eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
چه کنم؟ نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟ نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟ به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی اگر سکینه به من گفت آب کو چه کنم؟ به پای مشک سر و چشم و دست را دادم ولی به روی زمین ریخت آرزو چه کنم؟ از اینکه آب رساندم به خیمه ها یا نه اگر که ام بنین کرد پرس و جو چه کنم؟ بدون دست شدم من که پای میکوبند عزیز فاطمه درمانده ام بگو چه کنم؟ دو دست خونی من را اگر که مادر تو به اشک دیده ی تر داد شست و شو چه کنم؟ ببخش دیدن دست بریده باعث شد برات زنده غم ماجرای کوچه کنم؟ چهار تا یل ام البنین فدات شوند تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟ برای حنجر تو سینه ام به تنگ آمد اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟ ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟ و یا که از سر نیزه ببینم افتاده‌ست سرت به زیر سم و چکمه‌ی عدو چه کنم؟ بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟ گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تو بمان تو بمان بعد تو دل منتظر سوختن ست خیمه ها بعد پدر در خطر سوختن ست لب خشک تو و ظهر و حرم و این دل من هر کجا می نگرم من خبر سوختن ست همه آزارِ به احمد به تو یک روزه رسید چونکه خورشید فقط معتبر سوختن ست ای موذن که امامت همه شایسته ی توست این عبا مال تنت که سپر سوختن ست دیدن پهلوی تو کهنه ترین زخم من ست که هنوز این پدرت خونجگرِ سوختن ست از غم تشنگی من ، تو چنین افتادی تن تو جمع شده این اثر سوختن ست  حامد آقایی ،_شعر_محرم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم دادم به دستهای عمو مشک آب را تا خوش کنم کمی دل خون رباب را دیدم قمر شکست و خجالت کشید و رفت دیدم کنار مقتل ماه آفتاب را گلها بدون آب گلابی نمی دهند اما گرفت حرمله از گل گلاب را با آب قهر کرد عروس ابوتراب تا ریخت روی صورت طفلش تراب را نفرین به شمر، هرچه پدر را صدا زدم از حنجر بریده شنیدم جواب را بعد از غروب روز دهم چشم هیچ کس دیگر ندید ثانیه ای رنگ خواب را راهب بغل گرفت سرش را بجای من شانه کشید گیسوی از خون خضاب را بودیم در میانه ی نامحرمان اسیر محرم نمانده بود بگیرد رکاب را می خواستم سکینه ی قلب پدرشوم با آستین پاره گرفتم حجاب را بردند تا محله ی برده فروش ها مستوره های حضرت ختمی مآب را سر بود بی تعادل و رقصید نیزه دار تا بیشتر دهد به حرم اضطراب را ماتم گرفته‌ام چه کنم بشنود اگر ام البنین قضیه‌ی بزم شراب را گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین(ع) گریه بر جان دادنش افلاک کرد خون زیر حنجرش را پاک کرد کند با شمشیر قبر کوچکی.. از لحد کوچکترش را خاک کرد تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است ذبح اکبر بود و نامش اصغر است تاج گل از قبر او شرمنده بود قدش از یک شاخه گل کوچکتر است آه از این سینه ی پر خون بکش ناز از این غنچه ی گلگون بکش مادرش از دیدنش جان می دهد تیر را آهسته تر بیرون بکش ... دفن شد آن دیده ی دریایی اش خاک شد شرمنده ی زیبایی اش وقت تلقین علی اصغر رسید اسمع افهم شد دم لالایی اش ... قبر شد کاشانه اش شرمنده ای از غبار خانه اش شرمنده ای جای طفلت داخل گهواره بود از تکان شانه اش شرمنده ای ناصر دودانگه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمو عباس(ع) از نور ماهی علقمه باغ ارم شد ماهی که از داغش قد خورشید خم شد تا داستان عشق را با‌ خون نگارد چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد هر چند‌ از دستش علم افتاد اما در آسمانها تا ابد نامش علم شد در خاک هم دارد اثر دست کریمش حیرت مکن گر علقمه دارالکرم شد تا خم شد از ضرب عمودی روی مرکب مثل قد زینب، عمود خیمه خم شد می‌ریخت آب مشک و از جان دست می‌شست از شرم پیشانی دریا غرق نم شد تعداد تیر اندازها کم نیست اینجا تعداد تیر اما پس از عباس کم شد تا ‌رفت چشم نافذش در پرده‌ی خون دلواپس پرده نشینان حرم شد در غارتش از یکدگر سبقت گرفتند این پیشتازی ها سر مشتی درم شد میر و علمدار حرم دیگر نیامد ای سینه زنها یا علی گاه دودم شد  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طفل رباب(س) بارانِ داغ روی سرش ، بی امان گرفت بادی وزید، باغ گل از باغبان گرفت یک نیم روز نصفِ قبیله شهید شد پیر و جوان و مرد و زن از کاروان گرفت عاشق هر آنچه داشت به معشوق عرضه کرد معشوق هر چه خواست دلش ، امتحان گرفت حتی توان ِگریه ندارد گٌل ِ رباب پژمرده غنچه ای که زبان در دهان گرفت دریا برای ماهی لب تشنه آب خواست رفت از رباب طفلِ تَلَظّی کُنان گرفت وقتی کشید منت لشگر، جهان گریست بر روی دست، کودکِ خود ناگهان گرفت بین سپاه همهمه افتاد و ابن سعد دستور داد حرمله تیر و کمان گرفت کار پدر تمام شد از مکر حرمله تیر آمد و گلوی پسر را نشان گرفت آشفته حال دور خودش چرخ میزند تردید های ماندن و رفتن، امان گرفت حالا مردد است چگونه حرم رود ؟ از غربتش تمام زمین و زمان گرفت حالا جواب مادر اصغر چه میشود ؟ وقتی سراغ کودکش آن نیمه جان گرفت ؟ آن ضجه های تلخ که از خیمه میرسید از زانوان خسته ی مولا توان گرفت پاشید خون حلق پسر را به آسمان از روضه اش عجیب دل روضه خوان گرفت سنگین شده است عرش خدا لحظه ای که شمر .با چکمه روی سینه ی مولا مکان گرفت مقتول قتل صبری و ای کاش تیز بود_ _آن خنجری که شمر ز دست سنان گرفت از غارت تنت همه سوغات میبرند انگشتر عقیق ِ تو را ساربان گرفت تو آفتاب هر دو جهانی برای چه فطرس سه روز روی تنت سایبان گرفت ؟ پاداش آن قرائت تو ضرب ِ چوب نیست صد بوسه از لب و دهنت خیزران گرفت  وحید مصلحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علی ابن الحسین(ع) کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! فاطمه ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت کاش خدایا ولوله در خیمه‌ ی رباب نیفتد  سید میلاد حسنی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کمال عشق کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است ببین که سیلی اول به صورت من خورد ولی چه باک که این رسم نامه بر شدن است تو را به سوی بیابان کشانده نامه‌ی‌ من سزای مسلمت ای یار در به در شدن است به خون نشسته لبم رسم عاشقی این است لبم شبیه تو در گیر و دار تر شدن است خوشم که خورد به من سنگ و نیزه و شمشیر که در بلای تو روزی من سپر شدن است میان داغی بازار کوفیان دیدم که مقصد تو در این راه خون جگر‌ شدن است سلام من به تو از بام مسجد پدرت میا که آخر این راه بی پسر شدن است به دختران علی رحم کن میاورشان که قسمت همه با شمر همسفر شدن است سید محمد حسین حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب الحوائج باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بعد از شفا گرفتن تثلیث دین خود را یک ارمنی عوض کرد: قبله، خدا، اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل شمشیر و شیر و آیات سنگینی بلیات گنجانده در علامات یک کربلا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشکها اباالفضل یک کوفه دست میزد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم میزدود غم داد با صورت از بلندی افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل... چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا می دود سمت دشتِ لب تشنه بانویی از تبار دریاها دست ها را گرفته روی سر می رود تلِّ خاک را بالا دید گودال رو به رویش را یک نفر در میان جمعی بود در طوافند گوئیا دورش مثل در باد مانده شمعی بود گیسوانش به دست باد افتاد می زند شانه باد بر مویش تاب زلفش قرار دل گیرد سنگ بوسد میان ابرویش سنگ ها دور او فراوان بود شیشه ی آینه ترک خورده یک سپاه از رویش گذر کردند مثل مادر ولی لگد خورده دید بر خاکِ گرم، عشقش را پرِ از بوسه های شمشیر است بهرِ بیرون کشیدنِ یک تیرِ مانده در سینه سخت درگیر است نیزه داران به دورِ پیکر او فاتحه بهرِ زنده می خوانند جای انگشتِ خود نوکِ نیزه بر مزارِ تنش فرود آرند خاکِ اطراف او پر از خون است زخم ها لب به شکوه وا کردند سینه اش می دهد صدا زیرا نیزه در جای تیر جا کردند نیزه بر پهلویش کسی می زد روی آیینه خاک می افتاد غارت از پیکرش شروع کردند پیرهن کهنه چاک می افتاد دست خود پشت دست می کوبد شمر آمد و خنجری در دست لرزه بر پای صبر می افتد زینب آخر روی زمین بنشست روی سینه نشسته آن ظالم موی خاکیِ شاه در چنگش راسِ خورشید می برد ز قفا آسمان سرخ می شود رنگش پیش زینب حسین جان می داد دست و پا بینِ خاک و خون می زد خواهرش بینِ گریه ها ی خودش گره بر معجرش کنون می زد می رود سمت خیمه ها باید آتش از جان خیمه بر گیرد می رود تا که کودکان را او یک تنه زیر بال و پر گیرد می رود تا که در غروبی شوم همسفر با حرامیان گردد می رود سمت کوفه حیدر وار گر چه با سنگ او نشان گردد  وحید مصلحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو با یاری نیزه شکسته ایستادی بود ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او محشر زمانی که پسر از دست دادی بود پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود حجم سلاحی که ته گودال افتاده‌ست حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود اصراف در قتل تو کرده کوفی نامرد اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟ یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند جسمت برای دشمنان باب مرادی بود می‌ریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی معنا ی آیات تو را بر نی نفهمیدند در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود با دیدن حال ربابت شامیان گفتند ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان آتش اگر رسید به شهپر چه میکند؟ گل گر شود به تیغ برابر چه میکند؟ ای بی سپاه حال مرا درک میکنی؟ داغت حسین با دل خواهر چه میکند؟ تیر سه شعبه ای که علمدار را شکست با نازکی حنجر اصغر چه میکند؟ آبی نخورده ای و گلوی تو خشک بود با خشکی گلوی تو خنجر چه میکند؟ تنها برای کشتن تو بین قتلگاه انبوه تیغ و نیزه لشکر چه میکند؟ گردن کشیده اند ببینند تیغ ها با بوسه گاه شخص پیمبر چه میکند؟ بی پیرهن ندیده تو را آفتاب هم عریان تنت برابر مادر چه میکند؟ جسمی که پیش روی من افتاده درهم است از نیزه بر زمین برسد سر چه میکند؟ آن پست بی حیا که ربوده است پیرهن دستش رسد به گوشه معجر چه میکند؟ داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جانم اونقدر میشینم اینجا که بیاد مادرت مشکی تنم کنه حسین شب هشتم پیرنو پاره کنم علی اکبر کفنم کنه حسین جوونیم نذر جوون کربلا دخترم فدای دخترت حسین الهی نبینه هیچکس اینجوری دلهره گرفته خواهرت حسین قربون رنگ سیاه پرچمت که داره پیر و خمیدم میکنه روز محشر برسه خوب میدونم این سیاهی رو سفیدم میکنه داره از راه میرسه محرمت سنج و طبل و دوقول آماده کنیم دلمون لک زده اربعین بشه دلامونو راهی جاده کنیم شب سوم محرم که میشه دخترت برات کربلا میده ما جلو در میشینیم مث یتیم مادرت میاد و مارو را میده  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا هجوم‌ گرگ کابوست مبادا چراغ مرده فانوست مبادا دعایی می‌کنم جانت بسوزد اراذل دور ناموست مبادا کرامت نعمت زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آسمان زیر دست و پا گم شد نور حق بود و در خفا گم شد جامه ، عمامه و ردای تنش یا به غارت رسید یا گم شد چشم برهم زدند عریان شد چشم بر هم زد و عبا گم‌شد نیزه هایی که خورده بود حسین همگی زیر چکمه ها گم شد وای از ناله ی انا العطشان که میان سر و صدا گم شد بین گرد و غبار مرکب ها همه هستیِ انبیا گم شد از تن شاه بی ردا میگفت خواهری وا محمدا میگفت آه از پیکر رها مانده از تن شاهِ بی ردا مانده وقت مغرب شده ست و ذبح حسین دیر شد ، خواهرش کجا مانده؟ پیر مردی عصا زنان میگفت صبر کن چند نیزه جا مانده پاک کن خواهرش نبیند که بر تنش چند رد پا مانده قاتل از روی سینه اش پا شد خنجر کُند بر قفا مانده همه رفتند خواهر است و حسین حیف این شمر بی حیا مانده زیر لب ها خدا خدا میگفت خواهری وا محمدا میگفت @hadithashk
عزیزالله هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟ گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟ ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟ آخر تو `کهنه‌پیرهنی” داشتی؛ چه شد؟ جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟ ای دور از دیار که تا دیر می‌روی! آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟ خود را چه خوب خرج خدا کردی! ای کریم! سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟ هم بی حبیب ماندی و هم بی زهیر؛ آه! نام‌آوران صف‌شکنی داشتی؛ چه شد؟ تو شمع و در طواف تو جمع مخدّرات در خیمه‌‌گاه، انجمنی داشتی؛ چه شد؟ بالین تو سکینه، کنارت رقیّه بود در باغ، یاس و یاسمنی داشتی؛ چه شد؟  جواد هاشمی تربت لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
از فرط تشنگی از فرط تشنگی لب نازش کبود بود تکیه به نیزه زد همه جا مثل دود بود ساعت حدود سه طرف قتلگاه رفت آن شاه بی سپاه به جنگ سپاه رفت آن سو برادریست که گودال میرود این سمت خواهریست که از حال میرود خواهر ز حال میرود آنقدر که نگو درمانده‌ای به حسرت یک بوسه از گلو دامن کشید و‌ رفت ولی در غبارها افتاد بین دسته ای از نیزه دارها سرنیزه ها که روی تنش سر گذاشتند این جسم را به دسته‌ی دیگر گذاشتند شمشیرها سیوف خذینی شنیده اند رفتند و تیغ روی دهانش کشیده اند ساعت گذشت از سه و نزدیک چار بود خورشید سر برهنه میان غبار بود آن ساقی عزیز که میرفت هوکشان شمشیرهای مست پی او سبو کشان یک سو عزیز فاطمه صدپاره پیرهن یک سو عزیزه های حسینند مو کشان شمشیر میبرید و نمیدوخت هیچ کس پس نیزه ها زدند به جسمش رفوکشان با این که تیز بود نگاه سنان و شمر سرنیزه های خسته چه کنداست نوکشان پا بر دهان قاری قرآن نمیزنند این شرط ذبح نیست به پشت و به روکشان آنها که آمدند به گودال بی سلاح یک دسته پا زنان و دگر دسته مو کشان بعد از هزار و نهصد و پنجاه تا شکاف شمر آمده‌ست خنجر خود بر گلو کشان خون بر دل کبوتر مقتل نکن ببُر کارت بریدن است معطل نکن ببر این تیغ کند هرچه قدر زجر میدهد جایش ولی خدا به حسین اجر میدهد میدید روی تل چه می‌آرند بر سرش تا ضربه‌ی دوازدهم مرد خواهرش ساعت چهار یوسف زهرا دریده شد با ضربه های شمر گلویش بریده شد ساعت چهار رد شد و سمت غروب رفت سردار سربلند سرش روی چوب رفت خارج شدند مردم کوفی ز قتلگاه وارد شدند خیمه‌ی عطشان به ذکر آه آنجا که پیش فاطمه نزدیکی فرات کون و مکان گریست براجسادالعاریات آنجاکه چنگ شمربه زلف حسین رفت وقتی بریده شد سرکل مقدسات جایی که خورد ، سینه‌ی ام‌الکتاب شد جایی که تکه تکه شد آیات محکمات فریاد زینب است که یاایهاالرسول هذا مرمل بدما ، هذه بنات ما را نگر که معجرمان آستین ماست خون گریه میکنند از این داغ کائنات این قوم هتک حرمت زینب نموده اند روز قیامت از تو نبینند التفات  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخم روی تنت زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد مرهم از پنجره‌ی بُهْت تماشا می‌کرد تا بیایی و قدم‌رنجه به گودال کنی نیزه بر قامت رعنای تو قد تا می‌کرد دخترت مویه کنان پشت سرت می‌آمد خواهرت موی کنان داشت تمنا می‌کرد شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزه‌ی شمر سر بوسیدن لبهای تو دعوا می‌کرد عید اعدای تو‌بود و پسر ذی‌الجوشن چکمه‌ی تازه در آن هول و‌بلا پا می‌کرد سخت اگر ذبح شدی معرفت آهن بود همه دیدند که خنجر چه تقلا می‌کرد آه ای زاهد بی پیرهن کربوبلا چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا می‌کرد اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی مو پریشان حرمت روی به صحرا می‌کرد  وحید عظیم پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیر آمدم دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود حتی تنور از داغ تو آتش گرفته خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود مقتول زیر آفتاب کربلا ماند قاتل ولی تا شام زیر سایبان بود...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
واویلا هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد یک نفر دستار، آن یک می برد پیراهنش روضه ی باز حسین است و سخت است گفتنش وضع او درهم شد و او قابل تشخیص نیست زخمی و عریان و تکه تکه افتاده تنش تیرهایی که زدندش بود از بهر ثواب پیکر او را رها کردند زیر آفتاب اربا اربا بود و در دریای خون غلتیده بود عاقبت با خون محاسن های آقا شد خضاب راس او را بین خورجین می برندش ناکسان بر لب و دندان او می خورد چوب خیزران این مصیبت کشت مارا جای اهل بیت او زینبش شد همسفر با خولی و شمر و سنان علی بهرامی نیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسین جان غصه ات را نه فقط نوح و سلیمان خورده در غمت غصه همه عالمِ امکان خورده علتِّ خلقتِ هر اشکی و آبادیِ چشم این کویر از کرم و لطفِ تو باران خورده خوب شد حال هر آنکس که نمک گیرِ تو شد خوب شد هر که از این سفره فقط نان خورده عوضِ اشک همه چیز به نوکر دادی هر چه که خورده به نامش سند ارزان خورده سالم از بحرِ تلاطم زده کرده است عبور غرق هرگز نشد این کشتیِ طوفان خورده خوش بر احوال هر آنکس که تورا خدمت کرد هر کسی که لقبش کلبِ نگهبان خورده فارغ از هر دو جهان هستم از آن روز نخست که به گوشم دمِ زیبای حسین جان خورده تنِ بی پیرهنت در وسطِ گودال است بر سرِ نیزه سرِ قاریِ قرآن خورده چه قدَر سنگ به پیشانی و ابرویت خورد چه قدَر چوب به لبها و به دندان خورده آب مهریه ی زهراست، از این آبِ فرات سهمِ تو نه، ولی هر مَرکب و حیوان خورده کرده اند دوُرِ تنت لشگریان قصدِ طواف شد ضریحی بدنِ نیزه فراوان خورده. مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیر آمدم دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو میساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود حتی تنور از داغ تو آتش گرفته خولی سرت را برد، فکر آب و نان بود مقتول زیر آفتاب کربلا ماند قاتل ولی تا شام زیر سایبان بود...  کار گروه العتبه لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دور گودال ازدحامی شد معرکه غرق در حرامی شد تکیه داده به نیزه ای آقا خاطرش محو خیمه ها می شد لشگر کوفه دوره اش کردند سنگ و تیرش زدند، تا می شد آنقدر نیزه خورد بر جسمش نیزه بر روی نیزه جا می شد زخمی و ناتوان به خاک افتاد داشت روح از تنش جدا می شد تا می آمد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می شد لشگر آن دم که بر سرش می ریخت همه آفاق نینوا می شد پیکرش را که پشت و رو کردند زخمها تازه خوب وا می شد لگد شمر، با غرور و غضب بر سر و صورتش رها می شد شمر وقتی که روی سینه نشست کربلا تازه کربلا می شد سینه سنگین و حنجره پر خون نفسش سخت و با صدا می شد از گلو خنجرش نشد ببرد ولی افسوس، از قفا می شد کاش می شد که زینبش نرسد یا که از روی سینه پا می شد کاش زینب به خیمه بر می گشت عرش مبهوت این عزا می شد آه، ناموس حق در آن غوغا صید صد چشم بی حیا می شد ناله ی مادرش شنیده که شد راز گودال برملا می شد صبح فردا و نعل تازه و اسب بدنش مثل بوریا می شد @hadithashk
آقای من تا قنوتَت رو به سوی یار بالا م یرود بر دو دستت آسمان انگار بالا م یرود پرچمت را از زمانی که در خانه زدم برکت و نور از در و دیوار بالا میروداوج، معنایش به دست و پای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا م یرود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو اذکار بالا میرود عشق تو گنج یست پنهان در دل ویرانه ام با تو قدرِ خان هی آوار بالا میرود حق بده پیش تو قلب من به تندی میزند چون تپش در لحظ هی دیدار بالا م یرود تربت تو در حقیقت آب روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا میرود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دستهای سینه زن هربار بالا میرود سائل از پله که پائین رفت باب القبله را میشود شاهی که در دربار بالا میرود با به خاک افتادن تو شمر سردمدار شد شیر اگر افتَد، سرِ کفتار بالا میرود سینه ات سنگین شده این لحظه های آخری چکمه ای از معدن اسرار بالا میرود با فشار زانویش روی گلو معلوم بود یا غیاث حنجرت دشوار بالا میرود کشت هی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد نیزه با دستور آن مسمار بالا میرود حنجر عباس بر سرنیز ه ها ساکن نشد این سر از پهلو و با اصرار بالا میرود گروه شعر یا مظلوم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹