eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ظرف خالی دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشمِ ستاره ِبارانم ازشعف؛ از نظاره پر شده است همه ی شهر گوششان امشب از اذان مناره پر شده است برگ برگ تمام دفترم از غزل و چارپاره پر شده است يادت افتاده ام كه اين گونه شعرم از استعاره پر شده است نوبت شعر خواني من شد سالن جشنواره پر شده است من به نامت شروع خواهم كرد به مقامت خضوع خواهم كرد به گدایی همين كه چيره شديم به شب آسمان كه خيره شديم ناگهان نوری از خدا آمد ساكن گوشه ی جزيره شديم همه از دوری قمر بوده اگر اينگونه تار و تيره شديم لطف زهرا به ما رسيده كه ما نوكر ساقی عشيره شديم نذر بی دستی اباالفضلش بسته ی دست دستگيره شديم نفسی يا اگر حياتی هست از دم توست التفاتی هست آسمان زير دست دستانت ماه و خورشيد هردو مهمانت نه فقط شيعه،ارمنی هم شد شامل سفره های احسانت هركسی ميخورد گره كارش به تو رو ميزند - به قربانت چقدر كشته مرده داری تو آذری ها چه قدر ميخوانت وقت رزمت پر از حماسه و شور به به از اين خروش و طوفانت گيسويت را به روی شانه بريز كه شوم باز هم پريشانت در امان نيست دشمنت هرگز از رجزهایِ تيغِ بُرّانت عجبی نيست از دلاوری ات همه ی دشت گشته حيرانت به مصاف تو هر كه می آيد می زند جا ز ترسِ پيكانت پدر مشك ،صاحب دريا السلام عليك يا سقا حس خوب پريدن پرها آسمان همه كبوتر ها اوج فهميدن من و مایی ای تو بالاتر از فراتر ها ای قيامت نمایی از قدّت باعث رويش صنوبرها حاجت پشت هر در بسته ای كليد تمامی درها گره كور مادرم با توست ای مجيب تمام مضطرها بانی سفره های نان و پنير آش نذری دست مادرها از تبار دلاوران عرب از نژاد امير خيبر ها پسر ذوالفقار صفين و پدر رزم مالكْ اشترها تيغ تو تا نيامده بخشيد خاتمه بر تمامی شرها معنی لا فتايی يا عباس دومين مرتضایی يا عباس جذبه ی دلبری تو غوغاست فن عاشق کشی تو زیباست نفسی هم قدم شدن با تو آرزوی اهالی بالاست رسم مردانگی تو مَثَل است ادبت هم زبانزد دنیاست مشک خالی تو جواب همه است لب ِ خشک تو حسرت ِ دریاست زهره ها را درید نعره ی تو رعد و برق نگات... واویلاست اذن میدان نداشتی ورنه هنر تو حماسه در هیجاست آه از آن زمان تلخی که دید ارباب دور تو بلواست بین یک مشت کوفی بی رحم سر سردار لشکرش دعواست خوش بحالت که لحظه ی آخر سر تو روی دامن زهراست آنکه میخواستی سرت آمد فاطمه جای مادرت آمد محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تو آفتاب روشنی ای دلبری که دلبری ات داستان شده شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده گهواره تو زینت هفت آسمان شده جان دوباره یافته عالم جوان شده جانان رسید موسم تقدیم جان شده گل آمد و حیات گلستان شروع شد خشکی گذشت و بارش باران شروع شد دوران نشئگی خماران شروع شد مستی ما ز سوم شعبان شروع شد پای تو اشک شوق زچشمم روان شده قنداقه ی پسر چو به دستش پدر گرفت انگار اختیار شبش را سحر گرفت با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت بال فرشته ها به سرش سایه بان شده تو آفتاب روشن و پیدای ما شدی تو آمدی و روح به اعضای ما شدی خندیدی و تمامی دنیای ما شدی گفتیم عاشقیم و تو لیلای ما شدی راز جنون ما به خلایق عیان شده دریا دلیم و دیده ز مرداب بسته ایم امید خود به باده ی نایاب بسته ایم با دیدن تو دیده به هر خواب بسته ایم دل را به لطف حضرت ارباب بسته ایم دل های ما به گوشه ی چشمی نشان شده عشقت همینکه صبح ازل آفریده شد از روی چشمهات غزل آفریده شد از استواری تو جبل آفریده شد با شهد خنده هات عسل آفریده شد دیگر قلم خلقت تو ناتوان شده پیغمبر خدا ز کجا حرف می زند؟ در روز عید هم ز عزا حرف می زند دارد ز خاک کرب و بلا حرف می زند آری ز سیدالشهدا حرف می زند حتی خدا ز ماتم روضه خوان شده شاعر دلم گرفته بیا از خدا بگو من با همه غریبه ام از آشنا بگو از انتظار و حسرت مشتی گدا بگو حرف دگر رها کن و از کربلا بگو دل بیقرار دیدن آن آستان شده هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بنده عشق تو ام قلمم روی ورق باز زمین گیر شده ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده به بلندی فلک باید عصا بردارم تا کمی گام زند طبع زمین گیر شده از لغت نامه خورشید اگر واژه دهند مینویسم که چرا عشق فراگیرشده واژه از بیت فراری شده از هیبت تو لالی طبع من و وصف تو تقدیر شده چه بگویم که قلم باز زجا برخیزد مددی فاطمه این طبع به زنجیر شده نام زهرا به لبم امده ای نور دو عین اذن دادند بگویم غزلی از تو حسین از همان مهد نگاهت نمک دیگر داشت آسمان میل به پابوسی تو در سر داشت گوئیا رفت ملاقات خدا و برگشت هر که ازسجده به گهوار تو سر برداشت مکتب دلبری ازچشم ترت شد آغاز دل سپردن به تو رازیست که هر دلبر داشت روی دستان پدربودی و دشمن ترسید حیدر انگار در آغوش خودش حیدر داشت زینت دوش نبی و علی فاطمه ای مثل آن تاج سری که سه نفر بر سر داشت گشته ام وصف تو را نیست جزاین نوردوعین تو حسینی تو حسینی تو حسینی تو حسین آسمان زیر قدمهات اقامت دارد به غبار ره تو عرض ارادت دارد هر کسی چشم تورا دیدبه پا کرد نماز بس که محراب دو ابروت عبادت دارد دیدکافر قد وبالای تو اسلام آورد بسکه این قامت اشاره به قیامت دارد من از آن چهره زیبای تو فهمیدم که این همان وعده حقی است که جنت دارد عادت ما شده آقا که گدایت باشیم بس که بر جود کرم دست تو عادت دارد فاش میگویم وازگفته خود شاد حسین بنده عشق تو ام خانه ات آباد حسین بنویسد مرا ریزه خور خان حسین بنویسید مرا دست به دامان حسین سرمن روی قدمهات به سامان برسد بنویسید مرا بی سرو سامان حسین بنویسید که ای کاش شوم مثل زهیر قاری آیه ای از مصحف چشمان حسین هر که از راه و طریقی به هدایت برسد بنویسید مرا عبد مسلمان حسین در قیامت که خداوند بخواند حکمم روی پرونده نوشته است که مهمان حسین ترس دارم که اگر فضل تو گویم گاهی عده ای را بکند عشق حسین اللهی موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حسین جان ای قبله‌یِ عوالمِ بالا حسین جان ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان حٰا سین و یا و نونِ خدا ، یاحسین جان ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست نامی که در گشودنِ در داشتی علیست جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست ای سر به پات رفته به مولا حسین جان چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟ آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی لبخند میزنی به پسرها یکی یکی اُفتاده‌اند پیشِ تو سرها یکی یکی با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو شبهای جمعه‌ایم پُر از بویِ سیبِ تو امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو جان خواستی به چشم بفرما حسین جان حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ابالاحرار یا حسین هرکسی دنبال دنیا رفت عزت را ندید هرکسی با عشق بد تا کرد جنت را ندید   ساقه های عرش شاهدهای این حرف من اند چشم هرکس خورد بر نور تو ظلمت را ندید   در زدیم و دستی آمد روزی ما را رساند سائل اینجا لحظه ای رنگ خجالت را ندید   لطف شان حتی به یک تبعید رفته میرسد مثل فطرس هیچ کس اینقدر رحمت را ندید   هر نفس پشت نفس مقروض اربابم ولی این بدهکار از طلبکارش شکایت را ندید   هر سری بر دامنت آمد سعادتمند شد هر سری محروم فیض ات شد سعادت را ندید   ما به پابوس شبیر از پیش شبّر آمدیم با چه شوقی از برادر به برادر آمدیم   تو می آیی و به محض آمدن گل میکنی کربلا را تا ابد میخانه ی کل میکنی   از همین گهواره چشمانت به زهرا خیره شد از همین آغاز بر زهرا توسل میکنی   در قنوتت ذکر پشت ذکر بالا میرود دستهایت را به سمت آسمان پل میکنی   بین دو انگشت تو جایی به ما هم میرسد؟ پس بهشتی بودن ما را تقبل میکنی؟   پنجمین خورشید دنیایی و با این آمدن پنج ضلع نور را رو به تکامل میکنی   ساکتی انگار نه انگار اصلا تشنه ای شیر مادر خشک شد اما تحمل میکنی   معنی یک روح مانده در دو پیکر میشوی آخرش سیراب انگشت پیمبر میشوی   شب رسیده وقت تاریکی است ماهت را بده یک کم از لطف های دل بخواهت را بده   راه دوری آمدم از ری مزاحم میشوم خسته ام آواره ام لطف پناهت را بده   گر بنا داری بیایی و خریدارم شوی زودتر از لحظه ی موعود چاهت را بده   خودنمایی کردن من را ریا هرگز نبین گوشه چشمی از تو میخواهم! نگاهت را بده   آمدم مثل رسول ترک آقایی کنم فرصت نوکر شدن در خیمه گاهت را بده   سال ها شعبان به شعبان زیر دِینت رفته ام روزی سال گدای رو سیاهت را بده   خوشه ای انگور داد و از تو باغش را گرفت شیخ جعفر شد کسی که از شما حلوا گرفت   عرش را دیدیم ما در آسمان کربلا پس سر ما خاک شد بر آستان کربلا   پیش ما اوقات شرعی از اذان مأذنه است گوش را دادیم تنها به اذان کربلا   در قیامت میزبانی میکند از کل خلق هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا   از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست ما همه هستیم یک یک در امان کربلا   از جوان و پیر وقتی نذر گنبد میشویم اسم مان هم میشود پیر و جوان کربلا   چشم ما هر شب برایش میشود نهر فرات گریه پشت گریه پای داستان کربلا   تو به دنیا آمدی پیغمبر ما گریه کرد روضه گودال را تا خواند زهرا گریه کرد   جبرئیل آمد خبر آورد بلوا میشود بر سر پیراهنی بد جور دعوا میشود   آنقدر نیزه می آید آنقدرها میرود تا تن آقا شبیه یک معما میشود   یا غیاث المستغیثین روی لب می آورد در جوابش تیر بین حلق او جا میشود   یک طرف با سنگ یا با چوب زخمش میزنند یک طرف هم باز قد خواهری تا میشود.... سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ماهِ کامِل شِش ماهه آمد زودتر از وقتِ ‌موعودش هرآنچه ‌باید داشـــت را نوزاد شامِل بود شش ماهه آمد و همه با چشمِ‌ خود دیدند شــعبان ‌از آن آغاز هم یک ماهِ کامِل بود پیغمــــبر از آبِ‌ دهانِ ‌خویــش کامش را برداشت ‌و انگشتِ‌ خود را در دهانش کرد زیباتریــــــن‌ اسمِ جهان را جبرئیــل آورد زیباتریــــــن‌ را باید اینگــونه بیانش کرد وقتی حســینِ‌ کوچک و شیرین زبان آمد چشـــم ‌و چراغِ خانه ی زهرا و مولا شد تنها زمین‌ نه ...آسمان ها هم‌ به وجد آمد فُطــرس به قُنداقش تبرُّک کرد و زیبا شد وقتی حسن او را بغل میکرد می خندید از عمقِ جانش حیــــدرِ کرّار می خندید خورشـــیدِ سوم ‌نور می پاشید بر خانه زهرا کنارِ کودک اش هر بار می خندید پیغمــــــبر امّــا با خــبر بــود از معــمّایی پیغمبر امّا چهره ای محزون و غمگین داشت عیــــد آمد و عیــــدی برای کـودک آوردند پیراهنی که ســرخ بود و رنگِ خونین داشت جبریل آمد ... گفت از سرخی پیـــراهن این سرخیِ خونِ حســینِ توست پیغمبر این کودکِ شیرین و دلبندِ تو را یک روز در کربلا تشنه ، تک و تنها و بی یاور ... جبریل از کرب و بلا می گفت و پیغمــــبر هی بوسه از لب ها و از زیرِ گلو می کرد مانندِ یــک ابــرِ بــهاری ســخت می بارید وقتی حسینش را بغل میکرد و بو می کرد وقتی علی فهمید در خود ریخت دردش را زهرا ولی باران شد و بی وقفه می بارید زهرا وصیّت کرد زینب جان حســینم را ... زهرا پریشان بود و زینب خوب می فهمید هرجا حسینم رفت باید پیـــشِ او باشی در کربـلا جــانِ تو و جــانِ حسـینِ من باید ببوســی جــای من زیرِ گلویش را باید بپوشـــانی بر او این کهنه پیراهن زینب به مادر خیره بود و با خودش میگفت آخر چگونه می شــــود در کربــلا یک زن... آخر چرا بایــد ببوســــم من گلویــش را ؟ آخر چرا بایــد بپوشــــد کهنه پیــراهن ؟ قرآن به هم پاشــید افکارِ پریشـــان را از روی لــب های برادر نـــور می آمد امّا صدای دیــگری در گوشِ زینب بود شاید صدایِ ذوالجناح از دور می آمد... ” شاید صدایِ ذوالجناح از دور می آمد `  ابراهیم زمانی_قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ابوسجاد   مارا نوشتند از ازل دیوانه ى عشق دیوانه ها جمع اند گرد خانه ى عشق درمان نداردعشق جز پیمانه ى عشق پرواز کردم با جنون تا لانه ى عشق   زنجیرى ام...زنجیرىِ موى حسینم من تا قیامت بنده ى روى حسینم   عمریست درگیر ابوسجاد هستم دلداده ى هرکه به او دل داد هستم در بند عشقش هستم و آزاد هستم خانه خرابِ او شدم...آباد هستم   ارباب من عشق است...عشق عالمین است ذکر تمام انبیا هم یا حسین است...   بالاترین نقطه درعالم زیر پایش اعجاز کرده نخ نمایى از عبایش من را جلا دادند بین روضه هایش دیوانه ام...دیوانه ى کرب و بلایش   آرى حساب عاشقانش بى حسابیست لبهام از بس دم زده از او شرابیست   کار تمام ما قیامت با حسین است کار دلم هرگز نماند تا حسین است بوى خدا آکنده است هرجا حسین است ماندم خداوند حق تعالى یا حسین است؟   سر میگذارم زیر پایش روزى آخر جان مى دهم در کربلایش روزى آخر   در دلبرى اسطوره ى لیلا تو هستى خورشید هستى قبله ى بالا تو هستى فکر و خیال و نان و آب ما تو هستى لب تشنه اى هرچند که دریا تو هستى   اى حا و سین و یا و نون جانم فدایت اى عین و شین و قاف مى میرم برایت   فطرس از اعجاز نگاهت پر گرفته یک زندگى تازه را از سر گرفته دامانتان را بعد محکم تر گرفته جبریل از خاکت گل قمصر گرفته   درمان هر دردى و تو آب حیاتى آب حیاتى بعداز آن باب نجاتى   بالانشین!جاى سرت بر نیزه ها نیست جاى تنت والله زیر دست و پا نیست اى بى کفن!حق شما که بوریا نیست خون خدا که جاش در تشت طلا نیست   انگشرت را کاش میدادى حسین جان روى زمین لب تشنه جان دادى حسین جان    آرمان صائمى     لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
آسمان شد آفتابی! عید آورده خدا انبیا غرق شعف! لرزید پشتِ اشقیا آمد و شد پنجمین آیینه ی آلِ کسا نام او را با طلا حک کرد موسی بر عصا روز و شب خیل گدا محض ِ گدایی می رسید بسکه فطرس بالِ خود را بر رخِ عالم کشید دست حق یکباره او را از همه سر کرده است رزق عالم را به زیبایی مقدّر کرده است خاک را برداشته؛ با نام او زر کرده است عرش در میلادِ مولایم چه محشر کرده است میگذارد دست میکاییل پیش ِ مادرش تاجی از فیروزه و الماس بر رویِ سرش کلّ عالم شد برای او غلام ِ خانه زاد ماه و خورشید و ستاره، کهکشان و ابر و باد تا خدا حس کرد خاطرخواهِ عشقش شد زیاد خواند بعد از هر اذان، در هر دو گوشش “اِن یکاد” از کجا آورده این سیمایِ بی مانند را؟!! اینچنین میگفت و “اسما” دود کرد اسپند را نور چشم و زینتِ دوش پیمبر(ص) آمده گفت خیبر: قوّت بازوی حیدر آمده آمد و لبخند بر لب های مادر آمده محض ِ آقایم حسن(ع) یار و برادر آمده این خبر آمد که شد بهبوهه ی جشن و سرور خانه ی مولا امیرالمومنین(ع) شد غرقِ نور جبرئیل آمد؛ نشست و کرد چشمش را رصد چارگوش ِ چوبیِ گهواره اش را بوسه زد دور باشد از وجودش شرّ شیطان؛ چشم بد خواند با صوتِ حجازش قل هواللهُ احد بوسه از پیشانی و مابینِ ابرویش گرفت پس علی(ع) قنداقه را محکم در آغوشش گرفت دید در چشمان او آیاتِ محکم را فقط آسمان و روز و شب هایِ منظّم را فقط در نگاهش توبه ی حوّا و آدم را فقط پای بوسیِ تمام اهل عالم را فقط تا شنیدم اینچنین آقاست؛ من هم آمدم سر به زیر و دست-خالی بر نگاهش رو زدم داده آرامش به قلبم ذکر زیبایِ حسین(ع) در دلم هرگز نمی گیرد کسی جایِ حسین(ع) در گلو عمریست جا خوش کرده آوایِ حسین(ع) میشود خوشبخت آنکه پیر شد پایِ حسین(ع) او که بعد از کربلا آیینه ی ایثار شد سید و سالار بود و سیدالاحرار شد سوم شعبان رقم زد روزِ بی مانند را بر لبِ صاحب-زمان(عج) زیباترین لبخند را بارش ِ باران خبر آورده این پیوند را لحظه ی شیرینِ میلادِ پدر-فرزند را عشقِ سجّاده نشین بود و چه نورانی جبین خواند او را حضرت ارباب؛ زین العابدین(ع) در قنوتش آیه آیه شوقِ استغفار داشت در دل محراب با عرش ِ خدا دیدار داشت اینچنین در هر زمان آرامش ِ بسیار داشت در عبادت؛ خطِ مشی و سیره و معیار داشت از نگاهش شرحی از نهج البلاغه جاری است شک ندارم که صحیفه شیوه ی دینداری است ذکر خیرش هست تا روز قیامت ذکرِ لب ربّناهایش حلاوت داشت! با طعم ِ رطب چرخش ِ تسبیح او حولِ مدارِ روز و شب شد علی بن الحسین(ع) و عشقِ با اصل و نسب همرگ و همریشه ایم و شد برایمان عزیز هست ایرانی نسب از سمتِ مادر؛ گل بریز! دستِ حق ویرانگرِ ظلم و ستم آورده بود نور مطلق! آفتابِ خوش قدم آورده بود در طوافِ روی او خورشید، کم آورده بود محض سائل ها فقط لطف و کرم آورده بود داد با روشنگریِ خود به ظلمت خاتمه بود مولودِ چهارم از تبارِ فاطمه(س) آن طرف گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین چون امیرالمومنین(ع) شد صاحبِ حبل المتین غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین ماهِ کامل داشت در آغوش ِ خود ام البنین(س) بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر گوشه ی قنداقه اش زد مُهره ی چشم و نظر دور تا دورش شلوغ و نام ِ او آرام ِ جان چشم هایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان میرسد دائم صدایِ هلهله از عرشیان بوسه زد بر دستهای او پدر وقتِ اذان اینچنین بی واسطه حلّالِ هر مشکل شده ظاهراً عباس(ع)! در واقع ابوفاضل شده چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد رویِ حرف ِ حضرت اربابمان حرفی نزد دور باشد از وفاداریِ او چشمانِ بد شد علمدار و همین را زد به نام خود سند روی شمشیرش؛ علی(ع) حیدر مدد مکتوب شد تا ملقَب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب شد برای زینبِ کبری(س) در آرامش سبب مشکیِ عمّامه اش زد بارها طعنه به شب تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب تا گره افتاد در کارم سریع و بی دلیل حاجتم را بر پرِ کنجِ علَم بستم دخیل    مرضیه عاطفی_سمنان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
خورشید هم امشب به این درگاه می آید زیرا خبر پیچیده هر جا ، ماه می آید امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید سلطان عشّاق دو عالم جشن می گیرد وقتی وزیرش مثـل شاهنشاه می آید با دست و پای غرق گِل از سمت نخلستان با سر به دیدارش ، ولی الله می آید جانها فدای عاشقی کز شوق وصل او معشوق،سویش مثل خاطرخواه می آید عبّاس یعنی عاشق صادق که بی ارباب او را ز هست و نیستش ، اکراه می آید با جرعه ی آبی هدایت میشود قطعاً در آستانش هر کسی گمراه می آید طوبی به جنّت نغمه سرداده ست با احساس جانم فدای قامتت یا حضرت عبّاس گفتند اهل دل ، دل امّ البنین روشن حالا که شد چشم امیرالمؤمنین روشن آن قدر او ماه است که، از نور رُخسارش چون ماه کامل می شود کلّ زمین روشن دنیا و ما فیها نه تنها بلکه از نورش در دیده ی ما میشود تا…(نقطه چین) روشن هر چند خاموشی در آنجا هست بی معنا از او شده سرتاسر عرش برین روشن وقتی نوشتم “یاابوفاضل مدد”دیدم در حلقه ی انگشتر من شد نگین روشن در صحن او بر خاک افتادیم و فهمیدیم عشّاق عالم را چگونه شد جبین روشن عبّاس نه ، عابس شدن را درک خواهی کرد وقتی تورا شد سرّ دستورات دین روشن هرکس به او وارد شد و از خویش خارج شد ذکرش تمام عمر یا باب الحوائج شد فریادِ ما تا صبح محشر یااباالفضل است یعـنی که تا آخر دل ما با اباالفضـل است دلمُرده ی مَحضیم آنجایی که ساقی نیست هستیم غرق دلخوشی هرجا اباالفضل است هرچیز را مقیاس و معیاری ست درعالَم معیار در بحث ادب تنها اباالفضل است از ادّعای با وفایی دور باش ای دوست گر در وفاداری تو را مبنا اباالفضل است پایین تر از پایین من و امثال من هستند وقتی فقط بالاتر از بالا اباالفضل است بایدکه گرد و خاک پای “تاویه”* باشیم  وقتی فدای زاده ی زهرا اباالفضل است با دیدن دستـش نه تنها ذکر ما ، بلکه ذکر خدا در محشر کبریٰ اباالفضل است دیدم تو محبوب القلوبی یا ابوفاضل الحق ، تو کَشّافُ الکرُوبی ، یا ابوفاضل ای أحسنُ الحالم ببین حال خرابم را آرام کن این سینه ی پُر التهابم را از بسکه زیر دِیْنِ تو بودن بزرگم کرد تسویه کردم با همه جز تو حسابم را تا که تمام عمر را عطشان تو باشم بشکن به دست خویشتن جام شرابم را حتّی شب میلاد تو ، فکر مصیبت هات آقای من ، می گیرد از دل صبر و تابم را ارباب هم می گفت : میفهمند رفتی تو هر کس ببیند صورتِ از خون خضابم را عباس من یاد لب خُشک تو اُفتادم وقتی که بوسیدم لب طفل ربابم را تو رفتی و هر بار بعدت العطش گفتم داده ست با تیر و سنان دشمن جوابم را فرقت که تا بین دو ابرو باز شد عباس فصل اسیری حرم آغاز شد عباس *تاویه : اسم مرکب حضرت  محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست هر که سجده می کند با بردن نامت یقین اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست هر کسی دیده تو را بعدا یقینش می شود آنکه روشن می کند شبهای ما را ماه نیست یوسف‌مصری‌کجا پنهان شود از شرم تو یا عزیزالله بنگر در بساطت چاه نیست؟ از در و دیوار این میخانه حاجت می چکد کاشف الکربی و‌در پیش تو جای آه نیست من به رحمانیت چشمانت عادت کرده ام هر چه می گفتند از لطف شما بیراه نیست پیش تو زانو‌زدن را ازل آموختم از خروش چشم های تو غزل آموختم جعفر آمد پابه پایت ناگهان طیار شد در مرام پهلوانان نام‌تو معیار شد در غضب هم دستگیری مهربانی مرهمی حر دشمن با عبور از محضر تو یار شد خار هم تحت عنایات شما گل می شود آن گلی که دور افتاد از نگاهت خار شد از جناح رحمتت بوی تکامل می رسد خشت ما در سایه ی لطف شما دیوار شد چشم های بسته ات هم خلق سلمان می کنند با نگاهت کل شهرم‌میثم تمار شد حضرت باب الحوائج دستگیر دست ها از شما دارد توقع هر کسی بیمار شد نافذ الابصاری و اعماق بینش خلق توست تو اگر خلق خدایی آفرینش خلق توست نکته هایش را خدا باریک‌تر از مو‌کشید یا علی گفت و‌سپس بالای چشم ابرو‌ کشید «بین بوم‌چشم هایت طرحی از مهر و غضب اجتماع دسته های شیر با آهو کشید» ماهتاب آل حیدر شب ز شرمت آب شد هر زمان ام البنین شانه بر آن گیسو‌کشید گوی سبقت می ربایند انبیا در خدمتت خضر دربانت شد عیسی خانه را جارو کشید با شفا دست شفاعت یافت عین الله شد کور مادر زاد وقتی معبرت را بو‌کشید فکر دل هم باش گاهی قبله ی سیار من باد گیسوی تو‌را با خویشتن هر سو کشید دل به وادی تحیر نامتان را دم گرفت هر کجا یاد تو کردم سینه ام را غم‌گرفت قدر یک دنیا سوال بی جواب افتاده است فکر بارش از سر هر چه سحاب افتاده است ماه بودی و‌زمین خوردی و‌دنیا تار شد حق بده گر روی جسمت آفتاب افتاده است این طرف مواج دریا سر به صخره می زند آن طرف در خیمه موج اضطراب افتاده است طفل دست و ‌پای خودم کرده است از تشنگی بارها قنداقه از دست رباب افتاده است غارت خیمه پس از تو‌کار دشواری که نیست ها دهان هرزه چشمان بی تو آب افتاده است رفتی و دور از نگاه غیرتت در بین طشت روی لبهای کسی رد شراب افتاده است در مصیبت فکر بی تابی خواهر می کند شاه دارد بی صدا با خیزران سر می کند حسین واعظی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا قمر العشیره   گر بشود موقع عطای ابالفضل اهل کرم می شود گدای ابالفضل جذب خودش کرده و ربوده دلم را چهره جذاب و دلربای ابالفضل حاجت خود را گرفته است یقینا نذرکند هرکسی برای ابالفضل زندگی او همه فدای حسین است زندگی ما همه فدای ابالفضل جمله به جمله فقط حسین حسین است متن تمامی خطبه های ابالفضل روی زمین هرچه رد پای حسین است پشت سرش هست رد پای ابالفضل مطمئنم که شریک داغ حسین است گریه کند هر که در عزای ابالفضل روح مناجات ماست حضرت عباس قبله حاجات ماست حضرت عباس مانده ام آخر چه بوده ارزش جانش؟ خواست فدایش شود امام زمانش هیچ زمانی نشد یکش” بشود دو” شرک خفی هم نیامده به زبانش رزق ابالفضل نیز رزق حسین است نیست جدا از حسین سفره نانش چهار برادر فدائیان حسین اند پشت حسین است با تمام توانش حرف بدی هر که زد به بچه زهرا(س) بچه ام‌البنین(س) نداد امانش تا که ابالفضل در کنار حسین است زینب کبری(س) نمی‌شود نگرانش سایه عباس هست بر سر زینب هست مدافع برای معجر زینب در همه عمر بی قرار حسین است زندگی‌اش تحت اختیار حسین است ماه بنی‌هاشم است اگر چه ابالفضل جذب حسین است و در مدار حسین است بهر دفاع از حسین سینه سپر کرد سینه عباس پاسدار حسین است جان حسین از کسی گزند نبیند تا که ابالفضل در کنار حسین است تیغ حسین است هر دو دست ابالفضل دست ابالفضل ذوالفقار حسین است لحظه جان دادنش کنار شریعه دل نگران، چشم انتظار حسین است آه! ابالفضل بین علقمه افتاد بر روی دامان پاک فاطمه(س) افتاد آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دست   دل به دستِ تو سپردم ای «امانت‌دار ، دست» باز ، آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار ، دست آه ، می‌خواهی اگر از ریشه نابودم کنی ... پا بکش از خانه‌ی دل ؛ از سرم بردار ، دست تا ببوسم خاک پایت را دَم جان دادنم کاش می‌گفتی نگه دارند یک مقدار ، دست تازه می‌فهمم چقدر از تو رسیده به گدا لحظه‌ای که در قیامت می‌کند اقرار ، دست قیمتِ دیدار تو هر چیز باشد می‌دهم مثل وقتی که جدا کردند ، از زوّار ، دست کوه هم حتی به دستان تو تکیه می‌کند پس تو دیگر خم نشو ؛ نگذار بر دیوار ، دست چونکه می‌خواهد پرنده موقع پرواز ، بال لحظه‌ی نابِ پریدن می‌شود سربار ، دست دست را انفاق کردی ؛ برکتش تکثیر شد پس خدا هم ریخت بر دامان تو بسیار ، دست غالباً دست خدا می‌خواهد از سردار ، سر فرق داری با همه ؛ زیرا گرفت این بار ، دست آخرش انگار که رفتی ملاقات خدا مرد ، زیرا می‌دهد در لحظه‌ی دیدار ، دست    رضا قاسمی   لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نگذشت هر که وقت سخن راحت از ادب بی شک گرفت صُحـبت او برکـت از ادب باید کُنند اهل ادب ، صحبت از ادب تا واژه واژه ، جـان بِبَـرد لذّت از ادب روزی که ما سفـیرِ صدایِ ادب شـدیم مست از سبویِ نام خُدای ادب شدیم دیدیم بس به تجربه دنیا وفا نداشت حتّی جنان به آدم و حوّا وفا نداشت عبّاس جُز به زاده ی زهرا وفا نداشت یک تن شبیه حضرت سقّا وفا نداشت عبّاس ربّ عشق و ادب خالق وفاست عبّاس ذکر مـستیِ عُشّاقِ کـربلاست با اینکه مـثلِ قـطره ی ناقابلیــم ما وصلیم تا به علقـمه، دریا دلیم ما از حُسنِ ماه مصر اگر غافلـیم ما  محوِ جَـمال ماه ابوفاضلیم ما شرمنده ایم چون که قیاس است نابجا مابین حُسنِ یوسف و زیبا نگارِ ما ؟ جُز موی او که زُلفِ سیاهی ندیده ایم جُز زیرِ سایه اش که پناهی ندیده ایم جُز او وزیـر، در خُورِ شاهی ندیده ایم جُز روی او که چهره ی ماهی ندیده ایم مثل هوا که دور سـرش تاب می خُورد از جام چشمهاش جنون آب می خورد از هر نظر نگاه کُنی فوق العاده است یک لحظه هم مَجال به نَفْسش نداده است پشت و پناهِ مرد و زنِ خانـواده است مانند کوه پای حُـسین ایسـتاده است عباس بی نظیرترین ماه طایفه ست عباس روح سـبزِ تمـامِ مَعارف است ما قُـمـریِ تـرانه ی بابُ الحوائـجــیم مُحتاج آب و دانه ی بابُ الحوائجیم رندانِ بی نـشـانه ی بابُ الحوائجیم کَلبیم و دورِ خانه ی بابُ الحوائجیم با خاک بوسی حرمش عشق می کنیم دیوانـه وار با عَلَـمـش عشـق می کنیم کارش همیشه و همه جا ذرّه پروری ست مَهرش شبیه فاطمه ، قهرش پیمبری ست دلداده است اگرچه ، خودْاُستاد دلبری ست اللهُ اکبـر از وَجـَنـاتش که حیدری ست طفـلی که فنّ رزم پـدر را بَلَـد شود شایسته است شُهره به شِبلُ الأَسَد شود در عرصه ی نبرد چو تکبیر می کِـشد دشمـن ز خُـوف ، آهِ نَـفَس گیر می کِشد با ترس و لرز مغز سرش تـیر می کِشد انگار این علی ست که شمشیر می کِشد صِفّین شاهد است که در نوجوانی اش خوشحال شد چقدْر علی از قهرمانی اش او عـبد صالح است به امضای اهل بیت او غرق رحمت اسـت به فـتوای اهل بیت او دل بُـریده از هـمه ، منهـای اهل بـیت سَـلمان به لطف اوشده ،مِـنّای اهل بیت آن جا که افـتخار به سـادات می کنند با او به اهل عرش ، مباهات می کنند وقتی که بود اهل حـرم غـم نداشتند بر رُخ نشـان ز سیلیِ مُحکم نداشتند لبهای خُشک و چشمِ چو زمزم نداشتند دستان بسته یا که قَـدِ خم نداشتند … او مانده بود ، داغ، کمر را نمی شکست در شامْ سـنگ ، حُرمتِ سر را نمی شکست محمد قاسمی جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اباالفضل دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است همان که خَلقاً و خُلقاً شده مانند پیغمبر علیِ اکبری که نسخه ی خامش اباالفضل است علی در ضربه های مستقیمش چون حسین است و علی در ضربه های نا به هنگامش اباالفضل است حسین بن علی خاصیت خاصش علی اصغر حسین بن علی خاصیت عامش اباالفضل است اباالفضل است معنای ابوالقِربَه به وقت صلح و عباس است شیر آن شیر که رامش اباالفضل است فرات این فالگیر کهنه چون بر عکس شد در خود خودش هم دیده که عکس تَه جامش اباالفضل است شبیه تو شبیه او میان مردمان من هم کسی را می شناسم کُل اسلامش اباالفضل است اگر کوهی به دریا تکیه دارد در دل شیعه است که زینب نیز اقیانوس آرامش اباالفضل است  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
گریه کردم مُطَهّرم کردند پاکْ مانند ساغرم کردند اسم تو آمد و دلم پَر زد به گمانم کبوترم کردند با نگاهی ز چشم شهلایت خاکْ بودم ولی زرم کردند پدر و مادرم همان اول نذرِ اولاد حیدرم کردند تا که گفتم مُحبِّ عباسم دلِ آلوده را حرم کردند شخص بی آبرو چنان من را پیشِ مردم چه محترم کردند شک ندارم که این محبت را به دعاهای مادرم کردند سالیانی است آبرو دارم سالیانیست نوکرم کردند یَابْنَ امُّ البنین دعایم کن باز در علقمه صدایم کن دست بر سینه رو به کرب و بلا السلام علیک یا سقا قمر خانواده خورشید صدقه دارد این قد و بالا پسر چهارمِ امیر حُنین دست بر سینه بنی الزهرا چشم و ابروی تو سپاه حسین کاشف الکرب سید الشهدا سیزده ساله فاتح صفین سومین بچهْ شیرِ ، شیرِ خدا ارمنی ها مُرید نام تواند شاهدم سفره های تاسوعا نامِ تو هم ردیف یا فَتّاح چشمهایت مُفَرِّجُ الغَمّاء تو که هستی ، حسین هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا سایبانِ مُخَدّراتِ حرم پشتْ گرمیِّ زینب کُبری إعطِنی یا کریم ، انا سائل مستجیرٌ بِکَ ابوفاضل دست گیرِ همه خدایِ ادب دست پرورده امیر عرب نسلْ در نسلْ خاک پایِ توایم به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نسبْ سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شیر و خالِ تو ، چو رطب می کند زنده یاد حیدر را چین پیشانی ات به وقت غضب اسدالله کربلا ، عباس بِنِشین با وقار بر مرکب قد کشیدی همینکه روی اسب لشکر کوفیان کشید عقب می شود روضه را تجسم کرد با کمی فکر ، رویِ این مطلب تا تو بودی سفر به خیر گذشت ای نگهبان محمل زینب تا تو بودی رباب اصغر داشت غرق بوسه سپیدی غب غب تا تو بودی ندید یک مادر طفلش از تشنگی کند لب لب تا تو بودی رقیه معجر داشت روی دوش تو خواب بود هر شب تا تو بودی کسی اجازه نداشت بزند چوب خیزران بر لب رفتی بر غرورها برخورد دست نامحرمان به معجر خورد وای از لحظه ای که غوغا شد رفتی و در خیام بلوا شد دختری مشک آب دستت داد بر دعا دست عمه بالا شد سایه ات بین نخلها گم شد پسر فاطمه چه تنها شد تا رسیدی کنار نهر فرات علقمه در مقابلت پا شد تا قیامت خجل ز لبهایت خنکی های آب دریا شد جانب خیمه راه افتادی فکر و ذکرت لبان آقا شد در کمینت چهار هزار نفر تیرها در کمان مهیّا شد قدُّ و بالات کار دستت داد چند صد تیر در تنت جا شد بی هوا دستِ راستت افتاد دست چپ هم شکارِ اعدا شد حرمله در شکارِ چشم آمد هدفش چشم های شهلا شد نوکِ تیر از سرِ تو بیرون زد تا پرش بین دیده ات جا شد خواستی تیر را برون بکِشی گردنت خم به سوی پاها شد از سرِ تو کلاه خود افتاد یک نفر با عمود پیدا شد آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت تا سر چینِ ابرویت وا شد وای بی دست بر زمین خوردی سجده گاه تو خاکِ صحرا شد تیرهایِ کمی فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سی سال یا اخا گفتی عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت حسین افتاد همه دیدند قامتش تا شد گفت عباس خیز و کاری کن رویِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خیمه زمان غارت ها سرِ یک گوشواره دعوا شد سند ارث بُردن از زهرا با کف پا به چادر امضا شد پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس سیلی چند بی سر و پا شد…   قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
پیک مشتاقان باز هم ساحل شدیم،دل بر دل دریا زدیم خیمه ی دل را کنار خانه ی لیلا زدیم ما ز دست حضرت ساقی کمی صهبا زدیم طعنه ای با نام او بر سینه ی سینا زدیم باده با نامت برای عاشقان امشب حلال باز با نام شما شد بزم حافظ بزم فال ((مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست)) شکرمیگویم که مستم مست از این جام دوست شکر میگویم که صیدی گشته ام در دام دوست آمدی معنی نور و معنی احساس و عشق شد مراعات النظیرم حضرت عباس و عشق ازکلاب آید زنی که از همه لیلا تر است بین خانه بعد زهرا از همه زهرا تر است بچه اش در پیش روی آفتاب زیبا تر است دست چاره ساز عباس از همه بالا تر است تو ید اللهی و با تو فوق ایدیهم رسید دست های تو شده پشت و پناهم یا عمید آمده تا که بگردد دور ارباب خودش آمده مهتاب باشد پیش آفتاب خودش تا شود همچون صدف بر دُر نایاب خودش آمده تا معتکف گردد به محراب خودش چون شده محراب او طاق دو ابروی حسین از همین اول شده سر مست از بوی حسین نام تو امضای زیر نوکری های همه گوشه ی چشمان تو گشته است دریای همه با تو شیرین میشودآقا دنیای همه میشود آقای تو یک روز آقای همه میشود شاگرد ایثار شما روح الامین کاشف الکرب حسینی هستی ام البنین پیش چشم تو ادب آموخت از چشمت ادب میچکد از سرخی لب های تو شهد رطب خنده ی ارباب عالم را تویی تنها سبب روبروی دشمن ارباب تا کردی غضب کرده خود را خیس از برق نگاهت یا قمر کرده طوفان مد چشمان سیاهت یاقمر شد رجز هایت همیشه مثل حیدر یا قمر ریخته در پس و پیش قدمت سر یا قمر ابروی تو میزند طعنه به لشگر یا قمر مات و مبهوت تو مانده مالک اشتر یاقمر روی خود را بسته است انگار حیدر آمده مثل اینکه مرتضی بر فتح خیبر آمده بین سختی ها و مشکل ها تویی غم خوار عشق کاشف الکرب حسینی حضرت دلدار عشق در کنار حضرت ارباب تو سردار عشق گرچه بی دستی ولی هستی شما معمار عشق با همه بی دستیت مشکل گشای عالمی عالمی بیمار رویت تو دوای عالمی    محسن عزیزی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
پر می کنیم از می گلوی باده ها را تا مست باشیم انتهای جاده ها را بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند در رکعت سوم همان دلداده ها را امشب به سمت خانه ی سجاد انداخت دست ارادت های ما سجاده ها را خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب آنی بگیرد دست این افتاده ها را بعد از پدر حالا پسر می آید از راه خدمت کنید آقا و آقازاده ها را این دومین نوریست که تا منجلی شد او هم علی بن حسین بن علی شد در آسمانم ماه را می بینم امشب گمراهم اما راه را می بینم امشب چشم سرم را بستم و با دیده ی دل لبخندهای شاه را می بینم امشب ارباب خوشحال است و من در دست هایم مال و منال و جاه را می بینم امشب در چشم های این علی دارم علی را یا که رسول الله را می بینم امشب می آید و با هر قدم در زیر پایش جان های خاطرخواه را می بینم امشب حالا که آقای دعا دارد میاید ما را خدا ای کاش قربانش نماید فخر است امشب آسمان را بر زمینش می خندد و افلاک حیران طنینش دست حسین بن علی امشب رکاب و روی علی بن حسین آمد نگینش بی تاب شد، لبخند زد، رویش گل انداخت وقتی که لب های علی شد بوسه چینش خالی ست جای فاطمه هرچند اما خوابیده با لالایی ام البنینش در سوم شعبان رسید از راه، شاه و در پنجمین روزش رسیده جانشینش روح دعا، مرد خدا، جان حسین است او وارث ملک سلیمان حسین است با تیرهایی که روان از چشم جادوست صید غزال نرگس او هرچه آهوست حافظ! بگو باد صبا تا باز آرد عطر خوشی از نفحه های گیسوی دوست حالا که سجاد است و زین العابدین است محراب ما طاق و رواق آن دو ابروست محصول پیوند عرب ها و عجم هاست طفلی که کسری زاده است و هاشمی خوست چون همسری پادشاه کشور عشق این افتخار مادری شهربانوست این افتخار مردم این آسمان است اربابمان داماد ما ایرانیان است با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده در راه اثباتت حجر لب باز کرده نه دوستانت که ید عقده گشایت از دشمانت هم گره ها باز کرده حتی دعاهایت؛ جدا از حرف هایت در علم حرفی تازه را آغاز کرده شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس آموزگار آسمان! ممتاز کرده هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده تا قاب قوسین خدا پرواز کرده هروقت میخواهم که قلبم را بشویم باید “الهی لاتودبنی” بگویم با دست لبریز از دعایی که تو داری ما را ببر سمت خدایی که تو داری حرفی بزن تا جام من لبریز گردد از باده های حرف هایی که تو داری گرم مناجات است شب های ملائک با لحن جانسوز صدایی که تو داری پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست یک روز تا صحن و سرایی که تو داری ما را شبی مهمان خان روضه ات کن در خانه ات، در کربلایی که تو داری هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا انگار هر روز تو عاشوراست آقا آزادی از بند اسارت در اسارت دست خدا بوده است یارت در اسارت در مجلس حکام، بر منبر نشستی بر روی کرسی صدارت در اسارت بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی یعنی شدی پیک بشارت در اسارت با دست بسته باز دستی باز داری وقتی عطا گشته است کارت در اسارت جسم شهیدان را که کفن و دفن کردی با اشک می خواندی زیارت در اسارت ای آسمان، شرمنده از باران چشمت دست مرا پر می کند احسان چشمت باران چشمان تو را باران ندارد ای آسمان! که بارشت پایان ندارد هر روز، یعقوبی! ز داغ یوسفی که پیراهنی را هم از او کنعان ندارد حد اقل آبی بنوش آقا که چشمت دیگر برای گریه کردن جان ندارد هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی بر حرمتی که قاری قرآن ندارد گفتی مرا ای کاش که مادر نمی زاد چه دیده ای که بدترش امکان ندارد؟ بعد از بلای شام، شامت را سحر نیست بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست محمدعلی بیابانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نغمه ی عرشی ای شکوه فراز های دعا نغمه ی عرشی و صدای دعا دست من را بگیر از عَرشَت بنده بنواز‌، ای خدای دعا بنده ای را که دور افتاده بنما امشب آشنای دعا من دخیل دعای تو هستم بنده ی ربّنای تو هستم دلی امشب به خاک پات افتاد ششمین دلبر خدا سجاد یا علیِّ بن سید الشهدا شد زِ ذکرت دلم حسین آباد می نویسم اسیر یعنی من که شدم با تعلّقت آزاد نوکر خانه زاد نام من است عبدِ زین العباد نام من است بارش رحمت خدایی تو دلخوشی دل گدایی تو سینه ی تو اگرچه پُر درد است به جراحات دل دوایی تو در اسارت اگر که باشی، باز به کرم کردن آشنایی تو گنج العرش است زیر پاهایت رحمت واسعه است بابایت ما به دستان تو مسلمانیم از تبار شما و سلمانیم شهربانوی ماست مادر تو ما تو را خویشِ خویش می دانیم بس که ما عاشق `علی” هستیم میزبان شه خراسانیم نه فقط قلب ما سرای شماست کلِّ ایران ما برای شماست شب میلادت ای سلاله ی نور مست ذکر علی شدیم، چه جور نورت ای آفتاب مشرقِ مِی از دلِ خسته ام چو کرد عبور یادم آمد فروغِ رویِ تو و آن تجلّی و آن زمان حضور گفتم این ماه عالم ذَر بود که ازل از رخش منوَّر بود گفتم این ماه آمده تا ما برسیم از مسیر او به خدا آمده دومین علی من و علی خانواده ی زهرا سفره ی شیعگی چه با نمک است با علی های سیدالشُّهدا پسرانش همه علی هستند اسدُالله منجلی هستند علی اکبرش چه غوغاییست چه قَدَر هیبتش تماشاییست از علی اصغرش چه گویم، چون او خودش وقت رزم، زهراییست علی اوسطش سپهر دعاست کار وی چون خداش یکتاییست حضرت زین العابدین است او با غمی جانگداز عجین است او او ستم دیده و بلا دیده کوفه و شام و کربلا دیده دیده بر نی سر حسین و سپس خنده ی نیزه دار را دیده سر بازار دور عمّه ی خود چقدر چشم بی حیا دیده دور او حرف ناصواب زدند لب به پیمانه ی شراب زدند امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زینت سجاده ها باسجده هاش زینت سجاده ها شده است سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران آئینه ی تمام نمای خدا شده است در صورتش پیمبر و در سیرتش علی در مهربانی آینه ی مجتبی شده است هم افتخار قوم بنی هاشم از عرب هم افتخار مردم ایران ما شده است ارباب بوده است ولی از فروتنی هم سفره با اسیر و یتیم و گدا شده است محصول کیسه ی سردوشش به نیمه شب نان و پنیر خانه ی صد بینوا شده است بیمارمصلحت شده امابه دست خویش بیماری تمام جهان را دوا شده است در معرکه نبوده ولی راز دشمنان باذوالفقارخطبه ی او برملا شده است مجتبی خرسندی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مردِ دعا سویِ مجنون برسانید که لیلایی هست ما شنیدیم در این شهر که آقایی هست دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست دردمندیم و دلی خوش که مداوایی هست شبِ عید است بیائید حنا بگذاریم سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد پَرِ گَهواره‌یِ تو روحِ مسیحا دارد وَ حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد نوه‌یِ حضرت زهراست تماشا دارد جلوه‌یِ نامِ علی بر تو مبارک بادا سومین نامِ علی بر تو مبارک بادا فطرسی آمده و از تو پَری می‌خواهد از تو عیسیٰ نفسِ ناب تری می‌خواهد یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می‌خواهد که غبارِ قدمت رُفتِگَری می‌خواهد یا کریمیم و سرِ جاده‌یِ تو شیعه شدیم ما کنارِ پرِ سجاده‌یِ تو شیعه شدیم عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد تازه شاید که سَرَش بر کفِ پایَت برسد چشمِ جبریل اگر سویِ عبایت برسد نه محال است مقامش به گِدایَت برسد نه فقط پهنه‌یِ افلاک نمک گیرِ تو اند تو از این کشور و این خاک نمک گیرِ تو اند مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد مثلِ اَبری که سرِ خاکِ بیابان آمد صاحبِ خانه‌یِ خود جانبِ ایران آمد خانه‌ی مادری‌اش شاهِ خراسان آمد خاکِ ما خانه‌ی تو سایه‌ی مطلق داری حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری عشقِ ایرانیِ ما کارِ بنایت با ماست حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست طاقِ گلدسته ، رواق ، آینه‌هایَت با ماست خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست طرحِ زیباتری از باغِ جنان می‌سازیم وَ ضریحِ نویی با فرشچیان می‌سازیم مصلحت بود اگر شیرِ خدا می‌گشتی تو علی هستی و شمشیرِ خدا می‌گشتی مست از جلوه‌یِ تکبیرِ خدا می‌گشتی تکسوارِ عرب و تیرِ خدا می‌گشتی بازویِ هاشمی‌ات تیغِ دو دَم گَر میداشت کربلا زیرِ قدم‌هات تَرَک بَر میداشت رُخصَتَت بود اگر یک تنه لشکر بودی میمنه ، میسره بودی و مکرّر بودی ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی کربلا دید پدر را نَفَست یاری کرد وَه که با نامِ تو عباس علمداری کرد واژه‌ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد خطبه‌ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مرد شبهای مناجات دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق عشق با عاشق دلداده ی تو همزاد است آری آری به خدا عشق همه”سجاد” است مرد شبهای مناجات علی بن حسین ای برآورده ی حاجات علی بن حسین نوه ی مادر سادات علی بن حسین ذکر ما درهمه اوقات علی بن حسین ای به قربان تو و سفره ی با اکرامت ای علی بن حسین بی علی میخوامت شده شب شیفته ی طرز دعاخوانی تو اثر خوف خدا هست به پیشانی تو و زمین تشنه لب گونه ی بارانی تو عزت ماست همان یک رگ ایرانی تو ای مسیحای همه هرم تبت راعشق است پسر بانوی ایران نسبت را عشق است تو چه سوزی و چه حالی به عبادت داری زینت سجده – به سجاده ارادت داری به روی شانه ی خود شال سیادت داری گفتنی نیست چه اندازه رشادت داری مصلحت بود که شمشیر نگیری آقا ورنه اندازه ی حیدر تو دلیری آقا قسمتت بود پیام آور قرآن باشی دور ازمعرکه و ورطه ی میدان باشی با صحیفه همه ی عمر رجزخوان باشی سال ها گریه کن داغ شهیدان باشی کربلا بود ولی شام امانت را برد خنده های سر بازار دلت را آزرد محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زد رقم از جنان امروز میکائیل عود آورده است سجده هایش عاشقان را در سجود آورده است چشم هایش عشق را بر قلب ها تزریق کرد چشم هایی که خدا را به شهود آورده است جان مارا در جهان جام شرابش پاک کرد هر پلیدی را در عالم انقلابش پاک کرد روسیاهی مرا آب طهورا هم نشست لیکن او با پرتویی از آفتابش پاک کرد بارگاهش را خدا در عرش اعلا زد رقم تا که در شأن مقام او، بنا گردد حرم چهره ی او را تَواریخ عرب تحریف کرد تا به زیبایی شود یوسف در عالم متهم عاشقان را مست، با چای ابو سجاد کرد هر اسیری را نگاهش در جهان آزاد کرد کوری چشم حسودان نام او هم شد علی روز میلادش دِلِ شیر خدا را شاد کرد زینتی بر عابدان او را خداوند آفرید بی بها بودیم و او از لطف مارا هم خرید جلوه ی پروردگاری خدا ،درچشم اوست هیف شد هر دیده ای این نور زیبا را ندید علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی که طبع من بدمد سورشعر را در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا در بین حرف ها به تمنای وصف تو با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو یا این قلم به دست من و شعر از خدا شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت بی انتهایی و غزلت نیست کار ما باید برای شعر شما جبرییل شد حتما به وحی های الهی دخیل شد آهوی طبع من به هوایت رمیده است آوارگی عشق تورا برگزیده است ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است نامت غزل بلندی قدت قصیده است باران شناسنامه دست کریم تو مهر شناسنامه چشمت سپیده است عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای در آسمان دو قرص قمر را ندیده است جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد با قامتت به روز قیامت اشاره کرد باعشق تو تمام دلم عشق میکند تا مینویسم از تو قلم عشق میکند نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس با عشق تو خدای تو هم عشق میکند هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات بر خانواده ی تو کرم عشق میکند وقتی به پیش چشم پدر راه میروی بر قامتت قدم به قدم عشق میکند وقتی کنارحضرت عباس میرسی از این سپاه چشم حرم عشق میکند قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود روحش به چشمهای تو زنجیر می شود صاحب نفس شدی مسیحای دیگری اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری می بینمت تورا به بلندای بالها از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری با این قداستی که تو داری مساجدی باید بنا شود به رهی گر تو بگذری بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند خورشید را به نور خود از روی میبری آقا مگر که عاشق تو میشود نبود لیلای زاده هستی و استاد دلبری تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است معنای اوج قله پرواز عاطفه است پر بود چشمهای حسین از محبتت پربود چشمهای ترت از نجابتت وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی مومن شدند چندنفر بر نبوتت اما تمام دشت به یک بار نیزه شد وقتی شنید از رجز تو اصالتت جاداشت از فلک برسد صوت لافتی هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت معراج تو میان حرایی زنیزه است چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت بابا به پیش پیکر تو محتضر شود در بین یک عبا بدنت مختضر شود موسی علیمردانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی که طبع من بدمد سورشعر را در واژ ه ها به عشق تومحشر شود به پا تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا در بین حرف ها به تمنای وصف تو با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو یا این قلم به دست من و شعر از خدا شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت بی انتهایی و غزلت نیست کار ما باید برای شعر شما جبرییل شد حتما به وحی های الهی دخیل شد آهوی طبع من به هوایت رمیده است آوارگی عشق تورا برگزیده است ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است نامت غزل بلندی قدت قصیده است باران شناسنامه دست کریم تو مهر شناسنامه چشمت سپیده است عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای در آسمان دو قرص قمر را ندیده است جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد با قامتت به روز قیامت اشاره کرد باعشق تو تمام دلم عشق میکند تا مینویسم از تو قلم عشق میکند نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس با عشق تو خدای تو هم عشق میکند هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات بر خانواده ی تو کرم عشق میکند وقتی به پیش چشم پدر راه میروی بر قامتت قدم به قدم عشق میکند وقتی کنارحضرت عباس میرسی از این سپاه چشم حرم عشق میکند قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود روحش به چشمهای تو زنجیر می شود صاحب نفس شدی مسیحای دیگری اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری می بینمت تورا به بلندای بالها از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری با این قداستی که تو داری مساجدی باید بنا شود به رهی گر تو بگذری بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند خورشید را به نور خود از روی میبری آقا مگر که عاشق تو میشود نبود لیلای زاده هستی و استاد دلبری تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است معنای اوج قله پرواز عاطفه است پر بود چشمهای حسین از محبتت پربود چشمهای ترت از نجابتت وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی مومن شدند چندنفر بر نبوتت اما تمام دشت به یک بار نیزه شد وقتی شنید از رجز تو اصالتت جاداشت از فلک برسد صوت لافتی هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت معراج تو میان حرایی زنیزه است چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت بابا به پیش پیکر تو محتضر شود در بین یک عبا بدنت مختضر شود موسی علیمردانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا علی اکبر خدا ز باغ نبی میوه نوبر آورده دوباره چشمه ی نوری منور آورده نخواست تشنه بماند گلوی خشک غزل قلم پیاله ای از واژه ی تر” آورده زمین و عالم بالا ز بوی او مست انند گلاب ناب حسینی،معطر آورده خبر به کنگره ی عرش می رسد کم کم خبر دهید خبر را کبوتر آورده نفس نفس زدن جبرئیل” دیدنی است خیال می کنی از آسمان سر آورده به وجد آمده فطرس” ز خنده های حسین درست مثل زمانی که پر در آورده نهاده اسم علی را به روی او اما برای وصف کمالاتش اکبر آورده رخش شبیه محمد،گمان کنی که خدا ز نسل حیدر و زهرا پیمبر آورده خدا برای شجاعت ز نسخه ی حیدر علی دیگری اما برابر آورده برای اینکه لبی تر کند فقط لیلا علی” پیاله ای از حوض کوثر آورده عروس فاطمه ماهی به آسمان بخشید که از تبار شبِ غم پدر در آورده پس از ولادت او عمه زیر لب می گفت خدا برای حرم یار و یاور آورده اگرچه وقت ظهورش زمان حیدر بود زمانه شاهد رشد علی دیگر بود میان معرکه وقتی علی غضب می کرد تمام لشکر دشمن ز ترس تب می کرد حساب کار خودش را عدوی کافر کرد دمی که نام علی را نوای لب می کرد و سر به روی سر اندازد و به هر ضربه دل عموی خودش را پر از طرب می کرد همو که اسوه ی جنگاوری او بود و همیشه پیش نگاهش علی ادب می کرد میان معرکه پیکر به روی پیکر ریخت و باز خون به دل نسل بولهب می کرد دوباره پشت یلی را به خاک مالید و نفس گرفت و حریفی ز نو طلب می کرد دعای خیر حرم پشت اوست می داند که عمه بین حرم `اِن یکاد” می خواند بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹