eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
223 دنبال‌کننده
153 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: خانواده دوستی امام حسین ع در رابطه زن و مرد نه محبت قلبی صرف، جای ابراز علاقه ‌و عشق را می گیرد و نه ابراز عشق ظاهری به تنهایی جای محبت قلبی واقعی را. زن و مرد به ویژه زن، هم به دوست داشتن نیازمند هستند و هم به ابراز آن. هم عملی لازم است هم و مهر قلبی اینها را کم و بیش شنیده ایم و می دانیم اما برخی هایمان فکر می کنیم اگر کسی خیلی اوج گرفت و معنوی شد احتمالا از این مدل محبت ها و مودت ها قدری فاصله می گیرد و تعجب می کنیم که می شنویم ره به همسرشان فرموده‌اند: تصدّقت شوم، قربانت بروم... صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. در واقع باید گفت مسئله برعکس است، انسان هرچه بیشتر توحیدی شود، مودت و رحمتش به اهل و عیال عمیق تر و کیفی تر می شود و شاید اصلا بتوان مدعی شد از نشانه‌ها و بلکه از معیارهای ارتقای فرد و اصالت آن، بسط و عمق همین نوع از مودت و رحمت است که فرمود: مِن أخلاقِ الأنبياءِ حُبُّ النِّساءِ و نیز فرمود: اَلعَبدُ کُلَّما إزدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً، إزدادَ فِى الإیمانِ فَضْلاً فدای آن کوه توحید و تجسم ایمان مطلق که نقل است خطاب به و اش اینگونه فرمود: «لعمرک انّنی لاُحب داراً تحلّ بها سکینه و الرّباب احبّها و ابذل جلّ مالی و لیس لعتاب عندی عتاب» به جان خودت قسم که من خانه ای که در آن دخترم سکینه و همسرم رباب باشد دوست دارم؛ دلم می خواهد هرچه مال دارم نثار این دو نفر کنم و کسی مزاحم من نباشد. آری این که گفته اند حضرت رباب تا مدت ها پس از واقعه به یاد یگانه دلبندش زیر سایه نرفت بی حکمت نبوده است. فدای لب های خشک و قلب دریایی ات یا الحسین ع https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند آیا امام حسین ع "قیام" کرد؟ دلیل حرکت امام حسین ع دقیقا چه بود؟پاسخ این سوال اگرچه ساده به نظر می رسد اما اختلافات مهمی درباره آن وجود دارد مثلا برخی فکر می کنند دلیل اصلی حرکت ایشان، پاسخ به دعوت کوفیان بود درحالی که به دو دلیل این امر علت اصلی نبود: اولا امام قبل از رسیدن نامه کوفیان حرکت خود را از مدینه آغاز کرده بود ثانیا وقتی مسلم به ایشان خبر عهدشکنی کوفیان را داد امام از میانه راه برنگشت هدف دیگری که عنوان می شود عدم بیعت و یا فرار از بیعت با یزید است که واکنشی منفعلانه و سلبی است عده ای با طرح این مسئله تاکید دارند که حرکت امام یک قیام سیاسی علیه حاکمیت نبود مسئله این بود که امام نباید با فرد فاسدی مثل یزید به عنوان خلیفه پیامبر بیعت می کرد؛ اجبار امام به این امر و امتناع ایشان از بیعت، نهایتا به شهادتی مظلومانه منجر شد لذا تحلیل این حرکت به عنوان یک قیام، نوعی سواستفاده از این واقعه به نفع اهداف سیاسی است! اما دیدگاه سوم، حرکت امام را یک قیام ایجابی تمام عیار علیه حکومت میداند چرا؟ چون خود امام از همان آغاز برای قیامش دو هدف مهم مشخص می کند [ امر به معروف و نهی از منکر] و [عمل به سیره پیامبر و علی ع ] امر به معروف نسبت به چه امری و چه کسی؟ مگر مردم به نماز و روزه و حج و... را عمل نمی کردند واضح است که مسئله، قیام علیه حکومت و نهی او از منکر است با همه مراتبش از جمله جهاد هدف دیگر، طبق بیان امام نشان دادن چهره حقیقی اسلام، منطبق با سیره ناب پیامبر و علی است که با حضور یزید چه در عرصه اجتماعی، چه سیاسی و حکومتی و چه حتی فردی به کلی درحال نابودی بود البته در برخی منابع ذکر شده امام فرمود«اگر نمی خواهید بر می گردم» اما این جمله به خودی خود نشان دهنده انصراف امام از قیام نیست به تعبیر استاد مطهری با توجه به قرائن دیگر، این سخن بدین معناست: اگر شما حاضر نیستید مرا در قیامم همراهی کنید برمی‌گردم و قیامم را از جایی دیگر پی می گیرم به همین دلیل است که اجازه بازگشت به امام داده نمی شود چون می دانستند ایشان اگر از این مخمصه خارج شود به عنوان فردی انقلابی، بنا دارد هرجا که باشد قیام خود را از همان نقطه و این بار از موضعی برتر از سر بگیرد پس نباید به او فرصت داد و ندادند نقل شده افرادی به امام پیشنهاد دادند با یزید بیعت نکند اما به منطقه ای دوردست برود و مقابله را به کنار بگذارد اما ایشان نپذیرفت پس هدف اصلی قیام، مقابله با فساد دستگاه حکومتی یزید و احیای چهره حقیقی اسلام در ابعاد مختلف بود اعم ازاینکه نهایتا خود امام به حکومت برسد یا خیر https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أعظَمَ اللهُ اجورَناواجورکم بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(ع)
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند گوهر حیات مهم ترین تمایز یک انسان دین دار با غیر دین دار در چیست؟ به عبارت دیگر دین دارها به کجا رسیده اند که غیر دین دارها نرسیده اند؟ این ها نمونه ای از سوالات نسل جوان امروز ما است همه ما اجمالا درکی از سطوح مختلف حیات داریم. مثلا وقتی می گوییم زندگی کردن با نفس کشیدن فرق می کند یا وقتی از عشق به عنوان عاملی حیات بخش یاد می کنیم به همین مفهوم اشاره می کنیم گیاه دارای شکلی از حیات بر پایه طبیعت است که جمادات از آن بی بهره اند و حیوان علاوه بر حیات طبیعی از مرتبه بالاتری از حیات بر پایه غریزه برخوردار است که گیاهان از آن بی نصیبی اند. حیات حقیقی انسان نیز بر پایه وجه تمایز اصلی او با حیوان، یعنی فطرت و عقل معنا پیدا می کند اما ویژگی مهم عقل و فطرت این است که بخش اعظم آنها، به صورت بالقوه در انسان خلق شده و باید به فعلیت برسند؛ برخلاف طبیعت و غریزه که به شکل کاملا بالفعل آفریده شده اند اینجاست که انسان محتاج تربیت و هدایت وحی و دین می شود. زندگی بر مدار غریزه نیازی به پیامبر ندارد البته برای چشیدن مزه این مرتبه از حیات و مشاهده آثار عینی آن باید از سطح دین ورزی ظاهری به مرتبه ایمان قلبی حرکت کرد در واقع دین داری مومنانه زمینه اتصال وجودی انسان را به مبدا حقیقی حیات (الحی) فراهم می کند «استجیبولله ولرّسول اذا دَعاکم لما یُحییکم. انفال۲۴/ آنگاه که خدا و رسول شما را به امری بخوانند اجابت کنید تا شما را زنده کنند» اینگونه است که شهدا که حیات نباتی ندارند مصداق اتمّ اَحیا و آنها که در سطح غریزه زندگی می کنند در جایگاه چهارپایان قرار میگیرند حیات مومنانه نشانه ها و آثار متعددی دارد از جمله این که: مومن، آرام است و مطمئن؛ نه از جنس آرامش برّه ها یا آرامش یک نهیلیست موقع خودکشی یا آنچه در خلسه یک مخدّر یا مُسکِر احساس می شود و نه از سر بیخیالی و بی مسئولیتی بلکه از جنس اطمینانِ قلبیِ مجاهدِ پرتلاشی که به حقانیت راه و هدفش و دقت نقشه اش و ثمربخش بودن تلاشش و موفقیت نهایی اش یقین دارد.«انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین» مومن شاد است نه صرفا از جنس شادی هایی که با یک قلقلک یا جوک یا موسیقی های آنچنانی عاید انسان می شود که عامل اینها همه از خارج است و گذرا؛ بلکه از جنس یک شادی زلال، مستمر، عمیق و با عاملی درونی و زاینده «قل بفضل الله و برحمه فلیفرحوا ...» مومن روشن است به نور «و هو علی نور من ربه» زمر ۲۲ و به هدایتی از ماورا «اولئک علی هدی من ربهم» بقره ۵ و به جاذبه عشق «الذین امنوا اشدّ حُبا لله» بقره۱۶۵ آری مومن زنده است به حیات ایمانی به حیات محمدی و این است فوز عظیم اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند اندر اسارتِ آزادی آزادی یکی از مظلوم ترین واژه های تاریخ است؛ بیشترین سواستفاده ها و بدترین ستم ها زیر چتر همین واژه بر بشر روا داشته شده. دلیل این امر تعریف های غلط و مبهم از آزادیست. به نظرم اگر کسی بخواهد به تعریفی منطقی از آزادی برسد به چند نکته و سوال مهم باید توجه کند: اول اینکه تردیدی نیست که آزادی به معنای مطلق؛ همان هرج و مرج است پس وقتی از آزادی صحبت می کنیم اولین سوالی که باید پاسخ بدهیم این است که :چه چیزی حق دارد آزادی انسان ها را محدود کند؟ در پاسخ معمولا گفته می شود آزادی را فقط آزادی دیگران محدود می کند یعنی همه آزادند هرکاری بکنند تاجایی که آزادی دیگران محدود نشوند. اما آیا این حرف درست است؟ برای روشن شدن این مطلب باید به نکته مهم دیگری توجه کرد؛ اینکه آزادی همیشه یک [وسیله] است برای رسیدن به یک هدف و تازمانی که هدف معلوم نباشد معنا و محدوده آزادی مشخص نمی‌شود چرا؟ چون وقتی هدف ها متفاوت می‌شوند موانعی که باید برای رسیدن به آن هدف معیّن از سر راه برداشته شوند نیز تفاوت خواهد کرد؛ پوشیدن یک کفش، وقتی انسان می‌خواهد از مسیری سنگلاخ عبور کند کمک کار است اما همین کفش، وقتی بخواهیم روی شن های نرم ساحل قدم بزنیم و از این کار لذت ببریم مزاحم است پس آزادی مطلق اصلا معنا ندارد؛ وقتی کسی از آزادی صحبت می‌کند باید از او دو سوال پرسید : آزادی از چه چیزی؟ و آزادی برای رسیدن به چیزی؟ حالا سوال این است که اگر معنا و محدوده آزادی را [هدف] معلوم میکند ، هدف چیست یا چیزی باید باشد؟ در یک مفهوم کلی هدف همه انسانها رسیدن به [وضعیت بهتر است] هرکس هرکاری می‌کند به این دلیل است که فکر می‌کند آن کار شرایط بهتری را برایش رقم می زند. از طرفی هرچه خود هدف کوچک تر باشد انسان به آزادی کمتری برای رسیدن به هدف نیاز دارد و برعکس؛ پس برای رسیدن به آزادی حداکثری و تعیین حدود بر مبنای آن، باید به دنبال رسیدن به بزرگترین و ناب ترین هدفی که ظرفیت وجودی انسان ایجاب بود. این نکته ای کلیدی است. بزرگترین و کامل ترین هدفی که در ظرف وجودی انسان قابل تصور چیست؟ پاسخ این سوال را باید از بررسی «مقدار و اندازه استعدادها» و نیز از «جمع بندی گرایشات فطری انسان» به دست آورد که خود بحثی مفصل می طلبند. فی الجمله اینکه تنها موجودی که ظرفیت اتصال مختارانه به مبدأ همه کمالات قابل تصور و تشبه حداکثری به خدا را در این عالم دارد انسان است. لذا به نظر می‌رسد کسی که آگاهانه و از روی اختیار رسیدن به خدا را به عنوان بزرگترین هدف قابل تصور، مقصد خودش قرار می‌دهد و محدوده و معنای آزادی اش را با آن تعیین می‌کند درواقع ناب ترین و کاملترین شکل آزادی را تجربه می‌کند و به بهترینها می رسد؛ به همین دلیل است که اسلام، اولین و اساسی ترین شعار خودش را با نفی همه محدودها و محدودیت ها آغاز می‌کند:لا اله الاالله آزادی انسان را فقط حق و حقیقت می‌تواند و باید قید بزند و معنا کند نه سلیقه ها و خواسته های متنوع و بی مبنای دیگران! بشر تا زمانی که از تعلقات درونی[فکری، غریزی، احساسی و...] رها نشود همه چیز را به بند می کشد از جمله آزادی را به قول خواجه شیراز: بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: حجاب و معانی هویت بخش هسته اصلی و مرکزی همه نظام سازی های اخلاقی چه در جریانات حق و چه باطل؛ «معنا سازی» است حتی پیامبران و اولیاء دین بر همین اساس پروژه های فرهنگی و اخلاقی خود را ساخته و پیش برده اند. برخی از این معانی و مفاهیم مربوط به ریشه ها و مبانی هستند و ستون های اصلی اندیشه و هویت افراد را شکل می دهند مثل معنای معاد و دسته ای دیگر بر پایه همان ستون ها، نظامات اخلاقی، مدنی و غیره را در هویت فرد و جامعه می سازند. زمانی که تلقّی و تصوّر ما از نوعی مُردن؛ دستیابی به حیاتی برتر باشد با زمانی که همین نوع از مُردن را نفله شدن بدانیم کاملا متفاوت عمل خواهیم کرد. این معانی و نظامی که از نسبت میان آنها در ذهن افراد شکل می گیرد زیرساخت اصلی فرهنگ هاست چون بخش مهمی از فرهنگ، در واقع قضاوت ما درباره حُسن و قبح افکار و افعال است و همین مفاهیم هستند که در دل خود خوبی و بدی؛ زشتی و زیبایی و ارزش و ضد ارزش را می سازند و همین مفاهیم و معانی هستند که تعلّق و تنفّر یا تولی و تبری را ایجاد می کنند. بدون شک قدرت زبان و امتیاز تولید مفهوم از بزرگترین تمایزات انسان از حیوان و از بزرگترین عرصه های قدرت او است. این که گفته اند خون بر شمشیر پیروز است کنایه از همین امر است که «دستگاه تولید معنا» و قدرت نرم در نهایت، همواره بر دستگاه تولید زور و ظلم و قدرت سخت غلبه پیدا می کند. لذا از مهمترین شاخصه های منافق، تبدیل معروف به منکر و منکر به معروف در افکار عمومی است. تبدیل فحشا به عشق؛ تبدیل لواط به گرایش طبیعی به همجنس؛ تبدیل خلسه های شیطانی پوچ به عرفان نوظهور، تبدیل رهایی نهیلیستی به آزادی، تبدیل زنا به ازدواج سفید؛ تبدیل برده داری جنسی به خدمات جنسی قانونی؛ تبدیل تبرّج و خودنمایی به آراستگی و برازندگی، تبدیل زنای محصنه به جهاد نکاح و... همگی نمونه هایی از این معناسازی ها و در واقع قلب معانی هستند. در واقع ما ذیل امپراتوری مفاهیم و معانی زندگی می کنیم و تاریخ بشر در واقع تاریخ تطوّر و پیدایش معانی و مفاهیم و نسبت آنها با هم و به تبع آن، پیدایش فرهنگ ها و در نهایت سبک زندگی های مختلف است. پس گزافه نیست اگر ادعا کنیم اصلی ترین کار فرهنگی؛ خلق و تثبیت نظام معانی و مفاهیم بر اساس مفاهیم و اصول پایه و برقراری نسبت درست و منطقی میان آنها و رفع سوء تفاهم های احتمالی در نسبت آنها با هم است (جهاد تبیین) حال با این مقدمه، مشخصاً در موضوع حجاب و عفاف چند نکته قابل توجه است: حجاب به مثابه یک رفتار و عفاف به مثابه یک منش مانند همه رفتارها و رویکردهای دیگر در انسان اساسا مبتنی و متکی بر شکل گیری و تثبیت مفاهیم و معانی است این اصل را هرگز نباید فراموش کرد. قانون گذاری های اجتماعی در این امر اگرچه در حد خود لازم است و باید در مقام پشتیبان فرهنگ و حفاظت از حق فرهنگی جامعه به میدان بیاید اما حتما کار اصلی و مرکزی ما در مدیریت فرهنگی یک جامعه قانون گذاری نیست اساسا «قانون» تحمل چنین باری را ندارد. قلب تپنده و مولّد معنا در جامعه باید نهاد فرهنگ باشد نه نهاد قانون. کم کاری های فرهنگی به سست شدن معانی و مفاهیم می انجامد و لاجرم قانون را هم وادار به عقب نشینی می کند. مشکل اصلی ما در مقوله حجاب چیست؟ دقیقا برساخت و القای معانی غلط و غیرهویت ساز و عرفی شده (به معنای مدرن آن) از مقولاتی چون حجاب ؛ پوشیدگی و عفاف و نیز برساخت معانی غلط از مفاهیم وابسته به مفهوم عفاف و حجاب مانند غیرت؛ ناموس و آزادی. هم در فضای داخلی و هم توسط هژمونی فرهنگ ساز تمدن مدرن حجاب نماینده جمود، سنت زدگی، حصر زنانگی و محصول مردسالاری، برساخت می شود و بی حجابی نماینده آزادی، تساوی، آگاهی و کنش‌گری. حال سوال این است که در این جنگ مفاهیم و در این دنیای مدرنی که چهارنعل به سمت برهنگی و کمونیسم جنسی می تازد و برایش جعل معنا و ارزش می کند، برای تثبیت معنای حجاب چه باید کرد و بر روی کدام مفاهیم و معانی متمرکز شد؟ قبل از پاسخ به این سوال به نظرم باید مسئله مهمی را مدنظر قرار داد و آن اینکه اساسا در تبلیغ و تبیین یک حقیقت باید به تکثر افراد، افکار و روحیات انسانی هم توجه داشت یعنی اینکه تصور کنیم صرفا تمرکز بر معناسازی در بُعد اجتماعی حجاب باید در دستور کار ما باشد یا مثلا فکر کنیم توجه دادن به تعبّد در این حکم الهی و معناسازی بر محور آن خریدار ندارد به لحاظ سیاست گذاری درست نیست اگرچه ممکن است فضای فکری غالب؛ اقتضای معناسازی های تازه ای داشته باشد و یا ترویج برخی معانی را در اولویت قرار دهد اما اولا این معناسازی ها و معنابخشی ها نباید از آنچه خود شارع به عنوان فلسفه اصلی مقوله حجاب ترسیم کرده فاصله زیادی داشته باشد ثانیا نباید به مقولات خاصی محدود کرد و بقیه را به کلی طرد و نفی کرد. ادامه👇
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
با این مقدمه؛ به نظر می رسد باتوجه به ساحات اصلی زندگی انسان که عبارت است از سه بعد فردی؛ خانوادگی و اجتماعی؛ در هر یک از این ابعاد می شود بر یک معنای محوری برای حجاب تمرکز کرد. به طور اجمال می توان اینگونه گفت: تبیین معنای حجاب در بعد فردی آن می تواند بر مفهوم «کرامت جنسی و جنسیتی زن» صورت بندی شود یعنی معنا و کارکرد حکم حجاب به لحاظ فردی محافظت از دو امر مهم است یکی حفاظت از کرامت جنسی زن و دیگری محافظت از کرامت جنسیتی او؛ هم او را از بازیچه جنسی شدن (و دیگران را بازیچه جنسی خود کردن) محافظت می کند و هم از مرزهای زنانگی و تمایزهای جنسیتی او و حرمت و کرامت آن در مقابل جنسیت مرد مراقبت می کند. به لحاظ بعد خانوادگی و هویت منزلی هم حجاب می توان معناساز باشد و آن مفهوم «محافظت از عشق» است. چه طور؟ با این منطق که حجاب یک مرزگذاری آشکار بین نسبت های خانوادگی و نسبت های اجتماعی زنان و مردان ایجاد می کند و به معنای یک نه به روابط عاشقانه در جامعه و به تبع آن یک آری به روابط عاشقانه در خانواده است و این هم خواسته مرد خانواده است و دل او را به همسرش بیشتر پیوند می زند و هم خواسته زنان دیگر در جامعه است که از کشش جنسی بالاتر زنان جامعه نسبت به همسرشان دغدغه مند هستند پس حجاب محافظ عشق است در بعد اجتماعی هم حجاب یک معنای هویت بخش دارد و آن حجاب به مثابه «کنشگری فرهنگی زن مسلمان» است بدین معنا که در دنیای امروز که دنیای تقابل و بلکه جنگ معانی و هویت هاست حضورِ با حجاب زن در جامعه دقیقا به مثابه یک تقابل فعال و یک کنشگری انقلابی معنی دار است زن محجبه مرّوج نوع خاصی از بودن اجتماعی و نوع خاصی از هویت اجتماعی است. حجاب امروزه فقط نماینده یک پوشش در کنار انواع متنوع پوشش ها نیست بلکه در تقابل مستقیم با نوع بودنی است که دنیای مدرن امروز از جایگاه و معنای زن و زنانگی تبلیغ می کند و می خواهد آن را به عنوان الگوی زن تراز در همه جوامع بشری جا بیاندازند. حجاب یعنی من نه جایگاه و معنا و نوع بودنی که سرمایه داری برای زن، برساخت می کند را قبول دارم و نه معنای فمنیستی آن را من نه جنسی می شوم نه جنسیتم را کنار می گذارم و نه حذف می شوم این سه محور کلی به عقیده حقیر از ظرفیت بالاتری برای معناسازی مبتنی بر رویکرد شریعت و با توجه به شرایط روز برخوردار است اگرچه باز تاکید می کنم همه فواید دیگر حجاب همین امروز و با توجه به تکثر مخاطب می تواند اثرگذار باشد مفاهیمی چون : حجاب ابزار جلب رضایت اولیای دین؛ حجاب ابزار کسب آرامش؛ حجاب و کسب ثواب؛ حجاب و تشبّه به حضرت زهرا س؛ حجاب و ترحم به مردان مجرد! https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند بر مدار امام ۱. تمام پدیده های عالم و روابطی که میان آنها وجود دارد بر محور حق استوار شده است؛ به این معنا که هیچ یک از اجزای هستی، لا اقتضا، بی جهت، رها و بی تفاوت نیستند بلکه دارای سمت و سو و باید و نبایدهای مشخصی هستند و نسبت به جهت خلاف آن، عکس العمل نشان می دهند. اینگونه نیست که طبع بشر هم با مشروب خواری سازگار باشد هم باضد آن «ماخلقنا السماوات و الارض ومابینهما الا بالحق» ؛ «ماخلقت هذا باطلا» ۲. از بین بردن روابط موجود میان پدیده ها یا خارج کردن آن ها از مدار حق، منتهی به می شود و انسان چون مختار است می تواند این مدارها و اتصالات و روابط حق را پاره کند؛ « و الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و ما امر الله به ان یوصل و فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سو الدار» ۳. ، نرم افزار تنظیم روابط چهارگانه انسان بر مدار حق است: رابطه با خدا، خود، انسان ها، طبیعت ۴. ، آیات تشریع الهی است و ، آیات تکوین الهی این آیات همگی نمودهایی از جریان حق در هستی و کاملا بر هم منطبق اند. پس حق با معنای وسیع آن در عالم تکوین، همان حق در عالم تشریع است مثلا اگر آیات تشریع به زوجیت و حرمت زنا و همجنسبازی حکم می کند، طبیعت و نیز با آن منطبق است و به همین حکم می کند. اگر قرآن، را مسئول تامین نفقه و تکیه گاه خانواده می کند فطرت درونی او نیز همین را میخواهد اگر دین، وظایف مادری و همسری را به زن سپرده است طبیعت جسمی و روحی نیز خواهان و حتی نیازمند آن است ۵. پیامبر و امام، قرآن ناطق و تجلی حق مطلق و مطلق حق اند یعنی اگر محتوای قرآن را در قالب انسان بریزیم می شود پیامبر و امام و اگر امام و پیامبر را تبدیل به کتاب کنیم می شود قرآن.« مع الحق و الحق مع علی» به همین دلیل است که خود پیامبر و امام شاقول و مدارحق و باطل اند و تمامی روابط در عالم، باید بر مدار وجود ایشان شکل بگیرد تا هرچیزی درجای خود قرار گرفته و «عدل» به معنای عام آن محقق گردد. حرکت در غیر جهت امام خروج از مدار حق تکوینی و تشریعی است لذا به مقصد نمی رسد پس بزرگترین ، خارج کردن مدار حرکت فردی و اجتماعی بشر از مدار امام و پیامبر است ۶. خروج از مدار امام به گسستن بقیه روابط حق نیز منتهی می شود. نتیجه می شود نسبیت ، نیهیلیسم و بحران هویت درحوزه فردی، فروپاشی و رسمیت پیدا کردن هر نوع همباشی به هر شکل حتی با حیوانات، اصالت قدرت و رفاه در روابط اجتماعی و به هم ریختن طبیعت و پیدایش بحران ، عصر بازگشت به مدار است و اربعین آغاز این بازگشت به امام و محوریت اوست https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند معجزه عشق و حماسه حقیقتا اکسیر نابی است ترکیب حماسه و عشق. آنچه در بُعد عاطفی حماسه عاشورا بیش از هرچیز دیگر زمینه ظهور یافته است همین ترکیب بی بدیل است و همین است که موجب تمایز جنس غم ها و اشک های عاشورایی با غصه ها و اشک های دیگر است ظرفیت بالای تربیتی در مکتب عاشورا و جذابیت بالای آن نیز به همین دو عامل گره خورده است. اشکی که بر حسین ع ریخته می شود ناشی از غم نابودی و ذلت نیست بلکه بر آمده از عشق و حماسه است به همین دلیل است که اشک بر حسین ع ، هم زمان که داغ غمی بر دل می نشاند با نوعی لذت روحی نیز همراه است و این، پدیده عجیبی است. آنچه در پیاده روی اربعین بیش از هر چیز دیگر خودنمایی می کند همین دو عنصر به ویژه عنصر حماسه است بیشتر نوحه هایی که در این مسیر به گوش انسان می رسد حماسی و با مضامینی چون خون خواهی ؛ رجزخوانی و انتظار فرج است تا جایی که انسان بیش از اینکه بار غم را حس کند احساس همراهی و یاری گری و هم جبهگی با جریان تاریخی حق را در خود می یابد و گویی آمده است تا سمت و سوی خود را دراین نزاع تعیین کند و به رخ بکشد. چقدر این حزن همراه با حماسه انسان ساز است و چقدر جذاب و دل رباست. انسان به طور کلی و جوان به طور خاص، گرایشی فطری به عشق و حماسه دارد. اگر این دو گرایش در مسیر درستی قرار گرفت انسان را تا بالاترین قله های معنویت بالا می برد و در غیر این صورت ظرفیت بسیار بالایی برای انحراف در او ایجاد می کند. از عشق؛ به مصادیق دست چندم و بعضا پوچ آن اکتفا کرده و سرگرم می شود و از حماسه، به آنارشیسم و عصبّیت و هوچیگری می رسد. دین به عنوان اصلی ترین نرم افزار تربیت انسان نیز اصلی ترین پایه های تربیت عاطفی را بر همین عشق و حماسه استوار کرده است(الّا الموده فی القربی/ ان تقوموا للّه مثنی و فردی، لیقوم الناس بالقسط) . کدام قرائت از دین می تواند بر همه زرق و برق های چشمک زن و فریبای دنیا غلبه کند و دل و جان جوان را با خود همراه کند؟ دین معقولی که هم مزه عشق را به او بچشاند و هم او را غرق حماسه کند. هر مکتب و دینی هرچند معقول و منطقی بنماید اما اگر نتواند در جوان شور عشق و هیجان حماسه خلق کند توفیق چندانی نخواهد داشت. بر این اساس می توان گفت اساسا جهادی بودن و انقلابی گری (به معنای تحول خواهی مثبت) که با معنویت و حب قلبی به اولیاء الهی همراه می شود اصلی ترین مسیر در اصلاح و تربیت دینی است؛ جوان اگر انقلابی و جهادی شد احتمال انحرافش بسیار کم می شود و اگر نشد تربیتش سخت است و احتمال فسادش بیشتر ؛ چون مشی جهادی و انقلابی، همزمان «معنویت عشق» و «تحرّک مصلحانه و پیش برنده» ای را برای او تامین می کند و او با این دو، هویت مستقل و مقاومی در مقابل هجوم فرهنگ رقیب پیدا می کند. این را همه کسانی که کار تربیتی می کنند باید مدنظر داشته باشند. و این حماسه عاشقانه و انقلابی حسین است که در میان همه غم های انقلابی اهل بیت ع ظهور و بروز ملموس تر و نمایان تری دارد و این معنویت و عشق و حماسه و حرکت و امید و انتظار همه در اربعین در یک زیست مومنانه جمعی به هم می آمیزند. اربعین انقلابی ترین تجمع شیعه است و به همین است که ترسناک است! ع https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند اگر تو نبودی... در برخی روایات نقل شده که هدف از خلقت هستی، وجود و اهل بیت ع است مثل حدیث قدسی مشهوری که فرمود: لولاک لما خلقت الافلاک ای پیامبر اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم سوال: واقعا دلیل خلقت این همه چیز و این همه آدم صرفا خلقت پیامبر و اهل بیت ع است؟ یعنی همه ما طفیلی هستیم؟ به نظرم این گونه روایات را به دوشکل می شود معنا کرد: طبق قرآن، خداوند، عالم را مسخر بشر قرار داده؛ هدف از خلقت انسان هم عبودیت است. معنای ساده ؛ همراستا شدن با جهت واقعی حرکت هستی و قرار گرفتن در مدارجاذبه الهی و رفتن تا خداست حال اگر خدا این عالم را خلق کند اما امکان تحقق هدفش از خلقت را فراهم نکند درواقع نقض غرض کرده است مثل کسی که دوستی را به منزلش دعوت کند اما آدرس خانه را به او ندهد پس خلقت عالم، بدون افرادی که نقشه وطریق عبودیت را به بشر برسانند، بی معنا است طبق قرآن همه ادیان، مراحل مختلف یک دین اند و نسخه نهایی دین نیز با مفهوم امامت کامل می شود به شکلی که بدون آن، گویی نبوت خاتم، اساسا عرضه نشده. و ان لم تفعل فمابلغت رسالته پس خلقت عالم بدون انسان وخلقت انسان بدون و نبی، و دین بدون ولایت و عبث است تحلیل دوم: نشان دادن راه، سخنی است و رسیدن و رساندن سخنی دیگر آیا هدف خدا صرفا این بود که عده ای راه را پیدا کنند یا اینکه حرکت کنند و به مقصد ؟ اگر هیچ کس عملا به نرسد آیا می توان گفت خلقت خدا به هدف و نتیجه غایی خود رسیده است؟خیر. آیا کسی که خود نرسیده می تواند برساند؟ خیر پیامبران و اولیاء دین و در رأسشان پیامبرخاتم همان عبدهای به مقصد رسیده ای هستند که علاوه بر ارائه نقشه راه میتوانند دست بشر را بگیرند و با هدایت باطنی، به صورت عملی و گام به گام بشر را به سوی مقصد ببرند نکته: ، دو بُعد هویتی، دو نوع و درنتیجه دو نوع دارد یک حیات و رشد فردی و یک حیات و رشد جمعی. اگرتحقق هدف خلقت در بعدحیات فردی اقتضا می کند که فرد یا افرادی از بشر به نقطه نهایی برسد تحقق هدف خلقت در بعد حیات جمعی انسان نیز اقتضا می کند که حداقل یک جامعه به هدف نهایی جمعی برسد پیامبر فرصت نکرد جامعه و حکومت ایده آل بسازد وتحقق این مهم، بر عهده امامان افتاد لذا تمام امامان به دنبال تشکیل حکومت ومقدمه سازی برای تحقق جامعه دینی حقیقی بودند واگر ظهور نهایی و تشکیل جامعه دینی نباشد نبوت نبی خاتم هم در رساندن همه جانبه بشر به مقصد ناقص می ماند و بشر در حیات اجتماعی خود به مقصدخلقت نمی‌رسد تحلیل افقهای بالاتر این مبحث دراین مجال نمی‌گنجد https://eitaa.com/taherrahimi
سزد که بر سر خورشید سایه اندازیم کنون که سایه ی شمس الشموس بر سر ماست https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: می خواهمت... درمیان انواع نیت ها و افعال بشری؛ پاره ای از آنها به بودن شناخته می شوند مثل یا مهرورزی اما سوال مهم این است که چرا انسان، ذاتا این امور را مدح می کند ولی چنین تکریمی را برای افعال و غریزی مثل خوردن و خوابیدن روا نمی دارد. نظریات، مختلف است اما آنچه ظاهرا از مجموعه تعالیم دینی برمی آید این است که چون انسان بهره مند از نفخه ای الهی و روحانی است و این با مقدس ترین حقیقت این عالم هم سنخ است(نفخت فیه من روحی) هرعمل و گرایشی که با آن حقیقت متعالی همخوانی بیشتری دارد در ذات انسان نیز مورد تکریم و تقدیس قرار می گیرد و ریشه درکی که از اخلاقی بودن آنها حاصل می شود نیز همین انتصاب به مبداء کرامت و خیر است. چرا انسان از جهل و ضعف و زشتی و هرچه به آنها برمی گردد تنفّر دارد؟ چون این امور با حقیقتی که روح بشر ذاتا به آن متصل است و از آن برآمده است یعنی ذات الهی؛ ندارند. پس این کرامت؛ شرافت و عزت در اوست و انسان اگر خود را آنچنان که هست بیابد؛ کرامت و عزت را می یابد(ولقد کرّمنا بنی آدم). ریشه تمامی گناهان به نوعی جهل؛ عجز، نقص یا زشتی بازمی‌گردد و جوهر؛ توجه به این خود ذاتی و اتصالش به مبداء محض است. قربة الی الله یعنی فلان کار را می کنم برای عبور از نقص ها و محدودیت ها و نزدیکی به مبداء همه خیرها و عزت ها که همسنخ حقیقت من واقعی ماست. پس محور اخلاق از یک طرف توجه دادن به عظمت؛ کرامت و شرافت ذاتی نفس است و از سوی دیگر مقابله و جهاد با منی که می خواهد انسان به باتلاق نقص و عجز و زشتی قانع شود چنانچه فرمود: من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه؛ من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛ الغیبه جُهد العاجز؛ الصّدق عِزّ و الکذبُ عجز؛ ما مِن رجل تکبّر او تجبّر الا لِذلّه وجدها فی نفسه اگر عالم هستی، پوچ و کور و بی حکمت و خالی از علت فاعلی و علت غایی باشد زندگی بشر عقلا از «معنا» تهی می‌شود. با نفی کامل مبدأ و مقصد در نظام هستی (خدا) و نیز قطع ارتباط معنوی افعال بشر از مبدأ خیر، به لحاظ منطقی، محتوایی برای «فعل اخلاقی» باقی نمی ماند به همین دلیل دو مفهوم ایمان و اخلاص، هرچند به شکل فطری و حداقلی اش؛ شرط اثربخشی افعال خیر انسان ها در عرصه معاد است. هنر ؛ این است که اولا از تمام افعال طبیعی نیز فعل اخلاقی می سازد اینگونه که قوّت جسم را می خواهد اما برای خدمت به حق. قوّ علی خدمتک جوارحی؛ غریزه را به کار می گیرد اما برای تثبیت عشق و عفّت؛ تولید ثروت می کند تا ذلت فقر را از خود و جامعه پاک کند ثانیا انسان را با حلقه وصل مستقیما به هسته اصلی حُسن و خیر متصل می کند و از این طریق از فانتزی شدن و بازیچه شدن اخلاقیات توسط نفس و شیاطین جلوگیری می‌کند پ ن : اگر ریشه همه اخلاقیات معنوی نفس و ریشه همه انحرافات ذلت آن است پس یکی از مهمترین کارها در تربیت دینی شکوفایی و اعتبار بخشی به گوهرهای مستتر در نفس انسان هاست که یکی از این گوهرها، «مزّیت های جنسیتی» است. https://eitaa.com/taherrahimi
همین بس است به مدحش محمد است محمد حمید و حامد و محمود و احمد است محمد قسم به شوق اویس و قسم به بهت بحیرا که آفتاب کمالات بی‌حد است محمد چه کوچه‌ها که نشستند در مسیر عبورش به نور و عطر و تبسّم زبانزد است محمد ستارۀ شب مکه، طلوع صبح مدینه به یُمن آیِنه خورشید مشهد است محمد اگر چه بین رسولان سر آمد است سرآمد به رسم حُسن ختام آخر آمده‌ست محمد و باز می‌رسد از جانب حجاز سواری که هر که دید بگوید است محمد محمد جواد شرافت