هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
.mp3
21.21M
📌 #صوت_سخنرانی
🔻این نبرد،
نبردآوارگان در پشت جبهه است.
🎙 برادر #رحیم_آبفروش
🔰 سلسلهنشستهای هیأتوجهانیاندیشی
❇️ روایتلبنان (نشست اول)
🗓 ۳ آذرماه ۱۴۰۳
💠 احرار | هیأت و جهانیاندیشی
✅ @ahrar1542
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
و خدّام کعبه خدا میفروشند
غزلی از حسن بیاتانی در نقد «دینفروشی»
🔺رسانه بافتار
🆔 @baftar_resane
🆔 @qoqnoos2
غزل «از این پیرهنها...» سرودهٔ حسن بیاتانی در سال 1393، یک شعر عاشورایی است و مسئلهای مهم در سر دارد: «ظاهرگرایی در دین و طعنه به این نوع دینداری». این شعر در پی برملاکردن معرکهٔ مدعیان مسلمان است که با اصول ذبح شرعی، دین را سَر میبرند. فعل «میفروشند» ردیف شعر است و به همین نکته اشاره میکند که این بهظاهر مسلمانان، همهچیز را فدای تجارت و دنیا میکنند حتی دین را. بیت دوم شعر البته ما را یادِ سوءاستفادهٔ سیاسی از مناجات «ربنا»ی شجریان در سال ۸۸ نیز میاندازد. سراسر این غزل، علیه اسلام منفعتطلب ظاهرگرای عافیتطلب بازاری است. او موقعیتی را توصیف میکند که مفاهیم مهم دینی مانند جهاد و نماز و حج به گوششان رسیده و اتفاقا همینها دستمایهٔ دنیاطلبی آنهاست و بیتوجه به حقیقت و اساس دین که به مقتل برده شده است. شعر بیاتانی، محور عمودی دارد و هر بیت آن با بیت بعدی ارتباط دارد. او پس از اشاره به مفاهیم مختلف دینی که بازیچه عدهای اِسماًمسلمان شده، در بیت آخر، معنا و جوهرهٔ اصلی دین را رو میکند و خطاب به امام حسین(ع) میگوید: «تو ای زخم کهنه که در بوریایی، از این پیرهنها کجا میفروشند؟».
میزانسن شعر، دقیقاً ما را یاد اسلام آمریکایی میاندازد. همین اسلامی که نماینده تام و تمام آن، برخی کشورهای مسلمان مثل عربستان است و اتفاقاً این روزها، نمودش را در جشنواره «موسم ریاض» میبینیم. عربستانی که به دنبال تصویری مدرن و شیک از اسلام است، دیگر هیچکدام از مفاهیم اصلی اسلام مانند وحدت و جهاد برایش مهم نیست و حاضر است برای جلب مشتری و گردشگر و نرمال شدن، همهٔ داروندارش را فدای شکمبارگی و شهوترانی و پول و... کند. کسانی که کلیددار مهمترین اماکن اسلامی از جمله کعبه و مسجد النبی و گنبدالخضرا هستند. هممضمون این شعر در میان ادبیات جهان عرب، شعری از «نِزار قبانی» است. او در قصیدهٔ «الحب و البترول»، چفیه خلیجی را نماد تنپروری، بیغیرتی و اشرافیت میداند.
هنر، نحوهای از اندیشیدن است و از جهتی نیز آدمی را به اندیشیدن وادار میکند. به همین جهت، حتی یک اثر هنری برای ساعتها تأمل و تفکر کافیست و نیازی به ردیفشدن دهها اثر هنری نیست. به همین جهت، هرازچندگاهی در بافتار، این فرصت پیش میآید که تنها به یک اثر هنری توجه کنیم و آن را با حوصله بخوانیم. پیشتر نیز فرستههایی با محوریت یک شعر داشتهایم و بر آن بودیم تا به اندازهٔ یک شعر، تجربه هنری داشته باشم. پس نام اینگونه فرستهها را «یک غزل(اثر)تجربه» گذاشتیم.
🔺رسانه بافتار
🆔 @baftar_resane
🆔 @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 «شبیه قاسم، شبیه عبدالله...»
بیسبب نبود اگر حضرت صادق(ع) فرمودند نوجوانان را دربیاید... عَلَيكَ بِالأْحداثِ فَإنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ...
نسل زد و ایکس و ایگرگ را میخواهی بشناسی، این صحنهها را خوب بنگر...
حتی یک صحنه اینچنین که برخلاف جریان فراگیر باطل جهانی شکل بگیرد، باطلالسحر تمام یاوهبافیهای بوقهای استکبار است... حال آنکه به برکت خونهای مطهر شهداء، سرزمین ما از این صحنهها بسیار دارد...
▫️▫️▫️
در حاشیه روایتگری حاج #حسین_یکتا
کودکی سیزدهساله اصرار دارد به لبنان اعزام شود...
ترکیب اصرارهای نوجوان با صحنههایی از دوران جنگ، خروجی زیبایی را خلق کرده است...
#لبنان
#احداث
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«وقتی که آینه مرتضی شکست...»
(چندخطی برای آقااحسان)
قسمت ۱از۲
درست ایام سالگرد دیدار حضرت آقا با بچههای جبهه فرهنگی، ابتدای ایام فاطمیه، در بحبوحه درگیریهای رزمندگان مقاومت، خبر رفتن #احسان_محمدحسنی «از اوج» یا «در اوج» آمد... این خبر، خبری نبود که بتوان راحت از کنار آن عبور کرد... حداقل در زیستبوم فرهنگ و هنر کشور...
همان روز این یادداشت را پهن کردم، اما جمعکردنش زمان لازم داشت... وسط درگیری و نبرد بودیم (و البته هستیم...)، از خیلیها هم که سؤال میکردی، بهت و حیرت، تحویلت میدادند (و میدهند...)، دعواهای زرگری فضای مجازی هم قانعت نمیکرد... صبر کردم کمی از التهابات کم شود، شاید ابعاد مسأله روشن شود... که هرچه گذشت، ابریتر شد... فرصتی برای تأخیر بیش از این نبود... آفتاب داشت میزد... وسط اخبار ضدونقیض و تصاویر تلخی که از حلب میرسد، کلماتی را که از قم و تهران تا زینبیه و دمشق و بیروت ریخته بودم در داریه، سعی میکنم مرتب کنم و سامان دهم... هرچند خودم سامان ندارم...
در زمانه غریبی و غربت فرهنگ و اهالی و اصحاب و اعوانش، تجلیل و قدرشناسی از آنانی که پرچم فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی را در اهتزاز نگاه داشتند، اقلِ وظیفه ماست، در این دوران قهرمانکشی...
بدون شک #احسان یکی از پرچمداران جبهه فرهنگ و هنر انقلاب در این سالها بوده و خواهد بود...
▫️▫️▫️
وقتی آینه آقامرتضی شکست، تکههایش را اینسو و آنسو مییافتیم... در «روایت فتح»، «میثاق» و... یکی از قطعههای ازقضا بزرگش افتاده بود در «عاشورا»... بماند که عدهای هم شیشه دردست، ادعای آینگی میکردند... از دشمنان دیروزش تا دوستنماهای روزهای پس از حیات زمینیاش... از... تا... نامهایشان را نوشتم و پاک کردم... به امیدی، شاید، روزی...
اما میان تمام آینهها، «عاشورا» رنگوبوی خودش را داشت... این را از خیمههای ظهر عاشورای فکه بازپرس...
از نشریه تکصفحهای که پشتش عکس صددرهفتاد شهیدی بود یا از عکس صددرهفتاد شهیدی که پشتش نشریهای تکصفحه بود...
همان روزها هم دنبال کارهای متفاوت بودی... آن روزها که بسیاری از مدعیان امروز، هنوز سر از تخم درنیاورده بودند... روزگار غربت فرهنگ... روزگار غریب کار فرهنگی... این را که میگویم، آنان که دردش را نچشیده باشند و رنجش را نکشیده باشند، نمیفهمند چه میگویم... آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم... اما تو خوب درک میکنی! من روزگار غربت عاشورا را دیده بودم... روزهایی که بچهها برای روشننگهداشتن چراغ عاشورا تهمانده حسابشان را خالی میکردند... روزگاری که از حقوق و اضافهکار و حق مأموریت و... خبری نبود... روزگاری که هیچ تکلیفی را «پروژه» نمیکردیم، بلکه اگر لازم میشد خودمان را برای تکلیف «پروژه» میکردیم! در همان روزهای ناداری، تو دنبال کارهای متفاوت بودی... در همان روزگار نداری، تو با دستان خالی کارهای شیک میکردی! اعتقادت این بود که باید برای انقلاب اسلامی، بهترین کارها را انجام داد... در وسط همه آن نداریها، هم کار شیک میکردی، هم خودت شیک بودی! مثل حال آوارگان لبنانی! ببخشید منی که آنقدر پرهیز دارم از واژگان فرنگی، اینقدر شیکشیک میکنم... هر واژه دیگری را از توصیف این معنا عاجز یافتم...
آری، تو خودت را، بچههای عاشورا را، ذائقه مخاطبانت را عادت دادی به کارهای فاخر... و این عادت بعدها هم کار دستت داد!
▫️▫️▫️
گفتم #قهرمان_کشی... این سنت سخیف دنیای دنی است... از جبر روزگار گریزی نیست... قصه هم قصه امروز و فردا نیست... تو سالها با این قصه زیستهای...
میگویی نه! از سردار #باقرزاده بازپرس، آن روزها که هنوز #میرفیصل بود! در دوران اوج «معاونت هنری بنیاد حفظ»... از آن روزی که به جرم دیدار #سید_حسن_نصرالله اخطار گرفتید، هم خودت و هم سردار! و سردار سینه سپر کرد در حمایتت...
از حال این روزهای #سید_کمیل که بیش از دوسال است پدر را ندیده، از روزی که آمد لبنان و ایستاد پای آرمان حزبالله تا امروزی که داغ مُهر بیمهریها را بر سینهاش تحمل میکند...
از آن سفر حجی که همسر و دخترت را تنها روانه کردی و خودت از فرودگاه روانه بازجویی و سینجیمهایشان شدی...
از «بنیاد روایت» و غمها و غصههایش...
از حاج #حسین_یکتا... که شباهتهایتان به هم کم نبوده و نیست... متن اصلی یکی بوده، نسخهها کمی فرق کرده، یکی نسخه قم و یکی تهران! از #حاج_حسین و راهیاننورش، از #حاج_حسین و جبهه فرهنگی، از بنیاد کرامتش، از ستاد اربعین و...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«وقتی که آینه مرتضی شکست...» (چندخطی برای آقااحسان) قسمت ۱از۲ درست ایام سالگرد دیدار حضرت آقا با بچ
«وقتی که آینه مرتضی شکست...»
(چندخطی برای آقااحسان)
قسمت ۲از۲
نه، نه، بیا و از #حاج_قاسم بازپرس... حاج قاسمی که دارد آن بالابالاها میخندد به ما زمینیها... پروندههای حاجی که یکیدوتا نبود... نمیدانم... بود؟
اما میدانم #حاج_قاسم اهل بغلکردن بود، آغوشش گشوده بود و ابروانش گشاده... در این طوفانهای آخرالزمانی، زیر رگبار فتنهها و شبههها و بیمهریها و کجسلیقگیها، چتر #حاج_قاسم خیلیها را زیر خودش جمع میکرد... آنچنانکه آقا هم در آن دیدار تاریخی از امثال بنده و شما خواستند... که «عمده نظر و هدف شما باید این باشد که چتر گفتمان انقلابی را در کشور باز کنید...»
«مخاطبان خودتان را مشخص کنید و افزایش دهید؛ یعنی مخاطبتان فقط آن جوانی که از پیش به شما معتقد است، نباشد. «اگر بیگانه هم با ما نشیند، آشنا خیزد» اگر بیگانه هم با شما نشست، باید آشنا بلند شود. به تعبیر رایج، قشر خاکستری و حتی قشر خاکستری متمایل به طرف سیاه را هم باید بربایید و جذب کنید...»
آه! چه میگوید آقا... با که میگوید؟
تو که بهتر میدانی... نگو که نمیدانی... از #عطاءالله_مهاجرانی بگویم یا از حاجی #پروازی... یا...؟
▫️▫️▫️
در این میانه عدهای لاشخورمسلک هم فرصت را مناسب دیدند تا هر کدام از گوشهای لگدی روانه کنند... عدة بالسیوف، عدة بالرماح... آن هم به بهانه انتقاد و نقد...
نقد البته اشکالی ندارد...
من هم از «آقازاده» خوشم نیامد، همچنان که پیشتر هم از آقازادگی و فرهنگ بالانشینش... من هم از اینکه به بهانه «آقازاده»، بزرگراههای تهران، آلبوم پرتره تکراری خانم کریمی شده بود، ناراحت بودم...
من هم از دیدن «مستوران» حالم یک جوری شد! و شاید اصلاً دوست نداشتم باور کنم این کارها ربطی به اوج دارند... حتی به بهانه «هفتخوان اسفندیار» و «رستم و سهراب» هم نمیتوانستم قبول کنم این حجم از بزک و آرایش و... بپاشد در سطح تابلوهای شهر یا روی صحنه تالار وحدت... من هم به بردن #امیرحسین_مقصودلو روی ناو جماران انتقاد داشتم، من هم به نوع تحویلگرفتن #حامد_زمانی که به رهاکردنش ختم شد، انتقاد داشتم... و شاید دهها مورد دیگر...
نقد البته اشکالی ندارد...
اما نقد، دیدن سره و ناسره، سالم و ناسالم، ضعف و قوت، خوبی و بدی، هر دو کنار هم است... وگرنه نقد نیست، هرچه میخواهد باشد...
▫️▫️▫️
دو خروار نقد هم اگر باشد، یک «چ» از چمران و یک نفر از آن «بیستوسه نفر» کافی است تا کفه سره بر ناسره و قوت بر ضعف بچربد... من اگر هرچه هم نقد داشته باشم، رد #حاج_قاسم را در چهره #حیدر نمیتوانم فراموش کنم... گمانم خود #پرویز_پرستویی هم هنوز نسبتش را نه با حیدر که با حاج قاسم فراموش نکرده باشد... اصلاً «بادیگارد» را فراموش کنم، «بهوقت شام» را چه کنم؟ «تنگه ابوقریب» را فراموش کنم، «غریب» را چه کنم؟ «هیهات»، اگر «منصور» را فدای «مصلحت» کنم!
«ایستاده در غبار»! «تنهاتر از مسیح»! ای «آسمان من»! لامصب! آنقدر کار کردهای که با عناوینش میشود شعر گفت و شاعر شد!
کارنامه این سالهای تو و همسنگرانت، همسنگ دهها سازمان و ساختار عریض و طویل و سنگین و خپل دولتی است...
تو یکی از مصادیق جگر بودی در عرصه فرهنگ... در روزگار کرختی و بیغیرتی... و ما مگر چهقدر جگر داریم؟!
برپاکردن آن ترکیب متفاوت از نور و صدا و تصویر از «شب آفتابی» تا «فصل شیدایی»، از «سرزمین خورشید» تا «روشنای شب تار»، جگر میخواست که تو داشتی...
راهاندازی یک شبکه تلویزیونی مستقل، آن روزها که برای خیلیها حتی در خواب و رویا هم نمیگنجید، جگر میخواست که تو داشتی...
بالابردن بزرگترین دیوارنگاره کشور، جگر میخواست که تو داشتی...
ورود جسورانه و فاتحانه در جشنواره فیلم فجری که سالها بود از نام و نشان خود فرسنگها فاصله گرفته بود، جگر میخواست که تو داشتی...
و بسیاری از کارها و اتفاقات دیگر که گزارش هرسالهات برای تقدیم محضر آقا، خود کتابی میشد... چیزی حدود ۱۴ جلد کتاب...
▫️▫️▫️
برادر احسان! آقای جگر! هر کجا هستی، هر کجا رفتی...، به سلامت...
چه گاوداری بزنی یا با حاج خانم ترشی بیاندازی یا دست نوههایت را بگیری، به باغ و بوستان ببری...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙️«اگر ما وابسته به شوق پیروزی باشیم...»
ما اومدیم بجنگیم،
#جنگ
یه روزش پدافنده،
یه روزش صبره،
یه روزش مقاومته،
یه روزش استقامته،
یه روزشم شوق پیروزیه،
اگر ما وابسته به شوق پیروزی باشیم،
معلوم میشه برای دنیا داریم میجنگیم،
برای اون حسابکتابای خودمون نمیجنگیم،
برای حسابکتابایی که خدا برامون قرار داده، برای اونا نمیجنگیم...
#حسن_باقری
▫️@qoqnoos2
«ایستادهایم...»
فرقی نمیکند که خزان است یا بهار
ما ایستادهایم چنان سرو، استوار
ما ایستادهایم، که مرگ از نشستن است
تا سنگ کینه هست، هراسِ شکستن است
باید که خشکتر شود اینجا سرابشان
آشفتهتر شوند، زِ تعبیر خوابشان
ما صف کشیدهایم، که از خویش بگذریم
ما از تبار حضرت سلمان، ابوذریم!
هر جا که ظلمت است، چنان شمع روشنیم
با دشمنانِ آینهها سخت دشمنیم
با ظلم دشمنیم، و این افتخار ماست
تا پای جان عقبننشستن، شعار ماست
هیهات از آن زمان که بگوییم خستهایم
باید وفا کنیم به عهدی که بستهایم
هشدار میدهیم به آنجا که نور نیست
آینده روشن است، زمانی که دور نیست -
میآید آنکه وارث خون خداست او
قول خدا و منتقم کربلاست او
✍🏻 #محمد_غفاری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
🇮🇷 @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ «اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست!»
#امام_خمینی(ره):
«مکرر این مسأله ذکر شده است که
اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست؛
قدمقدم پیش میرود و
هر قدمی که رفت،
هی میگوید ما کاری نداریم،
همین است، فردا قدم بالاتری برمیدارد.
امروز #لبنان است،
فردا -خداینخواسته- #سوریه،
پسفردا #عراق است
و همینطور...»
▫️@heyat_co
▫️@qoqnoos2
هدایت شده از شعر انقلاب
پنجشنبه است و من
فکر میکنم به غنچهای که ناشکفته ماند
در سکوت سرد زندگی
لحظهای ترانه خواند
آرزوی سرخ او پرنده شد
پرید
فصل تازه را ندید
✍🏻 #معصومه_مرادی
🏷 #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از دلگویه
بهناماو
«بهانه تویی...»
نه اینکه عطر صابون وطنی را دوست نداشتهباشم، نه! صابون بهانه بود برای یک چیزی که وصل تو باشد، یک بهانهای که همراه اسمت بیاید و بشود سوغات...
زيتون! نه اینکه زیتون ندیده باشم، همسایههامان همه درخت زیتون داشتند، اما زیتون تو بهانه بود برای یادکردن از تو در وطنم...
نه اینکه ادویه نداشته باشیم، نه! زعتر بهانه بود که وقتی روی غذا مینشست، یاد تو بیاید گوشه ذهنمان. ذهن برود کنار بازار شام، تا برسد به #سیده_زینب.
ما عقیله میخوانیمش، خواهرجانِ اماممان را.
ما عروسکهای دخترانمان را از کنار مزار رقیه خاتون میخریدیم...
بهانهها زیاد بود برای دوستداشتنت...
بهانهها هنوز هم هست، اما غم بزرگی هی رژه میرود جلوی چشممان، هی بغضی میآید و راه نفس را...
بگذریم...
از بچگی برایم کشور «دوست و برادر» بودی، آنقدر که وقتی در فوتبال از شما میبردیم، ذوقکردنم نمیآمد!
انگار این فاصله و مسافت جغرافیایی تأثیری در رفاقتمان نداشت؛ ما در زمین تو، یادگاریهایی داریم که هنوز برنگشتهاند، خونهایی که هنوز خشک نشدهاند. اسم #خان_طومان که میآید چشمها رسوا میکنند ته دلمان را.
ما در تو تاریخ داریم، آنگاه که #تدمر را #پالمیرا میگفتیم.
در #حلب اما، روی دیوارهای قلعه، کلی یادگاری داریم به خط #فارسی.
رفاقتمان نه از جنس #عربیت بود و نه...
رفاقتمان بوی #برادری میداد...
▫️▫️▫️
غم تو غم ما بود وقتی که به اسم اسلام سر میبریدند.
غم تو غم ماست، همین حالا که به اسم اسلام سر میبرند...
من به خدا ایمان دارم و به معجزه و به مرادم که فرمود: «#سوریه به دست جوانان سوری فتح میشود.»
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا
همان لحظهای که وقت جاروکردن #تفالههای_اسرائیل است.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
«چهار رکعت دلواپسی...»
سلام بر مادر ادب، حضرت امالبنین(س)
تقدیم به همه مادران شهداء
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بیکسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غمانگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریهدار شوی
مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره ماندهاست در مفاتیحش
و دانهدانۀ اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعهای کنار بقیع
کمیل زمزمه میکرد در جوار بقیع
غروب، لحظۀ تنهاییاش دوباره رسید
غروبها دل او خونتر است از خورشید
به غصههای جگرسوز میزند پهلو
دوباره شعله کشیدهاست آب وقت وضو
شروع میکند او لیلةالمصائب را
همین که دست به پهلو، نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بیکسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بیستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده
شکست آینههایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکییکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصهای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت
اگرچه بین غم و غصههای خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضهاش برپاست
طراوتی که نرفتهاست سالها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است
صدای گریه بلند است بین مرثیهها
چه دلنواز شده «یاحسین» مرثیهها
نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدانها
برای بدرقه با اشک خود به مهمانها -
- در التماس دعایش چه حرفها گفتهاست
به لطف آن کمر خسته کفشها جفت است...
یکییکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...
✍🏻 شاعر برادر عزیزم آقا #رضا_خورشیدیفرد
▫️@Shere_Enghelab
▫️@qoqnoos2
ققنوس
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب (قسمت اول) «توفیقاجباریکلهپاچه» ب
این متن اولین قسمت از مجموعه
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب در سال ۱۴۰۱ هست...
این مجموعهیادداشت تا ۲۰ قسمت ادامه پیدا کرد...
و در ادامهاش سایر قسمتها را میتوانید دنبال کنید...
شاید این ایام بازخوانی این مجموعه یادداشت خالی از لطف نباشد.
▫️@qoqnoos2
ققنوس
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت صفر!) «مستقیم گلزار شهدای بی
الحمدلله استقبال از این اقدام، بسیار مثبت بود...
همین امر باعث شد سال بعد(۱۴۰۲) هم این اتفاق تکرار شود...
و البته آنقدر انگیزه داد که یادداشتها از حاشیهنگاری به فرامتننگاری تبدیل شد...
هم متن بود و هم حاشیه و هم... هرآنچه قد فهم این حقیر از این دیدار به آن میرسید...
▫️▫️▫️
این متن هم اولین یادداشت از
مجموعه
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب در سال ۱۴۰۲
هست...
(در ادامهاش هم باقی یادداشتها قابل مرور هستند...)
اینبار دیداری که حدوداً دوساعتونیم طول کشیده بود،
در بیستوشش+یک قسمت
و در قالب
چهلویک یادداشت!
روایت گردید...
سعی بر این بود، روایت این دیدار ارزشمند، برای آیندگان ماندگار گردد، آنگونه که اگر سالها بعد کسی این کلمات را مرور کرد، بتواند خودش را در وسط حسینیه امام خمینی(ره)، مقابل چهره نورانی فرزند فاطمه(س)، درک نماید...
▫️@qoqnoos2
«آه! که چه منبر رشکبرانگیزی!»
همان ساعاتی که فرمانده داشت این کلمات را بر زبان جاری میکرد:
«انَّ المؤمن یُجاهد بنفسه و سیفه و لسانه؛
مؤمن جهاد میکند،
گاهی با جان خودش، میرود جبهه،
گاهی با شمشیر خودش، از سلاح استفاده میکند و
گاهی با زبان خودش.
جهاد با زبان یکی از انواع مهمّ جهاد است و
گاهی اوقات از جهاد با جان هم
تأثیرش بیشتر است...»
یکی از سربازان فرمانده،
داشت آخرین نفسهایش را نذر این راه میکرد؛
روز میلاد مادرش به انتها نرسیده بود که سید از سِجن دنیا پرکشید... آه که چهقدر سیدِ ما، مادری بود... مادرش چه کشیده، چه کشیده در این دوران سخت بیماری؛
سید طاقت دیدن درد مادر نداشت، قصه برعکس شد... سید جلوی چشمان مادر آب شد... اوج عشق مادرش را میشد در سفر حجی ببینی که مادر بعدازسالها انتظار تقدیم سید کرده بود...
گواهی میدهم
سید درد کشید، اما لب به ناله وانکرد؛
سید نفسهایش را برای رضای مولا خرج میکرد؛
سید نفسنفسِ کلامش، منبرش، روضههایش، خرج مولا بود؛
سید در همین دوران کسالت، منبرش تعطیل نشد؛ از هیأتهای بزرگ تا روضههای خانگی، سید کم نگذاشت...
اصلاً روی منبر نفس تازه میکرد، انگار که هنگام منبر، مشغول شیمیدرمانی باشد، زنده میشد.
آه! که چه منبر رشکبرانگیزی! او منبر را زندگی میکرد.
حیات او به جهادش بود، او مرد تکلیف بود، مرد جهاد بود، مجاهد بود... مجاهد جهادتبیین...
سید تا آخرین نفس از جهادتبیین دست نکشید...
آری،
جهاد ادامه دارد...، تا آخر...
جهاد با نفْس؛ تا آخرین قطره خون
جهاد با سیف؛ تا آخرین فشنگ
جهاد با لسان؛ تا آخرین نفَس
#سیدرضا_محبوبی
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
الحمدلله استقبال از این اقدام، بسیار مثبت بود... همین امر باعث شد سال بعد(۱۴۰۲) هم این اتفاق تکرار ش
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳
(قسمت یکم)
«دیدار بینالمللی مداحان با رهبر انقلاب»
روز شنبه است،
در جلسه هستم که درب اتاق باز میشود و چهره محجوب #مهدی_تدینی در قاب باریک لای درب ظاهر میشود، میگوید مستند #بیت_النور را خوب است در این ایام تلویزیون پخش کند...
- چرا الآن؟
- چند روزی هست که در گروه تاریخ شفاهی گذاشتهام، ندیدید!
- زودتر لینک FTP رو برسونید...
▫️▫️▫️
ساعتی بعد #داود_شکاری زنگ میزند، ظاهراً اسمش از تمام فهرستها جا مانده! احتمالاً هر مجموعه به امید آن یکی مانده! مثل سال دیگری که اسم #حاج_محمود فراموش شده بود! میگویم بیاید، توکل بر خدا! به حاج #حسین_هوشیار زنگ میزنم و ماجرا را شرح میدهم... اما #حاج_حسین بیش از هر چیزی دغدغه مداح دیگری را دارد که از اجرا خط خورده... پشت تلفن بالبال میزند... میگویم حاج حسین! خودت نگو... از #حاج_مرتضی بخواه مطرح کند یا حاج #مصطفی_خورسندی...
▫️▫️▫️
#حبیب_عبداللهی زنگ میزند، میگوید گفتهاند کارت من دست شماست! میگویم امسال ویژهها را دو دسته «الف» و «ب» کردهاند، شما الفویژه هستید و کارت نمیخواهید، با کارت ملی میروید داخل! ناراحتی میکند که این چه کاری است کردهاند؟! خودش باعث اختلاف و ناراحتی میشود... میگویم موافقم، به نظر من هم کار درستی نبوده... اما شده...
▫️▫️▫️
اتفاق خوب امسال هماهنگی حضور تعدادی از مداحان خوب افغانستان است، زحمت معرفی و هماهنگی با #ابومهدی بوده... در این بین تنها اسم #سیدحسن_حسینی_نسب در ویژهها بوده همراه با چند مداح بینالمللی از کشورهای دیگر -حالا یا اهل آنجا هستند یا میدان کارزارشان آنجاست-، حالا نه کارت عادی برایش صادر شده و نه ویژه! سید هم از مزار شریف خودش را با پرواز صبح شنبه برای دیدار رسانده... #حاج_حسین قول میدهد به هر قیمتی شده، کار #سید را راه بیاندازد...
امسال هم الحمدلله چند نفر از بچههای بینالملل هماهنگ شدهاند، از #حسین_مجتهدی و #عرفان_امیری که در کانادا مداحی میکنند تا #حسن_توکلی از انگلستان و #احمد_حسینی از آلمان... دیر نیست روزی که این دیدار، بینالمللی بشود... با حضور مداحان مکتب اهلبیت(ع) از سرتاسر جهان...
▫️▫️▫️
همیشه برای توزیع کارتهای ستاد نگرانم، کارتهای استانها که در استان توزیع میشود، اما کارتهای محدود متمرکز ستاد، منتهی میشوند به توزیع صبحگاهی سر خیابان بیت... و این یعنی دلشوره، یعنی نگرانی، یعنی شرایطی که داروفروشهای ناصرخسرو را تداعی میکند! برای رهایی از این چالش همه ظرفیتهای مکانی نزدیک بیت را رصد میکنیم تا مکان مناسبی نزدیک بیت پیدا کنیم و آنجا کارتها را توزیع کنیم... نزدیکترین و دردسترسترین مکان، دفتر حاجآقای #براتی سر تقاطع جمهوری و ۱۲فروردین است... با حاجآقا هماهنگ میکنم و قرار میشود که فردا حدود ساعت ۶ صبح بچهها مزاحمش شوند... هرچند صبح بچهها میگویند، همین فاصله هم زیاد است و هوا سرد و مخاطب تنبلتر از این حرفها و قرار را لغو میکنند...
▫️▫️▫️
حاجآقای #باباخانی تماس میگیرد، او هم نگران حذف برادری است که قرار بود بخواند و... میگوید شما هم برای حاجآقای #قمی یک صوت بفرستید و تأکید کنید آبروی مؤمن در وسط است، گفتم حاجآقا که توجیه هستند و کم نمیگذارند... میگوید بله، اما میخواهم اهمیت مسأله از زبانهای مختلف بیان شود... اتفاق بدی است... شاید بدترین اتفاق امسال...
هرکسی هر کاری از دستش برمیآمد انجام داد... حاجآقای #قمی، حاج #مرتضی_طاهری، حاج #احمد_واعظی، حاج #مصطفی_خورسندی، سردار #مداحی و... اما ظاهراً تقدیر جور دیگری رقم خورده بود...
امیدوارم خداوند به این برادر ذاکر سعه صدر و توان کافی برای مواجهه مناسب با این مسأله اعطا نماید...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«ما هنوز عادت نکردهایم...»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۱| 🇱🇧
ابتدای صحبت...
چشمانش، اشک دارد و
گلویش، بغض و
صدایش، غم...
«ما هنوز عادت نکردهایم در جلسات برای روح سید فاتحه بخوانیم...
تا همین لحظه هم باور نکردهایم...»
بسمالله الرحمن الرحیم... الحمدلله رب العالمین...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
ققنوس
«ما هنوز عادت نکردهایم...» 🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۱| 🇱🇧 ابتدای صحبت... چشمانش، اشک دارد و گلویش،
«خدایا! درد را تو آفریدی...»
🇱🇧 روایتهایی از لبنان|۲| 🇱🇧
روزگار عجیبی است...
حوادث آنقدر سریع و پیدرپی اتفاق افتادهاند،
حتی فرصت کافی برای درککردن، فکرکردن و روایتکردن آنها نیافتهایم...
ماجرای انفجار پیجرها از عجیبترین و پیچیدهترین اتفاقات جنگهای جهان بود...
ما فرصت نکردیم این واقعه را به درستی روایت کنیم...
▫️▫️▫️
چندهزار نفر بعد از سالها آموزش، قبل از آنکه دست به اسلحه ببرند، دستان خود را از دست دادند...
همه اینها هزینه لحظه #لبیک بود! خودشان هنگام دریافت پیجرها زیر برگه را امضاء کرده بودند... تعهد داده بودند... لبیک گفته بودند... برای همیشه آمادهبودن، همیشه این پیجرها را همراه خود داشته باشند، در هر لحظه و هر کجا...
تا آن روز انفجار، نمیدانستیم آن لحظه #لبیک، آن چند ثانیه، اینقدر ارزشمند است!
▫️▫️▫️
پزشک اورژانس میگفت بعد از چهار ساعت، ناگهان متوجه شدیم تا آن لحظه حتی یک مسکّن به کل اورژانس نزدهایم!
حتی یک نفر هم، یک آخ نگفته بود!
▫️▫️▫️
میگفت من تا حالا به یک نفر هم نگفتهام که درد کشیدهام!
میگفت من زخمم را به خانمم سپردهام و دردم را به خودم! و در این مدت از مناجات با این درد چیزهایی دیدهام که تاکنون ندیده بودم!
خدایا! درد را تو آفریدی، همچنانکه مرا آفریدی! کمک کن تا بتوانم تحمل کنم...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
🚩 @qoqnoos2
«ای راوی انجیل!»
ای مسیح! ای همرکاب منجی عالم!
ما تو را یکشنبهها تنها نمیجوییم
چارده قرن است
در زیارتنامۀ پیغمبر خاتم
از تو میگوییم
از تو و نوح و خلیل و حضرت آدم
ما فقط در ابتدای سال
یاد میلادت نمیافتیم
چارده قرن است در خوشحالی و ماتم
از تو با تقویمها گفتیم
مهربانی در مرام ما به نام توست
پاکدامانی به نام مادرت مریم
اینک ای روح خدا! ای پاک!
سرزمینت را ببین آکنده از باروت
خون مظلومان نگر بر خاک
از یمن تا غزه تا بیروت
حاکمان با ظلم، همپیمان
حامی مظلوم، تنها ملت ایران
خود قضاوت کن مسیح، ای راوی انجیل!
رهروانت در تلآویوند یا تهران؟
فارس بر حق است،
یا سران غرب و اسرائیل؟
✍🏻 #افشین_علا
📍 لبنان|بعلبک|معبد ژوپیتر|
🗓️ روز میلاد حضرت مسیح(ع)
🇮🇷 @Shere_Enghelab
🇱🇧 @qoqnoos2