eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
769 عکس
267 ویدیو
11 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
خودی‌ها دشمنند آخر چه امیدی به دیگرها برادر را به چاه انداختند اینجا برادرها نمی‌دانی چقدر از خواندن تاریخ بیزارم پُرند از واقعیت‌های ننگ‌آمیز دفترها چرا این‌قدر مردم مثل موج و صخره در جنگند خداوندا، نمی‌دانم چه سودایی‌ست در سرها به شوق روی باز دوستان رفتیم، اما حیف که برخوردیم ناغافل به قفل بسته‌ی درها خبر دارند در بندند وقتی بازمی‌گردند مگر آدم بیاموزد وفا را از کبوترها ...! @golchine_sher
برای وصف تو باید قلم صاحب قدم باشد همیشه نام تو بر سر در خانه علم باشد جهان ما را به نامت می شناسد وای بر ما که تو‌ را «شیخ الائمه» شیعه نشناسد، ستم باشد «حنیفه» می کند شاگردیت را چون «مفضَّل» ها هنر آموز درگاهت ،«هشام بن حکم» باشد علی با ذوالفقارش حافظ اسلام احمد شد و مکتب خانه ات مثل همان تیغ دو دم باشد شدی صادق که از کذاب ها باشی جدا مولا برای حفظ دین اما دلت لبریز غم باشد چه می ترسند بعضی ها ز قال الباقر و صادق و می خواهند نسل پر فروغ شیعه کم باشد تویی فرزند ابراهیم و در آتش نمی سوزی اگر نمرود های این زمان صدها رقم باشد به کوری دو چشم دشمنان اثنی عشر هستیم اگرچه مرقد «شیخ الائمه» بی حرم باشد... @golchine_sher
یاورِ بی ضرر و یارِ وفادار نداشت داشت شاگردانِ خِبره؛ ولی یار نداشت بود از نسل علی(ع)...حیف ولی دور و برش قنبر و مالک و سلمانِ وفادار نداشت هر چه از نقشهٔ دشمن-شکنی ها میگفت برملا میشد و یک راز-نگهدار نداشت حضرتِ شیخ الائمه(ع) چقدَر بود غریب هیچکس با خودش و دغدغه اش کار نداشت غیرِ هارونِ عزیزِ مکّی...آنکه سریع- رفت در آتش عشقش! غمی انگار نداشت شعله ها سرد شد و ذره ای آسیب ندید قلبِ او بود سلیم و دل بیمار نداشت نیمه شب بود که شد قصدِ جسارت آغاز کوچه غوغا شد و جز فتنهٔ اشرار نداشت خانهٔ امنِ امام ِ صادق(ع) شد ناامن دشمنش آمد و جز نیتِ آزار نداشت آنقدَر با تشر و با عجله می بردند وقتِ برداشتن و بستنِ دستار نداشت می دوید و نفَسَش سوخت و میخورد زمین کاش مرکَب به سرآسیمگی اجبار نداشت عرقِ پیشانی رویِ محاسن می‌ریخت حالش آشفته شد و رنگ به رخسار نداشت کوچه، دستِ بسته، پای برهنه، دشنام... غربتش فرقی با حیدر کرار(ع) نداشت عضو عضوِ بدنش یکسره از کار افتاد کاش زهر آن همه بر کشتنَش اصرار نداشت * پیرهن بر تنش و ماند عقیقش در دست پیکرش زخم نشد! نیزهٔ بسیار نداشت تشنه جان داد ولی بود سرش بر بدنش تنش عریان نشد و خندهٔ انظار نداشت! @golchine_sher
مزیّن کن نگاهت را به نام جعفر صادق که عطر عافیت دارد پیام جعفر صادق اگر مهتاب می‌تابد به شام کوچه‌های شهر شفای نور می‌گیرد ز بام جعفر صادق ببین اعجاز نامش را که می‌یابد تبار دل بهاری از حلاوت در سلام جعفر صادق صلابت را تماشا کن که همچون بید می‌لرزد بنای کاخ منصور از کلام جعفر صادق :: نگاه غصه را پر کن که دست شب به جای نور شرار زهر می‌ریزد به جام جعفر صادق دگر ای آسمان شهر! بس کن شهد باران را که شد تلخ از غم و اندوه، کام جعفر صادق به پایش آسمان از چشم خود خورشید می‌بارد به دل دارد چراغ از احترام جعفر صادق :: عبور از خط آخر پیش پای توست کاری کن که دستت را بگیرد فیض عام جعفر صادق @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگرچه زود؛ می آید، اگرچه دیر؛ می آید سوار سبزپوش ما به هر تقدیر می آید همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث صبح صادق می شود تفسیر، می آید زمین آبی تر از این آسمان ها می شود وقتی که آن آیینۀ سبز «خدا - تصویر» می آید شکوه مهربانی که نگاه نافذش حتی به روی سنگ ها هم می کند تأثیر، می آید در اعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید دلش لبریز از مهر است و با شمشیر می آید چنان با ضربه های حیدری اعجاز خواهد کرد که از دیوار هم گل نغمۀ تکبیر می آید دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است نه قدری زودتر از آن نه با تأخیر می آید @golchine_sher
• در مسجد النبی • نذر امام جعفر صادق (ع) . . در مسجد النبی چه مؤدّب نشسته‌اند از خلسه‌ی صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیشِ منبرند محوِ نگاهِ شارحِ مذهب نشسته اند با ورد صبحگاه امامند همنفَس گاهی شهید جذبه‌ی یارب نشسته اند مثل ابو بصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهبند خود معترف به جهل مرکب نشسته اند پیران فقه و فلسفه احساس می کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته اند آن قوم بی ستاره در آن سو منجمند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته اند پهناورست گستره ی خطبه های او آنجا چه بی شمار مخاطب نشسته اند یاللعجب از آن همه دشنام گاه گاه در ماهتاب یکسره با تب نشسته اند بر منبرست او که شکوهش زبانزدست شمس الضحی ست صادق آل محمد است @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
اعضای محترم کانال که اشعار کانال رو بدون نام میفرستند تو گروه ها و کانالها حتما نام شاعر رو هم بنویسند بدون نام شاعر ما راضی به کپی کردن نیستیم و اشکال شرعی دارد 🌷🌷 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
چه رؤیاییست صبح بخیرهایت طمعی دارد مانند زندگی فقط برای من تکرار کن @golchine_sher
که‌ام؟ آواره‌مردِ شاعری در کوچه های شهر بـخوانیدم ، پیاده‌عابری در کوچه های‌ شهر چه گـمراهیِ نابـی دارم از اعـجاز اشعارم نبی دیگـرم یا ساحری در کـوچه‌های‌ شهر؟ مرا دیگر کسی باور ندارد غیر گنجشکان شبیه بقعهٔ بی زائری در کوچه های شهر به آه آغشته ای ، زنگار چشمی ، آیـنه جانے نگون‌بختی،مکدرخاطری در کوچه‌های‌ شهر نه شیطان نه فرشته... چیستم در جلد آدم ها؟ بخوان! حیوان‌ِانسان ظاهری در کوچه‌های‌ شهر @golchine_sher
تو خوب مطلقی و طاقت قیاسم نیست قیاس شیوۀ جان خداشناسم نیست به هرچه می‌نگرم جلوۀ وجود خداست قسم که غیر خدا هیچ در لباسم نیست بگو به رکعت چندم رسیده‌است نماز؟ که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست چنین که مذهب عشّاق را شناخته‌ام شراب می‌خورم و از کسی هراسم نیست من از محبت دنیا دل آن‌چنان کندم که هرچه ناز کند شوق التماسم نیست @golchine_sher
با جعفر صادق به روایات رسیدیم با لطف روایات به آیات رسیدیم عبد تو شدیم و سر سجّاده که رفتیم دیدیم به مجموع عبادات رسیدیم با واسطه ما پیش خداوند نشستیم از راه توسّل به مناجات رسیدیم در اصل، تو «اللّه» مجسّم‌شده هستی به ذات خداوند از این ذات رسیدیم از ردّ قدم‌های تو تا خانه‌ی زهرا یک‌دفعه، دو دفعه، نه! به کَرّات رسیدیم ما خاک‌نشینان حرم، عرش‌نشینیم از ارض بقیعت به سماوات رسیدیم :: از گریه‌ی تو در وسط شعله‌ی خانه به سوختن مادر سادات رسیدیم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی واهمه باید که حقایق را گفت دلخون شدن گل شقایق را گفت عالم همه در جهالت و بی خبریست باید سخن حضرت صادق را گفت @golchine_sher
چه ذوقی می‌کند شاگردِ درکِ محضر صادق دوزانوی ادب، دستی به سینه در برِ صادق نیفتاده به قابی تا کنون این حجم دانشمند که افتاده به قاب صبح گاهِ سر درِ صادق تمام روز و شب را جابر و هشام ها مست اند ازآن جامی که بر لب می‌برند از باور صادق مگر جا می‌شود در ظرف دل ها علم پیغمبر به غیر از سینه ی پاک امام جعفرصادق عبای دانش حیدر نیاید بر تنی دیگر چه زیبا می‌نماید این ردا بر پیکر صادق پیاپی در پیاپی گفته اند اصحاب دانایی روا هرگز مباد انکار، فضل برتر صادق به پاس آن که بالا کرد تعلیم اش درفش دین خدا هم تاج مذهب را نهاده بر سر صادق @golchine_sher
کفر من و دعای تو فرقی نمی کند حرف کسی برای تو فرقی نمی کند ای آسمان که بر سر من گریه می کنی حال من و هوای تو فرقی نمی کند دیگر چرا سیاه نپوشم که بخت من با رنگ چشمهای تو فرقی نمی کند محکوم مرگ عشق خودی، گریه کن! بخند! پایان ماجرای تو فرقی نمی کند حرف از جدایی است: بخوان یا سکوت کن این شعر با صدای تو فرقی نمی کند اصلاً قرارنیست فدای کسی شوی من می شوم فدای تو فرقی نمی کند خالی ست صندلی تو گیرم گذاشتم یک دسته گل به جای تو - فرقی نمی کند این قصه را برای من از ابتدا بخوان با اینکه انتهای تو فرقی نمی کند با اینکه پیش چشم تو در باد گم شدن با سوختن به پای تو فرقی نمی کند گفتم چرا نمی رسم؟ آنگاه جاده گفت: این جمله با «چرا»ی تو فرقی نمی کند دیوار سنگی است که تکرار می کند: برگرد! حرفهای تو فرقی نمی کند! من در شبم تو نیمۀ روزی در این جهان عید من و عزای تو فرقی نمی کند ای معبد خراب شده! با وجود من آرامش فضای تو فرقی نمی کند من عاشق تواَم به خدا دوست دارمت حتی اگر برای تو فرقی نمی کند... . @golchine_sher
شعری تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها ومن که تنها نشسته ام در سکوت سرد شبی زخم خورده تکیه بر سرو صاعقه زده و خاطره ای که آزار می‌دهد رویای شیرین کودکیم را. خط مهربانی را دنبال می کنم و می رسم به نگاه نوازشگر و گرمی آغوشت ومن که ساکن شهر عاطفه ام چگونه فقدان این مهر را تحمل کنم پیش بیا ای گرم رود روان و شستشو بده گونه های سرخ طوفان زده ی مرا و آنگاه که دژخیم کور پلیدی مرا مهمان چشمان خاموش و لبخند خشکیده تو می‌کند سفیر نفس آرام می‌گیرد ضرب آهنگ قلبم به خاموشی می‌گراید و مهر در سینه ام مدفون می شود تا همیشه @golchine_sher
بی مروتها به تو بی احترامی کرده اند هتک حرمت بر حریم کبریایی کرده اند صادق آل علی را در شبی تنها ،غریب همچو جدش دست بسته ،کربلایی کرده اند @golchine_sher
روز قیامت، هر کسی در دست گیرد نامه‌ای من نیز حاضر می‌شوم تصویرِ جانان در بغل... @golchine_sher
مرا تو راحت جانی و من تو را نگران گناه کیست که من با توام، تو با دگران اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن به جست‌وجوی تو در چشم خلق خیره شدم غریبه‌اند برایم تمام رهگذران نهان چگونه نگه‌دارمت ز چشم رقیب چقدر راهزن اینجاست بین همسفران عجب ز عشق که هرکس حکایتی دارد از این گذازه‌ی آتشفشانِ در فوران خموش باش که با دیگران نمی‌گویند رموز تجربه‌‌ی وحی را پیامبران @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او کدام بیت مرا می‌برد به خانهٔ او شبی دلم به هوای زیارت آمده است مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او... از او بپرس به عقلم نمی‌رسد اصلاً که چیست فلسفهٔ عشق بی‌کرانهٔ او خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد گذاشته‌ست سرش را فقط به شانهٔ او گذشته‌ها نگذشته‌ست باقی است هنوز زبانه می‌کشد آتش از آشیانهٔ او بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت بگو برای من از رفتن شبانهٔ او نه از غم است که من گریه می‌کنم امشب فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او... @golchine_sher
هزار بار رساندم به هر طریق سلامی نمی‌رسد ز تو اما نه قاصدی نه پیامی کجای این شب غمگین نشسته‌ای به تماشا بدون اینکه بگویی به اهلِ شهر، کلامی چه رازهای مگویی چه عطرِ خاطره‌گویی هنوز می‌رسد از شیشه‌ای غمی به مشامی نگاه کردن و از دیدن تو دست کشیدن عجب حلالِ حرامی... عجب حلالِ حرامی فراق با همه تنهایی‌اش اگرچه به سر شد وصال با همه زیبایی‌اش نداشت دوامی به این امید که روزی به سوی خانه بیایی دوباره آینه‌ای را گذاشتم لبِ بامی @golchine_sher
لبخندِ تو آمیزه‌ای از شرم و سکوت است انگار لبت غنچه‌ی باغ ملکوت است من دست به سوی تو برآورده‌ام ای ماه! این مست درختی‌ست که در حال قنوت است این خاک به بارانِ نگاه تو بهاری‌ست ای عشق! بدون تو جهانم برهوت است بر مستی ما خرده مگیرید رفیقان این سکر تماشای جلال و جبروت است «پرسیدی‌ام از عشق و جوابی نشنیدی» پژواک صدای تو سکوت است، سکوت است @golchine_sher