eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم: ❇️مؤمن عزیز است و نمی‌تواند ذلیل باشد 🌿...عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 🍃«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ كُلَّ شَيْءٍ إِلَّا إِذْلَالَ نَفْسِهِ.» 📚الكافي، ج۵، ص۶۳ 🔶از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: 🔸«به‌راستی که خداوند (تبارک‌وتعالی) همه‌چیز را به مؤمن واگذار کرده است، جزاین‌که خود را ذلیل کند.» •┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🌿...عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَحْمَسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 🍃«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِيلًا أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونُ ذَلِيلًا ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعَزُّ مِنَ الْجَبَلِ إِنَّ الْجَبَلَ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْمَعَاوِلِ وَ الْمُؤْمِنَ لَا يُسْتَقَلُ مِنْ دِينِهِ شَيْءٌ.» 📚الكافي، ج۵، ص۶۳ 🔶از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: 🔸«به‌راستی که خداوند (عزّوجلّ) همه امور مؤمن را به خودش واگذار کرده است، اما هرگز این اختیار را به او نداده است که ذلیل باشد. 🔆مگر سخن خداوند (عزّوجلّ) را نشنیده‌ای که می‌فرماید: 🔅«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»؛ «عزت، فقط برای خداست و برای رسولش و برای مؤمنان.» (منافقون:۸)» 🔸پس مؤمن عزیز است، نه ذلیل.» 🔶حضرت سپس فرمودند: 🔸«مؤمن، از کوه عزیزتر است؛ چراکه کوه با تیشه تراشیده می‌شود، اما از دینِ مؤمن چیزی کاسته نمی‌گردد.» 📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــ 🔹گوهر معنایی عزت عبارت است از: استحکام و قدرت، بر برابر زور و فشار. 🔹گوهر معنایی ذلت نیز عبارت است از: سستی و ضعف، در برابر زور و فشار. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـرم »: 💠 @haram110
✅👈 #مهدویت 💢حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: خداکند #ایمان ما تا وقت #ظهور باقی بماند، وگرنه اگر #ظهور هم نزدیک باشد، ولی ایمان ما #زائل شده باشد، دیگرما را چه با #ظهور آن حضرت و حضرت را چه[کار] با ما؟! 😔😔 📚در محضر بهجت، ج١، @haram110
🔁رابطه دوطرفه‌ای بین و وجود داره ... 🔰چیزی شبیه و ؛ تولی: دوست داشتن اولیای خدا تبری: دشمن بودن با دشمنان خدا ♻️هر چقدر فردی خودش رو بیشتر از دور کنه، نفرت و واکنشش نسبت به و هم بیشتر میشه💯 👈یعنی نمیشه کسی داشته باشه اما در مقابل گناه سکوت کنه و بی‌تفاوت باشه❗️ و این معناش اینه که ترک گناهش هم از ایمان نبوده. ⚠️حتما دیدید یا می‌شناسید خانم‌های محجبه‌ای رو که در عین باحجابی، از دفاع می‌کنن!! و حتی با هم مخالفن😐 ‼️یا مردهایی که به ظاهر اهل تدین هستن ولی نسبت به شون حساس نیستن😒 💠امام علی‌ علیه‌السلام فرمودن: «پاکدامنی مرد، به اندازه غیرت اوست»* 📖*نهج البلاغه، حکمت۴۷
🥀 متن شاهکار ادبی حضرت علیه السلام 👥👥 روزی جمعی از اصحاب صلوات الله بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟🤔⁉ ↶ معلوم شد حرف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. علیه السّلام حضور داشتند. 🖋 ... 📓 کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که مولا امیرالمومنین بدون تأمّل و فی البداهه ای فرمودند. چنانکه ماند و نام این خطبه را گذاشتند؛ یعنی در و و ، است. فرمودند : 👇🏼قسمت اول خطبه بدون الف { حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ ... ☝🏼ستایش می کنم کسی را که است و و بر گرفته است.➧ 👈🏼 و او یافته و است خواست او و و بر است.➧ ☝🏼ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از خویش و شده و به او اقرار می نماید. و از و به خود او می برد.➧ ↶ و از درگاه پروردگارش امیدوار است که او را بخشد، در روزی که را به خویش و از و غافل می سازد.➧ 👈🏼 از او و می جوییم و به او داریم و بر او می کنیم. از ضمیری با و ، برای او به گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. 🥀یکتا شناسی فردی و در .➧ ⇐ و او را می شمارم، یگانه دانستن بنده ای . نه در خود دارد و نه در .➧ ↵ برتر از آن است که و داشته باشد و است از داشتن و .➧ 🍃 بر یافت و پوشیده داشت. و از گردید و بدان است و و چیرگی دارد.➧ 🔹 کرد و گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر و عیبی است و آنچه ی هر چیزی بود، به او فرمود. ↶ همیشه و و هیچ گاه نمی یابد. و چیزی نیست. و او پیش از هر است و پس از هر چیزی.↻📎 ادامه دارد📝 Ĵ⊕iη❃➔ @haram110 ─┅═ೋ❅🥀❅ೋ═┅─
اشاره زیبای حضرت محمد به تاثیر افکار خوب و مثبت (زبان) در انسان و ایمان او تا درست نشود، درست نخواهد شد و تا درست نشود، دل درست نخواهد بود.
🌿 همه چیز در دست خداوند است.....! وقتی با توافق پیدا کرد، دعا می‌شود؛ « فأَقبِلْ بِقَلبِکَ ثمّ استَیْقِن بِالإجابَة » یعنی اول با دلت به توجه کن ، وقتی چنین توجهی پیدا شد، به اجابت پیدا کن. این یقین، خیلی قابل تقدیر است. «إذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَیراً، ألْهَمَهُ الیَقِین». فرمود : شما باید امراً و نهیاً در فرمایش‌های اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کنید، چون یقینی که از کتب فلسفه در بیاید، این ثمر را و به درد نمی‌خورد....! وقتی هم که استقامت کردید : «لَأشرَبنَا قُلوبَهُمُ الإیمَان»، در شما سرازیر می‌شود..... (ره) ...♡🍁♡...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ #ایمان -21 🎥⏰با چند دقیقه وقت برای دیدن این کلیپ‌ اعتقادات خویش رامستحکم کنید. 👈این قسمت: 📡نقش تبلیغات اجتماعی در میل فطری انسان. 🔹چرا اعتقادات مهم هستند❔🤔❔ #کلیپ
﷽؛ 📝 عنْ أَبِي عَبْدِاللهِ (علیه السلام) قَالَ : " لا إِيمَانَ لِمَنْ لا حَيَاءَ لَهُ " 📖 امام صادق (علیه السلام) فرمود : " آنكه #حيا ندارد ، #ايمان ندارد ".
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ چهار شمع به آرامی می‌سوختند در محیطی آرام و لطیف و بی‌صدا اولی گفت: من هستم! دیگر هیچکس نمی‌تواند مرا روشن نگهدارد معتقدم که به زودی خاموش خواهم شد همین را گفت و شعله‌اش به سرعت کم شد و کاملاً خاموش شد دومی گفت: من هستم! اغلب مردم دیگر نیازی به بودن من حس نمی‌کنند از این رو دیگر دلیلی ندارد بیش از این روشن بمانم، نسیمی به آرامی وزید و آن را خاموش کرد شمع سوم با اندوه گفت: من هستم! من آنقدر قوی نیستم که بتوانم روشن بمانم، مردم مرا کنار گذاشته‌اند و اهمیت مرا نمی‌دانند حتی فراموش کرده‌اند چگونه به نزدیکترین کسانشان عشق بورزند و بیش از این صبر نکرد و خاموش شد ناگهان کودکی وارد اتاق شد و دید یک شمع بیشتر روشن نیست و باقی خاموشند گفت چرا شماها نمی‌سوزید؟ قرار بود شما تا آخر دنیا روشن بمانید! کودک این را گفت و شروع به گریه کرد در این حین شمع چهارم گفت: نترس تا زمانی که من روشنم ما می‌توانیم شمع‌های دیگر را روشن کنیم چون من کودک با چشمانی درخشان شمـع امیـد را برداشت و با آن شمع‌های دیگر را روشن کرد 🕯 شعلـه‌های امیـدتان 🕯 هیچ‌گاه خامـوش نگردد ‌─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌿 همه چیز در دست خداوند است.....! وقتی با توافق پیدا کرد، دعا می‌شود؛ « فأَقبِلْ بِقَلبِکَ ثمّ استَیْقِن بِالإجابَة » یعنی اول با دلت به توجه کن ، وقتی چنین توجهی پیدا شد، به اجابت پیدا کن. این یقین، خیلی قابل تقدیر است. «إذا أَرادَ بِعَبْدٍ خَیراً، ألْهَمَهُ الیَقِین». فرمود : شما باید امراً و نهیاً در فرمایش‌های اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کنید، چون یقینی که از کتب فلسفه در بیاید، این ثمر را و به درد نمی‌خورد....! وقتی هم که استقامت کردید : «لَأشرَبنَا قُلوبَهُمُ الإیمَان»، در شما سرازیر می‌شود..... (ره) 👆👆👆👆
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آور
✍️ 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ✍نویسنده: @haram110
💠 عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه‌السلام قَالَ: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا، وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ، فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامَهُم.¹» 🔆 عليه‌السّلام فرمود: هنگامى كه ظهور می‌كند، دست خود را روى سر مردم می‌گذارد و بدان وسيله آنها جمع و كامل می‌گردد. 🎤 کلام فقیه: ⁉️ در اين دست چيست؟ اين دست به كجا متصل است؟ این چه قدرتیست که ممتاز از سایر قدرتهاست؟ ✋🏻 را بر سر بندگان می‌گذارد، عقل آن شخص می‌شود؛ دست روى سر هر كس كه می‌گذارد، كينه و حسد از دل او مى‌رود. 🤔 معناى اين حديث را خوب دقت كنید، انبياء براى چه آمدند؟ 💖 آمدند كه بشر را بالا ببرند؛ را به تزكيه كنند؛ بعد را به تقويت كنند؛ كارى كه صد و بيست و چهار هزار پيغمبر بايد در طول زمان بكنند، او به یک دست گذاشتن روى هر سرى مى‌كند. 📌 ۱. ‏بحار الأنوار، ج‏۵۲، ص۳۲۸. 🎙 برگرفته از بیانات آیت الله العظمی وحید خراسانی 📆 ۸/ مهر/ ۱۳۸۳ ◻️ @haram110
4_5917859124455934348.mp3
5.43M
۱۹ 🔻همه کشش ها...و تمایلات نفسانی... از جمله التهابات جنسی ، با ریسمان ، قابل مهارند! 🔻وقتی ....بزرگ باشد؛ قدرت انسان نیز، عظیم می شود👇
هدایت شده از حرم
اشاره زیبای حضرت محمد به تاثیر افکار خوب و مثبت (زبان) در انسان و ایمان او تا درست نشود، درست نخواهد شد و تا درست نشود، دل درست نخواهد بود.
متن شبهه : ⬇️ حضرت علی در ی #۲۰۶ در رابطه با و سپاهش میفرمایند : اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ ⬅️ پروردگارا ، خون ما و خون آنها را حفظ كن . مصدر : ، مترجم :  ، جلد : 1 ، صفحه : 503 برای سپاه حضرت دعا میکند که خونشان حفظ شود . هیچوقت کسی برای سپاه دعا نمیکند که خونش حفظ شود . : ⬇️ لشگریان گمراه و جاهل بودند , اما دعا میفرمایند که خداوند آنان را بیدار کند تا از جدا شوند و خونشان ریخته نشود . دعای برای کافر تا زمانی که کاملا نا امید از هدایتشان نشده باشیم اشکالی ندارد . لذا دعا ی خیر و استغفار کردن برای و تا زمانی که امید در مورد آنها برود اشکال ندارد ؛ اما پس از آن که یقین حاصل شد که افراد مذکور عامدا با حق مخالفت می کنند و پس از اتمام حجت ، نمی آورند ، در این صورت نباید برای آنان و کرد . می فرماید : برای و شایسته نیست که برای (از خداوند) طلب آمرزش کنند ، هر چند از نزدیکانشان باشند ، پس از آنکه برای آنها روشن شد که این گروه اصحاب . (سوره توبه ، آیه 113) 🔷طبق این معنا می توانند برای دوستان و بستگان مشرکشان مادام که در قید حیاتند و امید هدایت آنها می رود استغفار و دعا کنند ؛ ولی پس از آنکه دانسته شد که امیدی به هدایت آنها نیست و در حال و از دنیا رفتند دیگر نباید برای آنها دعا و استغفار کرد . (تفسیر نمونه ، جلد 8 ، صفحه 160) 🔶 می فرماید : استغفار برای عمویش به خاطر وعده ای بود که به او داد اما هنگامی که برای او آشکار شد که او خداست از او جست و برایش نکرد . (سوره توبه ، آیه 114) از این آیه نیز به خوبی استفاده می شود که انتظار داشت که آزر از این طریق جذب به سوی ایمان و توحید شود و استغفار و دعای او نیز در این حقیقت این بود که خدایا او را هدایت کن و گناهان گذشته او را ببخش اما هنگامی که و دشمنی برای محرز شد و در همین حالت چشم از دنیا بست دیگر جایی برای هدایت او باقی نماند و استغفار و دعا ی خود را برای او کرد . 🟡در روایتی نقل است که علیه السلام فرمودند : مانعی ندارد که برای نصرانی (تا زمانی که امید هدایت در او باشد) کنید ، اما اگر آن نصرانی عامدا با حق و حقیقت مخالفت کرده باشد ، دعای شما برای او نفعی ندارد و خداوند آن را نمی کند . (الکافی ، جلد 2 ، صفحه 650 - وسائل الشیعه ، جلد 7 ، صفحه 118)
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 #قسمت_صد_وسی_ودوم✨ داشتم به وحید نگاه میکردم... دلم خیلی بر
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ طفلکی آقای رسولی،کلا از اینکه اومده بود جلو پشیمان شده بود... به خانمش نگاه کردم خیلی ناراحت و نگران به شوهرش نگاه میکرد.رفتم جلو و به وحید گفتم: _آقاسید،کوتاه بیاین. با اشاره همسرآقای رسولی رو نشان دادم. آقای رسولی سر به زیر به من سلام کرد. جوابشو دادم.وحید رفت جلو و بغلش کرد. آقای رسولی از تعجب داشت شاخ درمیاورد. وحید گفت: _رضاجان،وقتی منو جایی جز کار میبینی نه احترام نظامی بذار نه قربان و جناب سرهنگ بگو. بعد بالبخند نگاهش کرد و گفت: _بیچاره اون متهم هایی که تو دستگیرشون میکنی.همیشه اینجوری غافلیگرشون میکنی؟ سرم خیلی درد گرفت. آقای رسولی هم آروم خندید. وحید بهش گفت: _فقط با خانومت هستی یا خانواده هاتون هم هستن؟ آقای رسولی گفت: _فقط خانومم هست. وحید به من گفت: _تا من و رضا وسایل رو پیاده میکنیم شما برو خانم آقا رضا رو بیار. گفتم: _چشم. آقای رسولی گفت: _ما مزاحمتون نمیشیم.فقط میخواستم بهتون کمک کنم. وحید لبخند زد و گفت: _خب منم میگم کمک کن دیگه. بعد زیرانداز رو داد دست آقای رسولی. رفتم سمت خانم رسولی و بامهربانی بهش سلام کردم. لبخند زد و اومد نزدیکتر.بعد احوالپرسی رفتیم نزدیک ماشین.آقای رسولی داشت به وحید میگفت ما مزاحم نمیشیم و از اینجور حرفها. وحید هم باخنده بهش گفت: _مگه نیومدی کمک؟ خب بیا کمک کن دیگه.کمک کن آتش درست کنیم.کمک کن کباب درست کنیم،بعدشم کمک کن بخوریمش. آقای رسولی شرمنده میخندید.خانمش هم خجالت میکشید. بیست و دو سالش بود.دختر محجوب و مهربانی بود. وحید خیلی بامهربانی با آقای رسولی و خانمش رفتار میکرد. موقع خداحافظی وحید،آقای رسولی رو بغل کرد و بهش گفت: _من روی تو حساب میکنم. وقتی داشتیم برمیگشتیم خونه،وحید گفت: _همسر رضا رسولی چطور بود؟ -از چه نظر؟ -رضا رسولی میتونه بهتر از وحید موحد باشه اگه همسرش مثل زهرا روشن باشه.همسر رضا رسولی میتونه شبیه زهرا روشن باشه؟ -مگه زهرا روشن چقدر تو زندگی وحید موحد اثر داشته؟ شما قبل ازدواج با من هم خیلی موفق بودی. وحید ماشین رو نگه داشت.صدای بچه ها در اومد.وحید آروم و جدی بهشون گفت: _ساکت باشین. بچه ها هم ساکت شدن .وحید به من نگاه کرد و خیلی جدی گفت: _اگه تو نبودی من الان اینجا نبودم.الان سرهنگ موحد نبودم.من الان هرچی دارم بخاطر و و تو دارم.. خیلی از همکارهام بودن که تخصص و دانش شون از من بود ولی وقتی ازدواج کردن عملا همه ی کارهاشون رو کنار گذاشتن چون همسرانشون نبودن.ولی تو نه تنها مانع من نشدی حتی خیلی وقتها تشویقم کردی... من هروقت که تو کارم به مشکلی برخورد میکردم با خودم میگفتم اگه الان زهرا اینجا بود چکار میکرد،منم همون کارو میکردم و موفق میشدم.زهرا،تو خیلی بیشتر از اون چیزی که خودت فکر میکنی تو کار من تأثیر داشتی.فقط حاجی میدونست مأموریت های قبل ازدواج و بعد ازدواجم چقدر باهم فرق داشت. تمام مدتی که وحید حرف میزد،من با تعجب نگاهش میکردم.. ادامه دارد..... نویسنده بانو
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 #قسمت_صد_وسی_وچهارم ✨ من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قبل از اومدن مهمان ها نماز خوندم و خواستم کمکم کنه. یازده نفر آقا،با خانواده هاشون.بقیه مأموریت بودن.یکی یکی میومدن.همه جوان بودن.خیلی از وحید کوچکتر نبودن.محدوده سنی بیست و پنج سال تا سی و پنج سال بودن... دیدن کسانی که زندگیشون مثل من بود،حس خوبی به من میداد. اونا هم معلوم بود مثل من از حضور تو همچین جمعی خوشحال هستن. بعضی از همسران همکاراش از من بزرگتر بودن.فضای صمیمی و شادی بود.همه خانم ها براشون جالب بود که همسر سرهنگ موحد چه شکلی هست. همه از دیدن من خیلی جا خوردن.منم فقط بالبخند بهشون نگاه میکردم. بعضی هاشون شرایط همسرشون رو درک میکردن،ناراحتی شون صرفا بود... بعضی از درستی کار همسرشون به نرسیده بودن.اگه به درستی کار همسرشون ایمان پیدا میکردن،همراه میشدن. ولی سه نفر اصلا توان و و همراهی با همسرانشون رو نداشتن. اون مهمانی صرفا جهت آشنایی اولیه بود.همه شون شماره منو گرفته بودن. از فردای اون روز تماس هاشون شروع شد... بعضی ها راهکار میخواستن، منم بهشون پیشنهاد میدادم با کارهای مختلفی که بهش علاقه دارن،خودشون رو سرگرم کنن. بعضی ها صرفا میخواستن درد دل کنن،منم باحوصله به حرفشون گوش میدادم. ولی بعضی ها به شدت شکایت داشتن، منم باهاشون صحبت میکردم که شرایط کار همسرشون رو درک کنن.مقداری از کار همسرانشون براشون توضیح میدادم.اونا هم وقتی میفهمیدن شغل همسرشون چی هست حالشون بهتر میشد.چون از لحاظ امنیتی،همکاران وحید نمیتونستن درمورد کارشون توضیح بدن، همسرانشون دچار و شده بودن.اما خیلی از وقت و انرژی من صرف سه نفر از خانمها میشد.دو نفر بهتر بودن ولی یکی از خانمها از هر راهی وارد میشدم،فایده نداشت. متوجه شدم اون خانوم اصلا همچین زندگی ای رو نداره.همسر آقای اعتمادی. درمورد آقای اعتمادی از وحید پرسیدم. گفت: _یکی از بهترین نیرو هاست.جزو سه نفر اوله. دلم سوخت.بنده خدا چقدر سختی میکشه.من از حرفهای خانم اعتمادی متوجه شدم،خیلی دعوا و قهر و داد و فریاد راه انداخته تا شوهرش شغلشو عوض کنه. یه شب به وحید گفتم میخوام با آقای اعتمادی درمورد همسرش صحبت کنم. وحید بالبخند به من نگاه کرد.گفت: _باشه،هماهنگ میکنم. فرداش وحید تماس گرفت و گفت: _دارم با آقای اعتمادی میام خونه. از اینکه به این سرعت اقدام کرد،تعجب کردم. وحید و آقای اعتمادی تو هال بودن.با سینی چایی رفتم تو هال.وحید سینی رو گرفت و پذیرایی کرد. آقای اعتمادی حدود بیست و هشت سالش بود،از من کوچکتر بود.سر به زیر و مؤدب و محجوب و صبور. وحید گفت: _من به علیرضا گفتم میخوای درمورد همسرش باهاش صحبت کنی.حالا هر حرفی داری،بفرمایید. گفتم: _آقاسید،من میخوام درمورد همسر آقای اعتمادی صحبت کنم،شما بشنوین شاید غیبت محسوب بشه. وحید بالبخند به من نگاه کرد بعد به آقای اعتمادی.بعد رفت اتاق بچه ها و درو بست... آقای اعتمادی تمام مدت سرش پایین بود و به من نگاه نمیکرد،حتی وقتی با من حرف میزد.منم نگاهش نمیکردم. گفتم: _من چون میدونم شما باهوش هستید و منظور منو زود متوجه میشید،صریح و بدون مقدمه صحبت میکنم..شما بین همسر و شغلتون کدوم رو انتخاب میکنید؟ آقای اعتمادی از سؤال من یه کم جا خورد.گفت: _من تمام تلاشم رو میکنم که مجبور نشم یکی رو انتخاب کنم. -ولی الان شما مجبورید یکی رو انتخاب کنید. -چطور؟..صبا چیزی بهتون گفته؟ -بعضی حرفها رو نیاز نیست آدم به زبان بیاره.بعضی آدمها تو فشار قوی و میشن ولی بعضی ها در اثر فشار .همسرشما تو فشار زندگی با شما داره رو از دست میده.خدا به هرکسی هایی داده و از آدمها به اندازه ی توانایی هاشون حساب میکشه. -بعد از طلاق هم سختی هایی وجود داره براش.از کجا معلوم بعد از جدایی ایمانش حفظ بشه؟ -اینکه کسی یه نوع سختی رو نتونه تحمل کنه،معنی ش این نیست که هیچ سختی ای رو نمیتونه تحمل کنه. -به نظر شما با صبر همه چیز درست نمیشه؟ -نه،وقتی تحمل وجود نداره با صبر به وجود نمیاد.به نظر من الان هم دیر شده. -شما باهاش صحبت کنید که بتونه تحمل کنه. -من خیلی با صبا صحبت کردم،خیلی بیشتر از بقیه.متأسفم ولی..بی فایده ست..هرکسی وظیفه خودش رو بهتر تشخیص میده.اگه شغلتون رو وظیفه میدونید بیشتر از این صبا رو آزار ندید، اگه زندگی با صبا رو وظیفه میدونید بازهم بیشتر از این آزارش ندید... متأسفم،شیرین ترین کلمات هم از تلخی اصل قضیه چیزی کم نمیکنه. حالم خیلی بد بود... ادامه دارد... نویسنده بانو
🛑 فضیلت از دشمنان بیشتر از و و و است و محکم ترین دستاویز است. 🖇 🌸 امام صادق صلوات‌الله‌علیه فرمودند: ✅قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَصْحَابِهِ أَيُّ عُرَى اَلْإِيمَانِ أَوْثَقُ فَقَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلصَّلاَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلزَّكَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلصِّيَامُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلْحَجُّ وَ اَلْعُمْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلْجِهَادُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَيْسَ بِهِ وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى اَلْإِيمَانِ... 🔰 باصحابش فرمود: كداميك از دستاويزهاى محكم‌تر است‌؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضى از آنها گفتند: و برخى گفتند: و بعضى گفتند: و برخى گفتند: و عمره و بعضى گفتند: 👈رسول خدا فرمود: هر يك از اينها را كه گفتيد فضيلتى است، ولى جواب پرسش من نيست. محكمترين دستاويزهاى ايمان براى خدا و براى خدا و پيروى خدا و از دشمنان خداست. 📚الکافي ج ۲، ص ۱۲۵ 👤 رحمه الله مینویسد: 🔰دوست داشتن اولیا خدا یعنی اعتقاد به به امامت کسانی که خدا انها را امام و اولی به نفس مومنین قرار داده یعنی و دشمنی با دشمنان خدا یعنی دشمنی با اهل‌بیت یا همه (اهل‌سنت) و 📚مراه العقول ج۸ ص۲۴۱ کانال حرم
🖇 های_برائتی 🛑 فضیلت از دشمنان عليهم السلام بیشتر از و و و است و محکم ترین دستاویز است. ✴️ آقا امام صادق صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ فرمودند: ✅قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَصْحَابِهِ أَيُّ عُرَى اَلْإِيمَانِ أَوْثَقُ فَقَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلصَّلاَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلزَّكَاةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلصِّيَامُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلْحَجُّ وَ اَلْعُمْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ اَلْجِهَادُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَيْسَ بِهِ وَ لَكِنْ أَوْثَقُ عُرَى اَلْإِيمَانِ... 🔰 خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ به اصحابش فرمودند: 👈 كداميك از دستاويزهاى محكم‌تر است‌⁉️ گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضى از آنها گفتند: و برخى گفتند: و بعضى گفتند: و برخى گفتند: و عمره و بعضى گفتند: ↩️ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فرمودند: هر يك از اينها را كه گفتيد فضيلتى است، ولى جواب پرسش من نيست. محكمترين دستاويزهاى ايمان براى خدا و براى خدا و پيروى خدا و از دشمنان خداست. 📚الکافي ج ۲، ص ۱۲۵ اللّهُمَّ‌عجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَـــرَج 🤲 اَللّهُمَّ الْعَنْ اَلجِبتْ وَالطاغُوتْ وَالنَعْثَل وَالحُمِیراء..