📌 #رئیسجمهور_مردم
ترانهای برای شهیدجمهور
آخر مجلس پرسه (ترحیم) رئیس جمهور در آتشکدهی زرتشتیها بود. بعد از روشن شدن آتش، به قصد رفتن به سمت درِ خروجی رفتم. ریشسفیدهایی که دم در نشسته بودند، به احترام هر کس که از در داخل یا خارج میشد از جایشان بلند میشدند. هنگام رفتنِ من هم سرجایشان ایستادند. دو خانم جوان همزمان با من سالن را ترک کردند، آنها کنار در حیاط، مقابل بنر عکس سیدابراهیم رئیسی ایستادنده بودند. خانمی که جلوتر بود آهی کشید و گفت: حیف شدی آقای رئیس جمهور، خیلی زود بود رفتنت. صد افسوس که دیگه کسی مثل شما بین ما نیست.
کنارشان ایستادم و با آنها مشغول صحبت شدم. خانم جوان گفت: ما خواهر هستیم و هر دو مدرس دانشگاه شهیدباهنر. امروز عصر هم به خاطر شرکت در مجلس ختمِ رئیسجمهور و بقیه شهدایی که با ایشون بودن، کلاسامونو تعطیل کردیم. باید به جای امروز کلاس جبرانی برگزار کنیم. آن یکیشان که آمار تدریس میکرد، گفت: من ترانهسرا هستم، برای شهادت رئیس جمهور هم چندتا ترانه گفتم.
نجمه خواجه
شنبه | ۵ خرداد ۱۴۰۳ | #کرمان موزه آتشکده زرتشتیها
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه| ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
آزادگی فراتر از مذهب
اولین باری است برای پرسه رفتن ذوق دارم. به محوطه پا می گذارم. چشمم به در شیشه ای می خورد که بالایش نوشته "گفتار نیک، اندیشه نیک، کردار نیک". روی در هم چند عکس از شهید رئیسی چسبانده اند. وارد می شوم. چهار آقای مسن که مثل صاحب عزاها جلوی در نشسته اند، از جا برمی خیزند. از موی سفیدشان خجالت می کشم و فوری در ردیف صندلی های وسط، درست جلوی موبدان جای می گیرم. دو موبد سفیدپوش نوبتی و با لحنی آهنگین اوستا میخوانند. بالای جایگاه آنها تابلو فرشی با طرح فروهر و زرتشت خودنمایی می کند. جلوی جایگاه، عکس شهید رئیسی به شمعدان های لاله عباسی و گل های سفید نور و جلوه دیگری بخشیده. بوی عود هوا را پر کرده. بیشتر بانوان شال یا روسری سفید دارند و تعداد انگشت شماری هم چادر به سر کرده اند. دقیقه های پایانی مراسم فرا می رسد. اما قبل رفتن باید با او حرف بزنم. یکی از همان چهار مرد مسن که بعدا میفهمم روسای انجمن زرتشتیان اند. ریزنقش است و در طول مراسم آمد و رفتش بیشتر. معلوم بود برای پرسیدن سوال و هماهنگی نزد او می روند. نجابت چهره اش به من اجازه می دهد موقع خداحافظی چند دقیقه ای وقتش را بگیرم. خداقوتی می گویم و از آقای دولت زاده میخواهم در مورد مراسم صحبت کند.
آقای دولت زاده با لحنی آرام و متین می گوید: "ما قبلا هم برای آقای خمینی و آقای هاشمی هم اینجا مراسم گرفتیم. حتی به احترام شهدای حادثه سالگرد حاج قاسم جشن سده را که ثبت جهانی شده برگزار نکردیم. خود من اون روز توی مسیر پیاده روی بودم. وقتی رسیدم خونه اون اتفاق افتاد. ما همیشه با ملت ایران و نظام اعلام همبستگی کردیم. همسر و دخترهام هم اینجا هستن. دخترهام با اینکه استاد دانشگاه باهنرن، کلاس امروزشون رو بخاطر این مراسم لغو کردن. البته جامعه هم خیلی به ما احترام میذاره. مردم هوامونو دارن.... "
میگفت و من در دل به داشتن چنین همشهریان شریفی افتخار میکردم.
زنگیآبادی
شنبه | ۵ خرداد ۱۴۰۳ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه| ایتــا
راننده تاکسی.mp3
2.99M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
راننده تاکسی
سوار تاکسی در راه منزل بودم و ذهنم پر بود از احتمالات که چه میشود زنده میمانند یا شهید میشوند. در همین فکرها بودم که راننده تاکسی شروع کرد:
ما که به این بنده خدا رای ندادیم ولی تازه داشتیم امیدوار میشدیم، اوضاع داشت بهتر میشد، ای بابا آدم خوبی بود، بین مردم بود، ولی عمرش کوتاه بود، من خودم مَسکن اسم نوشتم قراره امسال تحویل بگیرم، اگه زنده نمونه... .
📃 متن کامل
✍🏻 علیرضا زارعیان | #قم
حسینیه هنر قم
@hhonar_qom
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
ماجرای پیادهروی ۵۰۰ متری رئیسی در رشت
باور کردنی نیست و حتی اگر گیلانی باشید احتمالاً نمیدانید که رییسجمهور رئیسی، در جریان سفر بهمنماه ۱۴۰۰ به گیلان، یک پیادهروی حدود نیمکیلومتری در رشت داشته است. در مدیران میلی است که ترک میز و صندلی را به مقصد افتتاح یا سخنرانی و امثالهم دوستتر دارد. در این شرایط، دانستن علت آن پیادهروی، موضوع را جالبتر میکند.
قلب شهر رشت، معبر زرجوب و گوهررود است؛ دو شاهرگ زینتی که تا چند دهه قبل فضای صید ماهیان بود و در نبود آب شهری، محل مراجعه زنان رشت برای شستشوی ظرفهای آشپزخانه. اما وقتی الگوی ضعیف دفع زباله، از دره 15 هکتاری در میانه جنگلهای سراوان، تپهای به ارتفاع قریب به یکصد متر با شیرابه ده لیتر بر ثانیه ساخت و همچنین وقتی فاضلابهای صنعتی و شیمیایی که از ۱۰۰ نقطه به دو رود اصلی رشت ریختند، روزگار زرجوب و گوهررود سیاه و بدبو شد.
دغدغه و مطالبه حل بحران پسماند در گیلان چند دهه قدمت دارد اما نگاههای مدیریتی محلی، هیچگاه بهقدر کافی ابراز این مطالبات را تاب نیاوردند. شاید عاقبت نامیمون تجمع مسالمتآمیز مردم سراوان مقارن با ماه مبارک ۱۴۰۰ خیلیها را از بهرسمیت شناخته شدن این مطالبه و مرتفع شدن آن ناامید کرد.
بهمنماه همان سال به یکباره اتفاقی افتاد. رییس جمهور در جریان سفر استانی، بدون اطلاع قبلی بهصورت میدانی از گوهررود رشت بازدید کرد، گزارش شهردار رشت و مدیران استان را از وضعیت پسماند استان شنید و با حدود ۵۰۰ متر پیادهروی در امتداد گوهررود، خود را به پل سیاهاسطلخ رساند و گزارش مدیران را با نظرات مردم انطباق داد. رئیسی سپس به سلیمانداراب رفت و در محضر میرزا کوچک جنگلی، به مردم رشت قول داد بحران پسماند گیلان را فراموش نمیکند. از آن بازدید و پیادهروی، البته بجز چند عکس مبهم و ناقص، چیزی منتشر نشد.
از پس آن بازدید، ۳۳۶ میلیارد تومان به مدیریت پسماند در گیلان اختصاص پیدا کرد. ۹ ماه بعد، در آبانماه ۱۴۰۲ رییسجمهور نتایج تخصیص اعتبار برای مدیریت پسماند در استان را جویا شد؛ موضوعی که برکناری برخی مدیران استان را در پی داشت. اکنون بهزعم کنشگران مستقل محیط زیست در گیلان، نشانههای تحول در ترمیم فاجعه سراوان نمایان و چهره این کوه زباله، دگرگون شده است. رییسجمهور البته دستبردار نبود و در جریان سفر استانی هفتههای اخیر به مازندران نیز، مجدداً از سراوان رشت یاد و به حل چالش پسماند در آن تأکید کرد.
توجه رؤسای جمهور به زرجوب و گوهررود رشت موضوع تازهای نبود. قبلتر در سال ۱۳۹۸، استاندار وقت گیلان نیز این دو رودخانه را اولویت رییسجمهور وقت خوانده بود. آیتالله رئیسی اما بهجای اعزام مدیران و دستور «بروید»، خود را به گوهررود رساند، بوی بدش را به مشام خود چشاند و خطاب به مدیران فراخوان «بیایید» سرداد. البته عمر دنیایی رئیسی عزیز، آنقدر به درازا نکشید که رشت، از زرجوب و گوهررود طراوت بگیرد و مردم عطر آب و طبیعت را از این دو رودخانه استشمام کنند، اما او با آن پیادهروی بینظیر ـ که بعید است مدیران محلی نیز تا این مقدار پیادهروی را حول گوهررود در کارنامه داشته باشند ـ و پیگیریهای فراتر از توقع پس از آن، دغدغه مدیریت پسماند را بهعنوان فهم مشترک جمهورِ مردم گیلان و شهید جمهورِ ایران تثبیت کرد. حالا رئیس جمهور بعدی هر که باشد میداند که در این منطقه، فوریت نخست کدام است.
ایمان آزادی
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #گیلان #رشت
پس از باران، روایت نویسندگان گیلانی
eitaa.com/pas_az_baran
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه| ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
داد از این تکرارها
از بعداز ظهر که خبر را شنیدم، زمان برایم معنا پیدا کرد، اما تیک تیک ساعت عذابم میداد، انگار همه چیز داشت کند پیش میرفت.
انتظار! انتظار چقدر سخت است.
منتظر به جز دعا، کار دیگری بلد نیست؛ متوسل شدم به آقایی که همه انتظارش را میکشیم. چشمهایم را بستم، دلم را به او گره زدم و گفتم: «آقاجان! مردی از نسل پیامبر (ص)، از تبار جد بزرگوارتان امام رضا (ع) و یار و یاور محرومان؛ خودت او را به ما برگردان.»
شب با همین ذکر خوابم برد. خودم را در مسجد جمکران دیدم که برای سلامتی آقای رئیسی و هیئت همراه دعا میکنم. برای نماز صبح که بیدار شدم، رفتم گوشیام را برداشتم تا شاید خبر تازهای را ببینم که خوشحالمان کند. اما انگار میخواست چیز دیگری رقم بخورد.
وقتی صبح خبر شهادت را دیدم، بار دیگر آسمانی شدن عزیزم برایم تکرار شد. با صدای بلند گریه کردم. فرزندم را راهی مدرسه نمودم. خودم ماندم و هزاران هزار بغض کهنه.
با خودم گفتم برایم سخت است این تکرارها، اما کسی که برای رضای خداوند خدمت میکند، خداوند خودش بهای او را میپردازد؛
سیدالشهدای خدمت، شهادتت مبارک...
سوسن رمضانی | همسر شهید مدافع حرم فیروز حمیدیزاده
دوشنبه | ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ | #خراسان_شمالی #بجنورد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه| ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
راننده گلزار
تَف گرما، ساعت ۵ بعدظهر ۳ خرداد، چنان میخورد توی صورتم که انگار دل ظهر تیر است. رادیو آوا محمد معتمدی پخش میکند. راننده دستش را گذاشته بود روی بوق و یکسره کرده بود، به نیمرخش نگاه میکنم خطی که روی ابرویش انداخته چهرهاش را خشن نشان میدهد. جرات نمیکنم حرف بزنم. توی دلم میگویم: «بابا من عجله دارم تو چرا اعصاب نداری.»
بعد از یک ربع، تقریبا مطمئن شدم به مراسم نمیرسم.
میپیچد توی کوچه که زودتر برسد کیپ تا کیپ خیابان های منتهی به گلزار شهدا ماشین است. راننده تیبای کنارمان داد میزند: خودشونو مسخره کردن، تقی به توقی میخوره راهارو میبندن.
همانطور که با دستش روی بوق ضربه میزند زیر لب میغرد: برا بیشرفی مثل تو که حتما تقی به توقی حساب میشه، مردم مرض که ندارن اینجوری جمع شن
باز بوق را یکسره میکند.
ساعت ۵ و نیم است. از دهنم میپرد: اقا حالا که نمیرسیم یواشتر لطفا
از توی آینه نگاهم میکند. صدای آهنگ را کم میکند و میپرسد: مراسم داره گلزار؟
- داشت!
- ای بخشکی شانس، آبجی همینجا پیادهشو آخراشو برسی، منکه جایی نیست ماشینو پارک کنم دیگه جلوترم نمیره...
تشکر میکنم و پیاده میشوم.
سیل مردم دارند بر میگردند، مراسم تمام شده. بیست دقیقهای توی گلزار میچرخم. به چشمم آشنا میآید، راننده با لباس مشکی نشسته روی پلهها.
فاطمه رضائی
پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | #سیستان_و_بلوچستان #زاهدان گلزار شهدا، مراسم عزاداری شهدای خدمت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
اربعین ۴۰۲
به واسطه شناختی که از جهادگران و جامعه فعالان مردمی اربعین داشتند در همان سال نخست ریاست جمهوری جلسهای در دفتر نهاد ریاست جمهوری برگزار شد. به همراه جمعی از فعالین مردمی اربعین کشور در آن نشست حضور داشتم. از نکتههای مهم آن دیدار توجه و دغدغه شخصی شهید رئیسی به مقوله اربعین و اجرای شایسته آن در کشور بود. در دوران تولیت آستان قدس رضوی هم با همدلی و پشتیبانی ایشان مراسم اربعین برگزار شده بود. در آن جلسه خیلی دلسوزانه و با سعه صدر صحبتها و مطالبات حضار را شنیدند و علاوه بر دیدار جمعی با تکتک دست اندرکاران ستاد مردمی اربعین گفتگو کردند. اعتماد به لایه های میانی جامعه و جوانان انقلابی از خصایص رئیس جمهور مردمی بود. تمام هَم و غمشان این بود که کارهای کشور حل نمیشود مگر با مشارکت مردم. با حضور و تدبیر ایشان ستاد اربعین مردمی تشکیل شد و به جرئت میتوان گفت که سال ۱۴۰۲ بهترین و منظمترین مراسم اربعین برگزار شد که تنها با همت و دلسوزی شهید رئیسی محقق شده بود.
داوود میرنژاد | دبیر جبهه فرهنگی انقلاب هرمزگان
به قلم: اعظم پشتمشهدی
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #هرمزگان #بندرعباس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه| ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
لحظات خدمت
دل چیزی میخواهد و دنیا چیز دیگری. دوست دارم بنشینم پای تلویزیون، یا توی کانالها و گروهها بچرخم و مدام برای خودم روضه پیدا کنم، پشت هم فیلمها و عکسهایش را ببینم که چقدر مهربان، مُخلِص و مردمدار بود.
دلم میخواهد هیچکس دوروبرم نباشد تا نخواهم هق هق گریهام را قورت بدهم، اما از این خبرها نیست.
پسرم از خواب بیدار شده و اگر گریهام را ببیند باید به سؤالهای تودرتویش جواب بدهم. فوری خودم را جمع و جور میکنم. میفرستمش تا آبی به دست و صورتش بزند. دو قطره اشک میریزم. میآید و با همان صدای رسای همیشگیاش درخواست دمنوش اول صبح میکند.
صبحانهاش را آماده میکنم و خوشحالم که خواهر بزرگترش حالا خانه است و باهم صبحانه میخورند. هر چند دخترم هم چندان حال خوبی ندارد، اما بالاخره میخواهد چند لقمهای بخورد.
میروم سراغ گوشیام. باید چند خطی بنویسم و در کانال تشکیلات بانوان نویسندگی که با دوستان داریم بگذارم.
اشک میریزم و مینویسم.
پسرک در قابِ در ظاهر میشود. صبحانه را خورده نخورده در فکر نهار است: «مامان، مگه امروز روز امام رضا نیست؟ پس چرا هنوز ماکارونی رو درست نکردین؟»
از چند روز قبل درخواست داده بود و من که میدانستم بچهها این غذا را خیلی دوست دارند، گذاشته بودم در منوی روز عید.
دلم میخواست فقط چند تا تخم مرغ بیندازیم توی تابه و بخوریم برود. اصلاً دلم میخواست میشد هیچ چیز نخوریم.
اشکی که هنوز خودش را گوشهای از چشمم نگه داشته با انگشت میگیرم. باشهای تحویل پسرم میدهم و دوباره سر برمیگردانم روی گوشیام. توی گروه دوستی یک تصویر گذاشتهاند. بازش میکنم. عکس شهید سیّد ابراهیم رئیسی است با نوشتهای که مرا از جا می کَند:«همه خادم الرّضاییم» بلند میشوم و دست روی سر پسرم میکشم:«آره. امروز روز امام رضاست.درست میکنم مامان. میخوای تو هم کمکم کنی؟»
تمام صبح را توی آشپزخانه دوروبرم میچرخد، حرف میزند، سؤال میپرسد، مواد غذا را به دست و صورتش میمالد و چند بار با فاصله این سوال تکراری را می پرسد:«امام رضا همونیه که میریم حرمش؟»
من یک نیم روز مدام بغضم را قورت میدهم به این امید که مزه شیرین عشق به امام رضا بیشتر در جان پسرم بنشیند.
به این امید که در میان تَف دادن پیازها و آبکش کردن رشتههای باریک ماکارونی، لابلای خندهها و سؤالهای فرزندم لحظاتی پیدا شود که من هم خادم امام رضا به حساب بیایم.
فهیمه فرشتیان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه| ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش هفتادودوم
با اینکه خستهام، با اینکه کل دیشب را بیدار بودم، با اینکه سرم گیج میرود و تیر میکشد، ولی باید در مراسم عصر مصلی حضور داشته باشم. این کوچکترین کاری هست که میتوانم بکنم...
وارد مصلی که میشوم چایخانه حضرت رضا (ع) به پا ست. همان دم در به یاد حرمش عرض ادبی به حضرتش میکنم...
از در که وارد میشوم، به سمت درب ورودی اصلی مصلی میروم. اینقدر شلوغ است که حتی نمیشود رد شد. دوستان توصیه میکنند که زیاد خودت را اذیت نکن، بیا در همین حیاط بایستیم... از بس شلوغ است، طبقه دوم مصلی را هم باز کردهاند... هر جا را که نگاه میکنی، یکی گوشهای، کنجی، حتی در اون شلوغی کنار دوستش، چادرش را انداخته صورتش؛ هق هق گریهاش را میتوانی بشنوی...
با اینکه جای سوزن انداختن نیست، انگار امروز در چهره تکتک مردم میشد آن حزن مشترک را با گوشت و پوست لمس کرد. همه لبخندها محو شدند. چهرهها گرفته هستند. چشمهای سرخشده نشان از اندازه بارانی بودن چشمها را میرساند. گویا این بارانی بودن چشمها با شدت بارانی بودن هوای شهرم بی ارتباط نیستند. از دیشب آسمان هم مثل مردم شهرم استراحتی به خودش نداده است...
ادامه دارد...
مدینه دهقان
دوشنبه | ۷ خرداد ۱۴۰۳ | #آذربایجان_شرقی #تبریز مصلی تبریز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا