eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی
317 دنبال‌کننده
445 عکس
379 ویدیو
58 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
در ! می‌شناسم که در معرکه شاهد هجده نفر از بستگان درجه یک بود و گفت: «جز زیبایی ندیدم» و که گفت: «مرگ برایم از شیرین‌تر است!». می‌شناسم که : نه با مُلک ری فریفته شد و نه از غلاف هراسناک، پس بدانید که مبنای آدمی فقط و نیست! در « » ۷۲ نفری را می شناسم که : از درایت خویش بهترین «انتخاب» عالم را به نام خویش ثبت کردند. می‌شناسم که : پا بر « » گذاشت و جرعه‌ای ننوشید و « » خویش را نادیده گرفت و را پس زد تا شود برای «افراد خودشکوفا»! در «نه گفتن» آقایی می شناسم که : زیر سُم اسبان رفت اما بر ،گفت : «نه» . در« » « » یک ابرمردی را می شناسم که : ‌اش : از مدینه تا از شیرخواره تا بزرگسال از و تا پیرمرد و پیرزن پا به پا تا جولانگاه پیش آمدند.
ای آهسته تر بر پابنه ترسم صدای پای تو از بیدارش کند پیراهنی از من ساختم بهر تنش ازبس لطیف است این ترسم که آزارش کند.
روزی ﻣﺮﺩی، مشغول ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ   ﺑﻮد، که ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ از ضعیفش ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ❗️ به شدت ﺷﺪ. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ از ﺑﯿﺮﻭﻥ آﻣﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ اینقدر ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ یک ﺗﺒﺮ آﻭﺭﺩ و ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﺍﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ!! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ یک ﺗﺒﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ همان ﺗﺒﺮ ﻣﺮﺩ را آﻭﺭﺩ، ﻣﺮﺩ ﺷﺪ و گفت :همینه ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ آﻣﺪ، ﻭ ﻫﺮﺳﻪ ﺗﺒﺮ را همراه تبر اصلی به او ﺩﺍﺩ! ﭼﻨﺪﯼ از این واقعه گذشت، اینبار مرد ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ رفتند❗️ مرد مشغول هیزم شکنی بود ، که، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ پای لغزید و ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ آﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻣﺮﺩ بسیار ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ. همان ﻓﺮﺷﺘﻪ آﻣﺪ ﻭ ﻋﻠﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺩ ﺭا ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﺟﺮﯾﺎﻥ را ﺑﺮﺍیش ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ملکه زیبایی 2024 ﺑﺮﮔﺸﺖ❗️ و می‌خواﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ هم ﻣﺮﺩ رو کنه و ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺴﺮته؟ مرد ﮔﻔﺖ: آﺭﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﮕﯽ؟ مرد ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ تو ﺑﻮﺩﻡ، ﻫﺮﺳﻪ ﺯﻥ رو ﺑﻪ ﻣﻦ می‌دادی❗️ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻣﺨﺎﺭجشون ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌آﻣﺪﻡ‼️ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ صداقت و ﻓﮑﺮ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺷﺶ آﻣﺪ . پس ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ! تو کی هستی که اینقدر صادق و راستگویی؟؟؟ ﻣﺮﺩ گفت: یک
مقبل کاشانی و مرثیه‌خوانی مقبل و محتشم می گوید : «یک سال زیادی، از برای زیارت عازم شدند. من از لحاظ مالی فقیر بودم. به یکی از دوستانم گفتم : می‌ترسم بمیرم و آرزوی در دلم بماند. دلش به حال من سوخت و من را هم راهی کربلا کرد. نزدیک گلپایگان راهزنان، شبانه به کاروان حمله کرده و دارو ندار همه را غارت کردند. برهنه و عریان وارد گلپایگان شدیم. بعضی قرض کردند و رفتند ولی من همانجا ماندم. نه وسیله رفتن داشتم و نه دل برگشتن. تا آنکه شد. حسینیه‌ای در آنجا بود که شبها شیعیان در آن عزاداری می‌کردند. من هم در حسینیه ماندم و شب و روز گریه می‌کردم. تا اینکه شب عاشورا شد، را که سروده بودم خواندم. مردم به شدت می‌کردند و حسابی غوغا شد. همان شب خواب دیدم مشرف شدم به کربلا و وارد صحن شدم. اذن دخول گرفتم که وارد حرم شوم. کسی مانعم شد. با دست اشاره کرد که برگرد، الان وقت کردن تو نیست. گفتم بنا نبود حرم جناب الحسین (ع) مانعی داشته باشد. گفت: ای در این لحظه، حضرت (س) و مادرش کبری (س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده‌اند. کمی صبر کن، گفتم تو کیستی؟ گفت :من از حول حرم مطهر هستم که دائم برای زوار می‌کنم. پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن می‌گرداند. جمعی را در صحن مقدس می‌دیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند. تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید: آیا اینها رامی‌شناسی؟ گفتم نه، گفت اینها حضرات هستند، که به زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) آمده‌اند. آنکه در صدر مجلس نشسته، حضرت ابوالبشر است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت است. در طرف چپش حضرت و آن یکی است. پیامبران دیگر، ادریس، هود و صالح و و اسحاق و داود و و کلیم الله و روح الله هستند. در این لحظه دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغلهای او را گرفته بودند. پس همه انبیاء برخاستند و احترام گذاشتند. آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست. بعد از لحظه‌ای سر بلند کرد و فرمود: را بیاورید. پرسیدم این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم الانبیاء مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم است. لحظاتی نگذشت که را آوردند. او مردی خوش سیما و کوتاه قد بود و عمامه ژولیده بر سر داشت. وارد که شد، تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای محتشم امشب است، پیامبران برای زیارت فرزندم (ع) آمده‌اند و می‌خواهند عزاداری کنند، برو بالای و از دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم. به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد، پیامبر(ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پله دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان. حواسم را جمع کردم ببینم محتشم کدام بند را میخواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند: شکست خورده طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست می‌گذشت از سر ایوان کربلا از هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت کربلا محتشم عرض کرد: یا رسول الله بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید ز قحط آب، کربلا صدای پیامبر (ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند: ببینید امت من با فرزند من چه کرده‌اند.آبی را که خدا بر سگ‌ها و گرگ‌ها و کفٌار کرده، امت من، بر اولاد من کرده‌اند. پس محتشم شروع کرد به این مرثیه: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زارزار چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه بر سر می‌زدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت: جمعی که پاس محملشان بود گشتند بی‌عماری و محمل شترسوار پیامبر (ص) فرمود: بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان. محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر (ص) میل دارد از اشعار او بگرید. را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره کرد به طرف قبر سیدالشهداء (ع) و عرض کرد: یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن ...
این فتاده به هامون توست وین صید و پا زده در خون حسین توست خاموش که دل سنگ شد مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد فرشته‌ای صدا زد، محتشم پیامبر غش کرد، در این هنگام محتشم از منبر پایین آمد. وقتی رسول خدا (ص) به هوش آمد، ردای مبارک خود را به عنوان به او عطاء فرمود. مقبل می‌گوید با خود گفتم: خاک بر سرت، ای بی‌قابلیت، این همه و مرثیه گفته‌ای، حالا معلوم شد که پسند نشده. تو حاضر بودی و پیامبر (ص) اعتنا نفرمود به تو. محتشم را احضار فرمود و اشعارش را خواند و پیامبران گریه کردند و خلعت هدیه گرفت. خودم را خیلی سرزنش کردم. راضی بودم که دهان باز کند و من در زمین فرو بروم. خواستم زودتر از صحن بیرون بروم که مبادا آشنایی مرا ببیند و بکشم. چون روانه شدم، و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم سیاه پوش، از حرم بیرون آمد و دوان دوان رفت خدمت پیامبر (ص) و عرض کرد یا رسول الله (ص) دخترت (س) می‌گوید: چرا را شکستی، او هم برای فرزندم مرثیه گفته است. شعری که حضرت (س) از شنیدنش غش کرد در این هنگام فرمود بیا، دخترم فاطمه (س) میل دارد تو هم خود را بخوانی. مقبل می‌گوید از خوشحالی چیزی نمانده بود که جانم از بدنم برود. آمدم کردم و رفتم بالای . در پله اول ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان. فهمیدم میان من و محتشم، چقدر فرق است. با خود خیال می‌کردم که در مقابل آن مرثیه‌های دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم. یادم آمد که واقعه را از همه بهتر به نظم آورده‌ام سه خواندم و عرض کردم یا رسول الله: روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از از جولان نه ذوالجناح دگر تاب داشت نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر افتاد اگر غلط نکنم عرش بر افتاد وقتی این شعر را خواندم، صدای شیون بلند شد، و پیامبر اکرم (ص) بر سر می‌زد و می‌گفت وا ولداه، که یک مرتبه حوریه‌ای صدا زد، مقبل بس است. (س) روی (ع) غش کرد. مقبل میگوید از منبر فرود آمدم در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتی مرحمت می‌کردند، که پیش آشنایان، و پیش محتشم سرافراز می‌شدم. ناگهان دیدم از حرم مطهر، جوانی بی‌سر، و با بدن پاره پاره، بیرون آمد، و از حلقوم بریده فرمود: مقبل دلت نشکند، خلعت تو را هم خودم می‌دهم. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)
علیه السلام در باره روز شهادت امام اختلاف است ، ولی مشهور این است که روز ۲۵ محرم روز حضرت بوده است، چنانکه در باره سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. و قسمتی از از ويژگى‏هاى امام زين العابدين علیه السلام فوق العاده او در ميان مردم عصر خود بود، از راغب و ابن جوزى نقل شده است كه گفته‏ اند: روزى امام علیه السلام نزد عمر بن [خليفه أموى] رفته بود ـ پس از اين‏كه از نزد او برخاست و بيرون رفت، عمر بن عبد العزيز به اطرافيان خود گفت: شريف‏ترين مردم كيست؟ گفتند: «شما»، او گفت: هرگز چنين نيست، ‏ترين مردم، اين مردى است كه چند لحظه پيش برخاست و بيرون رفت، كسى كه مردم دوست دارند از او باشند و او دوست ندارد از كسى باشد. )بحارالانوار، ج 46، ص 3 – 4(. آن چه سخن عمر بن عبد العزيز را تأييد می كند داستان استلام حجر الاسود از سوى امام علیه السلام در حضور بن عبد الملك است: در زمان حيات عبد الملك يا در زمان وليد به رفت و در اثر ازدحام جمعيت نتوانست را لمس كند، براى او منبرى در جانب نصب كردند و او بر روى نشست و به مردم نگاه می كرد و در اطراف او گروهى از اعيان اهل شام گرد آمده بودند، او در آن حال بود كه زين العابدين[علیه السلام] به حرم داخل شد، آن‏گاه كه به نزديك حجرالاسود رسيد، مردم براى او جا باز كردند، تا اين‏كه او حجر را لمس كرد، اهل شام به هشام گفتند «او كيست؟» هشام ـ از ترس اين كه اهل شام به زين العابدين علاقمند شوند ـ گفت: «من او را نمی شناسم»، [در آنجا حاضر بود] گفت: «من او را می شناسم»، سپس [بالبداهه و بدون اين‏كه از پيش در اين باره چيزى آماده كرده باشد] اين اشعار را سرود: (هَذَا الَّذى تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْاَتَهُ وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ هذا اِبْنُ خَيْرِ عِبادِ اللّهِ كُلِّهِمُ هَذَا التَّقِىُّ النَّقِىُ الطّاهِرُ الْعَلَمُ اِذا رَأَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها اِلى مَكارِمِ هذا يَنْتَهِى الْكَرَمُ يَنْمى اِلى ذَرْوَةِ الْعِزِّ الَّتى قَصُرَتْ عَنْ نَيْلِها عُرْبُ اْلاِسْلامِ وَ الْعَجم هذَا ابْنُ فاطِمَةَ اِنْ كُنْتَ جاهِلَهُ بِجَدِّهِ اَنْبِياءُ اللّهِ قَدْ خُتِمُوا فَلَيْسَ قَوْلُكَ هذا بِضائِرَةٍ اَلْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْكَرْتَ وَ الْعَجَمُ مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دينٌ وَ بُغْضُهُمْ كُفْرٌ وَ قُرْبُهُمْ مُنْجٍ وَ مُعْتَصَمُ لايَسْتَطيعُ جَوادٌ بُعْدَ غايَتِهِمْ وَ لا يُدانيهِمْ قَوْمٌ وَ إنْ كَرَمُوا. او كسى است كه سر بطحا جاى گام او را می شناسد و خانه خدا و حلّ و حرم او را می شناسد او پسر بهترين بندگان خدا، از همه بهتر آنان است او پارساى تميز پاك و پرچم است آن‏گاه كه قريش او را می بينند گوينده‏اش می گويد بزرگوارى به بزرگواریهاى او پايان می پذيرد او پسر است اگر او را نمی شناسى پيامبران خدا با پيامبرى جدّ او پايان پذيرفتند اين سخن تو او را زيان نی ‏رساند كسى كه تو او را نمی ‏شناسى عرب و عجم او را می شناسد او از دودمانى است كه دوستى آنان و كينه با آنان است، و نزديك شدن به آنان سبب و مصون ماندن از است هيچ بخشنده‏اى به پايان بخشش آنان نمی رسد و هيچ قومى به بزرگى آنان نزديك نمی شود اگر چه بزرگوار باشند آن‏گاه كه اين را از شنيد خشمگين شد و فرزدق را در عسفان - ميان راه مكّه و مدينه - زندانى كرد، زين العابدين فرمان داد دوازده هزار درهم براى او فرستادند و فرمود: «معذورم بدار، اگر نزد ما بيش از اين مقدار بود آن را به تو می رسانديم»، فرزدق در پاسخ گفت: «من او [امام زين العابدين علیه السلام] را براى خدا ستودم، نه به خاطر بخشش و عطا» امام زين العابدين[علیه السلام] فرمود: «خداوند به تو پاداش بدهد، ولى ما از خاندانى هستيم كه اگر چيزى را بخشيديم آن را پس نمی گيريم»، از اين‏رو فرزدق آن هديه را پذيرفت. (الصواعق المحرقه، ص 200ـ 201 تذكرة الخواص، چاپ تهران، ص 329 - 330؛ جواهر العقدين، القسم الثانى، ج 1، ص 338 - 342؛ الفصول المهمه، ص 193 – 194(.
💠 علیه‌السلام فرمودند: 💎 أَشَدُّ سَاعَاتِ اِبْنِ آدَمَ ثَلاَثُ سَاعَاتٍ: ۱) اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يُعَايِنُ فِيهَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ، ۲) و َاَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقُومُ فِيهَا مِنْ قَبْرِهِ، ۳) وَ اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقِفُ فِيهَا بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِمَّا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ إِمَّا إِلَى اَلنَّارِ ثُمَّ قَالَ: وَاَللَّهِ إِنَّ اَلْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ اَلنَّارِ، 💧سخت ترين اوقات سه است: ۱) هنگامى كه را مى‌بيند. ۲) هنگامى كه از برخيزد. ۳) هنگامى كه در پيشگاه خداوند متعال مى‌ايستد، یا به سمت و یا به سمت آتش ، کشانده می شوید. سپس فرمودند: به خدا قسم آدمی یا از بهشت و یا گودالی از جهنم است. 📚 الخصال، ج ۱، ص ۱۱۹
«من غریبم» ع در مدینه از مسیری عبور می‌کردند که مردی را دیدند که صدا میزند: ▪️ ایّهَا النّاس اَنا الغریبُ فَارْحَمُونی ▪️ای مردم! من غریبم؛ به من رحم کنید! امام سجاد ع او را صدا زد و فرمود: تو ؟ گفت: بله. حضرت فرمود: ▪️ اذا عَطشْتَ فهَل تَسقِی الماء؟ ▪️اگر شوی به تو می دهند؟ گفت: بله. ▫️حضرت فرمود: ▪️ اذا فاجٰاکَ الموتُ هَل تُدفَن بلا کفنٍ؟ ▪️اگر در اینجا ناگهان بمیری، این مردم تو را می‌کنند؟ گفت: الله اکبر؛ چرا نکنند؟! من بین مسلمانان هستم. ▫️ گریه راه گلوی امام سجاد ع را بست و فرمود: ▪️ اذاً لَستَ بِغَریبٍ؛ الغَریبُ هُوَ الحَسین علیه‌السلام ثَمّ وَجَّهَ نَحوَ الکربلا و قال: ▪️پس تو نیستی؛ همانا غریب، «ع» است، 🔹پس حضرت توجه کردند به سمت کربلا و فرمود: یا اَسَفاه علیکَ یابنَ رسول الله! تَبقَی ثلاثةِ اَیّامٍ عاریاً علی رَمضاءِ کربلاء ▪️هزار افسوس بر تو باید خورد ▫️ای پسر رسول خدا؛ که سه شبانه روز عریان بر روی ریگ و رمل بیابان افتادی بودی. 🔹سيرة الأئمة الاثني عشر (ع) ج2، ص۱۱۵
آن از سپندان تا به عود نام جمله چیز کرده بود
▪️چه بد هستید ♦️هنگام سخنرانی علیه السلام در ، یکی از دانشمندان که در آن مجلس حضور داشت از پرسید: ♦️"این جوان که سخنرانی می کند کیست؟" یزید پاسخ داد: "علی بن الحسین" ♦️یهودی گفت: " کیست؟" یزید در جواب گفت: "پسر بن ابی طالب است." ♦️عالم یهودی گفت: "مادر حسین کیست؟" یزید گفت: #"فاطمه ، دختر محمّد." ♦️یهودی گفت: "این حسین ، پسر دختر پیامبر شما است و شما او را به همین زودی کشتید؟ به خدا سوگند كه اگر پیامبر ما حضرت ، در میان ما فرزندى مى‌‏گذاشت، ما گمان مى‏‌كردیم كه او را تا سر حد پرستش باید احترام كنیم. ولی شما دیروز پیامبرتان از رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر گذراندید؟! واى بر شما! چه بد امتی هستید!" 📚بحارالانوار، جلد 45، صفحه 139 📚حياة الامام الحسين ، جلد 3 ، صفحه 395
و و چگونگی عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام، قَالَ: «لَا حَسَبَ لِقُرَشِيٍّ وَ لَا لِعَرَبِيٍّ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ، وَ لَا كَرَمَ إِلَّا بِتَقْوى‏، وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِالنِّيَّةِ، وَ لَا عِبَادَةَ إِلَّا بِالتَّفَقُّهِ، أَلَا وَ إِنَّ أَبْغَضَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ مَنْ يَقْتَدِي بِسُنَّةِ إِمَامٍ وَ لَا يَقْتَدِي بِأَعْمَالِهِ».. [الکافی (دار الحدیث) ج 15 ص 535 ح 313]. علیه السلام : «قريشى و عرب را نيست مگر به ، و و هيچ و بزرگواری نيست مگر به و پذیرفته نمیشود مگر با ، و پذیرفته نمیشود مگر با ، و آگاه باشید که مردم نزد خدا که از سنت پیشوایی پیروی میکند ولی به او عمل نمی کند».
❤️ قالی دلسوخته در بزم عزا ❤️ سوخت یک قالیچه در بزم عزا یافت ، رفت قیمت تا فضا هر کسی می گفت : این مال من است این مناسب با دل و حال من است عاقبت نو تاجری ، آن را خرید تا به دست آرد دل شاه شهید رفت با گل ، یاد از اکبر نمود روی جای سوخته ، پرپر نمود هر کسی آمد به یاد او گریست گفت : قدر عالی اش ، دانی که چیست ؟ یک بهشت از سوی جنت آفرین آفرین بر همتت ، صد آفرین قالی بی ارزش و ارجت ، بلی قدر گیرد با حسین ابن علی سوز دل چون با آمیختند آتشی بر جان قالی ریختند گوشه ی قالی چنان آتش گرفت هر که آن را دید ، قلبش غش گرفت مردمان را می کند آنچه ضرب سینه با جان می کند با گو که این قالی استی قالیت در پیش این گو چیستی ؟ دل سوخته ، بزم عزا می برد دلدادگان را تا فضا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیه السلام
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب میشود گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود...🌸🍃 گاهی بساط عیش خودش جور میشود گاهی دگر تهیه به دستور میشود...🌸🍃 گه جور میشود خود ان بی مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور میشود...🌸🍃 گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود...🌸🍃 گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو میشود...🌸🍃 گاهی برای خنده دلم تنگ میشود گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود...🌸🍃 گاهی تمام این آبی آسمان ما یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود...🌸🍃 گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود از هرچه زندگیست دلت سیر میشود...🌸🍃 گویی به خواب بود،جوانی مان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود...🌸🍃 💞💞💞💞💞💞
دوای درد عالم یا است شفای روح آدم یا حسین است به لوح آفرینش با خط نور نوشته اسم اعظم یا حسین است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ویدئو + نماهنگ حاج الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b طلاب_شاهد_و_ایثارگر https://eitaa.com/joinchat/3675849495C3905e4b076
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فیلم که زمستان65 در آستانه عملیات کربلای4 ضبط شده، تعدادی از نیروهای واحد تخریب لشکر8نجف‌اشرف، به معرفی خودشان می‌پردازند. این افراد، به ترتیب خودشان را در فیلم معرفی می‌کنند: (نام نامشخص) امامی‌پور از اصفهان، ناصر حاج‌بابایی از نجف‌آباد، مصطفی پورمحمدی از نجف‌آباد، (نام و نام‌خانوادگی نامشخص) از کاشان، محمد‌رضا مصلحی از کاشان، حسین قاسم‌زاده از کاشان، رمضان جعفری از مبارکه، فتح‌الله دهخدا از لنجان‌سفلی، سید‌کاظم موسوی از نجف‌آباد، بهروز لامعلی از قزوین، سید (نام، نامشخص) موسوی از قزوین، محسن دهخدا از لنجان‌سفلی، احمد‌رضا شمس از خمینی‌شهر، عباس شکرایی (نام‌خانوادگی را شک داریم) از خمینی‌شهر، سید‌مجتبی موسوی از قزوین، مسلم (نام را شک داریم) مردانی از نجف‌آباد، مصطفی شاطریان از بیدگل کاشان، علیرضا نصیران از نجف‌آباد، قنبر یوسفی از خمینی‌شهر، داود (نام‌خانوادگی نامشخص) از کاشان.🌹 الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b طلاب_شاهد_و_ایثارگر https://eitaa.com/joinchat/3675849495C3905e4b076
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم که در هست سه جور است : ۱ - ۲ - ۳ - ۱ - مشکلات جسمانی : مثل : و زانو درد و ضعیف شدن های گردن به خاطره زیاد کردن ۲ - مشکلات عصبی : مشکلات عصبی ناشی می‌شود از : ها و های تهاجمی و بُرُوز علائم خستگی ۳ - مشکلات عاطفی : مثل : و از و از و کار و از در همه ما : به جای کلمه 《 نمی‌توانم 》 باید بگویم 《 می‌توانم 》 و به جای 《 نشان دادن 》 بزنیم به 《 و 》 و به جای اینکه بگوییم 《 》 باید بگوییم 《 همه ما مسئولیم 》 همه ما بدون استثناء در انجام و کارها یمان باید پیش نهیم تا جامعه کند الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b طلاب_شاهد_و_ایثارگر https://eitaa.com/joinchat/3675849495C3905e4b076
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشارۀ رهبر انقلاب همراه با مزاح به حضور رئیس‌جمهور منتخب در دیدار نمایندگان مجلس
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام ما باید را به چهارعرصه کنیم : ۱- ، ۲- ، ۳- ۴- در مورد زمان وعبادت باید گفت که : اگر ما این زمان را از دست بدهیم یعنی نمازها را سر وقت خودش نخوانیم و نظم خاص خودش را اجرا نکنیم، ما لنگ خواهد بود. وقتی که ما در زندگی دچار میشویم چند علت دارد من جمله : ۱- بر قرار نشدن ما با جهان هستی ۲- دریافت نکردن انرژی های روحی و از وقت های مناجات وعبادت، یکی سحرگاه است که روی آن تاکید ویژه ای شده است. کسانی که سحرگاهی دارند مورد ستایش پروردگار هستند. دو وقت است : ۱- قبل از ۲- قبل از خورشید که عبادت قبل از غروب خورشید( غروب آفتاب تا زمان اذان مغرب )در میان ما جا نیفتاده است. آیات زیادی در این مورد وجود دارد. این زمان وقت ارتباط با هستی است. به این ها تاکید ویژه ای شده است : ۱- زمان در ۲- زمان بین الطلوعین ۳- زمان قبل از مغرب ۴- زمان اول وقت بافضیلت ترین شما نماز است . امام (ع) می فرماید : هیچ چیز مثل نماز بینی را به خاک نمی مالد. شیطان می خواهد به رهروان لطمه بزند. بخاطر همین شیطان بیشترین دستبرد را به زمان های حساس ما می زند. الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan
🌱شرط مرخصی ره به 🌹 🌿شهید بابایی در زمان خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار نمی خورد، خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند. گفتند: من در برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم. امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند بشویی.🌹
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم بدان که : همه برای است بعضی از غریزه‌ها مورد نیاز بشر است در : ۱- ۲- در بنابراین دو چیز دارد ۱- اصل ۲- لطافت که غریزه‌ها در هر دو لازم است الحمدلله رب العالمین خسروانی @nashrekhobyhakashan
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ سلام علیکم،🌷 «یا امیر المومنین علیه السلام روحی فداک»💚 ✅بین ( علیهم السلام )و بین علم ما است👌 💫( علیه السلام) فرمود : 🍃« قبل ان تفقدونی فانّی بطرق السماء بطرق الارض»🍃 🍃«من به های آسمان نسبت به راه های آگاهترم»🍃 🟩 رادر اینطور کرده اند که: «العلم هو الشئ عند الذهن» 🔵علم پیامبر و (صلی الله علیهما و آله و سلم) چه علمی است ؟ 🔵علم در سن دو سالگی و علم امام در سن شش سالگی( علیهما السلام) چه علمی است ؟ 🟣در چند چیز است 🍀۱- اول باید ها بیاید 🍀۲- دوم باید کرد 🍀۳-سوم باید کرد 🍀۴- چهارم باید کرد 🔵یک فرزند دو ساله و شش ساله چطور می تواند این مراحل را طی کند ؟ کانال نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ سلام علیکم،🌷 «یا امیر المومنین علیه السلام روحی فداک»💚 🔵یک فرزند دو ساله و شش ساله چطور می تواند این مراحل را طی کند ؟ 🌴👇 روزی بر (علیه السلام) وارد شد... (علیه السلام )فرمود : « آیا من بگویم که تو با من چه داری ؟» سلمان گفت : «بفرمایید» که امیرالمومنین( علیه السلام )فرمود : «تو آمده ای تا از من سوالت را بگیری» سلمان گفت : «بله یا امیر المومنین (علیه السلام )» امیرالمومنین (علیه السلام )فرمودند که : «از دو ساله (علیه السلام) بپرس» ما نمی دانیم که امیرالمومنین( علیه السلام) چیست ؟،،🤔 شاید هدف امیر المومنین (علیه السلام) همین است که به ما بفرماید که : ✔️« (علیهم السلام) با علم دیگران فرق دارد» سلمان از امام حسین ،(علیه السلام )پرسید که : «پدرت چند ساله است ؟» امام حسین (علیه السلام )فرمودند که : «الله تعالی سبحان پنجاه هزار آدم آفرید ،هر کدام از این آدم ها پنجاه هزار سال کردند ،پنجاه هزار سال قبل از خلقت آدم (علیه السلام).. الله تعالی اول پدرم امیر المومنین( علیه السلام) را آفرید حالا فهمیدی که پدرم (علیه السلام )چند سال دارد ؟» سلمان خودش که می توانست سن ظاهری امیرالمومنین ( علیه السلام )را به دست آورد..،👌 🌴امیرالمومنین (علیه السلام) در البلاغه فرمودند که : ،🌾«من همه امم و ملل را می دانم ،یعنی بر نظارت دارم»🌾 کانال نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan