eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
437 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شب شب ليلة‌الرغائب بود حس راز و نياز غالب بود هر کسی غرق حاجتش اما صبح جمعه، امام غائب بود روی ماهش به شب نمی‌آيد دل ما به رجب نمی‌آيد ما که مشغول زندگی خوديم پس نگوييم عجب نمی‌آيد گرم دنيای غصه و درديم با امام زمان خود سرديم روی لب‌هاست، يا "من ارجوه" و در پی "کل خير" می‌گرديم غرق در روزگار جنجالی هفته‌هامان ز جمعه‌ها خالی شب، شب آرزو و اما ما غرق در آرزوی پوشالی ندبه‌هامان فقط تظاهر بود نامه از رو سياهی‌ام پر بود منتظر با دو چشم خواب‌آلود... جمعه، آقا، فقط تلنگر بود @shia_poem
من درد دل ای امام غائب دارم بسیار از این دست مطالب دارم چون در شب قدر فرصت از دستم رفت امّید به لیلةُ الرغائب دارم @shia_poem
صابخونه بازم در و وا کردی تا بشم دوباره من مدیونت سفره ی لطفِ تو پهنه هر شب بازم از راه اومده مهمونت من بدم خیلی بدم اما نِگات اگه با من باشه لایق میشم طول هفته از تو دورم اما سَحَرای جمعه عاشق میشم تو برام هرچی بخوای خوبه یقین منو اصلا چه به این سود و ضرر همه ی سال و بهت دل بستم اما لیلةُ الرغائب بیشتر توی تاریکیِ دنیا مونده م در و واکن آخه من می ترسم منو از خودت نرونی سَحَرا من از این رونده شدن می ترسم از تو پنهون نی خودت می دونی من دارم با بدیام می جنگم به یه کربلا دلم خوش بود و حالا خیلی وقته که دلتنگم شبای جمعه دلم بدجوری واسه شیش گوشه پر از غم میشه کافیه روضه بخونه یه نفر توو دلم یهو مُحرّم میشه @shia_poem
اعمال لیله الرغائب یا شب آرزوها غسل شب لیله الرغایب روزه گرفتن در روز لیله الرغایب خواندن نماز ۱۲ رکعتی لیله الرغائب از مهمترین اعمالی که می‌توان برای شب «لیلة الرغائب» نام برد خواندن دوازده رکعت نماز است. میان نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز به جا آورید، به این صورت که هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت از آن یک مرتبه حمد و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده‏ مرتبه «سوره توحید» را بخوانید و هنگامی که از نماز فارغ شدید: هفتاد مرتبه بگویید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَی آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ]. خدایا! بر محمّد پیامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرس سپس به سجده بروید و هفتاد مرتبه بگویید: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح آنگاه سر از سجده بر ‏دارید و هفتاد مرتبه بگویید: رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ پروردگارا! مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آن‌چه از من می‏‌دانی بگذر که تو خدای برتر و بزرگ‌تری. دوباره به سجده بروید و هفتاد مرتبه بگویید: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح سپس حاجت و آرزوی خود را طلب کنید تا به خواست و اراده خدا به آن برسید.
آمده در گذرش باز کسی آلوده عاشقی، در به دری، مستحقی فرسوده مرهانید مرا از در او بیهوده کار من بوده گدائیش فقط تابوده بی جهت نیست که شد خاطر من آسوده چونکه هاتف سحرِ روز ازل فرموده: بنشین بر سر این سفره اگر گمراهی راه گم کرده بیا،بر در باب اللهی دستمان از جگر نخل ثمر می چیند پر پرواز بده، عشق که پر می چیند نقشه های است که تقدیر سحر، می چیند پای مان را علی از کوی و گذر می چیند روزی سائل خود را دم در می چیند نان و خرما به سر سفره، پدر می چیند بنشین با پدر خاک،ندارد راهی راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی منم و چشم وی و جام،بده دستم می  تا فراموش کنم غیر، به لب بستم می  با وجود تب شوقش نکند مستم می  کرده پاگیر شرابش، نه که پابستم می تا که ساقی است علی پای تو پا هستم می قابل التوبه خود اوست، مکن پستم می نذر کن بر در این میکده سالی ماهی راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی شب این طایفه بی دوست،مگر سر شدنی است او جمیل است و نوشتند که اظهر شدنی است مالک خاک درش مالک اشتر شدنی است کاسهء پس زده اش بادهء کوثر شدنی است چون که میزان بود عصیان تو کمتر شدنی است چون صراط است، ورود تو به محشر، شدنی است سعی کن با مدد شاه،نمانده راهی راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی فکر کن محشر کبراست،علی هست و بتول روضه برپا شده با رخصت چشمان رسول می کند شور مصیبت کمی از عُرف،عدول می کشد چند دقیقه، سپس این مرثیه طول اشکها می کند از روزنهء چشم، حلول تا شود روضهء برپا شده در عرش، قبول ای که تا صبح قیامت پی ثاراللهی راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی بعد آن روز که شد،روضهء محرابی، سر عمرها می شود از غربت اربابی،سر می شود محفل این جمع،به بی تابی،سر می کند مادر تشنه به کفِ آبی ، سر می رسد بعد به سرنیزه،زِ هَر بابی، سر می شود وارد محشر تنی امّا، بی سر می کِشند آه ملائک پی زهرا آهی راه گم کرده بیا، بر باب اللهی صحنه ای باز مجسم شده است از گودال کاش می داد یکی بر تن ارباب، مجال پشت هم نیزه پران بود که می زد بر خال ضربه می خورد لبی تشنه و می رفت از حال خنجری سر به هوا خورد به سر از دنبال بعد شد بر سر انگشتر و کاکل جنجال مادرش گفت چه از پیرهنش می خواهی  راه گم کرده بیا،بر درباب اللهی @shia_poem
فرمانده این دلیر مردان حسنی ست در خـط مقدمـــش اویـس قرنی ست یادآور خون عاشقــان است و قیـــام انگشتــر منتظـــر، عقیق یمنی سـت @shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 بشنوید| در فضیلت و اهمیت لیلةالرغائب همراه با توصیه‌هایی برای بهره‌مندی هرچه بیشتر از ماه ارجمند رجب استاد فیاض‌بخش ▫️از مهمات ماه مبارک رجب این است که انسان محاسبه‌ای در اعمال گذشته خود داشته باشد؛ چراکه می‌خواهد به مهمانی مولای خود وارد شود. ▫️خداوند اولین مهمانی خویش را در شب جمعه اول ماه مبارک رجب قرار داد تا بندگانش پاک و پاکیزه وارد این ماه شوند و از بقیه ماه استفاده نمایند. ▫️لیله الرغائب، شب اِعطای کثیر است؛ یعنی بی‌حساب در خانه مولا به روی بندگانش باز است. ▫️پرداخت صدقه به جای روزه ماه مبارک رجب @jelvehnooralavi
برای ما نگاهت آفتاب است چراغان کردن دنیا ثواب است دعا کردم بیایی زیر باران دعا در زیر باران مستجاب است @shia_poem
رستخیز کلمات است، قلم می خواهم دل من می رود از دست، قلم می خواهم جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم ساقی از میکده ی عرش شراب آورده از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست بخدا زیر سر یار خراسانی ماست شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد آمده تا که از این خمر ثمر بردارد هر که در نسل خودش با برکت تر دارد شرفُ الشمس تر از ماه خدا، بسم الله پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست قمری کرده به دست قمری جلوه گری چه مبارک پدری و چه مبارک پسری آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است او که با سن کم خود ولی الله همه است بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و درک او بیشتر از حد تصور شده و دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است از کرامات جواد بن رضامبهوت است او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد    آمده تا که جهان پر شود از جود فقط قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط عالمی غرق تفکر شود از جود فقط نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او به امامان، بخدا جود و کرم دارد او قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند علماء، پای علومش سپر انداخته اند علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد جبرییل آمده باید بنویسید جواد بعد از این جای محمد، بنویسید جواد او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند دوستانش همگی محترمند و پاکند زائران حرم او، همه ی افلاکند عاشقان حرمش اهل نجاتند همه انبیاء، دور و برش در صلواتند همه با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر سپر دین خداوند شده با حنجر از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک سربلندی حسین است و رباب این کودک @shia_poem
آنکه هستی به همه هستی ما داده علیست ما همه مست ولاییم و می و باده علیست سر به هر جاده نهادیم ته جاده علیست هدف خلقت ما عشق به اولاد علیست همه شان باب حوائج همه شان باب مراد همه شان یا که کریمند و یا اینکه جواد آمدی تا كه نگاه پدرت تر نشود تا كه هر بي سر و پا منكر كوثر نشود تا فراموش كسي آيه ي وانحر نشود نسل تو چشمه ي عشق است كه ابتر نشود پشت در پشت همه مظهر اعطينائيد همه هستید علی و همگي زهرائيد آمدي و نهمين باب اجابت  شده اي پسر عاطفه و عشق و محبت  شده اي بين گهواره ي خود نور حقيقت شده اي در همان كودكيت ركن ولايت شده اي یک نظر کن که فلک در حرکت می آید از قدمهای تو عطر برکت می آید آمدی هر طپش دل شده غرق هیجان شاه شمشادقدان خسروشیرین دهنان که به مژگان شکنی قلب همه صف شکنان تو عیان تر ز عیانی و چه حاجت به بیان همه گفتند که جان در گرو جانان است پسر حضرت سلطان خودش سلطان است عشق همراه شما تا دم آخر زنده است ريشه ي دين خدا از كرمت سرزنده است نهضت سبز كريمانه ي حيدر زنده است با شما تا به ابد نام پيمبر زنده است چقدر نام محمد به شما مي آيد همه گفتند وليعهد رضا مي آيد مومن بسرکم شاهدکم غائبکم یسلک سبیلکم یکر فی رجعتکم و تولیت به اولکم آخرکم ابغض الله و من عدوکم ابغضکم یامن ارجوه دهم عاشق و مجنون توییم پاسخ جلوه ی این الرجبیون توییم قدبرافراشته کردی علم حکمت را به قیامت بکشانی دم قد قامت را به کجا سجده کنم شکر کنم نعمت را که نگاه تو گشاید گره حاجت را پدرانم همه گفتند از این باب مراد ای جواد بن جواد بن جواد بن جواد باز هم در دل من شوق حرم افتاده است و ضريحي كه پناه دل هر دلداده است حس صحنت به همان خوبی گوهرشاد است هرطرف مي نگرم پنجره ي فولاد است كرمت قابل لمست كرم سلطان است حرمت مثل رواق حرم سلطان است باز هم آمده ام مثل گدا محتاجم نااميد از همه دنیا به شما محتاجم و تصدق بده در راه خدا محتاجم به هواي حرم كرببلا محتاجم باز هم شوق ضريح شه بي سر دارم باز هم دست به گهواره ي اصغر دارم @shia_poem
مینویسم سر خط نام خداوندِ رضا شعر امروز بپرداز به لبخند رضا آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟ از تو در آل نبی با برِکت تر چه کسی ست؟ آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد " عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد " آسمان! از سر خورشیدِ تو خواب افتاده؟ یا که از چهره ی این طفل  نقاب افتاده؟ بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود " دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود " آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت عدد سائل این خانه زیاد است امروز شعر وارد شده از باب جواد است امروز باز با لطف رضا کار من آسان شده است کاظمین دلم امروز خراسان شده است دوست دارم که بگردم حرم مولا را بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را بنویسید که تقویم بهاری بشود روز او روز پسر نام گذاری بشود خالق از دفتر توحید جناس آورده جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟ شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد این جوان کیست که معنای قیامت شده است سند محکم اثبات امامت شده است گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد بنویسید رضا هم علی اکبر دارد اهلبیت آینه ی بی مثل قرآن اند این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟ نسل در نسل، شما مایه ی ایمان من ید من نفس می کشم از اینکه شما جان من ید نزند دشمنت از روی حسادت نظرت چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت... غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد پسرت مثل علی بوده، امیر است امیر پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر آخر شعر من از قلب هدف می گذرد کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست چون که بی نام علی ماه رجب کامل نیست یا علی یا اسد الله عنان دست تو است جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است @shia_poem
اگر دست و بالت کمی خالی است اگر حال و روز تو بی حالی است اگر آسمان در قفس میکشی اگر قسمتت بی پَر و بالی است اگر کار و بار تو پیچیده و... اگر چند وقتی بد اقبالی است اگر تار و پودت گره خورده است اگر غصه‌ها نقشِ این قالی است اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد اگر مثل پاییز یک شالی است علاجش فقط یک نفس یا علیست خدا هست با آنکه او با علیست خدا در شکوهِ جلال علیست خدا در ظهورِ جمال علیست خدا در نزولش علی می‌شود خدا در مقامش کمالِ علیست حرام خدا و حلال خدا حرام علی و حلال علیست پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت که ما هرچه دیدیم مال علیست علی چارده مرتبه آمده علی عین میلادِ آل علیست علی گفته و غرق عین اش شدیم همه راهیِ کاظمینش شدیم مرا فارغ از قیل و قالم کنید مرا راحت از خشکسالم کنید محال است لب را به مِی تر کنم مرا تشنه‌ی این محالم کنید مرا بشکنید و بسازید باز تَرَکهای روی سفالم کنید فقط روی چشمان خود میکشم از این خانه هرچه"حوالم"کنید مرا می‌کشاند دو گنبد طلا شب رفتنم شد حلالم کنید ببینید رویای جبریل را مبارکترین کودک ایل را شلوغ است اگر آستانِ جواد پُر از برکت است آسمان جواد گدایی به شاهی مقابل نشست چه ها می‌کند تکه نان جواد پیمبر پدر با خدیجه شد و... رضا نیز با خیزران جواد علی‌اکبرش را ببین بعد از این رضا می شود میهمان جواد شبیه نماز حسین و علی است نماز رضا با اذان جواد فقط شانه‌ات را به دیوار نِه فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد تو را می‌دهد تا قیامتِ مراد گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد خدا خواست تا بی کرانش دهند و در یک افق سه جوانش دهند علی جان آقای کرببلاست حسین آمده تا سه جانش دهند فقط دوست دارد ببیند علی فقط دوست دارد همانش دهند علی در سه صورت تماشایی است علی را سه جلوه نشانش دهند علی اصغرش هم علی‌اکبر است اگر فرصت امتحانش دهند به صف فطرس و جبرئیل و رباب که نوبت به نوبت تکانش دهند زمین خوردها را که جان می‌دهند به باب الحوائج نشان می‌دهند اگر بارِ ما از کَرَم می‌کشد برای پدر بارِ غم می‌کشد رسیده بگوید اگر قد کِشَد شبیهِ عمویش عَلَم می‌کشد غریبی ببین تشنگی‌اش ببین که کارِ پدر بر قسم می‌کشد گمانم به دنبال گهواره است کسی که به آتش حرم می‌کشد فقط مادرش آه دنبال او در آن راهِ پُر پیچ و خَم می‌کشد بِبَر نامِ او را خدا بعد آن به حجم گناهت قلم می‌کشد رباب است یک فاصله تا حسین چه‌ها کرده این حرمله با حسین @shia_poem
نشسته‌ام بنویسم گدا نمی‌خواهی؟ میان خانه‌ی خود بینوا نمی‌خواهی؟ نشسته‌ام بنویسم کریم یعنی تو کریم‌زاده تو حاجت روا نمی خواهی شنیده‌ام که عطایت زبانزد همه است نیازمند برای عطا نمی‌خواهی به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد تو علم و معجزه و کیمیا نمی‌خواهی قسم به روی شما خوب می‌شوم آقا فقط بیا و نگو که مرا نمی‌خواهی منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو من از نگاه تو خواندم شما نمی‌خواهی... ... که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم که می‌کنی ز محبّان خود هواخواهی هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا من آمدم که بگویم به تو سپاسم را و جمع می‌کنم این بار من حواسم را که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز به غیر کوی شما دست التماسم را برای آنکه بیایم به محضرت آقا روا بُود که مرتّب کنم لباسم را برای جلب نظر از شما بسوی خودم من استفاده کنم عطر ناب یاسم را میان آیِنه‌کاری چنان شدم تکثیر هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را به غیر نان شما که نخورده ام هرگز ببین زبان و دهان نمک‌شناسم را میان دغدغه ها عطر عاشقی آید فرو نشاند در این دل غم و هراسم را دلم کنار شما خانه در فلک دارد جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد برای ذات خداوند امتدادی تو دوباره نور خدا را به سینه دادی تو زمینِ مُرده‌ی مردم دوباره احیا شد از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو تو از مریضی هر شیعه غصّه می‌خوردی ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر من از ولایت ‌تو آبرو گرفتم پس کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر تو در کرانه‌ی یا ربّنای من هستی من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر هزار غبطه به پای نگات می‌ریزم تمام عمر خودم را به پات می‌ریزم من از نگاه مدامت دوام می‌گیرم ولایت از سخنان امام می‌گیرم به خاک میکده من سر فرود آوردم فقط ز دست کریم تو جام می‌گیرم من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا که آخر از تو عَلَیکَ السّلام می‌گیرم اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده من از دوای شما التیام میگیرم کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین فقط پر از سر این برج و بام می‌گیرم به سنگ‌فرش حریم تو می‌کشم دستم تبرُّکاً در بیت الحرام می‌گیرم تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم چه خوب پیش شما من مقام می‌گیرم غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد تو آمدی که شوی قبله‌گاه مردم ما تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم محبّت تو بُود باعث تفاهم ما تو آمدی که شوی با گدات همسفره که نان جو بخوری جای نان گندم ما کنار حضرت معصومه یادتان کردم چه وقت بهر زیارت تو می‌روی قمِ ما؟ دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد به سر هوای پریدن به کاظمین آمد امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی خدای جودی و جود خدای منّانی به سائلت کن عطا‌ یا جواد ادرکنی طواف کوی تو برتر بُود ز بیت‌الله قسم به سعی و صفا‌‌ یا جواد ادرکنی رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی نشسته‌ام که بگیرم برات رفتن خود به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی تویی تو زاده‌ی شمسُ الشّموس یا مولا علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا نشسته مرد غریبی کنار گهواره کنار گریه‌ی بی اختیار گهواره رضا نشسته بخواند نوای لالایی برای کودک زیبا عُذار گهواره چقدر شب به سحر درد و دل کند با این گلی که شد همه باغ و بهار گهواره چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت چقدر سخت گذشت انتظار گهواره دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی دوباره مرثیه‌ی شیرخوار گهواره میان هُرم عطش مادری صدا می‌زد بخواب کودک دل بیقرار گهواره امان ز اشک رباب و غم علی اصغر چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای @shia_poem
وقتی بساط عشق بازی چیده می شد سجادۀ سبزی کنارش دیده می شد یک پیرِ عاشق با دعای مستجابش در امتحانِ عاشقی سنجیده می شد صبرش اگر چه شهرۀ هفت آسمان بود گه گاهی از زخم زبان رنجیده می شد گویا دوباره کوثری در بین راه است کم کم سحر شام دل غمدیده می شد از نور زهراییِ این  فرزند خورشید طومار غربت در جهان برچیده می شد دانید این اسطورۀ دلدادگی کیست؟ در آسمان ها این چنین نامیده می شد او کیست؟ آقازادۀ شمس الشموس است آرامش جان و دلِ سلطان طوس است او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد همچون رسول الله پیغمبر ترین شد از آسمان ها آمد و جاری تر از اشک مانند زهرا مادرش کوثرترین شد سر تا به پایش بود توحید مجسم بر بادۀ رب الکرم ساغر ترین شد او چندسالی گر چه مهمان بود ما را اما تجلی کرد و نام آور ترین شد بر تار گیسویش گره خورده دل ما این شاه زاده، تک پسر، دلبرترین شد شد زنده یاد یوسف لیلا دوباره ابن الرضا بود و علی اکبر ترین شد در چند جایی که عیان شد غیرت او با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد فرمود بابایش از او بهتر نباشد مولودی از او با برکت تر نباشد او آمد و ابن الرضایی کرد ما را از برکت نامش خدایی کرد ما را مشتی ز خاکیم و قدم بر ما نهاد و تا عرش برد و کبریایی کرد ما را دست کریمِ این امامِ ذره پرور یک عمر مشغول گدایی کرد ما را صوت دل آرای مناجاتش سحر ها سر مست جانان و هوایی کرد ما را بوسیدن خال رطب دارش در این ماه مهمان بزم با صفایی کرد ما را یک قطرۀ اشک از کنار سفرۀ او هر نیمۀ شب مردی بکایی کرد ما را از گوشۀ صحن و سرای کاظمینش مست حسین و کربلایی کرد ما را نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم کلب امیر کاظمین، عبدالجوادم لبخند او آرامش جان رضا شد یوسف شد و مهمان کنعان رضا شد سجادۀ بابا شده گهوارۀ او لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد آمد که باقی ماندۀ توحید باشد با نام او شیعه مسلمان رضا شد هر کس که از باب الجواد آمد زیارت با دست پُر، مشمول احسان رضا شد امشب دلم جایی دگر هم پر گشوده ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک چله نشینی پای خَم کرده شرابم امشب دخیل گوشۀ گهواره هستم دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم عشاق را گویم ازین پس تا قیامت با نام اصلی ام کنید اینسان خطابم عالم همه دانند در کوی محبت من ریزه خوار سفرۀ طفل ربابم با اذن سقا در حرم سرباز عشقِ شش ماه سردار خیام بوترابم ای کاش همچون حق شناس پاک طینت عبد علی اصغر کند  زهرا حسابم حالا که غم آلود گشته ناله هایم انگار باب القبله ی کرب و بلایم او را خدا می خواست مه پاره ببیند مسند نشین کنج گهواره ببیند بر روی دستان پدر با کام عطشان با روی خونین، حنجری پاره ببیند یک عمر با زخمی که مانده روی سینه دور حرم بانویی آواره ببیند اما در آخر چون عموجانش ابالفضل او را صفِ محشر همه کاره ببیند لب تشنگان  اشک را این طفل ساقیست شش ماه تا قربانی شش ماه  باقیست @shia_poem
نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش زمین برای همیشه پر از مسیحا شد درست مثل زمان تولد زهرا مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد هزار حظ منزه به دیده اش آمد همین که چشم ستاره به روی تو وا شد و آسمان اگر امروز این همه بالاست به پای قامت طوبایی شما پا شد صدای پای کریمانه تو می آید دلم به پشت در خانه تو می آید تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است میان خیل هزاران  هزار بخشنده برای جود خودش انتخابتان کرده است هزار و چهار صد سال می شود که خدا مرا پیاله به دست شرابتان کرده است تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است قسم به کعبه برای شفاعت فرداست اگر جواد الائمه خطابتان کرده است خدا سرشته تو را تا که مثل نور کند کریمی اش به کریمی تو ظهور کند مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد برای آنکه خدا حاجت مرا بدهد مرا نوشت و مرید  تو را نوشت مراد به روی صفحه پیشانی ام ملائک تو نوشته اند سگ خانه امام جواد چگونه لطف نداری به این اسیری که غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد صدای اول عشق و صدای آخر عشق تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد رسیده است به روی مهت سلام رضا علی اکبر در خانه امام رضا تو آمدی پی اکرام و هم نشینیمان جواب عاطفه باشی به مستکینیمان تو آمدی  ز طبق های آسمان پایین و کردی از پی چشمانتان زمینیمان چگونه دست توسل نیاوریم آقا تو آمدی که همیشه گدا ببینیمان تویی تو ماحصل چله توسل ها تویی شراب طهورای اربعینیمان تویی که حق خدایی به گردنم داری تو آفریده شدی تا بیافرینیمان تو را جواد و مرا آفریده ات کردند قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند نگاه بی مثلت از تبار خورشید است ضریح چشم قشنگت مدار خورشید است کواکب از جریان تو نور می گیرند طلوع نور شما تا دیار خورشید است تو انعکاس جمال امام خورشیدی شبیه آینه ای که کنار خورشید است همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد به گوش خویش سرودم که کار خورشید است قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا به ان دیار که مه پاره بار خورشید است جواب کودک خورشید سر بریدن نیست جواب نور گلوی سحر بریدن نیست @shia_poem
ای ریخته نسیم تو گل های یاد را سرمست کرده نفحه ی یاد تو باد را افراشته ولای تو در هشت سالگی بر بام آسمان علم دین و داد را خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر بوسیده آستان امام جواد(ع) را خورشیدِ بی غروب امامت که جود او آراسته است کوکبه ی بامداد را جود و سخا جواز تداوم از او ستاند تقوا از او گرفت ره امتداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بر لوح آسمان رقم اعتماد را بیرنگ کرده بددلی دشمنان او افسانه ی سیاه دلی های «عاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بوییم از امام نُهم عطر یاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟ جز آستان جود و سخایت کجا برم این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟ بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟ خط امان خویش به ما ده که بشکنیم دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نرانده ای دلدادگان خسته دلِ نامُراد را بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود جدت امام ساجد زین العباد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از توشه ی ولای تو زادالمعاد را @shia_poem
هر كه دل بُرد،دلبر ما نيست هر كه نازي فروخت،ليلا نيست هر كه هويي كِشَد مسيحا نيست هر كسي با تو نيست با ما نيست دلبر محض، غير مولا نيست كيست مولا و فيه نور ِاله قد تجلي بنورهي الله گه خدا آينه ست و  مولا گاه وسط و ابتدا و آخر راه ذره اي فرق بين آنها نيست عاشقان دف به كف ز حيراني صف كشيدند بر غزل خواني تا فِتد بر كه فال قرباني رحمت حق به قوم نصراني نزد آن شيعه كز تو شيدا نيست مستم از عشق و خُم به دوش تويي نُهمين بحر باده جوش تويي پسر سلسله فروش تويي حق تعالاي هر سروش تويي ورنه جبريل مرد اينها نيست اي پدر خوانده ي پياله و خُم هو تويي اي عزيز يازدهم اي امير عمارت مردم تو به "نحنُ "بناز و من "انتم" كه كتابت به شرح آتاني است اربعيني به شيشه مِي بوده كس نداند كه تاك كِي بوده مِهر يا اين كه تير و دِي بوده چون عروس علي ز ري بوده نيمي از اين شراب ايراني است شه به بزم جلوس مي آيد منكر او عبوس مي آيد جان سلطان طوس مي آيد يا انيس النفوس مي آيد جان دهيدش ، گهِ تماشا نيست جلوات تو مشرق سحر است خلوات تو فيض خونجگر است سكنات تو مو به مو پدر است حركات تو حيدري دگر است لمعات تو كم ز زهرا نيست اي غروب بهانه را مرآت گريه كم كن بخور ز آب فرات يافتي چون ز تشنگي تو نجات به علي اصغر و لبش صلوات بهتر از اين به آب معنا نيست @shia_poem
یک کوزه ی بی آب، از دریا چه میداند یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند یک سائل بیچاره از آقا چه میداند از چهارده خورشید عقل ما چه میداند ما دور از "قدریم" "إنا" را نمیفهمیم "الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم" هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست این روزها باید رضا آباد ساکن بود یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود نُه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد نُه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد نُه بار میسازیم راهی تا شما و بعد نُه بار می آییم تا عرش خدا و بعد شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد اولادنا اکبادنا امروز معنا شد گفتم جواد،از بند بند شعر رحمت ریخت از چشم های سائلم اشک خجالت ریخت گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو بوی علی دارد سحرها ربنای تو توحید میگیریم ما ، با ربنای تو آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من چه کرده این عشق کریمان داشتن با من که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه و یک علی دارد دوباره میرسد از راه بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب بی بی رباب ما پسردارست از امشب این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ گهواره را معراج خواهد کرد این آقا دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی قد سپاهی را کمانی میکند روزی از سنگر دین پاسبانی میکند روزی شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم یکجور می آید سرش را میزند بر هم اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست @shia_poem
روشن تر از روز است خیلی بامرامند وقتی کریمان با گدایان هم کلامند الحق که آقازاده ها یک یک امیرند الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم وقتی گدای این درم، مردم گدامند عین عدم هستیم و با آنان وجودیم پس ما همان هاییم که آن ها بنامند سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد این خانواده از طفولیت امامند چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم» فرزندهای فاطمه با احترامند هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند این چهارده تا روشنی صبح و شامند این چهارده آیینه از بس که شبیه اند وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند و الله این پروانگی ما می ارزد هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد معشوق عالم می شود یک روز، عاشق مجنون ما اندازه لیلا می ارزد قلاده ما را همین گوشه ببندید سگ هم کنار خانه این ها می ارزد سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم حالا که شد مال تو از حالا می ارزد این گریه ها را آیه تطهیر گفتند یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد با کاظمین تو بهشتی دارم این جا پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً وقتی عصای حضرت موسی می ارزد! دستی بکش بینا کنی این چشم ها را با معجزات تو چه نابینا می ارزد! کافی ست ما را این که بابای تو خندید لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت دارد زیادش می کند لطف زیادت آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه... آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت! تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم من کیستم؟ من از گدایان بلادت من از در این خانه ات جایی نرفتم پس رو مگردان از گدای خانه زادت آن که مرا حالا مُرید تو نوشته حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید عرض ارادت می کند بر بامدادت بابای تو با دیدن تو گریه می کرد با گریه لطف دیگری دارد عبادت آباء و اجدادت همه یک یک جوادند پس می نویسیمت جواد بن الجوادت بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم جبریل حتی می گذارد بال و پر هم به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً وقتی دوا می سازم از این خاک در هم تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت بال و پر ما سوخته حتی جگر هم با آبروی تو تهجّد آبرو یافت فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم با این جمالی که تو را دادند، باید... بین خریداران تو باشد پدر هم نام مرا هم بین این عشاق بنویس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز! این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم هستند یک یک شیرها دنبال دامت چشمان آهوی خراسانِ پدر هم فهم من از لطف جوادی تو این است: که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم ما را ببر تا کاظمین این بار با هم ما را بخر در کاظمین این بار درهم جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد ما را برای در زدن معطل نکردند اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است نام علی که اصغر و اکبر ندارد طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد بین مقامات رباب این شان کافی ست که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت میدان علمداری ازین بهتر ندارد وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت آخر گمان کردند که لشگر ندارد طفل است و بابای بلاتکلیف مانده حیرانی است و کودکی که سر ندارد گیرم که از فردا دوباره آب وا شد چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد @shia_poem
اي قمر شمس ولايت جواد اي گهر بحر عنايت جواد حجّت حق باب مراد همه نجل علي دسته گل فاطمه بر همه خوبان جهان سروري محمّد (ص) استّي و علي پروري چشم رضا از همه سو سوي تو ماه رجب شيفته روي تو روي دل آراي تو بدر رجب ليله ميلاد تو قدر رجب جود به خاک درت آرد سجود بسته به جود تو تمام وجود صورت تو باغ و بهار رضا تويي همه دار و ندار رضا حسن تو مرآت خداوند تو بهشت بابا گل لبخند تو بی خردان طعنه ديگر زدند بر پدرت تهمت ابتر زدند ولادت تو کوثري دگر بود روشني چشم و دل پدر بود نور شد و نور شد و نور شد چشم همه تيره دلان کور شد سمند علم و معرفت رام تو گره گشاي عالمي نام تو عطر رياحين جنان خاک تو روح رضا در بدن پاک تو باب تولاّي تو باب خدا مصحف روي تو کتاب خدا عقل نهالي ز دبستان تو علم گلي رسته ز بستان تو بين امامان ز عطاي زياد تويي ملقّب به امام جواد جز تو که حرز مادر خويش را به قاتل پدر نمايد عطا شبي که مأمون ستمکار مست برد به قتل تو به شمشير دست در دل تاريک شب اي جان پاک کرد تن پاک تو را چاک چاک صبح که آن بي خرد آمد به هوش گشت سراپا همه سوز و خروش گفت مرا قتل رضا بس نبود کشتن نجل مرتضي بس نبود چگونه من در نظر خاص و عام شهره شوم به قاتل دو امام قاصد مأمون به تحيّر شتافت در بدن پاک تو زخمي نيافت کرد سراپا به وجودت نظر ديد ز گل خوب تري خوبتر از رخ مأمون عرق شرم ريخت زمام اقتدارش از هم گسيخت از پي ديدار تو بشتافت باز گفت که اي مهر سپهر حجاز جسم تو شد به تيغ من چاک چاک از چه کنون سالمي اي جان پاک گفتي از دعاي زهراست اين معجر حرز مادر ماست اين مرا خداي داورم حفظ کرد به يمن حرز مادرم حفظ کرد شد خجل از کار خود آن رو سياه گشت به پيش کرمت عذر خواه عفو از آن جرم و خطا کرديش خواست دعا را تو عطا کرديش جود خداييت چه ها مي کند پيش خطا لطف و عطا مي کند اي به فداي تو و جودت جواد جود وجودش ز وجودت جواد تو دست جود خالق اکبري جواد اهلبيت پيغمبري بحر نمي از کرمت يا جواد جود گداي حرمت يا جواد روي تو شمس الشّرف اهلبيت اي دُر ناب صدف اهلبيت کودک نه ساله بدي کز کمال دادي پاسخ به هزاران سؤال زاده اکثم ز دُر افشانيت گشت يکي طفل دبستانيت مانده زهر قيل و زهر قال بود گويي از آغاز کر و لال بود لکنت نطقش به لب افتاده بود گويي طفلي عقب افتاده بود از کف مأمون چو رها گشت باز ماهيکي گرفت و برگشت باز تا ببرد ره به کمال تو بيش ماهي را فشرد در دست خويش گفت که اي نور دل بوالحسن فاش بگو چيست کف دست من پاسخ تو دوباره اعجاز کرد پرده ز اسرار دگر باز کرد قصّه تبخير و هوا و شکار گشت ز دُرج سخنت آشکار حلم ز رفتار شما حلم شد علم ز گفتار شما علم شد معادن حکمت حق شماييد مساکن رحمت حق شماييد شما همان ائمه الدّعاييد مشاعل انوار الهداييد جلالت خدا نشان شماست آيه ي تطهير به شان شماست کلامتان نور است و رحمت است معجزه و موعظه و حکمت است ارث نبّوت رسول از شماست مجد و کرامت بتول از شماست طاعت مقبوله حق شماييد رحمت موصوله حق شماييد شما امامان همگي جواديد باب نجات و قبله ي مراديد قرآن يکدم از شما جدا نيست هر آنکه بي شماست با  خدا نيست «ميثم» را بر درتان التجاست اميد او به مَن اتاکُم نَجاست @shia_poem
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق کسیکه شعر خودش را نگفته می داند که هست ازبرکات و وجود ِرحمت عشق اگرچه قافیه ی شعردست و پا گیر است شروع میکند این بار هم به زحمت عشق منی که مثلِ  همیشه خراب و حیرانم منی که گرم سرودن شدم به نیّت عشق کسی که آمدنش را خدا تبارک گفت کسی که آمد و شد مُنتهای زینت عشق  ترنّمات ِ لبش  آیه هایِ  کوثر بود و داد خاتمه بر افترا و تهمت عشق عجیب نیست که مولود بی نظیر رضا شود برای همیشه امام عصمت عشق سلام بر گل رویش بگو به قصد برات نثار ‌ این  پسر حضرت رضا "صلوات" شکوهِ بی بدل لطف و مهر و جودی تو  و بانی  همه ی خلقت و  وجودی تو تویی نتیجه ی نذر  و توسلات پدر و  ربّنایِ  قنوت و  دم ِ سجودی تو رسیدی و پدرت اشک شوق میریزد همینکه خنده نمودی دلش ربودی تو تو استجابت سبزی به دست های گدا  زلالِ  جاری فیضی ؛ شبیه رودی تو پس از امام حسن سفره های رنگینی برای مردم بی دست و پا گشودی تو تو دستگیر همه هستی ای خدای کرم که هیچ چیز نمی خوای در ازای کرم منم همیشه مرید درِ تو باب مراد دوباره قرعه ی فالم به نام تو افتاد ببخش اینهمه بد کرده ام به جان خودم نگاه گرم و صمیمی تو به من رو داد چه قدر حاجت ناگفته را روا کردی دم تو گرم و شود خانه ی دلت آباد خوشا به حال گرفتار تو که مانندِ ... رهایی است-اسیری به دست تو صیاد هزار مرتبه شکر خدا که سائلم و کرامت تو مرا در کنار تو جا داد خلاصه این که منم خاکسار این درگاه مزن به سینه ی من دست رد-امام جواد تمام آبروی من به زیر دین شماست تمام آرزویم صحن کاظمین شماست @shia_poem
ای شهریار مملکت بذل و فضل و جود ازما به آستان تو جانا دو صد درود تو شعر جاودانه جود و کرامتی من با کدام واژه توانم ترا سرود سر تا به پا عنایتی و پا به سر کرم صدها چو حاتمند به پیش تو در سجود ای  آسمان  آبی  اقلیم  ارتضا وی زینت و فروغ ده گنبد کبود هستی جواد  و جمله کریمان روزگار باشند قطره ای و تو هستی مثال رود تو برتر از خیالی و مافوق فهم خلق باید که وصف حسن ترا از خدا شنود در بخشش و عطا و سخاوت یگانه ای آری وجود  جود  ز جود تو شد وجود این بس به شان تو که جواد الائمه ای باتو خدا به خلق در مرحمت گشود مهر و ولای حضرتت  اندر قیام حشر باشد کلید باب بهشت حق ودود صد شکر حی لم یزلی را که در جهان مهر و محبتت شده ما را چو تار و پود زاهد اگر خیال بهشت برین کند یاسر هوای کوی تو دارد به صد درود @shia_poem