eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
442 عکس
170 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
Seraj: تو آمدی و در رحمت خدا وا بود و غرق نور، زمین، بلکه آسمان‌ها بود بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند که این سلاله‌ای از شاخسار طوبی بود در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود گرفت نور تو جغرافیای عالم را شب ولادت خورشیدِ عالم‌آرا بود زمین زمین همه می‌سوخت در لهیب گناه و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود... از آسمان‌ها بوی فرشته می‌بارید شگفت واقعه‌ای در تمام دنیا بود ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود... نیافرید جهان را مگر به خاطر تو اگر که خلقت، منظور حق‌تعالی بود عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود همای سدره‌نشینِ مقام أو أدنی! به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟ برای نافله وقتی قیام می‌بستی بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود چه آیه می‌خواندی که حجاب‌ها می‌رفت و قفل‌های جهان پیش روی تو وا بود بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود... ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت که در دقایق آخر تو را غم ما بود زبان الکن ما بسته است در مدحش «خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود @Shia_poem
شب تجلی عشق و عقیده است امشب شب ظهور هزاران سپیده است امشب گلی به گلشن یاسین شکفته شد که فلک نظیر چهرۀ او را ندیده است امشب دمید صادق آل رسول همچون ماه مهی که آینه دار سپیده است امشب سپهر علم و فضیلت دوباره نورانی است ستارۀ سحر ما دمیده است امشب حضور حضرت باقر فرشتۀ رحمت برای عرض تهیت رسیده است امشب به "ام فروه" بیا تهنیت بگو که گلش به مهد مهر و وفا آرمیده است امشب به پاس مقدم این گل نثار کن صلوات که درخور صلواتی حمیده است امشب همان گلی که خدا را ستود و مرغ سحر صدای زمزمه اش را شنیده است امشب خوشا کسی که خداوند عاشقانش را برای خدمت او برگزیده است امشب ز باغ دانش او سوی تشنگان علوم نسیم رحمت و دانش وزیده است امشب همیشه پیرو  این مکتب پر از نور است کسی که جام ولایت چشیده است امشب چو یاد اوست عبادت به یاد حضرت او دلم به سوی خدا پر کشیده است امشب بیا و سر به حریم مقدسش بگذار که مرغ دل به مدینه پریده است امشب بگو به خلق «وفائی» چراغ دانش را خدا ز جلوۀ او آفریده است امشب @shia_poem
من همان باده نوش جام توام بلبل مست روی بام توام بی نگاهت غزل نمی خوانم شاعر فیض مستدام توام ششمین آینه سلام آقا آرزومند یک سلام توام به پر زخمی ام نگاه کنید آه؛ محتاج التیام توام باز همسفره باش با سائل دوستدار همین مرام توام مست قال الامام صادق من من مسلمان شده به نام توام روی قبرم سپرده ام آقا بنویسند من غلام توام   من غلام محبت یارم به خم گیسویت گرفتارم می نویسم فقط حقایق را ماجرای عروج عاشق را با تو فهمیده ام مفهوم و معنی آیه های ناطق را می شود دید در نگاه شما عکس زیبای وجه خالق را معنی یا بصیر در بَصَرت با بصیرت کنی هر عاشق را با بیانات روشن و نابت تو شکستی صف منافق را ما به عالم نمی دهیم هرگز تار موی امام صادق را السلام ای رئیس مذهب ما ای دمادم ترانه ی لب ما دلمان را تو حیدری کردی مست انوار کوثری کردی در لباس امامت ای آقا به خدا که پیمبری کردی با احادیث و گفته های خودت تو عجب فتح خیبری کردی زنده کردی تو علم را تا حشر بسکه شاگرد پروری کردی ما کجا؟! مهر مادرت زهرا دل ما را تو مادری کردی مهرتان را به سینه دارم من آرزوی مدینه دارم من کاش ما را دعا کنی آقا خرج این روضه ها کنی آقا چشم های مرا به پای حسین نذر خیرالنّسا کنی آقا بانی روضه های عاشورا کاش روضه به پا کنی آقا کاش ما را شبی به خرج خودت راهیِ کربلا کنی آقا یاد جدّ غریب خویش کنی یاد آن سرجدا کنی آقا روضه ی زینبیه می خواهیم روزیِ فاطمیه می خواهیم @shia_poem
ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه دو جهان زنده ی چشم تو به یک نیم نگاه تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه شهریاران سر کوی تو گدای سر راه شیخ والای ائمّه ولی امر الّه صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو عرشیان دسته ای از خاک نشینان تواند فرشیان از همه سو دست به دامان تواند علم ها گوهری از لعل دُر افشان تواند حلم ها ذکر خوشی بر لب خندان تواند بحرها تشنه ی یک قطره ی باران تواند سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند علم از روز ازل سائل دیرینه ی تو است آنچه در سینه خلق است در آیینه ی تو است لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست پدر شیمی جز جابر حیّان تو نیست علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی آیة الکرسی از کرسی درست سخنی سرّ سروّ علن از تو است امام صادق فیض هر انجمنی از تو است امام صادق حسن خلق حسن از تو است امام صادق سبزی این چمن از تو است امام صادق سیر چرخ کهن از تو است امام صادق همگان را سخن از تو است امام صادق تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو حق به دور تو کند گردش و میزانش تو مؤمن پاک بود پایه ی ایمانش تو درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو علم نور است ولی مشعل تابانش تو تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم از تو می گوید و دائم بتو می نازد علم پشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است آسمان شیفته ی زمزمه های شب تو است نفس سوختگان شعله ی تاب و تب تو است نور قرآن ز درخشنده گی کوکب تو است اهل توحید که این قدر مجلّل دارند هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند باغبانی و بود ملک جهان گلزارت گرم تا دامنه ی حشر بود بازارت گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت بوسه ی علم بود بر لب گوهر بارت دیدن روی خداوند بود دیدارت ای طبیبانِ همه خلقِ جهان بیمارت ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت نوری و سینه خوبان دو عالم طورت ملک جان خانه ی دلها همگان معمورت انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت چه جفاها که رسید از ستم منصورت کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت بود آگاه عدو از محن جانکاهت برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت کثرت سنّ تو و این همه آزار ای وای آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای دوست در سلسه ی دشمن غدّار ای وای خانه ی حجّت حقّ و شرر نار ای وای صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود بیت آتش زده ارثیّه ای از مادر بود آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب جگر خونجگر پاره ی زهرا شد آب ریخت از دیده ی یاران به عزای تو گلاب جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب بوتراب دگری باز نهان شد به تراب در عزای تو جهان صحنه ی محشر گردید تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید ای سلام همه بر تربت بی زوّارت غم بسیار محبّان ز غم بسیارت به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت وامصیبت که چه کردند به قلب زارت برد سر بر فلک از خانه شرار نارت ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت بیشتر از همه زین غم جگر «میثم» سوخت @shia_poem
ای كوی تو، كعبه ی خلایق  طالع ز رخ تو، صبح صادق ای پایه منبرت فراتر  از کرسی هفت چرخ اختر تا نام ز ماه و مهر بوده است  خاک در تو ، سپهر بوده است گفته است خرد، بس آفرینت  صد ها چو «هشام» ، خوشه چینت گردش، ز فلك، اشاره از تو  استاد خرد، «زراره» از تو چون «مومن طاق» از تو آموخت  لب بر لب هر چه مدعی دوخت اندیشه هر آنچه بود مجمل  بشنید مفصل از «مفضل» گر طالع «بختری» خجسته است  در حلقه ی درس تو نشسته است كی مكتب تو، نظیر دارد؟  صدها چو «ابوبصیر» دارد تا مشعل علم، «جابر» افروخت  بس نكته، خرد كه از وی آموخت شد شهره به دهر، مذهب تو «حمران» و «ابان»  و مكتب تو فانی نه،  كه جاودانه ای تو  دریایی و بیكرانه ای تو  ای مذهب تو شهید پرور  ای مکتب تو «مفید» پرور @shia_poem
گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را به بوی عطرِ تنت، یاس گیج شد، اُفتاد خراب و مَست نِمودی تو باغبانها را تویی که روح گرفته، صَلات از نَفَسَت عُروج می دهی هردَم نمازخوانها را تو خواستی که توجُّه به قامتت نشود کنارِ خویش نشاندی اگر جوانها را به خُلق و خو و خوش اخلاقیِ تو جَذب شدند کشیده ای پیِ خود خِیلِ کاروانها را میانِ مُشتِ تو سنگی خُداخُدا می گفت نخوانده درس، تو از بَر شدی زبانها را مرا که نیست زَبانی، بیان کنم مَدحَت که گفته حق به کتابش یکایک آنها را علی عِدالتِ مَحض و، تو رَحمتِ مَحضی به این صفات گرفتید، روح و جانها را چه ارتباطِ عجیبی ست در میانِ شما که مات کرده تمامیِ نکته دانها را علی کنارِ تو، یعنی: تو در کنار خدا کشانده اید به دیوانگی روانها را قیامت است به دستانِ دخترت زهرا شفیعه ای که پناه است بی اَمانها را ...همان که خَلق شد از نورِ او همه عالم ...همان که داده خُدا دستِ او کرانها را ...همان که بر حَسَنش سَجده می کند یوسف که وا گذاشته حُسنَش همه دهانها را ...همان که خونِ حُسینش بقای دینِ تو شد که قَبضه کرده به نامَش همه زمانها را ...همان که زینبِ او داده با عَمَل تعلیم شجاعتی که خودش داشت، خطبه خوانها را مرا دوباره به آیینِ خویش دعوت کن بگیر دستِ ضعیفان و ناتوانها را نفس بزن، که مُسلمان شَویم بارِ دگر نگاه کن، که بهاران کنی خَزانها را @shia_poem
بر غمزده گان بابِ نجات است صلوات بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود سر چشمه ی خیر و برکات است صلوات! * شد نامِ تو زیبنده ی هر صوم و صلات نازل شده بر اهلِ ولا این برکات گفتا که اگر طالبِ فیضی بفرست آن چهره ی پاکِ مصطفی را صلوات! * تا نامِ تو بردم به دلم گشت برات لازم شده بر من، بفرستم صلوات حقا برسد تا به تجلّی گهِ ذات هر آن که فرستد به جمالت صلوات * خواندیم به هر شاخه نباتی متبرک از صورتِ قرآن کلماتی متبرک اعجازِ محمّد(ص) کند این بزمِ تولّی قلبِ همه را با صلواتی متبرک! @shia_poem
به نام قبله شاه نجف، به نام نبی منم غلام علی و منم غلام نبی علی و فاطمه، داماد و دخترش هستند چه بیش ازین بنویسیم از مقام نبی نوشته اند سخن گفته در شب معراج خدا به لهجه ی حیدر ، به احترام نبی به آنکه تهمت هَذیان به او زده لعنت همیشه وحی گره خورده با کلام نبی بگو به دشمن حیدر ، خدا خدا نکند علی علی است مناجات صبح و شام نبی بگو که اشهد انَّ علی ولی الله بگیر هر چه که میخواهی از رسول الله ........ سلام حضرت ِاز درک ما ، فراترها سلام سایه بالاسر ابوذرها به جز تو نیست کسی در جهان علی پرور به جز تو نیست کسی سید پیمبرها تو با علی و خدیجه قیامتی کردید که نیست تا ابدالدهر ، کار لشکرها جماعتی که همه دشمنان هم بودند شدند با هنرت خواهر و برادر ها هنوز هم که هنوز است نام فاطمه ات نشانده لرزه به جان تمام ابترها بزرگ و کوچک نسلت همیشه سلطانند غلام خانه ی این قوم ، تاجدارانند ........ تو نور عالم امکان ، تو ماه تابانی تو قبله ای ، تو مرادی ، تو جان جانانی تو با وفا ، تو خدای مکارم اخلاق تو قبله گاهِ تمام مهربانانی به آشنا ، به غریبه ، به کافر و مومن رسیده بخشش و لطفت ، تو مثل بارانی تو آن شهنشهِ خاکیِ روزگاری که نه حاجبی به سرایت بُوَد نه دربانی بزرگواری و کارَت عطای بی منت غم دل همگان را نگفته می دانی به یُمنِ مَقدم تو بتکده ، مصلا شد زمین ز خواب زمستانی ِخودش پا شد ...... جهان برای همیشه است ، آرزومندت شده هوایی ِ شصت و سه سال لبخندت چه ساده عاشق خود کرده ای دو عالم را یگانه ای و زمانه ، ندیده مانندت قسم به جان ِ که از اهل آسمان و زمین به جز تو خورده به قرآن خود ، خداوندت ؟ خدا ز دامن تو دست من جدا نکند خدا رهام نگرداند هرگز از بندت هزار شکر که مدیون صادقت هستم ره نجات به من یاد داده فرزندت همان که خواسته ای شد ، مسیر عاشقی ام هزار شکر خدا را امام صادقی ام ..... همیشه بر سر این سفره میهمان هستم همیشه شامل این لطف بی کران هستم نه دلبریست مرا جز نوادگان شما نه جیره خوار و فدائی این و آن هستم بگو چه بهتر ازین خواهم از تو من دیگر به زیر سایه ی زهرای مهربان هستم شنیده ام که تویی عاشق حسینی ها منم همان که رفیق حسینتان هستم به جان فاطمه آقا بیا و کاری کن شوم شهید ِحسین ِتو تا جوان هستم درین زمانه که دلسوز و تکیه گاهی نیست "به جز حسین مرا ملجا و پناهی نیست" @shia_poem
ما تشنه ایم و راهی دریا شدن خوش است سلمانمان كنید كه مِنّا شدن خوش است یا حضرت رسول فدای ملاحتت با نام دلربای تو شیدا شدن خوش است از بركت تو سفرۀ ما بركتی گرفت پس ریزه خوار سفرۀ آقاشدن خوش است ما گم شدیم در دل دنیای بی كسی پشت در حرای تو پیدا شدن خوش است خوب است پیش دشمن تو قد علم كنیم اما مقابل قد تو تا شدن خوش است خاك در تو از دُر و زر قیمتی تر است پس خاك پای حضرت زهرا شدن خوش است ای اعتبار عالم و آدم خوش آمدی تو مصطفایی احمدی آقا محمدی با خلقت وجود تو خلقت شروع شد با جلوۀ جمال تو عصمت شروع شد سجاده پهن شد كه تو باشی و ذات حق از آن به بعد بود رفاقت شروع شد عالم برای بوسه به دست تو آمدند یك واژه ای بنام ارادت شروع شد دست تو را كه داد به دستان سعدیه در آن قبیله بارش رحمت شروع شد با بودنت حلیمۀ سعدیه دید كه لحظه به لحظه بركت و نعمت شروع شد دستی نبود تا كه نگیرد دعای آن با مقدم تو سیل اجابت شروع شد پیغمبرانه بود حضوری كه داشتی آقا نمك به سفرۀ آنها گذاشتی آقای من تو واسطۀ نشر دین شدی در بدترین زمانه شما بهترین شدی بر روی مسند نبوی بین انبیا دیر آمدی و از همه بالا نشین شدی چشمان مكه شاهد آقایی تو بود اینكه تو در تمامی عالم امین شدی از لحظۀ ولادت خود حضرت رسول تو رحمت خدایی و للعالمین شدی عالم فدای نام ابالقاسم شما زیرا شما قسیم بهشت برین شدی نقش نگین خاتم تو گشت یاعلی بانام حیدر است كه صاحب نگین شدی هرجا قدم زدی پُرِ یاس و عنبر است قطعاً گل محمدی از تو معطر است باید فقط تو راهی غار حرا شوی باید فقط تو همنفس با خدا شوی با این مقام و منزلت و شأن و عزتت باید هم آبروی همه انبیا شوی تنها به عشق نام تو گلدسته ساختند تا اشهد اذان همه ماسوا شوی اصلاًبعید نیست كه حیدر نبی شود اصلاً بعید نیست كه تو مرتضی شوی حق با علیست غیر علی ناحقند وبس یك لحظه هم نشد كه تو از حق جدا شوی بعد تو هركسی به علی اقتدا نمود راه خود از مسیر شیاطین جدا نمود مولای ما كسی ست كه شیر دلاور است مولای ما كسی ست كه با حق برابر است مولای ما كسی ست كه جان و دل تو بود مولای ما كسی ست كه با تو برادر است مولای ما كسی ست كه لایق تر از همه ست شیر خدا و همسر زهرای اطهر است مولای ما كسی ست كه مثل خدا یكی ست نامش ولی ، علی، اسد الله، حیدر است مولای ما كسی ست كه بابای امت است مولای ما كسی ست كه مولای قنبر است مولای ما كسی ست كه شاگرد مكتبش در فقه و در علوم الهیه جعفر است آنكس كه پای مكتب او جان گرفته ایم درس خداشناسی و ایمان گرفته ایم جعفر اگر نبود زمین محوری نداشت كشتی علم ذات خدا لنگری نداشت جعفر اگر نبود حسینیۀ زمین تعطیل بود چونكه دگر منبری نداشت جعفر اگر نبود علوم كتاب حق سوگند بر خدا كه روایتگری نداشت بیچاره می شدیم به دین خدا قسم پسوند نام مذهب ما جعفری نداشت او روضه خوان مادر پهلو شكسته بود می خواند كاش خانۀ حیدر دری نداشت او هم شبیه حیدر كرار شد غریب او هم میان آن همه كس لشگری نداشت ماشیعیان عاشق این خانواده ایم باجان و دل به یاریشان ایستاده ایم @shia_poem
ای قدمت طلیعه درخشش ستاره ها شد خجل از نام خوشت تمام استعاره ها سجده شکر می کند فرشته از جمال تو بانگ خوش محمدی شهادت مناره ها @shia_poem
هرجا نگری خلدبرین است امشب خشنود قلوب مومنین است امشب در ارض و سماوات و به عرش و ملکوت ذکر صلوات دلنشین است امشب @shia_poem2
سیراب شد عالمی به یمنِ برکات ازشهد لبش سنگ شده شاخه نبات آن لب ببرد نفاق را از هر جا چون گفت بلند بر محمد صلوات @shia_poem
علم الهی همه در کوی توست آیه به آیه همه از بوی توست عرش خدا رفتی و ای نور حق آینه ی ذات خدا روی توست * واسطه ی وحی و پیامش تویی حامل قرآن و کلامش تویی بس که تو مهبوب خدا گشته ای هردم و هر لحظه سلامش تویی * سید و سالار همه انبیا جان دو عالم به فدای شما در شب میلاد تو و صادقت جان عزیزت نظری کن به ما @shia_poem
عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند گوشۂ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند میزبانیِ ملائک کاملا سنجیده است مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است انبیا با اولیا...داوود و عیسی آمدند نوح و ابراهیم با اسحاق یکجا آمدند یوسف و یعقوب و آدم قبلِ حوّا آمدند حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند با ارادت با ادب، تعظیم کرده با یقین محض بیعت با رسول الله(ص)؛ ختم المرسلین آمد آنکه عطرِ او جاریست در بویِ گلاب محض ویران کردن بتخانه ها شد انتخاب آتش ِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب طاق کسری، کلّ ایوان مداین شد خراب دور گهواره چه غوغایی شده، محشر شده گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده رحمةٌ للعالمین است و محمد(ص) آمده حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی حد آمده پیش از پنجاه و هشتاد و نود، صد آمده «لم یلِد» می خوانَد و تفسیر «یولَد» آمده لاإلهَ جز خدا... تا گفت ذات حق یکیست محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست مثل اقیانوس در لطف و کرم بی انتهاست دستهایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست سیرتش قران پسند و صورتش چون سوره هاست دشمنانش را بخوان «أبتر» که این امر خداست شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد خواند «أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی: تا قیامت «لا أمیرالمؤمنین إلّا علی(ع)» نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور یک به یک قرانِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور میشود بی حُبّ آنها راهِ حق صعب العبور موسم دلدادگی شد، کلّ عالم در سرور در مدینه جشن دارد فاطمه(س) امشب شبی هم پیمبر(ص) آمده هم صادقِ آلِ نبی(ع) در نگاهش جنّتُ الاعلی تماشایی شده پای درس او شلوغ است و چه غوغایی بسکه لحنش مهریان و گرم و زهرایی(س) شده حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده «قل هوالله احد» شد دینم و ذکر لبم شد امام ِ جعفرِ صادق(ع) رئیس ِ مذهبم هست یابن الباقر(ع) و در علم، بی مثل و بدل زهد از گفتار او پیدا؛ نمایان در عمل راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل پس به عشقش خوانده ام «حیّ علی خیرالعمل» با نمازِ اول وقتم خریدم مغفرت از شفاعت بهره مندم میکند در آخرت! @shia_poem
به صبح مطلع صدق آفتاب عیسی دم که بود خاک رهش کحل دیده عالم امام کعبه نشین جعفر فرشته نشان خلیل خضر خلف صادق خلیفه خدم فلک به حلقه تدریس او حدیث حدوث سماع کرده زلفظ محدثان قدم همای سدره گرد حریم حضرت او مقیم در طیران چون کبوتران حرم هدایت ازلی در تقربش مضمر عنایت ابدی در تتبعش مدغم کتابه ای که بر این طاق چنبری کردند به نام اشرفش از زر جعفری کردند @shia_poem
چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش به حال آمنه وقتی نگاهت می‌کند با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تعظیمت کند وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند هرچه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود آسمانِ خانه‌‌اش پر رفت و آمد می‌‌شود مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود با تو عبدالمطلب، عبدالمحمد می‌شود گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هاشم رسید وقت تقسیم محبت شد، ابوالقاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سینهٔ یثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلستان خدا یاس معطر مال تو ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو بوسه تا بر گونه‌‌ات اُمّ أبیها می‌‌زند روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کشتی‌بان ما تا هوای این دو دریا می‌بری طوفان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما، ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن خوش‌تر از داود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟ یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟ جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخم کن تا برج‌‌های کاخ کسرا بشکنند ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها ما عرفناکت زده آتش در این تمثیل‌‌ها بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها بی‌عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌‌رسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌‌رسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او @Shia_poem
آمدی راز دل عشق شکوفا بشود دیده مادرت از شوق چو دریا بشود عجبی نیست که خاک قدم خوش یومت مهر سجاده موسی و مسیحا بشود عجبی نیست که اندر دل زندان یوسف متوسل به تو گردد که دلش وا بشود عجبی نیست به قرآن خدا با نگهت در دل اهل دعا محشر کبرا بشود عجبی نیست بتان را تو لگد مال کنی کفر بت ها به یدت بر همه افشا بشود عجبی نیست گلستان بکنی عالم را بستر عشق محیای محیا بشود عجبی نیست نشانی خدا باشی تو پلک برهم بزنی معجزه بر پا بشود عجبی نیست که خیرت برسد بر همگان سر بوسیدن دستان تو غوغا بشود عجبی نیست به هر جا که قدم بگذاری گل بروید همه جا جنت زیبا بشود عجبی نیست که معشوقه عشاق شوی خیل کفار مسلمان تو لیلا بشود عجبی نیست بیاد تو اویس قرنی مقتدای همه عشاق دو دنیا بشود عجبی نیست اگر گم شده فطرت و عشق در میان دل و چشمان تو پیدا بشود عجبی نیست تو والی و ولی باشی و با حضرت عشق علی عالی اعلا بشود عجبی نیست که با لحن خدا حرف زنی در عشقاق به یک باره مداوا بشود عجبی نیست تو بابای دو عالم باشی فاطمه دختر تو مادر بابا بشود @shia_poem
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور غزل‌های فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایۀ ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید هراسان باشد مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی‌ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفۀ خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیّر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو دراین شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازۀ یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدر را بستی رفتی آن سوتر از اندیشه و در را بستی رفتی آن جا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی‌دانم شد آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز شاعر این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد @Shia_poem
Seraj: روشن‌تر از تمام جهان، آسمان تو باغ ستاره‌هاست مگر آستان تو؟ پرچم به دوش مردم آزاده داده‌ای تا هر کرانه فتح شود با نشان تو روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن مشعل به دست‌های تو و شیعیان تو مانند کوه صبر، هنوز ایستاده‌اند در روزهای رنج و بلا، دوستان تو جغرافیای سرخ زمین دشت لاله‌هاست گسترده در تمام جهان بوستان تو زودا که صبح «صادق» موعود می‌رسد خورشید فتح می‌دمد از آسمان تو @Shia_poem
طرحی از زلف تو دیشب به سرم کرد خطور صبح با هر که سخن رفت پریشان گفتم @shia_poem
موقع خلقت عشاق ز احسان علی ورز میخورد گل شیعه بدستان علی عرش اگر در حرمش نیست چرا‌ پس شبها می نشینند ملائک به شبستان علی؟! فارسی بودن او خوب ولی حُسن‌ این است که‌ بگویند به سلمان همه سلمان علی سجده ی نیمه شبش تا به سحر طول کشید باز هم گشته علی دست به دامان علی تا ابد هرچه کریم‌ است بقربان حسن تا ابد هرچه خلیفه ست به قربان علی پدرم خانه اش اینجاست به من حق بدهید خانه ای نیست برایم به جز ایوان علی چه هراسی ز قیامت چه هراسی ز صراط مهر و موم است اگر نامه بعنوان علی زائر کرببلا‌ نان نجف را خورده اربعین ها همه‌ هستند سر خوان علی اهل یثرب به نبی مزد رسالت دادند آتش افتاد روی کوثر قرآن علی @shia_poem
ای چهرهء تو آینه کبریا علی  خاک در تو، تاج سر انبیا علی  تابان ز آستان تو، انوار ایزدی  بیرون ز آستین تو دست خدا علی  می ریزد از نگاه تو، اکسیر زندگی  می جوشد از دهان تو آب بقا علی  شرک است اگر به جای خدا خوانمت ولی  از تو خدا نبود و نباشد جدا علی  ما در تو دیده ایم خدا را که بوده ای  آیینهء تمام نمای خدا علی  چون ذرّه ها که در دل دریا یکی شوند  در تو خلاصه گشت همه ماسوا علی  مس را شنیده ای که طلا کرد کیمیا  صافی دلان مِسَند و تویی کیمیا علی  در رفعت و شکوه ز هفت آسمان گذشت  کاخ فضیلتی که تو کردی بنا علی  جز با تو دردمند تو درمان نمی شود  گیرد اگر ز دست مسیحا دوا علی  عیسی که مرده را به دمی زنده می کند  بیمار اگر شود ز تو خواهد شفا علی  دور اوفتاد از کف موسی عصای او  آنجا که گشت دست تو معجزنما علی  از منجلاب نفس که ما را برون کشد؟ بر دامنت اگر نرسد دست ما علی  تو یار بیدلانی و غمخوار بیکسان  آخر بگیر دستِ منِ مبتلا علی  لبّیک خویش را زِ دهان خدا شنید  هر بیدلی که از دل و جان گفت یا علی مرحوم @shia_poem
منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم چگونه نام بلند تو را به لب ببرم؟! اگر که دوست نداری "خدا خدای" مرا اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟! خودم نیامده ام نیمه شب به درگاهت تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم بیا مرا جلوی دیگران خراب مکن بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم مرا ببخش و دوباره بگیر در آغوش قسم به حرمت خون مدافعان حرم بنا نبود فقط خوب ها حرم بروند شبی بیا و مرا هم به کربلا ببرم تمام هستی من هست مادر و پدرم فدای حضرت ارباب مادر و پدرم اگر حسین نشد عاقبت کفن بشود چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟! هنوز نیمه ی شب های جمعه می آید نوای مادر او: تشنه ذبح شد پسرم @shia_poem
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت کسى که در پى کار حسين نيست, محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت ""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"" به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت @shia_poem
چه رأس ها که نرفته به دار هجرانش ولی به وصل نشد ختم، کار هجرانش پر از غم است دلم با وجود این اصلا غمی نمانده برایم کنار هجرانش در این زمان که همه بی خیال آقایند خوشا دلی که بماند دچار هجرانش رسید صبحِ وصالش به شیخ انصاری به ما رسید فقط شام تار هجرانش کجاست سید بحر العلوم تا باشد در این زمانه ی دشوار یار هجرانش " کجاست هم نفسی تا به شرح، عَرضه‌ دهم که دل چه می ‌کشد از روزگار هجـرانش"* کجاست چشم پر آبی که یار من باشد به اشکِ دیده شود داغدار هجرانش به جز بهشتِ وصالش مرا مداوا نیست چنان زده است به جانم شراره هجرانش ز بس که دوریِ از کربلا نصیبم شد نشسته بر سر و رویم غبار هجرانش حسین رفت و عقیله به دردسر افتاد شکست خواهر او در فشار هجرانش *حافظ @shia_poem