eitaa logo
مبلغ یار (بانک محتوای تبلیغی)
340 دنبال‌کننده
131 عکس
62 ویدیو
5 فایل
🌺 جواب سوالات و شبهات خود را از ما بخواهید 🌺 🆔 @baligh1 1⃣ خاطرات شهدا 2⃣ داستان های مذهبی 3⃣ سوالات و شبهات 4⃣ نکات قرآنی آدرس سایت 1baligh.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹فهرست مطالب🌹 ✅ حل اختلاف بین زوجین 👉 https://eitaa.com/myar97/12 ✅ خاطره چلوکبابی ابراهیم هادی 👉 https://eitaa.com/myar97/29 ✅ بخشش حقوق ماهانه توسط ابراهیم هادی 👉 https://eitaa.com/myar97/28 ✅ همدردی با دردمندان 👉 https://eitaa.com/myar97/25 ✅ ورود ممنوع 👉 https://eitaa.com/myar97/23 ✅ آیا اگه بشارت ربیع رو بدهم، بهشت بر من واجب میشه⁉️ 👉 https://eitaa.com/myar97/22 ✅ جالب ترین آیه در رد پارتی بازی بودن شفاعت 👉 https://eitaa.com/myar97/17 ✅نجات از رابطه مخفیانه 👉 https://eitaa.com/myar97/42 ✅آیا در روز نهم ربیع، گناهان انسان نوشته نمی شود؟؟؟؟ https://eitaa.com/myar97/46 ✅معنای حق و باطل چیست؟ https://eitaa.com/myar97/54 ✅شاید صاحبش راضی نباشد https://eitaa.com/myar97/52 ✅خوش به حال اونی که خودش نیاز داره ولی ایثار می کنه https://eitaa.com/myar97/59 ✅آیا فرشتگان از مشرکان شفاعت می کنند https://eitaa.com/myar97/61 ✅شستن دستشویی های مسجد https://eitaa.com/myar97/62 ✅حل مشکل مالی توسط ابراهیم هادی https://eitaa.com/myar97/68 ✅بهترین راه برای تعجیل در ظهور https://eitaa.com/myar97/70 ✅گذشت از دنیا به خاطر خدا https://eitaa.com/myar97/79
✅شاید صاحبش راضی نباشه 🌀محوطه گلزار فروشگاه محصولات فرهنگی زده بودند. به پیشنهاد حمید سری به آنجا زدیم. قسمت فروش کتاب، جذاب ترین جای فروشگاه برتی حمید بود. من هم به سراغ تابلوهای تزیینی رفتم. ♨️حمید کتابی را که جدید چاپ شده بود، برداشت و از فروشنده پرسید: "شما این کتاب رو خوندی؟می دونی موضوعش چیه؟" 💠فروشنده گفت: "از ظاهرش بر میاد که درباره اثبات قیامت باشه، مقدمه کتاب رو بخونید، مشخص میشه" 🌀حمید جواب داد: چون من هزینه ای بابت کتاب ندادم، حق ندارم حتی مقدمه رو بخونم. کتاب رو وقتی می تونم بخونم که خریده باشم، و الا حتی یک صفحه هم مشکل شرعی داره، شاید نویسنده یا ناشر کتاب راضی نباشه. ♨️ خیلی خوب احساس کردم که فروشنده بیشتر از من از این همه دقت نظر حمید تعجب کرده. 📚یادت باشد (خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⁉️معنای حق و باطل چیست⁉️ 🌹"بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ"🌹 🌹" بلكه حق را بر باطل فرو مى‌افكنيم، پس آن را در هم مى‌شكند، و بناگاه آن نابود مى‌گردد. واى بر شما از آنچه وصف مى‌كنيد"🌹 ✅حق و باطل دو مفهوم مخالف هستند. 💠حق چیزی است که در ذات و اصل خود ثابت باشد و باطل در ذات و اصل خویش ثباتی ندارد، ولی خود را شبیه حق جلوه می دهد تا مردم آن را به عنوان حق بشمارند. 💠مانند آب که یکی از حقایق است و سراب که حقیقتا آب نیست ولی خود را به شکل آب می نمایاند و بیننده آن را آب می پندارد. ولی وقتی شخص زنده نزدیکش می شود آبی نمی بیند. 💠در برخی از روایات حکومت مهدوی یکی از مصادیق این آیه شمرده شده است. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅خوش به حال اونی که خودش نیاز داره ولی ایثار می کنه 💢مهمترین کارمان اجاره کردن یک خانه مناسب بود. حمید نظرش این بود که یک خانه بزرگ اجاره کنیم، دوست داشت بهترین ها را برای من فراهم کند. ✔️اولین خانه‌ای که رفتیم حدود ۱۲۰ متر بود. خیلی بزرگ و دلباز با نورگیر عالی. بهم قیمتی که بنگاه گفته بود با پس انداز حمید جور بود. 💢تقریبا هر دو تامون آن را پسندیده بودیم. خوشحال از انتخاب خانه مشترکمان از در بیرون آمدیم. هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از رفقای حمید تماس گرفت. صحبتشان که تمام شد، متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است. وقتی پرس و جو کردم، گفت: خانم! میخوام یه چیزی بگم. چون تو باید در جریان باشی. اگر راضی بودی، اون موقع انجام بدیم. ✔️یکی از رفیقام الان زنگ زد. مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده. پول لازم داشت. اگر تو راضی باشی، ما نصف پس اندازمون رو به دوستم قرض بدیم، با نصف بقیه اش یه خونه کوچکتر رهن کنیم تا بعداً که پول دستمان رسید یه خونه بزرگتر اجاره کنیم. 💢پیشنهادش را که شنیدم، جاخوردم. این پا و آن پا کردم. می دانستم با پولی که می ماند خانه چندان خوبی نمی توانیم اجاره کنیم. پیش خودم دوتا چهارتا که کردم دیدم در یک خانه کوچک محله های پایین شهر هم می شود خوش بود. از آنجایی که واقعا این چیزها برایم مهم نبود، برای همین خیلی راحت همان‌جا را قبول کردم می‌دانستم بیشتر خرج عروسی و اجاره خانه روی دوش حمید است. نمی‌خواستم اول زندگی تحت فشار باشد. 📚یادت باشد ( خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔@myar97
✅آیا فرشتگان از مشرکان شفاعت می کنند⁉️ 🌹"يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُون"🌹 🌹"آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند، و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند و خود از بيم او هراسانند."🌹 💠جمله "وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى" یکی از اعتقادات مهم مشرکان را رد می کند و آن شفاعت فرشتگان برای دیگران است. 💢برخی از آنان فرشتگان را می پرستیدند تا از آنها شفاعت کنند و آنها را به خدا نزدیک نمایند. 🌀در این آیه خداوند این اعتقاد فاسد را رد می کند و می فرماید:شفاعت فرشتگان شامل کسانی می شود که خدا از دین آن ها راضی باشد و کسی که دین او شرک یا ضد با توحید است، شفاعت فرشتگان شامل حال او نخواهد شد. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅شستن دستشویی های مسجد 🌀یک بار وارد مسجد شدم. می‌خواستم به دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند: چاه دستشویی گرفته. برای نماز به خانه می رویم. من هم خواستم برگردم. همان موقع ابراهیم رسید. 💢وقتی ماجرا را شنید، آستینش را بالا زد و رفت توی زیرزمین. داخل محل دستشویی شد و در را بست! 🌀یک ربع به بعد در را باز کرد. چاه دستشویی را باز و همه جا را شسته و تمیز کرده بود. بعد هم مشغول شستن دست خودش شد. 💢ابراهیم در مقابل خدا برای خودش شخصیتی نمی دید. هرکاری می توانست، برای رضای خدا انجام می‌داد. خودش را در مقابل خدا کوچک می دید و افتادگی داشت. خدا هم در چشم مردم، به او عظمت عجیبی داد. به قول شاعر ✍"افتادگی آموز اگر طالب فیضی" 📚سلام بر ابراهیم (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅حل مشکل مالی توسط ابراهیم هادی 💠یک روز ظهر بود که ابراهیم به مقابل منزل ما آمد. صدایم کرد. آمدم دم در و دعوتش کردم داخل. گفت: "کار دارم. فقط یه مقدار پول برای کار خیر می‌خواستم، یعنی منتظر برگشت پول نباش" 💢با هم شوخی داشتیم. نگاهی به صورتش کردم و با خنده گفتم: چی شده داداشی؟!!! به گدایی افتادی؟!!! ♨️خندید و گفت اگه حالش رو داری بیا باهم بریم ببین برا کی می خوام. آن روز من ۱۰۰ تومان دادم. بعد رفت و ۱۰۰ تومان از مصطفی، ۱۰۰ تومن از امیر، و ۱۰۰ تومان از سعید و . . . در حدود هزار تومان جمع کرد. 🌀با هم رفتیم جلوی کمیته خراسان. یک جوان حدود ۲۰ سال، دم در نشسته بود. ابراهیم گفت: مشکل شما حل شد؟ جوان با ناراحتی گفت: من چیکار کنم؟ 💠ابراهیم رفت داخل و چند دقیقه بعد برگشت. یک جعبه چوبی نسبتاً بزرگ را با خودش آورد. داخل آن جعبه نوار کاست چیده می‌شد. فهمیدم که این جوان عنوان فروش دوره گرد است و نوارهای غیرمجاز فروخته. ابراهیم جوان را به کناری برد و جعبه را به او داد. 💢بیشترین نوارهایش را خرد کرده بودند. جوان نگاهی به داخل جعبه کرد. فقط چند نوار ته جعبه داشت. تمام سرمایه اش از بین رفته بود. ♨️ابراهیم از نگاه جوان همه چیز را فهمید و گفت: داداش جون! آدم باید کاسبی حلال داشته باشه. با پول حرام به هیچ جایی نمی رسی. بعد پرسید: چقدر سرمایه داشتی که از بین رفته؟ گفت: حدود ۱۰۰ تا نوار بود هر کدوم ۵ تومان پولش بود. ابراهیم دست کرد توی جیبش و گفت این هزار تومان پول حلال.برو با این کار و کاسبی حلال راه بنداز! 🌀جوان داشت بال در می آورد. از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه. صورت ابراهیم را بوسید. اومد بره که ابراهیم فرصت را غنیمت شمرد و گفت داداش جون تمام علما گفتند صدای زن تک خان حرامه. موسیقی حرام، آدم را بی دین می کنه. پولی که از فروش این وسایل حرام به دست میاد، برکت نداره. تو هم دنبال این چیزها نرو. از خدا بخواه کمکت کنه. 💠جوان گفت: چشم، به خدا ما هم به پول حلال اعتقاد داریم من نمیدونستم این نوارها حرومه. من نوکرتم. مطمئن باش دیگه این کار رو نمی‌کنم. 💢جوان باقی مانده نوارها ریخت توی سطل و از ما دور شد همین طور برمی‌گشت و نگاه می کرد. ابراهیم با اخلاص او را راهنمایی کرد و من یقین داشتم که تأثیر خودش را می‌گذارد. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅بهترین راه برای تعجیل ظهور 🔷 زنى به خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و عرض كرد: پسرى دارم كه مدتى است به سفر رفته و سفرش طولانى شده و من مشتاق ديدارش هستم شما دعا كنيد برگردد. 💢امام عليه السّلام فرمود: صبر كن! زن چند روزى صبر كرد و بار دوم به حضور امام عليه السّلام رسيد. دوباره همان تقاضا را مطرح کرد. امام عليه السّلام باز هم او را دعوت به صبر کردند. چند روز گذشت. آن زن براى بار سوم خدمت امام عليه السّلام رسيد و عرضه داشت سفرش طولانى شده و من نگران او هستم. 🌀آن حضرت فرمود: مگر تو را به صبر دعوت نكردم؟ عرض كرد: چقدر صبر كنم؟ دیگر صبری برایم نمانده! ♨️حضرت فرمودند: به خانه برگرد، كه فرزندت را خواهی دید. آن زن به خانه بازگشت و دید فرزندش از سفر بازگشته. زن با خوشحالى به خدمت امام عليه السّلام رفت و عرض كرد: آيا پس از پيغمبر باز هم وحى نازل مى شود؟ 🔷فرمود: وحى نازل نمی شود اما پيامبر (ص) فرمود: هر گاه صبر انسان تمام شود،‌ نوبت فرج مى شود و چون تو اظهار بى قرارى كردى، فهمیدم كه خدا فرج تو را با رسیدن فرزندت مى رساند. 🔶 🌹جاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى الصَّادِقِ ع فَقَالَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ ابْنِي سَافَرَ عَنِّي وَ قَدْ طَالَتْ غَيْبَتُهُ وَ قَدِ اشْتَدَّ شَوْقِي إِلَيْهِ فَادْعُ اللَّهَ لِي فَقَالَ لَهَا عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ فَمَضَتْ وَ أَخَذَتْ صَبْراً وَ اسْتَعْمَلَتْهُ ثُمَّ جَاءَتْ بَعْدَ ذَلِكَ فَشَكَتْ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهَا عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ فَاسْتَعْمَلَتْهُ ثُمَّ جَاءَتْ بَعْدَ ذَلِكَ فَشَكَتْ إِلَيْهِ طُولَ غَيْبَةِ ابْنِهَا فَقَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكِ عَلَيْكِ بِالصَّبْرِ فَقَالَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَمِ الصَّبْرُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ فَنِيَ الصَّبْرُ فَقَالَ ارْجِعِي إِلَى مَنْزِلِكِ تَجِدِي وَلَدَكِ قَدْ قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَمَضَتْ فَوَجَدَتْهُ قَدْ قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ فَأَتَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ وَحْيٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ قَدْ قَالَ عِنْدَ فَنَاءِ الصَّبْرِ يَأْتِي الْفَرَجُ فَلَمَّا قُلْتِ قَدْ فَنِي الصَّبْرُ عَرَفْتُ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَّجَ عَنْكِ بِقُدُومِ وَلَدِكِ.🌹🔶 📚إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج1، ص: 150 ؛ وسائل الشيعة، ج15، ص: 264 ✍ فرج ، دو گونه است: فرج شخصی و فرج عمومی. هر فرجی نیز وابسته به بی تابی و انقطاع است. اگر فرد به این بی قراری رسد ،‌با فرج شخصی قرارش می دهند و اگر جامعه قرار ملاقات می خواهد ، باید از صف انتظار بیرون زند و مصرانه در بکوبد. ✍ تا وقتی چشم به دست این رییس خارجی و آن مدیر داخلی داریم ، تاب بازی کودکانه داریم. باید بی تاب شد ، بی تاب . این مهم ترین قاعده ظهور است. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅گذشت از دنیا به خاطر خدا ♨️اوایل انقلاب بود. هنوز جنگ آغاز نشده بود. ابراهیم در یکی از ادارات دولتی کار می کرد. من هم مدتی بود که در حراست صدا و سیما فعالیت داشتم. آن ایام در حوالی مسجد محمدی و خیابان زیبا سکونت داشتیم. 🌀یک روز عصر، توی کوچه ایستاده بودم که ابراهیم از سر کار برگشت. این بار با دفعات دیگر فرق داشت. سوار بر یک ماشین مدل بالا بود. یک خودروی سواری تویوتای صفر کیلومتر را جلوی منزل پاک کرد و پیاده شد. چشمانم از تعجب، گرد شده بود. جلو رفتم و گفتم: عجب ماشینیه! کجا بوده؟ چند خریدی؟ 💢ابراهیم در ماشین را قفل کرد و رفت به سمت خانه. دنبال ابراهیم وارد خانه شدم و در حضور خانواده شروع کردم از ماشین ابراهیم تعریف کردن . . . بعد گفتم: سویچ ماشین رو بده یه دور بزنیم. 💠ابراهیم ساکت بود و حرفه ای نمی زد. کمی که گذشت، گفت: "نه! این ماشین به درد ما نمی خوره! می ترسم ما رو زمین بزنه!" ♨️گفتم: مگه موتوره که بخوری زمین؟ ابراهیم دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت: همین ماشین می تونه ما رو بزنه زمین. می تونه مارو از همه چی دور کنه، از خدا، از مردم و . . . همین فردا ماشین را میدم به یکی دیگه. 🌀گفتم: به کی؟ اصلا از کجا آوردی؟ گفت: این ماشین رو یکی از آقایون توی اداره به من هدیه کرد، اما به درد من نمی خوره. گفتم: عیبی نداره! بزار باشه من ازش استفاده می کنم. لااقل مامان و بچه ها جایی خواستن برن . . . گفت: نه، به درد ما نمی خوره. 💢فردا بدون ماشین به محل کار رفت. عصر بود که صدای زنگ خانه به صدا درآمد. رفتم دم در. یه آقایی پشت در ایستاده بود. سلام و علیک کردیم. ایشان در حالی که به ماشین نگاه می کرد، گفت: اومدم سویچ ماشین رو بگیرم.منزل آقای هادی؟ درست اومدم؟ با تعجب گفتم: بله، شما؟ گفت: آقا ابراهیم فرستاده، شما باید عباس آقا باشید. 💠با نشانه‌هایی که داد مطمئن شدم. سویچ را دادم و ایشان هم با ماشین رفت. آن شب خیلی با ابراهیم حرف زدم. آخر این چه وضعیه؟ یه ماشین هم برای خودت نگه نمی داری؟ چرا هرچی به دستت می رسه می بخشی؟ بابا خودت هم آینده داری، خونواده داری و . . . ♨️ابراهیم طبق معمول لبخند می زد. بعد فقط یک جمله گفت: "خیلی بهتر شد که این ماشین رفت". 🌀فردای آن روز فولکس آقای حسین جهانبخش که از دوستانش بود را گرفت و گذاشت پشت درب خانه! گفت: اگه جای خواستی بری ماشین هست. من هم با بی اعتنایی از کنار فولکس درب و داغون رد شدم و رفتم توی خانه. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅جو زمین سپر محکم دفاعی 🌹"وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا ۖ وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُون"🌹 🌹"و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم، و[لى‌] آنان از [مطالعه در] نشانه‌هاى آن اِعراض مى‌كنند."🌹 ✍ منظور از آسمان در این آیه، جوی است که گرداگرد زمین را گرفته و ضخامت آن طبق تحقیقات دانشمندان، صدها کیلومتر است. ✍ این قشر به ظاهر لطیف، که از هوا و گازها تشکیل شده، به قدری محکم و مقاوم است که هر موجود مزاحمی از بیرون به سوی زمین بیاید، نابود می شود و زمین را در برابر بمباران شبانه روزی شهاب سنگ ها حفظ می کند. ✍ علاوه بر آن اشعه آفتاب دارای قسمت های مرگباری است که جو زمین آن ها را تصفیه می کند. 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅راز اذان های شهید ابراهیم هادی 💢شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم، اذان می گویی؟!!! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن!!! 🌀این سوال در ذهن بسیاری از افراد بود. ولی شتید جرات نمی کردند بیان کنند. همه منتظر جواب بودند. ♨️ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت. تمام افراد جواب خودشان را گرفتند. 💠ابراهیم گفت: "مگه تو کربلا امام حسین علیه السلام محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و جلوی دشمن نماز خواند؟" بعد مکثی کرد و گفت: "ما برای همین اذان و نماز با دشمن می جنگیم." 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
🌹فهرست مطالب🌹 ✅ حل اختلاف بین زوجین 👉 https://eitaa.com/myar97/12 ✅ خاطره چلوکبابی ابراهیم هادی 👉 https://eitaa.com/myar97/29 ✅ بخشش حقوق ماهانه توسط ابراهیم هادی 👉 https://eitaa.com/myar97/28 ✅ همدردی با دردمندان 👉 https://eitaa.com/myar97/25 ✅ ورود ممنوع 👉 https://eitaa.com/myar97/23 ✅ آیا اگه بشارت ربیع رو بدهم، بهشت بر من واجب میشه⁉️ 👉 https://eitaa.com/myar97/22 ✅ جالب ترین آیه در رد پارتی بازی بودن شفاعت 👉 https://eitaa.com/myar97/17 ✅نجات از رابطه مخفیانه 👉 https://eitaa.com/myar97/42 ✅آیا در روز نهم ربیع، گناهان انسان نوشته نمی شود؟؟؟؟ https://eitaa.com/myar97/46 ✅معنای حق و باطل چیست؟ https://eitaa.com/myar97/54 ✅شاید صاحبش راضی نباشد https://eitaa.com/myar97/52 ✅خوش به حال اونی که خودش نیاز داره ولی ایثار می کنه https://eitaa.com/myar97/59 ✅آیا فرشتگان از مشرکان شفاعت می کنند https://eitaa.com/myar97/61 ✅شستن دستشویی های مسجد https://eitaa.com/myar97/62 ✅حل مشکل مالی توسط ابراهیم هادی https://eitaa.com/myar97/68 ✅بهترین راه برای تعجیل در ظهور https://eitaa.com/myar97/70 ✅گذشت از دنیا به خاطر خدا https://eitaa.com/myar97/79 ✅جو زمین سپر محوم دفاعی https://eitaa.com/myar97/80 ✅راز اذان های شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/myar97/81 ✅احترام به اسیر با اقتدا به حضرت امیر https://eitaa.com/myar97/83 ✅تاخیر سفر برای مداوای سگ https://eitaa.com/myar97/87
✅🌹احترام به اسیر با اقتدا به حضرت امیر🌹 💠در ارتفاعات کوره موش، در عمان روزهای اول، چهار اسیر گرفتیم. ما در یکی از خانه‌های ابتدای شهر مستقر بودیم. همراه با ابراهیم، این چهار اسیر را به خانه آوردیم تا چند روز بعد به پادگان ابوذر منتقل شوند. ♨️آن سوی حیاط، یک اتاق با درب آهنی وجود داشت. رفقا پیشنهاد کردند که اسرا را به آنجا منتقل کنیم و دربش را قفل کنیم. ابراهیم قبول نکرد. گفت: "این ها مهمان ما هستند." گفتم: آقا ابرام! چی میگی؟ این ها اسیر جنگی هستند. یه وقت فرار می کنند. ابراهیم گفت: نه! اگه برخورد ما صحیح باشه، مطمئن باش هیچ کاری نمی کنند. 🌀دستان اسرا را باز کرد و آورد داخل اتاق. سفره ناهار پهن شد. نان و کنسرو را آوردم. تعداد کنسروها کم بود. با تقسیم بندی ابراهیم، خودمان هر دو نفر یک کنسرو را خوردیم، اما به اسرای عراقی، هر نفر یک کنسرو دادیم. 💢عراقی ها زیر چشمی شاهد این اتفاقات بودند. می دیدند که قرار بود آن ها را زندانی کنیم، اما حالا در بهترین حالت در کنار ما هستند. آن ها می دیدند همان چیزی که ما می خوریم حتی بهتر از آن را برای اسرا می آوریم. 💠دو روز گذشت. ابراهیم به من گفت: حمام رو روشن کن. من هم آبگرمکن را روشن کردم و حمام آماده شد. ♨️ابراهیم چهار دست لباس زیر تهیه کرد و یکی یکی اسرای عراقی را به حمام فرستاد تا تمیز شوند. 🌀عصر همان روز ابراهیم به پادگان ابوذر رفت. همان موقع یک خودرو برای انتقال اسرا به محل استقرار ما آمد. اسرای عراقی گریه می کردند و نمی رفتند. مرتب هم اسم ابراهیم را صدا می کردند. 💢با بی سیم تماس گرفتم و ابراهیم برگشت. اسرای عراقی یکی یکی با او دست و روبوسی و خداحافظی کردند. آن ها التماس می کردند که پیش ابراهیم بمانند ولی قانون چنین اجازه ای به ما نمی داد. 💠آن ها سوار خودرو شدند و ماشین حرکت کرد. تا چند دقیقه نگاه آن ها به ابراهیم بود. گویی نمی خواستند از او دور شوند. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅تاخیر سفر برای مداوای سگ 💠یک روز قرار شد که با ابراهیم، از گیلان غرب به کرمانشاه و از آنجا به تهران بیاییم. سوار مینی بوس و راهی کرمانشاه شدیم. 🌀همین که ماشین از شهر خارج شد، یک دفعه ترمز کرد و صدایی آمد. انگار یک چیزی به ماشین خورد. راننده لحظه ای توقف کرد و به حرکتش ادامه داد. ♨️ابراهیم از شیشه نگاه می کرد و متوجه شد که این توقف به خاطر برخورد ماشین با یک سگ بود. من هم دیدم که پای آن سگ آسیب دیده بودو لنگان لنگان به آن سوی جاده می رفت. 💢ابراهیم به راننده گفت: نگه دار ببینیم چی شد. راننده گفت: چیزی نیست. سگ بود. ابراهیم بلندتر گفت: نگه دار، من میخوام پیاده بشم. 💠ماشین ایستاد. ابراهیم کرایه دو نفر را داد و پیاده شدیم. رفتیم به سراغ آن سگ. حیوان زبان بسته قادر به حرکت نبود. 🌀ابراهیم جلو رفت. کمی به حال و روز حیوان نگاه کرد. یک تکه چوب برداشت و با مقداری پلاستیک که کنار جاده افتاده بود، پای سگ را آتل بست. خلاصه آن سگ هم از محبت ابراهیم بی نصیب نماند. ♨️یکی از کردهای محلی که از دور شاهد این صحنه بود، جلو آمد. به کار ابراهیم خیره شده بود. از این کار خیلی خوشش آمد و تشکر کرد. 💢ابراهیم کمی پول به آن شخص داد و گفت: مراقب این زبان بسته باش. اگر شد کمی استخوان برایش تهیه کن. 💠ساعتی بعد همراه ابراهیم سوار مینی بوس بعدی شدیم. در راه به کارهای او فکر می کردم. شخصیت‌ او واقعا عجیب بود. به خاطر یک سگ، سفر خودش را به عقب انداخت و خودش را این گونه به سختی کشید. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "تا بوی کباب به همسایه نرسه" 💢ساعت دو و نیم که می شد، گوش به زنگ رسیدن حمید بودم. همه وسایل سفره را آماده می کردم که تا رسید غذا را بکشم. 🌀اکثرا ساعت دو و نیم خانه بود. البته برخی روزها دیرتر، حتی بعد از ساعت چهار می آمد. موقع برگشت دوست داشت به استقبالش بروم. آیفون را که می زدم، می رفتم سر پله ها منتظرش می ماندم. ♨️با دیدنش گل از گلم می شکفت. روز سومی که حمید طبق معمول ساعت 9 صبح زنگ زد و سفارش ناهار داد، مشغول آماده کردن مواد اولیه کباب کوبیده شدم. همه وسایل را سر سفره چیدم و منتظر شدم تا حمید بیاید و کوبیده را سیخ بزنیم. 💠حمید سیخ ها را که آماده کرد، شروع کردم به کباب کردن سیخ ها روی اجاق. مشغول برگرداندن سیخ ها بودم که حمید اسپنددونی را روی شعله دیگر گاز گذاشت و شروع کرد به اسپند دود کردن. 💢گفتم: حمیدم! این کباب ها به حد کافی دود راه انداخته، تو دیگه بدترش نکن. حمید جواب داد: وقتی بوی غذا بره بیرون، اگه کسی دلش بخوا مدیون میشیم، "اسپند دود کردم که بوی کباب رو بگیره" 📚یادت باشد (خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅صوت دلنشین قرآن یا نوار ترانه؟ 🌀بیشتر مسافران اتوبوس نظامی بودند. راننده به محض خروج از شهر صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات فرستاد و مسافران با صدای بلند صلوات فرستادند. بعد هم ساکت شد. ♨️من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم. دیدم بسیار عصبانی است. همینطور خودش را می خورد و ذکر می گفت. دستانش را به هم فشار می داد، چشمانش را می بست و ... ترسیدم. برای چی این قدر ناراحته؟ حدس زدم به خاطر صدای ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم! چیزی شده؟ فکر کنم به خاطر صدای نوار ترانه است. می خوای به راننده بگم ... 💠نذاشت حرف من تمام بشه و گفت: قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه. رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمی شه. خوابم می بره. من عادت کردم و نمی تونم خاموش کنم. 💢برگشتم و به ابراهیم همین مطلب را گفتم. دنبال یک روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد. 🌀فکری به ذهنش رسید. از توی جیب خودش یک قرآن درآورد و با صدای زیبایی که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد. ♨️صدای دلنشین و ملکوتی او به گونه ای بود که همه محو صوت او شدند. راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد. 💠تمام مسافرین با نگاهشان از او تشکر کردند. موقع اذان مغرب هم از من خواست که اذان بگویم. هر چند صدای من با صوت دلنشین او قابل مقایسه نبود اما قبول کردم و از جا بلند شدم و اذان گفتم. 📚سلام بر ابراهیم 2 ( خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
برای دسترسی سریع تر به مطالب کانال، هشتگ های زیر را جستجو کنید و با جهت بالا و پایین 🔻🔺 به راحتی به مطالب کانال دسترسی داشته باشین 1⃣ 2⃣ 3⃣ 4⃣ 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ آزارش به مورچه هم نمی رسید 💠یک روز داشتیم با هم از منزل به سمت باشگاه می رفتیم. من کمی جلوتر رفتم. برگشتم و دیدم ابراهیم کمی عقب تر ایستاده‌. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد. دوباره بلند شد. 💢گفتم: چی شده داش ابرام؟!!! با تعجب برگشتم به سمتش. گفت: اینجا پر از مورچه بود. حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه ها. برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست که از اونجا حرکت کنم. ♨️ابراهیم پرید این طرف کوچه و راهش را ادامه داد. گفتم: عجب آدمی هستی؟! دیر شده! وایسادی به خاطر مورچه ها؟! گفت: این ها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می ریختم نه این که با پام اون ها رو له کنم. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ گره گشایی ابراهیم هادی در ازدواج ♨️سن و سال من بالا رفته بود. شغل خوبی داشتم. بارها برای ازدواج به خواستگاری رفتم. هر بار به یک مشکل برمی خوردم و ازدواج من به عقب می افتاد. یک بار سر مساله حجاب به توافق نرسیدیم. یک بار مساله مهریه، بار دیگر تفاوت فرهنگی خانواده ها و ... 🌀 دیگر مادر و خواهرم خسته شدند. خودم بیش از بقیه اذیت شدم. دو سال گذشت تا این که دو سال قبل در اول اردیبهشت رفتم بهشت زهرا. با دوستانم سر مزار یادبود ابراهیم، برایش مراسم تولد برگزار کردیم. 💠افراد بسیاری آمدند و از خاطرات ابراهیم شنیدند. خوشحال بودم که توانستم قدم کوچکی در این راه بردارم. 💢وقتی همه رفتند، به تصویر ابراهیم خیره شدم و گفتم: شما تا زنده بودی تلاش می کردی تا گره از کار مردم باز کنی، حالا هم که شهید شدی و خدا شما را زنده معرفی می کند. بعد در دلم گفتم: "ابراهیم جان! همه برای تولد کادو می برند، من از تو کادو می خواهم. یک کاری کن دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم." ♨️روز بعد یکی از دوستان تماس گرفت و خانواده ای را معرفی کرد. با این که در حوصله این کار را نداشتم، اما بار دیگر با مادر و خواهرم راهی شدیم. تمام مراحل کار خوب پیش می رفت. همانی بود که می خواستیم. هیچ مشکلی نبود. نه مهریه و نه برای موارد دیگر، هیچ اختلافی بین خانواده ها نبود. 🌀بعد از تمام صحبت ها به ما گفتند: برای صحبت های خصوصی به این اتاق بروید. به محض این که همراه دختر خانم وارد اتاق شدم، چشمم به تصویر بزرگ آقا ابراهیم بر روی دیوار افتاد. 💢وقتی نشستم، به عنوان اولین سوال پرسیدم: شما شهید ابراهیم هادی را می شناسید؟ ایشان هم با تعجب گفت: بله! شهید هادی همرزم پدرم بودند. آن ها در یک محل زندگی می کردند و بنده هم به این شهید والامقام بسیار اعتقاد دارم و ... 💠خلاصه هفته بعد بهشت زهرا رفتم. همراه با همسرم به کنار مزار یادبودش آمدیم و برای عرض تشکر ساعتی را در کنارش نشستیم. آخر همسرم هم مانند من از ابراهیم خواسته بود که یک همسر مناسب برایش انتخاب کند. 📚سلام بر ابراهیم 2 (خاطرات شهید ابراهیم هادی) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⛔️شبهه و جواب✅ ⁉️ﭼﺮﺍ خدا ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺩﺍﺭﺩ⁉️ ⁉️مگه مردم جاهای دیگه دنیا آدم نبودن⁉️ چینیا⁉️ ژآپنیا⁉️ آفریقاییها⁉️ آمریکاییها⁉️ استرالیاییها⁉️ ⁉️اگه پیامبران قراره مردم رو هدایت کنند، چرا با وجود این همه پیامبر، بیشترین آمار قتل و کشتار در خاورمیانه‌ است⁉️ 1⃣ خداوند در میان تمام امت ها پیامبری فرستاده است. شاهد این مطلب آیه قرآن است که می فرماید:"و ان من امه الا خلا فیها نذیر"، هیچ گروهی از مردم نبودند مگر آن که در میان آنها فرستاده ای از طرف خدا حضور داشته است. 2⃣جهل ما به واقعیت، نباید موجب شود که ادعا کنیم خداوند در میان آنها پیامبری نفرستاده است، زیرا خود خدا می فرماید:"و لقد ارسلنا من قبلک رسلا منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک"، ای پیامبر! قبل از تو پیامبرانی بودند که جریان‌ برخی را برایت نقل کردیم و جریان برخی را برایت نقل نکردیم. پس بهتر است قبل از کسب آگاهی در مورد پیامبرانی که از آنها اطلاعی نداریم، به قضاوت ناصحیح در مورد آنها دامن نزنیم. 3⃣اگر در جایی خداوند پیامبری نفرستاد(و حال آن که در جواب اول آن را نقد کردیم)،بنا به فرموده قرآن، خداوند آن گروه را در قیامت عذاب نمی کند."و ما کان ربک لیهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا یتلو علیهم آیاتنا" 4⃣کثرت حضور پیامبران بزرگ در منطقه خاورمیانه، به خاطر موقعیت بسیار ویژه این منطقه است.زیرا در محل ارتباط سه قاره آسیا، افریقا و اروپا است و همچنین مجاورت با اقیانوس های بزرگ دنیا اطلس و هند و دریاهای مختلف بر اهمیت این منطقه تمدن خیز افزوده است. 5⃣اگر شخصی سرما خورد و قرص سرما خوردگی نخورد، نباید بگوید این قرص اثر ندارد، زیرا منشا عدم تاثیر قرص، عدم استفاده شخص مریض است. همچنین اگر کسی سراغ پیامبری نرفت و از او استفاده نکرد، علت این نقص پیامبران نیستند، بلکه علت آن پیروی نکردن از تعلیمات آنهاست. در نتیجه کثرت قتل به خاطر دوری از تعلیمات انبیاست نه چیز دیگر 💠حق جو و حق پذیر باشیم💠 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ اثبات ولایت فقیه به سبک شاهرخ ضرغام 💢چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود. آخر شب جلوی مسجد مشغول صحبت بودند. 💠یکی از آن ها پرسید: شاهرخ! این که میگن همه باید مطیع امام (ره) باشن یا همون ولایت فقیه، تو اینو قبول داری؟ آخه مگه میشه یه پیرمرد هشتاد ساله، کشور رو اداره کنه⁉️ 💢شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عامیانه خودش گفت: ببین! ما قبل از انقلاب هر جا می رفتیم و یا هر کاری می خواستیم بکنیم، چون من رو قبول داشتید، روی حرف من حرف نمی زدید، درسته؟ آن ها با تکان دادن سر تایید کردند. 💠بعد ادامه داد: هر جایی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه و کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه. حالا این حرف آخر رو تو مملکت ما کسی می زنه که عالم دینه، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ایشونه. 💢بعد مکثی کرد و گفت: به نظر شما غیر از خدا کسی می تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه؟ پس همین نشون میده که پشتیبان ولایت فقیه خداست. ما باید دنبال امام عزیزمون باشیم. در ثانی ولایت فقیه کار اجرایی نمی کنه، بلکه بیشتر نظارت می کنه. 💠این استدلال او هر چند ساده و با بیان خودش بود اما همه آن ها قبول کردند. 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅آفرین به شاهرخ که دنبال گرفتن سهم از سفره انقلاب نبود ♨️خانه ای مصادره ای را برای سکونت در اختیار شاهرخ گذاشتند. بعد از مدتی گفتند: چون خانه ندارید، می توانید برای دریافت زمین مراجعه نمایید. 🌀یک قطعه زمین در شمال تهران پارس به شاهرخ تعلق گرفت. اما شاهرخ گفت: خیلی از مردم با داشتن چندین فرزند، هنوز زمین نگرفته اند. من راضی به گرفتن این زمین نیستم. 💠یک روز پیرمردی را دید که نتوانسته بور زمین دریافت کند. آمد خانه. سند زمین را برداشت و با خودش برد. سند را تحویل پیرمرد داد و گفت: "هدیه ای از طرف حضرت امام است" 💢مدتی بعد خانه مصادره ای را هم تحویل داد. گفته بودند برای یک مقر نظامی احتیاج داریم. دوباره برگشتیم به مستاجری. اما اصلا ناراحت نبود. ♨️گفتم: چرا قطعه زمین را تحویل دادی؟ گفت: 🌹"ما که برای خانه و زمین انقلاب نکردیم، هدف ما اسلام بود. خدا اگر بخواهد صاحب خانه هم می شویم."🌹 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
✅ "اقتدار در برابر بنی صدر" ♨️یکی از دوستان ما می گفت: روزی سوار بر موتور، همراه شاهرخ به سمت آبادان می رفتیم. در نزدیکی روستای چوئبده متوجه حضور تعداد زیادی از نیروهای نظامی و انتظامی شدیم. 💢شاهرخ تعجبکرد و ایستاد. رفتیم جلو و گفتیم چه خبره؟ گفتند: هلی کوپتر حامل رییس جمهور بنی صدر تا لحظاتی دیگر به اینجا می آید. ♨️ما هم منتظر ماندیم. چند دقیقه بعد هلی کوپتر نشست و بنی صدر پیاده شد. اطرافیان هر یک چیزی می گفتند. شاهرخ با همان هیبت همیشگی، در مسیر عبور رییس جمهور قرار گرفت و با صدای رسای خودش گفت: " آقای بنی صدر چرا به ما سلاح و مهمات نمی رسونید؟ نیروهای دشمن دارند شهر رو می گیرند. شما فرمانده کل قوا هستی. 25 روزه این حرفا رو می زنی. پس این نیرو و تجهیزات کی می رسه؟ ما تانک احتیاج داریم تا شهر رو نگه داریم." 💢بنی صدر لحظه ای ایستاد و قد و بالای شاهرخ را برانداز کرد. بعد گفت شما؟! شاهرخ هم گفت: نیروهای مردمی آبادان هستیم. ♨️بنی صدر هم در حالی که به راه خودش ادامه می داد گفت: جنگ باید دست فرمانده ها باشه، جنگیدن که بچه بازی نیست. 💢شاهرخ هم در حالی که عصبانی شده بود بلافاصله با صدای بلند گفت: اگه جنگ بچه بازی نبود، که کار دست شما نمی افتاد. ♨️بعد مکثی کرد و به حالت تمسخرآمیزی گفت: نی خوای اگه مشکل داری یه کیسه دست بگیریم و برات پول جمع کنیم؟ 💢بنی صدر که خیلی عصبانی شده بود چیزی نگفت و با همراهانش از آنجا رفت. فردای آن روز دوباره به نیروهای ارتشی نامه نوشت که به نیروهای مردمی حتی یک فشنگ تحویل ندهید. 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97
⛔️شبهه و جواب✅ ⁉️ ﺁﯾﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺳﻼﻡ ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ⁉️ 1⃣ ﯾﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﺰﯾﻪ (ﻏﺮﺍﻣﺖ) ﺑﺪﻩ‼️ ✅ "جزیه" هزینه ای است که کفار (طبق پیمانی که با مسلمون ها امضاء میکنن،) میدن برای آن که جامعه اسلامی از اون ها محافظت کنه و امنیت اون ها رو تامین کنه و در برابر حملات دشمن اون ها را به سلامت نگه داره. "علت جزیه" اینه که اسلام نسبت به کفار وظیفه ای نداره ولی اونا میگن ما میخوایم در پناه قدرت اسلامی و در زیر چتر اسلام باشیم و خودمون رو حفظ کنیم. پس جزیه در برابر خدمتی است که اسلام به کفار می کند نه راه حلی برای خرید دین. 💠💠💠 2⃣ﯾﺎ ﻗﺼﺎﺹ ﺷﻮ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کن ‼️ ✅ قصاص حقی است که اسلام برای بازماندگان مقتول گذاشته است و هدف از این حکم اینه که قاتل احساس امنیت نکنه و به قتل و کشتار بیشتر دست نزنه. اما اگه اون ها دلشون خواست از حقشون بگذرند، اسلام جلوگیری نمی کند و میگوید من حق تو رو بهت گفتم، اگه بهش عمل کردی، قتل از جامعه برداشته میشه و اگه عمل نکردی، توبیخت نمی کنم چون از حق خودت چشم پوشی کردی. پس دیه، دادن حق بازماندگان است نه خریدن حکم خدا. 💠💠💠 3⃣ ﯾﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮ ، ﯾﺎ ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ‼️ ✅ کی گفته میشه روزه نگیریم و کفاره بدیم؟!! هر کدوم از من و شما اگر چند برابر هم کفاره بدیم، باز هم روزه از گردن ما ساقط نمیشه کفاره جریمه گناه روزه نگرفتن عمدی هست. یعنی چی؟ یعنی 1 روز بدون دلیل روزه نگرفتی و حالا باید 60 روز جریمه بدی و قضای اون یه روزی که میخواستی ازش فرار کنی رو هم باید بگیری. اگه میشد روزه رو با پول خرید، دیگه نیازی به قضا نبود. حالا که اسلام میگه باید قضا کنی، معنیش اینه که با پول نمیشه روزه رو خرید. 💠💠💠 4⃣ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣُﺮﺩﯼ ، ﻭﺭﺛﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺁنرﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ‼️ ✅ اگه میشد نماز و روزه رو خرید، پس چرا اون شخص باید قضا کنه؟!! وقتی می گویید پول می دهیم به شخصی که او نماز و روزه ها رو قضا کنه، یعنی پول کافی نیست و باید حتما خود عمل انجام بشه. 💠💠💠 5⃣ﺍﮔﺮ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ، ﺗﺎ ۴ ﺯﻥ ﺩﺍﺋﻢ ﻭ ۴۰ ﺻﯿﻐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﮕﯿﺮی‼️ ✅ مگه چند همسری ممنوع بوده که پولدارها بتونن با پول مجوز اون رو بگیرن؟!! داشتن چند زن از نگاه قرآن ممنوعیتی نداره که ما بخوایم با پول اون رو بخریم. قرآن می فرماید: اگه می تونید عدالت رو بین همسرانتون رعایت کنید، می تونید چند تا زن بگیرین. پس کلید چند همسری عدالت ورزی است نه ثروت اندوزی. 💠💠💠 6⃣ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺣﺞ، ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﯼ ﻧﺎﺋﺐ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺠﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺣﺞ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﺭﻩ‼️ ✅ اگه حج خریدنی بود، چه نیازی بود دیگری به جای تو انجام بدهد؟!! همین که میگی یه نفر باید انجام بدهد یعنی این که خریدنی نیست و عمل کردنیه. 💠💠💠 7⃣ﺍﮔﻪ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺳﺮﺑﺎزیت رو ﺑﺨﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺣﺒﺲ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺋﻢ، ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﯾﺪﻥ اﺴﺖ‼️ ✅ سربازی حکم خدا نیست، و جزء قوانین کشوره. حبس و زندانی هم قابل خریدن نیست. نه تنها این دو مورد بلکه جرائم دیگه هم قابل خرید و فروش نیست. فقط در بعضی موارد مجازات فرد مجرم قابل تبدیله، یعنی می تونه حبس بکشه یا جریمه نقدی بشه. مواردش هم توی قانون مشخص شده. 💠💠💠 8⃣ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨواﯼ بکنی بکن، ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺎﺯ، ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺖ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ‼️ ✅ توبه کسی پذیرفته می شود که ناخواسته مرتکب گناهی شده باشد نه عامدانه. حتی تو قرآن داریم «و لیست التوبه للذین یعملون السیئات ... قال انی تبت الآن» که توبه کسانی که اهل معصیت هستن در موقع مرگ پذیرفته نمیشه. پس همچین شخصی اگه پول بده و 10 تا مسجد هم بسازه، بازم توبه اش قبول نیست. 💠💠💠 9⃣ اگر حق الناس گردنت بود، میری پیش مرجع تقلید رد مظالم میدی خیالت راحت‼️ ✅ حق الناس یعنی به مردم بدهکاری، خب خیلی روشنه که هر بدهکاری باید بدهی اش رو بپردازه.اگه طلبکار معلوم بود که اصلا جای رد مظالم نیست، باید بری با خودش تسویه حساب کنی. رد مظالم مال وقتیه که طلبکارت رو نمی شناسی، برای همین با اجازه مرجع مبلغی که بدهکاری رو به فقرا انفاق می کنی. پس پرداخت بدهی خرید حکم نیست دادن حق مردمه. پرداخت بدهی یعنی اهمیت به حق دیگران، نه خرید حکم خدا. 💠💠💠 انسان با عملش میره بهشت ،نه با پولش. ❇️ حق جو و حق پذیر باشیم 🔰کانال مبلغ یار 👉 myar97
✅ "اقتدار در برابر بنی صدر" ♨️یکی از دوستان ما می گفت: روزی سوار بر موتور، همراه شاهرخ به سمت آبادان می رفتیم. در نزدیکی روستای چوئبده متوجه حضور تعداد زیادی از نیروهای نظامی و انتظامی شدیم. 💢شاهرخ تعجبکرد و ایستاد. رفتیم جلو و گفتیم چه خبره؟ گفتند: هلی کوپتر حامل رییس جمهور بنی صدر تا لحظاتی دیگر به اینجا می آید. ♨️ما هم منتظر ماندیم. چند دقیقه بعد هلی کوپتر نشست و بنی صدر پیاده شد. اطرافیان هر یک چیزی می گفتند. شاهرخ با همان هیبت همیشگی، در مسیر عبور رییس جمهور قرار گرفت و با صدای رسای خودش گفت: " آقای بنی صدر چرا به ما سلاح و مهمات نمی رسونید؟ نیروهای دشمن دارند شهر رو می گیرند. شما فرمانده کل قوا هستی. 25 روزه این حرفا رو می زنی. پس این نیرو و تجهیزات کی می رسه؟ ما تانک احتیاج داریم تا شهر رو نگه داریم." 💢بنی صدر لحظه ای ایستاد و قد و بالای شاهرخ را برانداز کرد. بعد گفت شما؟! شاهرخ هم گفت: نیروهای مردمی آبادان هستیم. ♨️بنی صدر هم در حالی که به راه خودش ادامه می داد گفت: جنگ باید دست فرمانده ها باشه، جنگیدن که بچه بازی نیست. 💢شاهرخ هم در حالی که عصبانی شده بود بلافاصله با صدای بلند گفت: اگه جنگ بچه بازی نبود، که کار دست شما نمی افتاد. ♨️بعد مکثی کرد و به حالت تمسخرآمیزی گفت: نی خوای اگه مشکل داری یه کیسه دست بگیریم و برات پول جمع کنیم؟ 💢بنی صدر که خیلی عصبانی شده بود چیزی نگفت و با همراهانش از آنجا رفت. فردای آن روز دوباره به نیروهای ارتشی نامه نوشت که به نیروهای مردمی حتی یک فشنگ تحویل ندهید. 📚شاهرخ حر انقلاب اسلامی (خاطرات شهید شاهرخ ضرغام) 🔰کانال مبلغ یار 🆔 @myar97