eitaa logo
عقل یشمی خال‌خال پشمی
248 دنبال‌کننده
707 عکس
35 ویدیو
75 فایل
☑️ کسی که حرفای این کانال را جدی بگیره، خره. 😇✌ @ebrahimpour
مشاهده در ایتا
دانلود
Tarjome_Khandani_6_20_Bagare_Monafegin.mp3
8.93M
🎙اجرای « »🌹 📙6تا20 س.بقره (ویژگی‌های منافقین👀) 🗓 21مرداد 1396 👥 ح.ر.نوری؛ م.اسدی؛ م.باختری؛ ع.ابراهیم‌پور ▪️متن و توضیحات تکمیلی در: 👉 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/118 🌐 @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
#تولید 🎙اجرای #صوتی « #ترجمه_خواندنی #قرآن»🌹 📙6تا20 س.بقره (ویژگی‌های منافقین👀) 🗓 21مرداد 1396 👥 ح.
🔅باسمه🔅 🔲توضیح اثر: ▪️: اجرای صوتی-نمایشی از آیات 6 تا 20 سوره مبارکه بقره از « » (ترجمه حجت‌الاسلام ) است که در آن بخشی از اوصاف مطرح می‌شود. [اثر دوم] ▪️: انس بیشتر و زمینه‌سازی برای ارتباط و مواجه مستقیم (و بدون حجاب ترجمه) با محتوای بیانات . ▪️: انطباق لحن گویندگان، بر لحن عبارت و فضاسازی برای انتقال بهتر محتوا (نخواسته‌ایم کار تولید کنیم. نمایشی شدن، اولویت دوم بوده؛ هدف اصلی این بوده محتوا در لحن گوینده منعکس شود؛ یعنی لحن گوینده منطبق بر محتوای عبارت باشد.) ▪️: دقیقا عبارات ترجمه حجت‌الاسلام است. ( @QuranTr ) (به متن متعبد بوده‌ایم. نخواستیم نمایشنامه تولید کنیم. متن گویندگان، عینا ترجمه‌ی قرآن است. این دغدغه دو هدف اصلی دارد: اینکه ما چیزی را کم‌وزیاد نکرده باشیم و استناد متنمان را خودمان بر عهده نگیریم، بلکه همه را روی دوش مترجم گذاشته باشیم. اثر مذکور را معرفی کرده باشیم و قدرت و زیبایی آن را به نمایش گذاشته باشیم.) ▪️: ➖گویندگان: آقایان محمد باختری؛ محمد اسدی؛ علی ابراهیم‌پور. ➖تدوین: آقای حمیدرضا نوری مطلق ➖کارگردان: علی ابراهیم‌پور ▪️: تشکر فراوان از دوست و برادر مخلص و بزرگوارم، آقا حمیدرضا نوری مطلق. ▫️پ.ن1: دست تمام دوستانی که علاقه‌مند به همکاری باشند، به گرمی می‌فشاریم. ▫️پ.ن2: به نمایندگی از دوستان همکار، این اثر را به تقدیم می‌کنم.🌹 (يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ) ▫️پ.ن3: اگر صلاح دانستید، فایل را کنید و در ثوابش باشید.✋ 🎧 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/117 (شنیدن اجرای صوتی-نمایشی) 📜 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/119 (متن این فراز از ترجمه) 🗄 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/111 (اثر اول: گاو بنی‌اسرائیل - 67تا75 بقره) ( ) 🌐 @aliebrahimpour_ir
📖 کوتاه📖 📜عنوان: «30 دقیقه قبل از شروع امتحان» (⏱) 🖌نوشته: «علی ابراهیم‌پور» 🗓تاریخ نگارش: 1396.06.03 📤متن کامل: https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/126 🌐 @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
📖 #داستان کوتاه📖 📜عنوان: «30 دقیقه قبل از شروع امتحان» (⏱) 🖌نوشته: «علی ابراهیم‌پور» 🗓تاریخ نگارش:
📖 کوتاه📖 ▫️باسمه▫️ 🔘«30 دقیقه قبل از شروع امتحان» 🔘 ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ ▪️روی کارت ورود به جلسه نوشته: «حضور حداقل 30 دقیقه قبل از شروع امتحان در جلسه الزامی‌ست.» نیم‌ساعت هم زودتر از این از خانه می‌زنم بیرون تا جزو اولین نفرها باشم که کارت می‌زنم؛ به امید اینکه آخرهای مسجد صندلی که نه، زمین بگیرم و بتوانم به دیوار تکیه دهم. موتورم را آن‌طرف پل بازار پارک می‌کنم. پل بازار فقط موقع‌هایی خوب است که عجله نداشته باشم؛ مثل بعد امتحانا. ولی وقت‌هایی که عجله دارم، مثل قبل امتحانا، می‌شود شبیه ماشین‌بازی آتاری دستی‌های قدیمی که سریع باید چپ‌وراست بزنی تا از بین جمعیت عبور کنی و با ماشین‌های کناری تصادف نکنی. ▪️سه‌دقیقه مانده به «30دقیقه قبل از شروع امتحان» از کنار سکوهای سنگی‌ای که دقیقا روبه‌روی در مسجدِ محل امتحان هستند، رد می‌شوم. سکوهایی که مثلا قرار است روزی داخلش گل و درخت بکارند و چهار طرفش هم صندلی‌های سنگی‌کرمی‌رنگ درست‌کرده‌اند. دختری با چادر ملی روی صندلی سنگی‌ ضلعی که روبه‌روی در مسجد است، نشسته. پای چپش را روی پای راستش گذاشته و مچ پایش را تکان‌تکان می‌دهد و هر چندثانیه یک‌بار اطراف را نگاه می‌کند. مستقیم می‌روم طرف در مسجد. بسته است و اطرافش خلوت؛ آنقدر خلوت که وسواس همیشگی‌ام سراغم می‌آید و شک می‌کنم به اینکه ساعت را اشتباه نکرده باشم! به ساعت من -که همیشه پنج دقیقه جلو است- چهار دقیقه از «30دقیقه به شروع امتحان» گذشته. در را هول می‌دهم؛ از پشت قفل است. باد خنک با فشار از بالا و پایین و کناره‌های در روی صورتم می‌پاشد. درمانده این‌پاوآن‌پا می‌شوم و به اطراف نگاه می‌اندازم. زل آفتاب مستقیم صورتم را سیلی می‌زند. ▪️پسر جوانی به طرف دخترک می‌آید. دختر از روی صندلی سنگی بلند می‌شود. پسر سلام می‌کند؛ این را از اینکه دستش را برای دست‌دادن جلو آورده می‌فهمم. دختر خودش را کمی عقب می‌کشد. پسر چیزی می‌گوید و دستش را پایین می‌آورد و می‌خندد. با هم روی صندلی می‌نشینند؛ با فاصله. بر می‌گردم طرف در و محکم در می‌زنم؛ طلبه‌ی دیگری هم کنار در می‌آید و می‌پرسد «کی در را باز می‌کنند؟» می‌گویم «الان دیگر باید باز کنند.» می‌گوید «دقیقا کی؟» می‌گویم «الان یا حداکثر یک دقیقه دیگر!» راضی می‌شود و عقب می‌رود. طلبه‌ی دیگری می‌آید و محکم در می‌زند و می‌گوید «آقا؛ ما اصلا می‌خواییم انصراف بدیم، کار داریم.» می‌پرسد «چرا در را باز نمی‌کنند؟» با یک لبخند شانه‌هایم را دوسه‌سانتی بالا می‌دهم. می‌گوید «حتما در دیگری هم ندارد!؟» می‌گویم «نه.» می‌رود. ▪️ پسر طاق باز خودش روی صندلی را ولو کرده و دو دستش را باز، یکی را روی امتداد سنگ‌تکیه‌گاه پشتی و دیگری را روی سنگ کنار دستش گذاشته و نیشش تا بناگوشش باز است. دختر پای راستش را روی پای چپش گذاشته و هر چندثانیه اطراف را نگاه می‌کند. به ساعت من ده‌دقیقه و به ساعت مردم عادی پنج‌دقیقه از «30دقیقه به شروع امتحان» گذشته که بالاخره در را باز می‌کنند. حاج‌آقایی که همیشه پشت در می‌ایستد، می‌گوید چند دقیقه صبر کنید. دختر هراسان و پسر خندان را به حال خودشان رها می‌کنم و بی‌توجه به حرفش، خودم را داخل استخر هوای خنک داخل راهرو می‌اندازم. پشت سرم سه‌چهار نفر می‌آیند داخل. می‌گوید حتما کارت را پرینت شده داشته باشید؛ حرف همیشگی‌اش است. بدون این‌که بفهمم چه‌طور از من جلو زدند، آن دو سه نفر زودتر از من می‌روند که کارت بزنند. برای اینکه حداقل نفر سوم باشم، اول کارت می‌زنم و بعد دمپایی‌هایم را در پلاستیک می‌گذارم. شماره «63». خداخدا می‌کنم حداقل کنار دیوار یا ستون‌های سنگی سبزرنگش باشد. آرام‌آرام که روی فرش‌های هم‌رنگِ سنگ‌هایِ سبز، قدم می‌زنم و به آخر مسجد می‌روم، شماره‌های زیردستی‌های روی زمین را هم چک می‌کنم. «63» دقیقا جلوی بالابر فلزی است؛ جلویش می‌شود دقیقا همانجا که یک میله مستقیم به صورت افقی، هم‌سطح وسط کمر یک انسان نشسته، از بالابر زده بیرون! ▪️راستی؛ روز ازدواج مبارک! (پایان) ( ) 📤 https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/125 🌐 @aliebrahimpour_ir
سخت نگیریم 🌺 [ #حال_خوب | #زندگی | #نگرانی | آرامش ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
💭 «اصلا خودِ #خدا هم اینقدرها که میگن #سخت_گیر نیست...» ( #دیالوگ #فیلم 🎬 #مارمولک) 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔅🔆 « » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 (بخش اول) ✳️ «دروسٌ في علم الأصول» -معروف به «حلقات»- از تالیفات مجتهد نابغه، شهید آیت‌الله است. درباره‌ی جایگاه شهیدصدر و نقش ایشان در تحول علوم و ایجاد نهضت نظام‌سازی صحبت‌های مفصلی می‌شود ارائه داد. کتب مفصل زیادی هم نوشته شده. در این متن کاری با آن‌ها نداریم. در این متن مختصر، می‌خواهم به ایجاز، کُدهایی درباره‌ی این کتاب ارائه دهم و لینک‌های کمکی این مسئله را هم معرفی کنم. [این نکات، مختصری از تحقیقات و مشاوره‌های شخصی من است. صرفا برای استفاده‌ی بعضی از دوستانم منتشر می‌کنم... لذا چه‌بسا نظرات دیگری هم باشد.] ❇️مقدما برای معرفی باید گفت: «دروسٌ فی علم الاصول» جزو آخرین تالیفات و بعد از چند دور درس خارج ایشان نوشته شده. شهیدصدر برای حوزه نوین و چابک‌سازی روند تحصیلی طلاب، با آسیب‌شناسی وضعیت موجود کتب یک مجموعه منسجم کتاب را برای اصول تدوین کردند که به صورت 3حلقه تودرتو است. یعنی حلقه اول، مرحله‌ی اول است؛ حلقه ثانیه، مباحث مبسوط‌تر و حلقه ثالثه کتاب کاملا تخصصی و سطح عالی اصولی است. ایشان معتقدند کسی که این سه حلقه را آموزش ببیند، برای شرکت در درس خارج، آماده می‌شود. ✅چرا حلقات خوب و مفید است؟ 🔸1. حلقات از لحاظ ، نه‌تنها هیچ چیزی از مجموعه «معالم، الموجز، قوانین، اصول‌الفقه، رسائل، کفایه» کم‌ندارد و کسی که حلقات را بخواند، از لحاظ محتوا از کتب آموزشی سطح است؛ 🔸2. بلکه علم اصول میان کتب سطح و فضای درس خارج را پُر می‌کند. توضیح اینکه کفایه، اصولِ 100سال پیش است. اتفاقا دقیقا در این 100سال، علم اصول دوره‌ای مهم را می‌گذراند و مباحث و نظرات مبسوطی مطرح می‌شوند و فضای درس خارج دقیقا معرکه‌ی بررسی آن نظرات (آقاضیا، نائینی، محقق اصفهانی و...) است. طلبه‌ای که با کفایه بخواهد وارد درس خارج شود، مدت‌ها گیج است. حلقات ناظر بر همه‌ی این مباحث است و کَرّ و فَرّهای این دوره‌ را هم به طلبه نشان می‌دهد و حلقات‌خوان، دقیقا آماده‌ی حضور در درس خارج می‌شود. 🔸3.حلقات و صریح و چابک است. در مسیر آموزش، متعلم را در دست‌انداز نمی‌اندازد! ذهن طلبه را نمی‌کند و ایجاد نمی‌کند. (⛔️) مضافا اینکه سیر حلقات، تاریخی و آموزشی و منضبط است و از تشتت جلوگیری می‌کند. 🔸4.مولف حلقات، اصولی نامی بوده و دوره‌ی حلقات، نظام فکری منسجمی در مسائل اصولی به متعلم می‌دهد. 🔸5.در کنار تمام این فوائد، دوره‌ی آموزشی‌اش هم بسیار مختصر و مفید است. ✅چرا حلقات نه؟ تقریبا هیچ‌کسی نیست که بگوید، حلقات بد است و مفید نیست و خوب نیست. نهایت اختلاف سر این است که آیا حلقات جایگزین کامل رسائل و کفایه هست یا خیر؟ حتی تقریبا اختلافی هم نیست که حلقات از لحاظ محتوا، تقریبا کامل‌تر از رسائل و کفایه است. اما پس اشکالات چیست؟ مثلا: 🔸1.حلقات، ساختار متفاوت با کفایه دارد. و چون ساختار کفایه محور درس خارج است، حلقات کفایت نمی‌کند. 🔸2.حلقات عبارت آسان دارد و کسی که حلقات بخواند، دیگر نمی‌تواند با متون قدما ارتباط بگیرد. 🔸3.محور درس خارج، حواشی کفایه است. کسی که کفایه بخواند و در کنارش حواشی را ببیند، مستغنی است. 🔸4.حلقات اصطلاح‌سازی جدید دارد. (از اشکالات نازل فاکتور گرفتم؛ مثلا عده‌ای می‌گویند «شهیدصدر کفایه و رسائل خواند که شهیدصدر شد.» 😐 و قس علی هذا) ادامه دارد... [ ] ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/130 (بخش اول) ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/131 (بخش دوم) 🌐 @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
🔅🔆 « #حلقات » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 (بخش اول) ✳️ «دروسٌ في علم الأصول» -معروف به «
🔅🔆 « » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 (بخش دوم) ✅✅جمع‌بندی من از صحبت‌ها و مشاوره‌گرفتن‌ها: ما عموما در فضای مدرسه، الموجز و اصول‌الفقه را خوانده‌ایم. لذا سبک و تبویب و ساختار کفایه را می‌دانیم. لذا عمده‌ی آن اشکالات تخصصا از بحث ما خارج است. از طرفی محاسن حلقات، قابل اغماض نیست! حلقه اولی و ثانیه را در یک سال و حلقه ثالثه را -به صورت معمولی- در دو سال می‌شود خواند. یعنی در سه سال مارا مستغنی از محتوای اصولی می‌کند. (حتی کسی که الموجز و اصول‌الفقه را خوانده، می‌تواند با تدبیر استاد، مستقیم حلقه ثالثه بخواند) متن شعرگونه و معماگونه ندارد و به ذهن و فکر متعلم ساختار می‌دهد. لذا خواندن یک دور حلقات دقیق، می‌ارزد به رسائل و کفایه. درباره‌ی متن کفایه هم، یک‌دور متن‌خوانی و مراجعات کنار حلقات، می‌تواند دغدغه‌ی ارتباط با متون را تامین کند. 📕حلقات (حلقه ثالثه) کتاب بسیار مناسبی است که بر اساس آن یک‌دور اصول تخصصی از ابتدا تا انتها به صورت دقیق کار شود و با آن پرونده‌ی اصول‌فقه را برای بست. مابقی‌اش بماند برای بررسی اجتهادی در درس‌خارج؛ اگر شد. ✳️لینک‌ها و منابع مفید: 🔸حتما و حتما، مقدمه‌ی حلقات که نوشته‌ی خودِ شهید صدر است را بخوانید. آنجا دقیقا هدف تدوین کتابش را مطرح کرده. ♻️ yon.ir/rezaeslami [مقاله بسیارعالی آقای رضا اسلامی درباره محاسن و معایب حلقات] ♻️ yon.ir/zarfiathal [ظرفیت حلقات و سخن بزرگان] ♻️ yon.ir/monazereha [مناظره مفید با موضوع جایگزینی حلقات] ♻️ t.me/halgheh3/11 [فایل صوتی توضیحات یکی از اساتید درباره‌ی جایگاه حلقات] //پایان// 🔹از نقد یا نکاتتان استفاده می‌کنم/ التماس دعا. 💐 🔹اگر مطلب را مفید یافتید، برای دوستانتان هم ارسال کنید.☺️🙏 [ ] ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/130 (بخش اول) ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/131 (بخش دوم) 🌐 @aliebrahimpour_ir
🔅🔆 « » 🔆🔅 📚 [چرا حلقات؟] 📖 ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/130 (بخش اول) ↩️ https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/131 (بخش دوم) [ | | ] 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌸 « از یک » 🌸 [ارتباط با نشریات + اخلاق حرفه‌ای] 🔰توضیح تصویر: https://eitaa.com/aliebrahimpour_ir/138 🌐 @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
🌸 « #گزارشی از یک #تجربه #نویسندگی » 🌸 [ارتباط با نشریات + اخلاق حرفه‌ای] 🔰توضیح تصویر: https://e
🌸 « از یک » 🌸 [ارتباط با + ] 🍀 «ساعت 5عصر» -اولین فیلم سینمایی مهران مدیری- را تقریبا در همان هفته‌ی اول اکرانش (3مرداد96) با دوستان عزیزم در سینما دیدیم. نکاتی درباره‌ی فیلم به ذهنم رسید و گوشه‌ای یادداشتش کردم. گذشت تا رسید به کارگاه داستان‌نویسی‌مان و طبق معمول گزارش کارهایمان را در کلاس ارائه دادیم که یکی‌اش دیدن همین فیلم بود. من همان‌جا نگاهم را به فیلم گفتم. استاد عزیزمان پیشنهاد مکتوب‌کردنش را دادند. تقریبا دو روز وقت گذاشتم رویش و نتیجه‌اش شد یک یادداشت نسبتا مفصل! تصمیم گرفتم به صورت مکتوب چاپش کنم و این تصمیم شد شروع یک تجربه جدید. هدفم از نوشتن این گزارش، ارائه‌ی این تجربه است و اتفاقاتی که در این میان افتاد. 🍀 تقریبا یک روز کامل از من زمان برد تا وضعیت نشریات مختلف رسانه‌ای و سینمایی کشور و هم‌چنین روزنامه‌ها را بررسی کنم. در این بررسی هدف اصلی ام این بود که ببینم آیا ارتباطی با مخاطب برای چاپ مطالب دارند یا خیر؟ و اگر دارند، فرآیندش چیست؟ تقریبا به لیست کاملی از شماره تلفن و ایمیل و آی‌دی تلگرام دست‌پیدا کردم. اگر فرصت شد در یک متن جداگانه معرفی‌اش می‌کنم تا کمک‌کار دوستان دست‌به‌قلم باشد. فعلا می‌خواهم بخشی از تجربه خاص چاپ همین یادداشت را اشاره کنم. 🍀 من برای اولین‌جا، متنم را به «نشریه سینمایی » ارائه دادم. بعد از یک هفته تا متن را مسئول روابط عمومی و بعد سردبیر از سفر بیاید و بخواند، پاسخ دادند که متن مورد تایید قرار گرفت. [شماره1] گفتند حق‌التالیف نداریم. گفتم مانعی ندارد، ولی برایم مهم است که چاپ شود و یک نسخه از نشریه را داشته باشم (نکته: سوره سینما، چاپ گیشه‌ای ندارد. به صورت پی‌دی‌اف منتشر می‌شود و نسخه چاپی‌اش به صورت نخبگانی برای وزارت‌خانه‌ها و مجلس و... فرستاده می‌شود. به‌نوعی نشریه‌ی داخلی است.) گفتند مانعی ندارد و برایتان می‌فرستیم. آدرسم را گرفتند و قرار شد در اولین زمانی که صفحه داشته باشند، چاپ کنند؛ مرداد، نشد شهریور. [شماره2] هنوز چندساعتی از این گفت‌وگو نگذشت که گفتند نشریه‌شان مخصوص فیلم‌های حوزه‌هنری یا فیلم‌های تحریمی حوزه‌هنری است و یادداشت من در سیاست‌های نشریه نمی‌گنجد. گفتند در سایت منتشر کنیم، خیلی صریح و واضح گفتم خیر و با آرزوی همکاری‌های بعدی، ارتباط ما تمام شد. [شماره3] 🍀 متن را به مرور برای چندجای مختلف فرستادم: روزنامه‌های ، ، ، ، و... . صبح نو متن را سریع گرفت، ولی تا مدت‌ها پاسخی نداد. بانی‌فیلم هم قرار شد به‌زودی خبر بدهد. برخورد وطن امروز از لحاظ پیگیری خیلی خوب بود. متن را خواندند و گفتند سیاست‌شان نمی‌خورد. [شماره4] منم گفتم نمی‌توانم تغییر دهم. ارتباطمان تمام شد، با آرزوی همکاری‌های بعدی. 🍀 چون سردبیر و مدیرمسئول صبح‌نو را دورادور می‌شناختم، در تلگرام برایش فرستادم که پیگیری کند. گفت می‌کند. گذشت. از بانی‌فیلم جویا شدم و تاکید کردم چون متن زمان‌دار است، زودتر خبر بدهند تا نسوزد، گفت متن را دوباره بفرستم. فرستادم. 🍀 چابکی سیستم حیرت‌انگیز و عالی بود. هم روابط عمومی‌شان سریع پاسخ داد و هم دبیرسرویسشان. ظرف چند ساعت گفت که متن سوخته و ارزش ندارد! [شماره5] تعجب کردم و گفتم شاید سوءبرداشت شده؛ پاسخی ندادند. بانی‌فیلم هم همان موقع جواب داد که متن‌تان سوخته و انتشار یافته. بسیاربسیار تعجب داشت. باز هم گلی به گوشه جمال سردبیر بانی‌فیلم که دقیقا گفت کجا منتشر کرده [شماره6]. 🍀 خب کارد می‌زدی، خونم در نمی‌آمد. سوره سینما بدون اینکه خبر بدهد و اجازه بگیرد، 9 روز بعد از آخرین صحبت‌مان، متن را در سایتش منتشر کرده بود و با چنین کاری متن از دست رفته بود. شدیدا اعتراض کردم؛ مسئول روابط‌عمومی‌شان گفت که خبر ندارد!! [شماره7] هرچقدر سعی کردم بیشتر جویا شوم که جریان چیست، دیدم دارد جواب‌های بی‌ربط‌تری می‌دهد. دیدم اینطور فایده ندارد!! ضمن اعتراض تند نسبت به این حرکت ، شماره سردبیرشان را گرفتم تا مستقیم صحبت کنم. 🍀 بنده خدا می‌گفت متن را از ابتدا دیده و خیلی پسندیده و در صف چاپ برای شماره شهریور قرار داده! تاکید هم می‌کرد که خیلی خوب بوده و حتی می‌خواسته شماره من را بگیرد تا همکاری‌مان ادامه داشته باشد. قضیه را با لحن تند برایش گفتم، گفت مسئول روابط عمومی را توبیخ می‌کند که چرا جواب اشتباه داده!! معذرت‌خواهی کرد و تمام شد. منم از خر شیطان پایین آمدم.😃 🍀 در همین گیرودار، صبح‌نو هم خرامان‌خرامان گفت نسخه‌ای کوتاه‌تر و خلاصه‌تر برایشان بفرستم. فرستادم. بعد از یک هفته پرسیدم خب چی شد؟ گفت یک هفته پیش چاپش کردیم و تمام شد!! 😐 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/137 🔹پ.ن1: تجربه جالبی بود.😃 🌐 @aliebrahimpour_ir