eitaa logo
وحدت وجود
373 دنبال‌کننده
539 عکس
506 ویدیو
167 فایل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅༼﷽༽༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇 برخیز و به نزد آن #نکونام درآی در صحبت آن یار دلارام درآی زین دام بُرون جه و درآن دام درآی از در اگرت براند از بام درآی ─༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇✨𖠇༅࿐ྀུ༅࿇༅─
مشاهده در ایتا
دانلود
وحدت وجود
بسم الله الرحمان الرحیم توحید حقیقی همان وحدت وجود می باشد که به تعبیر امام خمینی(ره) منطبق بر آیات
💫🌨✨﷽✨🌨💫 📜 وحدت وجود: [ رجعت] [] ( ) وحدت وجود در کلام ائمه معصومین:👇 درکلام ،محمد مصطفی(ص) – بخش اول درکلام ،محمد مصطفی(ص) – بخش دوم درکلام (علیه السلام) درکلام (علیه السلام) و (علیه السلام) درکلام (علیه السلام) درکلام (علیه السلام) درکلام (علیه السلام) قسمت اول درکلام (علیه السلام) قسمت دوم مبنای قاعده در کلام (علیه السلام) : درکلام (علیه السلام) 🕊----•*•🍃🌺🍃•*•----🕊 📍نصوص: 📋 اصطلاحات: [اطلاق اول] [اطلاق دوم] ( ) (متن) 🥀 فَص حِکمَة حُبیِّه فِی کَلِمة حُسینیّه🍂 🍃 📚مصباح الهدایة «حضرت امام خمینی رحمت الله علیه» ( ) از دیدگاه امام خمینی 🕊----•*•🍃🌺🍃•*•----🕊 🕊----•*•🍃🌺🍃•*•----🕊 فایل های صوتی اسلامی اسلامی عرفان استادیزدانپناه عرفان استاد امینی نژاد و تنبیهات نمط ۸ و ۹ در فهم قرآن استاد امینی نژاد 🌹----•*•🍃🌺🍃•*•----🌹 برخیز و به نزد آن درآی در صحبت آن یار دلارام درآی زین دام بُرون جه و در آن دام درآی از در اگرت براند از بام درآی مولانا 🌸🍃🌸🍃🌸 🆔eitaa.com/vahdatevojoodbezabanesade
⭕️ ⃣ فَص حِکمَة حُبیِّه فِی کَلِمة حُسینیّه 📜 حمد مر حقیقت حمد را به صورت غیبی احدی صمدی، در جمیع مراتب عالی و دانی، و شهود حمد مر حمد را به وجه تفصیلی در تک تک مرایای شئون ذاتی حضرت وجود. 📜 و اما بعد، این وجیزه رساله ای ست در فص حسینی که در أمر حقیقت حبّ و عشق نگاشته شده و همچو یوسف پری رو، از قعر چاه صدر «حسینی مشربی» به در آمده و از شدت پری رویی در بازار معرفت بر اهلش عیان و نهان گشته، و با ناز و کرشمه دل از بیدلان محمدی ربوده، و اکنون خیال باز پس دادن ندارد. 📜 و چون قلم، کمر همّت بر رسالت خویش گماشته، و خود را مأمور به اظهار حقایقی چند میداند، با طلب خویش جوهر حقیقت را بر جان و دل لوح افشانده و سخن از عالی ترین تعین و دانی ترین ماهیت میزند، چرا که جز این شخص هیچ احدی را یارای محاذات و مضاهات تامّ و تمام با حقیقت حضرت جانان نیست. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم، ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِين»،«فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ،خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ». 📜 لیکن سرّ محاذات تامّ و مضاهات اتمّ در این تعیّن، به دلیل خسران ذاتی وی، و عدم وجود حدّ یقف برای حقیقت اوست، و چون او بی حد، و حق نیز مطلق است، بدین دلیل تنها اوست که صاحب لوای معرفت بوده، و پرچم دار میدان عشق و محبت است. 📜 پس همین سردار و سالار عشق است که طالب ظهور در مرآت ذاتی خود، و شایق شهود ذات اش در جمیع مرایای شئونات خویش است. پس او همان کنز مخفی ای ست که عشق به شهود تفصیلی خود در متن ذات خود را دارد، که همین عشق موجب ظهور و بطون او شده و باعث معروفیت و مجبوبیت و مخلوقیت وی گشت. «کنتُ کنزاً مخفیاً فأحببتُ أن أعرف فخلقتُ الخلق لکی أعرف». 📜 پس ای عزیز، مصداق ضمیر مرجع «کنتُ و احببتُ و خلقتُ» و فعل شیرین «اعرف» را پیدا کردی؟ پس اگر به لطف الهی از آن آگاه شدی، لب ببند و خموش باش، چرا که: في قلوب الأحرار قبور الأسرار، والسرّ أمانة الله تعالى عند العبد، فافشى بالتعبير عنه خيانة، والله تعالى لا يحب الخائنين، وأيضا فإن الأمور المشهودة لا يستعمل فيها إلا الإشارة والإيماء، واستعمال العبارات فيها إفصاح بها وإشهار لها، وفي ذلك ابتذالها وإذاعتها، ثم إن العبارة عنها لا تزيدها إلا غموضا وانغلاقا، لأن الأمور الذوقية يستحيل إدراك حقائقها بالعبارات النطقية، فيؤدي ذلك إلى الإنكار والقدح في علوم السادة الأخيار. 📜 ای عزیز، اگر تأملی کنی، به تعلیم الهی، علت جعل مصداق ضمیر افعال فوق در حدیث کنز مخفی، به همان گونه که به آن اشاره کردم را خواهی دانست، چرا که این کلام حضرت غیب است که در توقیع ناحیه ی مقدسه در زیارت رجبیه میفرماید: لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ. 📜 عزیز دلم، بدان که «لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» مقامی ست، و «إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ» مقامی دیگر، پس این دو را با هم خلط مکن، چنان که حضرت محبوب در لوح محفوظ نیز از این دو مقام چنین اخبار نموده است: 🔘 فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ 🔘 قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ 📜 پس بعد از اینکه عارف به این سرّ مکتوم شدی، بدان که فصّ عبارت است از خاتم(نگین انگشتر) علوم هر مرتبه ای از مراتب وجود و صورت احدیت جمع آن، و خلاصه و چکیده و جوهره ی ذوق هر دایره ای از دوایر اذواق، که صاحب فص در نقطه ی مرکزی آن ذوق قرار دارد، و نقش هر فص نشان دهنده ی معنویت آن فص است. 📜 و حکمت عبارت است از قواعد و ضوابط مسائل علمی مربوط به هر فص از فصوص انسانی، و تعریف ذات الهی از حیث تعینش در آن مرتبه، و همچنان تعریف و معرفت به عین ثابته ی کسی که در آن و بدان حکمت ظاهر شده است. 📜 و مقصود از کلمه، عین ثابت آن شخص نامبرده است، از جهت خصوصیت و بهره ی مشخص او و توابعین او از حکم حق تعالی، یعنی شریعت و طریقت او که از همان جهت «ولیّ و نبیّ» نامیده میشود. و برای هر کلمه یعنی عین ثابت هر شخصی، کمالی نسبی است که اختصاص بدان کلمه دارد. و در تعریفی دیگر کلمه هیئت اجتماعی حرفیه از حروف نفس رحمانی ست، که با حرکت حبّی آن نَفَس، آن حروف مجتمع توسط آن کلمه در عوالم مختلف به صورت تناکح با یکدیگر ظاهر شده و طالب شهود مولّدات گوناگون اند. و هر کلمه ای، بخشی از حقیقت نوع انسانی ست که جامع و فراگیر آن بخش های حقایق، دارای سه مرتبه ی کلی اند، که عبارت است از: مرتبه ظاهر و مرتبه باطن، و مرتبه جامع بین این دو مرتبه ی ظهور و بطون که مرتبه ی اعتدال آن مراتب است. 📜 پس بعد از اینکه این مقدمات را دانستی، بدان که منبع و منشأ أمر حبّ و مرکز دایره ی شهود و ذوقِ «حقیقت عشق» است، یعنی اوست اول و آخر و ظاهر و باطن هر عشقی، و اوست همراه و هم رتبه ی هر عاشق و معشوقی.. 📚 رساله ⏬⏬ ⏬⏬ 🆔
⭕️ ⏬⏬ ⏬⏬ 2⃣ 📜 و اوست حقیقت و تعیّن هر محبّ و محبوبی، و اوست وجود و ماهیت هر لیلی و مجنونی. و اوست محبّ و محبوب در تعین هر متعینی، و اوست کنز عشقی که طالب و بی قرار شهود خویش در قید و تعینِ «ظهور و بطون» است، و اوست حکمت هستی مطلق عشق و عاشق و معشوق، و اوست یکتا عاشق و معشوق نظام وجود که کسی هم ره و همراه او نبوده و نیست، و نخواهد بود. «كَانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ وَ الآنَ كَمَا كَانَ». 📜 و حال اگر در پی حکمت حبّ و عشقی بدانکه: عشق حقیقتی ست غیبی، و مطلق از اطلاق و تقیید، که هم با همه و هم بی همه است، و آن «همه» همان شئونات وجود خویش و آن «بی همه» همان مقام اندراجی و اندکاکی اوست که در آن مقام نشانی از کثرت و اعتبار کثرت نیست. لیکن این که از لسان او سخن وی را نقل میکنند که گفته است: «كنتُ كنزاً مخفياً فاحببتُ أن أعرف فخلقتُ الخلق لكي أعرف»، اخبار از اعتبارات مقامات وجودی اوست که «کنتُ کنزاً» مقام بی مقام حقیقی او و دیگر مراتب، اعتبارات وجود مطلق از اطلاق و تقیید اویند، که عبارت است از: 🔘 مقام «مخفياً»: که نشان از مقام احدیت غیبی و بطونی حضرت عشق دارد. 🔘 مقام «فاحببتُ أن أعرف»: که اشاره به مقام شق عشق به عاشق و معشوق و حرکت حبّی این دو لیلی و مجنون از بهر وصال، به سوی کمال معروفیت است. یعنی شهود ذات عشق مر ذات خود را در مقام احدی موجب میشود که آن مقام اخفای غیبی از بطون خویش به در آمده و شوق و تعشق ظهور و اظهار داشته باشد، به لسانی دیگر جنبه ی باطنی در مقام معشوقی و جنبه ی ظاهری در مقام عاشقی در طلب نکاح و جماع با یکدیگر اند که نتیجه اش هزاران هزار ولد و فرزند اسمائی و اعیانی ست، که ثمره ی این مقام همان «فخلقتُ الخلق لكی أعرف» است که نشان از ظهور و اظهار اعتبارات بی حد و حصر وجود مطلق حضرت عشق است. 📜 پس دانستی که عشق به خودی خود در مقام فوق اطلاقی خویش، نه طالب ظهور است و نه شایق بطون، بلکه «فارغ از فراغت از این دو حیثیت» است. لیکن مقام احدی غیبی طالب بطون و خفا، و مقام معروفیت و محبوبیت عشق، طالب ظهور و اظهار تن سیمین عریان خویش است. 📜 عشق در مقام احدی خویش غیر سوز است، یعنی غیرتش غیر نمیگذارد و هیچ تعینی را قبول نمیکند(که این عدم قبول تعین، خود قید و تعین است)، لیکن در مقام اظهار خویش، بر تن عریان خود هزاران هزار جامه و لباس در بر کرده و یار و اغیار را در هم خلط نموده و با مکری عظیم، چنان آن فآن صورت عوض میکند که اصلا قابل شناخت نیست، چنان که حبیب خویش با لسان وی چنین گوید: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك»، و خود با زبان بی زبانی چنین میسراید: «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ». 📜 حال که اینها را فهمیدی، بدان که معشوق ازلی خود برای خویش در پی عشّاقی عاشق بود تا نسبت عشق ظاهر شده و حکم عاشقی و معشوقی عیان شود. پس فتنه ای در این میان انداخت، و آن کید و مکر، «عرضه ی خویش بر غیر و اغیار و یار و شهریار بود». «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ،وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا». 📜 و ثمره ی این عرضه، قیامتی بود از جنس عشق، تا هر شئ هر چه دارد از کمون غیبی خویش استفراغ کرده و نطفه ی ذاتی خویش را عیان کند. «خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ ﴿۶﴾ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ﴿۷﴾ يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ ﴿۹﴾».(بسیار در ماء دافق و در کلمه یوم دقت نما). 📜 در این میان، برای کمال اظهار عشق در تعینی ثابت، نیاز به مرآتی وسیع و بسیط و آینه ای صاف و ساده و آبگینه ای صادق و مستقیم بود، که این أمر را بعد از امتحان و ابتلایی مبین، تعین حسینی بر عهده گرفت تا سردار میدان حبّ و سالار دایره عشق باشد.«إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ». «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا». 📜 پس فهمیدی که ثمره ی حقیقت عشق، حرکتی ست حبّی، از علوّ به دنوّ، از نزول به صعود، از اندماج به انفجار، از اندکاک به انفطار، از علم به عین، از غیب به شهادت، و بالعکس. که نتیجه ی این سلوک حبّی، کمال استجلاء برای ذات حق و تعیّن خلق است. 📜 حال که حسین سردمدار این میدان گشته، پس جمیع اشیاء اعم از انسان و ملک و حیوان و نبات و جماد(و انسان اعم از ولیّ و نبیّ و رسول و انسان های عادی)، بباید از کانال تعین حسینی، عشق و احکام و لوازم آن را دریافت کنند، هر چند خود این سخن هم خالی از تسامح نیست، چرا که در نظام وجود غیر حسین نیست تا فاعل و قابلی در کار باشد. فافهم.. 📚 رساله ⏬⏬ ⏬⏬ 🆔
⭕️ ⏬⏬ ⏬⏬ 3⃣ 📜 حال بعد از اظهار و کتمان حقایقی چند در تعین حسینی، باید در پی تعریفی الهی از لوازمات و احکام و صفات این تعین هم باشیم تا رنگ و لون او را نیز بدین طریق عیان نماییم. 📜 حسین اسمی ست از اسمای اعظم حضرت عشق، چنان که اعظم بودن او به بی قیدی و به اطلاق و لابشرطی اوست، نه به اعظمیت ظاهری و باطنی و روحی و معنوی و جسمی و عنصری. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اَللَّهُ أَكْبَرُ فَقَالَ اَللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ فَقَالَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَدَدْتَهُ فَقَالَ اَلرَّجُلُ كَيْفَ أَقُولُ فَقَالَ قُلْ اَللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفُ». 📜 او حقیقتی ست که خود و اهل بیتش از اشتقاقات مکنون ذات عشق اند: هذا و أنا فی فعالی شققت له اسما من اسمی. و هذا و أنا شققت له اسما من اسمی. و هذه و أنا و الارض فاطم اعدائی من رحمتی یوم فصل قضائی و فاطم اولیائی عما یعیرهم و یشینهم فشققت لها اسما من اسمی. و هذا و و أنا شققت اسمیهما من اسمی هولاء خیار خلیقتی و کرام بریّتی بهم آخذ و بهم أعطی و بهم أعاقب و بهم أثیب، فتوسل بهم الی. 📜 و او تعینی ست که در عین سرایت در جمیع اسماء و اعیان، در مقام طهارت ذاتی اکمل اشمل اتمّ، متمکن متلون بوده که تصور آن هم برای ما مشکل است چه رسد به تحققش. «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا» ، «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی ذِکْرُکُمْ فِی الذَّاکِرِینَ وَ أَسْمَاؤُکُمْ فِی الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُکُمْ فِی الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُکُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ وَ آثَارُکُمْ فِی الْآثَارِ وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ». 📜 جدّش در مورد تعین او چنین فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط». که در این جمله ی کوتاه حقایقی بس ظریف و عمیق نهفته که افکار و اذهان هر خسی، و ابصار و اذواق هر کسی بدان نرسد. 📜 پدر نازنینش در مورد سردار عشق بودن او چنین فرمود، قال علی علیه السلام: «هذا مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَآءَ لَا يَسْـبـقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ؛ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ». که حقیقتا وصفی الهی ست برای چنین شخصی، مخصوصا فقره ی آخرش که میفرماید: «لَا يَسْـبـقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ؛ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ»، که این فقره اشاره به مقام لامقامی و کنایه از بی قیدی اوست. «يا أهلَ يَثرِبَ لا مُقامَ لَكُم»، پس بدانکه او امیر اهل یثرب است. 📜 و در توحید او همین بس که چنین سخنی از دهان مبارکش صادر شده: «كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ». 📜 و در محبوبیت او همین کافی که حضرت حق با لب محبوب خویش بوسه بر لب و گلوی وی میزند. و در مقبولیت او همین بس که حضرت ختمی در صلات ظهر، سجده ی خویش را طولانی نمود چرا که حسنین بر پشت او بودند. 📜 و در دردانگی او همین کافی که حضرت عشق همه چیز به وی بخشید و همه چیز را از او ستاند، اعنی حضرت وجود در تعین حسینی هم در بسط تمام بود و هم در قبض اتمّ، هم در جمال کامل، هم در جلال اکمل. 📜 و در علوّ درجه ی او همین بس که چنین واقعه ای بر او رخ داده که «شقی ترین شخص و تمام ترین مظهر دنیا بر صدر او نشسته» و «سعید ترین فرد ولایت عشق» در زیارت ناحیه مقدسه این ذبح عظیم را این چنین شرح می‌دهد: «وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِکَ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِکَ بِیَدِهِ، ذابِـحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ». و در اینجا سرّی ست بس دقیق، و علمی ست بس عمیق که نصیب هیچ شخصی از اشخاص نمیشود مگر اینکه به رمز تطابق قوسین رسیده، و به حکمت تقابل و تصادف و تلاقی دو نقطه ی مقابل دایره ی وجود نائل آمده باشد. «ثمُ‌َّ دَنَا فَتَدَلیَ‌ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‌». 📜 و برای اوست اسفار اربعه ی عشق که در ادعیه ی حضرت ختمی چنین از آن پرده برداشته شده: «اللهُم ارْزُقْنِي‏ حُبَّك‏ وَ حُبَّ ما تُحِبُّه‏ وَ حُبَّ مَن‏ يُحِبُّکَ وَ العَمَلَ َ الَّذِي ْ يُبَلِّغُنِي اِلي حُبِّکَ وَ اجْعَل‏ حُبَّك اَحَبَّ الاَشياءِ اِليَّ».. 📚 رساله ⏬⏬ ⏬⏬ 🆔
⭕️ ⏬⏬ ⏬⏬ 4⃣ 📜 و برای اوست سفینه ی وجود که حمّال اسماء و اعیان است. «إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ». «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ»، و آنان را (اعنی اسماء و اعیان را) در بحر غیب و علم، و در بَرِّ شهادت و عین، بهر اظهار کمال و جمال حمل میکند. 📜 و اوست نار عشقی که در جایی میسوزاند از بهر علوّ، و در جایی به آتش میکشد از بهر دنوّ، او که مُخرج جمیع اعیان از حدّ و حدود است. قال رسول الله (ع):«إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً»، «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»، «يَا مَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دَانٍ، وَ فِي دُنُوِّهِ عَالٍ». 📜 و برای اوست مقام کعبه ی عشّاق، چنانکه جزای زیارت او، برابر با زیارت حقیقت عشق است. «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ». و لسان مقام اوست که میگوید: «مَنْ رآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ»؛ و با غزلی غریب چنین میسراید: «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا». 📜 و اوست مقصد و مقصود نظام هستی، و اوست نقطه ی مرکزی دایره ی وجود، و اوست ثمره ی نکاح عشق با خویش، و اوست میوه ی شجره ی طیبه ی حبّ، و اوست ابتدا و انتها و عیان و نهان جهان، و اوست مَظهر ذات حضرت جانان، و اوست مُظهر اسماء و اعیان، و اوست شریعت و طریقت و حقیقت عشق، و اوست حکم و حاکم و محکوم و جزای مِهر، و اوست مبدأ و معاد و قیامت جان، و اوست صراط و دوزخ و جنت و جنان، و اوست کتاب و لوح و قلم، و اوست درد و لذت و اَلم، و اوست علم و عالم و معلوم، و اوست عارف و معروف و بحرالعلوم، و اوست عاصی و راضی و قاضی، و اوست دنیا و رؤیا و بازی، و اوست وجود و ماهیت هستی، و اوست دلیل هوشیاری و مستی، و اوست بسیط الحقیقه کل الاشیاء، لیس بشئ منها.. 📜 ای عزیز، همه ی آنچه گفته شد، قطره ای از لوازم و احکام و الوان و خصائل تعین حسینی بود، گر چه همه ی آن نبود، لیکن این جمله نیز گفته شد تا با حصول معرفتی اجمالی، تناسبی که مابین تو و اوست، بِجُنبد و آن مناسبت ذاتی و صفتی و حالی و مقامی اظهار شود، تا موجب وصل و وصال تو و آن دردانه ی نظام وجود گردد. 📜 اگر گمان کنی حقیقت همه ی آنی ست که در اینجا بیان شد، بدانکه سخت در اشتباهی، چرا که نه حقیقت مطلق از اطلاق و تقیید قابل حدّ و حصر است و نه میتوان همه ی آنچه را که هست مکتوب کرد. «وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ». 📜 پس ای طالب حقیقت، بدان هر آنچه که در این فصّ گفته شد، اعتبار اندر اعتبار بود، بلکه خود حسین هم اعتبار است چه رسد به احکام و الوان و لوازمات او، و اگر بپرسی اعتبار چیست؟ گویم اعتبار حیثیتی ست متجلی شده بر جان معتبِر مدرِک که خود مدرِک آن حیثیت را متعین نموده و اعتبار کرده است، به طوری که مدرَک شانی از شئون وی بوده و او از اتّحاد این ادراک با جان خویش، و با نظام وجود غافل است. و اگر به لطف الهی از این غفلت به در آید، میبیند که هر آنچه در نظام وجود هست، حیثیّتی ست که او اعتبار کرده و خودش نیز اعتبار و حیثیتی بیش نیست، و در نفس الامر، حقیقتی نیست مگر یک وجود فوق اطلاقی صمدی احدی، که حضرت جانان از آن به لفظ «هو» یاد کرده است. «إنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ». 📜 ای عزیز، بدان حقیقت ماورای این حرف و سخن، و مافوق این گفت و گوست، پس در جمیع احوال، منعطف و آزاد و رها باش، تا اگر روزی کسی آمد و همه ی این سخنان و همه ی این عقاید را زیرو رو و منقلب نمود، در اعجاب فرو نرفته و مسجون بهت و حیرت خویش نگردی. «فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ». ⛔️ ترقیم این متون من باب مشغولیت نفس و برای آشنایی با مبانی اکابر محققین از طایفه ی عرفاست، پس مبادا گمان کنی عقیده ی راقم این است و غیر این نیست، چرا که نگارنده در پی آن است که از این قوم نباشد، چنان که لوح قرآن از آن قوم چنین یاد میکند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ». نهان با محرمی رازی بگفتند جهانی را از آن اعلام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی را چرا بدنام کردند؟ 🔰 وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيل. 📚 رساله