گواهی امین است بر درد من
سرشک روان بر رخ زرد من
ببخشای بر #ناله عندلیب
الا ای #گل #نازپرورد من
که گر هم بدین نوع باشد فراق
به نزد تو باد آورد گرد من
که دیدهست هرگز چنین آتشی
کز او میبرآید دم سرد من
فغان من از دست جور تو نیست
که از طالع مادرآورد من
من اندر #خور بندگی نیستم
وز اندازه بیرون تو در #خورد من
بداندیش #نادان که مطرود باد
ندانم چه میخواهد از طرد من
و گر #خود من آنم که اینم سزاست
ببخش و مگیر ای جوانمرد من
تو معذور داری به انعام #خویش
اگر زلتی آمد از کرد من
تو دردی نداری که دردت مباد
از آن رحمتت نیست بر درد من
#گواهی_امین_است_بر_درد_من #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/234
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گلبنان پیرایه بر #خود کردهاند
#بلبلان را در سماع آوردهاند
ساقیان #لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس بردهاند
جرعهای #خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بی هوشانه در می کردهاند
ما به یک #شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون #خوردهاند
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسردهاند
خیمه بیرون بر که فراشان باد
فرش دیبا در چمن گستردهاند
زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان #دل مردهاند
تا جهان بودست جماشان #گل
از سلحداران خار آزردهاند
عاشقان را کشته میبینند خلق
بشنو از #سعدی که جان پروردهاند
#گلبنان_پیرایه_بر_خود_کردهاند #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/505
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
مستوجب ملامتی ای #دل که چند بار
عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او
آن بوستان میوه #شیرین که دست جهد
دشوار میرسد به درخت بلند او
گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش
لیکن وصول نیست به گرد سمند او
سر در جهان نهادمی از دست او ولیک
از شهر او چگونه رود شهربند او
چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق
تا جز در او نظر نکند مستمند او
گر #خود به جای مروحه #شمشیر میزند
مسکین مگس کجا رود از پیش قند او
نومید نیستم که هم او مرهمی نهد
ور نه به هیچ به نشود دردمند او
او #خود مگر به لطف خداوندیای کند
ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او
#سعدی چو صبر از اوت میسر نمیشود
اولیتر آن که صبر کنی بر گزند او
#گفتم_به_عقل_پای_برآرم_ز_بند_او #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/221
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر #خویش
نگردم از تو و گر #خود فدا کنم سر #خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در #دلت آید به رای انور #خویش
نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب
غلام #خویش همیپروری و چاکر #خویش
اگر برابر #خویشم به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذارم از برابر #خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر #خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثل است
که صبر طفل به شیر از کنار مادر #خویش
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر #خویش
به #عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به #شرم درافتادم از محقر #خویش
تو سر به صحبت #سعدی درآوری هیهات
زهی خیال که من کردهام مصور #خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر #خویش
#گرم_قبول_کنی_ور_برانی_از_بر_خویش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/375
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر متصور شدی با تو در آمیختن
حیف نبودی وجود در قدمت ریختن
فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست
کاو بتواند چنین صورتی انگیختن
کیست که مرهم نهد بر #دل مجروح #عشق
کهش نه مجال وقوف نه ره بگریختن
داعیه شوق نیست رفتن و باز آمدن
قاعده مهر نیست بستن و بگسیختن
آب روان سرشک و آتش سوزان آه
پیش تو باد است و خاک بر سر #خود بیختن
هر که به شب #شمع وار در نظر شاهدیست
باک ندارد به روز کشتن و آویختن
خوی تو با دوستان تلخ سخن گفتن است
چاره #سعدی حدیث با شکر آمیختن
#گر_متصور_شدی_با_تو_در_آمیختن #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/246
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر کنم در سر وفات سری
سهل باشد #زیان مختصری
ای که قصد هلاک من داری
صبر کن تا ببینمت نظری
نه حرام است در رخ تو نظر
که حرام است چشم بر دگری
دوست دارم که خاک پات شوم
تا مگر بر سرم کنی گذری
متحیر نه در جمال توام
عقل دارم به قدر #خود قدری
حیرتم در صفات بی چون است
کاین کمال آفرید در بشری
ببری هوش و طاقت زن و مرد
گر تردد کنی به بام و دری
حق به دست رقیب #ناهموار
پیش خصم ایستاده چون سپری
زان که آیینهای بدین #خوبی
حیف باشد به دست بی بصری
آه #سعدی اثر کند در کوه
نکند در تو سنگدل اثری
سنگ را سخت گفتمی همه عمر
تا بدیدم ز سنگ سختتری
#گر_کنم_در_سر_وفات_سری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/200
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم
آخر به سرم گذر کن ای دوست
انگار که خاک آستانم
هر حکم که بر سرم برانی
سهل است ز #خویشتن مرانم
تو #خود سر وصل ما نداری
من عادت بخت #خویش دانم
هیهات که چون تو شاهبازی
تشریف دهد به آشیانم
گر خانه محقر است و تاریک
بر دیده روشنت نشانم
گر #نام تو بر سرم بگویند
فریاد برآید از روانم
شب نیست که در فراق رویت
زاری به فلک نمیرسانم
آخر نه من و تو دوست بودیم
عهد تو شکست و من همانم
من مهره مهر تو نریزم
الا که بریزد استخوانم
من ترک وصال تو نگویم
الا به فراق جسم و جانم
مجنونم اگر بهای لیلی
ملک عرب و عجم ستانم
#شیرین زمان تویی به تحقیق
من بنده خسرو زمانم
شاهی که ورا رسد که گوید
مولای اکابر جهانم
ایوان رفیعش آسمان را
گوید تو زمین من آسمانم
دانی که ستم روا ندارد
مگذار که بشنود فغانم
هر کس به زمان #خویشتن بود
من #سعدی آخرالزمانم
#گر_دست_دهد_هزار_جانم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/290
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری
من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری
تا نکند وفای تو در #دل من تغیری
چشم نمیکنم به #خود تا چه رسد به دیگری
خود نبود و گر بود تا به قیامت آزری
بت نکند به نیکویی چون تو بدیع پیکری
سرو روان ندیدهام جز تو به هیچ کشوری
هم نشنیدهام که زاد از پدری و مادری
گر به کنار آسمان چون تو برآید اختری
روی بپوشد آفتاب از نظرش به معجری
حاجت گوش و گردنت نیست به زر و #زیوری
یا به خضاب و سرمهای یا به عبیر و عنبری
تاب وغا نیاورد قوت هیچ صفدری
گر تو بدین مشاهدت حمله بری به لشکری
بستهام از جهانیان بر #دل تنگ من دری
تا نکنم به هیچ کس گوشه چشم خاطری
گر چه تو بهتری و من از همه خلق کمتری
شاید اگر نظر کند محتشمی به چاکری
باک مدار #سعدیا گر به فدا رود سری
هر که به معظمی رسد ترک دهد محقری
#گر_برود_به_هر_قدم_در_ره_دیدنت_سری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/138
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر از جفای تو روزی #دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح باز آرد
ز درد #عشق تو دوشم امید #صبح نبود
اسیر #عشق چه تاب شب دراز آرد
دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
دگر به روی #خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژدهای فراز آرد
اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد
یکی به سمع رضا گوش #دل به #سعدی دار
که سوز #عشق سخنهای #دلنواز آرد
#گر_از_جفای_تو_روزی_دلم_بیازارد #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/569
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن ماه منور که چنین میگذرد
تشنه جان میدهد و ماء معین میگذرد
سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای
نتوان گفت که #زیباتر از این میگذرد
حور عین میگذرد در نظر سوختگان
یا مه چارده یا لعبت چین میگذرد
کام از او کس نگرفتست مگر باد #بهار
که بر آن زلف و بناگوش و جبین میگذرد
مردم #زیر زمین رفتن او پندارند
کآفتابست که بر اوج برین میگذرد
پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست
حیف باشد که چنین کس به زمین میگذرد
هر که در شهر #دلی دارد و دینی دارد
گو حذر کن که هلاک #دل و دین میگذرد
از خیال آمدن و رفتنش اندر #دل و چشم
با گمان افتم و گر #خود به یقین میگذرد
گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست
پادشاهیست که بر ملک یمین میگذرد
#سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی
شاهد آنست که بر گوشه نشین میگذرد
#کیست_آن_ماه_منور_که_چنین_میگذرد #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/556
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که دست تشنه میگیرد به آبی
خداوندان فضل آخر ثوابی
توقع دارم از #شیرین زبانت
اگر تلخ است و گر #شیرین جوابی
تو #خود #نایی و گر آیی بر من
بدان ماند که گنجی در خرابی
به چشمانت که گر زهرم فرستی
چنان نوشم که #شیرینتر #شرابی
اگر سروی به بالای تو باشد
نباشد بر سر سرو آفتابی
پری روی از نظر غایب نگردد
اگر صد بار بربندد نقابی
بدان تا یک #نفس رویت ببینم
شب و روز آرزومندم به #خوابی
امیدم هست اگر عطشان نمیرد
که باز آید به جوی رفته آبی
هلاک #خویشتن میخواهد آن مور
که #خواهد پنجه کردن با عقابی
شبی دانم که در زندان هجران
سحرگاهم به گوش آید خطابی
که #سعدی چون فراق ما کشیدی
نخواهی دید در دوزخ عذابی
#که_دست_تشنه_میگیرد_به_آبی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/176
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید #دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو #خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر #خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
مغان که خدمت بت میکنند در فرخار
ندیدهاند مگر #دلبران بترو را
حصار قلعهٔ باغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را
مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر
چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم
سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را
بهای روی تو بازار ماه و #خور بشکست
چنان که معجز موسی طلسم جادو را
به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد
که بخت راست فضیلت، نه زور بازو را
به #عشق روی نکو #دل کسی دهد #سعدی
که احتمال کند #خوی زشت نیکو را
#کمان_سختْ_که_داد_آن_لطیف_بازو_را؟ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/544
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈