eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.2هزار دنبال‌کننده
442 عکس
124 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی طلبه و مدرس فقه واصول-دکتری فلسفه علوم اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیست و دوم: 🔸 قانون نه امر جبری و تحمیلی بر مردم، بلکه تجسد و عینیت یافته‌ی ارزش‌های اخلاقی و تجلّی اراده‌ی عمومیِ تربیت یافته‌ی تحت آن ارزش‌ها درقالب یک‌سلسله احکام(باید و نبایدها)وراهبردهای لازم‌الاجرا درجهت رشد وحرکت مردم به سمت کمال وسعادت مطلوب است. 🔹نكته دقیق ومهم دیگراینکه باقانون الزام آور بر جامعه اعمال ولایت می‌شود و نوعی ازارزش‌ها وفرهنگ درجامعه تثبیت می‌شود وافرادبراساس قانون مستقر در جامعه تربیت می‌شوند. قانون می‌تواندروی ذهنیات ودلبستگی‌های افرادجامعه موثر باشد. بنابراین تاثیرفرهنگی وتربیتی قانون یک نکته فوق العاده مهم درساخت کنش‌های انسانی است. این اختصاصی به قوانین مرتبط با حوزه فرهنگ و تربیت ندارد بلکه هرقانونی اعم ازاقتصادی، حمل ونقل، گمرک، نظامی هم نوعی ازفرهنگ وسبک زندگی راایجاب می‌کند. مثلا قانون اقتصادی می‌تواند به گسترش فرهنگ قناعت، کار، تولید وتوکل بیانجامد وممکن است مروج اسراف، تشرافی‌گری، تنبلی واستکبار باشد. ممکن است قانونی موجب تقویت وتحکیم روحیه نظم، مسؤلیت‌پذیری، قانون‌پذیری وتعهد باشد وممکن است روحیه‌ی قانون‌شکنی وهرج‌مرج رادرمردم تقویت کند 🔸بنابراین قانون رانمی‌توان جدااز ارزش‌های اخلاقی مستقر درفرهنگ عمومی وسنخ اراده‌ی مردمان وکنشگران جامعه تحلیل وتدوین کرد. اخلاق روح قانون ومعنا دهنده وجهت دهنده‌ی به آن است. لذاهیچ قانونگذاری نمی‌تواند بدون توجه به آرمان‌های فلسفی وارزش‌های اخلاقی جامعه قانون راتدوین کند. بنابراین قانون وحقوق هرجامعه وقومی نماینده‌ی اخلاق وفرهنگ مستقر درآن جامعه است.قانونی که باآرمان‌ها وارزش‌های اخلاقی مردم همساز باشد به سهولت پذیرفته و محترم شمرده می‌شود و به آسانی اجرا و عملياتي می‌شود. عموم مردم خود را با آن همداستان می‌دانند وآنرا اجرا می‌کنند وبا چشم بدبینانه به نافرمانی از قانون می‌نگرند. 🔹ریپر حقوقدان فرانسوی در "قاعده اخلاقی درتعهدات مدنی" می‌نویسد:《اخلاق عامل اصلی ایجاد حقوق است و نباید آن را تنها یکی از بنیادهای گوناگونی پنداشت که حقوقدان بر مبنای آن حقوق را پی ریزی میکند. اخلاق نیروی پرتوان و زنده‌ای است که کار ساختن و تهیه قواعد حقوق رارهبری می‌کند و حتی صلاحیت دارد وآنرا بی‌اثر سازد. چه بسا قوانینی که به صورت نوشته‌ای مرده باقی مانده‌اند زیرا نتوانستند با اقبال کسانی که برآنان حکومت می‌کند روبه‌رو شوند.》(فلسفه‌حقوق کاتوزیان، ج۱ص۳۹۷) 🔸همچنین نمی‌توان به استمرار مکانیکی وثبات طبیعی نظام قانونی دریک جامعه حکم کرد. چراکه باتحول باطنی مردم، تغییر ارزشها وجهت میل واراده‌ی عمومی، قانون وسایر اعتبارات وساختارهای اجتماعی نیز دستخوش تغییر وتحوّل خواهند شد. 🔹 هرچند ثبات واستمرار قانون شرط ضروری استمرار حیات اجتماعی ونظام بخشی آن است و تغییرات پی‌درپی موجب بی‌ثباتی و بی‌نظمی وعدم رشدمولد وتعالی می‌شود، اما از آنجا که قانون یک اعتبار اجتماعی وطریقی برای پاسخ به نیازهای انسان وتنظیم مسیر حرکت و تعالی انسان است ازتغییر وپویایی درونی نیز برخوردار است تامتناسب باتغییرات جوهری جهان طبیعت وتکامل نیازهای انسان، معادلات اجتماعی واقتضائات زمان ومکان، پاسخ مناسبی به نیازهای انسان بدهد. اصرار بر ثبات و تصلب قانون در همه‌ی سطوح آن، به ناکارآمدی وحذف آن خواهد انجامید. ازاینرو قانون کارآمد، قانونی است که درآن میان ثبات وتغییر جمع شود و احکام وقواعد دردو لایه ثابت ومتغییر تدوین شود. 🔸قانون درجامعه‌ای که اساس آرمان ومحور ارزش‌های آن خداباوری وتوحید علمی وعملی است طبیعتا قانون توحیدی خواهد بود که هم منشأ الهی خواهد داشت وهم خط مشئ ودکترین گسترش توحید عملی درهمه‌ی ساحت‌های زندگی اجتماعی خواهد بود. تازمانی که توحید اساس ارزش‌ها و بنیان تربیت وفرهنگ عمومی باشد وکنشگران زندگی وممات خودرا درپرتو توحید معنا و تفسیر کنند اراده‌ی مردمان چنین جامعه‌ای خواهان قانون توحیدی هستند امااگر، توحید اصیل درذهن‌ها کم‌رنگ واز متن نظام تربیتی و ارزشی جامعه به حاشیه رانده شد وبنیاد الهیاتی دیگری جایگزین آن ومعنا دهنده به نظام ارزشی وفرهنگ‌عمومی جامعه شد طبیعتا میزان اقبال عمومی به قانون توحیدی هم به همان میزان کم‌رنگ وتضعیف خواهد شد وبه افکار عمومی به سمت نظامات قانونی وحقوقی دیگری میل خواهند کرد. 🔹 شریعت اسلامی برنامه زندگی وقانون حرکت(صیرورت) وتعالی انسان درساحت‌های مختلف حیات انساني است که علی‌رغم اصرار برثبات برآمده از ریشه‌های فطری، در درون آن عناصری برای پویایی ومواجهه هوشمندانه بانیازهای زمان نهادینه شده است. توجه به روح ومصالح زندگی، اجتهاد وتفقه، محوریت عقل در اجتهاد از جمله آن عناصراست. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
🔻شنبه دوم مهر برگزار می‌شود: 🔔 تجمع اعتراض حوزویان به جسارت به حریم قرآن و شریعت اسلام در مدرسه فیضیه 📌 تجمع اعتراض حوزویان به جسارت به ساحت و حریم قرآن و شریعت اسلام، روز شنبه دوم مهر ۱۴۰۱ساعت ۱۰:۳۰ در قم، صحن مدرسه مبارکه فیضیه برگزار می‌شود.
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیست و سوم: اجزا و ارکان قانون 🔹قانون نوعی "تعهد متقابل جمعی عادلانه" برآمده از فطرت و میل به فضیلت و کمال است تا افراد بتوانند در چارچوب نظمی روشن، فضیلت محور، اجتماعی و الزام آور کنش خلاقانه و پویا داشته باشند وبدین واسطه مصالح زندگی و زمینه حرکت بهتر فردی و جمعی را فراهم آورند. بر این اساس قانون، صرفا یک قرارداد اجتماعی مبتنی بر اصل انتخاب عقلانی ناظر به خودخواهی و منفعت طلبی شخصی یا معلول یک احساسات مبهم و نامرئی نیست. 🔸مصالح زندگی ولوازم حرکت بهتر انسان متوقف برچند مقوله بسترساز وزمینه‌ساز کمال است که جز درپرتو قانون محقق نخواهد شد: ۱. امکان بهره‌گیری از نعمت‌ها و سرمایه‌های طبیعی(آب، هوا، نور، زمین و دریاها، نمائات و معادن آنها) تجربه‌های بشری(مانند: علم، هنر، صنعت و...)، ۲. آزادی و بسترهای مناسب برای انجام کنش خلاقانه‌ی متناسب با استعدادها وظرفیت‌های افراد، ۳. تعاون، همکاری(احساسات درونی ناظر به فضیلت اجتماعی) و تقسیم‌کار عادلانه(معامله و اشتراک مساعی) ۴. اعتماد، اطمینان و امنیت همه جانبه (در تولید، توزیع، مصرف، حفاظت و انباشت سرمایه‌ها و تولیدات) 🔹این چهار مقوله، چهار مقوله اصلی و پایه‌ای برای ساخت بستر و زمینه مناسب کمال و سعادت است اما باید توجه کرد که برخلاف تفکرات مادی، اینها به تنهایی غایت زندگی و کمال و سعادت انسان نیست بلکه این مقولات در خدمت کمال و سعادت حقیقی هستند. 🔸 از آنجا که زندگی انسان در این جهان همواره با ۱. تزاحم درونی نیازهای(طبیعی و فطری)، ۲. نامحدودی نیازها و محدودیت منابع و ۳. تعارض منافع افراد و گروه‌ها همراه است امکان تجاوز و تعدّی به حقوق دیگران و فرار از فضایل، مسئولیت و تکالیف وجود دارد. از اینرو، لازم است قانونی بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی حاکم باشد که اولا حدود حقوق و تکالیف در قبال بهره‌گیری از طبیعت، آزادي‌های مشروع، کنش‌گریهای عادلانه کنشگران و حدود امنیت و راهبردهای آنها را مشخص کند و ثانیا از قدرت الزام‌آوری جمعی و ضمانت اجرایی در اجتماع برخوردار باشد به نحوی که همگان را به رعایت حقوق و تکالیف، آزادی‌های مشروع و کنشگری عادلانه ملزم کند. 🔹هدف قانون ازبین بردن همه‌ی اختلافات، تنوع‌ها وتکثرها ویکسان سازی همه‌ی افراد وگروه‌ها وساخت یک جامعه اشتراکی وبا حذف خلاقیت‌ها ونفی تمام امتیازهای اکتسابی نیست. بلکه مدیریت اختلافات، تنوع‌ها و تکثرها به گونه‌ای است که درکنار هم با کمترین تضادی به تکامل مادی ومعنوی بیانجامد. از اینرو، نظر کسانی که تکامل وپیشرفت را صرفا معلول وجود شر وحاکمیت رذایل معرفی می‌کنند(مندویل) رد میشود بلکه پیشرفت نه محصول حاکمیت رذایل ویا تضاد دیالکتیکی نیست بلکه محصول آزادی‌های مشروع وکنش‌های خلاقانه وهم‌افزا است. 🔸بنابرابن قانون ازسه جزءتشکیل شده است: ۱. حقوق حقوق آن لوازم واعتباراتی است که افراد جامعه براساس آن ازخدمات وامکانات طبیعی واجتماعی بهره می‌برد وبراساس آنها می‌تواند کنشگری فعال و سازنده‌ای درجهت فعلیت بخشی به استعدادها و ظرفیت‌های خود درمسیر حرکت به سوی کمال وسعادت مطلوب داشته باشد به نحوی که درصورت نبود آنها امکان حرکت و تعالی برای اووجود نداشته باشد. برای شناخت این حقوق، بایدجایگاه انسان درنظام خلقت وحیات اجتماعی و همچنین مسیر حرکت و تعالی او به خوبی شناخته شود تا بر آن اساس به مصالح و لوازم حرکت و تعالی او درحوزه‌های فردی واجتماعی شناخته شود.(رابطه‌ی حق، حقیقت ومصلحت) ۲. تکلیف و مسئولیت جزء دیگر قانون، تکلیف ومسئولیت است. درواقع حق وتکلیف دو روی یک سکه‌اند به این معنا که هرجایی حق وبهره‌ای ازامکانات وخدمات دیگران باشد تکلیف ووظیفه‌ای هم وجود دارد وانسان دربرابر اعطا کننده خدمات وهمچنین دربرابر حقوق دیگران مسئولیت دارد. ۳. ضمانت و الزام هرقانونی برای آنکه بتواند به نظم بخشی وساماندهی اجتماعی بپردازد نیازمند به ضمانت اجتماعی وتوان الزام‌آوری است تاامکان اعطا حقوق وانجام وظیفه از سوی همه‌ی افراد جامعه فراهم شود ومانع تعدی وسرکشی افراد شود. نماد ونشانه‌ی این الزام، قدرت بالفعل ۱. تتظیم، کنترل ومراقبت ۲. توبیخ، تنبیه ومجازات است. هرچند نمادبیرونی ضمانت والزام قدرت مراقبت و مجازات است اما اساس این ضمانتِ قانون را پذیرش واقبال درونی عموم افراد جامعه تشکیل می‌دهد که به اعتبار این پذیرش عمومی نوعی اقتدار برای قانون ومجریان قانون ایجاد می‌شود که عموم افراد جامعه هم ملزم به رعایت آن قانون می‌شوند ودرصورت تخطی ازقانون (جرم)، به اعتبار آن ضمانت برآمده ازپذیرش واقبال جمعی، شخص متخلف تنبیه ومجازات و ازبرخی خدمات اجتماعی محروم می‌شود. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121
📌 حرکت، تعقل و تأله (درآمدی بر حکمت عملی) بخش بیست و چهارم: 🔹 تفاوت جبر و الزام در حکمت عملی می‌بایست دو مفهوم از هم بازشناسی و تفکیک شود: جبر و الزام. چرا که یکی از منشأهای مهم برخی از مغالطات در حوزه حکمت عملی، قانون و علوم رفتاری، خلط میان جبر و الزام است. 🔸مفهوم ، مفهومی فلسفی و اعتقادی است و در نسبت با قدرت اختیار و اراده مطرح می‌شود. به این معنا که آیا انسان در طبیعت و سرشت اولیه خوداختیار و توان انتخاب از میان راه‌های مختلف را دارد یا اینکه او دارای قوه اختیار و و انتخاب نیست بلکه در ذات و سرشت خود فقط و فقط یک طریقه نهفته و فقط به همان می‌تواند بیاندیشد و همان راه را می‌تواند بپیماید. برای او امکان‌های متفاوت و راه‌های متنوعی وجود ندارد. چنانکه مشخص است این یک بحث وجودشناسانه و بنیادین در باب ذات و خلقت انسان است که در فلسفه و الهیات از آن بحث می‌شود. 🔹اما مفهوم خارج از این فضا است و مستلزم اثبات توان اختیار و انتخاب است. یعنی انسانی که توان اختیار دارد و راه‌های ممکنی بر او وجود دارد و می‌تواند یکی را انتخاب کند آیا الزامی وجود دارد که همان راه انتخاب شده را بپیماید یا اینکه هیچ فرقی میان راه‌ها و انتخاب‌های مختلف وجود ندارد؟ بنابراین بحث از متوقف بر اثبات توان اختیار و انتخاب انسان و متعلق به مقام فعل و کنش انسانی است. الزام یعنی "ضرورت انجام یا استدامه انجام یک فعل مشخص". 🔸 حکما معتقد هستند تا فعلی به مرحله ضرورت و الزام نرسد، آن فعل محقق نمی‌شود. اساس این الزام و ضرورت محصول شوق مؤکد انسان (عامل مباشر درونی) است که گاه تحت حکم عقل قرار دارد و گاه تحت غلبه هیجانات و احساسات (شهوت و غضب) فعال می‌شود. در این نگاه هیچ کنش و رفتار اجباری از انسان سر نمیزند، حتی کنش‌های اکراهی هم معلول عامل مباشر درونی است. اما این عامل مباشر درونی ممکن است تحت تاثیر و نفوذ عوامل بیرونی باشد و به ذهنیت‌ها و گرایش‌های انسان جهت بدهد. این عوامل بیرونی گاه ملائم طبع کنشگر است و کنشگر از اثرپذیری آن احساس لذت و منفعت می‌کند، گاه به هر دلیلی ملائم با طبع نیست و انسان حس خوشایندی از آنها ندارد اما براثر یک محاسبه‌ی عقلی، قبول الزام آن را بهتر از عدم قبول آن می‌یابد لذا علی رغم میل باطنی، دربرابر آن کرنش می‌کند تا ضرر کمتری را متحمل شود و از منافع دیگر بی‌نصیب نماند. 🔹 دو نکته: ۱. میزان تأثیرپذیری افراد از عوامل بیرونی لزوما یکسان نیست بلکه هرچه استحکام درونی و ثبات شخصیتی و عمق هویتی فرد بیشتر باشد تأثیرپذیری او کمتر و تأثیرگذاری او بیشتر است. عکس آن هم صادق است. ۲. ملایمت و مناسبت عوامل بیرونی با طبع هم به تبع طبع‌ها و تربیت‌های مختلف متکثر و متنوع است. گاهی امری برای یک فردی کاملا پسندیده و لذت آور است ولی برای شخص دیگری کاملا ناپسند و تحمیلی است. ممکن است یکی از خدمت به ارباب احساس افتخار و لذت کند و در تحقق اوامر او با جان و دل بکوشد اما دیگری از همان ارباب نفرت داشته باشد و مترصد فرار از اوامر او بلکه ضربه زدن به او باشد. اینها به نوع طبیعت و تربیت انسان وابسته است. البته اینگونه نیست که هر دو صحیح باشد و یا قیاس‌ناپذیر باشند. بلکه براساس دستگاه‌های مابعدالطبیعه‌ای و انسان‌شناسی می‌توان میان آنها داوری کرد و یکی را صحیح و دیگری را غلط دانست. 🔸 قانون یکی ازعوامل بیرونی الزام‌آور است که انسان مختار راملزم به رعایت یک‌سلسله ضوابط وهنجارها می‌کند وازبین راه‌های ممکن برای کنش وحرکت، برخی ازراه‌ها رامجاز وبرخی راغیر مجاز معرفی می‌کند. رعایت برخی ازضوابط راضروری والزامی وبرخی راتخییری قرار می‌دهد. براین اساس قانون اساس اعمال ولایت وراهبری جامعه به سمت کمال وسعادت است. و همگان ملزم به رعایت آن هستند. 🔹این الزام، ریشه درانتخاب (عقلانی یا احساسی) خود انسان دارد.به این معناکه هرفردی برای اینکه بتواندازخدمات ودسترنج دیگران بهره ببردلاجرم بایدوارد یک "تعهد جمعی عادلانه" شود تاضمن تحت یک نظام وضوابط مشخص بهره بگیرد وبهره بدهد. لذاالزام قانونی نیازمندمجموعه‌ای ازاقدامات فکری وفرهنگی درراستای اقناع درونی کنشگران وتبدیل قانون به یک میثاق وتعهد جمعی وفرهنگ عمومی است. صرف قانون‌گذاری برای الزام‌آوری کفایت نمی‌کند بلکه هرقانونی برای کارآمدی نیازمنداقناع وپذیرش عمومی است. 🔸 البته هرفردی می‌تواند ازدایره‌ی جغرافیایی حاکمیت یک قانون خارج شود وتحت قانون دیگری قرار بگیرد. طبیعی است که باخروج ازدایره‌ی نفوذ یک قانون ازمنافع برآمده ازآن قانون بی‌نصیب شود چراکه اوتمام منافع وخدمات خود راخارج کرده است چون هیچ تکلیفی ندارد طبیعتا حقی هم نخواهد داشت. 🔴 ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121/885
رحلت جانگداز رسول اکرم حضرت محمد مصطفی (صل الله علیه و آله) و شهادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی و شهادت عالم آل محمد حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیهم السلام) تسلیت باد.
🔔 اجتماع بزرگ مردم و هیئات مذهبی شهر مقدس قم ✊ در محکومیت اهانت به قرآن کریم و مقدسات 🗓 یکشنبه(فردا)، مورخ ۱۴۰۲/۷/۳ 🕰 زمان حرکت؛ ساعت ۹ صبح از شبستان امام خمینی حرم مطهر به سمت حسینیه امام خمینی و دفتر مقام معظم رهبری واقع در خیابان صفائیه @HawzahNews
📌خلأ مرجعیت در بحران‌های اجتماعی جامعه‌ی ایرانی ✍ (تحلیلی از چرایی تبدیل اعتراض به آشوب در ایران) سید مهدی موسوی 🔹هیچ جامعه‌ای بدون مرجعیت پایدار و پویا نمی‌تواند ادامه پیدا کند، چرا که در اختلافات و تضادهای اجتماعی، این گروه‌های مرجع هستند که سخن نهایی را می‌زنند و طرفین دعوا را اقناع می‌کنند و طرفین دعوا نیز خود را با آنها تطبیق می‌دهند و از شدت و حدت اختلافات و تضادها می‌کاهند و از این طریق بر همبستگی اجتماعی می‌افزایند. 🔸مرجعیت در جامعه سنتی، شخص محور بود به این معنا که یک فرد به واسطه ویژگی‌های شخصیتی و یا هویتی و یا علمی از اعتبار و جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار می‌شود و نزد عموم افراد جامعه دارای احترام ویژه‌ای می‌شد که طبیعتا از مرجعیت اجتماعی برخوردار و محل رجوع مردم و موثر در رفع و رجوع اختلافات و تضادهای بود. مثلا یک عالم در یک شهر محل رجوع و موثر در نظم اجتماعی بود و یا خان در یک قبیله و عشیره از مرجعیت پایدار و مؤثری برخوردار بود. 🔹اما در جامعه‌ی مدرن، مرجعیت از اشخاص گرفته شده و به نهادهای اجتماعی و سازمان‌های برآمده از آن نهادها واگذار شده است. با تثبیت فکری و فرهنگی مرجعیت نهادهای اجتماعی در جامعه، مردم در اختلافات و تضادهای اجتماعی به آن نهادها رجوع می‌کنند و به رأی و نظر آن اعتماد می‌کنند. 🔸هرچند در تمدن غرب مرجعیت‌های شخصی کنار رفته است اما مرجعیت نهادهای اجتماعی و افراد حقوقی جایگزین آن در نظم بخشی به جامعه شده است. لذا نهادهای اجتماعی نقش بسیار موثری در کاهش اختلافات و تضادهای اجتماعی دارند. مانند مرجمعیت جامعه علمی، مرجعیت مجلس قانون‌گذاری، مرجعیت پلیس، مرجعیت دادگاه قانون اساسی و امثالهم. 🔹با ورود ناقص و وارونه مدرنیته به جوامع سنتی مانند ایران، مرجعیت اشخاص به تدریج و به بهانه‌های مختلف نفی شده است، اما مرجعیت نهادهای اجتماعی به لحاظ فکری و فرهنگی تثبیت نشده است از اینرو، در اختلافات و تضادهای اجتماعی هیچگونه مرجعیت پایدار و بااقتدار و مورد قبول همگان وجود ندارد در نتیجه اختلافات و تضادهای اجتماعی به بحران‌های اجتماعی و گاهی به آشوب‌های خیابانی تبدیل می‌شود. ورود افراد و نهادهای اجتماعی هم در رفع اختلافات و تضادهای اجتماعی چندان موثر و پایدار نیست چون از مرجعیت عمومی برخوردار نیستند، دولتهای قوی پس از مدتی آشوب و اغتشاش می‌توانند آتش آشوبها و اغتشاشات را خاموش کنند اما نمی‌توانند ریشه‌ی آن را که اختلافات و تضادهای اجتماعی است را فرو بکاهند و بر اخوت و همبستگی اجتماعی بیافزایند. لذا همواره امکان تبدیل اختلاف یه بحران و آشوب همچون آتش زیرخاکستر، در چنین جامعه‌ای وجود دارد. بخصوص اگر آن جامعه دشمنان متعصب و زخم‌خورده‌ی بزرگی داشته باشد که به صورت مستقیم و غیر مستقیم(مزدوران خارجی و داخلی) و با ابزار رسانه‌ای و تبلیغاتی بر آتش اختلافات و تضادهای اجتماعی و تبدیل آن به بحران و آشوب می‌دمند. 🔸تنها راه برای خروج از این وضعیت بحران خیز، تقویت مرجعیت پایدار و فعال نهادهای اجتماعی و تقویت جایگاه افراد حقوقی است. مرجعیت یافتن به دستور و فرمان و یا صدور دستورالعمل محقق نمی‌شود بلکه می‌بایست از پشتوانه‌ی نظری و معرفتی مستدل و مستحکم برخوردار باشد و با فعالیت‌های هنری و رسانه‌ای حرفه‌ای و جذاب، افکار عمومی را هدایت و اقناع کرد. از اینرو، این مهم جز از طریق تلاش گسترده در تولید دانش متناسب و گفتمان‌سازی و فرهنگ‌سازی ممکن نیست. 🔹 متاسفانه امروز در حوزه و دانشگاه‌های ایران، کار چندانی برای تقویت و تحکیم مرجعیت پایدار و پویای نهادهای اجتماعی و حاکمیتی و همچنین افراد حقوقی صورت نمی‌گیرد بلکه بالعکس همواره جریانهای مختلف به بهانه‌های متنوعی به تضعیف آن همت دارند. رسانه‌ها نیز وضع بهتری ندارند و گاه تبلیغات بد آنها به ضد تبلیغ مبدل می‌شود. 🔸 این مشکله، در جبهه دوستداران انقلاب اسلامی هم به شدت وجود دارد و طیف‌های مختلف نیز در این تشتت فکری و تضعیف مرجعیت نهادهای اجتماعی مشارکت دارند.به طور مثال دو اقدام آنها در این مشارکت غیر سازنده از این قرار است: ۱. متفکرتراشی‌ها و دانشمندسازی بی‌رویه و تبلیغاتی و جایگزین کردن انها به جای متفکران اصیل انقلاب اسلامی. ۲. رواج گله‌گذاری‌های احساسی و عقده‌گشایی از نهادهای حاکمیتی به بهانه‌هایی همچون عدالت‌خواهی و آزادی‌خواهی بدون هرگونه طرح نظری و اقدام و کمک عملی به حاکمیت در تحقق عدالت و ازادی. https://eitaa.com/hekmat121/888
📌 جریان سوم 🔹 در درگیری میان دو دیدگاه و دو جمعیت، بخصوص اگر یک طرف حکومت دینی باشد، همواره افرادی هستند که با پرچم در کنار می‌ایستند و ژست همراهی با یک طرف دعوا را می‌گیرند اما حرف و سخن طرف دیگر دعوا را با آرایش دیگری بیان می‌کنند. طبیعتا ژست همراهی با حکومت دینی و قانون اسلامی می‌گیرند اما سخن مخالفان و معارضان را در لفافه کلمات پر طمطراق سیاسی و اجتماعی و با لعاب دلسوزی و عاقبت‌بینی تکرار می‌کنند. 🔸 جریانی است که همواره در درگیری‌ها به نحو هوشمندانه‌ای و با توجیهات اخلاقی، دینی و علمی از میدان جنگ و معرکه درگیری کنار می‌ماند تا آسیبی نبیند و ضرری را متحمل نشود، اما از آن معرکه هم جدا نمی‌شود بلکه به دنبال منافع و غنائم خود از درگیری است. بدین جهت خوب معرکه را مشاهده و درصد می‌کند و به گونه‌ای کنش می‌کند که از طرف پیروز صله بستاند و از طرف مغلوب هم سواری بگیرد. 🔹 ، به جای حل معارضه و کمک به پایان درگیری و حمایت از نهادهای قانونی و مدیریتی کشور، همواره پای مسائل حاشیه‌ای و نظری و گله‌گذاری‌های شخصی و حزبی را به میدان می‌کشاند و با ژست روشنفکری و آینده‌بینی، از یک سو مسائل گذشته را دوباره زنده می‌کند و می‌گوید: "ببینید که در گذشته من این چیزها را پیش‌بینی کردم" و "ببینید در گذشته چه ظلم‌هایی به من کردند" و "یادتان هست که قول دادند و عمل نکردند" خلاصه از خود چهره‌ای، باسواد، مظلوم، دلسوز و آینده‌بین نشان می‌دهد. از سوی دیگر به تجویز دستورالعمل‌های آرمانی و خیالی می‌پردازد که "فلان چیز را حذف کنید"، "به فلانی چه بدهید"، "چنین حقی هست و چنان تکلیفی". و ... . 🔸 آغازی نرم و تدریجی بر جدا شدن کنشگران آن از رویه‌های عمومی و حاکمیت و نظام سیاسی است. این سرنوشت شاید در مراحل اولیه مورد انکار آن کنشگران باشد و خود را همراه و دلسوز و فعال بدانند. اما فاصله گرفتن از جماعت و حاکمیت و مرزگذاری فکری خود با متفکران و اندیشمندان حقیقی انقلاب و نظام ، آرام آرام جریان سوم را از جریان اول جدا می‌کند و به جریان دوم متصل می‌سازد. 🔹 نمونه های زیادی از وجود دارد. برخی از این جریان‌ها عبارتند از: ✔️خوارج با پرچم جریان سوم در درگیری جریان امام علی و جریان معاویه، ✔️مجاهدین خلق با پرچم جریان سوم در درگیری جریان امام خمینی و جریان پهلوی، ✔️ جریان بهار (احمدی‌نژاد و مریدان حوزوی و دانشگاهی مشایی) با پرچم جریان سوم در درگیری‌های جریان اصول‌گرایی و جریان اصلاح‌طلبی در فتنه ۸۸ و امروز هم جریان‌های سومی با عناوین عدالت‌خواهی، فسادستیزی، حکمرانی، تمدن‌سازی و ... در حال شکل گیری است. 🔸 در ماجرای ماجرای فوت خانم امینی و در نقشه‌ای که دشمن به خوبی طراحی و اجرا کرد آنچه بیش از همه خودنمایی می‌کند افرادی‌اند که پرچم را بلند کرده و با لعاب دلسوزی، رنگ انقلابی و ژست روشنفکری و آینده‌نگری، تمام حرف‌های جریانهای مخالف، برانداز، اصلاحات و کهنه‌‌گرایان را با آرایشی نوین تحت عناوین حکمرانی و عدالت‌خواهی، فسادستیزی و مردم‌دوستی بیان می‌کنند و بر تیرگی و غبارآلودگی فضای ملتهب مجازی و شبکه‌های اجتماعی می‌افزایند. @hekmat121
📌راه‌کنش پس از فتنه ۱۴۰۱ 🔹فتنه‌ی اخیر درس‌ها و عبرت‌های زیادی داشت. یکی از درس‌های مهم این فتنه، مشاهده‌ی نتایج و پیامدهای به نسل نوجوان و رهاشدگی فرهنگ عمومی و جذب آنها به سمت استفاده نامحدود و بی ضابطه از محتواهای بی‌در و پیکر شبکه‌های مجازی و اشتغال فکری و قلبی به بازی‌های خشن رایانه‌ای است که در مجموع سازنده‌ی یک و انتقال دهنده‌ی شبکه‌ای از پیام‌های آرمان‌‌ساز، هویت‌دهنده و تمایز دهنده است. 🔸 خطرناکترین بحران برای هر جامعه‌ای، و قطع ارتباط نسل جدید با ارزش‌ها و هنجارهای ملی و دینی است البته نه هر ارزش و هنجاری. طبیعتا این گسست و قطع ارتباط به تقابل و تضاد اجتماعی می‌انجامد؛ چرا که نسل جدید گمشده‌ی هویتی خود را نه در تاریخ و فرهنگ خود بلکه در فرهنگ و آیین دیگری جستجو می‌کند که در ابتدا ظاهری متفاوت و اما به تدریج آرمانی متقابل را بازآفرینی می‌کند و بدین واسطه هویتی متعارض را برمی‌گزیند و کنش‌های خود را بر آن اساس تنظیم می‌کند. 🔹 طبیعت نوجوان، احساسی بودن، پر شور و نشاط بودن و داشتن قدرت تخیل بالا و آرزوی قهرمان بودن است، اما صرف این ویژگی‌ها موجب کنش‌های متعارض نیست بلکه این سنخ از کنش‌ها در نوجوانان نتیجه‌ی بحران در شخصیت و ایجاد تعارض در هویت کنشگر و غلبه‌ی هیجانات شدید برآمده از آن بحران شخصیتی و سرگردانی هویتی بر کنشگری اواست. تعارضی که بخش عمده‌ی آن، محصول تلقی تخیلی از "خود"، "دیگری" و "ضد خود" است. تلقی‌ای که نه در متن ارتباطات انسانی واقعی و مشارکت اجتماعی برای برآمده از جهان ذهنی و برساخته‌ی رسانه‌های ارتباطی و سرگرمی‌های تخیل ساز است. 🔸 به تعبیر دیگر، وقتی مشارکت معنادار، سازنده و پرنشاط از نسل نوجوان گرفته شود و تمام مسئولیت او به نمره آوردن در ازمونهای پایان سال و قبولی در کنکور محدود شود و باقی اوقات به سرگرمی‌های رایانه‌ای و فعالیت مجازی مشغول داشته می‌شود تا مزاحم کار پدر و مادر نشود(تربیت گلخانه‌ای)، این نوجوان نمی‌تواند درکی هرچند اولیه از همه‌ی واقعیت‌های زندگی داشته باشد و با لایه‌های متنوع هویت فرهنگی خود ارتباط برقرار کند، لذا نمی‌تواند همه ابعاد وجودی خودش را به اندازه رشد و بلوغ جسمی بالفعل کند لذا رشد او رشد کاریکاتوری است. 🔹 حال اگر این رشد کاریکاتوری با یک فرهنگ مسئولیت گریز و توجیه‌گر تنبلی‌ها و عقب‌ماندگی‌های خود با مقصر دانستن دیگران و بخصوص حاکمیت و دولت همراه شود، نوجوان کنشگر ما نیز به تبع فرهنگ عمومی، ریشه‌ی همه‌ی عقب‌ماندگی شخصی و اجتماعی خود (در مقایسه با جهان تخیلی) را دیگران و مقصر را دولت‌مردان و مسئولان می‌دانند. لذا همواره نسبت به وضع موجود اعتراض دارد و در مخیله خود به خروج از این جهان (مسئولیت گریزی) و ورود به جهان بدیل رؤیایی (بی‌مسئولیت) می‌اندیشد. 🔸 اگر این احساسات پرشور و نشاط با آن جهان معنایی ذهنی، تخیلی و مجازی در هم آمیزد و در اختیار جریانهای سیاسی و چهره‌های اجتماعی (سلبریتی‌ها) قرار گیرد با ابزار قدرتمند رسانه به تحریک و بهره‌‌برداری از آن نیروی متراکم پرقدرت در جهت منافع و مقاصد خود می‌پردازند. 🔹مهمترین راه‌کنش و راهبرد جبهه انقلاب و دلسوزان ایران اسلامي مشارکت فعال در بسیج عمومی و دوستی با نوجوانان‌ به عنوان سرمایه‌های بزرگ انقلاب و پیشران پیشرفت وتعالی کشور است. امروز همه‌ی ما مسئولیت داریم که این نسل را همانگونه که هستند درست بشناسیم و از در دوستی و رفاقت با آنها وارد گفتگو بشویم و آنها را در برنامه‌های متنوع فکری، مذهبی، تفریحی، اجتماعی و مانند آن مشارکت بدهیم. 🔸 مشارکت دادن نسل نوجوان در فعالیت‌های سازنده و بانشاط اجتماعی موجب احساس شخصیت و ارتباط عملی با هویت ملی و تاریخ فرهنگی خود می‌شود و همین موجب دلبستگی او به ارزش‌ها و احساس مسئولیت نسبت به سرمایه‌ها و آینده‌ی جامعه خودش می‌شود. 🔹 در این رفاقت‌ها و مشارکت‌ها به طور طبیعی (نه دستوری و تجویزی) جهان معنایی متفاوتی برای نوجوان ساخته می‌شود و نوع نگاه او به اطراف و گرایش او به پدیده‌ها و کنش او در اجتماع تغییر می‌کند. https://eitaa.com/hekmat121
روایتی از اشوبگران تهران که با تحلیل فوق کاملا هماهنگ است: ⏬⏬⏬
یک شب با اغتشاش‌گران 🔹فیلم‌های منتشرشده از اغتشاشات و حضور پررنگ نوجوان‌ها در آن برایم عجیب بود. عصر چهارشنبه برای شناخت بیشتر این طیف میان معترضان رفتم. پیدا کردن‌شان سخت نبود. ساعت ۱۷:۳۰ در تقاطع خیابان مظفر با چند دختر و پسر جوان همراه شدم؛ همگی تقریبا زیر ۱۸ سال. با اولین شعارها همراهی کردم و وارد خیابان ولی‌عصر شدیم. پلیس مانعِ تجمع می‌شد. شلیک اولین گاز اشک‌آور حسابی چشم و گلویم را سوزاند. 🔹روال کار این بود که اول شعار می‌دادیم و وقتی حدود ۴۰ نفر می‌شدیم با هدایت لیدرهای موتورسوار خیابان را می‌بستیم. برخوردها خشن بود. متوجه شدم برخی چاقوی جیبی و اسپری فلفل داشتند. 🔹قرار بعدی میدان فردوسی بود. در مسیر هم‌کلام شدیم. کار را جدی گرفته بودند اما بعضا شوخی‌های غیراخلاقی بین دختر و پسرها رد و بدل می‌شد. در شوخی‌هایشان هم عصبی بودند. واژه‌هایی به کار می‌بردند که ویژه زیست مجازی بود. رفتارشان مثل قهرمان بازی‌های رایانه‌ای بود. انگار خرابکاری را برای هیجانش انجام می‌دادند؛ یک‌جور تخلیه انرژی اما در گوشه دیگر میدان، ماجرا فرق می‌کرد. ماجرای بازی گیمرهای خشن در پازل لیدرهای موتورسوار را اینجا بخوانید @Farsna