eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/havase/7194 https://eitaa.com/havase/7203 https://eitaa.com/havase/7215 https://eitaa.com/havase/7222 https://eitaa.com/havase/7233 https://eitaa.com/havase/7241 https://eitaa.com/havase/7253 https://eitaa.com/havase/7261 https://eitaa.com/havase/7273 https://eitaa.com/havase/7279 https://eitaa.com/havase/7292 https://eitaa.com/havase/7300 https://eitaa.com/havase/7311 https://eitaa.com/havase/7318 https://eitaa.com/havase/7330 https://eitaa.com/havase/7339 https://eitaa.com/havase/7352 https://eitaa.com/havase/7358 https://eitaa.com/havase/7373 https://eitaa.com/havase/7379 https://eitaa.com/havase/7390 https://eitaa.com/havase/7396 https://eitaa.com/havase/7409 https://eitaa.com/havase/7415 https://eitaa.com/havase/7426 https://eitaa.com/havase/7434 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💙❤️رمان هادی دلها❤️💙
💐💐💐💐
‍ بسم رب الشهدا هفت روز از رفتن محسن میگذشت روز،شب ،غذا خوردن،نفس کشیدن برام معنی نداشت من قبلا داغ برادر جوانم دیده بودم ولی به سختی داغ شوهر جوانم نبود اون موقعه هیچکس نمیتونست بهم بگه بالای چشمت ابروه گوشیم زنگ خورد به اسمش نگاه کردم """باباعلی """" -الو سلام بابا بابا علی: سلام دخترم خوبی ؟ باباجان من ب پدرت زنگ زدم عصری همه میام خونت ،فاطمه،حسنم بامن میان -باشه تشریف بیارید رفتم تو اتاق خوابمون عکس عروسیمون به دیوار اتاقمون بود محسن زود رفتی خیلی زود دارن میان که برام تصمیم بگیرن😭 میدونی تو این هفت روز چه حرفای شنیدم 😭 محسن من نمیخوام اسم هیچ مردی به جز تو بیاد تو شناسنامه ام توروخدا نذار ازهم جدامون کنن😭 نکنه باباعلی بخواد حسین ازم بگیره 😭 محسن من از دنیا بعد از تو میترسم😭😭 تو همون حال خوابم برد تو این باغ خیلی سرسبز بودم لباسهای که تن مثل لباس احرام بود زینبم -محسن 😭😭 کجا رفتی چرا تنهام گذاشتی 😭😭 بیا عزیزدلم بیا اینجا خانم کوچلوی من چرا گریه میکنی ؟ -محسن من میترسم 😭 **نترس عزیزدلم من همیشه پیشتم تو همیشه زن منی ما یه خانواده ایم من،تو،حسین دیگه نبینم بیخودی نگران اینده باشی پاشو برو مهمونات اومدن با صدای زنگ در چشمام باز کرد چشمام از اشک میسوخت چادرم سر کردم در باز کردم -سلام خوش اومدید بفرمایید تو باباعلی: سلام دخترم خوبی؟ بعداز۵ ‌دقیقه بابا مامان خودمم اومدن بعد از سلام علیک باباعلی شروع کرد باباعلی : حاج حسن من خواستم بیاید تا این حرفها رو در حضور شما به زینب جان بگم زینب جان محسن قبل شهادتش خیلی سفارش تو به ما کرده ماهم اومدیم بگیم تو و بچه ای که بارداری یادگار محسن مایی ولی خیلی جوانی برای تنها زندگی کردن تو چه بری خونه پدرت چه بیای خونه من دختر منی فقط بری خونه پدرت یعنی میخوای ازدواج کنی اما اگه بیای خونه ما عزیزی پیشمون بیشتر عزیز میشی -من فقط زن محسنم 😔 میام خونه پدرشوهرم به شرطی که شما تا آخرعمر من دختر خودتون بدونید نمیخام اسم کسی به جز محسن بیاد تو شناسنامه ام باباعلی: تو شمع خونه ما عزیزدلم حاج حسن فعلا وسایل زینب جان خونه شما باشه تا بعدا چندتا واحد پیش هم بخریم بابا:بله حتما نام نویسنده:بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است . https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
‍ بسم رب الشهدا قرار شد همه باهم بمونیم اثاثم جمع کنیم ببریم بذاریم زیرزمین خونه پدرم بعد من برم خونه پدرشوهرم محسنم روزگاری میگفتن رسم است زن با لباس عروس بیاد خونه بخت با کفن از خونه شوهرش بره چرا بخت ،قسمت من برعکس همه هم جنسهام شد 😭 چرا تو رفتی نگفتی زینب بدون چی کنه تو این روزگار 😭 رقیه اومد سرم به آغوش گرفت گفت :من بمیرم برات بسه زنداداش پاشو بریم تو خونه خالی نشستی گریه میکنی به فکر بچه تو شکمت باش داشتیم از خونه بختم میرفتم با اسم همسر شهید خدا میدونست بقیه عمرم چطوری میگذره در بستم با گریه تموم شد عاشقانه های من به سال نکشیده تموم شد سرم گذاشته بودم به شیشه ماشین گریه میکردم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود -بابا لطفا جواب بدید گوشیم باباعلی:چرا بابا خودت جواب نمیدی -شما جواب بدید من راحترم بابا بعداز قطع مکالمه گفت از فرهنگی یگان صابرین بود گفتن فردا میخوایم وسایل محسن بیاریم تحویل بدیم و گفتن دوشنبه هم برای گشایش کمد محسن تشریف بیارید یگان فقط تایید کردن خانمی به نام خانم رضایی هم همراهمون باشن نام نویسنده:بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
امروز فشار روحی خستم کرده بود فکرشم نمیکردم یه روزی اینجوری از خونه ای خودم برم اتاق دوران مجردی رقیه خانم از صبح خالی کرده بودن تا وسایل من جایگزین بشه و من باید دوران جدید زندگیم از اینجا شروع میکردم تو پذیرایی نشسته بودیم رو به حسن اقا گفتم :داداش میشه منو ببری مزار محسنم 😔 حسن آقا:بله بفرمایید بریم زنداداش با اون خانم رضایی تماس گرفتید؟ -نه الان تماس میگرم شماره بهار گرفتم -الو سلام بهار:الو سلام خواهری خوبی ؟ -نه بهار دلم میخواد برم پیش محسنم نمیخام دنیا بدون اونو 😭😭😭 بهار:گریه نکن عزیز خواهر کجایی -آه داریم میریم پیش محسن با برادرشوهرم 😭 بهار:‌ باشه میام اونجا وقتی رسیدیم حسن آقا رفت عقب ایستاد نشستم کنار محسن خوبی همسری؟😭 بدون من پیش سیدالشهدا بهت خوش میگذره نگفتی زنم بارداره بدون من چیکار کنه؟😭😭😭 نگفتیـ زینبم همش هیجده سالشه 😭😭 از خونمون رفتم 😭بدون تو 😭 محسن 😭😭 بهم نمیگن چطوری شهید شدی محسن من از دنیای بدون تو میترسم بهار:زینب رفتم تو بغل بهار -بهار دیدی زندگیم شروع نشده تموم شد بهار من باید چیکار کنمـ😭😭 فردا میخوان وسایل محسن بیارن بیا ببین هرچند شماها همتون میدونید محسنم چطور کشتن 😭😭 حسن: زنداداش بریم حالتون بد میشه خانم رضایی میشه کمکش کنید تا ماشین و با ما تا منزل بیاید اون شب ب ما چه گذشت بماند ساعت سه بعداز ظهر مادرم اینا اومدن بهار ،مقدم،احمدی وخیلی های دیگه بالاخره ساعت شش غروب شد چندتا پاسدار وسایل محسن آوردن بااشاره حسن بهار و رقیه اومدن کنارم نشستن تو ساک محسن سلام بر ابراهیم بود ولی وقتی کاور لباس رزم باز کردم خودم طفلم از درون جیغ میزدیم محسن تیرباران کرده بودن بعد سرش نیمه بریده بودن از پیش تا جلو برای همین همه ازم پنهان میکردن وقتی مهمونا رفتن رفتم تو اتاقم فقط جیغ زدم وقتی چشمام باز کردم تو بیمارستان بودم دکتر:دخترم ماه هشتم بارداری هستی دوره حساسی هست بیشتر مواظب پسرت باش منو ببرید پیش محسن گروهکی اونشب قصد ورود و تجاوز ب خاک ایران داشته یک گروهک تروریستی وهابی بوده برای مراسم چهارده خرداد و شبهای قدر بود گروهکی تشنه به خون شیعه بود روزها میگذره و یک هفته بعد چهلم محسنم هست حاضرشده بودم برم مزار محسن که صدای خاله محسن مانع بیرون رفتم شد **خواهرجان زینب الان جوانه بالاخره میره حسن هم که جوانه خب همین الان صیغه هم کنید تا عده زینب تمام بشه مادر:خواهر این چه حرفیه زینب قصد ازدواج نداره فعلا نگو این حرفارو از اتاقم خارج شدم بدون سلام رد شدم نام نویسنده: بانوی مینودری 🚫کپی ب شرط هماهنگی با نویسنده حلال است https://telegram.me/joinchat/BkbbOUFn-297rFX7UmwYQA @zoje_beheshti
تمام طول راه تا مزار گریه کردم وقتی رسیدم مزار پاشووووو محسن 😭😭 پاشو که همه عالم و آدم دارن حرف ازدواج منو حسن میزنن😭😭 😭😭😭 مردم چه میفهمن چقدر سخته تو اوج جوانی بیوه شدن فقط کافیه با یه آقا تو کوچه خیابون صحبت کنی اونوقت چه فکرای درموردت میکنن ازدواج کنی میگن منتظر بود شوهرش بمیره شوهر کنه ازدواج نکنه میگن معلوم نیست کیو زیر سر داره که شوهر نمیکنه مادرشهید،پدر شهید،خواهرشهید،برادرشهید، فرزندشهید بودن سخته خیلی هم سخته ولی همسرشهید بودن سختره چرا که سایه مردی سرت نیست مردم چه خبر دارن از همسران شهدای که برای بودن در کنار فرزندشون مجبور ب ازدواج با برادرشوهرشون شدن ، همسران شهدای که از طرف خانواده شهید خیلی اذیت شدن ولی بخاطر فرزندشون تحمل کردن داشتم با محسن حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد اسم داداش حسن روی گوشی نمایان شد -الو سلام زنداداش کجای ؟ -پیش مردم 😔 جایی که کسی جرات نمیکنه بهم پیشنهاد ازدواج با برادرم بده 😭😭 میام اونجا من چند دقیقه دیگه حسن سر به زیر شروع کرد به حرف زدن : من شرمندتم زنداداش باید خیلی زودتر این موضوع خودم پیگیری میکردم دستام شروع کرد ب لرزیدن **حقیقتش من یکی از هم دانشگاههای خانمم زیر نظر دارم برای ازدواج همین امشب این موضوع مطرح میکنم تا شما هم خلاص بشی از این موضوع تا رسیدن هم من هم حسن آقا ساکت بودیم شب بعداز شام حسن رو به همه گفت:لطفا یه چند دقیقه همه بشینید تو این مدت خیلی از گوشه کنار به گوشم رسوندن که زنداداشت جوانه عقدش کن ولی زینب خانم همیشه همون زنداداش کوچلوی من میمونه ازتون میخام برای پایان این حرفای صدمن یه غاز فردا زنگ بزنید خونه خانم زارع اینا و هماهنگ کنید برای خواستگاری میخام روز چهلم محسن همه بفهمنن من نامزد کردم تا دیگه اسم ناموس برادر شهیدم نقل دهانها نباشه همون فرداشب حسن وسمانه بهم محرم شدن روزهای پایانی بارداری بیشتر محتاج بودن محسن بودم فقط مجلس چهلم یه نفر بلند گفت : معلوم نیست چیه که حتی برادرشوهرشم حاضر نشد باهش ازدواج کنه آااااااااخ همین حرف باعث شد که حالم بد بشه مااااامان نفهمیدم چی شد وقتی چشمام باز کردم مامانم گفت :پسرت صحیح سالم دنیا اومد تموم شد پسرم دنیااومد حالا سایه یه مردم محرم بالای سرم هست محسن پسرمون اومد سخت بود بدون تو ولی قول میدم حسینمون یه سرباز بزرگ کنم برای آزادسازی قدس تقدیم به همسران شهدا بانوی مینودری @zoje_beheshti
https://eitaa.com/havase/7194 https://eitaa.com/havase/7203 https://eitaa.com/havase/7215 https://eitaa.com/havase/7222 https://eitaa.com/havase/7233 https://eitaa.com/havase/7241 https://eitaa.com/havase/7253 https://eitaa.com/havase/7261 https://eitaa.com/havase/7273 https://eitaa.com/havase/7279 https://eitaa.com/havase/7292 https://eitaa.com/havase/7300 https://eitaa.com/havase/7311 https://eitaa.com/havase/7318 https://eitaa.com/havase/7330 https://eitaa.com/havase/7339 https://eitaa.com/havase/7352 https://eitaa.com/havase/7358 https://eitaa.com/havase/7373 https://eitaa.com/havase/7379 https://eitaa.com/havase/7390 https://eitaa.com/havase/7396 https://eitaa.com/havase/7409 https://eitaa.com/havase/7415 https://eitaa.com/havase/7426 https://eitaa.com/havase/7434 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
ان شاءالله به زودی رمان جدید گذاشته میشه صبور باشید🙏🙏😘
فاطمه: فاطمه: 👇👇 https://eitaa.com/havase/5380 قسمت اول👆👆👆👆 https://eitaa.com/havase/4922 اول👆👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/815 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/3044 قسمت اول👆👆👆👆 👇 https://eitaa.com/havase/2878 قسمت اول👆👆👆💐💐 👇👇 https://eitaa.com/havase/2223 قسمت اول👆👆👆 👆👆👆 https://eitaa.com/havase/3598 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/794 قسمت اول👆👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/3120 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/580 قسمت اول👆👆👆👆 زوج های بهشتی موجود هست👇 https://eitaa.com/zoje_beheshti/11595 @zoje_beheshti قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/3321 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/4638 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇https://eitaa.com/havase/3764 قسمت اول👆👆👆 👇👇 https://eitaa.com/havase/5619 قسمت اول👆👆👆👆 👇👇 https://eitaa.com/havase/6087 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/5480 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/6336 👆👆👆قسمت اول 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/6493 قسمت اول👆👆👆 👇👇👇 https://eitaa.com/havase/7077 👆👆👆قسمت اول 👇👇👇👇 https://eitaa.com/havase/7195 👆👆👆👆قسمت اول
💐💐💐💐
❤️💙به نام خداوند بخشنده مهربان❤️💙