eitaa logo
فلسفه ذهن
890 دنبال‌کننده
137 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
⏰ این پرسش مکرر مطرح می‌شود که در ، بحثی متناظر با مفهوم آگاهی () وجود دارد و آیا از این مفهوم در استدلال‌های مربوط به چیستی نفس، استفاده شده است؟ ⏰ مفهوم (و به ویژه : Phenomenal Consciousness) در معاصر، به تجربیات درونی ارجاع می‌دهد؛ یعنی به همان کیفیات سابجکتیو که بصورت مثلا غم و شادی و خشم و درد و لذت و ... تجربه می‌شوند. آگاهی بدین معنا چالش اصلی و مسئله دشوار معاصر قلمداد می‌شود و انواع تئوری‌ها به منظور تبیین فیزیکی آن ارائه و مخدوش شده است. ⏰ در فلسفه اسلامی اما عمده تمرکزها و استدلال‌ها پیرامون ، بر محور مفهوم علم و بعضاً می‌چرخد. ادراک حسی هم از جنبه اطلاع مفهومی از محتوا و نه از جنبه آن. مثلا ادراک بصری دریا (یا تصویر هر ابژه عظیم الابعاد) از این جهت مورد بحث قرار می‌گیرد که آیا دریافت آن صرفا توسط چشم و مغز امکان‌پذیر است یا نه. استدلالی که بر ابعاد محتوای ادراک حسی و مشخصه‌های اطلاعاتی آن تکیه دارد و نه بر کیفیت پدیداری (مثلا لذت یا ترس) حاصل از ادراک آن. یا مثلاً استدلال‌هایی که بر تجرد علم تکیه می‌کنند، عمدتا بر امکان یا عدم امکان تحقق محتوای علم در مغز یا هر پایگاه فیزیکی دیگر تمرکز دارند. ⏰ این قبیل استدلال‌ها در واقع محتوای التفاتی را برجسته می‌کنند. - که نزدیکترین آن‌ها به مفهوم علم، حالاتی مانند تفکر و باور در فلسفه ذهن هستند - البته جزو مسائل دشوار فیزیکالیستی بحساب می‌آیند و برخی فیلسوفان معاصر، طبیعی‌سازی () را در کنار طبیعی‌سازی ، دو مسئله اصلی فیزیکالیسم می‌دانند. ولی به هرحال مسئله آگاهی پدیداری از مسئله حیث التفاتی جداست و آن‌چه در ادبیات معاصر با توافقی گسترده به عنوان مسئله محوری تلقی شده و موضوع انواع استدلال‌ها درباره ماهیت ذهن قرار گرفته، همین مسئله آگاهی و کیفیات پدیداری‌ست. (بازنمودگرایان سعی می‌کنند آگاهی پدیداری را به حیث التفاتی تقلیل بدهند و از این طریق، راه حلی برای آگاهی ارائه دهند) ⏰ آن‌چه در نظر فیلسوفان مسلمان اما - از فارابی و گرفته تا - مهم می‌نمود، علم به معنای حیث التفاتی بود و اساسا آگاهی پدیداری در مباحث ایشان پیرامون نفس، جایگاه خاصی نداشته است. اینان حتی در شمارش نیز از مراتب مادون (قوای حاسه) گرفته تا قوه عاقله، جایگاهی برای قوای متناظر با تجربه در نظر نگرفته‌اند. این‌که استدلال‌های سنتی فیلسوفان مسلمان در باب تجرد نفس تا چه اندازه می‌تواند صائب و نافذ باشد، بحثی مجزا و مفصل می‌طلبد. ولی در هر حال باید توجه داشت که موضوع بحث در این قبیل استدلال‌ها عمدتا حیث التفاتی‌ست و نه تجربه پدیداری. ⏰ سنت فلسفی اسکولاستیک در جهان غرب نیز به تبع رویکرد فوق، بر ماهیت علم و ادراک تکیه کرده‌ و حتی هم برای استدلال به نفع ذهن غیر فیزیکی، انواع تفکر را محور بحث و استدلال قرار داده است. شیفت مباحث از محتوای التفاتی/بازنمودی به کیفیت پدیداری، تا حد زیادی متأثر از یافته‌های جدید در نیمه دوم قرن بیستم و تاکیدات مختلف بر هیجانات و احساسات و ... بود که مسئله‌ای متفاوت از تبیین محتوای اطلاعاتی را پیش می‌کشید. ⏰ هرچند این شیفت مهم توجهات هنوز در اتفاق نیفتاده و عمده مهندسان AI به تبع تورینگ و چشم‌اندازهای اواسط قرن بیستم، همچنان بدنبال تولید یا روبات‌های بدن‌مند هستند. بماند که در همین هدف نیز به و تمایزناپذیری رفتاری و کارکردی اکتفا می‌کنند. رویکردهای نوین درباره ساخت به تازگی از زیر آوار التفات‌گرایی در هوش مصنوعی سر برآورده‌اند؛ البته اگر همین‌ها نیز از آفات مدل‌سازی‌های بازنمودگرا در امان بمانند. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ مایکل گرازیانو - استاد و روانشناسی دانشگاه پرینستون - در این گفتگو از دیدگاه دفاع می‌کند👆 ❇️ طبق نظر حذف‌گرایان ( و گرازیانو و ...)، اساسا تجربه پدیداری وجود واقعی ندارد و توهمی بیش نیست. آن‌چه واقعا بعنوان آگاهی وجود دارد، همین جنبه‌های اطلاعاتی و کارکردی است؛ یعنی دریافت و و خروجی‌های زبانی و رفتاری مرتبط با آن. لذا بحث درباره جنبه سابجکتیو و تجربه درونی را باید کنار گذاشت. ❇️ از این منظر هم دارای آگاهی‌ست و می‌توان بزودی به آپلودکردن و انسان‌ها در کامپیوتر هم رسید. نه بدین معنا که روبات‌ها و کامپیوترها دارند یا خواهند داشت؛ بلکه بدین معنا که خود ما هم چنین چیزی نداریم و آگاهی () را باید در حد مطلع بودن () فروکاست؛ در حد پردازش اطلاعات و دسترسی‌پذیری و گزارش‌پذیری و هدایت رفتار و ...؛ به بیان گرازیانو، در حد توجه و توصیفات این توجه. ❇️ دیدگاه حذف‌گرایی البته اقبال چندانی در میان فیلسوفان ندارد؛ چراکه مبتنی بر انکار امر شهودی و همگانی‌ست. ضمن اینکه توهمی‌بودن پدیده سابجکتیو، بسیار چالش برانگیز می‌نماید. توهم در مورد ادراک امر آبجکتیو از لحاظ مثلا تطبیق محتوای ادراک با دنیای خارج، سنجیده می‌شود. اما توهم بمعنای عدم تطابق محتوای تجربه درونی با جهان سابجکتیو عجیب است. و اینکه آیا توهم مختلف، خودش یک حالت ذهنی پدیداری نیست؟ @PhilMind
📜پیش‌همایش بین‌المللی فلسفهٔ ذهن 📣 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفهٔ ذهن برگزار می‌کند 🔥مسابقهٔ ذهن: علم و فلسفه🔥 📚علاقه‌مندان لازم است آثار خود را در وبسایت ویرگول بارگذاری کرده و سپس فرم درخواست شرکت در مسابقه را پر‌ کنند. آثار پس از بررسی اولیه توسط «انتشارات مغز و فلسفه ذهن»، در آدرس blog.mindphilosa.ir منتشر شده و در مسابقه شرکت داده می‌شوند. 🔶اطلاعات تکمیلی دربارهٔ نحوهٔ شرکت در مسابقه به‌زودی در کانال انجمن اعلام خواهد شد. محدودیتی در تعداد و انواع آثار ارسالی وجود ندارد. @Mindphilosa (تلگرام)
📣 پیش همایش بین المللی فلسفه ذهن 🔔 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی برگزار می‌کند: 🔥مدرسه تابستانه فلسفه ذهن ۱۴۰۲ 💥این رویداد با تدریس اساتید شناخته شدهٔ این حوزه امسال به مدت ۴ روز از ۳۰ مرداد تا ۲ شهریور در دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی برگزار می‌شود. ⭐️ مبلغ ثبت‌نام: ۱۰۰ هزار تومان 🌕 به دلیل محدودیت در تعداد، جهت ثبت نام در رویداد لازم است که علاقه‌مندان از طریق فرم زیر اطلاعات خود را جهت بررسی ارسال نمایند: https://forms.gle/p5uQZ1nt5vDQVjG67 ✅ اطلاع‌رسانی‌های بیشتر از طریق کانال‌های اطلاع رسانی ستاد علوم شناختی، سایت و کانال فلسفه ذهن، و انجمن مغز و فلسفه ذهن انجام خواهد شد. www.cogc.ir @PhilMind / www.philmind.ir @Mindphilosa / www.mindphilosa.ir
4_5904316920772956400_1_1.mp3
22.05M
🔖 صوت جلسه آشنایی با فلسفهٔ 👆👆 🎙 دکتر مهدی همازاده ⏰ زمان: سه‌شنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ 📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب 📌 «انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه ادیان‌ومذاهب» با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران» و «انجمن علمی فلسفه دانشگاه اصفهان» @PhilMind
📌 در ادبیات معمولاً دو ویژگی اصلی برای تمایز میان حالات ذهنی و حالات بدنی ذکر می‌شود: و . حیث التفاتی بمعنای درباره‌گی (aboutness) است. یعنی برخی از حالات ذهنی درباره چیزی هستند؛ مثلاً این عبارت را در نظر بگیرید: «علی باور دارد که آسمان آبی است». عبارت «آسمان آبی است» یک گزاره است. باور هم یک حالت ذهنی و معطوف به این گزاره است (یا به این گزاره التفات دارد). 📌 برنتانو شاید اوّلین فیلسوفی باشد که معتقد است آن‌چه میان حالات ذهنی و حالات بدنی افتراق می‌دهد، همین خصوصیت درباره‌گی یا حیث التفاتی حالات ذهنی است (Brentano,1874, Psychology from an Empirical Standpoint, p.8). برنتانو واژه “Intentional inexistence” را استفاده مي‌كند؛ يعني فرد می‌تواند باور به چیزی داشته باشد که وجود ندارد یا درباره چیزهایی فکر کند که وجود ندارند. به ‌عبارت‌ دیگر باورهای ما می‌توانند درباره گزاره‌هایی باشند که کاذب باشند. بدین دلیل برنتانو ویژگی التفاتی بودن حالات ذهنی را مشخصه ذهن می‌داند. 📌 بدنبال برنتانو، برخی فیلسوفان ذهن مانند تیم کرین (representational) حالات ذهنی را همان التفاتی‌بودن در نظر می‌گیرند (Crane, 2001, Elements of Mind, Ch.1). حالات ذهنی وقتی معطوف به چیزی باشند، در واقع آن چیز را بازنمایی می‌کنند. بازنمایی یعنی حکایت از چیزی کردن یا نمایش دادن چیزی. مثلاً باور به این جمله را در نظر بگیرید: «ارسطو مبدع منطق بود». اگر ارسطو مبدع بوده باشد، پس این جمله صادق است و بازنمایی‌کننده واقعیتی در جهان. و اگر این جمله غلط باشد، پس واقعیت را درست بازنمایی نمی‌کند. 📌 با این‌حال به نظر برخی فیلسوفان - برخلاف تعمیم برنتانو - تمام حالات ذهنی خصوصیت التفاتی ندارند. از دید ایشان احساسات و عواطف، ویژگی دیگری دارند که مشخصه این حالات است که همان کوالیاست: سابجکتیو یک حالت ذهنی که هرکسی بی‌واسطه و مستقیم، این کیفیت حالات ذهنی را تجربه می‌کند. 📌 اما فیلسوفان طرفدار (repesentationalism) قائل به تعمیم حیث التفاتی به تمام حالات ذهنی (از جمله شامل احساسات و عواطف و ...) هستند. به نظر این دسته از فیلسوفان ذهن، حالات پدیداری نیز یک ویژگی از جهان خارج یا از بدن ما را بازنمایی می‌کنند. مثلاً در ادراک شنوایی موسیقی مرغ سحر، یکسری ویژگی‌های فیزیکی از جنس امواج صوتی در محیط برای ما بازنمایی می‌شود و احساس خاص سابجکتیو که از شنیدن این موسیقی برای ما پدیدار می‌شود، در واقع ویژگی بازنمایی کنندۀ همان ویژگی‌های فیزیکی صوتی است. یا کوالیای درد زانو مثلاً همان ویژگی بازنمایی کنندۀ آسیب بافتی در زانوی من است. 📌 درواقع بازنمودگرایان، آگاهی پدیداری یا کوالیا را به حیث التفاتی تحویل می‌برند و تمام حالات ذهنی را حالاتی التفاتی می‌دانند که چیزی را بازنمایی می‌کنند. در نتیجه به نظر ایشان، حل مسئله حیث التفاتی (به هر طریق)، به حل آگاهی نیز خواهد انجامید. @PhilMind
📚 📙 کتاب "اراده آزاد و چالشهای علمی و فلسفی معاصر" به مهمترین مسائل کنونی پیش روی اراده آزاد/اختیار از منظر علمی و فلسفی می‌پردازد. 📗 فصول اول و دوم، به چالش دیرپای ویژگی آزادی اراده و می‌پردازند. این مسئله به اجمال چنین است که ویژگی آزادی اراده که در آن ما خود را در مقام تصمیم آزاد می‌یابیم، چگونه با جهانی متعین که در آن تنها یک سلسله از رویدادها قابلیت تحقق دارد قابل جمع است. 📕 کتاب در فصل سوم بر چالش میان عدم تعین‌گرایی و ویژگی تمرکز می‌کند و در فصل چهارم و پنجم، دو چالش‌ برآمده از علم جدید در برابر ویژگی عاملیت ارادی را محور قرار می‌دهد: چالش اخیر برخاسته از و روان‌شناسی تجربی، و چالش " و " در برابر ویژگی عاملیت ارادی. فصل ششم نیز با تبیین ویژگی‌های کنشگری انسان، چالش میان نظریه استاندارد کنش و ویژگی سوم ، یعنی عاملیت شخص کنشگر و در واقع خودتعین‌بخشی او را موضوع بحث قرار می‌دهد. 📒 این کتاب با دبیری علمی دکتر نیما نریمانی و زیر نظر دکتر سید حسن حسینی از سوی نشر پارسیک و در ۲۷۰ صفحه منتشر شده است. @PhilMind
فلسفه ذهن
📣 پیش همایش بین المللی فلسفه ذهن 🔔 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفه
برنامه مدرسه تابستانی فلسفه ذهن؛ انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
تئوری علّی محتوا ۱ 🚨جری فودور در نظریه علّی محتوا یا «تئوری وابستگی نامتقارن» (asymmetric dependence) سعی دارد با استفاده از ارتباط علّی مصداق خارجی با نماد آن مصداق در ذهن، این نماد راجع به آن مصداق (که همان معنای نماد هم است) را توضیح دهد. 🚨تلاش فودور از آن‏جا که به تعهد دارد، معطوف به این است که محتوا و معناداری را به مفاهیم و حقایق فیزیکی تقلیل دهد؛ بگونه‌ای که در تبیین ، مجدداً از واژگان و مفاهیم التفاتی و معنایی بهره نبرده باشد. معنا در واقع تلاشی است برای تصویرکردن فرآیندی که تبیین می‌کند چگونه اُبژه‌های [بیرونیِ] تفکر با نمادهای آن در زبان فکر (LOT)، جفت می‌شوند و در نتیجه، این نمادها دارای آن محتوا و درباره آن اُبژه‏ی بیرونی خواهند بود؟ وی صراحتاً این اقدام را به منظور سد یکی از مهم‌ترین مسیرهای استدلال به سود (و هرگونه تجردگرایی) انجام می‌دهد. 🚨فودور اعتقاد به یک سیستم درونی دارد که با زبان تفکر کار می‌کند و یک ارگانیسم در هریک از گرایشات گزاره‌ای (باور، میل، تردید، ...)، با این سیستم درونی، رابطه‌ای محاسباتی برقرار می‌کند. این سیستم بازنمایی درونی، باید محتوایی شبه گزاره‌ای داشته باشد. مثلاً اگر گرایش گزاره‌ای من عبارت است از: "باور" به اینکه "باران می‌بارد"، یا "میل" به اینکه "باران ببارد"، محتوای سیستم بازنمایی درونی، "باریدن باران" خواهد بود. و انواع مختلفی از گرایشات (باور و میل و آرزو و تردید و ...)، از طریق انحاء مختلف رابطه محاسباتی ارگانیسم با این سیستم بازنمایی درونی، شکل می‌گیرد. 🚨بنابراین طبق دیدگاه فودور، در سیستم بازنمایی درونی، مثلاً محتوای "باریدن باران" را در قالب نمادهای زبان تفکر (یا همان زبان ذهن) داریم که بر حسب نوع ارتباط ما با این سیستم بازنمایی، می‌تواند باور به این محتوا یا میل به این محتوا یا آرزوی این محتوا یا ... در ما ایجاد شود. 🚨در سنت ، محتوا و دربارگی فکر، در چارچوب تبیین می‌شود؛ چه آن‏که اصل محتوا از قبیل ادراک حضوری است؛ حتی اگر معلوم بالعرض، حصولی باشد و نه حضوری. به هر حال در موارد نیز، معلوم بالذات، از سنخ و حاصل اتحاد جوهر نفس شناسا با مرتبه وجودی مجرد اُبژه خواهد بود و مواجهه با مرتبه مادی آن (در کنار سایر شرایط ادراک حصولی)، زمینه‏ساز اتحاد درست (یا اشتباه) نفس مدرِک با آن مرتبه وجودی مجردِ معلوم و در نتیجه درک درست (یا اشتباه) اُبژه می‏باشد. (ر.ک: ، 1430ه.ق، اسفار اربعه، ج3، صص264-247) روشن است که این راه حل، تا چه اندازه مبتنی بر پذیرش و حتی تجرد معلوم بالذات است. 🚨فودور در ابتدای تئوری خویش، این سؤال را مطرح می‌کند که "چه چیزی، کانتکست را با بازنمایی‌های ذهنی تنظیم می‌کند؟ مثلاً اگر در زبان محاوره، لفظ یا نماد water را برای بیان H2O بکار می‌برند، چنین وضعیتی در زبان ذهن نیز برای نمادهای این زبان باید برقرار باشد." و سپس برای پاسخ به این پرسش، می‌نویسد: "من فکر می‌کنم داستان علیت، یک مسیر امیدبخش برای طبیعی‌سازی هر محتوایی در تئوری بازنمایی ذهن پدید می‌آورد" (Fodor, 1989, psychosemantics, pp.97-98.) ادامه دارد ... @PhilMind
🔻 - بعنوان یکی از رویکردهای معاصر در - شامل روباتیک شناختی، روباتیک توسعه‏یافته، سیستم‏های محاسبه خودآگاه و ... است. 🔻 در روزهای اول پیدایش، با مسئله «چگونگی انجام عملکردها» پیوند می‏خورد و غالباً ‌زیرمجموعه رشته مهندسی مکانیک قرار داده می‏شد. در سالیان اخیر اما تأکید بر روی انتخاب عملکرد رفته است؛ یعنی «تصمیم‏گیری» درباره اینکه «چه عملی انجام گیرد». 🔻روباتیک توسعه‏یافته نیز - که بسیار به روباتیک شناختی مربوط است - و روان‏شناسی توسعه‏یافته را با هم تلفیق می‏کند. ایده این تحقیقات، توانمندسازی روبات‏ها برای «یادگیری» مستمر است. چنین یادگیری‏ای باید روبات‏های شناختی را برای عملکرد در محیطی بسیار پیچیده و بسیار دینامیک با احتمالاتی فراوان، توانمند سازد. 🔻رون برچمن (Ron Brachman) در توضیح مطلب می‏گوید: «یک سیستم شناختی واقعی باید بتواند تبیین کند که در حال انجام چه کاری بوده و چرا؟ این به قدر کافی خردمندانه خواهد بود اگر "بداند" چه زمانی در حال فروافتادن در یک بن‏بست است و چه زمانی نیاز به درخواست اطلاعاتی دارد که از طریق استدلال بیشتر، قابل دستیابی نیست. با به‏کارگیری چنین ظرفیت‏هایی قدرت مقابله‏ای بلوغ‏آمیز با شرایط پیش‏بینی نشده را داراست». 🔻چالش عمیق در این تعاریف و رویکردها اما پسوند «شناختی» است که همچون صفتی رایج و مدشده، برای طیف وسیع و بی‌مرزی از پدیده‌ها و خصوصیات بکار می‌رود. آیا «تصمیم‌گیری» (در )، «یادگیری» (در )، و «دانستن» (در توضیح برچمن) دارای جنبه‌ای سابجکتیو و پدیداری هم هست یا صرفاً در قالب یکسری رفتارها و خروجی‌های قابل مشاهده از منظر سوم‌شخص سنجیده و تعریف می‌شوند؟ آنچه عملا در حوزه فنی هوش مصنوعی جریان دارد و حتی محققان و مهندسان این حوزه بر آن اصرار دارند، در همین حد است. 🔻اگر ماشین بتواند از بین چند گزینه عملکرد در شرایط s1، گزینه درست را به معرض نمایش بگذارد، واجد «تصمیم‌گیری» دانسته می‌شود. و اگر عملکرد درست در محیط‌های بسیار پیچیده دینامیکی (با احتمالات فراوان) را به اجرا درآورد، متصف به «یادگیری مستمر» خواهد شد. و خروجی‌های محاسباتی و رفتاری در راستای دریافت اطلاعات بیشتر و پرهیز از گیرافتادن در بن‌بست، به معنای «دانستن» ماشین نسبت به شرایط مختلف مواجهه تلقی می‌شود. 🔻اما تمام این حالات شناختی (تصمیم‌گیری، دانستن، یادگیری، ...) علاوه بر جنبه‌های کارکردی و رفتاری، دارای یک جنبه درونی هم هستند که از منظر اول‌شخص فاعل شناسا تجربه می‌شود. روباتیک شناختی با تمام هیجان و کاربردهایی که دارد، اما عمیقاً مبتنی بر رویکرد تورینگی (تمایزناپذیری رفتاری و زبانی) است که ماشین "تفکرکننده" را در حد ماشین "عمل‌کننده مشابه انسان خردمند" تقلیل می‌دهد. فارغ از اینکه چنین اعمالی آیا مبتنی بر جهان پدیداری تفکر و تجربه سابجکتیو آن هم هست یا نه؟ آیا مشابهت با عامل انسانی از منظر پدیداری و درونی هم برقرار است؟ 🔻استدلال‌های مختلف فلسفی (مانند استدلال اتاق چینی از جان سرل) نشان دادند که متد تمایزناپذیری رفتاری، علی‌الاصول و فی‌نفسه نمی‌تواند دربردارنده چنین جنبه‌ای باشد. بدین ترتیب چه بسا استعمال پسوند «شناختی» برای این روبات‌ها کمی سخاوتمندانه و بلکه اسراف‌آمیز به نظر می‌رسد (هرچند که این روزها در مورد بسیاری پدیده‌ها و پروژه‌ها و رویکردها رواج دارد). 🔺کما این‌که خود «هوش» هم از این منظر دچار یک تقلیل بزرگ پدیدارشناختی بوده است. البته مادام که هوش مصنوعی را چیزی شبیه این تعریف کنیم، انتظار بیشتری هم نباید داشت: «یک حوزه تخصصی برای ساخت مصنوعاتی با توانایی نمایش رفتارهای تحت کنترل در محیط‏های مختلف و دوره‏های زمانی پایدار» (برینگسجورد، 2014) @PhilMind
📚 📒ویراست سوم کتاب ذهن پدیدارشناسانه به قلم گالاگر و زهاوی در سال ۲۰۲۱ و در ۲۵۷ صفحه توسط انتشارات راتلج به چاپ رسیده است. 📘نویسندگان در این کتاب با تکیه بر سنت - به معنای رویکرد و و و ... در - به دنبال تبیین ماهیت ذهن و نحوه عملکرد آن هستند. 📗این کتاب هرچند پرسش‌های معروف فلسفی در باب ذهن را پیگیری می‌کند، اما درآمیخته با یافته‌های تجربی در و و ... است و منبع قابل توجهی در حوزه و فلسفه بر پایه سنت قاره‌ای فراهم آورده است. 📕ذهن پدیدارشناسانه که تاکنون به ۸ زبان ترجمه شده، دارای ۱۰ فصل است. در فصل ۱و۲ مقدمه‌ای در باب فلسفه ذهن و علوم شناختی و روش‌های پدیدارشناسانه آمده است. فصل ۳ نیز بر و تمرکز دارد. 📔فصل ۴ زمان- آگاهی و ساختار خُرد آگاهی و خودآگاهی را محور بحث قرار می‌دهد و فصل ۵ به و بازنمایی ذهنی می‌پردازد. نویسندگان در تمام این تاملات بر رویکرد پدیدارشناسی و تکیه دارند. 📓فصل ۶ با موضوع و فصل ۷ با موضوع ، مسائل مهم پیرامون این دو موضوع را بررسی می‌کنند. فصل ۸ نیز عاملیت را با رویکرد پدیدارشناسی می‌کاود. خود، شخصیت و هم موضوعات فصول ۹و۱۰ کتاب‌اند. @PhilMind
🔸 جان سرل اعتقاد دارد در سال‌های اخیر، پیشرفت‌های زیادی درباره رابطه ابتناء () بین ویژگی‌ها صورت گرفته است. معنای ادعای ابتناء در این است که بطور کامل به حالات نوروفیزیولوژیک متناظرشان وابسته هستند؛ بدین‌ترتیب که هر تغییر در حالات ذهنی، ضرورتاً با یک تغییر در حالات نوروفیزیولوژیک متناظر، درگیر خواهد بود. مثلاً اگر من از حالت ذهنی «تشنه بودن» به حالت ذهنی «نه چندان تشنه بودن»، تغییر وضعیت بدهم، باید تغییراتی در حالات مغزی من که متناظر با این تغییرات ذهنی من است، اتفاق افتاده باشد. 🔹 سرل تأکید دارد که این نوع از ابتناء، ابتناء علّی است. بحث‌های ابتدایی درباره رابطه ابتناء که در مطرح شد، از سنخ ابتناء علّی نبود. در نوشته‌های ابتدایی مور (1922) و هِر (1952)، ایده این بود که ویژگی‌های اخلاقی بر ویژگی‌های طبیعی مبتنی می‌شوند. بدین معنا که اگر چیزی نیک‌تر از دیگری است، باید بواسطه خصیصه‌ای طبیعی (رفتاری) باشد که آن را نیک‌تر گردانیده است. اما این مفهوم از ابتناء اخلاقی، یک مفهوم علّی نیست؛ یعنی خصیصه‌ای که یک چیز را نیک‌تر می‌سازد، علّت نیک‌ترشدن آن نیست؛ بلکه نیکی آن را برمی‌سازد و تشکیل می‌دهد (Constitute). ولی در مورد ابتناء ذهن بر مغز، پدیده نورونی، علّت پدیده ذهنی است. 🔸 بنابراین حداقل دو تصویر از ابتناء وجود دارد: مفهوم تشکیل‌دهنده (Constitutive) و مفهوم علّی. سرل اعتقاد دارد که فقط مفهوم علّی برای ابتناء ذهن - بدن مهم است. این در حالی است که جیگون کیم اعتقاد دارد ما نباید ارتباط بین رویدادهای نورونی و رویدادهای ذهنی مبتنی‌شده بر آن‌ها را از نوع ارتباط علّی تصور کنیم. ضمن این‌که او ادعا می‌کند رویدادهای ذهنی مبتنی‌شده، هیچ شأن علّی جدا از ابتناء آن بر رویدادهای نوروبیولوژیکی – که نقش علّی کاملاً مستقیم دارند – نخواهند داشت. 🔹 سرل با هر دو ادعای کیم مخالف است. با توجه به آن‌چه درباره مغز می‌دانیم، بنظر سرل واضح می‌رسد که ماکروپدیده ذهنی، کاملاً معلول میکروپدیده سطح پایین‌تر است. بعلاوه، این واقعیت که خصیصه ذهنی بر خصیصه نورونی مبتنی می‌شود، بهیچ وجه تأثیر علّی آن را تقلیل نمی‌دهد. همان‌طور که جامدیت پیستون، بنحو علّی بر ساختار مولکولی‌اش مبتنی می‌شود؛ اما این مطلب، جامدیت را شبه‌پدیدار (فاقدتأثیرگذاری علّی) نمی‌گرداند. به همین‌ترتیب ابتناء علّی سردرد من بر میکرو رویدادهای موجود در مغزم، درد را شبه‌پدیدار نمی‌سازد. (See: Searl, 2008, "Reductionism and Irreducibility of Consciousness", pp.78-79) @PhilMind
روح حیوانی یا در و از جمله در نظر ، واسطه اتصال بین نفس غیرفیزیکی و بدن مادی است که ارتباط بین این دو سطح غیر همسنخ را ممکن می‌سازد. روح حیوانی دارای ماهیتی میانه (نه مادی تام و نه مجرد تام) تعریف شده و البته اعتقاد به آن را می‌توان تا زمان فیلسوفان یونان باستان ردگیری کرد و نیز در تبیین‌های خود از آن بهره گرفته است. صدرالمتالهین در بیان ضرورت نیاز به روح بخاری می‌نویسد: «جوهر نفس از آنجا که از جنس ملکوت و عالَم نورانی محض است، در بدن غلیظ مادّی جرمانی تصرف نمی‏کند تا بگوییم از ترکیب آن‏ها یک نوع طبیعی واحد تشکیل می‏شود، مگر آن‏که واسطه‏ای بین این دو واقع شود که همان جوهر لطیف است و اطباء آن را روح [حیوانی] می‏نامند». البته او از آن‌جا که همچنان ارتباط علّی میان روح حیوانی (بعنوان یک سطح دارای جسمانیت و ابعاد و البته بدون جرم) با دو سطح مجرد تام و ماده تام را مبهم می‌بیند، دو واسطه دیگر در دو سوی بالا (ارتباط با نفس مجرد) و پایین (ارتباط با بدن مادّی) در نظر می‌گیرد: "جسم مثالی" برای تعامل روح بخاری با نفس ناطقه، و "خون لطیف" برای تعامل روح حیوانی با بدن مادی. (اسفار اربعه، 1368، ج۹، صص۷۶-۷۵) صدرا روح حیوانی را در واقع یک نوع «جرم لطیف روحانی» قلمداد می‌کند که ورای این «جسم غلیظ ظلمانی» واقع شده و لطافت و وساطت آن بین ماده و مجرد، گونه‏ای اسباب برای قوای نفس پدید آورده تا در اعضاء بدن سریان یابند. در واقع قوای نفس در وهله اول به این جرم لطیف بخاری تعلق می‏یابد و بواسطه آن در وهله ثانی، در اعضاء بدن منتشر می‏شود. (همان، ج۴، صص۱۵۲-۱۵۱) وی همچنین در مفاتیح الغیب، تأثیر علّی نفس بر مغز را بواسطه روح حیوانی معرفی می‌کند که "بوسیله رشته‏های عصبی از مغز در سایر اعضاء بدن جاری می‌شود". (مفاتیح الغیب، 1363، ص27) مهم‏ترین دلیلی که صدرا بر وجود روح بخاری ارائه می‏دهد این است که اگر قطع رشته‏های عصبی یک عضو اتفاق بیفتد، آن عضو هم چه بسا فاقد حس و حرکت شود. وی این مسئله را به معنای نفوذ و سریان روح بخاری – بعنوان یک جرم لطیف حار - از طریق رشته‏های اعصاب در تمامی اعضاء بدن می‏داند که به دلیل شدت لطافت، توانسته در شبکه عصب‏ها نفوذ یابد. (ن.ک: اسفار اربعه، ج۹، ص۷۶) می‌دانیم که امروزه با یافته‏های ، علت و بستر ارتباط رشته‏های عصبی با مغز و نحوه تأثیرگذاری آن‏ها مشخص شده و تصورات و استدلال‌های فوق را ابطال کرده است. اما صرفنظر از نقض فرضیه روح بخاری در علوم جدید، چنین تصویری نمی‏تواند یک تبیین اقناع‌کننده برای نحوه ارتباط نفس غیرفیزیکی و بدن مادی فراهم آورد. چراکه همچنان ارتباط علّی بین جوهر غیر مکان‌مند فاقد ابعاد و ... با یک واسطه دارای ابعاد و جسمانیت لطیف، با چالش از سوی مواجه خواهد بود. بلکه تعریف یک جرم لطیف واسطه که هم بخشی از خصوصیات مادی و هم بخشی از خصوصیات مجرّد را داشته باشد، بر ابهامات می‏افزاید. آیا مکان و مکان‏مندی را باید دارای طیف و درجات مختلف از شدت و ضعف بدانیم که در تمامی مراتب مادی تا مجرد حضور دارد، یا این‏که بالاخره زمان‏مندی و مکان‏مندی در نقطه‏ای به پایان می‏رسد و موجود فراتر از آن، به تجرید کامل می‏رسد؟ اگر شقّ دوم صحیح است - که در ظاهر بسیاری عبارات صدرا و سایر فیلسوفان اسلامی نیز همین‌گونه آمده است - همچنان پرسش از قوانین و چگونگی اتصال علّی دو طرف این مرز، وجود خواهد داشت. در مورد تأثیر و تأثر جرم لطیف (روح بخاری) از و بر جرم غلیظ (بدن مادی) هم پرسش‏هایی مشابه رخ می‏نماید و این‏که چطور یک نیروی علّی از جرم لطیف (بدون وزن) به / از جرم غلیظ منتقل می‏شود، خود ابهامی مجزا درست می‏کند. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♠️ کریستوف کوخ در کنفرانس سال ۱۹۹۸ با دیوید چالمرز شرط بسته بود که طی ۲۵ سال آینده، پرسش از تبیین تجربی حل خواهد شد. حال کوخ پس از گذشت ۲۵ سال قبول دارد که شکست خورده، اما شرط‌بندی را برای ۲۵ سال دیگر (تا سال ۲۰۴۸) تکرار می‌کند. ♣️ تکه کلام دانشمندانی که وعده تبیین علمی و تجربی آگاهی را در آینده‌ی می‌دهند، بر پیشرفت‌های روزافزون این علم و جوانی و‌ نوپایی آن تکیه دارد. مسئله اما بر سر این علم است و نه پیشرفت تکنیک‌های آن. ♦️دانش تجربی بطور عام و بطور خاص، از منظر سوم‌شخص به مطالعه موضوعات می‌پردازند؛ حتی اگر این موضوع از سنخ سابجکتیو و منظر اول‌شخص باشد. آن‌چه از متد نوروساینس برمی‌آید، مطالعه و شناسایی ساختارهای نوروفیزیولوژیک از یکسو، و کارکردهای این ساختار از سوی دیگر است. ♥️ ما در این دانش مدام به همبسته‌های عصبی حالات مختلف آگاهانه پی می‌بریم، کارکردهای هر ناحیه مغز و هر همبسته نورونی را دقیق‌تر بررسی می‌کنیم، و ساختار بیوشیمیایی سیستم عصبی را بهتر و بیشتر می‌شناسیم. این‌ها - با تمام فوایدی که برای بشریت دارند - اما هیچ‌کدام به کار تبیین جنبه اول‌شخص و تجربه سابجکتیو نمی‌آیند. 📣 در واقع بین یافته‌های علوم اعصاب شناختی از یکسو، و از سوی دیگر بنحوی علی‌الاصول (و‌ نه فقط فعلا) برقرار است. بنظر می‌رسد برای رسیدن به علم تجربی آگاهی - اگر چنین علمی ممکن باشد - نیازمند متدولوژی متفاوتی هستیم که چیزی بیش از ساختارها و کارکردها در اختیار ما بگذارد و اصول پل‌زننده بین منظر سوم‌شخص و اول‌شخص را برقرار سازد. @PhilMind
💥 پرسش یکی از مخاطبان عزیز کانال👆 و پاسخ به ایشان👇
🚩 تفاوت مهمی که بین و شیمی وجود دارد اینست که ما در علم شیمی همچنان درباره ابژه‌های بیرونی (مانند آرایش مولکولی آب که مثال زدید) تحقیق می‌کنیم. متدولوژی شیمی – و بطور کلی تمام - با مطالعه چنین موضوعاتی سازگار است. اما موضوع بحث در ، تجربیات درونی و سابجکتیو ماست. 🚩 داده‌های از منظر سوم‌شخص به بررسی رفتار و فرآیندهای مغز و کارکردهای و ... می‌پردازد. این داده‌های نوروفیزیولوژیک البته مواد مورد علاقه و را فراهم می‌کند که برای بسیاری اهداف کاربردی، مفید و ارزشمند است؛ ولی مسئله اینست که با داده‌های اوّل‌شخص مربوط به تجربیات درونی سیستم‌های آگاه همسنخ نیست. چطور می‌توان از داده‌های سوم‌شخص که تبیین‌کننده ساختارها و کارکردهای سیستم هستند، به تبیین و توضیح چگونگی تجربیات درونی و داده‌های اوّل‌شخص پدیداری رسید؟ 🚩 نکته اینست که بما هو داده، داده‌های اوّل‌شخص قابل تقلیل به داده‌های سوم‌شخص نیستند و بالعکس. اگر فقط داده‌های سوم‌شخص را تبیین کنیم، همه‌چیز را تبیین نکرده‌ایم. البته این بدان معنا نیست که داده‌های اوّل‌شخص و سوم‌شخص هیچ ربطی با هم ندارند؛ بلکه یک ارتباط واضح بین این دو برقرار است. ما دلایل خوبی برای این باور داریم که تجربیات درونی با رفتار و فرآیندهای مغزی بنحوی سیستماتیک همبسته‌اند. به بیان دیگر، هروقت اشخاص دارای یکسری فرآیندهای مغزی مناسب باشند، یکسری تجربیات درونی مرتبط هم خواهند داشت. ولی حتماً لازم است که بین «همبسته‌گی» و «تبیین»، تمایز بگذاریم. 🚩 به بیان ، یک استدلال ساده برای تردید در این تصور که متدولوژی رایج نوروساینس برای تبیین کفایت می‌کند، به قرار زیر است: ۱) داده‌های سوم‌شخص، داده‌هایی درباره دینامیک‌ها و ساختار عینی در سیستم‌های فیزیکی است. ۲) دینامیک‌ها و ساختار در سطح خُرد، فقط واقعیاتی درباره دینامیک‌ها و ساختار در سطح بالا (کلان) را تبیین می‌کنند. ۳) تبیین‌کردن ساختار و دینامیک‌ها برای تبیین داده‌های اوّل‌شخص کافی نیست. ۴) پس: داده‌های اوّل‌شخص نمی‌توانند به طور کامل در قالب داده‌های سوم‌شخص تبیین شوند. 🚩 مقدمه اوّل دربردارنده نکته‌ای درباره داده‌های سوم‌شخص است: این‌داده‌ها همواره بر ساختارهای فیزیکی و دینامیک‌هایشان تمرکز دارند. مقدمه دوم می‌گوید تبیین در قالب فرآیندهایی از این دست، فقط فرآیندهایی بیشتر از همان سنخ را تبیین می‌کند. البته می‌تواند تفاوت‌های قابل توجهی بین این فرآیندها وجود داشته باشد؛ ولی به هرحال هیچ خروجی از دایره ساختاری/دینامیکی اتفاق نمی‌افتد. مقدمه سوم خلاصه نکاتی است که می‌گوید تبیین ساختار و دینامیک‌ها فقط عبارتست از تبیین کارکردهای عینی، و تبیین کارکردهای عینی برای تبیین داده‌های اوّل‌شخص درباره تجربه درونی کافی نیست. از این سه مقدّمه، نتیجه 4 به دست می‌آید. 🚩 آیا این بمعنای منتفی‌بودن هرگونه علم آگاهی (science of Consciousness) است؟ الزاما نه. ممکن است بتوان دانشی فراهم آورد که حاوی اصول پل‌زننده بین داده‌های اول‌شخص و سوم‌شخص باشد. ولی آن علم با متدولوژی رایج در نوروساینس محقق نمی‌شود. @PhilMind
فلسفه ذهن
برنامه مدرسه تابستانی فلسفه ذهن؛ انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
🔥صوت و اسلاید تمام کلاس‌های مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (۱۴۰۲) در کانال تلگرامی فلسفه ذهن با همین آیدی @PhilMind بارگذاری شد. https://t.me/PhilMind متاسفانه در ایتا بدلیل محدودیت حجم ۵۰ مگابایت، امکان بارگذاری فایل‌ها فراهم نشد. دوستانی که علاقمند هستند، می‌توانند از کانال تلگرام دریافت نمایند.
🌕حالت ذهنی تفکر درباره ابژه‌ای (مثلاً اسب) را فرض کنید. تئوری علّی محتوا می‌گوید علامات نمادین در ذهن، بر علت‌های خودشان در خارج دلالت می‌کنند و انواع نمادها، ویژگی‌هایی را بیان می‌دارند که مصادیق این ویژگی‌ها، علت بارگذاری آن نمادها هستند (Fodor, 1989, Psychosemantics, p.99). 🌖اما تئوری علّی با معضل بسیار مهمی روبه‌روست که به معضل ترکیب فصلی (Disjunctive Problem) مشهور است. طبق تئوری علّی محتوا، تمام اُبژه‌هایی که علّت بارگذاری نماد «الف» می‏شوند، معنا و محتوای آن خواهند بود. در نتیجه تمامی موارد اشتباه در بارگذاری نیز، باید محتوا و معنای نماد در نظر گرفته شود. به بیان جیگون کیم، باور به اینکه اسبی در مزرعه است، فقط معلول مصادیق اسب در مزرعه نیست؛ بلکه می‌تواند معلول وجود گاو یا گوزن در تاریکیِ مزرعه، یا معلول وجود اسبی کاغذی در فاصله دور و ... باشد. در نتیجه وقتی شما دارید به یک اسب در مزرعه نگاه می‌کنید، باور شما یک محتوای فصلی صحیح خواهد داشت: «اسب یا گاو یا گوزن یا اسب کاغذی یا ... در مزرعه است»! (Kim, 2010, Philosophy of Mind, P.132) 🌗فودور برای حل این معضل به "وابستگی نامتقارن" دو ارتباط علّی بین گاو و نماد «اسب» و بین اسب و نماد «اسب»، توسل می‌جوید و آن را در قالب عدم تشابه دو حالت بازنمایی صحیح و بازنمایی اشتباه در ویژگی‌های خلاف واقع‌شان، تبیین می‌کند: "شناسایی غلط گاو بعنوان اسب، مرا وانمی‌داشت که آن را «اسب» بنامم، مگر آنکه یک ارتباط معنایی مستقل بین نماد «اسب» و خود اسب وجود داشته باشد. ... [اما] این واقعیت که وجود اسب علّت بارگذاری نماد «اسب» شده، وابسته به این نیست که یک ارتباط معنایی بین نماد «اسب» و گاو، برقرار باشد. ... پس ارتباط علّی بین گاو و نماد «اسب»، یک وابستگی نامتقارن دارد با ارتباط علّی بین اسب و نماد «اسب». حال ما یک وضعیت ضروری برای این داریم که نماد «الف» ناشی از ب، غلط باشد؛ نماد «الف» ناشی از ب، غلط است، فقط اگر وابستگی نامتقارن به نماد «الف» ناشی از الف داشته باشند." (Ibid, pp.107-108.) 🌘اما اشکال مهم و اساسی بر تئوری علّی محتوا (همانطور که زیگِر در 1993، آدامز و آیزاوا در 1994، والیس در 1995 و گیپسون در 1996 خاطرنشان کرده‌اند)، اینست که وابستگی نامتقارن از سوی فودور پیشنهاد شده تا معناداری به سمت جهان خارج را نتیجه دهد؛ نه اینکه از آن نتیجه شود. 🌓بعبارت دیگر، اینکه مصداق ب - فقط بخاطر علیت مصداق الف برای بارگذاری نماد «الف» - باعث بارگذاری نماد «الف» می‌شود، نباید ناشی از هیچ واقعیت سمانتیکی درباره نماد «الف» باشد. اما چه فرآیندهایی می‌توانند سبب چنین وابستگی نامتقارنِ نحوی (سینتاکتیک) باشند؟ 🌔یک اسب واقعی را فرض کنید که از پهلو، روبه‌روی مشاهده‌گر «م» نشسته است. شرایط مناسبی را فرض کنید (مانند نور کافی و فاصله مناسب) که نماد «اسب» در ذهن شخص «م» بارگذاری می‌شود. حال بدون اینکه شخص مشاهده‌گر بفهمد، نصف اسب را از خط عمودی جدا می‌کنیم. واضح است که در این‌صورت، نماد «اسب» همچنان در ذهن شخص «م» بارگذاری می‌شود، در حالیکه هیچ هویتی که دارای ویژگی اسب‌بودن باشد، بعد از این اقدام در آن محل باقی نمانده است. این آزمایش نشان می‌دهد که بسیار بعید است ویژگی اسب‌بودن، بدون هیچ ربط معنایی اوّلیه، در ابتدای زنجیره ارتباط علّی به بارگذاری نماد در ذهن مشاهده‏گر قرار گیرد. 🌕توجه داشته باشیم که وابستگی نامتقارن نمی‌تواند این مسئله را حل کند؛ زیرا برای بکار افتادن وابستگی نامتقارن باید قبلاً یک رابطه قانونی بین ویژگی اسب‌بودن و نماد «اسب» وجود داشته باشد. در واقع وابستگی نامتقارن فرض شده تا علیت را بنحوی طبیعی‌سازی شده و بدون پیش‌فرض معنا، تبیین نماید. اما اشکال اساسی این است که چطور می‏توان بدون لحاظ معناداری برای اسب بودن، رابطه قانون‏مند آن با نماد «اسب» را استوار کرد؟ @PhilMind
📚 📕کتاب «پنسایکیزم؛ چشم‌اندازهای معاصر» به اهتمام برونتراپ و جسکولا (هردو از دانشگاه مونیخ) و توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 2017 و در 407 صفحه به چاپ رسیده است. 📘فصل اول این کتاب به «جایگاه منطقی » اختصاص دارد که دو مقاله از دیوید چالمرز و برونتراپ، برای ارائه تبیینی جدید از و فرار از اشکالاتی مانند را منتشر کرده است. 📗فصل دوم در چهار مقاله به تنوع هستی‌شناسی‌های پنسایکیستی می‌پردازد و فصل سوم، مسئله ترکیب () را با مقالاتی از دیوید چالمرز و ویلیام زیگر و فیلیپ گاف و ... محور بحث قرار می‌دهد. 📒در نهایت فصل چهارم، پنج تئوری آلترناتیو پنسایکیزم (، ، خنثی، ، ) را با مقالاتی از برایان مک‌لافلین، لوپولد استپنبرگ، چارلز تالیافرو، و ...) بررسی می‌کند. 📙این کتاب برای علاقمندان به دیدگاه‌های معاصر و مباحث به‌روز و متافیزیک ، منبع بسیار مناسبی بنظر می‌رسد. @PhilMind
یا ؟ 🍀 واژۀ از pan‌ به معنای همه و psyche به معنای روان یا روح، و پسوند -ism كه نشانگر نظریه یا آموزه است، مركب است. با نگاه به همین سه جزء، ممكن است به نظر برسد كه ترجمۀ دقیق این اصطلاح، همه‌روان‌انگاری است، دراین‌صورت بیان‌گر این آموزه است كه همه چیز روح و روان‌اند. ☘️ در سال 1398 پایانه‌نامه‌ای با عنوان «همه روان‌انگاری در فلسفه ذهن معاصر» دفاع شده است https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/d9aa5a792d61c0992348d4cb232f5cc9 در ص3 گفته است: «همه‌روان‌انگاری در لغت به‌معنای اعتقاد به روح و روان بودن همه اشیاست» و در ص4 از دیوید چالمرز نقل می‌كند: «همه‌روان‌انگاری این برنهاد است كه برخی از هویات بنیادین فیزیكی آگاه هستند». مقاله‌ای نیز برگرفته از همین پایان‌نامه در 1401در مجله پژوهش‌های فلسفی و كلامی چاپ شده است با عنوان «بررسی استدلال از طریق نفی نوخاستگی آگاهی بر دیدگاه همه‌روان‌انگاری». https://pfk.qom.ac.ir/article_2366.html 🌿 اما به‌رغم ترجمۀ تحت‌اللفظی، برابرنهاد بهتر این اصطلاح، چنان‌كه رایج و جاافتاده است، همه‌روان‌دارانگاری است. مطابق این آموزه، همه چیز دارای روح و روان است. در مدخل panpsychism دانشنامه استنفورد در تعریف این واژه آمده است: The word “panpsychism” literally means that everything has a mind 🌱 باید توجه كرد كه این آموزه ویژگی خاصی را برای اشیای طبیعی در بر دارد و مفادش این است كه اشیای طبیعی روان یا ذهن یا آگاهی یا ... دارند، نه اینكه روان یا ... هستند. نباید واژۀ «همه» را بسیار وسیع و مطلق نگریست. مراد این است كه همۀ اشیای طبیعی (هر طور كه شیء طبیعی را تفسیر كنیم) روان یا ... دارند یا روان‌مند، ذهن‌مند یا آگاهی‌مندند. غالباً این نظریه در دایرۀ فیزیكالیزم غیرتحویل‌گرا قرار می‌گیرد، بنابراین نوعی دوگانگی میان شیء فیزیكی و روان آن را می‌پذیرد. 🎄 لزوماً با شناسایی اجزای لفظی یك اصطلاح مركب و در نظر گرفتن معناهای آنها، نمی‌توان به معنای دقیق آن اصطلاح رسید. هرچند به‌صورت تحت‌اللفظی، همه‌روان‌انگاری برابرنهاد درستی برای panpsychism به نظر می‌رسد، معنای دقیق اصطلاحی آن متفاوت است. به تعبیر یكی از نویسندگان: the etymology of a concept does not necessarily determine its meaning. اصطلاح فلسفی كوته‌واژه‌ای است برای اشاره به معنایی دقیق و نمی‌توان حضور تمام ظرائف را در آن انتظار داشت. 🌳 دیوید كلارك در فصل درآمد از كتابش (همه‌روان‌دارانگاری و نگرش دینی) تصریح می‌كند كه ریشه‌شناسی این واژه تا حدی می‌تواند ما را به معنایش برساند (ص1): The etymology of “panpsychism” provides us some suggestions of its meaning. به همین ترتیب، pancognitivsm را نباید همه‌شناختی‌انگاری ترجمه كرد، بلكه مثلاً «همه‌شناخت‌مندانگاری» می‌تواند معادل مناسبی باشد. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
🔥 ند بلاک، جوزف لوین، پیتر ون اینواگن، ریچارد سوئین‌برن، تیم کرین، اوریا کریگل، سوزان بلک‌مور، چارلرز تالیافرو و برخی دیگر از اساتید شناخته‌شده بین‌المللی در اولین کنفرانس بین‌المللی فلسفه ذهن ایران به ارائه بحث خواهند پرداخت👆 ⏰ این کنفرانس قرار است هفته اول اسفندماه امسال به صورت حضوری و آنلاین برگزار شود: دو روز آنلاین به زبان انگلیسی و سه روز حضوری به زبان فارسی. 📣 ارسال مقاله کوتاه (۲۵۰۰-۲۰۰۰ کلمه) تا ۱۵ آبان از طریق آدرس ایمیل info@philmind.ir یا از طریق فرم مربوطه در صفحه اختصاصی کنفرانس بر روی سایت www.philmind.ir امکان‌پذیر است. 🗓 پوستر فراخوان مقالات و محورهای محتوایی همایش و سایر جزئیات در سایت فوق قابل مشاهده است. @PhilMind
🎗دیدگاه () نوعی و شعور را - ولو در حد پتانسیل آن - به تمامی موجودات هستی (از جمله جمادات) نسبت می‌دهد. طبق این دیدگاه، آگاهی را نیز باید همانند سایر ویژگی‌های بنیادین که در علم فیزیک به رسمیت شناخته شده (مانند جرم، بار الکتریکی، نیروی الکترومغناطیس، گرانش، فضا – زمان)، یک ویژگی بنیادین در جهان دانست که قابل تبیین از طریق ویژگی‌های دیگر نیست. این دیدگاه فی‌نفسه درباره ماهیت فیزیکی یا غیر فیزیکی بودن ویژگی آگاهی، خنثی است و آگاهی – بعنوان یک ویژگی بنیادین – می‌تواند غیر فیزیکی باشد؛ کما این‌که دیوید چالمرز – بعنوان یکی از مهم‌ترین لیدرهای پنسایکیزم – چنین نظری دارد. 🎗در ، آگاهی برای جمادات و حتی گیاهان، انکار شده و برای ناطقه انسانی و نیز تجرد نفوس حیوانات، استدلال‌هایی ارائه شده است. البته برخی محققان ، با استناد به عباراتی از ، قول به وجود آگاهی در نباتات را نیز به وی نسبت داده‌اند. اما بر این‌که جمادات در نظر – مانند سایر فیلسوفان صاحبنظر مسلمان - فاقد آگاهی‌اند، اتفاق نظر وجود دارد. بدین‌ترتیب همه روان‌دار انگاری – هرچند با و نیز ظاهر برخی آیات قرآن که نحوه‌ای شعور را به تمامی ذرات و موجودات زمین و آسمان نسبت می‌دهد، همخوانی دارد – طرفدار قابل توجهی در میان فیلسوفان مسلمان نداشته است. 🎗براساس دیدگاه ملاصدرا – که هماهنگ با نظر جمهور فلاسفه مسلمان نیز است - وجود علم در ماده و جسمانیات بدلیل غیبت هر جزء از اجزای دیگر و وجود مشوب به عدم اجزاء مادی، منتفی است (اسفار، ۱۹۸۱م، ج۳، صص۲۹۸ ـ ۲۹۷ / ج۶، ص۱۶۳). ولی شاید بتوان مبانی حکمت متعالیه را برای تصدیق و تأیید پنسایکیزم بکار گرفت. آن‌جا که علم را مساوق وجود می‌داند، و وجود نیز بنحوی تشکیکی در تمامی مراتب عالم، تحقق و اصالت دارد، چه بسا باید چنین نتیجه گرفت که علم و شعور در تمام عالم وجود جاری است و البته همانند خود وجود، دارای مراتب شدت و ضعف است. بدین‌ترتیب هر موجود (ولو جمادات) بسته به میزان بهره وجودی که دارد، واجد علم و آگاهی هم خواهد بود. 🎗جالب توجه آن‌که خود ملاصدرا در جایی از اسفار بدین مطلب تصریح کرده است (همان، ج ۸، ص ۱۶۴). برخی گفته‌اند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد از باب همراهی با دیدگاه جمهور بوده است (که البته بلحاظ فلسفی، توجیه مقبولی نیست). علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش می‌کند برای تأیید وجود جنبه‌ای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ چه این‌که مطابق نظر وی و مؤسس حکمت متعالیه، آگاهی و شعور را باید در سطح مجرد (غیر فیزیک) جستجو کرد. 🎗در هر حال این خوانش از حکمت متعالیه که نوعی سازگاری با پنسایکیزم را می‌رساند، با دیدگاه نفس – که نفس مجرد و آگاهی را برآمده از سطح جسمانی می‌داند – متضاد خواهد بود؛ کما این‌که اساساً پنسایکیزم در برابر ایمرجنتیزم مطرح شد تا آگاهی را نه بمثابه ویژگی برآمده از شرایط خاصی در سطح ویژگی‌های فیزیکی، بلکه بعنوان یک ویژگی بنیادین در جهان معرفی نماید. بدین‌ترتیب طرفداران خوانش اخیرالذکر از ملاصدرا و علامه طباطبایی، باید بدنبال تبیینی برای سازگاری و حدوث جسمانی از یکسو (که آگاهی را برآمده از سطوح پیشین و ویژگی‌های بنیادین جهان می‌داند)، با مساوقت علم و وجود از سوی دیگر (که علم و شعور را بنحوی بنیادین در تمام عالم هستی لحاظ می‌کند)، باشند. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧲 گلن استراوسون به تبع راسل و دیگران، از دیدگاهی دفاع می‌کند که علاوه بر ویژگی‌های بیرونی اشیاء مادی، یکسری ویژگی‌های درونی هم برای آن‌ها قائل هستند. ویژگی‌های بیرونی از طریق علوم تجربی - از جمله فیزیک و - کشف می‌شوند، اما ویژگی‌های درونی اساسا قابل مطالعه و بررسی توسط علوم تجربی نیستند. در نظر ایشان، تجربه پدیداری، (بخشی از) ویژگی‌های درونی اشیاء است. 📌 () نتیجه چنین نگرشی است و احساسات پدیداری را به تمام عالم مادی، تعمیم می‌دهد. هرچند که درباره نحوه تحقق بالفعل یا بالقوه این ویژگی پدیداری، اختلافاتی بین نسخه‌های مختلف پنسایکیزم وجود داشته و دارد. اما اساس همه روان‌دار انگاری بر این دیدگاه راسلی بنا شده است. 💥استراوسون البته قائل به پنسایکیزم مادی‌انگار است و ویژگی‌های پدیداری را هم مانند سایر ویژگی‌ها، کاملا مادی می‌داند. در مقابل ایشان، گروه دیگری از پنسایکیست‌ها به رهبری چالمرز هستند که ویژگی پدیداری را هرچند از ویژگی‌های بنیادی جهان، اما غیر فیزیکی می‌دانند و بنحوی دوئالیسم طبیعی‌انگارانه گرایش دارند؛ اینکه ویژگی‌های پدیداری - بعنوان تنها نامزد مقبول برای ویژگی‌های غیر فیزیکی - در قلمرو همین جهان طبیعی حضور دارند. 🧠 همانطور که استراوسون توضیح می‌دهد، پنسایکیزم مادی‌انگار به نظریه مغز و ذهن بازگشت دارد و در واقع توضیحی جدید برای همان نظریه ارائه می‌دهد. توضیحی که بنظر استراوسون قابل رد شدن توسط هیچ استدلالی نیست. درباره این ادعای او سخن خواهیم گفت. @PhilMind
و ☘️ مطابق تفسیر برخی محققان از مبانی نفس‌شناسانۀ ، نفس انسان جهت‌مندی جنسیتی دارد. از نظر ایشان نفس همان حیثیت تعلقی به بدن مادی است، كه صورت بدن است و با بدن، مركب واحدی را تشكیل می‌دهند. حال پرسش جنسیت‌مندی نفس این است: آیا تفاوت‌های جنسیتی به نفس و سپس به حقیقت انسان نیز سرایت می‌كنند یا فقط به بدن مادی تعلق دارند؟ 🌱 اگر نفس جنسیت‌مند باشد، همان‌گونه كه بدن بر دو قسم مردانه و زنانه منقسم می‌شود، نفس نیز زنانه یا مردانه خواهد بود؛ نفس زنانه مدبر بدن زنانه است و نفس مردانه مدبر بدن مردانه. (البته كسانی مدعی‌اند كه روحیات زنانه دارند ولی بدنشان مردانه است و بالعكس. قاعدتا صاحبان دیدگاه فوق باید تبیین خود از این موارد را نیز عرضه كنند). 🌿 استدلال این مفسران، دو مبنای اصلی دارد: (A) نفس انسانی جسمانیة الحدوث است و با حركت جوهری اشتدادی به تجرد می‌رسد، (B) بدن جسمانی مرتبۀ نازلۀ نفس است و نفس و بدن با هم گونه‌ای اتحاد دارند. (در اینجا فرض می‌كنم كه این دو مبنا درست‌اند). 🍀 توضیح استدلال بر پایه مبانی فوق می‌تواند چنین باشد: (1) بدن انسانی یا زنانه است یا مردانه؛ (2) نفسی كه برای هر انسانی حادث می‌شود، متأثر از خصوصیات بدنش است (لازمۀ A و B) (نتیجه) نفسی كه حادث می‌شود، یا زنانه است یا مردانه؛ یعنی نفس بصورت جنسیت‌مند حادث می‌شود. به بیان دیگر، زنانه بودن بدن، موجب می‌شود كه نفسی زنانه حادث شود و با آن بدن متحد و مدبر آن گردد و در نتیجه چنین نفسی دارای حالات زنانه خواهد بود. اساساً جنسیت‌مندی نفس، لازمۀ ضروری جسمانیة الحدوث بودن نفس و اتصال و ارتباط شدیدش با بدن است. 🌲 اما لازمۀ این‌گونه تفسیر و نتیجه‌گیری از مبانی مزبور، تنها زنانه یا مردانه بودن نفس نیست، بلكه بر این اساس تمام ویژگی‌های غیراكتسابی و اكتسابی هر انسانی وابسته به بدنش و ویژگی‌های آن متعین می‌گردند. این نوعی را نتیجه می‌دهد، زیرا پیدایش و تعین هر ویژگی نفسانی را وابسته به/ و برخاسته از ویژگی‌های بدنی می‌داند. 🌴بنظر می‌رسد این تفسیر از مبانی و اصول صدرایی، چندان با نظرات وی سازگار نیست و نیازمند تكمیل است. برای نمونه با آن‌که ملاصدرا اعتقاد دارد «نفس»، جنبۀ تعلقی انسان به بدن است و ارتباط و وابستگی به بدن مادی، ذاتی وجود «نفس» است، حقیقت انسان را در این تعلق خلاصه نمی‌کند و انسان را دارای جوهر و ذاتی مجرد و غیر بدنی می‌داند كه پس از قطع تعلق نفس با بدن، حتی لحظه‌ای پس از حدوث نفس، باقی می‌ماند و حقیقت شخص انسان هم همان است. در این صورت، زنانگی یا مردانگی می‌تواند صفت نفس باشد، اما حقیقت ذات انسان، كه با قطع تعلق به بدن باقی می‌ماند، می‌تواند زن یا مرد نباشد. 🌳 بدین ترتیب پرسیدنی است كه آیا حقیقت انسان، كه (موافق دیدگاه ملاصدرا) پس از مرگ باقی می‌ماند، نیز زن یا مرد خواهد بود؟ آیا زنانه یا مردانه شدن نفس در طول حیات دنیایی، موجب می‌شود كه ذات مجرد انسان نیز زن یا مرد شود و هنگام انتقال به سرای دیگر، زن یا مرد باشد؟ اگر چنین نیست، تقریر مزبور چندان نكتۀ مهم و تازه‌ای را در بر ندارد، و اگر چنین است، تقریر فوق توان اثباتش را ندارد؛ چراکه نفس پس از مرگ، از حالت نفسیت تبدل یافته و به جوهری مجرد و غیر متعلق به بدن مادی تبدیل می‌شود. 🍀چنین می‌نماید كه برای تثبیت جنسیت‌مندی در ذات انسان، باید تبیینی عرضه كرد كه مطابق آن، زنانگی و مردانگی، هرچند در حدوث وابسته به / و برخاسته از تعلق بدنی باشند، در بقا و در ضمن حركت جوهری نفس، ارتقا يابند و از بدن مادی و تعلق بدان مجرد شوند تا بسان ديگر صفات مجرد نفس، متحد با آن بمانند و با حادثۀ مرگ زوال نپذیرند. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
📚 📗کتاب «جوهر آگاهی؛ یک دفاعیه جامع از دوئالیسم جوهری معاصر» نوشته ریکابوف و مورلند بتازگی توسط انتشارات ویلی بلک‌ول و در 390 صفحه بچاپ رسیده است. 📙فصل اول کتاب پس از مرور جوهری در قرن 21، به برخی مناقشات از سوی که آن‌ها را نوعی انحراف وجودشناختی می‌نامد، می‌پردازد و با تکیه بر ، رویگردانی نسبی از در دو دهه اخیر را به بحث می‌گذارد. 📕نویسندگان در فصل دوم با تکیه بر ، و ، استدلال‌هایی را بسود ارائه می‌دهند. 📘فصل سوم با عنوان «وحدت بنیادین موجودات آگاه»، با استفاده از و ، بر وحدت و تحقق یکجای نفس غیرفیزیکی استدلال می‌کند که خود در هفت بخش با رفت‌وبرگشت‌های متعدد همراه است. 📒مؤلفان در فصل چهارم با تکیه بر بروزرسانی استدلال موجهات (مودال) و عاملیت آزاد، سعی در تقویت دارند. 📔فصل پنجم و ششم نیز به پاسخ به کامنت‌ها علیه دوئالیسم و ترسیم چشم‌اندازی برای آینده اختصاص دارد و برنامه‌های پژوهشی جدید برای دوئالیسم جوهری در قرن 21 را تشریح می‌کند. @PhilMind