eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
726 دنبال‌کننده
518 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه این جهان را باور کنم؟‌ 🔻این ترانه حزین و تصاویر واقعی را ببینید و اگر برای زخم دهشتناک غزه، اشک ریخته‌اید، اگر از مال و وقت و اعتبار خود خرج کرده‌اید تا به سهمی کوچک، یاورشان باشید خوشحال باشید که انسانید.. و روزی نه چندان دیر، بر فتح و پیروزی مقاومت اسلامی فلسطین اشک شوق و شادی خواهید ریخت، ان‌شاءالله 🔻 https://eitaa.com/lashkarekhoban
حسن مقدم، وسط بیابان، قبل از تست یک موتور جدید، در اوج اضطراب و نگرانی و زیر باری بسیار سنگین.... مردی که از وقتی خود را یافته بود داشت می‌دوید و کار می‌کرد، کارهای بر زمین مانده را برمی‌داشت و انجام می‌داد و بقیه را هم راه می‌انداخت... می‌دوید و دورها را می‌دید و افق دید و آرزوهایش بلندتر می‌شد... می‌خواست سلاح دقیق و پرقدرتی بسازد که رژیم نحس اسرائیل و شیطان بزرگ را هم در صورت اراده رهبرش، نابود کند... درود بر رویاهای پاک تو ، مرد! https://eitaa.com/lashkarekhoban
این شعر زیبا با مضامین عالی، عجیب به جانم نشست... نوش جان عاشقان امان حسن علیه‌السلام: نازل شده به دفتر ما «حاوسین‌و‌نون» بارانِ وحی، آمده با حاوسین‌و‌نون درگیرِ لکنت است، زبانِ فرشتگان شد «عین‌ و را و شینِ» خدا حاوسین‌و‌نون گفتیم، اسم اعظمِ پروردگار چیست ؟! درجا ندا رسید، که «یا حاوسین‌و‌نون» ما هر چه خواستم، نوشتند، «مستجاب» چون خوانده‌ایم، قبلِ دعا حاوسین‌و‌نون حالا که گفته‌اند، به عشقش نفس بزن باید «حسین» دم شود و بازدم «حسن» ما سائلانِ دست، به دامان گرفته‌ایم کشکول، زیر نم‌نمِ باران گرفته‌ایم از قطره‌های آبِ وضویت؛ همیشه آب … از نان‌خورانِ خانه‌ی تو نان گرفته‌ایم ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم … دارو برای نسخه‌ی درمان گرفته‌ایم وقتِ سلوک، از لبِ دکّانِ اهلِ ذکر ذکرِ «حسین جان» و «حسن جان» گرفته‌ایم از لحظه‌ای که در به درِ در زدن شدیم موقوفه‌ای برای حسین و حسن شدیم وقتی بساط مستی‌مان جور می‌شود نامت شراب می‌شود انگور می‌شود «حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت «سین»اش میان سفره‌ی ما سور می‌شود ما بی‌نوا و نان و نوا «نون» نام توست با گفتن از تو روزی‌مان نور می‌شود رحمی کن و نقاب بزن؛ دارد آفتاب از شدت درخشش تو کور می‌شود نام تو را ادامه‌ی کوثر نوشته‌اند از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشته‌اند موسی همین که گفت «حسن جان» کلیم شد با لقمه‌های علمِ تو لقمان حکیم شد عیسی شفا گرفت و مسیحا شد و سپس در چارمین حریمِ شفایت مقیم شد جبریل، با بهانه‌ی وحی آمد و نشست از عشقِ آب و دانه‌ی تو یاکریم شد حتی گدای خانه‌ات از سفره‌دارهاست از همنشینی‌ات رمضان هم کریم شد روزی هزار شکر، در این خانه نوکریم انت‌الکریم، ابن‌کریم و اخ‌الکریم ای واژه‌ی سکوتِ پر از حرف؛ امام صبر ! ای آنکه ریختند، به کام تو جام صبر ای پِی کننده‌ی شترِ فتنه‌های شوم ای ذوالفقارِ خسته میان نیام صبر وقتی نمازِ راهِ علی در قعود، بود برپا نگاه داشتی‌اش با قیام صبر یک داستان نوشته‌ام از زندگانی‌ات با نام گریه‌دارِ «امامی به نام صبر» ای صبرِ تو تجلّی پیکارِ کربلا باید تو را نوشت، جلودارِ کربلا شاعر: رضا قاسمی https://eitaa.com/lashkarekhoban
امشب بر شما چگونه گذشت؟ دومین شب جمعه سال نوی شما کجا طی شد؟ من امشب، در بهشت کلمات بودم.... در بهشت خطوط عاشقی که هنوز بعد از قریب ۱۸ سال که از عروج صاحب آن قلم می‌گذرد، شور و شیدایی می‌پراکندند... عزیز! فقط دعا می‌کنم امشب میهمان حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام باشید و برای حضرت حسین علیه‌السلام خوش خدمتی کنید... رضوان الهی نوش جان عاشقتان https://eitaa.com/lashkarekhoban
مظلوم حسینیم..... 😭😭😭❤️❤️❤️ به خط استاد ابراهیم بخت‌شکوهی ۲۲ سال پیش تحریر شده است.....
ان‌شاءالله دعا کنیم همگی باقیات‌الصالحاتی از عمرمان داشته باشیم... به هر شکل به هر میزان چیزی که خالص باشد، بماند و قبول شود 🌿🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ظهر که سوره مجادله را می‌خواندم، یاد این خاطره از شهید طهرانی مقدم افتادم... در آخرین روزهای ماه رمضان سال گذشته در یک جمع کوچک، زینب جان، دختر عزیز حاج حسن این را گفت و بعد برای من تکمیلش کرد... دلم نیامد وارد کتاب نکنم. جزو آخرین صفحاتی بود که از نو نوشته شد... تقدیم شما که دوست و دوستدار شهیدانید و ان‌شاءالله ثابت قدم در محضر قرآن کریم 🌹🌿:
با اینکه واقعا زمانی برای نشستن پای برخی جلسات مورد علاقه‌اش نداشت اما از فرصت‌هایی که گاهی چون نسیم می‌گذشتند استفاده می‌کرد. یک روز ماه رمضان، تلویزیون در حال پخش تلاوت قرآن بود. قاری با لحن و صوت زیبایی می‌خواند : کَتَبَ اللّهُ لَاَغلَبَنَّ أَنا و رُسُلی إِنَّ اللّهَ قویٌّ عَزیز زینب حافظ قرآن بود و می‌توانست با این آیه همراه شود اما محو حالات پدرش شده بود که مست این آیه و معنایش بود که بر تلویزیون نقش بسته بود: «خدا مقرّر کرده است که: حتماً من و پیامبرانم پیروز خواهیم شد، آری خدا نیرومندِ شکست‌ناپذیر است.» حاج حسن با لذتی عمیق سرش را تکان می‌داد و می‌گفت: «به به ... به به ... .» تمام زندگی وتلاش‌های او بخشی از این مسیر رسیدن به پیروزی حق بود و این وعدۀ الهی روح و جانش را در این راه محکم‌تر می‌کرد. 🔻(لطفا بدون لینک منتشر نشود) https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
با اینکه واقعا زمانی برای نشستن پای برخی جلسات مورد علاقه‌اش نداشت اما از فرصت‌هایی که گاهی چون نسیم
در تکمیل این خاطره، حامد، یکی از شاگردان حاج حسن طهرانی مقدم می‌گوید: «مدتی بعد، حاج حسن در یکی از جلسات کاری این آیه را خواند: کتَبَ اللّهُ لَاَغلَبَنَّ أَنا و رُسُلی إِنَّ اللّهَ قویٌّ عَزیز و گفت: «این آیه نشان‌دهندۀ ابرقدرتیِ خداونده!» بعد در یکی از نمایشگاه‌هایی که قرار بود آقا تشریف بیاورند، تاکید کردند همین آیه را بزرگ بنویسند و بر سر در نمایشگاه بزنند.» https://eitaa.com/lashkarekhoban
هدایت شده از شعله ی طور
باز نشر (در انتشار همراه باشید) هو العلی العظیم ‍ ‍ ♦️اذن دخول شب قدر شاید اگر درشب نوزدهم و شب بیست و یکم سجده ای نسبتا طولانی داشتیم و با صدیقه ی طاهره سلام الله علیها تکلمی باطنی توامان با اشک داشتیم و در این میانه وصول به باطن امیرالمومنین علی علیه السلام را طلب کنیم در شب بیست و سوم ماه مبارک از باطن امیرالمومنین سلام الله علیه ما را وارد باطن فاطمه سلام الله علیها و درک لیله القدر بنمایند. شاید که توانستیم این دوبزرگوار را در این سه شب مجاب کنیم که حقیقتا تشنه کام ورود در منظومه ی حقیقتشان هستیم. این شبها شب های نا امیدی نیست، شب امید و حرکت و باور به توان ولایت کبرای الهیه در وصول انسان غرق شده و محصور به اشارتی از ابروان صاحب این لیالی است. یا علی! تو همان تجلّیِ ایزدی ، که فراز عرشی و لا مکان خبری ز گردش چشم تو ، حرکات گردش آسمان دهد آن فؤاد و لسان تو ، ز فروغ لوح و قلم نشان تو که ردّ شمس کُنی عیان ، به یکی اشاره‌ی ابروان دو مُسخّر آمده مِهر و مَه ، هله بر هلالِ تو یا علی   پ ن: توسل به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را از گودال قتلگاه آغاز کنید... 🔻المکتوبات فی النجف الاشرف @m_h_esfahani
نوحه ترکی زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت امام مظلوممان... به یاد همه شهدا 🌷و همه زینب‌های تاریخ که چله‌نشین غم شهیدان شدند... 😭
و باز شهدا ، یاران صادق، غواصان دریای بیکران عشق و شهود، راهمان دادند در شب قدری دیگر... بیاد همه همراهان و آشنایان و رفقای دور و نزدیک بوده و هستم... اللهم عجل لولیک الفرج .... (شهید داود زارعی، غواص دلاور گردان حبیب، شهید کربلای ۵، تک‌پسر مادرش بود... حالا سالهاست در ابدیت با همند پس از دوران فراقی پر سوز... )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در كنار همه اين مسايل، زندگي در جمع باصفاي رزمنده‏ها پرخاطره و لذتبخش ادامه داشت. آن روزها مصادف بود با خرداد و ماه مبارك رمضان. گرماي بي‏سابقه آفتاب خوزستان تحرك را در طول روز محدود كرده بود اما دم غروب كه مي‏شد، خودمان را به‏طرف سنگر تداركات مي‏كشانديم تا در افطار عمو محمد شريك شويم. «محمد ملك‏جاني»، پيرمرد كشاورزي بود كه همراه پسرانش به جبهه آمده و در قسمت تداركاتِ واحد كار مي‏كرد. او در گرماي 50 درجه زيد از مسئول واحد اجازه گرفته بود و روزه مي‏گرفت. دم غروب، بنده خدا ديگر رمقي برايش نمي‏ماند و آن وقت بود كه ما بر سرش نازل مي‏شديم: «چطوري محمدعمو؟» مي‏ديد دو تا كمپوت هست و سه نفر مهمان دارد! مي‏گفت: «آقا، من ديگه تو تداركات نمي‏مونم. مي‏رم جلو، كلاش برمي‏دارم. مي‏رم خط مقدم ...» اما ما از رو نمي‏رفتيم و او هم مي‏دانست كه باز بايد منتظر مهمانان ناخوانده باشد. 🌿🌷🌿🌷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
شرايط خاص كشور و مشكلات سياسي و اقتصادي و فشار ساير كشورها، در كل جبهه تأثير بسزايي گذاشته و باعث افت روحيه رزمنده‌‏ها شده بود. اعزام نيرو كم شده بود و به نظر مي‏‌رسيد فرماندهان در خصوص اين مسأله با مشكل روبه‌‏رويند. همه نيروهاي اطلاعات در حسينيه‌‏اي كه كنار مقر فرماندهي لشكر بود، جمع شديم تا به سخنان فرمانده لشكر گوش فرا دهيم. برادر «علي فائقي» بساط دوربين فيلمبرداري را چيده بود و همه منتظر بوديم. آقامهدي با قرآني كه در دست داشت وارد حسينيه شد و در پشت تريبوني كه با جعبه‌‏هاي مهمات درست كرده بوديم، قرار گرفت. پرچم‌هاي سياه و سرخ منقش به «يااباعبدالله عليه‌‏السلام»، «لبيك يا خميني» و ... ديوارهاي حسينيه را كه از گوني‌هاي پر از خاك تشكيل مي‏‌شد، تزيين كرده بود. ماه مبارك رمضان بود و از بركت آن ماه، چهره‌‏ها صفاي ديگري داشت. آقامهدي با ياد و نام خدا شروع به صحبت كرد و اولين جمله‌‏اي كه گفت، خطاب به برادر فائقي بود: «مؤمن، مگه نوار اضافي داريد كه از من تصوير برمي‌‏داريد؟» با جان و دل گوش به صحبتهاي از سرِ دردِ فرمانده عزيزمان سپرده بوديم. آقامهدي از شرايط روز جنگ، كمبود نيرو و اين كه ما بايد بيش از اينها استقامت كنيم، مي‏‌گفت. او مثل هميشه از قرآن مجيد آياتي برگزيده بود كه مي‏‌خواند و شأن نزولش را مي‌‏گفت. از ياران رسول خدا مي‌‏گفت كه در اوج شكنجه و خستگي از پيامبراكرم مي‌‏پرسيدند: «كو نصرت خداوندي؟» و آيه «اَنَّ نصرالله قريب» نازل شد و اين قريب بودن بيشتر از پنجاه سال طول كشيد تا مسلمانان در دنيا پيروز شوند. آقامهدي نتيجه مي‏‌گرفت كه ما هنوز كاري نكرده‌‏ايم كه به خاطر آن به اين زودي خسته شده‏‌ايم. بايد از پيامبر اكرم و ياران او درس بگيريم و به تكليفمان عمل كنيم. سخنان فرمانده دلاورمان تأثير عجيبي در تقويت روحيه نيروها داشت. سخنراني با دعا و صلوات پايان يافت و مثل هميشه آقا مهدي در حلقه بچه‌‏ها گم شد... https://eitaa.com/lashkarekhoban
امشب شهادتنامه عشاق امضا می‌شود.... شهید و تعدادی از حین کار سوخت‌ریزی.... آری بهشت را به بها دهند... نه بهانه... ای بهشت حقیقی... امشب، ما را از بهانه‌ها گذر بده... 😭 شهدا! من در هر حال خوش و وقت خاص، یادتان کرده و می‌کنم😭 باور نمی‌کنم شما توجه نکنید، یاد نکنید... ‌در بزم امام شهید https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست نازنینی سحر روز ۲۱ ماه مبارک، ما را به این زیارت و دعای کامل، یاد کرده.... اللهم عجل لولیک الفرج 😭🩵
من، علی علیه‌السلام را در نیمه شب جمعه‌ای شناختم در میانه دعای کمیل، وسط دشت ... وقتی حیران و دربه در از میانه کلمات سردرگم، پرسش‌های آواره، رفاقت‌های سرد، هنرهای بی‌نور، مقصدهای بی‌چراغ.... کشیده شده بودم به وادی کلماتی که از خشن‌ترین چیز، از جنگ، می‌گفتند اما خورشیدی درونشان می‌درخشید و نور و امیدی ساطع می‌شد که روح را شور و هوای تازه برای حرکت می‌بخشید... نوروز ۱۳۷۵... شلمچه‌... علی و فاطمه... و کمیلی که در میانه اشکهای رها، ناتمام ماند... هر سال، در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت امام علی علیه‌السلام، سری به آن شروع می‌زنم... شکر می‌کنم برای رسیدن به آن نقطه و آن شب... ماجرای مرگ و زندگی را برای من، شهدا ساده و روشن و خواستنی کردند و در صدرشان مولایم علی... آرزو می‌کنم هر انسانی، مخصوصا جوانان، چنان لحظه‌ای را در زندگی‌شان داشته باشند. لحظه شکستن پوسته و آغاز جوانه زدن 🌱 https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در طول سالیان اخیر، برای شنیدن از تاریخ اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام و تازه و محکم کردن رابطه ... از چند کتاب و چند نفر بسیار بهره برده و به نوعی مدیونشان هستم... و دریغ و تاسف که چند سالی‌ست برنامه‌های زنده و خاص صدا و سیما، محروم از نفس و کلام ایشان است! مخصوصا برنامه ماه من شبکه ۳.... که با کلام استاد کاشانی، در سحرهای شگفت، به در خانه مولا می‌رفتیم... و اینک... از هر کس، چیزی آموخته‌ام، بر گردنم حق استادی دارد و درودش می‌گویم و دعایش می‌کنم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
سردار زاهدی سردار محمدرضا زاهدی... نامتان نه، اما عکس‌تان چه آشنا بود برایم... رفتم سراغ متن کتاب حاج حسن... مطمئن بودم شما را به‌واسطه آن کتاب و جملات می‌شناسم... شما را به نام سردار علی زاهدی در کتاب نامیده بودیم... شاید برای رعایت برخی موارد... تک تک سطرهایی که ردی از شما در آن بود خواندم... سردار زاهدی... شهید زاهدی... خوش به حال شما که شهادتنامه‌تان زود امضا شد... آن هم به دست دشمن شقی‌... حالا که در نخستین ساعات عروج‌تان، تب گفتن از شما و تحلیل‌ها و نظریه‌ها برای نحوه‌ی انتقام داغ شده، چه چیزی بهتر ازینکه به کلمات خود حسن آقا، شهید عزیزمان، بسنده کنم وقتی در مراسم معارفه‌تان به عنوان فرمانده هوافضای سپاه ، همان جلسه تودیع سردار [شهید] احمد کاظمی به او و شما گفت و برایتان آرزوها کرد.... ۱ https://eitaa.com/lashkarekhoban