حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هفتم/دو)
«چه خوبه این...»
#محسن پشت جایگاه قرار میگیرد؛ قبل از اجرا خیلی نگران حرکتهای اضافه دستهایش بود، زبان بدن پرتلاطمش! از آن زاویه که دید درستی نداشتم، اما بعدتر که فیلمها و عکسها را دیدم، کتوشلوار مرتبی به تن کرده بود و دستهایش را محکم روی لبههای جایگاه ثابت کرده بود... البته تا جایی که امکان داشت!
با همان ادبیات خودش عرض ادبی میکند:
«سلام آقاجان!
دستبوسیم...»
به سبک آنچه بیشتر در آوازهای سنتی شنیدهام، یک آه و فغانی میکند و یک «آی» را تا میشود میکشد و ترجیع و تحریرش میدهد:
«آاااااااااااااااااااااااااااااااای»
و شروع میکند:
«نور، زهرا شد و مُنوّر شد
شب قدرِ نبی مُقدّر شد»
بیت بعدی را جا میاندازد:
«نه خدیجه به دامنش آورد
بلکه زهراء خدیجهآور شد»
احتمال میدهم آگاهانه است، شاید بهخاطر نامأنوسبودن مضمون و واژگان!
ادامه میدهد:
«در زمان حیاتِ این خانم
هیجدهبار صبح محشر شد»
دو بیت بعدی را جابهجا میخواند، این یکی را بعید میدانم آگاهانه باشد:
«فاطمه در نسیم چون دَم زد
نفس هر گُلی معطر شد
آب در صورت تو خود را شُست
بعد در فقه ما مُطهر شد»
جمعیت واکنش نشان میدهد: «ماشاءالله... بهبه... و...»
#مهدی_مختاری میگوید: «چه خوبه این...»
تکرار میکند:
«آب در صورت تو خود را شُست
بعد در فقه ما مُطهر شد»
دو بیت بعدی را هم نمیخواند:
«تا که ناموس حق نزول کند
چشم هر پنجره مّشجّر شد
روز تکمیل خلقتِ زهراء
خستگی از تن مَلَک در شد»
احتمال زیاد میدهم حذف این دو بیت هم دقتنظر جوادآقای #محمدزمانی باشد...
«هرکه نزدیکتر به فاطمه بود
رتبهاش پلهپله بهتر شد
پسر فاطمه حسین شد و
پدر فاطمه پیمبر شد
فاطمه به خودش بلی گفت و
علی از آن به بعد حیدر شد»
که این مصرع آخر را هم تغییر میدهد:
«علی از عشق یار حیدر شد»
سه بیت پایانی را هم نمیخواند که البته به نظرم نباید هم میخواند:
«مصطفی بعد بعثتش امّا
فاطمه قبل خویش کوثر شد
کفّه مردها که سنگین گشت
فاطمه جلوه کرد، دختر شد
با نبی و علی و اولادش
فاطمه با همه برابر شد»
البته مزیت #محسن ازحفظخواندنش بود که شاید موجب جابهجایی و یا جاانداختن برخی ابیات هم شده باشد...
شعر اول که شش بیتش را نمیخواند یا نمیتواند بخواند، از #مهدی_رحیمی است که نامش در اسامی اعلامیِ #حاج_احمد نبود یا بهتر بگویم #رجبی بود!
💠💠💠
دوباره با یک آاااااااااااااااااااااااااای کشیده، به شعر دیگری منتقل میشود؛ شعری از #محمد_رسولی که اصلاً نامش در بین اسامی شاعران این اجرا نبود و حتی بعداً وبگاهها و خبرگزاریهایی هم که اشعار دیدار را منتشر کردند به این شعر و شاعر اشارهای نداشتند...
بماند که به مناسبت همین یادداشتها و مراجعه و تطبیق اشعار، متوجه شدم چهقدر تعهد حرفهای خبرگزاریها برای انتقال و روایت صحیح و دقیق این اتفاق و قاعدتاً سایر اتفاقات مشابه، ضعیف و مخدوش است، کسی کاری ندارد که چه اتفاقی افتاده، بنا بر متنی که از قبل دریافت کردهاند، راوی آن چیزی هستند که باید اتفاق میافتاد! متن اشعاری را آوردهاند که باید خوانده میشد! هر چند تیتر زدهاند که «مداحان در بیت رهبری چه اشعاری را #خواندند!»
البته برای اینکه نام شاعر را بیابم خیلی کندوکاو کردم و تاحدی همین امر باعث تأخیر انتشار قسمت هفتم شد...
کانال #اشعار_آیینی_حسینیه متن شعر را همراه نام #محمد_رسولی آورده است و جای دیگری ردی نمییابم، جز آنکه در بسیاری از خبرگزاریهای معتبر و نامعتبر، این شعر به نام حاج #حسین_سازور ثبت شده است که «به صورت مستقیم از شبکه خبر در محکومیت جنایت صهیونیستها در بیمارستان غزه شعری سروده و خوانده!» از این همه دقت، تعهد و امانتداری در انتشار اخبار، چارشاخگاردان پاره میکنی...
ابیات را هم که برانداز میکنم، شکّم بیشتر میشود که شعر از #محمد باشد، برای اطمینان به #یوسف_رحیمی مراجعه میکنم:
«ظاهراً این شعر سال ۹۵ سروده شده و طبیعیه تفاوت فضای شعر با سرودههای الآن ایشون»
خیالم جمع میشود...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هفتم/سه)
«بشین آقا! بشین آقا!»
بعد از آن «آی» کشیده ادامه میدهد:
«نمیترسيم ما از داغها و تلخكامیها
نمیترسيم ما از هایوهوی اين حرامیها»
باز هم دو بیت را نمیخواند:
«نمیترسيم از آلسگ و از آلبوزينه
ز دندانهای برهمقفلگشته از سر كينه
نمیترسيم از چنگال خونخوار يهودیها
يهودیهای پنهانگشته در پشت سعودیها»
و با این بیت ادامه میدهد:
«برای ما كه معلوم است حقهبازی اينها
نمیترسيم هرگز از ترقهبازی اينها»
ظاهراً این همان بیتی است که حاج #مرتضی_طاهری گفته بود نخواند و خواند... بعد از دیدار در حیاط بیت #حاج_مرتضی گلایه میکرد که آخر کار خودت را کردی!
بیت بعدی را هم رد میکند:
«نمیترسيم از دشمن، ز تهديد و ز تحريمش
اگر دريای خون باشد، نمیگرديم تسليمش»
و دو بیت بعد را میخواند:
«نمیترسيم از آتش، كه ما از نسل زهراييم
و قطرهقطرهقطره ازپیهم، موج درياييم
كه ما حقيم و هرگز از كف باطل نمیترسيم
شهادت افتخار ماست، از قاتل نمیترسيم»
حاج #رضا_بذری میگوید: «بنویس! بنویس رضا پشت سر من بهبه میگفت!»
#محسن باز هم دو بیت را رها میکند... در واقع او گزیدهای از اشعار مختلف را انتخاب کرده برای اجرا و تعهدی برای خواندن کامل اشعار ندارد، در این روش اگرچه هویت و انسجام شعر بهعنوان یک اثر خلقشده توسط شاعر از بین میرود، اما شاید بتوان برای اجرا از چنین تعهدی چشمپوشی کرد و اجازه داد دست مداح برای انتخاب و ابتکار بازتر باشد و بتواند با انتخاب گل ابیات، اجرای ترکیبی جذابتری داشته باشد که البته در این صورت هم باید چارچوب و اصولی را با دقت رعایت کرد...
حذف و اضافههای #محسن به قدری هست که اشاره به تمام آنها و آوردن حذفیات، متن را از انسجام میاندازد و به همین جهت در ادامه، همه این تغییرات را نخواهم آورد...
اینجا یک لحظه #محسن به تنظیمات کارخانه برمیگردد و به عادت خودش در هیأت، ناگاه با همان شدت و هیجان گفت: «حالا» و بیت بعدی را خواند:
«بترسيد از همين بغضی كه عمری در گلو داريم
بترسيد از شهادت، چون كه آن را آرزو داريم»
صدای بهبه جمعیت به گوش میرسد...
«سر آليهود، آن روز خواهم ريخت، دادم را
بترسيد، آه! اگر آقا دهد حكم جهادم را»
در وسط این شعر، #محسن سه بیت و تنها سه بیت از
شعر شانزدهبیتی #امیرحسین_آکار را میآورد:
«گوش کن خطه سلمان به زبان آمده است
صحبت از وعده صادق به میان آمده است
مشت اول به سرت محکم و طوفانی بود
ساعت حملهمان دست سلیمانی بود
صحنه عینالاسد نقطه بسمالله است
سیلی اصلی فرماندهمان در راه است»
و دوباره با تکرار مصرعی که از آنجا قطع کرده بود، به ادامه شعر قبلی برمیگردد:
«بترسيد، آه! اگر آقا دهد حكم جهادم را...
چه پيروزی، چه مرگ، آلعلی خوشبخت خواهد بود
بدانيد انتقام ما ز دشمن سخت خواهد بود
بدان بيتالمقدس عاقبت آزاد خواهد شد
بقيع آن روز با عشق علی آباد خواهد شد»
ابیات پایانی این شعر را هم رها میکند تا با حسن استفاده از ذکر نام علی(ع) مجلس را به سرودی که از ابتدا قرار بود خوانده شود منتقل کند:
«علی یاعلی، علی یاعلی، علی یاعلی...»
فریاد میزند:
«دستها! من دستت رو ببینم...»
و ادامه میدهد:
«یگانه بانوی علی
همیشه پهلوی علی
به دنیا اومدی برای دیدن روی علی...»
به ناگاه قطع میکند:
«فرمودند وقت تمام است...، عذر میخوام...»
از ابتدا قرار بود #محسن_عراقی سرود بخواند که ناگهان زود دیر شد و وقتی برای سرود نماند...
نمیدانم اینکه در اسامی اعلامی شاعران نام حاج #حسین_سازور آورده شد، تکرار همان اشتباه خبرگزاریها بود یا آنچنان که خبرگزاری دیگری آورده، همین شعر پایانی منظور بوده!
قبل از رفتن، با ادبیات متفاوتی خدمت آقا عرض ادب میکند:
«ما از #محله_شهید_ابراهیم_هادی به شما عرض ادب میکنیم، بچهمحلامون گفتن محضرتون سلام برسونیم و به ادبیات اونا میگم آقا ما فدایی شماییم، ببخشید...»
آقا هم بیجواب نمیگذارند:
«زنده باشید، موفق باشید، طیبالله انفاسکم»
نمیدانم آن جلو چه اتفاقی میافتد، جمعیت نیمخیز میشوند... صدای آقا به گوش میرسد: «بزار بیاد...» عدهای دست میزنند! یکی صلوات میفرستد، حاج احمد پشت جایگاه قرار میگیرد و میگوید یک صلوات بفرستید... جمعیت انتهای حسینیه فریاد میزنند: «بشین آقا! بشین آقا!»
از پچپچها متوجه میشوم که علیرغم تدبیر محافظان، خودش را به آقا رسانده...
#حاج_احمد اسم شاعران را اصلاح میکند و میگوید #رجبی نه و #رحیمی! البته نمیگوید کدام رحیمی؟ یوسف، داود، مهدی، علیرضا یا عباسعلی؟ که همه #رحیمی هستند و همه هم شاعر آیینی!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هشتم/یک)
«آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوعشان!»
#حاج_احمد با حسن سلیقه، در هر بخش از اجرا یکی از مناسبتها را مورد توجه قرار میدهد و این بار روز زن را:
«به محضر همه بانوان، مادران و زنان این سرزمین، عرض ادب میکنم» بعد هم بانوان حاضر در جلسه را به نمایندگی از تمام بانوان کشور مورد خطاب قرار داده و تبریک ویژه این روز را به آنان میرساند و متقابلاً از جانب آنها محضر آقا... و سپس با شعر زیبایی از #سید_محمدجواد_شرافت، تصاویری از حاج #قاسم را مقابل چشمانمان میآورد که از مادری حضرت زهراء در جنگ میگفت و پیوندی زیبا برقرار میکند با حضرت زهراء(س) و مادران شهداء و روز مادر:
«از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
در محضر مادر شهیدان، بااشک
از مادری حضرت زهراء میگفت»
بعد هم «به روح بلند حاج قاسم، همه شهداء، امام شهداء یک صلوات دیگری» از جمعیت میگیرد و دعوت میکند: «از #سید_حجازی از #کشور_عزیز_لبنان... امروز مفتخریم عزیزانی از #عراق، #لبنان، #بحرین و #کویت مهمانان برنامه ما هستند...»
#سید_حجازی را بهعنوان خواننده نسخه عربی #سلام_فرمانده در لبنان معرفی میکند و شاعران اجرای امروز را هم #نور_آملی و #غریفی...
💠💠💠
#نور_آملی را در آخرین سفر لبنان دیدهام و با هم جلساتی داشتهایم، اهل مطالعه و تحقیق، علاقهمند به حکمت و عرفان، تشنه حقیقت... در آن سفر مشتاقانه صحبتهای استاد #عابدینی را دنبال میکرد و سؤالات جدی داشت... اتفاقاً آن سفر همزمان بود با روز میلاد حضرت زهراء و طبیعتاً دیدار با آقا... در بیروت بودیم که به حاج #مهدی_رسولی خبر دادند باید برای دیدار بخواند! سفر را نیمهکاره رها کرد و به سختی خودش را رساند به مراسم... آن شرایط دعوت را با الآن که مقایسه میکنم، احتمالاً خیلی جلوتریم!
💠💠💠
ناگهان در فاصله استقرار #سید در جایگاه، از وسط جمعیت یک نفر فریاد میزند: «آقاجونم فدات!»
#سید پشت جایگاه قرار گرفته: «صلوا علی محمد و آل محمد...»
تا صلوات جمعیت به انتها برسد، یک نفر دیگر بلند میشود:
«حقا که تو از سلاله فاطمهای
با خنده خود به درد ما خاتمهای
زیباتر ازین نام ندیدم به جهان
سیدعلی حسینی خامنهای»
و جمعیت صلواتی میفرستند...
#سید با خطبهای عربی آغاز میکند سلامی محضر حضرت زهراء(س) تقدیم میکند: «...الصدیقة الشهیدة فاطمة المحدثة...» و سلامی هم محضر بقیةالله(عج): «و السلام علی صاحبالزمان واجعلناه من اعوانه و انصاره و الممهدین لدولته...»
سلامی هم خدمت حضرت آقا: «اعطیتک السلام...» و با شعری در وصف رزمندگان مقاومت آغاز میکند؛ با شعری که در بیت اولش، آن را چیزی جز ابزار رساندن غربت آنان نمیداند، همانانی که در بیتهای بعدی بهعنوان «اهلالولایة» ازشان یاد میکند:
«ما الشِّعرُ مِنّی سِوى مِرْسالُ غُربَتِهِمْ
والشّانُ لی مِنهُمُ لَو کان لی شانُ
رَبعی إذا مالَ بالأحْمالِ سالِکُهُمْ
زادوا لهُ الحِملَ فالأثْقالُ میزانُ
أهلُ الوِلایةِ مِلْءُ الرِّیحِ عَسْکَرُهُمْ
جَمعٌ بلا رُتَبٍ والثَّوْبُ أکْفانُ
تَخالُ أسْیافَهُم باللَّمحِ لَیّنَةً
قُلْ ذا دَلیلٌ بأنّ الصَّیدَ ما لانُوا
حَسْنا طلائعُهُم، حُسنَى طبائعُهُمْ
ما زِیدَ فیهِم على الإحسانِ إحسانُ»
آنان که هرگز خم نشدند جز در رکوعشان!:
«لَمْ ینحنوا قَطُّ إلّا فی رُکوعِهِمُ
لَولاهُ قیلَ هُمُ والطّودُ أقرانُ»
آنها و شهادت دوستان عاشقی هستند که شوق دیدار هم را دارند:
«هُم والشَّهادَةُ خِلّانٌ یُشَوِّقُهُمْ
سَعْیاً إلیها أحِبّاءٌ وخِلّانُ»
به زیبایی، در لابهلای کلمات یادی از #سید_عباس_موسوی، شیخ #راغب_حرب و #حاج_رضوان میکند و ادامه میدهد:
«قاداتُهُم شُهَدا، «عبّاسُ» سَیِّدُهُمْ
و «الحَربُ» راغِبُهُم، والعِشقُ «رِضْوانُ»
أمّا الفَصیحُ صَفیحُ الوَجْهِ أحسَنُهُمْ
فی کَفّهِ النّصرُ شَهْدٌ مِنه ألوانُ»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هشتم/دو)
«یکدوره فشرده ولایت فقیه در بیت رهبری»
#سید_حجازی در ادامه انگار خطابش را به آقا متوجه میکند و یکدوره فشرده ولایت فقیه را در چند بیت خلاصه میکند و ارائه میدهد:
«طابَتْ بهِ الشّامُ للقُدسِ الشَّریفِ کَما
طابَتْ بِنورِ مُحَیّاکُم خُراسانُ
وأنتمُ الأصلُ، یا ظلَّ الإمامِ وما
لِلشَّمْسِ ظِلّانِ، لی فی ذاکَ بُرهانُ
مَن لیلةَ القدرِ یَدعو فی الختامِ لَکُمْ
یا لیتَ عُمری لِذاکَ الشّیبِ قُربانُ
هذا الدُّعاءُ کتابٌ فیه علّمَنا
کلَّ الولایةِ والمکتوبُ عُنوانُ
یا وارثَ الشَّمسِ یا بنَ الطُّهرِ یابن علی
أَفرِد لنا الظِّلَّ، إن الظِّلَّ أوطانُ»
و تکبیت آخر این شعر را هم تقدیم حضرت زهراء(س) میکند:
«فی مولِدِ النّورِ شَطرٌ واحدٌ وکَفى
«وإنّ فاطمةَ الزهراءَ قرآنُ»
آنجا که میخواند: «یا وارث الشمس! یا بن الطُّهر! یا بن علی!» احساس میکنی جنس کلمات به سیاق #آوینی است! ناخودآگاه یاد تعابیر #آقامرتضی میافتی، پس از دیدار آقا:
«عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمیدانند در کار ما سخت درماندهاند، اما شما خوب میدانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست... ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم، لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست، سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان(ع).»
💠💠💠
#سید در امتداد شعر قبل با خطاب قراردادن حضرت زهراء(س)، شعر دیگری را آغاز میکند:
«کم انتظرتکِ... غیماً یرشحُ المطرا
فهل تردّینَ مَنْ «کمْ کانَ مُنتظِرا»...!
و کم أتیتکِ و الظلماءُ تخنقُنی
فکنتِ -قبلَ السما- تُدْنینَ لیْ قمرا
و کنتُ أهتفُ «یا زهراءُ» فی ظمَأی
فتعبُرینَ کطیفٍ یُشبهُ النهَرا...!
مددتَ کفیکَ... آلامُ الورى صغُرَتْ
و ما سوى قلبکِ الحانی بهمْ کبُرا
هُنا رحاکِ أحالتْ قمحهَا وطنا
فکنتِ أشهى طعامٍ فی فمِ الفُقرا
أفی سواکِ یصوغُ الشعرُ أشطُرَهُ
و أنتِ مَن فیکِ جاءتْ سُورةُ الشُعَرا...!
أراکِ فی کلِّ شیءٍ وجـهَ عاطفةٍ
و غیرَ وجهِکِ فی الأشیاءِ لستُ أرى
أتیتُ زهراءُ و الأکدارُ تجرفُنی
و ما سواکِ یزیحُ الهمّ و الکدرا
أنا الذی... کلّما أُهدیکِ «فاتِحةً»
تفتّحتْ مُدنٌ فی داخلی و قُرى
فما «توضأتُ» إلا کنتِ «نافِلتی»
و ما «توسّلتُ» إلا کنتِ لی «قدَرا»»
در ادامه، جریان #مقاومت و شهیدان راه مقاومت را در سراسر جهان، امتداد راه حضرت زهراء(س) میداند:
«أنتِ التی تمـلأ الدنیا مُقاوَمةً
ما من شهیدٍ و إلا من دماکِ جرى»
بعد هم #حاج_قاسم را در امتداد همین مسیر یاد میکند:
«و لم یکُن «قاسمٌ» إلا امتدادَ فِداً
من بأسِ کفیکِ نالَ المجدَ و الظفَرا»
مجدداً خطابش را مستقیماً به سوی آقا میکند و این منظومه فاطمی را کامل میکند:
«و أنتَ یا سیدی من نسلِ فاطمةٍ
أمرتَ للحُبَّ أن یسری بنا.. فسرى
طریقُکَ الحقُّ قَـلَّ العابـرونَ بـهِ
و لم یخب من بدرب الحقِّ قد عبرا
فلمْ یخضوکَ إلا خیـبةً رجعـوا
و لم تخضْ أنـتَ إلا عدتَ منتصرا
کلٌ لهُ فی الهوى یا سیدی قـدرٌ
و أحمدُ اللهَ إذ سـوّاکَ لی قـدَرا»
عرض ارادت عاشقانهاش به آقا، رشکبرانگیز است...
به گمانم بیت آخر را نمیخواند:
«آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ»
بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت هشتم/سه)
«ملاقات نسخههای عربی و فارسی «سلام فرمانده» در حسینیه امام خمینی(ره)»
بعد از انتشار «قسمت هشتم/دو»، یکی از دوستان تذکر میدهد که #سید بیت آخر را خوانده و در فیلم منتشرشده هست:
«آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ»
بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ»
حیف بود نخوانده باشد!
تا اینجا اولین بیتی که جا انداختهام، تا بعد...
#سید از جمعیت صلواتی میگیرد، سبک اجرا را تغییر میدهد و با یک سرود ادامه میدهد:
«امابیها فاطمه
امابیها فاطمه
امابیها فاطمه...»
یک لحظه در وسط فضای عربی خواندنش، به فارسی میگوید:
«همه، همه، ماشاءالله!»
و ادامه میدهد:
«بروحی مَن لجمع الخلق أمّه
دعا خیراً فکانت خیر أمه
علیه الله صلى "کن" فکانت
له الزهراء ابنته و أمه
قد اجتمعا بها قبلٌ و بعدُ
و بعد لرَبعها الجنّاتُ بعدُ
فمنها القرب من ذیالعرش قربٌ
و عنها البعد عن ذیالعرش بُعدُ
و منها القرب لایحتاج وِردا
و لکن فی طریق الحق وِردا
تساقط فی رحى الملکوت وحیاً
اذا فاحت على اللاهوت ورداً»
دوباره از جمعیت همراهی میخواهد:
«امابیها فاطمه
امابیها فاطمه
امابیها فاطمه...»
مجلس را گرم میکند: «ماشاءالله...»
«امابیها فاطمه
امابیها فاطمه
امابیها فاطمه
اذا فاحت على سبع صباها
لألف زلیخة ردت صباها
أراد قمیصَ یوسف مستجاباً
فغنّى حین ألقاه صباها
و ألقى فی جهنم من عصاها
و أبرأ فی توسلها الکلیما
و ألقت حینما ألقى عصاها
فانجى باسمها موسى الکلیمَا
و أنجى باسمها عیسى و حیّى
لیرتقیَ السما حیّاً و حیّا
و عازر فی الخلیل علیه نادى
بفاطمة فعاد المیت حیّا
بها لخلیله اسماعیل عاد
و أفنت قوم فرعونٍ و عادا
لها الرحمن والى من توالی
و من عادته فالرحمن عادى
رباعیاتُ منها الیمُّ یهدى
و یمّ الصدر یمَّ الصدر یُهدى
حکیمُ محکَمٌ یَهدی إلیکم
و خیر الناس من بالقول یُهدى
امابیها فاطمه
امابیها فاطمه
امابیها فاطمه...»
در اینجا وقتی میگوید «الختام... سلام یا مهدی...»، تازه ماجرا شروع میشود...، جمعیت با #سید همنوا میشوند:
«لاخیر فی الحیاة
من دون هواک
و العین فداک
یا شاغل روحی
هل لی ان اراک
سلام یا مهدی
یا وعدنا الصادق...
یا صادق الوعد
سلام یا مهدی
فی خط روح الله...
و الله انا علی العهد
سلام یا مهدی»
نقطه اوج اجرای #سید جایی است که نسخه عربی #سلام_فرمانده را به نسخه فارسیاش پیوند میزند؛ جمعیت یکپارچه شور و شوق، در فضایی آمیخته از اشک و آه و لبخند، همه یکصدا میشوند:
«سلام فرمانده!
سلام از این نسل غیور جامانده
سلام فرمانده!
سیدعلی دههنودیهاشو فراخوانده
سلام فرمانده...»
برکات «سلام فرمانده» همچنان جاری است، رحمت به شیر پاک مادر #ابوذر_روحی... که نمیدانم کی و کجا، کدام خیر را انجام داده بود که مستحق اجری چنین عظیم شد...
باز هم تصویر آن جلو را ندارم و این افسوس جاری این دیدار است...، نمیفهمم چه شد، فقط صدای آقا به گوش میرسد: «اشکال نداره، بزار بیاد...»
و بعد هم صدای تحسینشان: «احسنت، احسنت...»
ظاهراً #محسن _عراقی خط را باز کرده! و از آن به بعد، یکبهیک خدمت آقا میرسند...
#حاج_احمد حسن تناسب را رعایت میکند و باز هم با شعر زیبایی از #سید_محمدجواد_شرافت این بخش را به پایان میرساند و زمینهسازی میکند برای اجرای بعدی:
«ماییم و شکوه نصر، انشاءالله
قدس است و شکست حصر، انشاءالله
یک جمعه نزدیک، نصلی فی القدس
همراه امام عصر...»
و از جمعیت پاسخ میگیرد: «انشاءالله»
باز هم #حاج_احمد مقید است به این حسن تناسب: «بگو یا مهدی!»
جمعیت هم اجابت میکنند و نوای «یا مهدی»، حجم حسینیه را پر میکند...
#مهدی_مختاری باز هم حاشیه میزند: «ای جونم...»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت نهم/یک)
«در حقوق زن طلبکاریم ما...»
بعد از یادداشت قبلی آقا #مهدی_دردشتیان پیام دادند:
«خط عرضادبکردن حضوری را خود #مجتبی_رمضانی شکست و اول از همه بالا رفت. اتفاقاً #محسن یادش رفت بالا بره، یادش انداختند و به سمت آقا چون دوید، یکی از محافظها جلوش رو گرفت که آقا گفتند: «بذار بیاد»»
تشکر میکنم و شِکوه:
«از خسارتهای انتهانشستن همین میشود... 😅»
#مهدی هم زیرپوستی همدردی میکند و دلداری میدهد:
«من چی بگم؟ ما هم مثلاً جلو بودیم در حالی که اکبر آقای #شیخی روی پای راست و آقا #مصطفی_مروانی روی پای چپمان نشسته بودند! 😄»
💠💠💠
تماشای مراحل ساخت و بالاآمدن بنای یک شعر، لذتبخش است... در همان جلسه نهایی هماهنگی که چندباری در این سلسله یادداشت، ذکرخیرش شد، #محمد_رسولی هم شعرش را آورده بود، اما نیمهساز! بیتهایی هنوز ساخته نشده بودند، هرچند جایشان در نقشه ساختمان شعر او مشخص بود و میدانست که قرار است در این نقطه چند بیت مثلاً درباره #حاج_قاسم سروده شود، گاهی هم تکمصرعی مانده بود تا بیت کامل شود... همان بنای نیمهتمام را که نشان داد، دل از همه ربود... حتم داشتم با یک بنای باشکوه و همهچیزتمام مواجه خواهیم شد، همین هم شد...
#حاج_احمد دعوت میکند از #محمد_رسولی برای شعرخوانی...
#محمد شروع میکند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
یا مولاتی یا فاطمةالزهراء اغیثینی
آقاجان سلام علیکم...»
از آقا اجازه میگیرد و با توصیف هنگامه میلاد حضرت زهراء(س) آغاز میکند:
«شب اگر بیروح، اگر تاریک بود
صبح دیدار خدا نزدیک بود
آسمان محو تماشای زمین
با چه ذوقی آمده روحالامین
با خودش بیتالغزل آورده است
عطری از روز ازل آورده است
سورهای آورده که منهاج ماست
صبح میلادش شب معراج ماست
جلوهای از ذات ممدوح آمده
از «نفخت فیه من روح» آمده
وحی چون باران شد و بر خاک ریخت
کوثری در ظرف «ما ادراک» ریخت»
در این بین، ابیاتی هستند که در شعر اولیه انتشاریافته نیستند، مانند بیت بعد:
«کوثر است و عز و مجد آورده است
وه که قرآن را به وجد آورده است»
با اشعاری غرق در تلمیح ادامه میدهد:
«قصه شیرین «اعطینا»است او
«قاب قوسین» است، «او ادنی»است او
او کجا و مرزهای فهم ما
غیر حیرت چیست از او سهم ما
دست شاعر را پر از مضمون کند
اهلبیت شعر را موزون کند»
این بیت ظاهراً از همان ابیاتی است که چندبار مرمت شده تا با این قرائت اجرا شد:
«دانه تسبیحش از الماس بود
عقل کل در جامه احساس بود»
به جای مصرع اول، یکجا آمده بود:
«استعاره از خیالش، یاس بود»
و یکجا هم به جای «خیال»، «حضور» آمده بود... مانند فضاسازی و چیدمان اجزای جایگاه هیأت که چندبار میچینی و خراب میکنی... و عاقبت هم آنچه نهایی میشود با همه قبلیها فرق دارد و البته بهتر است!
ادامه میدهد:
«او نبوت را دلیل خاتمه است
قصه خلقت به نام فاطمه است»
تشویق جمعیت بالا میرود و «احسنت» از هر گوشهای برمیخیزد!
«آیه تطهیر عین ذات اوست
عشق از ذریه سادات اوست»
اینبار «بهبه» است که بر «احسنت» غالب شده!
««هل أتی» و «نور» و «قدر» و «کوثر» است
دخترِ... نه مادر پیغمبر است»
جلسه به وجد آمده و بعد از هر بیت واکنش نشان میدهند... باز هم صدای «بهبه» بلند است...
«چیست دوزخ؟ شعلهای از قهر او
چیست جنت؟ کوچهای در شهر او
در قیامت هم قیامت میکند
او به لبخندی شفاعت میکند»
باز هم تشویق حضار...
«پیش او تکلیف فردا روشن است
آرمان آفرینش، یک زن است
نور عصمت جلوه تابندهاش
زن اگر که اوست، مردان بندهاش
او به نام زن اصالت میدهد
چادرش عطر نجابت میدهد
خلقت از دامان زن آغاز شد
در مدینه زن تمدنساز شد»
اینجا فرمایش آقا درباره موضع ما نسبت به مسأله زنان در مواجهه با غرب را که بارها مورد تأکید و تکرار قرار دادهاند، به نظم درآورده است:
«در حقوق زن طلبکاریم ما
آی دنیا فاطمه داریم ما»
اینجا تشویق جماعت به اوج میرسد و «بهبه»های مکرر، مستیشان را افاقه نمیکند، به ناگاه صدای کفزدن در فضای حسینیه بلند میشود... عدهای لب میپیچانند و زیرلب غرولندی میکنند، عدهای هم انگار به لج این جماعت هم که شده، محکمتر کف دستهایشان را بر هم میکوبند و خوشحالی از لبهای خندان و چشمهای گردشدهشان بیرون میپاشد!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت نهم/دو)
«کربلا شهری کنار رود نیست...»
#محمد نفسی تازه میکند و ادامه میدهد:
«کیستی ای ماه! ای بدر علی؟
کیستی ای #لیلةالقدر علی؟
دستهایت تکیهگاه حیدر است
لالهزار بوسه پیغمبر است
از بهشت آمد جهاز سادهات
قبله مایل بود بر سجادهات
ما فقیریم و اسیریم و یتیم
خانهای داری، صراطالمستقیم!
خانهای که شد خدا معمار آن
گرم تسبیحش در و دیوار آن
خانهای که هم شهادتپرور است
هم در آن هر روز، روز مادر است»
در ضمن ابیات تشویقها مداوم شده، اما اینجا باز هم «بهبه»ها اوج میگیرد...
«خانهای کوچک هزاران راز داشت
وصلههای چادرت اعجاز داشت
در دل تاریخ نورت جاری است
انقلابت #نهضت_بیداری است
تو ولایت را دژ عصمت شدی
یک نفر بودی و یک امت شدی»
ترکیب واژگان آشناست... آری! نوحه #بی_مردم:
«ای #نهضت_بیداری! یافاطمةالزهراء!
در بطن زمان جاری! یافاطمةالزهراء!
هرچند #به_تنهایی... یافاطمةالزهراء!
تو #امت مولایی! یافاطمةالزهراء!»
کاملاً مشخص است که جهان اندیشه شاعر با این مضمون و مفاهیم مرتبطش درگیر بوده که تأثیرش را میشود در اتخاذ کلمات و گزینش واژگان دنبال کرد...
بیت بعدی که ظاهراً آن هم جزو بیتهای نوساز این شهر شعر است، اوج میگیرد و با استقبال مخاطبان مواجه میشود:
«ذوالفقار عشق را صاحب تویی
پس علیبنابیطالب تویی»
فضای کلی شعر از اینجا تغییر میکند:
«ای مزارت قاصد پیغام تو
آخرین ذکر شهیدان نام تو
ای شروع خوشترین فرجامها
فاطمه ای مادر گمنامها»
اینبار صدای گریه جمعیت است که در فضا میپیچد...
«با تو همراه رهایی میشوم
خواب دیدم کربلایی میشوم»
صدای گریه بلندتر میشود...
«چاوشی پرسوز میخواند مرا
کربلا هر روز میخواند مرا
کربلا شهری کنار رود نیست
کربلا در مرزها محدود نیست
خاک او تلفیق عشق و رنج بود
کربلا در کربلای پنج بود»
اثر لهجه #آوینی در شعر #محمد_رسولی مشهود است و چهقدر به انس با این صدا نیاز داریم، آنجا که میخواند:
«بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین راهی به سوی حقیقت نیست.
کربلا! ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر؛ ما میآییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانه دیار قدس شویم.»
#محمد همچنان به هنرنماییاش ادامه میدهد و مرثیه را به حماسه میکشاند:
«از یمن پیچیده بوی کربلا
تا گرفت آیینه سوی کربلا
محور حق با یمن همسو شدهاست
کربلا دریای سرخ او شدهاست
صبح را تا مرز شب آوردهایم
کربلا را تا حلب آوردهایم
میکشاند تا فراتش نیل را
غرق خواهد کرد اسرائیل را»
با یک جرقه، جمعیت یکپارچه فریاد میزنند:
«مرگ بر اسرائیل
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر اسرائیل...»
#محمد ادامه میدهد:
«کربلا شهری کنار رود نیست
کربلا در مرزها محدود نیست
کربلا گاهی میان غزه است
سرگذشت کودکان غزه است
کربلا در قلبهای مردم است
غزه آه! این کربلای چندم است»
یادم هست که در جلسه قبل از دیدار، این مصرع اینگونه بود: «#غزه_جان! این کربلای چندم است»، همانجا #حاج_احمد تذکر داد که تعبیر #غزه_جان مأنوس نیست و اصلاح شود... #محمد هم درجا اصلاح کرد: «غزه، آه! این کربلای چندم است»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت نهم/سه)
«دست نزن باشعور!»
#محمد_رسولی با غزه ادامه میدهد و به #حاج_قاسم میرسد:
«سیلی طوفان بر این کابوس باش
در میان شعلهها #ققنوس باش»
این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده!
«سنگ این آوار را سجیل کن
نقطه پایان اسرائیل کن
زخم تو آغاز فتحی دیگر است
خون غزه از همه رنگینتر است
صبح آزادی هوایت عالی است
حیف، جای حاج قاسم خالی است»
اینجا صدای گریه جمعیت بلند میشود و شانهها به لرزش درمیآید... دستان من هم به لرزه افتادهاند... این ابیات را با اشک مینویسم...
«بعد او ما هم در آتش زندهایم
همچنان با خاطراتش زندهایم»
و از این بیت منتقل میشود به خاطره اجرای حاج #صادق_آهنگران در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیستوپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور #حاج_قاسم:
«#حاج_صادق! یاد کن آن روز را
خواندی از دل نغمهای جانسوز را
او همینجا، او همینجا گریه کرد
«با نوای کاروان...» را گریه کرد
یادتان میآید او اینجا نشست؟
ساحلی در محضر دریا نشست؟
هرکه دید او را به حالش رشک برد
تا شهادت محملش را اشک برد
آشنا با گریه و درد است او
با شهادت زندگی کردهاست او»
بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از #حاج_صادق به آقا برمیگرداند:
«السلام ای محور هنگامهاش!
ای همه حرف وصیتنامهاش
دید آرامی، نشد آشفته او
ای ستون خیمهای که گفته او»
با بغض میخواند:
«یارت ای یار خراسانی چه شد؟
ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟»
صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته میشود...
خطاب را به #حاج_قاسم میکند:
«ای نگین حلقه یکرنگها
رفتی ای فرمانده دلتنگها
در شکوه چشم تو دریای ما
ای فراتر از دوقطبیهای ما
چشمهایت، مردم بیداریات
ای فدای رسم مردمداریات
ظلم را تشویش ناکامی تویی
روح جمهوی اسلامی تویی!
نام تو از قبل پر آوازهتر
داغ تو این روزها شد تازهتر
آه از دیماه! از این آه سرد
آه از دیماه! از این ماه درد
آه از بغضی که دارد مثنوی
آه از #سید_رضی_موسوی!
باز پروانه فدای شمع شد
بار دیگر جمع یاران جمع شد»
این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعهای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز میبینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه مییابد:
«جانفدا! با عشق جان دادی به ما
راهِ رفتن را نشان دادی به ما
ضرب در اخلاق بیپایان شدی
تو فدای پرچم ایران شدی
این حرم گفتی بهشت مردم است
دست مردم، سرنوشت مردم است»
شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشارهای نرم هم به انتخابات پیشرو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیشتر از گذشته احساس میشود...
«فهم ما این است از فردای نور
قله باشد استعاره از ظهور
سرنوشت حق و باطل روشن است
قله انسان کامل روشن است
اوج مقصود رسالت دیدنیاست
قله حق و عدالت دیدنیاست
قله را دیدیم، آنجا میرویم
ما ز بالاییم و بالا میروم»
عدهای دوباره خواستند دست بزنند، اما اینبار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، #مهدی_مختاری در این انتها بلند میگوید: «دست نزن باشعور!»
حاج #رضا_بذری را امشب در مشهد میبینم، به مزاح میگوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ میدهم، تقصیر #مهدی_مختاری بود، آنقدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید!
بدون تعارف، اجرای #محمد_رسولی اوج جلسه بود، همهکاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوضکردن خطابها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو میرزمد، میچرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم میزد...
اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت میکرد...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت دهم/یک)
«نوحهخوانی ز اردبیلم من...»
#حاج_احمد_واعظی با شعر زیبایی از #سید_علیرضا_شفیعی در مدح حضرت صدیقه(س)، به استقبال اجرای بعدی میرود:
«تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم،
کسی همرتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد
تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو
به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد
فقیران و یتیمان و اسیران یکصدا گفتند:
رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد
نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه
زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد...»
مداح آذری بخش ثابت و نانوشته دیدار مداحان با آقا است، امسال هم قرعه به نام #طاهر_قلندری افتاد، باز هم از #اردبیل... #حاج_احمد دعوت میکند و شاعر اشعار را #رضا_مرادی معرفی مینماید:
#طاهر در جایگاه قرار میگیرد و همان «بسمالله الرحمن الرحیم» را آهنگین و با پرده بالا شروع میکند... حاج #محمدرضا_بذری میگوید: «شروع در تهِتهِ صدا...»
ابتدا با یک شعر فارسی شروع میکند:
«فاطمه نوری از تبار خدا
بوده پیوسته پای کار خدا
فاطمه سرنوشت حیدر بود
روی زهراء بهشت حیدر بود»
«سرنوشت» را جای «رونوشت» میخواند...
چند بیت را نمیخواند:
«مرتضی را تمام سرمایه
قبرش ایهام، قدرش آرایه
خلق شد تا کتاب، خلق شود
احمد و بوتراب، خلق شود
کل هفت آسمان اسیرش شد
چون صراط علی مسیرش شد
هم قرار است حیدری بکند
بر پدر نیز مادری بکند
جان اسلام و روح دین مادر
مادر مصطفاست این مادر»
و با این ابیات ادامه میدهد:
«من چه گویم خدا چنین گفته
او به زهرایش آفرین گفته
من به قربان جان جانانم
از دیار غیورمردانم
بر در فاطمه دخیلم من
نوحهخوانی ز اردبیلم من»
واژه #اردبیل، همه حاضران، بهویژه آذریهای جلسه را به وجد میآورد و صدای «بهبه» آمیخته با همهمهای فضا را پر میکند... ادامه میدهد:
«حُبّ زهرا تلاطم دل ماست
فاطمه مادر قبایل ماست
مدح مادر به مادری خوانم
چندبیتی هم آذری خوانم»
به زیبایی از ابیات فارسی به آذری منتقل میشود:
«خلقتین شاهکاری زهرادی...»
مصرع تمام نشده، «بهبه» جمعیت بالا میرود...
«حیدرین افتخاری زهرادی...»
باز هم تشویق جمعیت...
دو بیت را رد میکند:
«ظلمین اهلین ییخاندا زهرادی
مرحبی سیندیراندا زهرادی
سرترین آسماندا زهرادی
برترین قهرماندا زهرادی»
و با دو بیت آذری دیگر ادامه میدهد:
«سنگریندن دوروب قیام ایلدی
حجتین امته تمام ایلدی
قوزیوب عرشه عفتین علمین
تک نه عفت، ولایتین علمین»
با یک بیت فارسی در این میانه ادامه میدهد:
«ماحصل جانفدای حیدر شد
یکتنه ایستاد و لشگر شد»
باز هم تشویق جمعیت بالا میرود، صدای «احسنت» و همهمهای به پا میشود...
آذری ادامه میدهد:
«حیدری مدح ائدنده زهرادی
خیبری فتح ائدنده زهرادی
حنجری خنجرین ایشین گوردی
فاطمه حیدرین ایشین گوردی»
و باز هم یک مفصل فارسی میزند:
«الحقالحق که شاهکار است او
مرتضی را چو ذوالفقار است او»
این چیدمان ابیات فارسی لابهلای اشعار آذری، از هوش و مخاطبشناسی شاعر حکایت دارد...
«بیزده سنگرده همت ایلیروخ
بیزده تجدید بیعت ایلیروخ
سسلروخ مستدام یازهراء
ای سراپا قیام یا زهراء»
آخرین بیت این بخش را به فارسی میخواند و حال و هوای شعر را تغییر میدهد:
«تو شدی ذوالمقام یازهراء
تویی ختم کلام...»
و از جمعیت: «یازهراء» را میگیرد...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
#مشهدالرضا
«خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانهاش
پاسخ یک میدهد با دهبرابر بیشتر
گاهگاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر
...
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضربالمثلهای مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهلبیت خویش حسّاسی ولی
جان زهراء چون شنیدم که به مادر بیشتر...
بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...»
شعر از شاعر هیأتی #حسین_رستمی
بعدازنماز صبح، حدود طلوع آفتاب بود که از حرم برگشتیم، هیچ خبری از برف نبود...
حدود ظهر تمام شهر سفیدپوش بود... تا الآن هم که ساعاتی از مغرب گذشته، همچنان ادامه دارد...
ما که جایی بهتر از اینجا نداریم،
اما شنبه کلی کار در قم داریم، مدرسه روحالله از همه مهمتر! دعاکنید برای برگشت مشکلی پیش نیاد...
نایبالزیاره و دعاگوی همه محبان حضرت رضا(ع)...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت دهم/دو)
«آه آلاله هم اثر دارد...»
#طاهر_قلندری از اینجا به برخی مسائل روز میپردازد و با فضای انتقادی ادامه میدهد:
«خواهم اینک کلام حق جویم
دوسهبیتی ز دردها گویم
ای عزیزی که روی کاری تو
ای رفیقی که پست داری تو
مردم ما همیشه یار اَستند
همچو مقداد پای کار اَستند»
این «اَستند» را همینجور «اَستند» میخواند و نه «هستند»...
«بیشتر فکر درد ملت باش
پی حل نیاز امت باش
ز خودت ثبت کن نکواثری
درس گیر از نصیحت پدری
ما همه صاحبان فرداییم
جملگی خادمان زهراییم
ای به دنیای غرب حاکمها
زنده هستند حاج قاسمها
ظالمید و به ظلم خود سرخوش
خوش مباش ای رژیم کودککش
گرچه هیزمشکن تبر دارد
آه آلاله هم اثر دارد»
و این مصرع اخیر را دوباره میخواند: «آه آلاله هم اثر دارد»
لحن و سبک خوانش این ابیات، وقتی با لرزشی هم در صدا همراه میشود، ناخودآگاه یاد حاج #صادق_آهنگران میافتی...
خطاب به آقا ادامه میدهد:
«رهبرم... حضرت آقا!
رهبرم، در میان این خونها
خوب دیدیم مرگ صهیونها
عمرشان رو به انزوال شده
کمتر از بیستوپنجسال شده
صهیون از زندگی خود زده است
بیست سالش اضافه آمده است
مرحبا بر یقین دینیتان...
[یک «آقاجان!» هم این وسط میگوید...]
داده بَر، نخل پیشبینیتان
گر شما حکم انتقام دهید
حکم و دستور بر قیام دهید
کفر را یکبهیک هلاک کنیم
در تلآویو گرد و خاک کنیم»
صدای فریاد جمعیت بالا میرود:
«مرگ بر اسرائیل
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر اسرائیل...»
نمیدانم اشتباه میکند یا میخواهید اتصال را دوباره برقرار کند... این مصرع را اینجا تکرار میکند:
«گر شما حکم انتقام دهید...»
و ادامه میدهد:
«ما برای شما بسیم آقا
پِی بیتالمقدسیم آقا
در همانجا به دعوت مهدی
جمعهای با امامت مهدی
در صفوف جهاد میمانیم
پشت مهدی نماز میخوانیم»
صدای «انشاءالله...» از جمعیت بلند میشود...
سه بیتی را رد میکند:
«از جهان ظلم و جور خواهد رفت
نسل صهیون به گور خواهد رفت
ما ولی شان و شوکتی داریم
روی اسلام غیرتی داریم
ما به میدان عشق جان دادیم
هرچه بود احتیاج آن دادیم»
و با این ابیات ادامه میدهد:
«ما که پا پس نمیکشیم اصلاً
برسانید بشنود دشمن
با هم عهد برادری بستیم...»
«تابع امر رهبری هستیم» را اینگونه تغییر میدهد: «پشت سیدعلیمان هستیم»
این مصرع را هم حسن ختام جلسه قرار میدهد و جمعیت را همنوا میکند:
«ما برای شما بسیم آقا
پِی بیتالمقدسیم آقا...»
و جمعیت تکرار میکنند...
#طاهر که پایین میآید، یک نفر فریاد میزند و جمعیت هم همراه میشوند:
«ای رهبر آزاده! آمادهایم، آماده!»
#مهدی_مختاری به کنایه و ملاحت میگوید: «باید بگید ای لشکر آزاده!»
جمعیت ادامه میدهند:
«خونی که در رگ ماست
هدیه به رهبر ماست...»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2