eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
438 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بلند مرتبه بود و بلند بالا بود امامزاده ی آقا چقدر آقا بود کدام واژه تواناست وصف دریا را که آنچه بود به اکبر شبیه ، دریا بود پیمبر است ؟ نه. آیا امام ؟نه ، هردو که نیم حیدر و یک نیمه نیز طاها بود همیشه بر سر دیدار او جدل می شد برای دیدن رویش همیشه غوغا بود علیّ اکبر لیلاست این ، که مجنون هم برای دیدن او در صف تماشا بود علیّ اکبر زهراست این که یوسف هم به عشق نوکریش خسته از زلیخا بود برای بردن نامش وضو بگیر ای شعر قلم بایست که وصفش نه حدّ املا بود برای گفتن أن علی ولی الله بگو کدام مؤذّن چنین توانا بود عصای دست حسین است این پسر اما شکسته دیدمش آنجا که عشق تنها  بود کدام گرگ ؟ چگونه درید یوسف را ؟ که تکّه تکّه ی او در تمام صحرا بود حسین بود و عبایی پُر از علی اکبر حسین بود و عصایی که إرباً إربا بود @shia_poem
پایین قدمهای حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت @shia_poem
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت نامِ تو می‌برم جگرم داغ می‌شود تو آتشی به روی جگرها نشاندنت جانِ حسین  جانِ علی  جانِ مصطفی تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت حک کرده‌اند نام تو را فاتحانِ رزم حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت هرجا که رد شدی همه‌اش  سجده‌گاه شد هرجا که آمدی  رویِ سرها نشاندنت ای چشم روشنیِ علی  چشمِ فاطمه تو نوری و میانِ نظرها نشاندنت گفتند یاعلی و  خدا  جان درست کرد بین نجف برای تو  ایوان درست کرد لبخند زن که رو به تو دنیا بایستد خورشید آید و به  تماشا بایستد موجی به گیسوان سیاهت بده که باز... ...ساحل به خاک اُفتد و دریا بایستد از چشمهای مادرت اینقدر جان مَبر کم مانده قلبِ حضرتِ لیلا بایستد چیزی که نیست عالم اگر سجده‌ات کند وقتی به احترام تو بابا بایستد جبریل هم به اشتباه بیافتد که این نبی است؟ اکبر اگر برابرِ زهرا بایستد هرکس رسید و پیش تو پایینِ پا نشست روز قیامت از همه بالا بایستد دردت به جانِ ما به فدای جوانی‌ات باید سرود از تو  و  میدان تکانی‌ات اول رسید در وسطِ کار و زار و بعد دوم کشید از کمرش ذوالفقار و بعد سوم مقابلش ملک‌الموت هم نماند او اکبر است و نیست جز این انتظار و بعد رَم کرده بود لشکر و می‌رفت هرطرف چهارم گذشت و هر دو نفر شد چهار و بعد جبریل غرقِ بُهت صدا می‌زند علی شیر آمده است تا بزند بر شکار و بعد پنجم عجیب نیست اگر می‌گُریختند خورشید هم نبود میانِ مدار و بعد وقتی نشست آخرِ سر گرد و خاک‌ها دیدند اکبر است و هزاران مزار و بعد... انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده آری علی  به شکل  علی‌اکبر آمده ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر از هرچه گفته‌ام به پیمبر شبیه‌تر ای شیوه‌ی کریمیِ تو مجتبی سرشت ای برکتت به حضرت کوثر شبیه‌تر الله‌اکبر از رجزَت بینِ ضربه‌ها ای ضربه‌ات به ضربه‌ی حیدر شبیه‌تر با دستمال زردِ نبردِ علی تویی از هرکسی به خواجه‌ی قنبر شبیه‌تر هم لطف تو قیامت کبرای فاطمه هم جنگِ تو به صحنه‌ی محشر شبیه‌تر طوری به روی دست تکاندی سپاه را باشد به کندن درِ خیبر شبیه‌تر مَرحَب میان قبر کشد  مرحبا  علی باید کشید یکصد و ده بار یاعلی با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفته‌ای با دست  باز  دست گدایان گرفته‌ای بینِ مدینه خانه‌ی تو خانه‌ی همه است این شیوه  از امامِ  کریمان گرفته‌ای آرامش پدر  به مدینه گمان کنم هرشب سر حسین به دامان گرفته‌ای وقت اذان ملاحظه کن حالِ عمه را این خیمه را تو با لبِ عطشان گرفته‌ای خیلی برای قدِ تو زحمت کشید ؛ حیف اکبر چقدر از پدرت جان گرفته‌ای دیدم زبان به روی زبانش گذاشتی دیدم  که آب از  لب سوزان گرفته‌ای لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی آمد دلت که پیش پدر دست و پا زدی...؟ @shia_poem
روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است به تمنّایِ علی(ع) خیل گدا آمده است گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است نوهٔ فاطمه(س) و شیر خدا آمده است رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد علی اکبر(ع) لقبِ شبه پیمبر(ص) دارد داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا(س) بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا(س) قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا(س) چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا(س) کعبه را گل زده و بازگشایی کرده آن خدایی که علی بن حسین(ع) آورده صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش میگردد قبله حیران شده و دورِ سرش میگردد دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش میگردد پدرش هم که به دورِ پسرش میگردد دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو أشهدُ أنّ علیا ولی الله بگو در اصالت علوی، خَلقاً و خُلقاً نبوی در سخاوت حسنی، صاحبِ گفتارِ قوی شده شهزاده ای از طایفهٔ مرتضوی هست با سیدِ سجّاده نشینان؛ أخَوی وقتِ جاری شدنِ چشمهٔ احساس رسید قامتش تا که به سرشانهٔ عباس(ع) رسید درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت یاعلی(ع) گفته و شمشیر گرفتند به دست عمه زینب(س) به تماشایِ دو آیینه نشست خوش عمل کرد به قولِ ازلی روز دهم بود، دور و برِ ناموسِ علی(ع) روز دهم در جواب پدرش گفت: بلی... روز دهم ماند، بی چون و چرا پایِ "ولی" روز دهم بسکه از هر چه به جز؛ عشقِ پدر دست کشید رزقِ پرواز رقم خورد و به شهزاده رسید * رفت از خیمه و با آه نمیرفت ایکاش با لبِ تشنه و جانکاه نمیرفت ایکاش طرفِ لشکرِ بدخواه نمیرفت ایکاش پیش چشمانِ پدر راه نمیرفت ایکاش دوره کردند و همین خورد زمین؛ جانِ حسین(ع) حلقه زد اشک، سراسیمه به چشمانِ حسین(ع) نفس ِ تازه-جوانش نفسی-دائم بود غرقِ خون در وسطِ هلهلهٔ ظالم بود چند مردِ قدَر و تازه-نفس لازم بود بُردنش کارِ جوانانِ بنی هاشم بود شد سراپایِ تنش یکسره إرباً إربا جمع شد عشقِ حسین بن علی(ع) بینِ عبا! @shia_poem
قصد کردم رود مِی جاری کنم از دلم آواربرداری کنم بعد با انگور معماری کنم جای آنکه کار تکراری کنم با توسل کارهایی نو کنم چندرکعت سجده سمت تو کنم گرچه ابروی تو محرابی کج است این مسیر کج به ایمان مُنتَج است دور تو گردیدنِ ما صد حج است این عبارت صورتش چون مخرج است نفس تو نفس نفیس حیدر است خَلق و خُلق و منطقت پیغمبر است مُرغِ غم از ساحلِ دریات رفت با گُل‌ات هوش از سر باغات رفت آینه ، قربانِ سر تا پات رفت تا که خندیدی دل بابات رفت نور را منشور ، طِیفی می کند با تو اربابم چه کیفی می کند مَسلَکت ، آدابِ یک فرهیخته! صوت تو شب را به تب آمیخته پای محرابت مُوذن ریخته از اذانت صد بلال آویخته بارِ رودِ اَشهَدَت را ، جو کشید یاعلی گفتی و عالم هو کشید نام حیدر قاب قرآنت علی ما عجم‌هائیم سلمانت ، علی در نجف خوردیم از نانت علی فاطمه‌وار است احسانت..، علی قنبر خوان سِترگت بوده ایم نوکرِ مادربزرگت بوده ایم ما گداها عشق را فهمیده ایم هر زمان خندیده ای..، خندیده ایم وصف جودت را فقط نشنیده ایم دودِ بامِ خانه ات را دیده ایم بانی رزق گدایانی..، خودت در کَرَم یک‌پا حسن‌جانی خودت در طلوعت گریه ی شب را ببین ماه! دورت رقص کوکب را ببین رد شدی از کوچه‌ها..،تب را ببین با تو ذوقِ عمه‌زینب را ببین عمه تشویشش به ظاهر جمع شد از رکاب خویش خاطرجمع شد با تو خواهر سرفرازی می کند حس امنِ بی نیازی می کند گیسوانت را چه نازی می کند! روی دستت تاب‌بازی می کند سهم لب هایش به جز لبخند نیست این سه‌ساله روی پایش بند نیست نیزه را تا اختیارش می کنی دشمنت را تار و مارش می کنی تیغ خود را ذوالفقارش می کنی هر کسی آمد ، شکارش می کنی رزم حیدروارِ تو بیداد کرد ساقی اهل حرم را شاد کرد آب را آتش زده لب های تو خیمه راه افتاد..، پشت پای تو آه از اندوهِ جان‌فرسای تو مُرد وقت رفتنت..، بابای تو وای اگر پیمانه خون در خُم کند اسب تو راه حرم را گم کند کوچه وا کردند...، زهرایت کنند خون به قلب ام لیلایت کنند قطره‌قطره ، قدرِ دریایت کنند تکّه‌تکه ، ارباًاربایت کنند آه! بابا دیگر آن بابا نشد چند عضوی از تنت پیدا نشد @shia_poem
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده چون که حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده او برای زینب کبری رکاب آورده است عمه زینب هم برای او نقاب آورده است هدیه ای را هم برایش بوتراب آورده است مرکبی در شان پیغمبر....عقاب آورده است نیست جایی خوش قدو بالاتر از این آینه ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه از فراز خانه اش نور کرامت می گذشت قدر او که هیچ قدش از قیامت می گذشت غرق در ذات خدا بود از علامت می گذشت بود در شانش ولیکن از امامت می گذشت شیر دارد بی امان با شیر بازی می کند تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجاده ای بعد پیغمبر به او دل داده هر دل داده ای ای فقیران سفره  دارد ، سفرۀ آماده ای اوست آقا زاده ام آن هم چه آقا زاده ای در مقام او جهانی بانگِ یا هو می زند وقت مدحش ناصرالدین شاه  زانو می زند وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی بین خانه چون پیمبر ؛ بین لشکر مرتضی سر ، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی دست هایش چون که بر هم سخت محکم می شود باز هم عید غدیر خم مجسم می شود مثل مادر آسمان ها را تماشا میکند آسمان در گیسویش خورشید پیدا می کند کیست این آقا که ما را نیز آقا می کند خواهر کوچکترش هم کار زهرا می کند صاحب بالاترین عنوان و منصب می شود شانه ی او تکیه گاه عمه زینب می شود کعبه از شش گوشۀ ارباب کم می آورد نام او افلاک را زیر قدم می آورد صحبت از شش گوشه شد ؛حرفی که غم می آورد باز هم دارد مرا سمت حرم می آورد هرچه باداباد من این روزها لیلایی ام هرکه جایی را پسندد من که پایین پایی ام مرهمی بعد از تو بر داغ پدر پیدا نشد خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد داد زد بابای پیرت ، آه زینب ، اکبرم ... ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گيسو به باد مى دهى و دلبرى على پا در ركاب مى كنى و حيدرى على ابرو نهان كن از نظر خيره حسود آئينه دارِ صورت پيغمبرى على @shia_poem
آلله گوزللرین گوزلی خلق ائدیب سنی غیرتلی و حیالی ولی خلق ائدیب سنی لیلا بالاسی مدحیوه آیا نه عرض ائدیم همتایِ مصطفی و علی خلق ائدیب سنی @shia_poem
اى ورق روى تو عنوان حُسن خال و خطت نقشه ى ايوان حسن نسل جوان را به جهان رهبرى جلوه ى توحيد على اكبرى ريخته از شر م رخت در شفق گل به گلستان عرق از هر ورق گر چه خداوند وجود و عدم خلق نكرده دو نفر مثل هم ليك چو رخسار تو را آفريد نقش تو را شكل محمد كشيد چشم تو بيناى همه ماسوا گوش تو گنجينه ى صوت خدا روى تو از آب بقا صاف تر وز دل عشاق تو شفاف تر صبح تو از شام ابد دلرباست شام تو تا صبح ازل جان فزاست هر كه هواى رخ احمد كند در تو تماشاى محمد كند باد نقابت چو به بالا زند فاطمه لبخند به ليلا زند منطق شيواى جهانگير تو در لبه ى تيغه ى شمشير تو بسكه خدا خوب تو را ساخته خصم تو در مدح تو پرداخته دشمن سرسخت شما انجمن بود معاويه كه گفت اين سخن تاج خلافت كه ز پيغمبر است ساخته بر فرق على اكبر است هر چه سخن گشت برازنده تر مانده به مدح تو سر افكنده تر حق سخن گشت به مدحت ادا از لب جانبخش شه كربلا گفت تويى اى پسر باوفا اشبه مردم به رسول خدا قبر تو شد اى همه را نور عين جلوه ى شش گوشه ى قبر حسين جان تو و جان حسين بُد يكى قبر تو و قبر حسين شد يكى اى ز تمام شهدا خوب تر پيش حسين از همه محبوب تر بين جوانان بنى هاشمى جانى و جانان بنى هاشمى بسكه بُدت شور شهادت به سر كشته شدى از همگى زودتر خون سرت تا به جبينت چكيد موى سياه پدرت شد سپيد خواست شود موى سپيدش خضاب روى به روى تو نهاد آن جناب روى تو و روى پدر رنگ شد عاشق و معشوق هم آهنگ شد چهره به رخسار منيرت گذاشت تا دلش آرام نشد برنداشت زينب مظلومه به حفظ امام صيحه زنان گشت برون از خيام تا كه نبازد پدرت جان پاك ناله كشيد از جگر چاك چاك گفت كه‏ اى تازه جوانم على ميوه ى دل، قوت جانم على ميثم اگر وصف تو را میسرود جز تو و الهام تو در او نبود @shia_poem
آیت اللّهی‌ست در نـوع خـودش اِبـن الـحسین وَصف یک خط از رُخش هفتاد مِنبر می‌شود @shia_poem
چون الف در مد بسم الله پنهان می شود گر برابر سرو‌ را با قد رعنایش کنند @shia_poem
ظهور کردو تجلی نام مولا شد علیِ اولِّ ، دوم عزیز زهرا شد ز خلقت نبوی اش چنان به جلوه نشست که پیش پای قدومش حسین هم پا شد نه اینکه آمده تا جلوه ی ولی باشد نبی به جلوه د‌رامد علی که پیدا شد ((حسینُ و منی انا من حسینِ)) پیغمبر نظاره کن که چه زیبا دوباره  معنا شد قمر به طایفه ی هاشمی اباالفضل است به انعکاس قمر از کرم چو دریا شد چنان به وقت اذان عارفانه از او گفت حسین گفت که ممسوس ذات اعلی شد ز قدرت حسنی درس رزم طوری برد میان معرکه گویا حسن هویدا شد نجف به یاد قتالش علی علی گفتم به کربلا که رسیدم ز گریه  غوغا شد علی که جمع همه پنج تن به یک جا بود ز صدر زین به زمین آمدو مجزا شد قدی که سایه ی اهل حرم به میدان بود فقطعوه ُ بسیّوف اربا اربا شد @shia_poem
در ماه شعبان آمدم، محزون و گریان آمدم زار و پشیمان آمدم، یا ربنا اغفرلنا من رو سیاهم یا اله، نامه تباهم یا اله پر اشتباهم یا اله، یا ربنا اغفرلنا من عبد بی ایمان شدم، دور از تو و قرآن شدم من بنده ی شیطان شدم، یا ربنا اغفرلنا شیطان هم آغوشم شده، ذکر دل و هوشم شده مردن فراموشم شده، یا ربنا اغفرلنا از نفس اماره ببین، خوردم خدا من بر زمین گویم به حالی دل غمین، یا ربنا اغفرلنا حاجیِّ احرام توأم، ممنونِ اکرام توام من تشنۀ نام توام، یا ربنا اغفرلنا هستی تو کاشف الکروب، هستی تو غفار الذنوب هستی تو ستار العیوب، یا ربنا اغفرلنا دیدی که در خلوت چه شد، آن لحظۀ لذت چه شد پس لطف و غفرانت چه شد، یا ربنا اغفرلنا من شیعه زاد حیدرم، من نوکر پیغمبرم مستِ حسینِ بی سرم، یا ربنا اغفرلنا یارب به حق مصطفی، حق علی مرتضی بگذر ز کوه جرم ما، یا ربنا اغفرلنا @shia_poem
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده دارم فراری می شوم از خود به سوی تو در کشتی این ناخدا تنها خدا مانده ناجی تویی راجی منم در دست های من بی ربنا هایم فقط مشتی هوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشانده ای امروز در دنیا عیوبم را اما فَلا تَفْضَحْنیِ روز جزا مانده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کوله ام تنها الهی قَدْ دَنا مانده شعبان به پایان آمد و روی لبان من وای من از فریاد لَمْ تَغْفِر لها مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ می خواستی رسوا اگر باشم لم تَهْدِنی؟ وقتی دلیل کربلا مانده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بی حضور تو پس فَاقْبَل عُذری که‌دلیل روضه ها مانده جرم زیادم پیش عفو تو چه ناچیزو تازه عنایات علی موسی الرضا مانده بین جهنم هم تورا فریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قاموس ما مانده تنها محبت راه ترک معصیت گشته با دوستت دارم جهانی روی پا مانده #@shia_poem
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد مست مستم کوچه کوچه می‌زنم هرخانه را تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است افضل اعمال عاشق ها امانت‌داری است پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن! عشق ما را از صف اغیار منفک می‌کند کوری هرکس به خوشحالی ما شک می‌کند حق تعالی امشب ما را مبارک می‌کند فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک می‌کند از رسولان الهی تا امامان گرام.. یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا یک جهان هستند از امشب در امان سامرا باد از بام بهشت امشب خبر آورده است خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است! این پسر جان است و جانان است و ایمان همه حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه گیسویش آرامش حال پریشان همه پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری نام او مهدی‌ست، تنها یار،یار آخری سفره دار آخری، دلدل سوار آخری می‌رسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون می‌کشد آن دو تا نامرد را از خاک بیرون می‌کشد این‌همه گفتیم از مهدی آل مصطفی این‌همه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود در پی دنیا گدای غافلش علاف بود مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم مطمئنم راه ما آخر به کویش می‌رسد نوکر بیچاره هم به آرزویش می‌رسد گفت سائل از کدامین سمت بویش می‌رسد؟ گفت در هر خیمه ای حرف عمویش می‌رسد! به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه.. با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟! بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند زینب السادات را خولی و اخنس میزنند! @shia_poem
ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان @shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش ست اگر ز تو ما را دل غمینی هست ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ @shia_poem
جبرئیل روی پرش باز غزل آورده استعاره کمی ایهام و بدل آورده عشق با « حیِّ علی خیرُ العمل » آورده واژه واژه به لبم جام عسل آورده «یوسف» مصریِ « زهرا » سرِ بازار آمد به «زلیخا» بسپارید که دلدار آمد کوچه را ریسه ببندید چراغان بُکنید عرش را گُل بزنید آینه بندان بُکنید جان نثار قدمش زود به قربان بُکنید خلق را مستِ شراب رُخ جانان بُکنید دل ز « نرجس » نه که صد دل زهمه عالم بُرد هرچه خوبیست به دنیا نوه ء خاتم بُرد باز هم صحبت ما قصه ء گیسویش شد تا سحر حرف و حدیث خمِ ابرویش شد باز هم قبلهء ما سلسله ء مویش شد دلمان مشتری خاکِ سرِ کویش شد « دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» یازده قرن ز نبودت دل من گلگون است سوختم از غم دوری تو چشمم خون است طالبِ دیدن تو گشته دلم، مجنون است هفت پشتم به تو و طایفه ات مدیون است یوسف فاطمه و حُسنِ ختام طاها لحظه لحظه برسد بر تو سلام طاها می شود شادی آن قلب سپیدت بشوم؟ یا که مهمان سر سفرهء عیدت بشوم؟ سیصد و سیزدهمین یار شهیدت بشوم کاش رخصت بدهی « شیخ مغیدت» بشوم با ظهورت دل غمدیده ما شاد نما با نفس های گل فاطمه آباد نما سی نفر یار نداری که پریشان ماندی مثل یوسف اسیرِ غم زندان ماندی همدم غربت و صحرا و بیابان ماندی از گناهِ منِ غفلت زده پنهان ماندی مددی کن که به عشق تو مسلمان بشوم با ولایت به نفسهای تو «سلمان» بشوم چقدر تا سحر عشق، عبورت مانده؟ چشممان خیره به معیادِظهورت مانده بانویی دست به پهلو به حضورت مانده روی مسمار و دری چشم غیورت مانده قَسمت می دهم ای منتقم آل علی دگر از راه بیا ای به همه خلق ولی @shia_poem
و زمان در گذرش گشته مردد شاید که می آید که می‌آید که می آید شاید عقربه یک عدد از یازدهم رد شده است که زمان بر سر جایش بنشیند شاید شاید این جمعه و آن جمعه نبودست مهم در میان کلماتم نه در این حد شاید صبر کرده است زمین تا که به دادش برسد آخرش یک نفر از آل محمد شاید شنبه شاید که بیایی و به جای کوفه؛ پایتختت بشود خطه ی مشهد شاید آن قدر طول کشید آمدنت ،موقع بحث؛ در لغت نامه ی مردم شده باید شاید قیدها هم عوض حتما و قطعا شده است؛ در پس و پیش کلام همه شاید...شاید... باز اما همه ی دلخوشی ما این است: شاید این جمعه همین جمعه بیاید شاید @shia_poem
آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد @shia_poem
شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل پروانه‌تبار می‌شود با یک گل گفتند نمی‌شود، ولی می‌بینند یک روز بهار می‌شود با یک گل @shia_poem
در حوالیِّ نیمه شعبان بود عطرِ یاسی عجیب می‌آمد سامرا بود و خانۀ پدری باز طفلی نجیب می آمد باید اسپند، دود می‌کردند نوهء ماه، می‌رسید از راه حاملِ پرچم ابالفضل و ذوالفقارِ علی ولی الله گل نرگس که زیرِ پاهایش باغِ گل فرش شد همان اول مثلِ جدَّش حسین، قنداقش شرفِ عرش شد همان اول بر غمِ اهل بیت در حُکمِ جرعه‌ای آب بود بر آتش از همان کودکی به دوشش بود پرچمِ سرخِ یالثاراتش وَ ورق خورد صفحۀ تقویم تا که هنگامِ غیبتش آمد آسمانِ وجود، ابری شد دوری از ماه، نوبتش آمد بیشتر از هزار و صد سال است جمعه‌ها را شمرده‌ایم آقا دردش اینجاست بعدِ این مدت از فراقت نمرده‌ایم آقا ظاهراً زخمیِ فراقیم و منتظرهای یازده صده‌ایم شَرم داریم این همه جمعه ندبه‌ات را فقط ورق زده‌ایم در سخن، عهد خوانده‌ایم و فرج در عمل، کم صداقتیم آقا مثلِ بحرالعلوم‌ها کم بود غالباً بی لیاقتیم آقا از تو غافل شدیم از بس که ماتِ غربیم و خیره‌ی شرقیم یادمان می‌رود که تو هستی بس که در روزمَرِّگی غرقیم مثل حیدر برای پیغمبر مردِ بدر و اُحُد نداری تو سیصد و سیزده نفر، حتی دور و اطرافِ خود نداری تو من بمیرم، غریب یعنی تو ... تو که تنها شدیّ و بی لشگر نه کنارِ تو زینبی هست و نه ابالفضل و نه علی اکبر نکند پایِ سفره‌های ظهور میهمانِ اضافی‌ات باشیم پسر فاطمه دعایی کن مثلِ مرحوم کافی‌ات باشیم باز هم غیرتِ قدیمی‌ها... اندکی از گناه، پرهیزی عصرِ جمعه، و یا سه‌شنبه غروب یک سَماتی، توسلی، چیزی الغرض، سهله، کوفه یا عرفات یا که خلوت نشینِ سردابی هر کجایی خدا نگهدارت غایبِ قصه‌های بی تابی دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است دلِ ما را تو کهکشانی کن گنبد زرد، گنبد آبی کربلاییّ و جمکرانی کن شاه بیتِ همه غزل‌هایم همه کار و کسم بیا برگرد به بدیِّ دلم نگاه نکن جان زهرا قسم بیا برگرد @shia_poem
سر ز پا نشناسم امشب از شعف می‌روم گه سامرا ، گاهی نجف بیقرار زلف حیرت فام یار میزنم پیمانه را با نام یار محرم اشک و پیاله نوشِ مست هستم امشب عاشق و مهدی پرست طوف خالِ حضرت چشمان او می‌کشم از سینۀ دیوانه "هــــو" همنوا با نغمۀ کروبیان می‌روم در اوج اوجِ لامکان جبرییل مدح ساغر می‌شوم باده نوش خــُـمّ حیــــدر می‌شوم می‌شوم حلاج و می‌گویم جنون ساقیا "إنـــّـا إلیـــه راجعـــون" "قل هو الله احد" خـــُـمّ و سبو میزنم پیمانه را با نام "هـــو" حضرت توحید، یا حبل المتین! نعبدوا ایــّـاک نعبد نستعین در مدیحت سِرّ سبحانَ الـــراء حرمت انشاء نامت "من تشاء" غایت الغایاتِ غیب ، ای آشکار! معنی "أحببَتُ" را آیینه دار حجّت و برهان "الله الجمیل" آفرینش را ظهور او دلیل برزخ الکبرایِ حکمت آفرین قوّت نقل از دم روح الامین گشته برپا پایه‌های بیستون چون تو هستی معنی "کن فیکون" ساحت چشم تو عرشِ کبریاست قامت عشق تو شرح "إنــّـما"ست خطّ و خال و عارض و گیسوی تو "إهـــدنـــا" یعنی خــَـمِ ابروی تو میشوم هم صحبت روح الامین می‌نویسم نام تو "فتح المبین" تا زمان خیبر یوم الظهور باشم از یاران بی‌پروای نور اصلاً امشب می‌نویسم بیقرار مستم و مجنون و محو و مِـیــگسار لام الف، "لا" ، لاجرم دیوانه‌ام ز عشق تو تاک و خــُـم و پیمانه‌ام جنب و جوش واژه‌ها در دفترم مست مست از جامِ عشقِ حیدرم شیعۀ چشم انتظار ذوالفقار معنی تَمــّــارم و سرمستِ دار کوکب دُرّی "یـــوقــَـد مِن شــَـجـَـر" یابن زهرا ، منجی نوعِ بشر هادِم ابــنیۀ شرک و نفاق مُصلح کلّ ، معنیِ حُسن الوِفاق آیه آیه در مقام عشق تو می‌نویسم با کلام عشق تو چشم یعقوب دلم، چشم انتظار صبح هجران تو را در شام تار بیخبر از خود ، جنون پیما شده همچو مجنون در پیِ لیلا شده در هوای بوی پیراهن غریب همنوا با نالــۀ " أ مَنّ یـُـجیب" روضه‌خوانِ روضه‌های کربلاست هاجر خشکیده کامِ نینواست می‌برَد نام تو را با لحن اشک در کنار علقمه سقــّـا و مَشک تشنه کامی لحظه‌های انتظار بیقراری در هوای زلف یار از حرم تا علقمه طوفان شده چشم غمگینِ غزل گریان شده در فراق آسمان محشر به پاست چشم زینب هم به سوی نیزه‌هاست "ما رأیـــتُ" گوی ، هنگام ظهور از کنار قتلگـــه وقت عبور لحظه‌های دیدنت را بیقرار می‌رود شام و تو را چشم انتظار خیمۀ چشم انتظاران را ببین دیدۀ غمگینِ باران را ببین "ربـّــنــا" از ما ، تو خود "آمین" بگو از حضور روضۀ یاسین بگو ما گرفتاریم و غافل از دعا یابن زهرا ! ای شفیعِ "ربــّــنا" ما رها از خویش و در بند دلیم آنفدر کاهل که از خود غافیلم دست ما و دامن احسانِتان ای فدای دیدۀ گریانتان @shia_poem
صبحی گره از زمانه ما خواهد شد راز گل سرخ برملا خواهد شد در راه عزیزی‌ست که با آمدنش هر قطب‌نما قبله‌نما خواهد شد --- ای حال خوش ای خوب‌تر از عید! بیا ای جانِ جهان‌گستر جاوید بیا امشب هم اگرچه خواب ما سنگین است باز اول صبح مثل خورشید بیا... --- در گردش بی امان، زمان در پی کیست اینگونه جهان، با هیجان در پی کیست دنبال که اینچنین زمین می‌گردد با این همه چشم، آسمان در پی کیست --- ای نور دریچه‌های پیوند! بیا ای ناب‌ترین صبح خداوند بیا آن آینه‌های صاف را یادت هست؟ آن آینه‌ها خاک گرفتند، بیا @shia_poem