eitaa logo
Modiryar | مدیریار
207 دنبال‌کننده
5هزار عکس
794 ویدیو
2 فایل
• پایگاه جامع مدیریت www.modiryar.com • مدیرمسئول دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی @mahdiyarahmadi • مشاور @javadyarahmadi • اینستاگرام https://www.instagram.com/modiryar_com • تلگرام telegram.me/modiryar • احراز ارشاد http://t.me/itdmcbot?start=modi
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونگی‌ِمدیریتِ کارمندی که ؛ "توجه‌زیاد نیاز دارد" منبع: شاید بعنوان آرزو داشتید می‌‌توانستید به همه افراد تیم‌ توجه بیشتری کنید. اما گاهی به نظر می‌رسد برخی به زمان بیشتری نیاز دارند. شاید آنها مکرر از شما می‌خواهند کارشان را بازبینی کنید، دنبال بازخورد مستمر هستند یا به‌طور منظم برای گفت‌وگو سر میز شما ظاهر می‌شوند. در مورد این شخص در تیم‌تان چه کاری انجام می‌دهید؟ 💢 کارشناسان چه می‌گویند؟ ، از مدیران شرکت آموزش مربیگری؛ می‌گوید: «در جهان امروز، زمان هر فردی ارزش بسیار زیادی دارد.» و این دلیلی است که چرا مدیریت فردی که دائم درخواست می‌کند زمان بیشتر از حد معمول به او اختصاص دهید، چالش‌برانگیز است. ممکن است از اینکه وقت کافی به این فرد اختصاص نمی‌دهید، احساس گناه کنید. این وظیفه شماست که علت ریشه‌ای را شناسایی کنید و به عنوان مدیر، محیطی ایجاد کنید که به افرادی که برای شما کار می‌کنند انرژی بدهد. در اینجا چند استراتژی برای انجام این کار آورده شده است: را با جدیت پیگیری کنید: اول باید دریابیم چه چیزی نیاز این فرد را تشدید می‌کند. شاید او در گذشته برای مدیری سختگیر که به جزئیات اهمیت می‌داده کار کرده و دارد دو بار یا سه بار همه چیز را با شما چک کند. علت این امر می‌تواند یا فقدان اعتماد به نفس باشد. گاهی کارمندان تنها به دنبال این اطمینان هستند که کارشان را درست انجام می‌دهند. ممکن است رفتار شما به گونه‌ای باشد که این نیاز را تشدید ‌کند. شاید شما راهنمایی یا بازخورد کافی نشان نمی‌دهید یا جلسات شما با کارمندان به‌طور بهینه انجام نشده است. ⓶ با کارمندتان : مستقیم با کارمندتان پیرامون مشاهدات از رفتارش گفت‌گو کنید. لحن صدای شما بداخلاق یا تحقیرآمیز نباشد. مثلاً بگویید: «شما برای مسائل X، Y، Z، زیاد پیش من آمده‌اید. اما همه این جلسات غیررسمی موجب می‌شوند از زمان‌مان به‌طور استفاده نکنیم. چگونه می‌توانم شما را بهتر حمایت کنم؟» حتی می‌توانید موضوع را به خودتان بازگردانید: «چه چیزی باعث شده آن تا حدی احساس حقارت کند؟» چیزی مانند این را بگویید: «احساس من این است که زیاد در کار شما دخالت می‌کنم و نگرانم شاید مانعی برای شما باشم.» به این وسیله اعتماد بنفس کارمند خود را بالا ببرید و بگویید: «شما فردی لایق هستید و همیشه نیاز ندارید به من گزارش بدهید.» ⓷ حالا : وقتی حرف‌هایتان را زدید، با دقت به پاسخ‌ها و واکنش‌های کارمند گوش کنید. آیا کارمند شما به بیشتر، ارتباط عمیق‌تر، آموزش بیشتر یا چیز دیگری نیاز دارد؟ ببینید آیا برای رفع نیاز می‌توانید تغییرات کوچکی انجام دهید؟ بعنوان مثال: برقرار کنید: گاهی کارمندان احساس می‌کنند مورد غفلت واقع شده‌اند و صحبت با شما در مورد یک وظیفه تنها بهانه‌ای برای گرفتن زمان بیشتر از شماست. و دوباره ایجاد کنید: فراموش نکنید گاهی باید به کارمندی که کارش را به خوبی انجام می‌دهد، این اطمینان را بدهید که واقعا عملکردش خوب است. کنید: اگر گزارش‌ها حاکی از این است که کارمندتان با یک وظیفه خاص در جدال است، باید ابزارها و منابع لازم را ایجاد کنید. آیا او به آموزش بیشتری نیاز دارد؟ می‌توانید از کمک سایر کارمندان بهره بگیرید. ⓸ مشکل را حل کنید: زمانی که نیازمندی یک کارمند از پایین او نشأت می‌گیرد، با مشکل بسیار بزرگی روبه‌رو هستید. باید از زاویه وارد گفت‌وگو شوید و بگویید: «گاهی دیده‌ام که اعتماد به نفس لازم را ندارید. نمی‌خواهم این موضوع مانع دستیابی شما به پتانسیل‌هایتان شود. چگونه می‌توانیم این مشکل را برطرف کنیم؟» تعیین کنید: اگر کارمندتان از این سیاست سوءاستفاده کرد، مرزهای واضحی را ایجاد کنید. مهربان و خیرخواه باشید. مثلاق بگویید «من ۱۵ دقیقه قبل از جلسه بعدی‌ام وقت در اختیار دارم و می‌توانم آن میزان زمان را به گفت‌وگو با شما اختصاص دهم. یا من به یک جلسه می‌روم. آیا می‌توانیم این گفت‌وگو را به جلسه‌بعدی موکول کنیم؟» می‌توانید به کارمند مورد نظر بگویید: «شما ۳ بار در هفته برای دیدن من می‌آیید. بیایید این مقدار را به یک بار در هفته کاهش دهیم.» باید به کارمندتان دهید که برای هر چیز کوچکی پیش شما نیاید. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان‌کتاب: گردآورنده: گروه‌فرهنگی ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می خواست گمنام بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مسجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور. آرزوی شهادت که آرزوی همه بچه ها بود، برای ابراهیم حالت دیگری داشت. در تاریکی شب با هم قدم می‌زدیم. پرسیدم: آرزوی شما شهادته، درسته؟! خندید. بعد از چند لحظه سکوت گفت: شهادت ذره‌ای از آرزوی من است. من می‌خواهم چیزی از من نماند. مثل ارباب بی‌کفن حسین(ع) قطعه قطعه شوم. اصلا دوست ندارم جنازه‌ام برگردد. دلم می خواهد گمنام بمانم. دلیل این حرفش را قبلا شنیده بودم. می‌گفت: چون مادر سادات قبر ندارد، نمی‌خواهم قبر داشته باشم.» www.modiryar.com @modiryar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگر به چشمهای خودتان هم نمی‌توانید اعتماد کنید! و عجیب که به راحتی می تواند صورت هر انسانی در دنیا را، همراه با تن صدا و میمیک صورت، جعل کند و آب هم از آب تکان نخورد! با این تکنولوژی عجیب دیگر نمی شود به هیچ کلیپی در دنیا ۱۰۰ درصدی اعتماد کرد! مراقب باشید فریب نخورید! www.modiryar.com @modiryar
از دفتر کارتان بیرون بیایید تا نگویند نفس‌تان از جای گرم بیرون می‌آید! اغلب خواسته یا ناخواسته در بدو ورود به مدیریت با تکیه زدن به صندلی و گذراندن ساعات متمادی در دفتر کارشان گرایش پیدا می‌کنند و پس از مدتی یکی از عادات کاری آنها می‌شود. براساس تحقیقات ، که از مدیران عالی‌رتبه ۴ شرکت مشهور بین‌المللی صورت پذیرفته، مشخص شده است که عامل اصلی موفقیت سازمان‌ها در تشویق کارکنان، ارتباط مستمر بین مدیران ارشد و کارکنان است. باز کردن در اتاق مدیریت و حضور یافتن مدیران در اتاق کارمندان یا سالن تولید می‌تواند اثر بسزایی در نزدیک‌تر شدن مدیران و کارکنان داشته باشد. براین اساس، شکل‌گیری روابط دوستانه بین مدیریت و کارمندان می‌تواند سبب این شود که فرهنگ سازمانی به شکلی مطلوب به تمام اجزای سازمان منتقل شود و پس از آن بسیاری از غیرممکن‌ها امکان‌پذیر خواهد شد. خلق تصویر مثبت سازمان در می‌تواند سبب شود سخت‌ترین پروژه‌ها از نظر کارکنان آسان و امکان‌پذیر جلوه کنند. اما تحقیقات نشریه HBR نشان داده که فقط ۴۲٪ از کارمندان و کارگران در جهان از شناختی نسبی و محدود از ارزش‌ها و استراتژی‌های سازمانی شرکت‌هایی که در آن مشغول به کار هستند، برخوردارند و بیش از ۹۵ درصد از کارمندان یا از بسیاری از ارزش‌ها و استراتژی‌های شرکت‌های خود بی‌خبرند یا با آن موافق نیستند. عامل اصلی این عدم همسویی، در فقدان ارتباط سازنده بین مدیران و کارکنان نهفته است و نتیجه آن می‌شود که از یکسو، مدیران کارکنان را به کم‌کاری متهم می‌کنند و از سوی دیگر، کارکنان نیز مدیران را افرادی می‌دانند که نفسشان از جای گرم بلند می‌شود و درک درستی از شرایط حاکم بر سازمان ندارند. 💢 حال سئوال اینجاست که برای حل این مشکل چه باید کرد؟ و را بصورت پیوسته و به هر بهانه‌ای به تمام کارکنان‌تان یادآوری کنید. تصویری روشن و دلپذیر از سازمان در ذهن پدید آورید و آن را در تمام گفتگوهای کاری با پرسنل رعایت کنید. مثلاً اگر در فرهنگ شرکتی شما دروغگویی امری ناپسند است، سعی کنید هم خودتان راستگو باشید و هم دیگران را به راستگویی تشویق کنید، حتی اگر گفتن حقیقت به ضرر آنها تمام شود. مورد قبول سازمان‌ را به‌طور روزانه انجام دهید، نه صرفاً در زمان برگزاری جلسات عمومی فصلی یا سالانه با کارکنان. و پیاده شدن استراتژی‌ها را برای کارکنان شرح دهید. ، مدیرعامل بانک جی پی مورگان که ۳ بار از سوی بعنوان یکی از ۱۰۰ شخصیت تاثیر‌گذار جهان انتخاب شده در این مورد می‌گوید: «من اجرای درست و دقیق یک استراتژی درجه دو را به اجرای ناقص یک استراتژی فوق‌العاده ترجیح می‌دهم.» مطمئن شوید که کارکنان‌تان پیام‌های ارسالی از سوی شما را به درستی فهمیده‌اند. برقراری ارتباط با کارکنان فقط به خوب سخن گفتن با آنها و انتقال پیام به آنها نیست، بلکه نیازمند شنیدن فعال و با کارکنان نیز هست. www.modiryar.com @modiryar
💢 : منشا تئوری پدر خوانده از سری سه‌گانه؛ فیلم پدرخوانده است که در آن سبکی از مدیریت و سازمانی بی رحم را به تصویر کشید که نمایشی از قدرت، کنترل و اراده بود. در این سری فیلم ها در نقش ، نسل دوم پدرخوانده و رییس خانواده کورلئونه ظاهر شد.رفتار در این فیلم ارائه دهنده مدلی است که به هنگام مواجهه با شرایط بی ثباتی و عدم قطعیت می‌توان از آن بهره جست خصوصاً زمانی که انگیزه افراد درگیر در فیلم، شرافتمندانه نیست. در نظام اجتماعی پدرخوانده حذف مطلق دشمنان و مخالفان است. بی‌شک اقدامات پدرخوانده از نظر جامعه اخلاق گرا ناپسند است. اما علیرغم این مساله، می‌توان از فیلم نکات زیادی در خصوص فرایند تثبیت قدرت آموخت. در دنیای شرکت ها رقابت فزاینده برای تسلط بر بازار شاید نیازمند تمهیدات و ارزیابی های ویژه ای - ونه مخرب- مشابه اقدامات پدرخوانده قبل از پیاده سازی یک سازمان کیفی باشد. چنانچه مدیری احساس ناامنی کند و سایر روش های هدایت سازمانی (مثل مذاکره) کارساز نباشد، چه بسا متوسل به اعمال آشکار روابط مبتنی بر قدرت شود. 💢 : تئوری مدیریت پدرخوانده مدلی از قدرت و کنترل درمقوله رهبری است. مدیریت پدرخوانده مدلی است که به رهبران و مدیران در ابقاء، انتخاب و حذف افراد هم در ساختار سازمانی و هم در گروه رهبری کمک شایانی می نماید. این شیوه به تشریح روشی سیستماتیک می پردازد که به وسیله آن رهبران و مدیرانی که تازه به مسند قدرت رسیده اند می توانند ارزیابی اولیه ای از فرهنگ سازمانی شان داشته باشند و در صورت لزوم تغییراتی را به منظور موفقیت طولانی مدت پایه ریزی نماید. 💢 : پدرخوانده در شرایط اضطراری که قدرت یا اختیاراتش در مخاطره قرار می گیرد از انواع رویکرد ها برای  حفظ موقعیت اش استفاده می کند که برخی از آنها عبارتند از: پدرخوانده سازمان را تهدید به ترک می کند و از آنجایی که این فرد معمولاً به منابع (مالی، اطلاعات، ارتباطات) دسترسی دارد، ترک او سازمان را احتمالاً با بحران مواجه خواهد ساخت.  پدرخوانده با ابزارهای مختلفی مثل تطمیع و جابه‌جایی نیروها افرادی را برای جلب حمایت از خود بسیج می‌کند. چهره های ناآشنا یا فراموش شده سازمان فراخوانده می شوند و آهنگ عضوگیری در سازمان تغییر می کند. پدرخوانده سعی می کند با توسل به منابع قدرت برون سازمانی به هر طریق ممکن حرف و ایده خود را به کرسی بنشاند. سازمان های دولتی معمولاً پناهگاه خوبی برای این منظور هستند پدرخوانده از هر موقعیتی برای تخریب شخصیت مخالفان استفاده می کند. مقام سازمانی او و ارتباطات اش با سایر سازمان ها و افراد موقعیت خوبی برای او جهت نیل به این مقصود فراهم می کند.   پدرخوانده سعی می کند با پیچیده جلوه دادن وضعیت موجود و پنهان سازی اطلاعات، درک اعضا از موقعیت را با اشکال مواجه سازد و از جهل و غفلت حاصله به نفع جایگاه و موضع خود بهره برداری کند. www.modiryar.com @modiryar
دنیای فوتبال همه ما این صحنه ها را در ورزشگاه ها یا از طریق تلویزیون زیاد دیده ایم که بازیکنان یک تیم فوتبال بعد از باخت تیمشان با چشمان اشک‌بار و تأسف زیاد، زمین بازی را ترک کرده اند یا بعد از برد تیمشان، مثل کودکان سر از پا نشناخته، به شادی پرداخته اند یا بعد از مصدوم شدن، همچنان به بازی ادامه داده اند. سؤال اینجاست که چرا از این صحنه ها در سازمان‌های ما دیده نمی‌شود یا بندرت دیده می‌شود؟ سؤال ریشه ای تر این است که در یک تیم فوتبال یا در فضای مسابقه و ورزش چه عوامل و شرایطی وجود دارد که زمینه این رفتارهای وفادارانه و عاشقانه را فراهم می آورد؟ برخی از این عوامل عبارتند از: ⚽️ برای همه بازیکنان روشن و شفاف است و ابهام یا سؤالی در مورد آن وجود ندارد. ⚽️ عملکرد و فعالیت‌های بازیکنان دیده می‌شود و بازیکنان، زیر ذره بین و تحت هستند. ⚽️ بازیکنان، رشته ورزشی خود را با و میل خود انتخاب کرده اند. ⚽️ عملکردهای خوب و سریعاً دیده می‌شوند و پاداش دریافت می‌کنند. ⚽️ بین بازیکنان و نقش‌هایی که در تیم دارند، زیادی وجود دارد. ⚽️ به بازیکنان نقش‌های تعریف شده همراه با روشن، ابلاغ و واگذار شده است. ⚽️ بازیکنان عرصه و فضای لازم برای خودنمائی و نشان دادن و ابتکارات خود را دارند. ⚽️ بازیکنان در هر سال باعث بهبود جایگاه و درآمد و محبوبیت آن‌ها در سال‌های بعد می‌شود. ⚽️ برای بازیکنان، رقیب (بازیکنان ذخیره) وجود دارد و آنها باید همیشه خود را از نظر و عملکرد در اوج نگه دارند تا جای ثابت خود را در تیم از دست ندهند. ⚽️ مربی در نزدیک‌ترین فاصله با میدان بازی، به امر مشغول است و هر کجا لازم باشد، از طریق بازخورد دادن دخالت می‌کند. او از اختیارات لازم برای تشویق و تنبیه و تعویض برخوردار است. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: 🔺 نویسنده: (۱۹۸۴) 🔻 آمریکا؛ ، این نیست که به چیزهای بیشتر و بیشتری اهمیت بدهید؛ بلکه باید به چیزهای کمتری اهمیت بدهید، و تنها چیزهایی را مد نظر قرار دهید که حقیقی، فوری و مهم هستند. یک هست؛ این‌که چیزی به نام بی‌خیالی وجود ندارد. شما باید به چیزی اهمیت بدهید. توجه به چیزهای مختلف و اهمیت دادن به مسائل، بخشی از جسم و بیولوژیِ ماست. که به چه چیزهایی اهمیت بدهیم، و چگونه به چیز‌هایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم. پختگی، زمانی رخ می‌دهد که فرد می‌آموزد تنها به چیزهایی اهمیت بدهد که ارزشمند هستند. یعنی حرکت از اشتباهی به اشتباه کمتر؛ و یک روند تکراری است. وقتی چیز جدیدی می‌آموزیم، از "اشتباه" به سمت "درست" حرکت نمی‌کنیم بلکه از سمت اشتباه به اشتباه کمتر می‌رویم. وقتی چیز دیگری می‌آموزیم، از "اشتباه کمتر" به "اشتباه کمی کمتر" می‌رویم و سپس کمتر از آن و همین‌طور تا انتها. ما همیشه در روند نزدیک شدن به و برتری هستیم؛ بدون اینکه هرگز به واقعیت و برتری برسیم. نباید دنبال پاسخ نهایی درستئ باشیم، بلکه باید اشتباهات خود را کمتر کنیم. فرهنگ کنونی به ما می‌گوید که من خودم باعثِ شکستِ خودم شده‌ام. من بازنده هستم. واقعیت این است که من فکر می‌کردم چیزی را می‌خواهم؛ اما معلوم شد که در واقع آن را نمی‌خواستم؛ همین. من پاداش‌های این کار را می‌خواستم، نه نبردهای آن را. نتایج را می‌خواستم، نه روند رسیدن به آن‌ها را. من عاشق جنگ نبودم؛ بودم. و زندگی، این‌گونه پیش نمی‌رود. ما آن‌قدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم. باید خیلی چیزها بشویم تا بتوانیم تمام فکر و ذهن و انتخاب‌ها و تصمیم‌های خود را، روی گزینه‌ی محدود و مشخص، متمرکز کنیم. www.modiryar.com @modiryar
۱ - دیگر کشور برجسته و پیشتاز دنیا نیست. ۲ - را بدون شلیک حتی یک موشک پیروز شد و هیچ‌کس هم از پسش بر نیامد. ۳ - آن‌قدر هم که به‌نظر می‌رسد باسواد نیستند. ۴ - می‌شود را بدون سفر به اروپا و آمریکا هم گذراند. ۵ - در واقع ثروتمندان ضعیف‌تری نسبت به فقرا دارند. ۶ - با ، انسان‌ها، صرف نظر از موقعیت اجتماعی شان، موجودات بسیار فرصت طلب و نفرت انگیزی می‌شوند. ۷ - هیچ کشیش، راهبه، بیماران را نجات نداد. ۸ - انسان‌ها، بر روی کره زمین هستند. ۹ - بدون طی کردن مراحل پیچیده و طولانی بروکراسی های دولتی هم می‌توان میلیاردها دلار به نیازمندان کرد. ۱۰ - ارزش متخصصین حوزه پزشکی و بیشتر از است. ۱۱ - در جامعه‌ی غیر مصرف گرا هیچ ارزشی ندارد. ۱۲ - توانستیم درک کنیم داخل باغ وحش چه احساسی دارند. ۱۳ - ، بدون دخالت انسان، به سرعت خودش را بازسازی می‌کند‌. ۱۴ - اکثر مردم می‌توانند از کار کنند. ۱۵ - ما و فرزندان‌مان، بدون مصرف هم زنده می‌مانیم. ۱۶ - زندانیانی که داشتند می‌توانستند آزاد باشند. ۱۷ - در زندگی سخت نیست. ۱۸ - فقط خانم‌ها قرار نیست که بلد باشند. ۱۹ - بسیاری در دنیا وجود دارند. ۲۰ - اگر بیشتری بسازیم، به بیمارستان های کمتری نیاز خواهیم داشت. ۲۱ - کارآمد نیستند! 💢 پرسش مهم: بازتاب کدام رفتار بنی آدم بود که دامن‌گیر جهان شد؟ به ناگاه یادم آمد ... بله یاد حرف آن دختر بچهُ سوری افتادم که پابرهنه، گرسنه و درمانده از آوارگی وجنگ، در واپسین لحظات عمرش گفت:من همه چیز را به خدا خواهم گفت و جهانیان همچنان سکوت کردند. www.modiryar.com @modiryar
قسمتى از ۞ «اَللَّهُمَّ وَنَحْنُ عَبِيدُكَ التَّائِقُونَ إِلَى وَلِيِّكَ المُذَكِّرِ بِكَ وَبِنَبِيِّكَ، خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَمَلَاذاً، وَأَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاماً وَمَعَاذاً، وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنَّا إِمَاماً، فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَسَلَاماً، وَزِدْنَا بِذَلِكَ يَا رَبِّ إِكْرَاماً»؛ ۞ بارالها! ما بندگان ناتوان توييم كه به ولىّ تو كه (ديدار و يادش) تو را و پيغمبرت را به ياد آرد، پناهنده و مشتاقيم، تو او را براى ما پناهگاه و تكيه‌گاه آفريدى و وى را براى بقاى ما ملجأ و نگهدار، و براى مؤمنين از ما، پيشواى مفترض‌الطاعه قرار دادى، پس از ما به حضرت او درود و سلامى فرست و مهربانى و نوازش خود را به ما بدين وسيله افزون فرمای! ✍ طراح‌پوستر: | ۱۳۸۷ 🔺 🔻 www.modiryar.com @modiryar
واقعیت برخی جملات و اصطلاحات رایج مدیران 🔺 کارمند خوب پیدا نمی‌شود! 🔻 مهارت کافی در نداریم. 🔺 هیچ‌کس کار را مثل خود آدم انجام نمی‌دهد. 🔻 نکرده‌ایم یا مهارت تفویض را نمی‌دانیم. 🔺 اگر من نباشم کارمندان کار نمی‌کنند؛ 🔻 به کارمندان را بلد نیستیم. 🔺 به کارمندان اختیار بدهیم سوءاستفاده می‌کنند؛ 🔻 سیستمی برای سنجش و کارکنان وجود ندارد. 🔺 فرصت بازاریابی و تبلیغات ندارم؛ 🔻 نداریم. 🔺 شرایط اقتصادی خوب نیست و نمی‌توان کاری کرد؛ 🔻 به اندازه کافی بر و تمرکز نکرده‌ایم. www.modiryar.com @modiryar
🔺 سخنانی از کیم وو چونگ 🔻 بنیانگذار شرکت صنعتی اگر در اذهان مردم جا بیندازید که آنها در با شما زیان نخواهند کرد، کسب کارتان روز به روز رشد خواهد کرد. مثل خودخواهی مادی زشت و منفور است. دانش خود را در اختیار دیگران قرار دهید. اگر فقط به فکر حفظ خودتان باشید، دیگران از شما پیشی خواهند گرفت؛ حفظ وضع موجود، واپس گرایی است. جرقه برای ایجاد ، از زیاد کار کردن و زیاد فکر کردن سرچشمه می‌گیرد. کسی که را ابزاری برای نفع شخصی تلقی می‌کند، صلاحیت رهبری ندارد. عبارت «خوبه» همه عرق جبین و تلاشی که برای ساختن یک کالا صرف شده را به باد تمسخر می‌گیرد. بیشترین بر نظرات ساده استوار هستند. نخست را انجام دهید، این کار آنها را از سر راه برمی دارد. هرگاه اشتباهی رخ می‌دهد، مدیر ارشد باید آن را بپذیرد. ما می‌توانیم چیزهای زیادی از قطرات عرق روی پیشانی یک کشاورز، از لکه‌های روغن روی لباس کار یک کارگر و از گرمای دست مادری که در حال آماده کردن صبحانه در تاریک روشن قبل از شفق است، یاد بگیریم. چشم و گوش خود را به سوی مناظر و صداهای دور و بر خود باز کنید، پیشه کنید و سخت بکوشید. 📔 منبع: کتاب نویسنده: www.modiryar.com @modiryar
نظریه مهم‌ترین هدف ما از ، ارتقای سطح انگیزه کارکنان است. انگیزه دادن به کارکنان مستلزم آن است که نیازهای مختلف آنها را بشناسیم و آنها را تأمین کنیم. درباره نیازهای انسان نظریه های زیادی ارائه شده اند. یکی از نظریه هایی که اخیراً مطرح گردیده است، نظریه CHAMPFROGS به معنی قورباغه های قهرمان است. هر یک از ۱۰ حرف این واژه، سرآغاز کلمه ای است که به یکی از نیازهای اساسی انسان اشاره دارد: 🔺 🔻 چقدر به کارکنان می‌دهیم و کنجکاوی آنها را پاسخ می‌دهیم؟ (Curiosity) 🔺 🔻 کارکنان سازمان، چقدر به کارشان می‌کنند؟ (Honor) 🔺 🔻 چقدر کارکنان و افکارشان را می‌کنیم؟ (Acceptance) 🔺 چقدر روی دانش و کارکنان سرمایه گذاری می‌کنیم به گونه ای که احساس شایستگی و استادی کنند؟ (Mastery) 🔺 🔻 چقدر اجازه می‌دهیم که کارکنان روی کار و شرایط کار باشند و احساس قدرتمندی کنند؟ (Power) 🔺 🔻 چقدر به کارکنان برای ابتکار و خلاقیت می‌دهیم؟ (Freedom) 🔺 🔻 چقدر امکان با همکاران خوب و کار تیمی را برای کارکنان فراهم کرده ایم؟ (Relatedness) 🔺 🔻 شرایط کار کارکنان چقدر ، ایمن و قابل پیش بینی است؟ (Order) 🔺 🔻 تا چه اندازه در تعریف و تخصیص برای کارکنان موفق بوده ایم و چقدر بین اهداف آنها و اهداف سازمان سازگاری وجود دارد؟ (Goal) 🔺 🔻 کارکنان چقدر احساس می‌کنند که مورد توجه و احترام و هستند؟ (Status) www.modiryar.com @modiryar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید چه بلایی بر سر نسل آینده کشور می‌آید! 🎞 بعد از دیدن این متوجه می‌شوید که ، ‌و تکنیک و تمرکز کل سیستم آموزشی روی این موضوع چه بر سر «دانش» در این مملکت آورده است. در حقیقت با دست خودمان از دانش‌آموز و دانشجو متقلب‌هایی می‌سازیم که با حفظ کردن و‌ نکات کم‌کاربرد فقط تست را صحیح بزنند، جامعه‌ای پیدا کرده‌ایم که اعضایش ذوق هنری ندارند، بزرگترین دشمن کتابند، توانایی نگارش یک نامه اداری یا ایراد یک سخنرانی ساده را ندارند، پزشکان تست‌زنی داریم که تشخیص‌شان ضعیف است چون نمی‌توانند با بیماران تعامل انسانی برقرار کنند، مهندسانی که فاقد قوه تخیلند و توانایی انجام محاسبات ساده را ندارند و .... چه معجونی در دانشگاه‌ها ساخته‌ایم از ترکیب پذیرفته‌ شدگان با و روبات‌های تست‌زن زیر نظر شبه‌ اساتید که قرار است آیندۀ ایران را بسازند، به زودی یکی از همین‌ها رئیس بانک مرکزی می‌شود یکی دیگر مسئول کنترل کیفیت خودرو، آن یکی رئیس فلان بانک و الی آخر. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: | ۱۹۴۴ ✍ نویسنده‌: 💢 درباره کتاب: با اقتباس از کتاب لبه تیغ ۲ فیلم تولید و اکران شده است. لبه تیغ روایتگر زندگی مرد جوانی بنام لاری است که در پی یافتن پاسخ سئوال‌های خود در مورد غایت زندگی است. این کتاب حاصل سال‌ها تجربه نویسنده است که در پی سفرهای مختلف خود به گوشه و کنار جهان به آن‌ها دست یافته است. 💢 خلاصه‌ای از کتاب: کتاب لبه تیغ در مورد رندگی مرد جوانی به نام لاری است که به تازگی از جنگ به خانه برگشته و علی‌رغم درآمد بسیار پایینش اما از زندگی خود خشنود و راضی است. همسر وی؛ ایزابل از خانواده‌ای مرفه و ثروتمند است و طرز برخورد لاری با زندگی چندان باب میل ایزابل نیست. ایزابل برخلاف عقیده لاری به دنبال زندگی تجملاتی است. لاری از پیشنهادهای کاری که به وی داده می‌شود، سر باز می‌زند، چرا که به دنبال یافتن پاسخ سوال‌های خود در خصوص هدف و غایت زندگی است. به همین ترتیب لاری برای تکمیل تحقیقات خود و رسیدن به پاسخ سئوال‌های خود راهی کتابخانه ملی فرانسه می‌شود. ایزابل علی‌رغم تلاش‌های خود برای منصرف کردن لاری در نهایت او را تهدید به طلاق می‌کند و لاری نیز در کمال ناباوری جدایی از ایزابل را می‌پذیرد. لاری در یک معدن مشغول به کار شده و در آن جه با فردی که با عرفان سر و کار دارد آشنا می‌شود. لاری به همراه این مرد راهی آلمان می‌شود، اما چون در آن جا پاسخی برای سوال‌های خود نمی‌یابد به اسپانیا سفر می‌کند. به همین ترتیب لاری برای یافتن پاسخ پرسش‌های خود به قسمت‌های مختلف سفر می‌کند. در نهایت در یکی از سفرهایش با زنی به نام صوفی آشنا شده و به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. صوفی معتاد به الکل است، اما با کمک لاری اعتیاد خود را کنار می‌گذارد. ایزابل؛ همسر سابق لاری با شنیدن خبر ازدواج آن‌ها در صدد انتقام از لاری بر می‌آید و درست روز عروسی‌شان، صوفی را به خانه خود دعوت می‌کند... 💢 قسمتی از کتاب: ✎ اولين مرتبه‌ای كه زنی با مردی آشنا می‌شود چندان مهم نيست، دومين ديدار مهم است. اگر توانست در اين مرتبه او را نگه دارد براي هميشه او را اسير خود كرده است. زندگی چيز چرندی است! اما انسان اگر تا آنجا كه می‌تواند از آن لذت نبرد بايد خيلي ابله باشد. پروز بعد الیوت تلفن کرد که بیاید دنبالم، ولی من قبول نکردم و خودم بی‌هیچ مشکلی خانه‌ خانم ردلی را پیدا کردم. کمی دیر رسیدم، چون کسی قبلش به دیدنم آمده بود. از پله‌ها که بالا می‌رفتم، آن‌قدر سروصدا زیاد بود که پیش خودم گفتم مهمانی بزرگی است. وقتی فهمیدم با خودم فقط دوازده نفر آنجا هستند، حسابی متعجب شدم. خانم بردلی با لباس ساتن سبزی که به تن داشت و گردنبند پهن مرواریدی که به گردن انداخته بود، حسابی در مهمانی می‌درخشید. الیوت هم در لباس شب خوش‌دوختش مانند همیشه جذاب و باوقار بود. وقتی با من دست داد، انگار همه‌ی رایحه‌های عطرهای عربی یکجا به سمتم هجوم آوردند. از خودم می‌پرسم بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفته‌اند بروم و بگذارم هر چه بر سرم آمدنی ست بیاید؟ و آن‌وقت به یاد آن آدمی می‌افتم که یک ساعت پیش پر از شور زندگی بود و اکنون مُرده افتاده است. چقدر ظالمانه و بی‌معنی ست. آدم بی‌اختیار از خود می‌پرسد: این زندگی چیست، چه معنی دارد؟ www.modiryar.com @modiryar