eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری به یادگار بمانی که بوی او داری توان به دست تو دادن گرش نکو داری در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت جز این قدر که رقیبان تندخو داری نوای بلبلت ای کجا پسند افتد که گوش و هوش به مرغان هرزه گو داری به جرعه تو سرم مست گشت نوشت باد خود از کدام خم است این که در سبو داری که گر بدو رسی از شرم سر فروداری دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن تو را رسد که غلامان ماه رو داری قبای حسن فروشی تو را برازد و بس که همچو همه آیین رنگ و بو داری ز کنج صومعه مجوی گوهر قدم برون نه اگر میل جست و جو داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/766 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار که غنچه غرقِ عرق گشت و به جوش آمد به گوشِ هوش نیوش از من و به کوش که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد ز فکرِ تفرقه بازآی تا شوی مجموع به حکمِ آن که چو شد اهرمن سروش آمد چه گوش کرد؟ که با ده زبان خموش آمد چه جایِ صحبتِ نامحرم است مجلسِ انس؟ سرِ پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد ز خانقاه به میخانه می‌رود مگر ز مستیِ زهدِ ریا به هوش آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1067 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را تَفَقُّدی نکند طوطی شکرخا را غرور حُسنت اجازت مگر نداد ای ؟ که پرسشی نکنی عَندَلیب را به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سَهی‌ قدانِ سیَه‌ چشمِ ماه‌ سیما را به یاد دار مُحِبّان بادپیما را جز این قَدَر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مِهر و وفا نیست روی زیبا را در آسمان نه عجب گر به گفتهٔ سرود زُهره به رقص آورد مسیحا را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/818 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست بیار نَفحِه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست چه باشد ار شود از بندِ غم آزاد چو هست مسکین غلام و چاکر دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/698 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شورش سحر باشد خفته از بی‌خبر باشد تیرباران را دل شوریدگان سپر باشد عاشقان کشتگان معشوقند هر که زنده‌ست در خطر باشد همه عالم جمال طلعت اوست تا که را چشم این نظر باشد کس ندانم که بدو ندهد مگر آن کس که بی بصر باشد آدمی را که خارکی در پای نرود طرفه جانور باشد گو ترش روی باش و تلخ سخن زهر لبان شکر باشد عاقلان از بلا بپرهیزند مذهب عاشقان دگر باشد پای رفتن نماند را مرغ عاشق بریده پر باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/540 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صاحب نظر نباشد در بند نیک خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی ای نقطه سیاهی بالای خط سبزش خوش دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی حور از بهشت بیرون تو از کجایی مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی دیگر کسش نبیند در بوستان خرامان گر سرو بوستانت بیند که می‌خرامی بدر تمام روزی در آفتاب رویت گر بنگرد بیارد اقرار طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد گر پسته‌ات ببیند وقتی که در کلامی در حسن بی‌نظیری در لطف بی نهایت در مهر بی ثباتی در عهد بی دوامی لایقتر از امیری در خدمتت اسیری خوشتر ز پادشاهی در حضرتت ترک عمل بگفتم ایمن شدم ز عزلت بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی فردا به داغ دوزخ بسوزد کامروز آتش از وی نبرد خامی هر لحظه سر به جایی بر می‌کند خیالم تا چه بر من آید منقطع لگامی چو ترک هستی گفتی ز خلق رستی از سنگ غم نباشد بعد از شکسته جامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/87 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شوری ز برخاست برخاست غریوی از چپ و راست ؟ کز هر طرفی هزار غوغاست تا جام لبش کدام می داد؟ کز جرعه‌اش هر که هست شیداست ،_قدحی،_که_مست_عشقم و آن باده هنوز در سر ماست آن نعرهٔ شور هم‌چنان هست وآن شیفتگی هنوز برجاست کارم، که چو زلف توست در هم بی‌قامت تو نمی‌شود راست کز جام، غرض می مصفاست آیینهٔ روی توست جانم عکس رخ تو درو هویداست گل رنگ رخ تو دارد ، ارنه رنگ رخش از پی چه زیباست ؟ ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست؟ باغی است جهان، ز عکس رویت خرم آن که در تماشاست در باغ همه رخ تو بیند از هر ورق گل، آن که بیناست از عکس رخت گلزار و بهار و باغ و صحراست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1084 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟ ؟ به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟ اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم ،_که_سخت_مشتاقم به حال من نظری کن که، سخت مسکینم ز بود من اثری در جهان نبودی، گر امید وصل ندادی همیشه تسکینم بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری ازان سبب دو لب توست جان شیرینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1058 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شوخی مکن ای یار که نظرانند بیگانه و از پس و پیشت نگرانند کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند اهل نظرانند که چشمی به ارادت با روی تو دارند و دگر بی بصرانند هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا بعد از غم رویت غم بیهوده ساقی بده آن کوزهٔ خمخانه به درویش کانها که بمردند کوزه گرانند چشمی که جمال تو ندیده‌ست چه دیده‌ست؟ افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند تا رای کجا داری و پروای که داری؟ کز هر طرفت طایفه‌ای منتظرانند اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند به جفا ترک محبت نتوان گفت بر در بنشینم اگر از خانه برانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/479 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهریست پرظریفان وز هر طرف نگاری یاران صلای است گر می‌کنید کاری در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری چون من شکسته‌ای را از پیش خود چه رانی کم غایت توقع بوسیست یا کناری می بی‌غش است دریاب وقتی خوش است بشتاب سال دگر که دارد امّید نوبهاری هر یک گرفته جامی بر یاد روی چون این گره گشایم وین راز چون نمایم دردیّ و سخت دردی کاریّ و صعب کاری هر تار موی در دست زلف شوخی مشکل توان نشستن در این چنین دیاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/768 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکفته شد حَمرا و گشت بلبل مست صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست ببین که جام زُجاجی چه طُرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست از این رِباط دودر، چون ضرورت است رَحیل رِواق و طاقِ معیشت، چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست که نیستی است سرانجام هر کمال که هست شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر به باد رفت و از او خواجه هیچ طَرف نبست به بال و پَر مرو از ره که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست زبان کِلکِ تو چه شکر آن گوید که گفتهٔ سخنت می‌برند دست به دست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/984 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شمع بخواهد نشست بازنشین ای روی تو دیدن به روز نماید تمام مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام باغ سرای نشان می‌دهد وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام ما به تو پرداختیم خانه و هرچ اندر اوست هر چه پسند بر همه عالم حرام خواهیم آزاد کن قویتر ببند مثل تو صیاد را کس نگریزد ز دام هر که در آتش نرفت بی‌خبر از سوز ماست سوخته داند که چیست پختن سودای خام اولم اندیشه بود تا نشود زشت فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام اگر و ننگ در سر او شد چه شد مرد ره نیست که‌ش غم ننگ است و ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/354 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال که نیست صبرِ جمیلم ز اشتیاقِ جَمال حکایتِ شبِ هجران فروگذاشته بِهْ به شکرِ آن که برافکند پرده روزِ وصال بیا که پردهٔ هفت خانهٔ چشم کَشیده‌ایم به تَحریرِ کارگاهِ خیال چو بر سرِ صلح است و عُذر می‌طلبد توان گذشت ز جورِ رقیب در همه که کَس مباد چو من در پِیِ خیالِ محال قَتیلِ تو شد غریب، ولی به خاکِ ما گذری کن که خونِ مات حلال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/924 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه مدان، تو خواجه، ما را ما از صفت جلال اوییم در راه به سر دوان چو گوییم تا خوی صفات او گرفتیم نشناخت کسی که در چه خوییم؟ می‌گفت از سر سوز: ما نیز برای گفت و گوییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرزِ یمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین خریدیم و برفت شد چمان در چمنِ حسن و لطافت لیکن در وصالش نَچَمیدیم و برفت کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/672 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین درازدستی این کوته آستینان بین به خرمن دو جهان سر فرو نمی‌آرند دماغ و کبر گدایان و خوشه چینان بین بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند نیاز اهل و ناز نازنینان بین حقوق صحبت ما را به باد داد و برفت وفای صحبت و همنشینان بین ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین کدورت از ببرد صحبت دوست صفای همت پاکان و پاکدینان بین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/813 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بی‌بنیاد زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش ز کاسهٔ سرِ جمشید و بهمن است و قباد که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند؟ که واقف است که چون رفت تخت جم، بر باد؟ که لاله می‌دمد از خونِ دیدهٔ فرهاد مگر که لاله بدانست بی‌وفاییِ دهر که تا بزاد و بِشُد، جامِ می ز کف نَنَهاد بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد نمی‌دهند اجازت مرا به سِیرِ سفر نسیمِ بادِ مُصَلّا و آبِ رُکن آباد قدح مگیر چو مگر به نالهٔ چنگ که بسته‌اند بر ابریشمِ طرب شاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1148 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکست عهد مودت نگار برید مهر و وفا یار سست پیوندم به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن نپسندم اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم بیار ساقی سرمست جام باده بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم به خاک پای تو سوگند و جان زنده که من به پای تو در مردن آرزومندم بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم به گفت که از این سخن بگریز کجا روم که به زندان دربندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/336 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرط است جفا کشیدن از یار خمر است و خمار و و خار من معتقدم که هر چه گویی بود از لب شکربار پیش دگری نمی‌توان رفت از تو به تو آمدم به زنهار عیبت نکنم اگر بخندی بر من چو بگریم از غمت زار شک نیست که بوستان بخندد هر گه که بگرید ابر آذار تو می‌روی و خبر نداری واندر عقبت قلوب و ابصار گر پیش تو نوبتی بمیرم هیچم نبود گزند و تیمار جز حسرت آن که زنده گردم تا پیش بمیرمت دگربار گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی بنشینم و روی به دیوار دانم که میسرم نگردد تو سنگ درآوری به گفتار نرود به سختی از پیش با قید کجا رود گرفتار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/424 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش مَذاقِ حرص و آز ای ، بشو از تلخ و از شورَش بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم به شرطِ آن که نَنْمایی به کج طبعانِ کورش سلیمان با چُنان حشمت، نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از ولیکن خنده می‌آید، بدین بازویِ بی زورش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/953 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند هزار شُکر که شهر بی‌گنهند جفا نه پیشهٔ درویشیَست و راهرُوی بیار باده که این سالکان نَه مردِ رهند مَبین حقیر، گدایانِ را کاین قوم شَهانِ بی کمر و خسروانِ بی کُلَهند به هوش باش که هنگامِ بادِ اِستغنا هزار خرمنِ طاعت به نیمْ جو ننهند چو بندگان بِگُریزند و چاکران بِجَهَند غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم نه آن گروه که اَزْرَق لباس و سیَهَند قدم مَنِه به خرابات جز به شرطِ ادب که سالکانِ درش محرمانِ پادشهند جنابِ بلند است همّتی که عاشقان، رهِ بی‌همتان به خود ندهند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب از دست سلسبیلست و گر میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌ بینم که خرما بر نخیلست نه وسمست آن به خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست سرانگشتان نه در حنا که در قتیلست الا ای کاروان محمل برانید که ما را بند بر پای رحیلست هر آن شب در فراق روی لیلی که بر مجنون رود لیلی طویلست کمندش می‌دواند پای مشتاق بیابان را نپرسد چند میلست چو مور افتان و خیزان رفت باید و گر ره به پای پیلست حبیب آن جا که دستی برفشاند محب ار سر نیفشاند بخیلست ز ما گر طاعت آید و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست بدیل دوستان گیرند و یاران ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست سخن بیرون مگوی از سخن و دیگر قال و قیلست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/35 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست را گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه برود پیر پای برجا را تو آن درخت کاعتدال قامت تو ببرد قیمت سرو بلندبالا را دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را شبی و و جمعی چه بود تا روز نظر به روی تو کوری چشم اعدا را من از تو پیش که که در معاف دوست بدارند قتل عمدا را تو همچنان شهری به غمزه‌ای ببری که بندگان بنی سعد یغما را در این روش که تویی بر هزار چون جفا و جور توانی ولی مکن یارا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/200 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر که در این رَه نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذَیتَنی بِالهَجرِ و الحَجر برآی ای صبحِ روشن خدا را که بس تاریک می‌بینم شبِ هَجر دلم رفت و ندیدم رویِ فَغان از این تَطاول، آه از این زَجر ،_جفاکَش_باش_حافظ فَاِنَّ الرِبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/982 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شدم از تو شیدا، کجایی؟ به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟ همی جویم تو را هر جا، کجایی؟ چو تو از حسن در عالم نگنجی ندانم تا تو چونی، یا کجایی؟ ز که پرسم، که داند؟ تا کجایی؟ تو پیدایی ولیکن پنهان وگر پنهان نه‌ای، پیدا کجایی؟ ز عالمی پر شور و غوغاست چه دانم تا درین غوغا کجایی؟ شدم سرگشته زین سودا، کجایی؟ درین وادی خون‌خوار غم تو بماندم بی کس و تنها، کجایی؟ دل سرگشتهٔ حیران ما را نشانی در رهی بنما، کجایی؟ چو شیدای تو شد مسکین نگویی: کاخر، ای شیدا، کجایی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈