eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
آه رباب(س) دیدم بریده حنجری و نیست باورم تو روی نیزه رفتی و من سوخت حنجرم یک جرعه آب خورده ام و آه می‌کِشم شیر آمده به سینه‌ام، ای ناز پرورم وقتش رسیده موقع شیرت رسیده است پایین بیا عزیزدلم باز در برم ای سیب سرخ من پسرم زیر آفتاب رنگ رُخت عوض شده، ای خاک برسرم یکبار هم شده تو برای دل رباب بر روی نیزه خنده بزن ای دلاورم دانم به روی نیزه تو گریان مادری گریه مکن از اینکه به سر نیست معجرم با تیرْ حرمله به تو زد با کمان به من از بس که زد کبود شده کُلّ پیکرم طول مسیر باز نکردی زبان ولی من را زدندو ناله زدی وای مادرم یادم نرفته مجلس ابن زیاد، بود رأسِ تو بین طشت طلا در برابرم محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ولدی برگ برگی که به زیر قدم پاییزی باز از هجمه ی این باد نمی پرهیزی شاخ و برگ بدنت تازه مرتب کردم باورم نیست که اینگونه بهم می ریزی تا ضریح بدنت بهر امید آمده ام احترامم کنی و بار دگر برخیزی صدو یک دانه تسبیح دلم ریخت زمین جگرم سوخت عجب روضه حزن انگیزی یک عبا بهر حرم بردن جسم تو کم است چه کنم نیست جز این کهنه عبایم چیزی اصغر اصغر بدنت را به عبا میچینم اکبری میشوی و باز بهم میریزی من در این واقعه از خون جگر لبریزم و تو چون آب روان از قدحی لبریزی مجید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم رقیه(س) امروز رسیدم به همان حرف که گفتی از اسب بیافتی ولی از اصل نیافتی من یاس اصیلم ولی از ساقه شکسته پهلوم به افتادن از آن ناقه شکسته ای یوسف مصر آینه‌ی حُسن فروشت یک درد دلی هست بگویم در گوشت از پیرهن کهنه شدم سخت دل آزار بابام تویی برده مرا شمر به بازار تا از سر و وضعم نکند شام تعجب یک معجر خوب از سر بازار بخر خب در شام چطوری گذراندم ، به کبودی طفلت شده بازیچه‌ی اطفال یهودی  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قاسم ابن الحسن(ع) جسم مرا به سینه‌ی صحرا گذاشتند داغی به قلب یوسف زهرا گذاشتند یکعمر بود سایه‌ی تو بر سرم عمو حالا مرا مقابل گرما گذاشتند گیسوی من به دست یکی شد گره گره پنجه به مو ز کینه‌ی بابا گذاشتند کوتاه تر دگر نبُوَد پایم از رکاب قدّم شبیه قامت سقا گذاشتند چسبیده است پیکر من زیر نعل‌ها در زیر نعل جسم مرا جا گذاشتند شد استخوانِ سینه‌ی من نرم ای عمو از بس به روی پیکر من پا گذاشتند ماه عسل سرم به روی نیزه می‌رود رأس مرا برای تماشا گذاشتند محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ابالفضل العباس(ع) پشت هرکس حرف باشد پشت ما حرف دل است آن‌ دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است عشق او راه مرا سمت خدا انداخته بی تعارف مذهبی جز عشق باشد باطل است ماه اگر یک بار شام چهارده کامل شده ماه ما سی روز و سی شب ماه رویش کامل است تو بگو یک سکه! او صدکیسه ی زر میدهد باب العباس است اینجا،خوش بحال سائل است گر گدا کاهل بود عباس راهش میدهد! لطف دارد بر همه حتی کسی که کاهل است! هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو حاجت بگیر از در این باکرم‌ نومید رفتن مشکل است این مطب باز است صبح و ظهر و شب هرروز سال این طبیب محترم کارش شفای عاجل است از حسین عباس می‌خواهم از عباسش حسین قبله گاهی اینطرف گاهی به آن سو مایل است کاش جای دست او دستان ما را می‌زدند دستهای سینه زنها محضرش ناقابل است از کنار علقمه گودال پیدا میشود دور تا دورش صدای خنده های قاتل است سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو عباس آن قمر که هرکسی تحت لوایش بیمه بود.. قدّ و بالایش کنار نهر نیمه نیمه بود عبد را با دوری از ارباب کشتن راحت است ساقی بی آب را با آب کشتن راحت است بخت آل الله با افتادنش برخواب رفت مشک آبش تا که به خاک افتاد جسمش آب رفت تیر و گرز آهنی.. ماندم کدامش قاتل است یک نفر بی دست از مرکب بیوفتد مشکل است چشم او را با هزاران تیر بستند و سپس تیر ها را در تنش یک یک شکستند و سپس روی جسمش نیزه ها کار زیادی میکنند لااُبالی های کوفه رقص شادی میکنند مادرش کو تا ببیند چشم عباسش تر است پیکر عباس حالا از علم کوچکتر است! علقمه! در ساحل تو برگ برگِ لاله است این قد و بالا برای کودک شش ساله است گریه ی آقا بلند و خنده ی لشکر بلند طبل کوفی ها بلند و ناله ی مادر بلند کاش زهرا زخم ابرو را ببندد زودتر با همان چادر سر اورا ببندد زودتر نه علی اکبر نه عباس و نه قاسم نه کسی یک حسین ماند و هزاران غصه و دلواپسی خیمه بی عباس شد حال زنانش مضطر است اولین بار است زینب غصه دار معجر است ساقی بی دست پاشو خواهرت آشفته است با رباب و ام لیلی از اسیری گفته است سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قمرالعشیره تیرها با تنت چه ها کردند؟ قامتت را چگونه تا کردند؟ از تنت تیغ های پر کینه دست های تو را سوا کردنددست های تو را نه انگاری دست های مرا جدا کردند حرمله های مست کشتن تو پیش من بزم ها به پا کردند همه ی نیزه ها جدا جدا بر تنت یک شکاف وا کردند با چه مکری شکاف فرق تو را بد تر از فرق مرتضی کردند برق چشمان تو هدف بود و تیر هایی که کم خطا کردند وقت بی دستی ات هزاران پا روی صحن تنت صفا کردند تن چون کوه استوار تو را پخش در خاک کربلا کردند  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ساقی العطاشا این آبها شبیه تو دریا ندیده‌اند مانند دستهای تو سقا ندیده‌اند سرنیزه‌ها به قدِ رشیدت نظر زدند حق داشتند خوش قد و بالا ندیده‌اند این تیر را که خورده به چشمت حلال کن این تیرها که چشمِ دل آرا ندیده‌اند برخیز و تا به خیمه مرا با خودت ببر طفلان من شکستن بابا ندیده‌اند پُشتم شکسته ، زوتر از من حرم برو نامحرمان هنوز حرم را ندیده‌اند داری چرا شبیه حسن گریه می‌کنی چشمان تو که کوچه‌‌‌ی زهرا ندیده‌اند سر را به پام خاطر ام‌البنین مکش اینقدر پیش فاطمه پا را زمین مکش حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دستگیر عالم کشید چشمِ تو خورشید کامل ما را گرفته وسعتی از نور ، محفل ما را به سمت جَذْبه‌ی داغ تو جذب خواهد شد هر آنکه خوب ببیند دلایل ما را همه، بنی اَسَدِ بوریا‌ به‌ دستِ توائیم به گُودِ عشق کشاندی قبایل ما را همیشه پرچم تو روی دوشِ این خانه است غمت حسینیه کرده ست منزل ما را هزار روزَنِ اُمّید را در آن وا کن لباس کهنه ی خود فرض کن دل ما را چِقَدر تیغ فراقِ تو کُشته‌ مُرده گرفت... خودت قصاص کن این‌بار قاتل ما را قسم به دامن آتش گرفته ی طفلت شرارِ هجر تو سوزانده حاصل ما را منِ نشسته دمِ در..،غذا نمی خواهد به کربلا برسان دست سائل ما را فنونِ اهل جنون درس می دهد یک عمر... بیا ببین هنر پیرِ عاقل ما را اواخر همه ی ما کنارِ جز تو مباد! تویی که خاطره کردی اوایل ما را فرات؛ مِلکِ سند خورده‌ی اباالفضل است سپرده اند به عبّاس ساحل ما را همین که خورد زمین..،دستگیر عالم شد هزار مرتبه حل کرده مشکل ما را نوشته اند سرش روی نیزه بند نشد همین به ضَجّه رسانده مقاتل ما را عقیله بعد علمدار رو به علقمه گفت: خدا بخیر کند وضع محمل ما را سنان یکی دو قدم مانده تا بمن برسد تو نیستی بِکِشی حدِّ فاصل ما را بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو عباس بسوز ای دل بسوز از داستانم غمی آتش زده بر روی جانم امان از شر فامیل حسودم امان از مکر قوم بد زبانم حسین اینجا اسیر و شمر نامرد مسیر مکه را داده نشانم خجالت می کشم از روی زینب خودم را سوی خیمه میکشانم چه بهتر اینکه صد دفعه بمیرم اگر از دشمنم باشد امانم هر آنچه هست هر کس من همینم هرآنچه گفت مولایم همانم من عباسم، ابوالفضلم، امیرم سپاه زینبم، خشم عیانم سپهدارم علمدار حسینم اگر تا حشر هم اینجا بمانم منم شمشیر حیدر در قلافش من آن تیرم که در بند کمانم اگرچه مادرم ام البنین است ولیکن زاده زهرا بخوانم فدای چشم مولا چشمهایم فدای دست مولا بازوانم به امید خدا،سقای لشکر همیشه سربلند از امتحانم همه در خیمه خاطر جمع هستند که از اب گوارا می رسانم خجل از بیقراری رباب و تلظی های طفل نیمه جانم اگر چه دستهای من جدا شد گرفتم مشک را بین دهانم نخوردم جا ز بارانی که آمد نداده تیر و سر نیزه تکانم نخوردم بر زمین تا که نشاندند عمودی را به روی استخوانم زمین خوردم شدم شرمنده تو ولی شرمنده تر از بانوانم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
أدرک أخا میان علقمه آنقدر تیرباران شد تنش میانه انبوه تیر پنهان شد خطاب «أدرک أخا» با حسین بود اما شنید عمه سادات هم پریشان شد به سوی خیمه رود سیل لشکر دشمن که سد بین سپاه و حسین ویران شد مگر چه دید که اینگونه شد شکسته حسین؟ چنان شکست که در چهره‌اش نمایان شد نشد که جسم ابالفضل را به خیمه برد در این مصیبت عظمی غمش دوچندان شد حرم سراغ ابالفضل را همینکه گرفت عزیز فاطمه بی‌اختیار گریان شد اگر چه آنهمه شرمنده شد ابوفاضل سکینه بیشتر از خواهشش پشیمان شد  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عباس من به مانند سر زلف پریشانت، پریشانم زجابرخیز علمدارم، ز جا برخیز ای جانم اگر درخیمه باشم پس که جمعت میکند عباس؟ بمانم گر کنار تو به یاد خیمه گریانم کنار پیکر پاشیده‌ی تو زار میگریم برایت روضه‌ی ناموسی و بازار میخوانم بلندی قدت را دید و با نیزه بلندت کرد امان از دست این خولی، که کاری کرده حیرانم به تو حق میدهم که میزنی بازو به روی خاک که تیری مانده بین استخوان چشم، میدانم تویی در بین گرما و به تن، یک پیرهن داری ولی من یک دو ساعت بعد، روی خاک عریانم اگر تو برمگردی خیمه، جسمم زیرورو گردد اگر پیشم بمانی زیر ده مرکب نمی مانم سرت درهم شد اما باز پیداشد خدارا شکر ز بعد تو منم که زیر ابر نیزه پنهانم محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو حسین(ع) از توو آغوش عمو جون منو بردن سوی نیزه تا چشامو باز کردم جای من شد روی نیزه با کی درد دل کنم من درد من بجز گله نیست پایین نیزه رو دیدم کسی غیر از حرمله نیست با کی هم صحبت بشم من عمه زینب که اسیر شد به رقیه چشم‌ دوختم سه سالشه اما پیر شد عمو عباسم روی نی به سکینه حواسش هست نمیدونم چرا گاهی روی نیزه چشاشو بست همه غمها به دلم ریخت یابن زهرا دل دونیمم بیا سمت نیزه ی من آخه من بچه یتیمم چند تا نیزه اون طرف تر روی نی برادرم بود کسی نیست دور و برمن کاشکی اینجا پدرم بود یه دفه توو اون شلوغی که همه جا بود پر از دود سر شیرخواره رو دیدم روبروی سر من بود علی اصغر کجا بودی دیدی دستامو بریدن؟ ای پسر عمو ندیدی گلوی منم دریدن راستی اصغر رد اون تیر روی حلقوم تو مونده حرمله چجور تو رو زد منو که خیلی سوزونده علی جون از تو چه پنهون هنوزم گلوم میسوزه ولی می دونم که بیشتر حنجر عموم میسوزه من سه شعبه خوردم امّا گلوی بابات سنان خورد نمی خوام برنجی اما صد دفه توو قتلگاه مُرد حق میدم که ساکتی تو خسته تر هستی ز خسته راه حنجرت رو نیزه معلومه بدجوری بسته محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم ابالفضل(ع) ما را شکار تیر مژگان کرد عباس ما را دو تا چشمش مسلمان کرد عباس فورا برای مادرش خیرات دادم درد مرا هر بار درمان کرد عباس بانی زوار حسین ام البنین است مادر سفارش کرد و مهمان کرد عباس کاری برای روضه‌اش یک بار کردم یک کار را صد بار جبران کرد عباس در تنگدستی تا صدا کردم «ابوالفضل» رزق کم من را فراوان کرد عباس دست بریده دستگیر گریه کن هاست سختی محشر را چه آسان کرد عباس هم ارمنی ها هم مسیحی ها مریدش غوغا میان کل ادیان کرد عباس تیغ غضب برداشت‌ و با چشمهایش در علقمه جنگ‌ نمایان کرد عباس رزم ابلفضلی اگـر کرده است بی شک چون رزم استادش حسن جان کرد عباس تنها نه دست و چشم و سر، که پای خود را پای امام خویش احسان کرد عباس آری نیاورده‌ست آبی خیمه اما داغش حرم را ابر باران کرد عباس با رفتنش تنها نه اهل خیمه ها را یک عمر ما را هم پریشان کرد عباس گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نجات اهل عالم نشستم زیر نور ماه گفتم همانا با دلی اگاه گفتم نجف تا کربلا در راه گفتم پس از تقدیم بسم الله گفتم ردیف مطلعی زیبا حسین است
نجات اهل عالم باحسین است 
چه گویم در غزل با استعاره چه گویم در مراثی با اشاره به غیر از او نباشد راه چاره خوارج را بگو میراث دارِ علی عالی اعلا حسین است
نجات اهل عالم باحسین است 
از او فرمایش و از ما اطاعت چه میخواهیم از او غیر از سعادت؟ سعادت چیست جز فیض شهادت ؟ امید شیعه در روز قیامت عزیز حضرت زهرا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است 
حسینی که دو عالم مخلص اوست ارادتمند حر و عابس اوست کرامت ویژگی شاخص اوست امام هشتم ما وارث اوست رضا هم نیز سرتاپا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است 
زیارت رفته رو در رو بخواهید همیشه حاجت نیکو بخواهید دو قطره اشک آب رو بخواهید هدایت را فقط از او بخواهید که مصباح الهدي تنها حسین است
نجات اهل عالم با حسین است 
گلم را با تولایش سرشتند سپس بر طالعم نوکر نوشتند اگر که خوب و بد زیبا و زشت اند محبانش همه اهل بهشت اند کلید جنت الاعلی حسین اشت
نجات اهل عالم باحسین است 
به این آقا کسی دل داده باشد زهیری گردد و آزاده باشد دلم می خواست اکبرزاده باشد سرم پای حبیب افتاده باشد ولیِّ امر بی پروا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است 
کلامش حق کلامش نور مولا طنین خطبه اش پر شور مولا اگر چه شد تنش رنجور مولا نرفته زیر بار زور مولا حماسه ساز عاشورا حسین است
نجات اهل عالم با حسین است 
بنازم خط و مشی کشوری را که می‌پوید ولایت محوری را ببین عمق کلام رهبری را که معنا می کند روشنگری را مراد حضرت آقا حسین است
نجات اهل عالم باحسین است 
شهیدان کشته ی راه خدایند سبک بالان از دنیا رهایند پرنده تر ز مرغان هوایند بلاگردان شاه کربلایند امام حاج قاسم ها حسین است
نجات اهل عالم باحسین است 
به گوشم میرسد آوای غزه صدای کودک تنهای غزه امیدی هست بر فردای غزه بگو با هر مجاهدهای غزه به فکر مردم دنیا حسین است `نجات اهل عالم با حسین است” چه بیم از اینکه سر ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سادات فاطمی سادات فاطمی همه هستند یار هم جمعند خانواده شان در جوار هم هرچند کوفیان به حسین پشت کرده اند ماندند پای وعده و قول و قرار هم اینجا کسی ز قافله اش جا نمانده است بودند نیمه شب همه چشم انتظار هم اکبر پیاده شد به ابالفضل تکیه کرد با یاعلی شدند دو تا ذوالفقار هم زینب میان محمل خود یارقیه گفت از بسکه دید خار مغیلان سوار هم لعنت به حرمله که در اینجا نمی کند رحمی به حلق نازک آن شیرخواره هم خلق حسین و زینب کبرا مشابه است خواهر برادرند ولی غصه دار هم گودال قتلگاه، قدمگاه زینب است جان می دهند هر دویشان در مزار هم لشکر کشیده شمر برای سر حسین خولی و او شدند دگر پای کار هم با مادری که سوخت، مگو از غم تنور زهرا ندیده آتش و سر را کنار هم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه کنم؟ نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟ نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟ به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی اگر سکینه به من گفت آب کو چه کنم؟ به پای مشک سر و چشم و دست را دادم ولی به روی زمین ریخت آرزو چه کنم؟ از اینکه آب رساندم به خیمه ها یا نه اگر که ام بنین کرد پرس و جو چه کنم؟ بدون دست شدم من که پای میکوبند عزیز فاطمه درمانده ام بگو چه کنم؟ دو دست خونی من را اگر که مادر تو به اشک دیده ی تر داد شست و شو چه کنم؟ ببخش دیدن دست بریده باعث شد برات زنده غم ماجرای کوچه کنم؟ چهار تا یل ام البنین فدات شوند تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟ برای حنجر تو سینه ام به تنگ آمد اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟ ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟ و یا که از سر نیزه ببینم افتاده‌ست سرت به زیر سم و چکمه‌ی عدو چه کنم؟ بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟ گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو بمان تو بمان بعد تو دل منتظر سوختن ست خیمه ها بعد پدر در خطر سوختن ست لب خشک تو و ظهر و حرم و این دل من هر کجا می نگرم من خبر سوختن ست همه آزارِ به احمد به تو یک روزه رسید چونکه خورشید فقط معتبر سوختن ست ای موذن که امامت همه شایسته ی توست این عبا مال تنت که سپر سوختن ست دیدن پهلوی تو کهنه ترین زخم من ست که هنوز این پدرت خونجگرِ سوختن ست از غم تشنگی من ، تو چنین افتادی تن تو جمع شده این اثر سوختن ست  حامد آقایی ،_شعر_محرم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم دادم به دستهای عمو مشک آب را تا خوش کنم کمی دل خون رباب را دیدم قمر شکست و خجالت کشید و رفت دیدم کنار مقتل ماه آفتاب را گلها بدون آب گلابی نمی دهند اما گرفت حرمله از گل گلاب را با آب قهر کرد عروس ابوتراب تا ریخت روی صورت طفلش تراب را نفرین به شمر، هرچه پدر را صدا زدم از حنجر بریده شنیدم جواب را بعد از غروب روز دهم چشم هیچ کس دیگر ندید ثانیه ای رنگ خواب را راهب بغل گرفت سرش را بجای من شانه کشید گیسوی از خون خضاب را بودیم در میانه ی نامحرمان اسیر محرم نمانده بود بگیرد رکاب را می خواستم سکینه ی قلب پدرشوم با آستین پاره گرفتم حجاب را بردند تا محله ی برده فروش ها مستوره های حضرت ختمی مآب را سر بود بی تعادل و رقصید نیزه دار تا بیشتر دهد به حرم اضطراب را ماتم گرفته‌ام چه کنم بشنود اگر ام البنین قضیه‌ی بزم شراب را گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) گریه بر جان دادنش افلاک کرد خون زیر حنجرش را پاک کرد کند با شمشیر قبر کوچکی.. از لحد کوچکترش را خاک کرد تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است ذبح اکبر بود و نامش اصغر است تاج گل از قبر او شرمنده بود قدش از یک شاخه گل کوچکتر است آه از این سینه ی پر خون بکش ناز از این غنچه ی گلگون بکش مادرش از دیدنش جان می دهد تیر را آهسته تر بیرون بکش ... دفن شد آن دیده ی دریایی اش خاک شد شرمنده ی زیبایی اش وقت تلقین علی اصغر رسید اسمع افهم شد دم لالایی اش ... قبر شد کاشانه اش شرمنده ای از غبار خانه اش شرمنده ای جای طفلت داخل گهواره بود از تکان شانه اش شرمنده ای ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو عباس(ع) از نور ماهی علقمه باغ ارم شد ماهی که از داغش قد خورشید خم شد تا داستان عشق را با‌ خون نگارد چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد هر چند‌ از دستش علم افتاد اما در آسمانها تا ابد نامش علم شد در خاک هم دارد اثر دست کریمش حیرت مکن گر علقمه دارالکرم شد تا خم شد از ضرب عمودی روی مرکب مثل قد زینب، عمود خیمه خم شد می‌ریخت آب مشک و از جان دست می‌شست از شرم پیشانی دریا غرق نم شد تعداد تیر اندازها کم نیست اینجا تعداد تیر اما پس از عباس کم شد تا ‌رفت چشم نافذش در پرده‌ی خون دلواپس پرده نشینان حرم شد در غارتش از یکدگر سبقت گرفتند این پیشتازی ها سر مشتی درم شد میر و علمدار حرم دیگر نیامد ای سینه زنها یا علی گاه دودم شد  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل رباب(س) بارانِ داغ روی سرش ، بی امان گرفت بادی وزید، باغ گل از باغبان گرفت یک نیم روز نصفِ قبیله شهید شد پیر و جوان و مرد و زن از کاروان گرفت عاشق هر آنچه داشت به معشوق عرضه کرد معشوق هر چه خواست دلش ، امتحان گرفت حتی توان ِگریه ندارد گٌل ِ رباب پژمرده غنچه ای که زبان در دهان گرفت دریا برای ماهی لب تشنه آب خواست رفت از رباب طفلِ تَلَظّی کُنان گرفت وقتی کشید منت لشگر، جهان گریست بر روی دست، کودکِ خود ناگهان گرفت بین سپاه همهمه افتاد و ابن سعد دستور داد حرمله تیر و کمان گرفت کار پدر تمام شد از مکر حرمله تیر آمد و گلوی پسر را نشان گرفت آشفته حال دور خودش چرخ میزند تردید های ماندن و رفتن، امان گرفت حالا مردد است چگونه حرم رود ؟ از غربتش تمام زمین و زمان گرفت حالا جواب مادر اصغر چه میشود ؟ وقتی سراغ کودکش آن نیمه جان گرفت ؟ آن ضجه های تلخ که از خیمه میرسید از زانوان خسته ی مولا توان گرفت پاشید خون حلق پسر را به آسمان از روضه اش عجیب دل روضه خوان گرفت سنگین شده است عرش خدا لحظه ای که شمر .با چکمه روی سینه ی مولا مکان گرفت مقتول قتل صبری و ای کاش تیز بود_ _آن خنجری که شمر ز دست سنان گرفت از غارت تنت همه سوغات میبرند انگشتر عقیق ِ تو را ساربان گرفت تو آفتاب هر دو جهانی برای چه فطرس سه روز روی تنت سایبان گرفت ؟ پاداش آن قرائت تو ضرب ِ چوب نیست صد بوسه از لب و دهنت خیزران گرفت  وحید مصلحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی ابن الحسین(ع) کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! فاطمه ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت کاش خدایا ولوله در خیمه‌ ی رباب نیفتد  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمال عشق کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است ببین که سیلی اول به صورت من خورد ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است تو را به سوی بیابان کشانده نامه‌ی‌ من سزای مسلمت ای یار در به در شدن است به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر که در بلای تو روزی من سپر شدن است میان داغی بازار کوفیان دیدم که مقصد تو در این راه خون جگر‌ شدن است سلام من به تو از بام مسجد پدرت میا که آخر این راه بی پسر شدن است به دختران علی رحم کن میاورشان که قسمت همه با شمر همسفر شدن است سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب الحوائج باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بعد از شفا گرفتن تثلیث دین خود را یک ارمنی عوض کرد: قبله، خدا، اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل شمشیر و شیر و آیات سنگینی بلیات گنجانده در علامات یک کربلا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم میزدود غم داد با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل... چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹