eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
259 عکس
159 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. سر نخواهم کرد خَم پیش کسی الا حسین قلب من خورده به نام نامی مولا حسین در رهش امروز هر کس یک قدم برداشته خوب می‌داند تلافی می‌کند فردا حسین آه از آن روزی که خلوت می‌شود دور مزار بعد می‌بینی که مانده پیش تو تنها حسین بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم از همه عالم کفایت می‌کند ما را حسین شک ندارم نوکران را از صف یوم الحساب می‌کشد بیرون ملک، می‌گوید: این ها با حسین ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست لحظه‌ای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین کوله‌باری از گناه آورده‌ام، چون گفته‌اند با دو قطره اشک، پاکش می‌کند یکجا حسین رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست کَلْمَةُ الحسنی حسین و عُروةُ الوثقی حسین بس که بخشیده‌ست می‌ترسم میان قتلگاه شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین مادرم می‌گفت اگر شوق حرم داری بگو_ بعد تسبیحات بی بی حضرت زهرا، حسین هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین ! .
. سـامـرا در دل خـود داغ فـراوان دارد هر شـبـش منظـره شـام غـریـبان دارد با خودش مـاتم آن خانه و زنـدان دارد یک طرف خاطـره گـنـبد ویـران دارد سامـرا شهـر عجـیـبی ست خـدا می‌داند سـامـرا مهـد غـریـبی‌ست خـدا می‌دانـد تو کریمی و به پیش تو جهان مفلس بود شد طلا از نفست هر که ز جنس مس بود حـج تو دیـدن رخـسار گـل نرگـس بود پرورش یافته‌ات ماه دو صد مجلس بود قسمت این بود جهان تار و مه آلود شود بعـد تو منـتـظـر مـهـدی مـوعـود شـود عاشقی جلوۀ خود را ز تب و تاب تو یافت سامرا رونق از آن خانه و سرداب تو یافت خویش را جلوه گر آن گهر ناب تو یافت اربعین شور دگر از سخن ناب تو یافت سـومـیـن ابـن رضـای حــرم ســاداتـی تـشنه کـامـان مـصیبت زده را میـقـاتی قصه آنجاست که این دهر می ناب نداشت از شب تیره این شهر که مهتاب نداشت کوه هم حجم غریبی تو را تاب نداشت قصه می‌رفت به آنجا که حرم آب نداشت روضه می‌خواند و گریزی به لب عطشان داشت می‌شد آغاز ولی عمر کمش پایان داشت ✍ .
. وقتی امام عصر ما امشب عزادار است برپایی این روضه‌ها واجب‌ترین کار است پیـراهـن و شال عـزا مـولا به تن دارد امشب تـمام عـرش با آقا عـزادار است بی‌جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟ زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است هر روز روزه؛ هر شبش دیدارِ دلدار است ای کاش قدری معتصم شرم و حیا می‌کرد اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟ با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت این روضۀ زهر و جگر الحق که دشوار است از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت‌ها در هر کجا پشت سرش گفتند: بیمار است مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است رنگش دگرگون می‌شود هر بار از دردش پهلو به پهلو می‌کند، هرچند ناچار است در این دم آخر شنیدم کعبه هم می‌گفت: بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است در سامـرا بـوی مـدیـنه می‌رسد انگـار آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است در بسترش هر شب سؤال از مادرش می‌کرد مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟ در جست و جوی علت آن سینۀ مجروح حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است می‌خواست تا یک جرعۀ آبی بنوشد که افتاد از دستش قَدح، از بس که تب‌دار است این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را در کربلا شرمندگی سهم علـمدار است سر منشأ هر روضه‌ای از روضۀ زهراست گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است .
. یا مصاحب الزمان... بگو که می گذرد جمعه های تکراری بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟ دوباره نغمه ی" عجل فرج" به لب دارم دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری نشسته ام سرِ کوچه که بنْگَرَم رویت ببین چه خسته ام از رد پای تکراری.. مریض روی تو هستم، شفا بده من را بپیچ نسخه ی من با دوای تکراری هوای خطه ما بی تو تار و آلوده ست نفس بده به دَمَم در هوای تکراری اذان مأذنه صوت تورا طلب دارد.. ..دگر زده شده ام از صدای تکراری نه سفره بوی تو دارد ،نه بَرْکَت و رزقی نخورده سیر شدم از غذای تکراری بیا و هفته ی مارا به جمعه مژده بده.. بگو که می گذرد جمعه های تکراری .
. یا مصاحب الزمان... بگو که می گذرد جمعه های تکراری بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟ دوباره نغمه ی" عجل فرج" به لب دارم دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری نشسته ام سرِ کوچه که بنْگَرَم رویت ببین چه خسته ام از رد پای تکراری.. مریض روی تو هستم، شفا بده من را بپیچ نسخه ی من با دوای تکراری هوای خطه ما بی تو تار و آلوده ست نفس بده به دَمَم در هوای تکراری اذان مأذنه صوت تورا طلب دارد.. ..دگر زده شده ام از صدای تکراری نه سفره بوی تو دارد ،نه بَرْکَت و رزقی نخورده سیر شدم از غذای تکراری بیا و هفته ی مارا به جمعه مژده بده.. بگو که می گذرد جمعه های تکراری .
. سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهایی‌ها غریب‌بن‌غریبِ وادی نا‌آشنایی‌ها تویی که مرزهای نقشه‌ها را خطّ بُطلانی سلام ای هستیِ اَعراب، فخر آریایی‌ها سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو کمی نزدیک کن ما را شبیه سامرایی‌ها کمی هم کاسه‌های چشم‌مان را پر کن از دیدار که با دینار کاری نیست ما را در گدایی‌ها طوافِ کعبه دور قبله‌اش قسمت نشد آخر به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جدایی‌ها زمان ای کاش برمی‌گشت ما را با خودش می‌برد که شاید پیش‌مرگت می‌شدند از ما فدایی‌ها حسن یعنی فقط زخم از نمک‌نشناس‌ها خوردن گره خوردن به غم در پاسخ مشکل‌گشایی‌ها سکوت خسته‌ات یک حنجره فریاد می‌خواهد صدایت زخم خورد از خنجر بی‌هم‌صدایی‌ها تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند برای زهر گفتی از جفا، از بی‌وفایی‌ها به دستت کاسه‌ی آب و به چشمت کاسه‌ی اشک است لبت سیراب شد با روضه‌های کربلایی‌ها   ✍ .
. باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو این‌چنین نامهربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دريايي از درد و غريبي موج خواهد زد پای حسن هرگاه جایی درمیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خونِ دلت از کنج لب‌هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب‌های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد * * هنگام برخورد لبت با کاسه‌ی آب است وقتِ گریز روضه‌های خیزران باشد .
. امشب که زداغ عسگری گریانیم با ناله ی صاحب الزمان نالانیم از بهر تسلای دل  مهدی او عجل لولیک الفرج  می خوانیم .
. با موضوع السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صاحب عزای سامرا آجرک الله مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله در پشت درب خانه بین آتش و میخ مادر تو را می زد صدا آجرک الله حالا تو سمت موطن خود رهسپاری داری به لب سوز و نوا آجرک الله داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو داری به تن رخت عزا آجرک الله آخر شده بابای تو با زهر کینه از بند زندان ها رها آجرک الله کاری شده زهر جفا در پیکر او می لرزد او سر تا به پا آجرک الله بر دامنت سر می گذارد با دل خون راحت شود از هر بلا آجرک الله شکر خدا در زیر سایه جان سپارد رأسش نمی گردد جدا آجرک الله دیگر نمی گردد تن او پاره پاره از مرکب ده بی حیا آجرک الله آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر لازم نباشد بوریا آجرک الله ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. آنکه بر محضر شما نرسد مطمئناً که تا خدا نرسد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سری که به سامرا نرسد عطرِ سرداب را نفهمیده آنکه بر "سُرَّ مَن رَا ...نرسد چشم بر خاکِ آن اگر بکشیم آسمان هم به گَردِ ما نرسد سامرا رفته‌ها به من گفتند هیچ جایی به کربلا نرسد از کفن کردنی دوباره بخوان تا که روضه به بوریا نرسد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم نام ما را که از قدیم نوشت از گدایانِ این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعدِ نام حسن کریم نوشت تاکه پیشِ تو درد دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دلِ ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزیِ عظیم نوشت سامرا واجبیم ، امام رضا نه کبوتر که یا کریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی علم است این طرف احترام می‌بینی آن طرف ناسزا که دَم‌به‌دم است سامرا شد خراب فهمیدم چقدر روضه‌ها شبیه هم است مادری اند هر دوتا آقا مو سپید است هرکه غرقِ غم است پیش هر دو به گریه می‌شنوی روضه‌ی پهلویی که محترم است با حسینیم با حسن هستیم ما گدایِ دو یا حسن هستیم کاش پلکت کمی تکان بخورد به زمین ورنه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرفِ آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد می‌خورد ظرف هِی به دندانت چه کند آب نیمه جان بخورد خوب شد کودکت ندیده لبت ضربه از چوبِ خیزران بخورد روی پیشانی‌ات فقط چین است آه اگر سنگ بی امان بخورد * * * عمه مانده است زیر هر ضربه که مبادا به دختران بخورد دختران تشنه‌اند و با خنده لقمه‌ی خویش را سنان بخورد با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو یا حسن هستیم .
. علیه‌السلام گـدای کـوی تـو آقـاسـت یـا ابـاالحـجـة که زیـر سـایـۀ مـولاسـت یـا اباالحجة نـگـفـتـه، حـاجـتِ دل را بـرآوری آقـا ز بس که لطف تو با ماست یا اباالحجة به خـوان نـعـمت تو انـبـیاء بـنـشـسـتند که دست جود تو غوغاست یا اباالحجة هــزار حـاتـم طـایـی گـدای سـفـرۀ تـو که سفره دار تو یکتـاست یا اباالحجة که گفته گوشۀ تبعید فیض جاری نیست کـرامـت تـو ز بـالاسـت یـا ابـاالحـجـة بهارها همه دم صحـبت از گُلت دارند گُـل تو یـوسف زهـراسـت یا ابـاالحجة هزار یوسف مصری غـلام یـوسف تو دَمَت هزار مـسـیـحاسـت یا ابـاالحجـة خــبـر دهـنـد به اردوی ســوگـوارانت بـسـاط نـالـه مـهـیّـاسـت یـا ابـاالحـجة صـدای نـالـۀ مـهـدی به گـوش می آید که نـور چشـم تو تنهـاست یا اباالحجة عـزای غـربت تو بـوی مـجـتـبی دارد دلـت کـرانـۀ غـم هـاست یا ابـاالحجـة مخور که زهر جفا در طعام می ریزند کـنـار سفــره ات اعـداست یا اباالحـجة فراق و غربت و تبعید و رنج، قوت تو شد که غصه یـار تو مـولاست یا اباالحجة هـنـوز یـار نـداری که یــاری تو کـنـد که از مـزار تـو پـیـداست یا ابـاالحجـة شکسته باد نظامی که حرمت تو شکست مـزار تـو هـمه دل هــاست یا ابالحـجة هـزار گـنـبـد تابـان به مـرقـدت روشن که فرشت عرش معلّاست یا اباالحجـة مـلائک حـرمـت با وقـار می گــویـنـد: که کـربلای تو این جـاست یا اباالحجة . ✍ .
. گناهت چه بود ای عزیز پیمبر که از کودکی بود جایت به تبعید به همراهِ بابا، غریبانه تنها به یک پادگان شد سَرایت به تبعید پس از هادیِ دین، چه بد با تو کردند به حصری که دور از وطن بودی آقا به تهمت دلت را شکستند صد بار ز غربت شبیهِ حسن بودی آقا توجه به شَانِ شریفت نکردند ترا بارها خواست دشمن شبانه اهانت، پس از آنکه شد روز مرّه گرفتند جان و دلت را نشانه در اوج غریبی به صد بغض و کینه گهی شعله بر عصمتت می کشیدند ز بد سیرتی کار را از جسارت به فحاشیِ عترتت می کشیدند دلت را چو قرآن به آتش کشیدند که گفتند بد ناسزا مادرت را همه عمر با شک و تردید و نِخوَت چو تیری شدند آن دل مضطرت را ز نَمّامیِ مشرکانِ زمانه چو خانه بدوشانِ آواره بودی نه تحتِ نظر، بلکه تحتِ شکنجه دمادم ز غم، در پیِ چاره بودی در آن برکه ی شیرهای درنده ترا خواست دشمن خفیت نماید به تفتیشِ بیتت، عدو خواست هردم اِهانت به شَانِ شریفت نماید تو اما بیادِ خیامِ حسینی...  از این هجمه ها بارها گریه کردی بیادِ شبی که حرم گشته غارت از این غصه‌ها بارها گریه کردی تنت ای عزیز دلِ آلِ زهرا نشد طعمه ی شیرهای درنده سرت، حنجرت، دست و پایت، گلویت نشد طعمه ی تیغ های برنده سرت از قفا کِی جدا از تنت شد تنت گیر نعلِ ستوران نیفتاد خدا را همینقدر شکر ای امامم که پیراهنَت دستِ گرگان نیفتاد نشد اهلبیتت اسیرِ خوارج که با قصدِ قربت زنَد تازیانه نه زندان، نه ویران، نه بزمِ شرابی شده قسمتِ دختری نازدانه کجا تهمتی از کنیزی شنیدند به مهمانیِ شامیان دخترانت کجا خیزران خورده روی لب تو خدا رحم کرده به لعلِ لبانت - ۱۴۰۲✍ .
. موضوع: علیه السلام و پایان عزا شصت و نه روز عزا رفت ونشد یک خبری چشم ها خیره به در مانده ولی در سفری صاحب ِخانه ای و خانه ی تو غصب شده از چه در بین بیابان همه دم دربه دری دق نکردیم چرا از غم تنهایی تو سالها منتظر سیصد و اندی نفری یک خبر می دهی از خود، نگران تو شدیم ناخوش احوال، از آن روضه ی شام و سحری موقع روضه کسی هست به دادت برسد؟ کاش می شد که مرا هم به خیامت ببری هشتم ماه ربیع، باز رسید ای مظلوم سامرا رفته ای و فکر عزای پدری تن لرزان پدر، آتش قلبت شده است شده تبدار و تو از ناله ی او خون جگری کاش می بود کسی بابت دلداری تو آن زمانی که تو از داغ پدر محتضری داغ سنگین پدر دیده ای اما صد شکر روبروی تو نرفته به روی نیزه سری او شده کشته ولی پیکر او دست نخورد تو ندیدی تن عریان شده و پُر شرری نشدی همسفر قاتل او شهر به شهر بر سرت سنگ نخورده ست میان گذری مجلس باده نرفتی و ندیدی که پدر خیزران خورده لبش در وسط طشت زری آخرین روز عزا، روضه مدینه برود پس تو هم لطمه زنان،از غم مسمار دری ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. خورشید بی فروغ و چراغ هدایتی لطفت شده است شامل ما قبل حاجتی تفسیر بی نظیر تو از آیه های وحی دارد برای عالم و آدم طراوتی «المنقبه»است مشق حلال و حرام ها نور است در «صحیفه» ی تو هر عبارتی مولای من اسارت و زندان مگر گذاشت؟ در طوف کعبه باشی و حتی زیارتی شش گوشه در جوار تو ،اما همیشه بود سهم تو از زیارت جدت نیابتی هر روز روزه بودی و زندان گواه بود شب تا به صبح گرم دعا و عبادتی از ظلم خسته بودی و در اوج درد ها هرگز ندید هیچ کس از تو شکایتی می خواست بی فروغ بماند جهان و رفت ظلمت به سمت خلقِ چه دهشت جنایتی مسموم زهر گشتی و از ما تو را گرفت غافل از اینکه حافظ نسل امامتی در انتظار دیدن منجی نشسته ایم برپا شود به وقت ظهورش قیامتی امید چشم غمزده های جهان بیا دیگر نمانده در دل ما صبر و طاقتی .
. لحظه ی آخر لزره افتاده به دستم پسرم ،زود بیا روشنی بخش دو چشمان ترم ،زود بیا تاکه سیراب کنی لعل لب خشک مرا ای جگرگوشه ی من، ای پسرم ،زود بیا تا نیایی دلم آرام نگیرد هرگز گرد غم ریخته در دور وبرم، زودبیا زهر کاری شده و ،بر جگرم افتاده تا نپاشیده به سینه جگرم، زود بیا فرصت مختصری تا سفر من باقی است لحظه ی آخر قبل از سفرم ،زود بیا آسمان منتظر وقت عروجم شده است دیر شد وصل من و دادگرم، زود بیا برمصیبات تو اندیشم و،هنگام وداع غم تو زنده شده در نظرم، زود بیا یاد آن طفل فتادم که دل شب می گفت سوختم ازغم هجران ،پدرم زود بیا همره مرغ سحر، گفت«وفایی» شب هجر باهمه منتظران، منتظرم زود بیا ✍ .
. علیه_السلام ۸۷۹ آه از زهر ز پا تا به سرت می لرزید چه غریبانه پسر،حال پدر را می دید دم آخر به کنار بدنت مهدی بود مثل پروانه به دور تن تو می گردید چگرت پاره،جگر گوشه تماشا می کرد که پدر از اثر زهر به خود می پیچید کاسه ی آب به دستان تو لرزید ولی کی دگر حرمله ای دور و برت می خندید شکر آقا به دلت غصه ی ناموس نبود کربلا،چشم حسین سوی حرم می چرخید سر تو بود به دامان عزیزت اما سر جدت سر نی،پیر زنی می رقصید باز هم شکر سر پاک تو بازیچه نشد بین گودال روی خاک سری می غلتید .
گاهی هزاران برکت از کمتر شدن هاست یا دل بریدن، میوه ی دلبر شدن هاست پروانه را از شعله ی آتش نترسان چون که کمال او به خاکستر شدن هاست سردارهای ما سری افتاده دارند سر دادن ما اوّل سرور شدن هاست خاکِ لباس خاکی رزمنده هائیم خاکی شدن ها بهتر از گوهر شدن هاست آن جنگ تحمیلی، دفاعِ از حرم بود راه حسینی، راهی معبر شدن هاست دیگر نباید این علی تنها بماند وقت جهاد و موقع قنبر شدن هاست آری "شتر در خواب بیند پنبه دانه" خواب مشوّش، وارد کشور شدن هاست حس کن که جنگ است و در این خط مقدم همدل شدن ... معنی همسنگر شدن هاست در مکتب قاسم سلیمانی به والله نوکر شدن بالای سرلشکر شدن هاست ارباب، او را ارباً اربا پیش خود بُرد این جلوه ی مست علی اکبر شدن هاست مردم! در باغ شهادت باز، باز است در فتح خرمشهرها، پرپر شدن هاست جمهوری اسلامی زهراست ایران این رود، جریان همان کوثر شدن هاست زینب تماشا کرد، مادر بر زمین خورد آنچه حسن را کُشت، "میخِ در شدن" هاست اصحاب حیدر، پشت در کاری نکردند آن ترک فعل، آغاز بی مادر شدن هاست در بستر افتاد و علی تنها شد آخر بستر نه! ... این غم باعث لاغر شدن هاست در انتظار آخرین صبح ظهوریم بعضاً شروع بُرد، در آخر شدن هاست ✍ .
. سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غربت و در وادی هجران بیفتد زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد می خواند با خود روضه موسی بن جعفر تا خنده از لب های زندانبان بیفتد دور از وطن جان داده آقا تا دوباره شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد در پادگان بوده ولی هرگز ندیده لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد از آن سلیمان زمان کی فکر می کرد انگشترش در دست ساربان بیفتد .
. مرثیه (غزل قدیمی) آتش زهر ، تمام جگرت را سوزاند نا نداری و عطش، چشم ترت را سوزاند کاسه‌ی آب ز دستت به زمین می افتد تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی سوز آهت ، همه‌ی دور وبرت را سوزاند میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده سرفه هایت؛ بدن مختصرت را سوزاند روضه‌ات ارث غریبانه‌ی آل علی‌ است غربت تو دل جدّ و پدرت را سوزاند دیدن حال بد و جان‌ به لب آمده ات به خدا -قلب یگانه پسرت- را سوزاند سر تو بر روی دامان پسر… جان‌ دادی! مطمئنم که به یاد کربلا افتادی ✍ .
. السلام علیک یا صاحب الزمان علیه السلام تنها نه از امشب که از ، روز ازل مولا شدی مولای هر مولا و هم ، آقای هر آقا شدی گر چه پدر رفت و دگر ، تنهاتر از تنها شدی از امشب ای محبوب من ، پنهان و هم پیدا شدی تو کودکی بودی ولی ، مولای بی همتا شدی گاهی میان شهر و گاه ، آواره ی صحرا شدی با جلوه ی روی علی ، زیباتر از زیبا شدی ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ اکنون نه ، از عهد الست ، بودی مرا دلدار تو هستی چه جانانه طبیب ، بر هر دل بیمار تو ای اوج انسانیت و ، تاریخ را معمار تو هم لیلیِ مجنونیان ، هم یوسف بازار تو  ای بهترین دیدار تو ، ای بهترین گفتار تو ای دیده ی بیدار تو ، ای سرور و سالار تو از نور زیبای خدا ، خوش جلوه ای والا شدی ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ وجه خدای داوری ، بهر صفاتش مظهری ایمان و دین و باوری ، از ماسوا تو برتری بر اهل عالم سروری ، بر حق پرستان محوری دلدارها را دلبری ، از دلبران دل می بری نه مهر و ماه و اختری ، از مهر و مه زیباتری تو جمع هر پیغمبری ، هم فاطمه هم حیدری یاسین شدی طه شدی ، حیدر شدی زهرا شدی ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ ای کنز مخفی زمان ، در قلب ما گنجینه ای ای سرّ اَخفای خدا ، از نور او آیینه ای هم نو به نو می تابی و ، هم کنج دل دیرینه ای نور عیان در دیده و ، مهر نهان در سینه ای جمع صفات برتر و ، فارغ ز جور و کینه ای زیباترین نور ظهور ، در صبح یک آدینه ای مفهوم ناب انتظار ، در قلب و جان ما شدی ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ ای ذکر ناب دم به دم ، ای معدن جود و کرم ای نام خوبت چون حرم ، مکتوب در لوح و قلم ای اسم حق دور از عدم ، در عرش رحمن محترم ای سرنوشت ما رقم ، خورده به نامت هر قدم ای در عرب یا در عجم ، سرها به پایت گشته خم ای صاحب عدل و علَم  ، ای هادم ظلم و ستم در انتظار لحظه ها ، تو قبله ی دل ها شدی ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ ای دین ما دنیای ما ، امروز ما فردای ما مفهوم ما معنای ما ، ای عشق بی همتای ما یار دل شیدای ما ، بیداری و رؤیای ما ای دلبر یکتای ما ، ای در جنون لیلای ما دریای ما صحرای ما ، دنیای ما عقبای ما نجوای ما آوای ما ، آقای ما مولای ما ای که به قلب عاشقان ، چون محشر کبری شدی ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ آرام جان ای مهربان ، شیرین سخن شیرین زبان روح و روان سرو روان ، در آسمان ای کهکشان مهرت نهان حُبّت جنان ، ای جاودان نور جهان ای بیکران دامن کشان ، سویت روان هر کاروان ای بی خزان روح اذان ، ما را مران ای دل ستان ای بی نشان صاحب زمان ، بادا فدایت روح جان بر جسم بی جان جهان ، تو عشق روح افزا شدی .
. یا شـرمنـده اگـر هنـوز سـربازی نیست آن همت و شور مهدوی سازی نیست با این همـه ای وعده ی حق می آئی چون آمدنت خیال پردازی نیست... .
. علیه‌السلام 🔸أیها العزیز🔸 ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفۀ خاتمیتی تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی دنیا پر از تلاطم و غم‌ها کران کران نوح زمان تویی و زمین است ندبه‌خوان ای کشتی نجات جهان، یک نگاه تو! کی می‌رسم به ساحل امن پناه تو؟ ماتمکده‌ست کعبۀ بی‌تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوۀ مشهود می‌رسی با نغمۀ الهی داوود می‌رسی موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست سیمای تو ز یوسف مصری ملیح‌تر همراه تو مسیح و تو از او مسیح‌تر آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است خوی و خصال تو همه عین محمد است همراه توست معجزه‌های پیمبری داری مگر به شانه ردای پیمبری؟ مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای برپاست نهروان و جمل‌های دیگری بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی باز آ که باز عدل علی را علم کنی باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود در چشم تو شکوه الهی خلاصه است صلح و جهاد تو همه عین حماسه است در هر نگات نور خدا موج می‌زند امید سیدالشهدا موج می‌زند آمیزۀ صلابت و احساس دیدنی‌ست در قامتت رشادت عباس دیدنی‌ست سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند بی‌انتهاست نامتناهی‌ست علم تو آیینۀ علوم الهی‌ست علم تو تا واژه واژه‌ات ملکوت حقایق است در هر نگات جلوۀ صد صبح صادق است داری به دوش پرچم باب الحوائجی در دست توست خاتم باب الحوائجی چشم رئوف توست بهشت برین ما نور ولایتت شده حصن حصین ما دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است چشمان روشن تو چراغ هدایت است برپا شده‌ست در دل عالم چه محشری دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری دلتنگ روی ماه توایم أیها العزیز ما تشنۀ نگاه توایم أیها العزیز دنیای ماست تشنۀ صبح ظهور تو سرد است چار فصل زمان بی حضور تو بی‌رنگ‌تر شد از همۀ فصل‌ها بهار هر روز ما ببین که شده فصل انتظار فصلی به جز دریغ در این فصل‌ها نبود ای کاش عصر بی‌خبری از شما نبود عصر سکوت سر نشود، بی سلام تو این کوچه‌هاست منتظر عطر گام تو این روزها که مانده همه چشم‌ها به در دلخوش به این‌که می‌رسی از راه یک سحر تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری» کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را... از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان «عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان» ✍🏻 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 آقای پنج ساله امامِ جهان شده است آقا امامِ کُلّ زمین و زمان شده است از سامرا طلوع نموده است مهر او روشن ز نور طلعت او آسمان شده است طوطی نوای نعره ی مستانه می زند بلبل ز شوق آمدنش نغمه خوان شده است نرگس گرفته غنچه خود را به روی دست دنیا پر از محمدی و ارغوان شده است کعبه دریده پیرهن از شوق دیدنت میعادگاه پیر و جوان جمکران شده است تنها نه اهل خاک نمایند هلهله شوری عظیم در همه افلاکیان شده است از سامرا رسیده خبر بر جهانیان مهدی امام عصر و صاحب زمان شده است ✍ .
. قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است زمان زمان شروع زعامت مهدی است غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام امـام کـل زمان‌ها دوباره گشت امام بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد بـرای منتظـران این خبر مبارک باد خطاب نـور همه آیه‌های نصر شده ولـیِّ عصـر، دوباره ولیِّ عصر شده خطاب حضرت معبود را بخوان با من پیام قاصـد و مقصود را بخوان بـا من بیــا ترانـۀ داوود را بخـوان تـا مـن سرود مهـدی موعود را بخوان با من دوبـاره آیـه ی جاء الحق آشکار شده به یُمنِ وصل، همه فصل‌ها بهار شده ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است فـراق رفتـه و فیض حضور نزدیک است الا تمامــی یــاران! ظهـور نزدیک است فـرار ابـر و رخ آفتــاب را نگــرید سراب‌هـا همـه رفتنـد، آب را نگرید بشارت ای همه یاران که یار می‌آید نویــد رحمـت پــروردگار می‌آید محمـد از طــرف کوهسـار می‌آید علی گرفته بـه کف ذوالفقار می‌آید دعـای عهد و فرج را همـه مرور کنید سلام تازه بر آن تک سوار نور می‌آید ز مکـه سر زده صبح قیام ابراهیم رسد بـه عالـم هستی پیام ابراهیم امـام عصر که بر او سـلام ابراهیم قیـام کــرده، کنـار مقـام ابراهیم حـرم رسانه آوازه «انـا المهدی» است جهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است جهانیان! همـه جا در کنار یار کنید دل خـزان زدۀ خویش را بهار کنید یهودیـان همه جا در شرارِ نار کنید الا تمامــی وهابیــان فــرار کنید رها کنیـد حرم را، حرم، دیار علی است به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است .