eitaa logo
کتابخانه نقد تصوف و عرفان🕸صفیر شیطان🕸
514 دنبال‌کننده
373 عکس
85 ویدیو
104 فایل
📚اولین کتابخانه دیجیتال نقد تصوف و عرفان 🌟معرفی آثار تخصصی و دانلود رایگان جستجو بر اساس مولف، موضوع،زبان، قرن 🛡 تلگرام: 🆔 https://telegram.me/safiresheytan 🛡 ایتا: 🆔 https://eitaa.com/safiresheytan وبلاگ: 🌐 http://safiresheytan.blogfa.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️ 🗣 (۱۱) ⚠️لازمه اعتقاد به آن است که انسان های خداگونه ای وجود داشته باشد. 📛عقیده به انسانهای خدا گونه دارای چندین اشکال است از جمله : 🔹خدا شدن یک انسان نه از نظر شرع درست است و نه از نظر عقل و منطق. 🔸یک موجود ضعیف و ناقص چگونه می‌تواند با همه صفات او را جز با خود داشته باشد ⁉️ 👤مریدی از مریدان یکی از که ادّعای هرگونه و را داشت، در راه اصفهان تصادف کرد. 🚙خانواده مرید، وی را برداشتند و به خانه این شخص آوردند. آن زمان ساعت حدود دو نیمه شب بود . شتابزده حلقه به در کوبیدند که آقا به فریاد من برسید❗️ 😴آقا خواب آلوده به دَم در آمد و خانواده مریدش گفت: این وقت شب، من که سهل است، از هم کاری ساخته نیست، برگردید در این وقت کاری نمی‌توان کرد❗️ ✴️ببینید دو طرف چگونه رفتار می کنند❗️ 🔘 یک طرف به جای آنکه مجروح در حال مرگ را به بیمارستان ببرد، او را به در خانه شیخ و مرادش می‌برد تا شفایش بدهد‼️ 🔘 از طرف دیگر شیخ و مراد خواب آلوده ، در شَان خود نمی‌بیند که بگوید پناه بر خدا ،من چه کسی هستم که بتوانم کسی را دهد بلکه با فرافکنی را مقصّر می شمارد که بی وقت به درگاه او آمده اند وگرنه شفای بیماری شان را می‌گرفتند. 💠🔅💠🔅💠🔅💠 ⚠️ جای یادآوری است که در اینگونه موارد نباید و را سرزنش کرد؛ زیرا وی نیز انسان است و هر انسانی دلش می‌خواهد داشته باشد تا پولش دهند و دستش را ببوسند‼️ 🧠آنچه باید سرزنش شود فکر و اندیشه خام مردم است که اینگونه سهل و آسان یکی را به می رسانند.♨️ -------------- 📚 فریب سراب ص۱۶۴ 🆔 @safiresheytan🕸
❄️ 🗣 (۱۲) ✴️واقعیت این است که خود استادان و مدرّسان عرفان نیز از این بابت( ) چیزی در دست ندارند؛ اما ▫️ یا به روی خود نمی آورند ▫️یا بر اساس نمی‌خواهند در این باره فکر کنند ▫️یا آنچه را به در نظر گرفته اند، همان می پندارند ❌و بیشتر به پناه می برند که؛ مثلاً کشف بر چند قسم است و مشاهده بر چند قسم است و نسبت مشاهده با کشف چیست و از این قبیل و . 🔹این بحث‌ها وقتی درست هستند که انسان اصل مطلب را دریافته باشد. وقتی من بدانم آب چیست، هر چه درباره آن بحث کنند، می‌تواند برای من مفید باشد؛ اما وقتی نمی‌دانم چیست بحث درباره آن هرچه باشد بی حاصل خواهد بود. 📛 به هر حال یکی از اشکالات مهم که از بر اساس تصفیه و به دست می‌آید، این است که هیچ کس نمی تواند نشان درستی از آن بدهد و جز کسی فکر نمی‌کند که چیزی از آن دریافته است.💯 👤 من بارها با بزرگان در این باره صحبت کرده‌ام و آشکارا دیده ام که چیزی برای گفتن ندارند؛ اما بر آن می‌کوشند که از این شاخه به آن شاخه بپرند و اشعار گوناگونی از بخوانند.😳 👨‍🏫 یکی از استادان باسابقه که ارادت خاصی به دارد اما اهل و دقت نیست، از هورقلیا چنان سخن می گفت که گویی خود، شخصاً به آنجا رفته و کوچه به کوچه گشته است.😂 🔹 من که با تردید این موضوع را مطرح می‌کردم،چنان برافروخته می شد که گویی آشکارترین چیز را انکار می‌کنم و حتی شاید اگر آشکار ترین چیزها را انکار می‌کردم، آنقدر برافروخته نمی شد. 🔸مثلا اگر به او می‌گفتم این روشنایی و انرژی که بر روی زمین وجود دارد از خورشید نیست؛ بلکه از ستاره‌ای نامرئی به نام 'کالفیرا" است، آنقدر برافروخته نمی شد که از انکار و تردید درباره هور قلیا بر افروخته می شد‼️ 🧠دلیل آن این است که برخی مفاهیم با در ذهن عده ای جا گرفته است و با آن را پذیرفته اند؛ در نتیجه در برابر تردید دیگران سخت مقاومت می کنند و حتی کار را به خشونت می کشانند؛ اما اگر آفتاب را انکار کنیم به سادگی لبخند می زنند و چیزی نمی گویند‼️ 💠🔅💠🔅💠🔅💠 ✳️منظور من از یادآوری این مثال، آن است که و آن با اینکه می دانند هرگز قابل بیان نبوده و نیست و تشبیه و تمثیل نه تنها در بیان تجربه های عرفانی کارساز نیستند، بلکه بر و آن می افزاید، باز هم چنان حال و هوایی دارند که گویی از سخن می گویند؛ولی اگر به نکته ای که گفته شد دقت کنیم بسیار ساده و روشن به این نتیجه می‌رسیم که درباره تجربه‌های عرفانی هرچه بگوییم بی حاصل است . ✅بنابراین دو نتیجه را باید همیشه در نظر داشته باشیم؛ 🔘 یکی اینکه اگر می‌خواهیم راهی را آگاهانه انتخاب کنیم، بی‌تردید آن نیست زیرا راه عرفان را به ناچار باید با و انتخاب کرد . چنین انتخابی در حقیقت نیست، بلکه خود را کنار گذاشتن است ،به تعبیر دقیقتر زندگی خود را کنار گذاشتن است تا مرده ای باشیم در دست مرده شوی‼️ 🔘 دیگر اینکه تمام بحث های عرفانی جز نبوده و نخواهند بود؛ زیرا بحثی که به نتیجه نرسد چیزی جز اتلاف وقت نیست. ⚠️ بنابراین درس خواندن و درس گفتن در حوزه عرفان، کاریست و بی حاصل و هرگونه هزینه از درآمد شخصی یا در این راه بر خلاف عقل و شرع خواهد بود.♨️ -------------- 📚 فریب سراب ص۱۷۴ 🆔 @safiresheytan🕸
❄️ 🗣 (۱۳) ✴️ تاکنون حتی در تشخیص دین درست از دین باطل یا مذهب درست از مذهب باطل چیزی به بشر نداده اند؛بلکه در هر دین و مذهبی به شکل آن دین و مذهب در آمده است و آن را وسیله ترویج خود قرار داده است. ✅اگر بشر بتواند از دینِ درست پیروی کند، باز هم به کمک عقل و دانش وی خواهد بودو از کاری در نیامده و نخواهد آمد؛ لذا قرآن کریم بر عقل بشر تکیه می‌کند و خردمندان را به دلیل انتخاب بهترین دیدگاه ها می ستاید و مردم را به شناخت زمین و آسمان دعوت می‌کند تا با این نشانه‌ها آفریدگارِ جهان را بشناسند و به او ایمان بیاورند. 🤔اگر کسی بگوید در صورت بی‌حاصل بودن این افراد پس به چه دلخوش اند که این همه مال و وقت خود را صرف آن می کنند⁉️ 🔆در پاسخ باید گفت : ⬅️مردم جهان بسیاری از وقت مال خود را آشکارا در سرگرمی ها و هزینه می‌کنند. این هم یکی از آنهاست. ⬅️اما نکته دیگری هم در کار است که پیش از این نیز به آن اشاره کردیم و آن اینکه؛ 📛بیشتر مردم و طلب را با و نتیجه اشتباه می گیرند. مردم به این دلخوش و امیدوارند که به چیزی برسند نه اینکه به چیزی رسیده اند. 💯 👤من با بسیاری از کسانی که غرق در این عوالم هستند گفتگو کرده ام و خودم نیز زمانی در همین حال و هوا بودم. عملاً دیده ام که؛ ❌همه دلخوشی ها بر اساس امید و تنها بر پایه راه و طلب بوده است، نه سرمنزل و نتیجه. ♨️ با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم ♨️یا من خبر ندارم یا آن نشان ندارد ☑️ بسیاری از بزرگان نیز بر این نکته تصریح کرده اند که ما عمری ‌رفتیم و به جایی نرسیدیم: ♨️از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود ♨️زینهار از این بیابان، وین 💠🔅💠🔅💠🔅💠 ✳️در پایان باز هم به مردم آگاه و جوانان خوش فکر و روشن اندیش می گویم اگر چشم و گوش و عقل و هوش خود را به کار بگیرید، کسی شما را فریب نخواهد داد؛ وگرنه هر کس و ناکسی در راهِ شما دام می گستراند و به فریب و گمراه کردنِ شما می پردازد تا به وسیله امثال شما طلبی و دنیا دوستی خود را گرم کرده و به کیسه دست دراز کند و با اموالی که از شما می ستاند برای خود و فخرفروشی راه بیندازد . ⚠️به هوش باشید❗️ 💥جراتِ دقت داشته باشید❗️ 💥بی دقت به هر طرف که دعوتتان کنند نروید، 💥و هر سخنی که به شما بگویند بدون تجزیه و تحلیل نپذیرید 💥وگرنه هر کسی جرات پیدا می‌کند خود را به مقام خداییِ شما برساند. -------------- 📚 فریب سراب ص۱۸۲ 🆔 @safiresheytan🕸
❄️ 🗣 (۱۴) ⚠️ همیشه کسانی که صاحب جاه و مقام هستند، این نکته را می‌دانند که مردم به آسانی ضعف و کمبودهای آنان را درک می‌کنند؛ لذا بر آن می‌کوشند تا از مردم فاصله بگیرند و مُنشی و دربان داشته باشند و با همه دیدار و گفتگو نکنند؛ اما همین مردم عادی با برخورد اندکی، می‌توانند نکته را دریابند.💯 👤 در منطقه ما مَثَلی در این باره معروف است که می‌گویند: 🍛در میهمانی که به افتخارِ یکی از مشایخ برگزار شده بود، آشپز، سهمیه مرغِ میهمانان را روی برنج گذاشته بود اما در بشقاب شیخ، مرغ را زیر برنج گذاشته بود. وقتی شیخ و اطرافیانش مرغ را روی برنج ندیدند، به خدمتکاران تذکر دادند که بشقاب شیخ را عوض کند! 👨‍🍳 آشپز از انتهای مجلس با صدای بلند گفت: مرغ شیخ زیر برنج اوست.این شیخ چگونه از آسمان ها خبر می دهد در حالیکه مرغ زیر برنج را نمی بیند⁉️ ☑️ از اینجاست که مردان بزرگ به انسانیت خود اقرار دارند و از زندگی با مردم هم باکی ندارند؛ مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به فرمان الهی همواره می فرمود من هم انسانی هستم مانند شما و در عین حال با همه مردم نشست و برخاست داشت؛ اما آنان که دارند و خود را می دانند، برای سرپوش گذاشتن بر کاستی های خود، از مردم فاصله می‌گیرند و با راه می روند و اگر کسی را به زور بپذیرند با وی با تشریفات سخن می گویند. -------------- 📚 فریب سراب ص۲۰۹ 🆔 @safiresheytan🕸
🔆 🔖بازخوانی اندیشه استاد در نقد تصوف وعرفان(۸) ♨️ 》 شریعت، طریقت، حقیقت (بخش اول) 🔮 🚥🚥🚥🚥🚥🚥 ▫️روش ها تلقین و ریاضت نیست که تفهیم و آموزش است.و شریعت و طریقت و حقیقت نیست که حقیقت است و سپس آن دو باهم. 💥هنگامی که تلقین و ذکر و ریاضت کنار رفت، ناچار طرح شریعت و طریقت و حقیقت هم، در هم می ریزد. ✅ مادام که حقیقت را نیافته باشیم حرکتی نخواهد بود. می‌گویی حرکت کن تا به حقیقت برسی، در حالی که تا به حقیقت نرسیده باشیم، حرکتی نیست. 🏠کسی که ضرورت خانه دار شدن را نیافته و این حقیقت را لمس نکرده چگونه به دنبال نقشه می رود و یا در حد عمل دنبال معمار و عَمَله می دود⁉️ 💠🔅💠🔅💠🔅💠 👥در مشهد برخوردی رخداد با پیری و مرشدی.چشمانی داشت که نگاهت را می سوزاند و دلت را پر می‌کرد و ابروانی که بر آن نگاه، سایه ی هیبت می ریخت. صورتش زیبا بود و زلفش سرشار و زبانش گرم بود و کلامش چون زمزمه باران و یا همچون ریزموج های برکه ای آرام! 👈 از خودش می گفت و جوانی اش و عشق هایش و از یک شب و از یک لحظه که در به در، به دنبال آخرین معشوقش، قلبش را از سینه اش بیرون فرستاده بود و خودش را در به در، به کوی و برزن کشانده بود. 👈 از شبی می گفت که اش در اوج او را به رسانده بودند! 👈 از زمزمه‌ای می‌گفت که در آن شب او را در هم پیچیده بود. از زمزمه ای که به دنبال چه هستی؟ و برای چه هستی؟ این همه شور و طپش برای همین سبزه های زرد و گلهای خار؟ 👈 واز رخوتی می گفت که پس از این فریاد گرم، او را در خود گرفته بود و از انقلابی حرف می‌زد که او را یکسره دگرگون نموده بود. 👈خیلی سنگین و نرم و خیلی عمیق و نافذ، از شروع حرکتش می گفت تا جواب سوالم را که غافلگیرش کرده بودم داده باشد.این شروع را برای و و و برای همه ها شنیده بودم و داستانهای در این زمینه حرف هایی داشت. 👈او ادامه داد. اینگونه از عشق های مجازی گذشتم که این مجازها پل حقیقت و نردبان حقیقت شدند... برای وصال به هر دری زدم... 1⃣ به رو آوردم. نمازها و نافله ها و خضاب ها و عقیق و فیروزه و مراعات ساعت ها و روزها، اینها را لاجرعه سر کشیدم. مستم کرد اما آرامم نکرد. از شریعت گذشتم با توشه‌ای از نظم و مراعات. 2⃣ به رسیدم. به محبت، به عشق خلق، به همنوایی با ذره ذره وجود با تمام هستی. که عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست 3⃣ در طریقت همراه ریاضت ها و خدمت ها و محبت ها، از خویش گذشتم ،که از ما تا دوست جز گامی نیست. قدم بر خود بگذار تا او را بیابی. از خویش رهیدم ،به دوست رسیدم. به ، به حقیقت. نگاهش همراه زبانش خاموش شد. ▫️پرسیدم: چیست؟ آرام گفت: فناء فناء، وحدت. توحید. ▫️گفتم چیست؟ آیا همان شریعت است یا شریعت و طریقت و حقیقت ؟ فرار می‌کرد که جوابم را با خود ببرد، اما فراری را تعقیب می کنند. ناچار گفت: دین همان شریعت است، سپس طریقت است، سپس حقیقت. ▫️گفتم: پیامبران هنگامی که زبان باز کردند و دعوت خویش را بلند نمودند، آیا از عقیق و فیروزه گفتند؟ آیا از شریعت گفتند؟ آیا به نافله ها دعوت می نمودند و یا به توحید، به فنا، به حقیقت؟ 👊با تندی گفتم: آیا از پشت به طویله می‌روند؟از شریعت تا حقیقت یا از حقیقت تا شریعت؟ ✅ گفتم: تو می‌گویی شریعت، طریقت، حقیقت و رسول می‌گفت: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. از حقیقت می گفت و از فناء می گفت تا شریعت و اعمال و تا طریقت و احوال، نوری بگیرند و جایی بگیرند. این حال و مقام آن همه اعمال بدون حقیقت، بدون توحید، بدون عشقِ او چه باری می دهد و چه بهره می آورد؟ جز خستگی و رنج و یا غرور و نخوت؟ ادامه در پست بعدی ... -------------- 📚 روش نقد ج۳ص۹۰_۹۷ 🆔 @safiresheytan🕸
🔆 🔖بازخوانی اندیشه استاد در نقد تصوف وعرفان(۸) ♨️ 》 شریعت، طریقت، حقیقت (بخش دوم) 🔮 🚥🚥🚥🚥🚥🚥 ▫️گفتم: تو خودت از حقیقت شروع کردی و به شریعت و طریقت رو آوردی.تو خودت را باختی و او را یافتی و دیدی که نباید با سبزه های زرد پیمان بست. نباید به گلهای پرپر، دل داد. همین درک تو و همین شناخت تو بود که تو را به مقایسه میان محبوبها واداشت و عشقِ حق را در تو ریخت و تو را از عشق هایت جدا کرد. مادام که این عشق در تو نجوشیده بود، تو به جایی نمی‌رسیدی. ☑️کسی که چیزی ندیده،چطور از چیزها می گذرد؟! 👿 با خشم گفت: تو اشتباه می‌کنی. ما بر حق هستیم. ما قدرت ها داریم و از قدرت هایش شمرد و از من اقرار گرفت. ▫️گفتم: من بیشتر از این قدرت ها را هم می توانم باور کنم، ولی برای من قدرت مهم نیست، مهم این است که تو با قدرت و توانایی هایت چه کسی را تثبیت می کنی؟ چه کسی را نشان می دهی؟ ▫️گفتم: برای من قدرت تو و علم و فقه فلان، وضعیت و نیروی اتمی بَهمان و ثروت و دارایی بسیار، هیچ تفاوت نمی کند.همه اینها بت هایی هستند که گرفتار آن‌ها هستید و ❌تو آنقدر ضعیفی که با آن همه عظمت، با یک تندی به خشم نشستی. عظمت تو دستخوش یک کلمه بود.♨️ 🔮 آرام شد و با زرنگی پرسید: می خواهی از آنچه دارم به تو بدهم⁉️ می خواست اسارتم را نشانم بدهد، که برادر تو هم می خواهی اما دستت نمی رسد! خندیدم و گفتم آنها که خواستند رفتند و آنها که رفتند رسیدند. اگر می‌خواستیم رسیده بودیم. ▪️دوباره به عقب بازگشت و گفت: تو می گویی اول حقیقت، سپس طریقت و شریعت و گفت‌: تو شریعت و طریقت را راه حقیقت نمیدانی، پس برای رسیدن به حقیقت، از کجا باید شروع کرد⁉️ ▫️گفتم به خودت باز گرد. به همان داستانی که برای من سرودی. به همان فکر کن. 🧠فکرِ تو و ارزیابیِ تو و عقلِ تو و سنجش تو، تو را به مقایسه واداشت و زیبایی او را و محبت او را و بخشش او را نشانت داد و تو هم به او دل دادی و تو به عشق رسیدی و این عشق تو را به راه انداخت اما در راه ماندی و اسیر قدرت ها و ها ووو شدی، ♨️ که عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکل ها. ☑️برای رسیدن به حقیقت جز تفکر و شناخت و عشق راهی نیست و این عشق بدون شناخت به دست نمی آید. 💠[تفاوت عشق و محبت]: کسی که شناخت خوبی و زیبایی ندارد عاشق نیست و ما آن جذبه ها و کشش هایی که در بعضی برخوردها تو را به خود می کشند، این عشق نیست که تمام هستی با چنین پیوندی و جاذبه ای به هم گره خورده است و حتی ذرات یک اتم با این نیرو، همدم یکدیگرند. ❤️این جاذبه ها را عشق نمی گویند که عشق، و کشش آگاهانه است و نه یک که در تمام هستی است و عشق انسان انتخاب اوست، نه غریزه او و جاذبه ی طبیعی. جاذبه و غریزه چیزی هستند و عشق انسان چیزی دیگر. 🧠 این عشق از شناخت مایه می‌گیرد، آن هم نه از شناخت بودن و ، که از شناخت چگونه بودن و شناخت خوبی و زیبایی. ⚠️کسانی که میان و و فرق نمی گذارند دچار سطحی‌نگری هستند؛ همان دردی که خیلی‌ها گرفتار آن شده‌اند. انسان و عظمتی دارد و عمقی که با این نگاه های سطحی نمی توان لمسش کرد. ☑️ انسان می‌بیند و سپس به راه می‌افتد. دوست، همراه هر ذره، وجود دارد و این بقا و دیدار برای تمام هست. پس از این مرحله انسان به شناخت و می رسد و قرب و لقا را می‌خواهد. اگر او ندیده بود، نمی خواست. ⚜و برای رسیدن به این ، 🔘 از فکر و ذکر و عهد به عمل و اطاعت می رسند و با این اطاعت به یقین❶ و با یقین به دیدار.❷ 🔘 پس از این مرحله، از اطاعت و عمل، قرب به دست می‌آید، که «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (نحل،۱۲۸) 🔘 و پس از این معیت و لقاء، انسان شروع می‌شود و حضور مداوم سر می‌رسد. اینها مراحل لقاء هستند. «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ» (حدید،۴) «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْاَ» (نحل،۱۲۸) «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر،۵۵) -------------- 📚 روش نقد ج۳ص۹۰_۹۷ ❶. وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ(حجر،۹۹) ❷.لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اليقين لَتَرَوُنَّ الجحيم .(تکاثر،۶)؛ مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا (کهف،۱۱۰) 🆔 @safiresheytan🕸
‍ ❄️ 🗣 (۱۵) ✴️خود عرفا از جمله بزرگترین عارف شناخته شده و مورد قبول طرفداران عرفان() می‌گویند، عرفا هرچه دریافت می‌کنند مخصوص خودشان بوده و مکلف به تبلیغ آن نیستند اما از اظهارات و ادعاهای آنان مکتبی ساختیم به نام ❶ یا و که تا می‌توانیم با جدّیت تمام در نشر و ترویج آن می کوشیم. 💠 استادان محترم حوزه و دانشگاه به این نکته توجه کنند که؛ 🔻خود عرفا می‌گویند هر عارفی هر چه دریابد به خودش مربوط است و حق ندارد آن را تبلیغ کند اما برخی از استادان مطالب آن را از هر راه ممکن تبلیغ و ترویج می‌کنند؛ کاری که نه تنها بر اساس اسلام بلکه بر اساس نظر خود عرفا نیز جایز نیست❗️ 👥 من بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم که درصد مهمی از رواج عرفان به صورت کاذب و به نقش حوزه و باز می‌گردد که عرفان را به صورت مکتب درآورده و در و ده‌ها مرکز به تدریس و ترویج آن مشغول هستند. ❌ به گونه‌ای که کتابی❷ را که من به عنوان برای تدریس در دانشگاه نوشته بودم چاپ کردند ولی پس از یکسال آن را جمع کردند،تنها به این دلیل که این کتاب عرفان را ترویج نمی‌کند بلکه آن را نقد و ارزیابی می‌کند. -------- ❶ حکمت متعالیه عنوانی است که صوفیه سال‌ها پیش از ملاصدرا به مکتب خود داده بودند. ❷این کتاب با عنوان "عرفان عملی در اسلام" به وسیله نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها چاپ شده است. 📚 فریب سراب ص۲۱۳ 🆔 @safiresheytan 🕸
❄️ 🗣 (۱۶) 🔻از نظر عرفای اسلام، سماع عبارت است از؛ 🕺موسیقی همراه با رقص و چرخش صوفیان با هدف دست یافتن به حالات و تجربه های درونی. 📛در آموزه‌های اسلام نه تنها اشاره‌ای به نشده بود بلکه با آن مخالفت هم شده بود. به همین دلیل در میان مسلمانان اثری از رفتار و اعمال صوفیه و وجود نداشت اما با گسترش قلمرو مسلمانان 🔘از طرفی به فتح مناطق مسیحی نشین انجامید، 🔘از طرف دیگر بخشی از مناطق هندوستان که پیروان ادیان و مذاهب و مکاتب هندی بودند بر قلمرو اسلام افزوده شدند. از قرن دوم هجری آثاری از و در میان مسلمانان مشاهده شد. ✅در حقیقت این راه و روش دستاورد نو مسلمانانی بود که؛ 👈 یا قبلا مسیحی بوده و تحت تأثیر قرار داشتند 👈یا اینکه هندی بوده و تحت تأثیر بودند. ❌ از طرف شامات نفوذ کرد و از سمت شرقِ ایران یعنی بلخ و بخارا. ☯ هردو عرفان داشتند چه و چه لذا دیری نپایید که در میان مسلمانان وسماع جزو قرار گرفت.از ان وقت تاکنون سماع مورد توجه بسیاری از بوده و هست. 🔻هجویری نویسنده کشف المحجوب می‌گوید؛ طایفه ای را دیدم از عوام که می پنداشتند خود هیچ نیست جز رقص❗️ 🎼 اینگونه است که در میان جمعی آوازی خوانده و حرکاتی انجام داده می‌شود؛ ⬅️اما در برخی از فرقه ها این آواز و حرکات دارد.مثلاً در حلقه های مارپیچ با اذکار مذهبی گفته می‌شود از قبیل استغفرالله یا ربنا اغفر لنا و.... .اینگونه سماع بیشتر در رواج دارد. ⬅️اما در در بیشتر فرقه‌ها سماع هم از نظر مضمون اشعار و هم از نظر چگونگی حرکات خود به آواز و رقص معمولی بیشتر شباهت دارد . 👥 من حدود سی سال پیش به یکی از ها رفت آمد داشتم و می دیدم که در سماع خود از آهنگ های رایج روز استفاده می‌کنند؛ 🎵 یعنی به جای از و... که در میان جوانان متداول بود بهره می گرفتند. ▫️در این گونه رقص و آوازها گاهی از غزل های مناسب بهره می گرفتند ▫️گاهی هم از تصنیف های رایج در میان مردم کوچه وبازاراستفاده می کردند. -------------- 📚 فریب سراب ص۲۲۰ 🆔 @safiresheytan 🕸
کتابخانه نقد تصوف و عرفان🕸صفیر شیطان🕸
❄️ #داستان #تحلیل 🗣 #خاطرات_دکتر_یحیی_یثربی(۱۶) #مذهب_رقص #سماع_جوان_پسند #سماع_زاهدانه 🔻از نظر عر
❄️ 🗣 (۱۷) ❇️ اگر واقعاً و در انسان، در حد عبادت و موعظه اثرگذار بودند، به یقین دین اسلام چنانکه درباره عبادت و موعظه ما را راهنمایی کرده است، در این باره نیز راهنمایی می کرد.اما نه تنها اسلام در این باره چیزی نگفته، بلکه موسیقی را به طور کلی مطلوب ندانسته است.💯 ⬅️ علمای مسلمان نیز در همه مذاهب کمابیش، موسیقی را نامطلوب یا حرام شمرده اند. ⬅️ روایات متعددی در نکوهش موسیقی و حتی در نگهداری آلات موسیقی در منابع اسلامی آمده است. ✍من شاید نظری درباره داشته باشم اما هیچ نشانی مبنی بر این که موسیقی یکی از اسباب تکمیل روح انسان باشد، در شریعت، نه در قرآن و نه در حدیث نمی بینم.💯 ⬅️ قرآن کریم عبادت در حال هیاهو شادمانی و کف زدن را مورد نکوهش قرار داده است. درباره چگونگی نیایش بت پرستان در کنار کعبه آمده است: ♨️نیایش ایشان در [کنار] خانه خدا، جز کف زدن و سوت کشیدن نبود؛ پس عذاب خدا را به کیفر کفر خود بچشید.❶ 🤔 بنابراین چگونه می توان نیایش و پرستش همراه با موسیقی و دست افشانی و پایکوبی را به اسلام نسبت داد⁉️ 💠🔅💠🔅💠🔅💠 📛 تجویز یک کار حرام (موسیقی) و تقدیس آن _ به اصطلاح علمای دین _ "تجری" یعنی گستاخی در انجام گناه را در میان مردم رواج داد... 🗣 من در دوران قبل از انقلاب جوان دانشجویی در تهران بودم. از همان ابتدای دوره کارشناسی تا دوره دکترا یک مورد در دانشگاه ندیدم اما سخنرانی های سودمند متعدد، از گرایش های مختلف در دانشگاه انجام می گرفت؛ اکنون اگر اجازه بدهند عملاً می بینیم که چقدر تمایل به موسیقی بیشتر شده است. ❌با قاطعیت می گویم؛ در رواج آن بسیار اثرگذار بوده و می باشد. ⚠️ در اوایل انقلاب، افراد مومنی را می دیدم که موسیقی را به عنوان مسئله‌ای عرفانی گوش کرده و دوست می داشتند.😱 -------------- 📚 فریب سراب ص۲۲۵ و ۲۳۱ ❶ وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (انفال- ۳۵). 🆔 @safiresheytan 🕸
❄️ 🗣 (۱۸) ✴️بی تردید چرخش و رقص به صورت تند و طولانی در انسان تاثیر می گذارد؛ حتی ممکن است که بر اثر آن نقش زمین شود. عرفان این حالت را به معنای رسیدن به یک می‌داند اما هیچ دلیلی وجود ندارد که با مدتی از خود بی خود شدن در درون انسان چیزی از ایجاد شود. 🗣 من شخصاً تجربه ای از بی خود شدن در حال سماع ندارم؛ زیرا 🔘اولاً: در آن زمان که درگیر این مسائل بودم، در مواقعی سماع را جدّی نمی گرفتم و شرکت نمی‌کردم. 🔘ثانیاً: تا حدودی نیز نگران بودم که کسی مرا در حال سماع ببیند. 🚙 اما رفیقی داشتم که در سال ۱۳۵۵ همراه با دوستش از قم به گناباد می رفت که در راه تصادف کرده و هر دو از دنیا رفتند. آنان قبل از سفر از من خواستند با آنها همراه شوم ولی در آن زمان شبکیه هر دو چشمم پاره شده بود و باید در تهران بستری می شدم و عمل می کردم. به هر حال این دوستم که نامش را نمی برم، با کوچک ترین بهانه از خود بی خود می شد. حتی سالها پیش از که هر دو در قم درس می خواندیم، وی شرح لمعه و قوانین و... می خواند و من کمی از او عقب تر بودم و به درس مُطوّل و مَعالم می رفتم. ❤️دوست من دلداده دختری بود که خانواده اش راضی به ازدواج دخترشان با یک طلبه نبودند. هر دو جوان تلاش می کردند مشکل را حل کند اما حل نمی شد. 🔸روزی قرار بود در جایی همراه با جمعی از خانواده دوستم و نیز با حضور خود دختر تدبیری اندیشه شود و من هم آن زمان برای مطالعه در تعطیلات تابستان نزد وی رفته بودم. کسی امید نداشت دختر بتواند خود را برساند. به هرحال خبر آوردند که او می آید. دوستم به من گفت شما داخل بروید من خودم وی را به داخل راهنمایی می کنم. ما داخل خانه رفتیم و او پشت در منتظر ایستاده بود. همین که دروازه چوبی را باز کرد و دختر وارد حیاط شد مانند تکه چوبی، نقش زمین گردید🙄 🔹 مادر و خواهر دوستم و نیز ما که آنجا حضور داشتیم با نگرانی وی را به داخل اتاق بردیم و آب به صورتش زدیم اما به هوش نیامد. آن دختر که نمی توانست _مخصوصاً با سر و صدای که ایجاد شده بود_ بیش از این آنجا بماند از خانه بیرون رفت و پس از مدتی که دوستم به هوش آمد، نشست و مدتی گریه کرد. 👤 من بارها در دوران پرداختن به بیهوش شدن وی را دیده بودم و برایم عادی شده بود. یک بار این رباعی معروف را با آواز می خواند و گریه می کرد: ♨️نسیمی کز بن آن کاکل آیو ♨️مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو ♨️چون شو گیرم خیالت را در آغوش ♨️سحر از بسترم بوی گل آیو ناگهان از خود بی خود شد و مانند مرده ای بر زمین افتاد❗️ 🤔 بارها از او پرسیدم در این بی خودی ها چیزی در درونت حاصل می شود⁉️ می گفت: مانند آن است که به خواب سنگینی بروم؛ بیدار که می شوم، چیزی از آن لحظاتی که در بیهوشی بودم یادم نیست و در خود احساس نمی کنم. موضوع را از یکی دو نفر دیگر هم پرسیدم و آنان نیز پاسخ مشابه داده اند. 💠🔅💠🔅💠🔅💠 ⚠️ از این رو باید توجه داشت هر کاری را که انجام می‌شود، باید معنا و حاصل داشته باشد؛ 🔰نیز نباید با تقلید و هیاهو قدم در راه ناشناخته گذاشت. 🔰 نباید با سادگی و ساده دلی مسائل احساسی را با حقایق عقلانی برابر شمرد و سرنوشت خود را به دست احساسات سپرد. ❌اگرچه و از هر وسیله ای بهره می گیرند تا مردم را فریب دهند ما که می خواهیم به سرنوشت خود فکر کنیم، نباید به دنبال هر ادعایی گام برداریم و تسلیم شویم.💯 -------------- 📚 فریب سراب ص۲۳۳ و ۲۳۴ 🆔 @safiresheytan 🕸
❄️ ✍به قلم آیت الله 🔹آقا اسماعیل با آقا جمشید دو مغازه دار و همسایه دیوار به دیوار بودند. اسماعیل آن قدر از عالَم و و شهودشان سخن می گفت که مردم را به تنگ آورده بود لذا کسی به مغازه او مراجعه نمی کرد. زیرا مراجعه همان و شروع گزارش طولانی از فضایل مرشد، همان. اکنون بیکار بود دکان خودش را می گذاشت و می آمد در مغازه جمشید می نشست. 🔸 مرتب از احولات می گفت: کشف می کند، می کند، غیب می داند، می کند، می نماید و... و... هر کدام از داستان هایش وقت طولانی ای را می گرفت. جمشید نیز از دستش به تنگ آمده بود و دنبال بهانه بود که به اصطلاح روی اسماعیل را کم کند. ⚠️روزی دزدان، شبانه سر وقت مغازه کریم رفته هر چه داشت به سرقت بردند. دو روز بعد آقا اسماعیل وارد مغازه جمشید شد و پس از سلام تسبیح ۴۵ دانه ای درشتِ قرمز رنگ را که در دستش با ترق و شرق می چرخانید، روی ویترین گذاشت. پیت حلبی را جلو کشید و روی آن نشست. 📿جمشید گفت: این تسبیح به تو که مرید حضرت هستی نمی آید تو باید یک تسبیح صد دانه ای به دست بگیری و ذکر کنی! ـ دلت پاک باشد. اهل سیر و سلوک کسی است که ذرات وجودش به ذکر خدا مشغول باشند لقلقة زبان که چیزی نیست. ـ این موضوع را مرشدت برایت گفته؟ ـ نه، ولی یعنی همین. راستی جمشید حضرت می تواند دزدان مغازه کریم را از طریق کشف و شهود بشناسد. جمشید که دنبال بهانه بود گفت: این مرشد تو هیچ چیزی نمی فهمد تا چه رسد به غیب. ❌اسماعیل عصبانی شد: درست حرف بزن، جسارت نکن همین الآن حضرت ایشان این جسارت شما را کشف می کند.🤨 جمشید با سخنان خودش اسماعیل را بیش از پیش عصبانی کرد. بالاخره اسماعیل از روی پیت برخاست و گفت: خُب بیا همین حالا برویم پیش خودش، برایت بگوید که دزدان را می شناسد. 👥جناب مرشد نشسته بود، دو نفری وارد شدند اول اسماعیل از ته دل دست او را بوسید. جمشید هم ادای او را در آورد. پس از صرف یک استکان چائی اسماعیل سر سخن را باز کرد که... . 🔸مرشد گفت: نه، حقیر دزدان را نمی شناسم، آن چه گفتم یک بود که این تیپ آدمها مشخص هستند، معلوم است که این کارها از دست چه کسانی برمی آید. حقیر که تعیّنات و تشخّصات مصادیق معیّنه را اِحراز نتوانم کرد، قضیه کلیّه هم که مصداق را تعیین نمی کند.🤔 🔹دو همسایه بازاری با این که از مفردات سخن آقا سر در نمی آوردند، لیکن از روی هم رفته ی آن فهمیدند که آقا اظهار می فرماید که دزدان را نمی شناسد، دَم در که رسیدند جمشید گفت: دیدی که دزدان را نمی شناسد ـ؟ ـ نه، او می شناسد تواضعاً گفت نمی شناسد حتماً می شناسد❗️ ـ مرد حسابی او می گوید نمی شناسد، تو می گوئی می شناسد❗️ ـ بی خود گفت، بیهوده گفت که نمی شناسد، عصبانی تر شد: او نمی فهمد علم غیب خودش را انکار می کند.😂 ناگاه هر دو متوجه شدند که مرشد پشت سرشان است و گفتگوی شان را می شنود. 🔆دیگر اسماعیل نتوانست با مرشد روبه رو شود و رشته قطع شد و از آن به بعد مغازه اسماعیل رونق گرفت. ---------------- 📚به نقل از مجله نورالصادق شماره ۲۵و۲۶ ص۴۷ 🆔 @safiresheytan🕸‌
📚معرفی اجمالی: ✍"پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش" مشهور به "داستان موش و گربه" کتاب یا رساله ایست مشتمل بر مناظره نمادین و سمبولیک میان گربه و موش. 🐭موش متصوف و گربه متشرع است. موش در چنگال گربه گرفتار می‌شود و برای رهایی خود می‌کوشد اما گربه پرحرف و پرچانه است و آماده برای مباحثات طولانی. در جریان داستان گربه و موش روبروی هم قرار می‌گیرند و پس از مناظرات بسیار گربه موش را که دائم در پی راه فراری است، به چنگ می‌آورد و می‌خورد. ✅مولف در این اثر سعی داشته است تا به زبان طنز و کنایه از ریاکاران و ظاهرسازان و از آن گروه صوفیانی که به سخن حافظ خرقه‌شان مستوجب آتش است، انتقاد کند. ♨️در دوره‌ای که شیخ زندگی می کرد،بازار تصوف بسیار گرم بود و حاکمان صفوی نیز خود را صوفی و درویش می پنداشتند.در چنین هنگامه ای که فرصت طلبان ریاکار بهترین میدان را برای جلوه فروشی می‌یافتند شیخ بهائی با تالیف این کتاب به مبارزه با صوفیان پرداخت. 🌟مصطفی رحماندوست قصه هایی از این کتاب را برای نوجوانان بازنویسی کرده است که برای این گروه سنی نیز پیشنهاد می شود. 🆔 @safiresheytan🕸