#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را
داریم به لب مدحت سلطانِ نجف را
داریم به سر شوق پریشان نجف را
خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را
دل اولِ این شعر به ایوانِ نجف رفت
گفتیم همه فاطمه و جانِ نجف رفت
باید به درِ خانهی زهرا بنشینیم
تا لطف خدارا به تماشا بنشینیم
تا در خنک سایهی طوبی بنشینیم
تا ظِلِّ قیامت همه بالا بنشینیم
بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است
تعظیم تو بر شیرِ خدا واجب عینی است
دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است
آن دخترکی که شده مادر فقط این است
کفوی که شده معنی حیدر فقط این است
یاسی که شده قبله قمصر فقط این است
خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت
از نورِ شما یازده آئینه خدا ساخت
بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی
با نقطهیِ با ، نقطهیِ پیوند تو هستی
آئینه قَدی خداوند تو هستی
چیزی بِجُز از نورِ خداوند نداری
سوگند که ای آیِنه مانند نداری
بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری
یا جمع جلال و جبروتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که داری
با تیغ به تو تکیه کند شیرِ خداوند
ای خطبهیِ تو غیرتِ شمشیر خداوند
از روزِ ازل هر تپشت یادِ علی بود
نَبْضَت ، ضربانت ، نَفَسَت نادِ علی بود
این هشت فلک فاطمه آبادِ علی بود
خانم همهی حرفِ تو فریاد علی بود
از ریشهی آن چادر اگر ریشهی شیعه است
از خطبهی بُرَّندهات اندیشهی شیعه است
در سینه اگر آتشی از شور تو داریم
در دست اگر رأیتِ منصور تو داریم
ما چشم فقط جانبِ منشور تو داریم
دردیم چه غم ، نور علی نور تو داریم
از بارِشَت ای ابر ، پُر از لاله شد این باغ
از لطفِ نگاهِ تو چهل ساله شد این باغ
هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما
هر تیر توان داد به برخاستنِ ما
با ماست همیشه نفسِ بُت شکن ما
در سایهی زهراست تمامِ وطنِ ما
صائب چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما
"آسایش منزل نبُوَد در سفرِ ما"
یکروز از این ظلم گران هیچ نمانَد
از دشمن اسلام نشان هیچ نمانَد
از آلِ فلان آل فلان هیچ نمانَد
از حسرت این پیر و جوان هیچ نمانَد
یکروز از این دل پَرِ پرواز بسازیم
در خاکِ بقیع چار حرم باز بسازیم
گفتید که : سرگرمِ پریشانی خویشم
سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم
شرمندهی جانان زِ گران جانی خویشم
دلبستهی یارانِ خراسانی خویشم
یاران خراسانیات امروز بگوشند
لب تر بکنی پایِ شما مرگ بنوشند
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف
كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف
تمام صحن علی بوی فاطمه دارد
شمیم سیب بیاید میان راه نجف
صفای هر سحرش ، گریه بر غم زهراست
به گوش میرسد آرام سوز و آه نجف
قدم زده دل شب در میان نخلستان
امان ز كوفه و خون آبه های چاه نجف
قرار ما همه باب الرضا همان جایی
كه سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف
قسم به نم نم اشكم پس از اذان صبح
چقدر بوی حسین میدهد پگاه نجف
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#بصیرت
#شهدا
#مثنوی
ای چشمه ای که نبض هر دریا و رودی
از دامن خورشید ما تهمت زدودی
یعنی که گفتند ابتر است اما اینچنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست
اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسلی تازه داریم
در غزه از روح جهاد آوازه داریم
تا بیست سال دیگر از الطاف زهرا(س)
نامی نمی ماند ز اسرائیل برجا
لب تر کنی در معرکه جان می سپارند
ای هاجر! اسماعیل هایت بیقرارند
همراه با اهل یمن خصم یهودند
ویرانگر برنامه آل سعودند
با عزم خود روح خدا را شاد کریم
وقتی که خرمشهر را آزاد کردیم
فکه ، شلمچه با هزاران گنج از ماست
هنگامه های کربلای پنج از ماست
همت ، صلابت، شوق وشور ، آقایی از ماست
چمران ، مفتح ، باکری ، بابایی از ماست
امروز در میدان هزار لشگرستیم
هنگامه ساز فتح بدر و خیبرستیم
امروز آن دوران غم غالب گذشته
آن سختی شعب ابیطالب گذشته
با این همه برخی ز دشمن بیم دارند
در مشکلات خود سر تعظیم دارند
تا آنکه گفتا رهبر محبوب ایران
مردم گله مندند از ضعف مدیران
هر کس که دلبسته است بر لبخند دشمن
غافل شده از حیله و ترفند دشمن
حتما به ذلت عاقبت جان می سپارد
با گرگ ها هر کس تفاهم نامه دارد
ما را به شرق و غرب عالم اعتنا نیست
وقتی خدا با ماست دیگر کد خدا کیست؟
همزاد ما شمشیر تیز ماست آری
صد ها گزینه روز میز ماست آری
عمری است با دشمن سر پیکار داریم
در دل اشداء علی الکفار داریم
یا فاطمه عالم سپاه دختر توست
جان ها فدای بارگاه دختر توست
این گنبد و گلدسته بی پرچم نگردد
یک آجر از دیوار صحنش کم نگردد
گرم دفاعیم از حرم با صد رشادت
در جان ما هرگز نمی میرد شهادت
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است
پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است
کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است
آنقدر معجزه ها از هنر تو دیدیم
که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است
سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست
پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است
خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد
گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است
ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم
وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است
مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده
نام زهراست به ما آبرویی بخشیده
زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند
در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند
نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست
اشتباه است تو را دختر اگر بنویسند
باز قرآن کریم است ندارد فرقی
جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند
قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
بنویسم زهرا ، مادر اگر بنویسند
بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم
از مقامات تو در محشر اگر بنویسد
به مقام تو اضافه نشود نام تو را
یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند
نه نبی ، بلکه نبوت شده عزتمندت
نه علی ، بلکه ولایت شده گردنبندت
عرش را دیدم جای تو به یادم آمد
قرب انگشت نمای تو بیادم آمد
در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود
باصفات تو خدای تو به یادم آمد
روحِ روح القُدست بود که فرمود : اقرا
در حرا نیز صدای تو به یادم آمد
خواستم روی نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد
قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرطبتند
حرف "نون " بود و دعای تو به یادم آمد
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی
لب خوشحال گدای تو به یادم آمد
گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست
درد دارم که دوای تو به یادم آمد
قبر تو گُهر دنیاست و دنیا صدف است
جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است
قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس
ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس
از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط
باعث گرمی بازار علی باشی و بس
بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس
خواستی میخ تو را بند کند تا شاید
مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعه فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_س
#مدح
اين بانوان كه دست به زانو گرفته اند
از هر چه جز محبت تو رو گرفته اند
.
ماه شب چهارده اند از نگاه حُسن
وقتي حجاب تا سر ابرو گرفته اند
.
از كور رو گرفتي و زنهاي پارسا
درس عفاف از تو چه نيكو گرفته اند
.
در امتداد راه تو در عصر پهلوي
يك عمر جا به گوشه پستو گرفته اند
.
زخمي شدند با تبر طعنه ها ولي
نام تو برده اند كه نيرو گرفته اند
.
از موج فتنه هاي زمانه گذشته اند
در ساحل حجاب تو پهلو گرفته اند
.
فرموده اي كه چادر من تاج بندگي ست
اين تاج را بدون هياهو گرفته اند
.
اين مادران كه كودكشان كربلايي است
از سبك زندگي تو الگو گرفته اند
.
خرج طلاي گنبد يك بي حرم شود
در عمر خويش هرچه النگو گرفته اند
#محسن_عرب_خالقي
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مثنوی
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید
بانوی آن تاجدار «هل اتی»
مرتضی مشکل گشا شیر خدا
پادشاه و کلبه ای ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیرالامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
وان دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین
سیرت فرزند ها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوهٔ کامل بتول
بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت
نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پروردهٔ صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا
گریه های او ز بالین بی نیاز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشک او بر چید جبریل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشتهٔ آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجده ها بر خاک او پاشیدمی
#اقبال_لاهوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ترکیب_بند
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خاک تشنۀ عربستان بیاورید...
الطاف بینهایت پروردگار را
در قالب سه آیۀ قرآن بیاورید
یک سیب سرخ را به پیمبر دهید و بعد
حوریهای به کسوت انسان بیاورید
هر سیب سرخ، سیب پیمبر نمیشود
هر سورهای که سورۀ کوثر نمیشود
دل برده از پیمبر والاتر از همه
آنکه نشسته این همه بالاتر از همه...
درهای باغ را به روی غصه بسته است
این غنچهای که گشته شکوفاتر از همه
او ماه خانوادۀ خورشید مکه است
او زهره است، زهرۀ زهراتر از همه
نامش نزول مائدههای بهشتی است
مریمتر از همهست و مسیحاتر از همه
با این همه لطافتش انصاف را بگو
انسیه است این زن حوراتر از همه؟
ما را به وصف مادر آیینهها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
روشن به نورِ آمدنش آسمان شدهست
این زن که قبل خلقت خود امتحان شدهست
عطر بهشت آمده همراه مقدمش
دنیای پیر با نفس او جوان شدهست
زمزم به گوش کعبه چنین کرده زمزمه
در قلب مکه چشمۀ کوثر روان شدهست
وقت نماز شرعی اگر چه نیامده
برخیز ای بلال زمان اذان شدهست
آخر میان خانۀ آیینههای شهر
آیینۀ خداینما میهمان شدهست
باید علی رکاب بگیرد برای او
زهرا نگین خاتم پیغمبران شدهست
زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت
زهرا نبود سفرۀ خلقت نمک نداشت...
تو چشمۀ زلال حیاتی که گفتهاند
بالاتر از تمام صفاتی که گفتهاند
بعد از پدر به روح بلند تو میرسد
بانو سلامِ هر صلواتی که گفتهاند
جز با کلیدِ مِهر شما وا نمیشود
در روز حشر باب نجاتی که گفتهاند
بسیار گفتهاند و هنوز از مقام تو
چیزی نگفتهاند، رُواتی که گفتهاند
شیرینتر است شورِ نم اشکهایمان
از شهد شاخههای نباتی که گفتهاند
بیبی بیا و یک شب جمعه ببر مرا
همراه خود کنار فراتی که گفتهاند -
- شبهای جمعه تا به سحر گریه میکنی
بر داغ کشتۀ عبراتی که گفتهاند
وقتی خداست زائر شبهای جمعهاش
اشکم شود مسافر شبهای جمعهاش
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
مشکل که آفتاب در آيد به آينه
زهرا مگر که رُخ بنماید به آينه
جُز مرتضی برابر زهرا ندیده ایم
باید که چهره نیز بیاید به آينه
باید صفات مادر ما را بیان کند
خود را اگر خدا بِستاید به آينه
از پَُرتو جلال تو خیس است چشم خلق
باید علی جمال فزاید به آينه
کتباً که هیچ ، راز شفاهی به کس نگفت
اینجا لب رسول بِساید به آينه
با هر کس شبیه خودش حرف می زند
مانده است تا چه رُخ بنماید به آينه
ما را که پَرتویم جلو تر دهد عبور
وقتی خدا بهشت گشاید به آينه
در معبرش به حشر ببندیم چشم خویش
تا مُشتَبَه مباد که باید به آينه...
جای خدای عَزَوَجل سجده ای کنیم
از بس خدا به ذات درآيد به آينه
زهرا پسِ حریرِ جمالش جلالت است
جیوه بِغیر پشت نیاید به آينه
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسدس_ترکیب
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا
قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا
از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا
در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا
سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا
جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا
مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده
همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده
خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او
از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او
ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او
انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او
تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او
برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او
جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او
در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او
اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این
دختر چه دختر مادر خورشیدعاشوراست این
مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این
معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این
راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این
هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این
در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی
روح است و ریحان علی جان و جانان علی
الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش
جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش
پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش
بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش
در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش
روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش
رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او
دست الهی دست او تیر قضا در شست او
با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم
با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم
با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم
با این صحراییم با این سر سوداییم
با هستی و داراییم با پستی و بالاییم
زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم
سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری
هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری
ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری
دین خدا را یاوری خون خدا را مادری
در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری
ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری
قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت
حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت
در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی
فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی
بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی
بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی
رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی
قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی
خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت
هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت
مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت
آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت
روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت
موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت
ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت
گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت
گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو
جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو
ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟
آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم
ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم
بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه
بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه
بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه
بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه
بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه
بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه
با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی
وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی
#حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#قصیده
پر خرد نرسد تا معانی نامش
شکسته بال خیال از تصور بامش
چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را
کسی که جنت ما هست تحت اقدامش
چه دختری ست که در مدحتش بود بابش
چه دختری ست که در خدمتش بود مامش
چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد
برای عرضه ی وحی اش برای الهامش
مقام لیله قدر است، لیله ی قدری...
...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش
گزاف نیست، تعجب مکن اگر گفتند
که هر پیامبری "فاطمه" ست پیغامش
علی که بودنش آرامش دو عالم بود
حضور دخت نبی می نمود آرامش
نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش
نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش
چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست
کسی که سوره رسیده برای اطعامش
به وقت میل انارش انار میل نکرد
خدای عزوجل هم نمود اکرامشu
درخت دین پیمبر بلند قامت شد
خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش
بدون فاطمه هر کس اگر طواف کند
لباس ذلت و خواری اوست احرامش
گدای فاطمه مسکین وقت و بی وقت است
فدای لطف بهنگام و نابهنگامش
زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند
که او چگونه گره باز می کند نامش
زمان، زمان تجلی خطبه ی زهراست
خلیفه بازی و این ها گذشت ایامش
"عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"
به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش
برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما
ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش
زمام کار اگر دست زاده ی زهراست
بدون شک به فرج می رسد سرانجامش...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#چارپاره
مینویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت زهرا
مینویسم که هرکه جای خودش
آسمان جای حضرت زهرا
می نویسم که کاشف الکربِ
" علیِ مرتضاست " لبخندش
می نویسم که فاتح خیبر
نام "زهراست" نقشِ سربندش
هر چه از او نوشته ام تا حال
به خدا در خور مقامش نیست
به عذاب خدا گرفتار است
هرکه در فکر احترامش نیست
آسمان ها حیاط خلوت او
عرش حق صحن خانه ی گلی اش
شامل هر کسی نمی گردد
به خدا افتخار سائلی اش
می نویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت "زهرا"
معنی اسم اعظم حق بود
یا علی های حضرت "زهرا"
حوریه ، انسیه ، زکیه ، بتول
راضیه،مرضیه، همان زهراست
آنکه محروم شد ز حق خودش
شده بانوی بی نشان؛ زهراست
بهترین مادر است در عالم
همسر خوب و مهربان علیست
این جوان بانویی که می گویم
روشنی بخش دیدگان علیست
می نویسم بهشت زیبا هست
جزء زیباترین مکان ها نیست
زندگی های مشترک دیدیم...
زندگی "علی و زهرا" نیست
می نویسم قیامت کبری
بسته مانده به یک تلنگر او
هرکجا مشکلی به کارت خورد
صد و ده بار عاشقانه بگو
یاعلی - تا که حضرت زهرا
گره از مشکل تو وا بکند
زیر دِین کسی نمی ماند
هرچه میخواهی او عطا بکند
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
.
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد
.
زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش
ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش
.
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
.
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
.
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسمط_مسدس
گلچهره بتی شوخ وش و چابک و چالاک
یغمایی و غارتگر و تاراجی و بی باک
از نیم نگه هوش ربود از سر ادراک
ز ابرو، دو کمان بست و ز گیسوی، دو فتراک
تیر نظرش کرد گذر از دل افلاک
ز افلاک نشینان باز برخاست هیاهو
خورشید وشان، پرده ز رخسار فکندند
سیمین بدنان سایه، سمن وار فکندند
از زلف، بتان بر رخ، زنار فکندند
شوخان نه که شیخان سر و دستار فکندند
صوفی صفتان خرقه ی پندار فکندند
تا شعشعه ی طلعت او تافت ز هر سو
از مشرق جان سر زد، تا عارض جانان
شد مغرب هستی چو رخ ساقی مستان
زد ساقی مستان پا بر تخت سلیمان
با خاتم دل، هست سلیمان شدن آسان
فرمان برد آن را که بود بنده ی فرمان
ذرات سماوات و زمین یک دل و یک رو
آنان که ره بندگی دوست سپردند
بوی همه آلایش، از روی ستردند
چون مردمک دیده، بزرگ، ار همه خردند
در باختگانند و لیکن همه بردند
صافند ز اوصاف، نه چون صافی دُردند
داروی همه درد، نه درد همه دارو
چرخند و سپهرند و زمینند و زمانند
جان دو جهانند و جهان از دو جهانند
بی نام و نشانند و به هر نام و نشانند
هر جا بنشینند دو صد فتنه نشانند
نادیده و ننوشته ببینند و بخوانند
پنهان ز کجا ماند، ز ایشان سر یک مو
ز آن سرمه که از عصمت، بر دیده کشیدند
هر پرده که در سینه ی جان بود، دریدند
بی پرده به سر منزل تسلیم رسیدند
از دیده ی جان آن رخ جانانه بریدند
بر سینه ی بی کینه ی خود باز خریدند
هر ناوک غم آمد از آن دو خم ابرو
بر درگه عصمت بنهادند ز جان سر
کردند ز تقوی دل هر شی ء مسخر
بستند و گشودند ره ناظر و منظر
دادند و گرفتند تن و جان منور
چون ماهی در آب و در آتش چو سمندر
سوزان و غریقند، چه سحر است و چه جادو؟
زندان مجرد که ز تجرید گذشتند
از خویش و ز بیگانه به تاکید گذشتند
با روی تو از جنت جاوید گذشتند
در کثرت و از منزل توحید گذشتند
شادان ز غم و بیم و ز امید گذشتند
آری چه بود پیش رخت روضه ی مینو؟
در آینه ی عصمت، با دیده ی انوار
دیدند جمال ازل و چهره ی دلدار
چون شمس حقیقت شد، بی پرده پدیدار
پنهان شد و شد از افق غیب نمودار
با دیده ی جان دید توان معنی اسرار
از ما طلبد او دل و ما جان و دل از او
در گلشن ختم رسل از نخل عنایت
رویید یکی شاخه پر از غنچه ی آیت
از قدر و شرف شد صدف دُر ولایت
انجام بدایت شد، آغاز نهایت
شد همسر سر الله و میزان هدایت
شاهین الوهیت، زد باز به تیهو
هستی حیات ابد و مادر سرمد
حی احدی راتبه، سر دل احمد
بحر ازلی جزر و بحار ابدی مد
سرمایه ی جاه و شرف و قدر محمد
شیرازه ی راز کتب فرد حد و مد
اصل صدف گوهر هر یازده لولو
آن جوهر قدسیه که اندر قدس ذات
چون ارض و سما، تن زد از حمل امانات
شد ذات مقدس را حامل ز کرامات
آن صورت هر معنی، آن معنی آیات
کشاف مهمات شد و قبله ی حاجات
بر درگه او جن و ملک گرم تکاپو
در سینه ی اسرار، عیان عصمت ذاتش
در مردمک دیده، نهان نور صفاتش
عارف نسراید بجز از اصل حیاتش
چون دید ز هر طوری طور لمعاتش
تقدیس همه شیی ء بود از نفخاتش
او داده به تن جان و به می رنگ و به گل بو
یا فاطمه، ای خاتمه ی مقصد خلقت
ای قائمه ی هستی، ای آیت رحمت
ای خالق قدر و شرف و مالک عصمت
هر چند عطای تو فزونست به «رفعت»
محتاجم و حاجت طلب ای قاضی حاجت
نومید نشد از در امید تو هندو
ای مریم دو عیسی، وی طور دو موسی
ای عصمت یک معتصم و فلک دو دریا
ای شمس یکی برج و یا برج دو جوزا
لالای دو لولوئی و لولوی دو لالا
روح دو روانی و روان دو هیولا
تو آب حیاتی و همه خلق جهان، جو
در هر صفتی اعظم اسماء الهی
اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی
عالم همگی بنده ی شرمنده، تو شاهی
نی غیر تو حصنی نه ملاذی ، نه پناهی
محتاج توایم، از ره الطاف نگاهی
یا فاطمه الزهرا انی بک اشکو
ای دختر پیغمبر، ای همسر حیدر
ای صادره ی اول، در اول مصدر
ای حاصل اسرار ولا، آیت اکبر
ای دُر دو دریا و ای بحر دو گوهر
آن جا که کشد کوکبه ی فضل تو لشکر
کمتر خیَمی آید این گنبد نه تو
#رفعت_سمنانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
به دنیا آمده اما به دنیا دل نمیبندد
ببین این کودکِ زیبا چه با اکراه میخندد
اگرچه آمده باید به سمت عشق برگردد
گُلی که بانسیمی هم رُخَش آزرده میگردد
اسیرِ دلخوشی های کمِ دنیا نخواهد شد
یقینأ با وجودِ او علی تنها نخواهد شد
مبادا شعله ی شمعی بگیرد دامنِ او را
مبادا گرمی آهی بسوزاند تنِ او را
به یُمنِ مَقدَمش حالا شده حالِ پدر عالی
سیاهی نعره خواهد زد شبیه طبلِ توخالی
قسم بر هستی بابا قسم بر سوره ی کوثر
پیمبر دختری دارد ولی مادرتر از مادر
شده او هستی مولا ؛علی هم عشق ناب او
شده او مادرِ آب و علی هم بوتراب او
از این رو عاشقِ بوی دل انگیز نمِ خاکم
ازاین رو مست و مشتاقِ حدیث ناب لولاکم
علی شد فاتح خیبر ؛جهان در کار او مانده
یقینأ پشتِ او زهرا دمادَم چار قُل خوانده
به دنیا آمده اما ندارد حالِ دنیا را
نمیفهمد به جز مولاکسی اوصافِ زهرا را
چه زیبا می شود زهرا دعاگوی علی باشد
و بازوبندِ "یازهرا "به بازوی علی باشد
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل_مثنوی
مظهر خیر النسا تا روز محشر فاطمه است
آسیه، مریم، خدیجه خوب و بهتر فاطمه است
فاطمه حتی طهارت را طهارت میدهد
آب با اینکه مطهر هست اطهر فاطمه است
او تجلی میکند گهگاه در احساسها
مهربانیِ میان طفل و مادر فاطمه است
چهارده معصوم رهبر در میان مردماند
در میان چهارده معصوم رهبر فاطمه است
هر کجا که رفت پیغمبر به زهرا بازگشت
این به آن معنی است که اصل پیمبر فاطمه است
اولین و آخرین هم شأن زهرا مرتضی است
اولین و آخرین هم شأن حیدر فاطمه است
باید از دست علی از فاطمه روزی گرفت
ساقی کوثر علی و حوض کوثر فاطمه است
قبل خلقِ خلق بوده خلقت نورانیاش
جلوه کرده در جهان با صورت انسانیاش
افتخاری نیست بالاتر برای جبرئیل
فاطمه نازل شده از بالهای جبرئیل
از همان بدو تولد با خدا محشور بود
رزق زهرا بین آغوش خدیجه نور بود
نزد پیغمبر مقدم بوده او بر کارها
مصطفی بوسید دست دخترش را بارها
فاطمه سرّ خدا در سینه پیغمبر است
عکس وجه الله در آیینه پیغمبر است
روشنایی بخش جنت هست نور فاطمه
ذکر تسبیح خدا؛ نان تنور فاطمه
قبل هرکس فاطمه پا میگذارد در بهشت
وا شود درهای جنت با حضور فاطمه
قدسیان خدمتگزار دختر پیغمبر اند
صد ملک هستند مامور امور فاطمه
عقل کل زهراست و هرچه به جز او جهل کل
فهم عالم هست از فهم و شعور فاطمه
در قیامت کور خواهد شد تمام چشمها
آن زمانی که شود وقت عبور فاطمه
الگوی صاحب زمان زهراست در عصر ظهور
آن زمان پس میشود عصر ظهور فاطمه
نیست غیر از فاطمه سنگ صبور مرتضی
نیست غیر از مرتضی سنگ صبور فاطمه
کوه شد پشت امیرالمومنینش ایستاد
پایه اسلام شد تا اصل دینش ایستاد
خطبههای فاطمه فصل الخطاب مردم است
فاطمه چشم انتظار انقلاب مردم است
در تمام لحظه ها بوده کنار مرتضی
خطبه هایش هست مثل ذوالفقار مرتضی
یک تنه از حق مولایش حمایت کرده است
هر چه را که داشته خرج ولایت کرده است
شعله های فتنه نمرود را خاموش کرد
هر چه مولایش به او فرمود زهرا گوش کرد
فاطمه در کام دشمن فتنه ها را زهر کرد
با تمام فتنهگرها تا قیامت قهر کرد.
هر کسی در جبهه زهرا است پس همراه ماست
سوریه مانند خوزستان و کرمانشاه ماست
راه زهرا شاهراه روشن پیروزی است
راه مردانی شبیه مهدی نوروزی است
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
ما همه هستیم قربانی زهرا و علی
سائل الطاف پنهانی زهرا و علی
بارها و بارها داده است بر دل های ما
جان تازه مدح طوفانی زهرا و علی
زندگی را زهر بر ، ضد ولایت می کنیم
ما مسلمان های ایرانی زهرا و علی
چیست از این خوب تر ، شد قلب ما وابسته بر
شاخه شمشاد خراسانی زهرا و علی
آی مردم خشت خشتش هست فردوس آفرین
هر کجا باشد ثناخوانی زهرا و علی
کاش مشق عشق را گیریم یاد از سازگار
یا موید با که انسانی زهرا و علی
هر که اینجا پیر گشته روزگارش بهتر است
نوکر این خانواده ، کهنه کارش بهتر است
چشم عین الله روشن باد ، زهرا آمده
دختری که مادر باباست دنیا آمده
جز خدایش کیست سر در آورد از شان او
آنکه مانند خدایش هست یکتا آمده
جای هر ذکری بگو مستانه امشب : یا علی
کور ، چشم دشمنان ، جانان مولا آمده
بعد ازین دنیا پر از مرد شهادت می شود
قهرمان ِ دل به طوفان ها زدن ها آمده
مریم عذرا ، چو پروانه بگردد دور او
مادری که هست هر طفلش مسیحا آمده
آمده آن که قدرت حق را نمایان می کند
بوی این گل ، کل دنیا را گلستان می کند
این زمین اصلا کجا و شان بانوی علی
آمده دنیا برای دیدن روی علی
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
جان تازه می دهد بر زور و بازوی علی
او حماسه آفرین شد ، بی زره ، بی ذوالفقار
کرد غوغایی به پا ، پهلو به پهلوی علی
او مزارش ظاهرا مخفی است اما باطنا
هست قبر فاطمه ، هر جا دهد بوی علی
وقت جان دادن می آید ، فاطمه بالاسرش
هر کسی که رفت حتی یک قدم سوی علی
حق فقط زهراست که این گونه مانده با علی
شد شعارش لا امیرالمومنین الا علی
آن که دارد دم به دم بر ما محبت فاطمه است
آن که دارد بر عطا و جود عادت فاطمه است
هر چه را می خواستیم اینجا مهیا دیده ایم
آن که ما را مادرانه داد عزت ، فاطمه است
راه بر جایی ندارد بندگی ، بی فاطمه
تا ابد تنهاترین راه سعادت فاطمه است
بیشتر از بچه هایش نیمه شبها یاد کرد
از در و همسایه ها ، پس کوه رحمت فاطمه است
شان او از معجزه ، خیلی فراتر بوده است
آن که باشد فضه اش کوه کرامت فاطمه است
هر کسی که می شود صاحب نفس با فاطمه است
دم به دم ذکر لبش یا فاطمه یا فاطمه است
فاطمه هم فاطمه هم مصطفی هم حیدر است
فاطمه از هر چه می دانیم ازو ، بالاتر است
فاطمه نور است نه، نه ، نورَ فوقَ کل نور
فاطمه هم هل اتی ، هم انما هم کوثر است
گر نمی گفتند ختم الانبیا بر مصطفی
می نوشتم فاطمه تنها زن پیغمبر است
معجزه جز این چه باشد با همان عمر کَمَش
زینبی را تربیت کرده که از عالم سر است
فاطمه درس کرم را داد یاد مجتبی
فاطمه الگوی ایثار حسین بی سر است
کی به جز فرزند زهرا ، در زمین کربلا
کودک شش ماهه اش را داده بی چون و چرا
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#مربع_ترکیب
هزاران سال نوری قبلِ خلقت خلق شد زهرا
هزاران سال قبل از مریم و آسیه و حوّا
نفهمیدیم انسان است یا انسیة الحورا
علی شد "باءِ" بسم اللهُ و زهرا "نونِ" اعطینا
خدا روز ازل دار و ندارش را به زهرا داد
جهان را خلق کرد و اختیارش را به زهرا داد
به تعداد ملائک سینه چاک و سینه زن دارد
چه غم دارد که فرزند دلیری چون حسن دارد
علی دار و ندار اوست تا جان در بدن دارد
کنارش قطره هم انگیزه ی دریا شدن دارد
ندارم غیرِ عشق فاطمه سرمایهای دیگر
ندارم بر سرم جز سایه ی او سایه ای دیگر
امامت می کند بر سیزده نور خدا زهرا
شده در اربعین ذکر نجف تا کربلا زهرا
علی می بست بر پیشانی اش سربند یا زهرا
چه می شد داشت صحن و مرقد و گنبد طلا زهرا
فقط با یاد زهرا قلب ها آرام می گیرند
ملائک از نماز فاطمه الهام می گیرند
برایم مادری کرده ست حتی بهتر از مادر
هزاران بوسه از دستان او چیده ست پیغمبر
نمی دانم بگو فاطمه یا هستی حیدر
علی یا فاطمه گفت و پس از آن فتح شد خیبر
فقط حیدر فقط حیدر فقط او لایق زهراست
علی جای خودش دارد خدا هم عاشق زهراست
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#مربع_ترکیب
بهترین ذکر و دعا یاعلی و یا زهراست
همه ی کار جهان با علی و با زهراست
کعبه ی کعبه علی کعبه ی مولا زهراست
برکت سفره ی ما از دم زهرا زهراست
مادری کرده برای همه حتی پدرش
شده سالار شهیدان دو عالم پسرش
خطی از دفتر مدحش همه ی قرآن است
پای دین فاطمه الگوی همه مردان است
قبراو در دل هر شیعه ی او پنهان است
سرور کل زنان همه ی دوران است
چادر کهنه ی او کار رسالت کرده
به امامان به خداوند امامت کرده
نور خورشید چراغیست کنار نورش
دوجهان هست به فرمان بری از دستورش
او سلیمان بشود هست سلیمان مورش
مدح او هرچه بگویی بکنی محصورش
هیچ جا جا نشود شرح هجایی از او
میرسد رزق دو عالم ز گدایی از او
هرکه دیوانه ی زهراست بدان عاقل اوست
سوره ی کوثرِ بر قلب نبی نازل اوست
عقل کل اسوه ای از عابده ای کامل اوست
دلبر این دل مجنون شده و بی دل اوست
درک او از سر ادراک بشر لبریز است
تا قیامت بنویسیم ازاو ناچیز است
روز و شب بعد خدا برلب حیدر زهراست
روح مابین دو پهلوی پیمبر زهراست
آنکه در حشر کند یک تنه محشر زهراست
راه را گم نکند شیعه که رهبر زهراست
عشق زهرا شده ما بنده ی عشقیم همه
عاشق مادر بانوی دمشقیم همه
#محمد_داوری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#غزل
خدا از عرش، نازل کرد، رودِ کوثر خود را
همینکه دید، کام تشنهی پیغمبر خود را
قیامت آمده؛ قبل از قیامِ صورِ اسرافیل
خدا رو کرده از آغازِ خلقت محشر خود را
زمین پرواز کرد از خاک، تا افلاک، با زهرا
تماشا کرد، با ناباوری دور و بر خود را
میان رحل دستش بوسهباران میشود قرآن
پدر وقتی که میبوسد دهانِ دختر خود را
یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی
یتیمِ مکه در آغوش، دارد مادر خود را
پدر میگفت، میدانی دلیلِ خلقتم هستی ؟!
تکان میداد، با لبخند، زهرایش سر خود را
سلامی رونمایش شد؛ برای اولین دیدار
امیرالمومنین تا دید، روی همسر خود را
زبانِ شاعران لال است، در توصیف سِرُّالله
معطر میکنند از نامِ زهرا دفتر خود را
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
به نام نور، به نام مطهّر زهرا
برای عرض ارادت به ساحت دریا
نشستهام بنویسم به نام مادر، تا
خدا مرا بنویسد به پای نام شما
اگرچه کمتر از آنم که یاورم باشی
خدا به امر خودش خواست مادرم باشی
شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد
خدا به نور خدا هدیهای منوّر داد
به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد:
پیامبر! قدم فاطمه مبارک باد
قیام کرد زمین، نور منجلی آمد
دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد
خدا نوشت: بگویید مهربان بانو
خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو
قیامت است تمنّای این و آن، بانو
همیشه منبع الطاف بیکران! بانو!
اگر نفس بدهی، دست هم نمیخواهم
برای مدح تو گفتن، قلم نمیخواهم
عطای دست تو تفسیر کرده انسان را
بخاطر تو خدا وعده داده باران را
دعای نور تو تبدار کرده سلمان را
به باد داده دگر دودمان شیطان را
دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم
بخوان که ما همه ذریههای سلمانیم
دعا بخوان، پر جبریل را منوّر کن
کمی ملائکه را با خودت برابر کن
برای نافله، سجاده را معطر کن
خدا برای پیمبر نوشت: باور کن،
نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است
خلاصه نه، همۀ دین نماز فاطمه است
تمام قافله را وقف مرتضی کردی
همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی
و در جوار خدا، "جار" را دعا کردی
چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی
هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر
برای شیعۀ امروز هم قنوت بگیر
نظر به اینکه خدا بر شما نظر کرده
تو قبل خلقت آدم شدی نظرکرده
خدا وجود تو را منجی بشر کرده
علی کنار شما خستگی بِدَر کرده
غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت
طلوع لحظۀ خندیدن تو را کم داشت
در آتشی که تمامیِّ خانه میسوزد
به جان خلق بیفتد، زمانه میسوزد
در آتشی که نشان، بینشانه میسوزد
چرا قلم وسط شعلهها نمیسوزد؟
برای اینکه مزیّن به نام فاطمه است
و آتش از سرِ جبران، به کام فاطمه است
#حمید_رمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
از نجف آمدهام از نجف آبادِ علی
تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی
من و ایوانِ علی پنجره فولادِ علی
که علی عشق ، علی جام ، علی باده علی
هرکه شد غرقِ علی دید علی فاطمه است
مرتضی مثل کسی نیست ولی فاطمه است
باید از خلق چهل سال جدا بنشیند
تا چهل سال فقط پیش خدا بنشیند
هِی به معراج رَوَد هِی به دعا بنشیند
چلهای آخرِ سر غار حرا بنشیند
تا خدا هرچه که دارد به پیمبر بدهد
تا به قرآنِ خودش سوره کوثر بدهد
باید او عینِ پیمبر خودِ خاتم باشد
باید انگار خداوند مجسم باشد
باید او معنیِ اسلام مُسَلم باشد
جمع اسماء خدا جامعِ اعظم باشد
باید این مرد علی باشد و حیدر بشود
تا که با حضرت صدیقه برابر بشود
مادر آخرت آمد که به دنیا برسد
خاک لب تشنه مهیاست که دریا برسد
مریم و آسیه و هاجر و حوا برسد
فاطمه آمده تا اینکه به زهرا برسد
نقطهی فا به بَرِ نقطهی باء آمده است
آی جبریل بخوان مادرِ ما آمده است
چارده مرتبه حق گفت که تنها زهراست
چار علی چار محمد همه زهرا زهراست
یک حسین و دو حسن این سه به یکجا زهراست
حضرتِ جعفر از او حضرت موسی زهراست
او که مادر شده بر سرورِ پیغمبرها
پس بگو نیست مگر مادر پیغمبرها
هرچه جبریل پریده نرسیده است به او
هرکجا عقل دویده نرسیده است به او
کعبه ازحج که رسیده نرسیده است به او
سینه را باز دریده نرسیده است به او
فاطمه کعبه شده مکه اسیرش باشد
خواست تا کعبه فقط جای امیرش باشد
چادرش را که تکان داد جهان پیدا شد
اولین بار که خندید زمان پیدا شد
آمد از پیش خداوند و مکان پیدا شد
تا به لب گفت علی جان ضربان پیدا شد
آفرینش شده خم بوسه زند خاکش را
دید چشمانِ نبی معنیِ لولاکش را
کیست او اینکه رسیده به تماشای خودش
امتحان داده ولی قبل خودش جای خودش
هیچ کس نیست شبیهَش بجز آقای خودش
تا خداوند ببیند رخِ زهرای خودش
او که آمد به زمین سجده بر آدم کردند
شد زمین هرچه که از باغ جنان کم کردند
او رحیم است خدادهم کرمش فاطمه است
ذوالفقار است علی و دو دمش فاطمه است
هرکه از تیرهی مولاست است غمش فاطمه است
دل او شد حرم و در حرمش فاطمه است
تا گرفتیم از این سینه نشانیِ تو را
یافتیم از دلِ خود قبرِ نهانیِ تو را
پای انوار تنور تو که مهمان بشویم
تازه سلمان شده و تازه مسلمان بشویم
ما که بر راه توئیم آنچه شدی آن بشویم
مثل تو پای ولایت همه طوفان بشویم
تا علی هست همه یک رگ غیرت داریم
به تو سوگند که ما عِرقِ ولایت داریم
چه غم از حادثهها پیرِ خراسانی هست
چه غم از این همه غم غیرتِ ایرانی هست
آی ای خصم زبون خونِ سلیمانی هست
منتظر باش که یک سیلیِ طوفانی هست
منتظر باش که تیغِ علوی تر گردد
«رفته سردار نفس تازه کند بر کردد»
#حسن_لطفی ۹۸/۱۱/۲۵
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
زﻫﯽ ﮐﻮی ﮐﺴﯽ ﮐﺰ ﺧﻮن ﺑﻮد آب ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﺶ
ز ﺳﺮﻫﺎی ﻋﺰﯾﺰان ﭼﯿﺪه ﮔﻠﺪان ﮔﺮد ﻣﯿﺪاﻧﺶ
ﺑﻪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯽﺷﻮد ﻣُﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻠﻮه
ﺗﺸﺮفﻫﺎی آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺷﺒﻨﻤﺴﺘﺎﻧﺶ
زﻫﯽ ﺑﺎﻧﻮی ﺟﻌﻔﺮ ﭘﺎﺳﺒﺎن ﺣﻤﺰه درﺑﺎﻧﯽ
ﮐﻪ ﺻﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﻪ دار اﺳﺖ او را ﻣﺮد ﻣﺮداﻧﺶ
زﮐﺎﺗﯽ داﺷﺖ ﺧﻮﻧﻢ ﮔﯿﺞ ﺗﺤﻠﯿﻠﺶ ﺷﺪم دﯾﺪم
ﮐﻪ ﺣﺘﯽ میرود ﻋﯿﺪ ﺳﻌﯿﺪ ﻓﻄﺮ ، ﻗﺮﺑﺎﻧﺶ
ﮐﺪاﻣﯿﻦ ﻧﻌﺮه از ﺳﺠﺎده ﺣﯿﺪر را ﺳﻔﺎرش ﮐﺮد
ﮐﻪ ﻣﯽﭘﻮﺷﺪ ﻧﻌﻢ ﯾﺎ ﺳﯿﺪی ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻋﺮﯾﺎﻧﺶ
ﭼﻨﺎن وﻗﺖ ﮐﺮم از ﺷﺶ ﺟﻬﺖ ﺑﺮ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﯽآﯾﺪ
ﮐﻪ از ﭘﯿﺮاﻫﻦ ﺧﻮد ﻧﯿﺰ رد ﮔﺮدد ﺑﻪ ﻃﻮﻓﺎﻧﺶ
ز ﮐﻮران ﻧﯿﺰ در ﺳِﺘﺮ ﺗﺠﻠﯽ ﮔﺸﺘﻪ او ﭘﻨﻬﺎن
ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮد دﯾﺪارش دﻫﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﮐﻮراﻧﺶ
ﭼﻨﺎن ﻣﻌﺼﻮم ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ از ﻫﻤﺴﺎﯾﻪاش ﮐﺰ ذوق
ﺑِﮑﺎرت ﻣﯽﺑﺮد ﻣﺮﯾﻢ ﻫﻨﻮز از ﭼﺸﻢ ﺟﯿﺮاﻧﺶ
ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ از ﭼﻬﺎر ﺳﻮ در ﻫﺸﺖ ﭼﺸﻢ آﯾﺪ
ﻋﻠﯽ ﻣﻮﺳﯽ اﻟﺮﺿﺎ ﭘﯿﺪا ﺷﺪ از آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻨﺪاﻧﺶ
ﺑﻪ ﻗﻢ بر ﭼﺎدرش اﻓﺘﺎده ﺟﻤﻌﯽ ﯾﺎرﺿﺎ ﮔﻮﯾﺎن
ﮔﺮوﻫﯽ ﺣﻀﺮت ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﮔﻮﯾﺎن در ﺧﺮاﺳﺎﻧﺶ
ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺄﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ از ﺣﯿﺚ أﺣﺪ ﮐﺎﻣﻞ
ﻧﺪارم ﺷﮏ ﮐﻪ در ﺧﻠﻮت ﭘﺮﺳﺘﯿﺪﺳﺖ ﺷﯿﻄﺎﻧﺶ
ﺣﺪﯾﺚ ﮐﺎﻣﻞ ﻟﻮﻻک ﺷﺮح ﮐﺎﻣﻠﯽ دارد
چو ﻟﻮﻻی در ﺟﻨﺖ ﺑﭽﺮﺧﺪ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺶ
ﺑﻪ اﻣﮑﺎن زنی دﻟﺪادهام ﮐﺰ ﺷﺪت اﻋﺠﺎز
ﺟﻤﻞ را در ﺗﻪ ﺳﻮزن ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎر ﮐﻮﻫﺎﻧﺶ
ﺑﻀﺎﻋﺖ ﻻﻏﺮ اﻓﺘﺎده است او ﻓﺮﺑﻪ ﻃﻠﺐ دارد
ﻧﺸﺪ اﻧﺪازه ﻋﻔﻮش ﮐﻨﻢ ﯾﮏ روز عصیانش
ﻣﮕﻮ ﮔﺴﺘﺎخ ﺷﯿﻮن ﺑﻮده اﯾﻦ ﻧﻮ ﺷﺎﻋﺮ اَﻟﮑَﻦ
ﺑﻪ ﻗﺪر وُﺳﻊ ﺧﻮد ﮐﺮده اﺳﺖ ﻣﻌﻨﯽ ﺗﺎزه ﮐﺘﻤﺎﻧﺶ
#محمد_سهرابی
#معنی_زنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مناجات
#ترکیب_بند
خدا کند که مرا پشت در قبول کنند
کنار خانه نشستم مگر قبول کنند
امید میرود این خانوادههای کریم
مرا بدون کمی دردسر قبول کنند
بنا شدهاست سرم نذری کسی باشد
چه خوب میشود امّا اگر قبول کنند...
فقط به دادن جانی نمیشوم راضی
تلاش میکنم این بار؛ سر قبول کنند
به نوکری کمم راضیام ولی بد نیست
از این بعد مرا بیشتر قبول کنند
اگر قبول کنند اعتبار میگیرم
تمام نوکریام را به کار میگیرم
کدام لطف مرا مبتلای فاطمه کرد؟
کدام فیض مرا آشنای فاطمه کرد
سیاه بودم و بی اعتبار، کار که بود...
مرا غلام سیاه سرای فاطمه کرد
قرار بود خدا قیمت مرا بدهد
به این بهانه مرا خاک پای فاطمه کرد
اراده کرد مرا نزد حق عزیز کند
مرا گدای گدای گدای فاطمه کرد
چه خوب شد دل ما را به دست غیر نداد
چه خوب شد دل ما را برای فاطمه کرد
نوشته اند تو هم مصطفای من باشی
بزرگْ بانوی شهر خدای من باشی
نمیشود گرهای باشد و تو وا نکنی
فقیر باشد و یکبار اعتنا نکنی
گرسنه هستی و در میزنند ـ مسکین است...
گمان نمیکنم این بار هم عطا نکنی
مرا بس است که همسایهی شما شدهام
نمیشود که تو همسایه را دعا نکنی
هزار لشگر اگر دشمن علی باشد
اگر سرت برود ترک مرتضی نکنی
قسم به مهر تو در کار خویش میمانند
اگر که گوشهی چشمی به انبیا نکنی
هدایت همه بر زُهرویّت زهراست
محبّت تو نجات همه پیمبرهاست
بدون عطر خوش یاس تو بهاری نیست
بدون محور خورشیدیات مداری نیست
به خانهداری ات این بیت وحی محتاج است
وگرنه شأن بلند تو خانهداری نیست
تو پشت گرمی پیغمبر مباهله ای
شکست دادن این قوم با تو کاری نیست
اگر کریمه تو هستی، دگر فقیری نیست
اگر تو بانوی رزقی، دگر نداری نیست
مباد صبح قیامت شفاعتم نکنی
به غیر عاطفه از مادر انتظاری نیست
بزرگْ بانوی محشر بگیر دست مرا
به روز واقعه مادر بگیر دست مرا
تو خانه دار علی هستی و پریِّ علی
تویی کمال عروج کبوتری علی
نشان دهندهی بالایی تکامل توست
همین روایت با تو برابری علی
علی به همسریات باید افتخار کند
و یا تو فخر بورزی به همسری علی؟
هزار سال دگر هم نمیبریم از یاد
حماسهای که تو دادی به حیدری علی
قسم به حرمت تو، مثل تو نمی خواهیم
حکومتی که نباشد به رهبری علی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#غزل
به نام اُمِّ عقیله ، انیس قدیسین
به نام قبلهی قلب قبیلهی یاسین
صراطِ اوست «صراط الذین اَنعمت»
برای دشمن او گفته شد «وَلَاالضّالین»
قسم به فضّه و اَسما که مادر سقا
کنیز او شد و عالم کنیز ام بنین
دلیل بارش ابر است و ساکن قوسین
به نور اوست اگر میشود کمان رنگین
مقابل جَلَواتش فلک به خاک افتاد
سجود کرد به این جلوه خوشهی پروین
و شمسْ محضر او شمع کم فروغی بود
خداست مشتری نقد ماه زهره جبین
به لطف حضرت او ذره میرود بالا
بدون مرحمتش عرش میرود پایین
اراده کرد خدا که دوباره جلوه کند
اشاره کرد به نور عظیم عرش برین
و بعد از آن به یدِ فاطرُ السَّماواتی
قلم به دست گرفت و کشید حورالعین
هزار دفعه ز حورا بلند مرتبه تر
هزار مرتبه پاکیزه تر ز ماء معین
به قدر یک سر سوزن ز پرتوء آن نور
قرار شد که کمی جلوه گر شود به زمین
حرا برای چهل شب سرای احمد شد
هوا هوای خدا بود و خلوتی شیرین
به تین و طور قسم که حرا چهله گرفت
برای بارش کوثر به رودهای یقین
شعور شعله کشید و شروع شد باران
شراب عشق روان شد به رودخانهی دین
چکید قطرهی اول نوشت «اَعطینٰا»
«فَصَلِّ یا نبی الله» ای رسول امین
رسید آیهی دوم به آخرین کلمه
نشست پای عزای کسی کتاب مبین
عجب عزای عظیمیست در دل «وَانْحَر»
حسین تشنه و نهر فرات و قوم لعین
نداشت بهره ز آبی که مهر مادر اوست
نشست شمر و همان لحظه سینه شد سنگین
کنار نهر اگر تشنه نحر شد ، باشد
ولی چرا سر او را گذاشت در خورجین
اسیر عشق حسینیم و بچه های حسین
که «اِنَّ شانِئَکَ» با حسین شد تضمین
#عماد_بهرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem