقل وشرع را لازم میداند) اما بازهم به نقد وابطال کشف وشهود صوفیه و عرفا پرداخته ومیگوید: [ حاصل اینکه مکاشفات به تنهایی برای شخص عاقلِ بصیر در ثبوت امری آن هم مهم‌ترین مسائل معارف (که توحید است) هرگز مدرک و دلیل نخواهد شد_ص 201_] ظاهرا ایشان موفق به خرق تعصبات فکری نشده و نتوانسته از مشهورات تفکیکی فراتر رود لذا باور نمیکند که شهود عرفا مصیب حق وحقیقت باشد... با آنکه به تصریح اعاظم وفحول طریقت هر کشفی باید منطبق با عقل وشرع باشد وگرنه قابل استناد نیست...وخود ایشان هم چنین موضع وملاکی را قبول دارند... اما در نهایت در نقد روش عرفا وصوفیه قلم فرسایی کرده و آنها را باطل دانسته است. 𖤓┅┅┅┅┅┅┅┅┄‌┄‌ 🔹فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari