❤️🍃
همزاد کویرم تب باران دارم
در سینه دلی شکسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هرچه که دارم از شهیدان دارم
#شهیدانهـــ🥀تنها دو روز مانده تا پرکشیدن #آقای_اصغر_حاج_قاسم
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
پناه من.mp3
8.43M
کمترین کاری که وظیفهی واجب شیعه، در زمان غیبت امام زمانشان، بود؛ #تربیت_نسل_مهدوی است ...
💥 که همه ما در آن کوتاهی کردهایم و باید برای این کوتاهی پاسخگو باشیم.
ـ نسل مهدوی یعنی چه؟
باید چگونه به این هدف رسید؟
#استاد_رائفیپور 🎤
#استاد_شجاعی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
❤️🍃
يااباعبدالله!
هركه كوچك شد به پاى تو
بزرگش ميكنند...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
یڪی گفت :
هنوز با این گرانی ها
پایِ آرمانهای انقلاب و رهبرت هستی؟
گفتم :
در مکتبِ امام حسین (ع)
ممکن است زمانی
آب هم برای نوشیدن نداشته باشیم!
#دهه_فجر🇮🇷
گرامیباد🇮🇷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم #قسمت_پانزدهم با آمدن ماه #خرداد، خورشید هم سرِ غیرت آمده و بر سر نخ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_شانزدهم
نمیدانستم در جواب #گلایه هایش چه بگویم که فقط گوش میکردم تا لااقل دلش قدری #سبک شود و او همچنانکه نگاهش در خطوطی نامعلوم دور میزد، ادامه میداد:
"تازه اونشب آقا #مجید رو هم دعوت به کار میکنه! یکی نیس بهش بگه تو پسرهای خودت رو فراری نده، داماد پیش کش!" سپس نگاهم کرد و با نگرانی پرسید: "اونشب از اینجا که رفتین، آقا مجید بهت چیزی نگفت؟ از حرف بابا #ناراحت نشده بود؟" شاید اگر مادر همچون من یک روز با مجید زندگی کرده و اوج لطافت کلام و #نجابت زبانش را دیده بود، اینهمه دلواپس دلخوری اش نمیشد که لبخندی زدم و گفتم: "نه مامان! هیچی نگفت! اخلاقش اینطوری #نیس که گله کنه!"
مادر سری از روی تأسف تکان داد و گفت: "بخدا هرکی دیگه بود ناراحت میشد! دیدی چطوری باهاش حرف میزد؟ هرکی نمیدونست فکر میکرد تو پالایشگاه از این بنده خدا #بیگاری میکشن که #بابات اینجوری به حالش دلسوزی میکنه! خُب اونم جوونه، غرور داره..." که کسی به در حیاط زد و شکوائیه مادر را نیمه #تمام گذاشت. برخاستم و از پشت در صدا بلند کردم: "کیه؟"
که صدای همیشه خوشحال محمد، لبخند را بر صورتم نشاند. در را گشودم و با دیدن محمد و #عطیه وجودم غرق شادی شد. عطیه با گامهایی کوتاه و سنگین قدم به حیاط گذاشت و اعتراض پُر مهر و محبت مادر را برای خودش خرید: "عطیه جان! مادر تو چرا با این #وضعت راه افتادی اومدی؟"
صورت سبزه عطیه به خنده ای مهربان باز شد و همچنانکه با مادر روبوسی میکرد، پاسخ داد: "خوبم #مامان! جلو در خونه سوار ماشین شدم و اینجا هم پیاده شدم!" محمد هم به جمعمان اضافه شد و برای اینکه خیال مادر را راحت کند، #توضیح داد: "مامان! غصه نخور! نمیذارم آب تو دلش #تکون بخوره! این مدت بنده کلیه امور خونه داری رو به عهده گرفتم که یه وقت #پسرمون ناراحت نشه!"
بالشت مخملی را برای تکیه عطیه آماده کردم و تعارفش کردم تا بنشیند و پرسیدم: "عطیه براش #اسم انتخاب کردی؟" به سختی روی تخت نشست، تکیه اش را به بالشت داد و با #لبخندی پاسخ داد: "چند تا اسم تو ذهنم هست! حالا نمیدونم کدومش رو بذاریم، ولی بیشتر دلم میخواد یوسف بذارم!"
که محمد با صدای بلند #خندید و گفت: "خدا رحم کنه! از وقتی این آقا تشریف اُوردن، کسی دیگه ما رو آدم حساب نمیکنه! حالا اگه #یوسف هم باشه که دیگه هیچی، کلاً من به دست فراموشی سپرده میشم!" و باز صدای خنده های شاد و شیرینش فضای حیاط را پُر کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱💔🌱💔🌱
💔🥀
🌱
#از_عشق_تا_عشق (۳۴)
🔹چند روز گذشته بود، اما هنوز خبری از پیکر اصغر نبود. دوباره پچپچها و حرفهای درِ گوشی شروع شده بود و بیقراریهای دل من.
😔نمیدانستم چرا هنوز برنگشته، تا این که بچهها دورهام کردند. فهمیدم پیکرش افتاده دست دشمن!
💔من تشنه دیدار اصغر بودم. چشمهایم آنقدر بیتاب بودند که شب و روز میباریدند ولی دلم نمیخواست او را از دامان #حضرت_زهرا (س) جدا کنم. آخر شنیده بودم شهدایی که برنمیگردند، مهمان ایشان هستند...
🔴از طرفی راضی نبودم برای دیدن دوبارهاش چیزی از بیتالمال هزینه شود.
ادامه دارد...
✍در محضر مادر معزز #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
🖥جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌱💔🥀🌱💔🥀🌱💔🥀🌱💔🌱
❤️🍃
در طلب معشـوق که باشے
درِ باغ شهادت بلاخره باز مےشود...
#شهیدانهـــ🥀تنها یک روز مانده تا پرکشیدن #آقای_اصغر_حاج_قاسم
#دوستتدارم_میدانم_که_میدانی...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فداییان رهبریم....mp3
658.6K
ما همه آرزومونه شهید بشیم
پیش فاطمه ما روسفید بشیم...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
🎙حسین سیب سرخی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شب شهادت #آقای_اصغر_حاج_قاسم، التماس دعا برای حاجتمندان🌱
شبتون بخیر🍎☕️🍬
❤️🍃
حسین جان
ازدحام است سر کوی شما، اذن بده
لااقل ما بنشینیم همین آخرها...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
پ.ن : از آخر مجلس، شهدا را چیدند :)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
📝خلاصه ای از زندگی پربار #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
حاج اصغر اهل محله ملک آباد شهرری بود. او نیروی رسمی سپاه قدس و از فرماندهان پایگاه کوثر مسجد حضرت ولیعصر(عج)ملک اباد بود. از همان ابتدای جنگ سوریه با #حاج_قاسم وارد سوریه شد و به کمک دوستان با حاج حسین همدانی و حاج قاسم برای ازاد سازی مناطق تلاش کردند.
📆از سال ۹۱ حاج اصغر به سوریه رفت و امد داشت. یعنی حدود ۸ سال حضور در جنگ، این حضور او باعث شده بود با تجربه شود و زبانی عربی رو با لهجه های مختلف یاد بگیرد و مورد اعتماد فرماندهان سوری بشود.
🕊نهایتا حاج اصغر به شهادت رسید. دقیقا یک ماه بعد از حاج قاسم.
💔مردی که نگران حال سردار دلها بود.
قبل از شهادت سردار توی فیلمای حاج قاسم اکثرا یه مرد با هیکل بزرگ در اطراف حاج قاسم دیده میشد توی منطقه ولی با حالت تار. تا اینکه در شهادت حاج قاسم فیلمی پخش شد با مضمون منو از دوتا گلوله میترسونی آقای اصغر.
😔یکماه بعد از شهادت سردار در منطقه زیتان اتفاقی افتاد و خبرای خیلی جیگرسوزی از رسانه های اونور آبی پخش شد با مضمون اینکه اصغر ذاکر فرمانده ارشد سپاه در سوریه به شهادت رسید.
💔سیزدهم بهمن ماه ۱۳۹۸💔
🌹حاج اصغر که برای عملیات تثبیت منطقه رفته بود، ناگهان در محاصره دشمن قرار گرفت و بعد از شهادت چون میدونستند حاج اصغر چقدر برای ایران مهمه پیکرش رو با خودشون بردند و چند روز بعد اعلام کردند که سر و دستهای حاج اصغر رو مثل علمدار کربلا از تن جدا کردند.
اگر غیر از این میشد باید شک میکردیم،
چرا که حاج اصغر از اول هم عاشق حضرت عباس بود و مث علمدار کربلا شجاع بود.
🍃نهایتا روز دوم اسفند پیکر حاج اصغر تبادل شد و ۴ام اسفند وارد ایران شد.
پیکرش بعداز وداع در معراج شهدا به مشهد رفت برای طواف، اما بخاطر ویروس کرونا مراسم تشییع چندماه عقب افتاد تا نهایت در ماه رمضان به خاک سپرده شد.
روحت شاد فرمانده دلها🕊🕊
🌷شادی روح شهدا به ویژه سردار دلها و حاج اصغرپاشاپور صلوات
✨اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم✨
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا!
مرگ ما را
در راه خودت قرار بده...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بارون بارونه حال و هوای دل منمهدی رسولی.mp3
9.87M
آهای شما که تک به تک
رفتین و کیمیا شدین
التماس دعا نگاهی هم به ما كنين
التماس دعا بحال ما دعا كنين...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور💔
🎙مهدی رسولی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😞💔خبر چه سنگینِ...
پیکر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور در معراج شهدای تهران، اسفند ۹۸
#شهید_بی_سر
#شهید_بی_دست
#شهید_ابوالفضلی
#آقای_اصغر_حاج_قاسم
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
۞آیه ۱۷۰ سوره آل عمران از مهمترین آیات در اثبات حیات معنوی شهدا و بشارتی برای بازماندگان راه شهدا است. مهم این است که بدانیم #شهدا تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعهی اسلامی است، وقتی میروند، معنویّتشان، صدایشان تازه بعد از رفتن بلند میشود. نطق شهدا بعد از شهید شدن باز میشود، با مردم حرف میزنند.
✍بیانات #امام_خامنه_ای
۱۳۹۷/۰۸/۱۴
#شهیدانهـــ❦
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
امام سجاد (ع) :
ڪشته شـدن عـادت مـا
و شهـادت ڪرامـت مـاست. . .
🌷۱۳ بهمن، اولین سالگرد شهادت #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور، #آقای_اصغر_حاج_قاسم
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
لطف حسین ما را، تنها نمی گذارد
گر خلق واگذارد، او وا نمی گذارد
او کشتی نجات و کشتی شکسته مائیم
مولا به کام غَرقاب، ما را نمی گذارد...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💞🌱💞🌱💞
🌱💍
💞
#زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری (۳۶)
🔹قبل از شروع زندگی مشترک میدانستم انتخابم مورد تأیید همه اقوام نیست. همان طور که شاید سبک فکر و زندگی هرکس مورد تأیید همه اطرافیانش نیست.
✔️این را هم میدانستم که با توجه به شرایط جامعه، ممکن است با توجه به #لباسِ_خاص محمد زندگی راحتی نداشته باشم. اما ویژگیهای بارز و مثبت او همه این مسائل را جبران میکرد.
✨محبت و مهربانی صادقانهاش و احترامی که بیتوجه به ظاهر و فکر افراد به همه میگذاشت حتی کسانی که شبیه ما فکر نمیکردند را #تحت تأثیر قرار میداد. برخی اوقات با اولین برخورد دوستانهاش، دیگران تسلیم میشدند و راه دوستی پیش میگرفتند. اینها قوت قلبم بود که انتخاب درستی داشتم.
👌از طرفی صادقانه تحمل این سختیها لذتی هم داشت که جلب نظر مثبت خدا بود که بارها در سختیهای مختلف مزد فرمانبرداریمان را میداد و همه چیز را برایمان جبران میکرد.
ادامه دارد...
🦋روایت همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💞🌱💍💞🌱💍💞🌱💍💞🌱
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_دوم
#قسمت_هفدهم
مادر مثل اینکه با دیدن محمد و عطیه روحیه اش باز شده و دردش #تسکین یافته باشد، کنار عطیه نشست و گفت:
"خُب مادرجون! حالت چطوره؟" و عطیه با گفتن "الحمدالله! خوبم!" پاسخ مادر را داد که من پرسیدم: "عطیه جان! زمان زایمانت مشخص شده؟" #عطیه کمی جواب داد: "دکتر برا ماه دیگه وقت داده!"
مادر دستانش را به سمت #آسمان گشود و از ته دل دعا کرد: "إنشاءالله به سلامتی و دل خوشی!" که محمد رو به من کرد و پرسید: "آقا مجید کجاس؟ سرِ کاره؟" همچنانکه از جا #بلند میشدم تا برای مهیا کردن اسباب پذیرایی به آشپزخانه بروم، جواب دادم: "آره، معمولاً بعد اذان مغرب میاد خونه!" و خواستم وارد #ساختمان شوم که سفارش محمد مرا در پاشنه در نگه داشت: "الهه جان! زحمت نکش!"
سپس #صدایش را آهسته کرد و با شیطنت ادامه داد: "حالا که میخوای زحمت بکشی برای من شربت بیار!" خندیدم و با گفتن "چَشم!" به #آشپزخانه رفتم. در چهار لیوان پایه دار، شربت آلبالو ریختم و با سینی شربت به حیاط بازگشتم که دیدم موضوع بحث مادر و محمد، گلایه از تصمیم #جدید پدر و شکایت از خودسری های او شده است. سینی شربت را روی تخت گذاشتم و تعارف کردم.
محمد همچنانکه دست #دراز میکرد تا لیوان شربت را بردارد، جواب گله های مادر را هم داد: "مامان جون! دیگه غصه نخور! بابا کار خودش رو کرده! امروز هم طرف اومد انبار و قرارداد رو امضا کرد. شما هم #بیخودی خودت رو حرص نده!" چشمان مادر از غصه پُر شد و محمد با دلخوری ادامه داد: "من و ابراهیم هم خیلی باهاش بحث کردیم که آخه کی میاد با همچین مبلغ بالایی همه محصول رو پیش خرید کنه؟ هی گفتیم نکنه ریگی به کفشش باشه، ولی به #گوشش نرفت که نرفت!"
مادر آه #بلندی کشید و عطیه مثل اینکه حسابی دلش برای مادر سوخته باشد، با معصومیتی کودکانه رو به مادر کرد: "مامان! خیلی #لاغر شدی!" و مادر هم که هیچگاه دوست نداشت اندوهش بر ملا شود، لبخندی زد و گفت: "عوضش تو حسابی رو اومدی! معلومه که پسر تو دامنته!" و با این حرف روی همه غمهایش سرپوش گذاشت.
شاید من که هر روز مادر را میدیدم لاغری اش به #چشمم نمی آمد، اما برای عطیه که مدتی میشد مادر را ندیده بود، این تغییر کاملاً #محسوس بود.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره مادر #آقای_اصغر_حاج_قاسم از #حاج_قاسم و گمنامی شهید پاشاپور
🕊۱۳ بهمن، نخستین سالگرد شهادت #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊