eitaa logo
پرتو اشراق
845 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
15.4هزار ویدیو
63 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷از جان گذشتی! 🌙 به مناسبت شب اول سال ١٣ بعثت 🌌 ؛ شبی که ایثار موجب فخر خداوند شد. - نظرتان چیست؟! بالاخره چه كنیم؟ اگر همین طور پیش برود، جامعه دچار اختلاف و تشنج می شود! 👥 هر كسی چیزی گفت: - او را تبعید یا زندانی كنیم تا دست كسی به او نرسد. - نه این كار عملی نیست. بالاخره با او تماس می گیرند و نظریاتش را عملی می كنند. - یك نفر شجاع و نترس انتخاب كنیم تا او را بكشد. به این ترتیب از دستش ‍ راحت می شویم، ولی چه كسی؟ چه كنیم؟ - (١)! تو بگو! - من می گویم كار یك نفر نیست. یك نفر باشد، به دست بنی هاشم قصاص می شود. ⚔ بهتر است از هر قبیله یك نفر انتخاب شود تا هم امكان قصاص نباشد و هم آنان توان جنگیدن با همه قبایل را نداشته باشند و مجبور شوند با گرفتن دیه و خون بها راضی شوند. آن وقت دیه را می پردازیم!! 👥👥 همه این نقشه را پسندیدند و برای شب برنامه ریزی كردند. 🌹 پس از پی بردن به نقشه آنان مطلب را با پسر عمویش در میان گذاشت و پرسید: - علی جان! حاضری به جای من بخوابی؟ 🌷 با خود اندیشید: اگر بروم، آنها بر سرم ریخته و مرا خواهند كشت، اما می روم. جانم فدای پسر عمویم! 🌌 رفت و شب را در رختخواب او خوابید. 👥👥 نیمه شب مشركان در را باز كردند تا نیت خود را عملی سازند. - به آرامی داخل شوید! مراقب باشید بیدار نشود! - به به! عجب آرام خوابیده! سرش را هم كشیده. روانداز را كنار بزنید. - عجب! این كه محمد نیست! است!! - پس محمد كو؟ زود بگو كجا است؟ 🌷شما كیستید؟ اینجا چه می خواهید؟ مگر او را به من سپرده بودید كه سراغش را از من می گیرید؟! 👤یكی از مشركان گفت: 🕋 بیایید از این جا برویم. رهایش كنید. الان ممكن است محمد از خارج شده باشد! حتما در راه است، اگر از چنگ ما بگریزد و به یارانش ‍ ملحق شود، دیگر كاری از ما ساخته نیست. 🌌 بدین گونه او در شب لیله المبیت در جای پیامبر خدا خوابید و اسلام با جانفشانی (علیه السلام) حفظ شد. (٢) 📚 پی نوشت ها: ١.- ابوحكم نام عموی پیامبر بود كه بعدا به ابوجهل شهرت یافت. ٢- ابن هاشم، سیره النبویه، ج ٢، ص ١٣٨. 📗حیات پاکان ١، داستان هایی از زندگی پیامبر اکرم، و حضرت فاطمه (علیهم السلام)، مهدی محدثی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔥 !! 🗣️ پس عُمَر چنان عربده کشید، که و فاطمه (علیهم السّلام) بشنوند: 🔥 به خدا قسم ای علی! خارج می شوی و با خلیفه‌ی رسول خدا بیعت می کنی، و گرنه آتش را بر سرت می ریزم! 🌹 (س) از جا برخاست و فرمود: ⁉️ ای عمر! ما را به تو چه کار؟! به ما چه کار داری؟! 🗣️ عمر صدا زد: در را باز کن و گرنه خانه را آتش می زنم! 🥀 فریاد فاطمه (س) در زیر ضربات... 🌹 (س) فرمود: ⁉️ آیا ای عمر! از خدا نمی ترسی؟!... به خانه ی من داخل می شوی؟! 🔥 اما این کلام در عمر تأثیری نگذاشت، و آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید. پس در (نیم سوخته) را فشار داد و داخل خانه شد. 🌹 آن حضرت(س) از دست نامحرمان به پشت در پناه برد، وقتی او را در پشت در دیدند چنان فشارش دادند که نزدیک بود که همانجا جان بسپارد. 🥀 فریادش بلند شد: ▪️ یا ابتاه یا رسول الله! ای پدر جان! ای رسول خدا! به فریادم برس. 🗡️ عمر شمشیر را با غلاف بالا برد و چنان با شدّت و قدرت بر شکم مبارک حضرت کوبید که فریادی جگر سوز از اعماق جانش بلند شد، پس تازیانه اش را کشید و بر دستان آن مظلومه (س) نواخت چنان که صدای ناله ی او بلند شد: 🥀 «بابا بعد از تو عمر و ابوبکر چه بدی ها کردند!» 🌷▪️🌷▪️🌷▪️🌷 🌹 گوشه ای از حادثه به بیان صدیقه‌ی شهیده (س): ▪️ «...عمر با لگد به در کوبید و آن را به طرف من فشار داد، در حالیکه من باردار بودم، پس به رو به زمین افتادم و آتش به دورم شعله می کشید، و صورتم را می سوزانید، پس چنان با دست خود سیلی بر من زد که گوشواره ام شکست، و محسنِ بی گناهم نقش زمین گردید». (۱) 📚 پی نوشت: ۱- بیت الأحزان، الباب الثالث،‌ فصل إضرام النار علی بیت فاطمة(س)، ص ۱۱۰. 📕 شهادت در اوج غربت – فرید سائل. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💚 هم سخن مادر در شکم! 🌴 روزی به محضر (علیه السلام) شرفیاب شد و از آن حضرت پیرامون چگونگی (سلام اللّه علیها) سؤال کرد؟ ⚜️ (علیه السلام) فرمود: 💞 هنگامی که با پیغمبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله) ازدواج کرد، زنان مکّه با او به مخالفت برخاستند و خدیجه از این امر بسیار نگران و اضطراب داشت، تا آن که بعد از مدّتی، نطفه (سلام اللّه علیها) منعقد گردید. ⏳و پس از گذشت اندک زمانی، جنین مونس مادر خود شد و از درون شکم با وی سخن می گفت و خدیجه این راز را پنهان می داشت تا آن که روزی حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله) وارد منزل گردید و متوجّه شد که خدیجه با کسی سخن می گوید، فرمود: ⁉️ با چه کسی سخن می گفتی؟! 🌷 خدیجه پاسخ داد: با جنین و بچّه ای که در شکم دارم، سخن می گفتم؛ چه این که او انیس و مونس من می باشد! 🌹 حضرت رسول فرمود: 🔅«ای خدیجه! (علیه السلام) به من خبر داد که این نوزاد، دختر است و خداوند متعال از نسل او امامان و پیشوایان دین را برگزیده است، تا در روی زمین خلیفه و برای جهانیان حجّت باشند». ⏳پس زمان به سرعت گذشت و لحظات حسّاس ورود نور از جهان ظلمانی رحم فرا رسید، آن گاه خدیجه برای زنان قریش پیام فرستاد تا او را در مورد زایمانش کمک نمایند؛ لیکن آنان با طرح سخنانی تلخ و شماتت آمیز، از انجام کار اجتناب کردند! 👣 و خدیجه سخت دل تنگ شد و در غم و اندوه فرو رفته بود، که ناگاه چهار زن گندمگون و رشید وارد منزل وی شدند و گفتند: 🔅ای خدیجه! ما از جانب پروردگار، به یاری تو آمده ایم، من همسر ابراهیم و مادر اسماعیل هستم و این دختر مزاحم همنشین تو در بهشت خواهد بود، و آن دیگری دختر عمران و مادر عیسی است و آن یکی هم،# کلثوم خواهر موسی می باشد. 🌠 و سپس آن چهار زن بهشتی در اطراف بستر خدیجه نشستند و او را کمک و یاری نمودند تا این که ناگهان نور وجود (سلام اللّه علیها) در حالی که پاک و پاکیزه بود دیده به جهان گشود؛ و از تشعشع نور جمالش، تمام خانه های مکّه را روشنائی بخشید. ⛲ پس از آن، ده فرشته با در دست داشتن ظرف های بهشتی و آب کوثر وارد شدند و نوزاد عزیز را غسل دادند و او را با دو پارچه سفید و خوشبو پوشاندند. 🌹در همین لحظه، نوزاد لب به سخن گشود و شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پدرش، و امامت شوهرش، و یازده فرزندش (صلوات اللّه علیهم) داد؛ و نام مبارک فرد فرد آن بزرگوان را بر زبان جاری نمود. 🔅و سپس بر یکایک حاضران سلام کرد، پس از آن همچنین میهمانان تبریک و شاد باش گفتند، و آن گاه از منزل خارج شدند. 📚 الخرایج و الجرایح، ج ۲، ص ۵۲۵، ح ۱. 📗 و الثّاقب فی المناقب، ص ۲۸۵، ح ۲۴۴. 📚 بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲- ۳. 📙 دلائل الامامة، ص ۷۶، ح ۱۷. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
👣 مسلمان شدن دزد!! 🌷 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 📚 در دارالسلام نقل کرده اند: 🐫🐪 جمعيتي براي زيارت آقا ابي عبدالله (عليه السلام) مشرف شدند. 🌌 شب در راه، دزدي بين آن ها آمد تا چيزي از آن ها بدزدد، او وقتي مسافتي از راه را پياده رفت، خسته شد و خوابش برد و در خواب ديد که قيامت بر پا شده و مي خواهند او را به جهنم ببرند؛ اما شخصي آمد و گفت: 🔅از او دست بکشيد که گرد زوار (عليه السلام) بر او نشسته. 👳🏻‍♂️ سپس بيدار شد و به راه ادامه داد. 🕌 وقتي به حرم (عليه السلام) رسيد، شعري را که در آن حضرت سروده بود خواند و در اين ميان پرده اي از در به دوشش افتاد و از آن پس او را « » خواندند و به شاعری که در آن جا بود به نام « » گفت: 👌🏻تو هر روز مي سرايي و خلعتي به تو ندادند؛ اما من يک شعر خواندم و به من دادند! 👳🏻‍♂️🧔🏻 اين دو با هم به مشاجره پرداختند و دو شعر سرودند و در صندوق (ظریح) علي (عليه السلام) انداختند تا ايشان درباره آن ها قضاوت کند و (عليه السلام) در مدح خليعي چيزي نگاشت و ديگري غم زده شد و آن حضرت را در خواب ديد که فرمود: 🔅غم مخور که او تازه مسلمان شده و من با نوشته خود او را تشويق کردم، تو نيز شعري بسرا و فردا بخوان تا پاسخ شما را بدهم! 🧔🏻 فردا صبح او نيز شعرش را خواند و به اين مضموم رسيد که: 🔅چه کسي عمرو بن عبدود را کشت؟ 🌷 آن گاه آواز بلندي از داخل صندوق بيرون آمد و گفت: 🔅من او را کشتم! 📚 دارالسلام، ج ۲، ص ۹۴. 📕منبع: کرامات حسينيه و عباسيه؛ موسي رمضاني‏ پور، صفحات ۲۸ و ۲۹. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
✝️ راهبی که با تفسیر صدای ناقوس کلیسا مسلمان شد؟ ⛪ به سند معتبر از نقل شده است که روزی با حضرت علی (علیه السلام) به شهر می رفتم که ناگاه به دیری رسیدیم که ترسایی در آنجا ناقوس می نواخت، پس حضرت فرمود: ⁉️ ای حارث؛ آیا می دانی این چه می گوید؟! 👳🏻‍♂️عرض کردم: خدا و رسول خدا و پسر عمّ رسول خدا بهتر می دانند. ⚜️ سپس (علیه السلام) بیان داشتند: 🔅مَثَل می زند برای دنیا و خرابی و بی وفایی آن و می گوید: 🔅«لا اله الا الله حَقاً حَقاً صِدقاً صِدقاً اِنَّ الدُّنیا قَد غَرَّتنا وَ شَغَلَتنا وَ استَهوَتنا، یَابن الدُّنیا مَهلاً مَهلاً یَابن الدُّنیا دَقّاً دَقّاً یَابن الدُّنیا جَمعاً جَمعاً تُفَنی الدُّنیا قَرناً قَرناً، ما مِن یَومٍ یَمضی عَنا اِلا اَوهی مِنا رُکناً، قَد ضَیّعنا داراً تَبقی وَ اَستَوطَنا داراً تَفنی لَسنا نَدری ما قَرَّطنا فِیها اِلا لَو قَدمتنا»؛ 🔅شهادت می دهم به یگانگی خداوند و حال آنکه حق است، راست است راست است، بدرستی که دنیا ما را فریب داد و مشغول کرد و در رابطه با آخرت عقل ما را ضایع و نابود نمود و ما را گمراه ساخت. ای فرزند دنیا؛ پس انداز و به تأخیر انداز کارهای دنیوی را، ای فرزند دنیا؛ هر روز کوبیده می شوید و در فشارید از مصیبت ها و تا چند یکدیگر را در فشار می گذارید برای بدست آوردن دنیا؟ و به زودی در هم شکسته خواهید شد. ای فرزند دنیا؛ تا کی جمع می کنی اسباب و مال دنیا را؟ پس بدان دنیا از بین می برد مردم قرن را از پس قرنی دیگر، هیچ روز نمی گذرد از عمر ما مگر آن که یک رکن از ارکان بدن ما ضعیف تر گردد، به راستی که نابود کردیم خانه ی باقی را و وطن خود گردانیدیم خانه ی فانی را، نمی دانیم که برای آن دنیا کوتاهی کردیم، مگر پس از اینکه می میریم. 👳🏻‍♂️ پس حارث عرض کرد: یا امیرالمومنین؛ آیا می دانند که صدا و نوای ناقوس این معنی را بیان می دارد؟ ⚜️ حضرت فرمودند: اگر می دانستند، مطمئن باش را شریک خداوند نمی گردانیدند. ⛪ حارث می گوید: من روزی دیگر به نزد آن نصاری که در آن بود رفتم و گفتم: 👳🏻‍♂️ تو را به حق مسیح این ناقوس را مجدد بنواز به آن ترتیبی که پیشتر می نواختی؛ پس چون شروع کرد به زدن هر مرتبه من یک فقره از آنچه حضرت علی (علیه السلام) فرموده بود می خواندم و بر نوای آن منطبق می گردید تا به پایان رسید، پس آن راهب گفت: 🧔🏼 به حق پیغمبر شما سوگندت می دهم تو را که بگویی چه کسی این را به تو آموزش داده و بیان نموده است؟ 👳🏻‍♂️ حارث عرض کرد: آن شخصی که دیروز با من همراه بود، او این را به من تعلیم داد. 🧔🏼راهب پرسید: آیا میان آن بزرگوار و شما خویشاوندی وجود دارد؟ 👳🏻‍♂️ حارث پاسخ داد: پسر عمّ اوست. 🧔🏼 راهب پرسید: آیا این را از پیغمبر شنیده است؟ 👳🏻‍♂️ گفت: بلی. 🧔🏼 پس آن دیرنشین گردید و گفت: 📓 والله که من در خوانده ام در آخر پیغمبران پیغمبری خواهد آمد که صدای ناقوس را تفسیر خواهد کرد و پیغمبر شما خاتم الانبیا می باشد و دینتان بر حق. 📚 منابع: 💻 قدس انلاین 📗 امالی شیخ صدوق، ص ۱۸۷. 📘 معانی الاخبار، ص ۲۳۱. 📚 حیوه القلوب (تاریخ پیامبران)، ج ۲، ۱۱۸۵، ۱۱۸۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🏴 گریه امام زمان (ع) در وفات زینب (س) 📚 مرحوم (متوفی ۱۳۴۸ ه ق) در کتاب آورده است که عالم دانشمند و محدث خبیر ، صاحب کتاب در کتاب کشکول خود به نام می نویسد: 🕌 در عصری که در نجف اشرف به تحصیل علوم حوزوی اشتغال داشتم در آنجا سیدی زاهد و پرهیز کار بود که سواد نداشت، روزی در حرم (ع) به زیارت مرقد حضرت مشغول بود، دید یکی از زایران ترک زبان، گوشه ای از حرم نشست و مشغول تلاوت قران شد، این سید جلیل احساساتی شد و به خود گفت: ⁉️ آیا سزاوار است که ترک و دیلم قران، کتاب جدت را بخوانند و تو بی سواد باشی و از خواند آیات قرآن محروم بمانی؟! 🍶 او از روی غیرت و همت قسمتی از اوقاتش را در سقایی (آبرسانی) صرف کرد تا مخارج زندگی اش را تأمین کند، و قسمت دیگر را به تحصیل علوم پرداخت و کم کم ترقی کرد تا به حدی که در درس خارج آیت الله العظمی (میرزای بزرگ، متوفی ۱۳۱۲ ه ق) شرکت می کرد و به درجه ای رسید که احتمال می دادند به حد اجتهاد رسیده است! 💚 این سید جلیل و پارسا برای من چنین نقل کرد: 🌌 در عالم خواب حضرت ولی عصر (عج) را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام کردم، سپس عرض کردم: ⁉️ چرا این گونه ناراحت و گریان هستی؟ 🏴 فرمود: امروز روز وفات عمه ام (س) است. از آن روزی که عمه ام زینب (س) وفات کرده، تاکنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا می کنند، آن چنان می گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم، آنها خطبه حضرت زینب (س) را که در بازار کوفه خواند، می خوانند و می گریند، من هم اکنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام. (۱) ۱- خصائص الزینبیه، ص ۲۱۱ و ۲۱۲. 📗 دویست داستان از فضایل، مصایب و حضرت زینب(س)، عباس عزیزی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
⏳آشکار شدن قبر مخفی (ع) بعد از ۱۳۰ سال! 🌌 هنگامی که (ع) به شهادت رسید، فرزندانش شبانه جنازه آن بزرگوار را به طور مخفی دفن کردند، و محل قبرش مخفی بود، زیرا آن حضرت دشمنان کینه توز بسیار داشت، بخصوص و ، آن قدر با او دشمن بودند که احتمال نبش قبر آن حضرت در میان بود. 🗓️ دهها سال گذشت، همچنان قبر آن حضرت مخفی بود، تا اینکه در زمان خلافت عباسی حادثه ای موجب پیدا شدن قبر آن حضرت گردید (۱) آن حادثه این بود: 🏹 می گوید: 🦅 روزی برای شکار همراه هارون از کوفه بیرون رفتیم، در بیابان به ناحیه غریین، رسیدیم، در آنجا آهوانی را دیدیم، بازها و سگهای شکاری را به سوی آنها فرستادیم، آن آهوان به تپه ای که در آنجا بود پناه بردند، و بالای همان تپه ایستادند، ناگهان بازها در کنار آن تپه فرود آمدند، و سگهای شکاری بازگشتند. ⁉️ هارون از این جریان در شگفت شد که این چه رازی است که آهوان به آن تپه پناه می برند، و بازها و سگها جرئت رفتن به آنجا را ندارند؟! 🦌 بار دیگر دیدیم؛ آهوان از آن تپه فرود آمدند، و سگها به سوی آنها رفتند، آهوان به سوی آن تپه رفتند، و بازها و سگها از رفتن به سوی تپه باز ایستادند، و این حادثه سه بار تکرار شد!! 👈🏻 هارون به من گفت: بشتاب به جستجو پرداز، احتمالا این تپه مکان مقدسی است و اسراری در آن نهفته است!! ⛺ ما به جستجو پرداختیم تا پیرمردی از طائفه را یافتیم، او را نزد هارون آوردیم. هارون از او سؤالاتی کرد. 👳🏼‍♂️ پیرمرد گفت: آیا در امان هستم؟ ✋🏻 هارون به او امان داد. 👳🏼‍♂️ پیرمرد گفت: پدرم از پدرش کرد که آنها گفتند: قبر شریف حضرت علی (ع) در این تپه است، و خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است، و هر کس به آنجا پناه نمی برد مگر اینکه ایمن گردد؟ 📿 هارون از اسب پیاده شد و آبی طلبید و وضو گرفت و کنار آن تپه رفت و در آنجا نماز خواند و خود را به خاک آن مالید و گریه کرد سپس از آن جا به سوی بازگشتیم. (۲) ⏳به این ترتیب قبر مقدس امام علی (ع) پس از حدود ۱۳۰ سال مخفی بودن، آشکار گردید. 📚 پی نوشت ها: ۱. با توجه به آغاز خلافت هارون که در سال ۱۷۰ هجری اتفاق افتاده و باتوجه به سال شهادت علی (ع) که سال ۴۰ هجری بود، بدست می آوریم که بیش از ۱۳۰ سال، قبر علی (ع) مخفی بوده است. ۲. ترجمه ارشاد مفید (ره) ج ۱، ص ۲۳ و ۲۴. 📗 داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم (علیهم السلام)، محمد محمدی اشتهاردی‏. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
💚 نسبت هارون و مولا علی (علیه السلام) 📖 از قرآن کریم چنین بر می آید که جناب نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) پنج نسبت داشته است؛ 🔅 ۱- برادر 🔅 ۲- شریک نبوت 🔅 ۳ - وزیر و یاور 🔅 ۴ - پشتیبان 🔅 ۵ - خلیفه و جانشین. 🌹 بنابراین (علیه السلام) نیز همین پنج نسبت را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد: 🔆 ۱- برادر اوست، چون او را به برادری برگزیده و فرمود: در دنیا و آخرت تو برادر منی. 🔆 ۲- در ابلاغ پیام الهی شریک اوست، چون فرمود: جز من و علی کسی از جانب من پیام نمی رساند. 🔆 ۳ - وزیر اوست، چون فرمود: علی وزیر من است. 🔆 ۴ - پشتیبان اوست، چون خداوند او را با علی (علیه السلام) یاری کرد. 🔆 ۵ - خلیفه اوست، چون خود، او را به خلافت برگزید. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. غدیر از دیدگاه اهل سنت، ص ۵۸. 📕 پیام غدیر، اکبر صادقلو 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹 توحید راستین ✝️ در حدیث است که جاثلیقی (یکی از علمای مسیحی) به (ع) عرض کرد: ❓به من بگو چهره حق که قرآن می گوید به هر طرف رو کنید رو به خدایید و روی خدا با شماست، یعنی چه؟ 🌹 حضرت علی (ع) دستور داد هیزم و آتش آوردند. 🔥هیزم را آتش زد، مشتعل شد و فضا را روشن کرد. آن گاه پرسید: ❓چهره این آتش کدام طرف است؟ ✋🏻 گفت: همه جا و همه طرف، چهره آن است، فرمود: 🌹«این آتش با این کیفیت که دیدی مصنوعی و مخلوقی است از مخلوقات خدا و همه طرف روی اوست، تو می خواهی خداوند جهت معیّن داشته باشد؟» 📕 بیست گفتار، شهید مرتضی مطهری، ص ۳۶۸. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌹 آگاهی (علیه السلام) از وضع شیعیانش ⚜️ مرحوم (متوفی ۱۴۰۵ ه ق) به یک واسطه از مرحوم آیت الله العظمی (ره) نقل می کند که یکی از سادات معاصر - ساکن نجف - در منزل استیجاری به سر می برد و مدتی اجاره منزلش به تأخیر افتاده بود، صاحب منزل مدام بر وی فشار می آورد که اگر اجاره اش را پرداخت نکند، لوازمش را به کوچه خواهد ریخت. 🕌 این وضع وی را به شدت ناراحت کرد. در یکی از روزها وقتی با تهدید موجر مواجه شد، با اندوه و تألم خاطر به حرم (علیه السلام) مشرف گشت و از آن یاور محرومان استمداد طلبید، در همان حال که مشغول راز و نیاز و توسل بود، به خواب رفت و در عالم رؤیا خود را در محضر علی (علیه السلام) دید. 🌹 امام از وی پرسید: چرا این قدر ناراحتی؟ ✋🏻 آن مرد محترم ماجرای به تأخیر افتادن کرایه منزل را به عرض حضرت می رساند، امام می فرمایند: 🌹 ما وضع شما را می دانیم و مطلب تان را حواله دادیم. 👌🏻به محض اختتام این کلام، آن مرد از خواب بیدار می شود و با نهایت شگفتی از خود می پرسد: این چه حواله ای بود و حضرت مرا به چه کسی حواله دادند؟ بهت و حیرت سراپای وجودش را فرا می گیرد و به منزل مراجعت می نماید. 🌌 سحرگاه متوجه می شود در خانه اش را می کوبند، وقتی در را باز می کند آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را مقابل خویش مشاهده می کند، با هیجان خاصی می گوید: 🤝 آقا بفرمایید! ✉️ مرحوم اصفهانی می گوید: مأموریت ما تا همین جا بود، آن گاه پاکتی به دست وی می دهد و از آن جا دور می شود، وقتی پاکت را می گشاید، با کمال تعجب می بیند مبلغی معادل پولی که باید اجاره به موجر بدهد، در آن قرار دارد. (۱) و (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. سید ابوالحسن اصفهانی شکوه مرجعیت، محمد اصغری نژاد، ص ۶۶ و ۶۷، با اندکی تغییر در عبارات و مضامین. ۲. خوشایند زندگی، خویشاوند مرگ، ص ۲۵۴ و ۲۵۵. 📗 سیصد و بیست داستان از معجزات و کرامات امیرالمؤمنین امام علی (علیه السّلام)، عباس عزیزی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
❓ماجراى حديث زلزله چيست‌؟ 🌹از فاطمه (عليها السلام) نقل شده است: 🌴 در عهد زلزله‌اى پيش آمد و مردم از وحشت به ابوبكر و پناه بردند و آن‌ها را در حالى مشاهده كردند كه آن دو نفر با وحشت به على بن ابيطالب (عليه السلام) پناه مى‌بردند!! 👥👥 پس مردم هم از آن‌ها تبعيت كردند تا به در خانه على (عليه السلام) رسيدند. 🏰 آنگاه (عليه السلام) با حالتى آرام و بدون اضطراب بيرون آمد و به سمت خارج روانه شد و مردم هم به دنبال ايشان به راه افتادند تا به قلعه‌اى رسيد و كنار آن نشست. 👥👥 مردم نيز چنين كردند و از آن‌جا ديوارهاى مدينه را مشاهده كردند كه به شدّت مى‌لرزيد و جلو و عقب مى‌رفت. 🌷 على (عليه السلام) فرمود: «گويا آن‌چه مى‌بينيد شما را به وحشت افكنده است‌؟» 👥👤 گفتند: «چگونه وحشت نكنيم حال اين كه پيش از اين چنين چيزى نديده‌ايم!!» 🌷 سپس اميرالمؤمنين (عليه السلام(، لب‌هاى مباركش را حركت داد و با دست خود بر زمين زد و فرمود: 🔅«تو را چه شده‌؟ آرام باش!» 👥👥 پس زمين آرام گرفت و مردم تعجّب كردند!! 🌷 حضرت (عليه السلام) فرمود: «آيا شما از عمل من متعجّب گشتيد»؟ 👥👥 گفتند: «آرى!!» 📖 على عليه السلام آيات ۱ تا ۳ سوره زلزال را قرائت فرمود: 🔅«إِذٰا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقٰالَهٰا وَ قٰالَ الْإِنْسٰانُ مٰا لَهٰا» 🔅«آن زمان كه زمين به لرزش افتد و اثقال خود را بيرون آورد و انسان گويد: تو را چه شده است‌؟» 🌷 سپس فرمود: من همان انسانى هستم كه در روز حشر به زمين خواهم گفت: 🔅«مالها؟!» 🌎 در آن روز زمين اخبار خود را به من مى‌گويد. (۱) 🔅«يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا» 📚 پی نوشت: ۱ - دلائل الامامت، صفحه ۱. 📗 پرسش و پاسخ درباره زندگانی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، مترجم: فاطمه مشایخ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌟 شفای هفت مریض به طور همزمان! 🏴 مرحوم سلاحي مزبور - عليه الرحمه - در تقريبا بيست سال قبل كه مرض در شيراز شايع و كمتر خانه اي بود كه در آن مريض حصبه اي نباشد و تلفات هم زياد بود يك روز فرمود در منزل آقاي ، هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به بركت حضرت سيدالشهداء عليه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصيل آن را بيان كرد. 🤝 بعدا آقاي سرافراز را ملاقات كردم و قضيه واقعه را پرسش نمودم، ايشان مطابق آنچه مرحوم سلاحي فرموده بود بيان كرد. ✍🏻 سپس از ايشان خواستم كه آن واقعه را به خط خود نوشته تا در اينجا ثبت شود، اينك نوشته آقاي سرافراز: 🚪 تقريبا بيست سال قبل كه اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مي شدند در خانه حقير هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در يك اطاق بودند، شب هشتم ماه محرم الحرام براي شركت در مجلس عزاداري، مريضها را در خانه به حال خود گذاشتم و ساعت پنج از شب گذشته با خاطري پريشان به مجلس تعزيه داري خودمان كه موسس آن مرحوم حاج ملا علي سيف - عليه الرحمه - بود رفتم. 🥁 موقع تعزيه داري، سينه زني، نوحه و مرثيه حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام قرايت شد، پس از فراغت از تعزيه داري و اداي نماز صبح، با عجله به منزل مي رفتم و در قلب خود شفاي هفت مريض را بوسيله عزيز زهرا (س) از خدا مي خواستم. 🍪 وقتي به منزل رسيدم ديدم بچه ها اطراف منقل آتشي نشسته و مختصر ناني كه از روز قبل و شب باقيمانده است، روي آتش گرم مي كنند و با اشتهاي كامل مشغول خوردن آن نانها هستند. 👁️ از ديدن اين منظره عصباني شدم، زيرا خوردن نان آن هم ناني كه از روز و شب گذشته باقيمانده براي مبتلا به مرض حصبه مضر است. 🧕🏻 دختر بزرگم كه حالت عصبانيت مرا ديد گفت ماها خوب شده ايم و از خواب برخاستيم و گرسنه ايم نان و چاي مي خوريم. 🧔🏻‍♂ گفتم خوردن نان براي مرض حصبه خوب نيست... 🧕🏻 گفت پدر! بنشين تا من خواب خودم را تعريف كنم و ما همه خوب شده ايم! 🧔🏻‍♂ گفتم خوابت را بگو... 🧕🏻 گفت: در خواب ديدم اطاق، روشني زيادي دارد و مردي آمد در اطاق ما و فرش سياهي در اين قسمت از اطاق پهن كرد و پهلوي درب اطاق با ادب ايستاد، آن وقت پنج نفر با نهايت جلالت و بزرگواري وارد شدند كه يك نفر آنها زن مجلله اي بود، اول به طاقچه هاي اطاق و به كتيبه ها كه به ديوار زده بود و اسم چهارده معصوم، را روي آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه كردند پس از آن اطراف آن فرش سياه نشسته و قرآنهاي كوچكي از بغل بيرون آورده و قدري خواندند پس از آن يك نفر از آنها شروع كرد به روضه حضرت قاسم عليه السلام به عربي خواندن و من از اسم حضرت قاسم كه مكرر مي گفتند فهميدم روضه حضرت قاسم مي خوانند و همه شديدا گريه اجابت فوري مي كردند و مخصوصا آن زن خيلي سوزناك گريه مي كرد، پس از آن در ظرفهاي كوچكي چيزي مثل قهوه همان مردي كه قبل ازهمه آمده بود آورد و جلو آنها گذارد!! 🧕🏻 من تعجب كردم كه اشخاص با اين جلالت چرا پاهاشان برهنه است، جلو رفتم و گفتم شما را به خدا كداميك از شما عليه السلام هستيد؟ 🌷يكي از آنها جواب داد و فرمود منم! خيلي با مهابت بود! 🧕🏻 گفتم شما را به خدا چرا پاهاي شما برهنه است؟ 🏴 پس با حالت گريه فرمود: ما اين ايام عزاداريم و پاي ما برهنه است، فقط پاي آن زن در همان لباس پوشيده بود. 🧕🏻 گفتم: ما بچه ها همه مريضيم مادر ما هم مريض است، خاله ما مريض است... 🌷 آن وقت حضرت علي عليه السلام از جاي خود برخاست و دست مبارك بر سر و صورت يك يك ما كشيدند و نشستند و فرمودند خوب شديد... مگر مادرم... 🧕🏻 گفتم مادرم هم مريض است... 🌷 فرمودند مادرت بايد برود... 🧕🏻از شنيدن اين حرف گريه كردم و التماس نمودم پس در اثر عجز و لابه من، برخاستند دستي هم روي لحاف مادرم كشيدند آن وقت خواستند از اطاق بيرون روند رو به من كرده فرمودند بر شماباد نماز كه تا شخص مژه چشمش به هم مي خورد بايد نماز بخواند. 🌳 تا درب كوچه، عقب آنها رفتم ديدم مركبهاي سواري كه براي آنان آورده اند روپوشهاي سياه دارد... 🧕🏻 آنها رفتند و من برگشتم در اين وقت از خواب بيدار شدم صداي اذان صبح را شنيدم دست به دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم، ديدم هيچكدام تب نداريم، همه برخاستيم و نماز صبح را خوانديم، چون احساس گرسنگي زياد در خود مي كرديم لذا چاي درست كرده با ناني كه بود مشغول خوردن شديم تا شما بياييد و تهيه صبحانه كنيد و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتياجي به دكتر و دوا پيدا نكردند. 📗 منبع. کتاب داستانهای شگفت، شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq