eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. آه دل دراین جا کرده ای منزل برادر نشاندی برزمین محمل برادر دلم دراین بیابان غرق غم شد چه آهی می کشی از دل برادر منزل آخر درون سینه ام توفان به پا شد دل غم دیده ام ماتم‌ سرا شد شنیدم منزل آخر رسیدم میان کربلا دل پربلاشد .
. اول جلسه‌ای ای انتهای توبه‌ی آدم حسین جان ای ابتدای سوره مریم حسین جان این روز‌ها شبیه پدر مادرت شدیم با این لباسِ مشکی ماتم حسین جان ما با بهشت کار نداریم تا که هست شش گوشه‌ات میان دو عالم حسین جان آنجا بهشت هست که زهرا نشسته است پس کنج هیاتیم از این دَم حسین جان ما دلخوشیم با تو و شالِ عزای تو هرآنچه غیر تو به جهنم حسین جان تا مرحمِ جراحت لبهای تو شَویم آورده‌ایم اینهمه زمزم حسین جان خرج تو می‌کنیم تمامِ گلوی خویش تا جان دهیم ماه محرم حسین جان با هر هزار و نهصد و پنجاه زخمِ تو فریاد می‌زنیم دَمادم حسین جان دَرهم بخر تمامی ما را...شنیده‌ایم دَرهَم شدی بخاطر دِرهَم حسین جان (حسن لطفی)✍ .
بر قلب تمام مومنین غم آمد هنگامه ی آن غمِ مُعظّم آمد مدّاح! بکش ز سینه مَدّ آهی ای اشک! قیام کن محرّم آمد
. الا که ماه عزاداری و غم است محرم بگو به‌ مردم‌ عالم محرم است محرم فرشته ها همه گریان، خلایق اند پریشان که حال عالم و آدم چه درهم است محرم خلیل و موسی و عیسی و نوح‌ نوحه کنانند عزای اشرف اولاد آدم است محرم خدا به حق حسینش گناه خلق ببخشد بساط توبه دوباره فراهم است محرم تمام سال برای غم تو گریه نمودم که در مقابل زخمان تو کم است محرم .
. حالا که رزق ماهِ ماتم را گرفتم از خانه ات این دیده ی نم را گرفتم من آمدم تا که به پای تو بسوزم با این گدایی ، جاهِ عالم را گرفتم آقا مرا در یاد داری؟ بچگی ها با گریه هایم ، پول پرچم را گرفتم با مادرم رفتم به بازار محله پیراهن و شالِ محرم را گرفتم مداح هیات ناله می زد :یا حسین و یادش بخیر ، من هم همین دم را گرفتم بیمارم و هر دفعه که اینجا رسیدم... با روضه های تو، علاجم را گرفتم حالا مرا کرب وبلایی کن دوباره تا که بگویم مزدِ این غم را گرفتم جان رقیه که در آن ویرانه می گفت: ای سر...دوای زخم و دردم را گرفتم .
. باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد بچه ها دارند از بازار پرچم می خرند .
هدایت شده از کتابخانه مقتل امام حسین ع و معصومین ع
521.5K
📣📣 اطلاعیه 🎤 توضیحات استاد اسکندری در خصوص جدیدترین اثر تالیفی استاد تابع منش تحت عنوان: مذبوح فرات ------------------------- پاسخ به سؤالات/ فروش و ارسال: 🆔 @m_h_tabemanesh ------------------------------- کانال استاد تابع منش در ایتا @zameneashk1
.  صلی الله علیک یا اباعبدالله بی نام خوشَت نغمه سرودن هیهات بر مکتب تو پشت نمودن هیهات با عزتِ نوکری تو زنده شدیم از ذلتِ بی حسین بودن هیهات ✍ .
. آغوش من برای ابد آشنای توست گوشم پر از صدای خوش ربنای توست من مسلم و موحد یک بارگه شدم آن واحد احد به خدا که خدای توست وقت وداع گریه‌ام از دوری تو بود از ترس جان نبود که جانم فدای توست در غربت استقامت من بی‌دلیل نیست تا آن زمان که پشت سر من دعای توست کوفیست خط نامه‌ی نامردمان اگر همراه و همدمم خط مشکل گشای توست مسلم کجا و میل امان نامه از کسی امن و امان من همه جا در رضای توست این لحظه‌ها به غربت تو فکر می‌کنم این اشک‌های آخر عمرم برای توست من بی پناه مانده‌ام اما غمِ من است آن شیرخواره ای که پناهش عبای توست غارتگرند مردم این شهر بی‌حیا دلواپسیم روسری بچه‌های توست اینجا که کوفه است پر از محنت و بلاست خاکم به سر دگر چه خبر کربلای توست با پیکرم هر آنچه شود نیست غصه‌ای ای بی کفن تمام غمم بوریای توست ✍ .
. پستی بلندی‌های آن جنجال دارد این سرزمین تل دارد و گودال دارد اینجا هزاران نیزه و شمشیر و خنجر از کاروانت قصد استقبال دارد شش ماهه‌ات بد خواب خواهد شد یقیناً این سرزمین بسیار قیل و قال دارد غارتگران بازارشان گرم است اینجا هر زیوری آورده‌ای دلال دارد از نسل پاک مرتضی بودن حرام است اینجا علی اکبر شدن اشکال دارد از لاله کی خالی شود این دشت و صحرا تا هر شهیدی پیکر پامال دارد هر کس که نعل تازه‌ای دارد به مرکب ملک ری و دنیا به او اقبال دارد خاری که می‌روید سر ناسازگاری با هر یتیم و دختر ِکم‌سال دارد ✍ .
. به کربلا در بیابانی از عطش لبریز کاروانی غریب می آید از لب هر کجاوه ای با آه ناله ی یا مجیب می آید کاروانی ز مکه برگشته آمده تا که حج تمام کند کعبه دنبال قافله آید تا به این قبله استلام کند پای خورشید خسته تاول زد بسکه دنبال نور قافله بود آسمان با تمام وسعت خویش خاک پای عبور قافله بود کربلا در دلش چه غوغایی ست که بهارش ز راه می آید برسانید بی پناهان را که جهانْ تکیه گاه می آید بر تن ناقه ها حریر بهشت گرمی آفتاب بی تآثیر مشک ها سلسبیل می بردند بادها بود تحت امر امیر دور ماه قبیله وقت نزول آسمانی پر از محارم بود لشکری تا فدای او بشود فقط از او اشاره لازم بود چه صفی بسته اند زانوها تا رکاب پرِ عقیله شوند هیجده تا ستاره آمده اند سایه سار سرِ عقیله شوند آفتاب آمده به پابوسِ ماه در پرده ی حیای حسین اولین بار می رسد امروز پای زینب به کربلای حسین .
. سلام الله علیها از تو گلایه داشت خیالم به نیزه ها کمتر نگاه می کنی ای عشق سمت ما پایین بیا ز نیزه که مرهم شوم تو را مثل قدیم دختر همدم شوم تو را بر حنجرت چه رفته که اینگونه پرپری ای نیزه دارِ بد پدرم را کجا بری؟ آخر مگر که نیزه نشینی روا به توست؟ اینجا چرا حواس همه سنگ ها به توست؟ از بس که سنگ چشم تو را بوسه بسته است شاید ندیده چشم تو دستم شکسته است شب ها ز درد آبله خوابم نمی برد از ترس زجر و حرمله خوابم نمی برد مانند قاسمت به بزرگی رسیده ام در زیر دست و پای عدو قد کشیده ام می زد مرا برابر چشم عمو، عدو کشته مرا جسارت آن بی حیا به او پای فرار زیر کتک ها نداشتم بر صورتم به زخمِ دگر جا ندا‌شتم این قافله بدون تو هرگز سفر نکرد از کوچه هیچ کس به سلامت گذر نکرد دستان تو کجاست که من را بغل کند جای تو دخترت سر بابا بغل کند با این سر بریده چه خوب است رُک شدی سنگینی از نگاه و ز گیسو سبک شدی ✍ .
. ✍ آن قوم که خواستند پرپر بشوی بر دست پدر شهیدِ بی سر بشوی ای کودک شیرخواره می‌ترسیدند از اینکه تو هم علیِ اکبر بشوی .
. 🤲حبُّ الحسین🤲 تا بُوَد حُبّ حسینی در دلم تا که عشق او عجین شد در گلم تا که جان آید به راه ریشه‌ام دم زنم گویم حسینی پیشه‌ام سوز من شورم شرار آتش است بارش اشکم سرور دلکش است اشک من رودی ز بحر او روان اشک من احیاگر باغ خزان اشک من دائم نویدم داده است بر در بسته کلیدم داده است اشک موجی پر شتاب و بی حباب رو به ساحل او ندارد مثل آب اشک امواج تلاطم آور است در تغافل ها چو رعد و آذر است اشک چون گل چهره‌ام را باز کرد راه و رسم عاشقی آغاز کرد تا حسینم کِشتی است و ناخدا راه دریایی‌ست شور و شوق ما او امید دین و دنیای من است عالمی را سود و سودای من است در شب مرگم چو در زیر لحد هیچکس آنجا نباشد جز احد ناگهان گویند نوری می‌دمد مهر مولا بنده‌اش را می‌خرد مهر مولایم نجاتم داده است بر در جنت براتم داده است مهر مولایم حسین بن علی در زمین و آسمانها منجلی مهر مولایم سرود بندگی‌ست مفخر انسان صعود بندگی‌ست مهر مولایم تقرّب آورد قرب حق را رو به پایان می‌برد مهر مولا قرب یکتا را دراست بهر پروازم بسوی حق پر است این دم اینجا وقت شور انگیزی است با دل و جان روز بر پا خیزی است وقت مردن نیست همت بایدم لحظه لحظه عشق و شدّت بایدم کاسۀ سر عاریت بر یار رفت آنکه سر تا پا همه از یار رفت من نه اینم ظاهر و کی پوستم در حریم کربلای دوستم یار، رسم سوختن داده مرا عقل و هم دیوانگی هر یک بجا عقل، در رسم رهیدن آمدن عشق، در ژرفای دریاها زدن عقل، با چشم حسینی دوختن عشق، در دیوانگی آموختن عقل، تاریکیِ جهلم را برَد عشق، خونِ دوری از دل را خورَد عقل، فرماید که با حق یار باش با حقیقت جمله در یک کار باش هوش و فکرت را به راه یار گیر تا شَوی از جام مولا سیر سیر تا بُود هایی که هوهویی زنم تا بُود شاخی که کوکویی زنم سوی من سوی حسینی است و بس کوی من کوی حسینی است و بس هر که جوید شیوه‌ام را در خطاب گویمش اما فقط روز حساب روز حکم مطلق باری اِله تا که حق گویان بگیرندَش پناه می‌زنم سودای مستی سادگی می‌کنم پروانگی دیوانگی کاشفُ الکربِ الحُسَین احساس من بر لبم عباس من عباس من ✍ .
. وزن عروضی: مستفعلن ،مستفعلن،فعولان --------------------- ای بی نهایت در وفا اباالفضل در تابعیت مقتدا اباالفضل استاد دانشگاه مخلصینی شایسته ای بی مدعا اباالفضل سقای آب آور به یک جهانی لب تشنگان را رهنما اباالفضل سردار در اجرای حق ، مقاوم تا آنکه گشتی سرجدا اباالفضل انا هدیناه السبیل قرآن بگرفته در راهت صلا اباالفضل نزدت امان نامه ز مکر دشمن شد یک مصیبت یک عزا اباالفضل از راه محبوبت که می تواند؟ گردانَدَت یک دم سوا اباالفضل دلگرمی زینب امید حیدر کردی خروش از ابتدا اباالفضل از کودکی تمرین جان سپاری تکرار هر روز شما اباالفضل والله ان قطعتموا یمینی خواندی و گردیدی فدا اباالفضل انی احامی حفظ دین شعارت یک تن ولی فرقت دوتا ابالفضل دردت هماره درد دین به سینه این گشت درد بی دوا اباالفضل دستت جدا شد یک دم از ولا نه ای پاسبان مرد ولا اباالفضل خالی نگردد مشکت از ولایت نوشانده ای هر که سزا اباالفضل هر دردمندی می کند توسل باب الحوائج گشته یا اباالفضل با چشم زخمی می کنی عنایت پیداست در دستت شفا اباالفضل ای مبتدا بر انتظار عالم هر منتظر دارد ندا اباالفضل عباس خواهان، کودکان، شده بر مهدی شناسان پیشوا اباالفضل «طاهر» رها کن علم و عقل و دانش مستی فزا در روضه با اباالفضل ✍ .
. علیه‌السلام علیهاالسلام به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد سکوت نقره‌ای ماه را شکست غم دل در آن زمان که از آن ماه بی‌کفن خبر آمد شکست صخره از این داغ جانگداز و به یادت، به رود رود عطش با هزار چشم تر آمد پس از تو هر گل خونین‌دلی که سر زد از این غم به سوگ لاله‌رخان شهید، خون‌جگر آمد به طعنه گفت بیابان به سنگ: «شرم نکردی ز درد آبله‌پایی که خسته از سفر آمد؟» به گریه گفت که: «سنگم‌ ولی شکسته‌ترینم به راه آن گل زخمی که از پی پدر آمد» پدر به قافله‌سالاری آمد از سر نیزه ز دست خار بیابان جهان به گریه درآمد ✍ .
. علیهاالسلام 🔹پیمان عشق🔹 سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم سراغ سرت را من از آسمان و سراغ تنت از بیابان بگیرم تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم... قرار من و تو شبی در خرابه پیِ گنج را کنج ویران بگیرم... هلا! می‌روم تا که منزل به منزل برای تو از عشق پیمان بگیرم ✍ .
علیهاالسلام 🔹سه آیه🔹 دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود از من هزار بار ولی جان گرفته بود! سر بر اطاعت دلِ مجنون نهاده بود پایم اگر كه راهِ بیابان گرفته بود حتی توانِ سینه زدن هم نداشتم این سینه حالِ شامِ غریبان گرفته بود در پای نیزه عطرِ تلاوت شنیده‌ام دستم صفای پارۀ قرآن گرفته بود پایم شتاب را به صفِ بوته‌های خار از تازیانه‌های شتابان گرفته بود اینجا به انتظارِ دلم طعنه می‌زند چوبی كه بوسه از لب و دندان گرفته بود عمرم به قدرِ سورۀ كوثر مجال داشت آری سه آیه بود كه پایان گرفته بود... 📝 .
. بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست ✍ .
. علیه‌السلام 🔹یا حسین🔹 کربلا گفتم، دلم لرزید، گفتم: یا حسین اشک روی گونه‌ام غلتید، گفتم: یا حسین باد سرگرم نوازش بود با گلبرگ‌ها باغبان هر شاخه گل را چید، گفتم: یا حسین ابر‌های آسمان گلرنگ شد وقت غروب رفت در دریای خون خورشید، گفتم: یا حسین رد شدم از صحن سقاخانۀ «شهر بهشت» هر کبوتر آب می‌نوشید، گفتم: یا حسین داشتم در دست خود تسبیح سرخی از عقیق دانه‌هایش هر طرف پاشید، گفتم: یا حسین نام «ثارالله» را بردند هفتاد و دوبار خاطرات جبهه شد تجدید، گفتم: یا حسین حاجیان «روز دهم» گفتند در کوی منا عید قربان است، ما را عید، گفتم: یا حسین در طواف کعبۀ شش‌گوشه، از من بیدلی، معنی لبیک را پرسید، گفتم: یا حسین قاری قرآن تلاوت کرد از اصحاب کهف برگ قرآن را که می‌بوسید، گفتم: یا حسین چشم در چشم برادر، دست در دست پدر دختری معصوم می‌خندید، گفتم: یا حسین شیرخواری نازنین با لای‌لایِ مادرش در دل گهواره می‌خوابید، گفتم: یا حسین از شقایق رسم عشق و عاشقی آموختم هر کسی داغ برادر دید، گفتم: یا حسین 📝 .
. کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین کس نیست آگه از دل شیداییم حسین ‏پایم ز راه مانده و دستم به ریسمان درکوچه­ های کوفه تماشاییم حسین ‏من را نشان دهند به انگشت کوفیان عشقت کشیده است به سوداییم حسین ‏از بسکه خون گریسته­ام از فراق تو از دیده رفته قدرت بیناییم حسین ‏غم نیست گر بود به تن من هزار زخم زخم زبان ربوده شکیباییم حسین ‏در زیر تیغ عشق چوگل خنده می­کنم بالای دار گرم دل آراییم حسین اینجا سخن ز نیزه و از جسم اکبر است دلخون بیاد آن گل لیلاییم حسین اینجا سخن زکودک و از گاهواره است از دور من به نغمه لالاییم حسین اینجا سخن ز سیلی و طفل سه ساله است من هم بیاد صورت زهراییم حسین (سید محسن حسینی)✍ .
. به تماشای من خسته همه می مانند نَفَس آخر من شد ، همگی می دانند ای به قربان سرت ، از همه سرگشته ترم در و دیوار به سرگشتگی ام حیرانند سنگ دلها همه در دامنشان سنگ بود میزبانان به خدا منتظر مهمانند گر بیاری تو به همراه ، عزیزانت را با عزیزان ، حرمت را ، همه می سوزانند امشب ای کعبه ی من! سوی مدینه برگرد برنگردی ته گودال ، برت گردانند تا به حالا، سر بازار ، نرفته زینب سر بازار ، همه خارجی اش می خوانند با رقیه تو میا ، جانِ رقیه برگرد همه آماده ی سیلی زدن طفلانند ترسم آن است ز سیلی ، سر او برگردد او اگر تار ببیند ، همه در می مانند حرمله خنده کنان تیر سه شعبه برداشت همگی منتظر کودک نیمه جانند ترسم آن است که شش ماهه ، دو شش ماهه شود به جدا کردنش از هم ، همه هم پیمانند ✍ .
حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده، به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده عید قربانت مبارک ای به قربان سرت کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده! نه غذایم می‌دهند این‌ها؛ نه آبم می‌دهند غم مخور! گفتم بدانی که چه با مهمان شده گیسوانم دست‌پیچ بچه‌های کوچه شد پیکرم بین گذر بازیچه‌ی طفلان شده کار من بر عکس شد با سَر، زمین افتاده‌ام.. بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده صحبت از سر می‌کنند و حرف خنجر می‌زنند مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده چوبْ‌دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده از لباسی که به تن دارم خجالت می‌کشم سوختم با روضه‌ی آن پیکر عریان شده! 📝
گرچه دیدم از همه آزار «أبکی لِلْحسین» سنگ خوردم از در و دیوار «أبکی لِلْحسین» مرد پیش دشمنش از گریه خودداری کند من که چشمم هست گوهربار «أبکی لِلْحسین» من پسر دارم چه غم دارم اگر آواره ام وای این آقاست دختر دار «أبکی لِلْحسین» گرچه دست و پا زدن با دست بسته مشکل است فکر گودالم به روی دار «أبکی لِلْحسین» آنقدر که نی سفارش داده اند این کوفیان قتلگاهش میشود نیزار «أبکی لِلْحسین» آنقدر بغض علی دارند ، بعد از کشتنش باز هم دارند با او کار «أبکی لِلْحسین» کاش میشد می نوشتم با علی اصغر نیا داغ شش ماهه بود دشوار «أبکی لِلْحسین» کاش میشد مینوشتم بیشتر از مشک آب بهر زینب پوشیه بردار «أبکی لِلْحسین» ترس آن دارم که اینجا پای زینب وا شود کنج زندان و سرِ بازار «أبکی لِلْحسین» ترس آن دارم سرش سر دربیارد از تنور عاقبت آن سرور و سالار «أبکی لِلْحسین» ... عبدالحسین وقتی گریه مسلم را دیدند از روی طعنه گفتند کسی که داعیه سلطنت و طمع حکومت دارد این طور گریه نمیکند حضرت مسلم فرمودند وٰلكِن أبكي لِأَهلِيَ‌ المُقبِلينَ‌ إلَيَّ‌، (أبكي للِحُسَين وآلِ‌ الحُسَين) ریاض القدس ج ۱ ص ۵۶۶ تازه سروده .