eitaa logo
دغدغه‌های حوزوی
443 دنبال‌کننده
151 عکس
47 ویدیو
25 فایل
آئينه‌ای براى انعكاس مهمترين اخبار، دیدگاه‌ها، نقدها و تحليل‌هاى چالشی عرصه دين، فرهنگ، اجتماع، روحانيت و حوزه‌های علمیه... http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0 شناسه: @daghdagheha ادمین....
مشاهده در ایتا
دانلود
💠از علم خبری نیست! 🖋استاد رسول جعفریان ♦️زمانی که بهترین کتابهای بازار در حوزه های پژوهشی، عبارت از رساله های دکتری و ارشد باشد، آن وقت باید امید داشت که تحولی در حوزه دانش در جامعه پدید آمده است. ♦️به عبارت دیگر، تنها مسیر درست در پیشرفت علم، در همه حوزه ها، عبارت از این است که بتوانیم، رساله های دکتری و ارشد را تبدیل به بهترین دستاوردهای علمی جامعه مان بکنیم. مثلا وقتی وارد یک کتابفروشی بروز می شویم، بهترین کارهایی که روی پیشخوان آن کتابفروشی است، رساله ها و پایان نامه های دانشگاهی باشد. وقتی یک پژوهش را می خوانیم، در پیشینه علمی آن بحث، یکسره به معرفی چندین رساله و پایان نامه بپردازد و بگوید که قبل از من چه تحقیقاتی در این زمینه شده است. ♦️وقتی دیدیم که افراد با افتخار رساله های دکتری و پایان نامه های خود را منتشر می کنند، و درصد قابل توجهی از کتابهای بازار علمی ما همین هاست، باید امید داشته باشیم که روزنه هایی برای گسترش علم فراهم شده است. ♦️اگر جز این بود، و کارهای تألیفی عمومی، تصحیحی، ترجمه و جز اینها جای رساله های دکتری و پایان نامه را در کتابفروشی ها گرفت، معنایش این است که هیچ پیشرفتی در زمینه دانش نشده است. ♦️مسلما همین امر در رشته های پزشکی و فنی و علوم پایه هم وجود دارد، بلکه در آنجا آشکارتر و بهتر است. ♦️به نظرم، امروز در جامعه ایران ما چنین نیست. درصد بسیار کمی از کتابهایی که در بازار است، رساله های دکتری و ارشد است. ♦️مشکل این است که بیشتر این رساله ها به گونه ای است که قابل نشر نیست. چون از ابتداء تا انتها مسیر درستی در نگارش آنها طی نمی شود. طبعا در جامعه هم اعتمادی به این رساله ها که بسیاری با تقلب نوشته می شود وجود ندارد. ♦️اگر فقط و فقط همین یک معیار برای پیشرفت علم در یک کشور باشد، کافی است که مطمئن شویم اتفاق مهمی در کشور ما نیفتاده است. در اینجا، مقصود بازار کتابهای علمی است نه داستانی یا هنری یا جز اینها. آن گونه کتابها و مطالعه آنها، سبب پیشرفت علم نیست. ♦️علم فقط و فقط در رساله ها و پایان نامه های دکتری و ارشد و مقالات مستخرج از آنهاست. ♦️کشور ما از این جهت فوق العاده ضعیف است. مرکز گردآوری رساله های دانشگاهی ما در کشور «ایرانداک» یک مرکز ورشکسته علمی ـ دانشگاهی است که هیچ کس به آن توجه جدی ندارد. ♦️برای شکل گرفتن جنبش پایان نامه و رساله، باید هزینه کرد. در کشور ما این امر غالبا و به خصوص در علوم انسانی و اجتماعی که مثل علف هرز رشد کرده، و حتی علومی که نام های دینی مثل علوم قرآنی و حدیثی و جز اینها را یدک می کشد، هیچ نمودی ندارد. -به نقل از کانال نویسنده http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠 وحدت حوزه و دانشگاه 🖋مهراب صادق‌نیا ♦️در جلسه‌ی دفاع از رساله‌ی دکتری‌ام، خانم‌ام نیز حضور داشت. یکی از استادهای محترمِ حاضر در جلسه، با لحنی میانه‌ی شوخی و جدی، به ایشان گفت: " همسر شما جمع ضدین کرده است؛ هم آدم خوبی است و هم روحانیِ خوبی." آن روز همه خندیدیم و استرس برگزاری جلسه‌ی دفاع به من اجازه نداد که این حقیقت تلخ را به ایشان بگویم که از قضا من هم پیش از ورود به دانشگاه، فکر می‌کردم "انسان‌ها یا خوب‌اند یا دانش‌گاهی‌." ♦️من هیچ وقت با پروژه‌ی وحدت حوزه و دانش‌گاه موافق نبوده‌ام. من معتقدم این کار نه شدنی است و نه پسندیده. واقعیّت آن است که بعد از چهل سال، این آرمان به مجموعه‌ای از نمایش‌ها، ویترین‌ها، و شیرین‌کاری‌ها تبدیل شده است. اگر در این سال‌ها تمایزهای این دو سازمان به رسمیّت شناخته می‌شد، و هر کدام به کار خود می‌پرداخت، امروز هم حالِ حوزه خوب بود و هم حال دانش‌گاه. ♦️از وحدت حوزه و دانش‌گاه آبی گرم نمی‌شود، بیائید حوزویان و دانش‌گاهیان را به هم خوش‌گمان کنید. http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠به اساتیدی که نسبت به اسلام زاویه دارند نباید اجازه تدریس داده شود ▪️آیت‌الله‌ سبحانی در دیدار دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: ♦️مسئله ای که وجود دارد این است که آیا ازدیاد دانشگاه و فارغ‌التحصیل دانشگاهی نیاز کشور بوده و یا اینکه باید کمتر از این مقدار وجود داشته باشد. تربیت دانشجو و دکتر باید به مقدار نیاز باشد و اگر بیش از حد نیاز صورت گیرد مشکلات جدی پیش می‌آید و دانشگاه‌ها باید از میان افراد عصاره آن‌ها را انتخاب کنند. ♦️گاهی پدر و مادرها گله می‌کنند که ما فرزندمان را متدین به دانشگاه می‌فرستیم اما در زمان خروج آن‌ها از دانشگاه پایبدی دینی آن‌ها کاهش می‌یابد و شورای انقلاب فرهنگی می‌تواند در حل این معضل نقش مهمی ایفا کند. ♦️گاهی نوشته هایی از منابع دانشگاهی برای ما آورده می‌شود که در این کتاب ها مبانی اسلامی مورد تشکیک قرار گرفته و شورای انقلاب فرهنگی باید بر محتوای کتب اشراف داشته باشد. ♦️شهید بهشتی در قانون اساسی تاکید داشتند که بندهای آن نباید مخالف اسلام باشد، چرا که در برخی از حوزه ها، اسلام نظری ارائه نداده است و کتب دانشگاهی نیز حداقل نباید با مفاهیم اسلام مخالفتی داشته باشند. ♦️برخی بیان می‌کنند که اسلامی کردن مفاهیم کتب دانشگاهی معنایی ندارد که متاسفانه این افراد در شورای انقلاب فرهنگی عضویت دارند. به اساتیدی که نسبت به اسلام زاویه دارند نباید اجازه تدریس داده شود. -نامه های حوزوی http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠درسی فقهی از تجربه صفویه! 🖋محسن قنبریان 🔹آیا دانشگاه(...)در تهران -با همه خدماتش- به یک مرکز "تبارگماری" بدل نشده است؟! آیا سرمایه اولیه آن و نمونه های مشابه اش در قم و تهران و... از اموال مصادره ای یا حاکمیتی و عمومی تدارک نشده بود؟! آیا امروز علیرغم ارائه خدمات علمی و فرهنگی، خانواده و فامیلی را بهره مندتر نکرده اند؟! 🔹آیا آنچه برخی نمایندگان ولی فقیه در مراکز استانها پس از چند دهه با جایگاه ویژه خود تدارک کرده اند، پس از خود به شخصیت حقوقی بعد واگذار می کنند یا همچنان بنام خودشان و در تصرف نزدیکانشان باقی می ماند؟! در بعضی استانها مجموعه ای تجاری، ساختمانی مفصل برای مصلا یا دفتر امام جمعه تدارک شده که معمولا به منصوب بعد منتقل می شود اما امتیاز دانشگاه، شبکه ماهواره ای، دهها مدرسه علمیه و...چه؟! واضح است مخارج و مایه اولیه اینها هم از اموال یا امتیازها و مساعدتهای دولتی یا سهم مبارک امام(ع) بوده است؛ که غیر از مصرف عام داشتن نباید حیاط خلوت خانوادگی شود! 🔹نمونه ها منحصر به این موارد نیست و این نوشتار دنبال فهرست کردن موارد نیست بلکه توجه به درس مهمی از تجربه صفوی را منظور دارد 🔷تجربه صفوی: در استفاده از اراضی خاص و منابع عمومی توسط علماء اسلام -که در دولت صفوی محترم شده بودند- بحثهای فقهی عمیقی بین علماء تراز اول شیعه شکل گرفت. یک طرف محقق ثانی بود که از اراضی ای در عراق برای خود در راستای مقاصد دینی بهره می برد؛ و در طرف دیگر مقدس اردبیلی بود که اصلا بخاطر پرهیز از این استفاده ها -حتی برای خدمات عمومی- به "مقدس" لقب گرفت. در اینباره رساله های فقهی نوشته شد که ۴تا از آنها در کتاب الخراجیات توسط جامعه مدرسین یک جا چاپ شده است. 🔹از جمله خورده هایی که مثل فاضل قطیفی به طیفِ بهره مند از منابع عمومی می گرفت این بود: مالی در اختیار فقیهی گذاشته شود تا رفع نیاز عامه کند و خودش در صورتی که محتاج است از آن بهره برد؛ حال اگر چنین فقیهی حیله شرعی بکار برد و آن مال را به ملکیت فرزند یا همسرش درآورد تا با اشکال احتیاج روبرو نشود، این یک حیله شرعی است!(ر.ک:السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعه اللجاج/شیخ ابراهیم قطیفی). در مقابل، سادات و روحانیونی که چنین اقطاعی از سوی حاکمیت به آنها واگذار شده بود به عمل فقهای بزرگ شیعه مثل سید مرتضی و علامه حلی استناد می کردند که چندین قریه در تصرف داشتند! مخالفین نیز در دفاع از آن فقهای بزرگ اصرار داشتند که حتی خط علامه حلی را دیده اند که آن زمینها را به دست خود احیاء و سپس وقف عام کرده؛ نه اینکه زمین آباد را از حاکمان گرفته و حالا ملک خانوادگی شده باشد! 🔹مقدس اردبیلی در رساله خود غیر از اشکال کبروی به این زمینها -که اصلا چون فتوحات مأذون از امام معصوم نبوده، اینها قابل خراج گذاری نیست- صغرویا هم این اشکال را مطرح می کند که: چگونه یکی از ما[علماء] میتواند اموال زیادی را بیش از حد حاجت خود بگیرد در حالیکه اصل آن از آن تمام مسلمانان است یعنی باید در مصالح عامه مانند بنای مسجد و پل، آن هم به امر امام(ع) یا نائب او خرج شود.(ر.ک:رساله خراجیه مقدس اردبیلی در کتاب الخراجیات). 🔷درسی برای دهه پنجم انقلاب! نکته درس آموز آن مواجهه فقهی برای ما زیاد است. غیر از خانه ها و املاکی که به قیمت نازل، اول انقلاب به برخی مسئولان واگذار و امروز با متراژ های بالا و قیمتهای چند ده میلیاردی چالشی اجتماعی-سیاسی برای انقلاب شده؛ امتیازها و منابعی که برای کارهای عام المنفعه مثل دانشگاه اسلامی و حوزه علمیه و شبکه ماهواره ای و خیریه های بزرگ و... به برخی علماء داده شده است هم محل چالش است و نباید در تصرف خانوادگی و موروثی اینها قرار گیرد و الا با قصد اولی در تنافی است. 🔹درسیره سلف چنین بوده که پس از فوت مرجعی مُهر او شکسته می شد و اموال مورد تصرف ایشان نه به آقازاده او بلکه به اعلم بعد ایشان منتقل می شد؛ چیزی که در این سالها نقضش را سراغ داریم! 🔹همچنین اموال و امتیازهایی که از جانب نمایندگی ولی فقیه تدارک شده، منطقا باید به شخصیت حقوقی بعد(نماینده ولی فقیه بعدی)واگذار شود نه اینکه آنها اندوخته ای برای موقعیت بعدی آن فقیه(مثلا مرجعیت)قرارگیرد؛ یا خدای نکرده نوعی تبارگماری در آنها شکل گیرد و فامیل و خانواده ای را بهره مندتر کند...! https://eitaa.com/m_ghanbarian/746 http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠دقیقاً بفرمایید کجای سیستم آموزش غرب به سمت سنت های حوزوی ما در حرکت است!؟؟ 🖋صادق بابایی(دانش‌آموخته حوزه علمیه قم) ♦️گاهی فرمایشاتی اعجاب آور در لسان برخی بزرگان دهان به دهان میگردد و به تکرار در حضور عموم مطرح میشود درحالیکه نه جایی بطور مستند صحت و سقم شان نشان داده میشود و نه پاسخی برای ابهامات ایجاد شده داده میشود. ♦️یکی از آنها جمله ای معروف است که مطمئنم شما نیز بارها شنیده اید. اینکه: (غرب در آموزش و پرورش دارد به سنت های حوزوی ما برمیگردد آنوقت ما خودمان دنباله رو آنها شده ایم) الان من بطور سلبی و ایجابی نمیخواهم قضاوتی بکنم. اما سوالاتی دارم که کسی را صاحب عزم پاسخگویی بدانها نمیبینم. روی سخنم نیز دقیقاً با همان سنت های موروثی از گذشته است نه ساختارهایی مثل مدرک و پایه و سطح که چند دهه اخیر وارد سیستم آموزشی حوزه شده است. ♦️خواسته من مشخصا اینست که این اعزه تریبون دار حوزوی، پنج الی ده مورد از سنت های حوزوی ما را بشمارند و نشان دهند که در همان جایی که غرب مینامیم ش، هم اکنون پویا و زنده در دست اجراست! تا آنجاییکه اطلاعات ناقص نگارنده قد میدهد سیستم آموزشی اروپا امروزه به سمتی میرود که شاگردان را صرفا از پشت میز نشستن و تلمذ در محضر کتاب و استاد برحذر میدارد. نظام هایی که بر مبنای رشد جامع بجای تحصیل تک بعدی شاگردان تمرکز کرده و سعی دارد بجای مشتی معلومات از برکردنی، قوه تعقل، عواطف، قوا و استعدادهای گوناگون شاگردان را شکوفا کند و در قالب های نظری و عملی، مهارت های گوناگون زندگی را به کودکان و نوجوانان آموزش دهند. این تفکر با پیگیری این اصل که فراگیری زندگی صحیح از صرف یادگیری معلومات موجود در کتب مهم تر است، از بسیاری روش های سنتی آموزشی عبور کرده است. ♦️شاید ما این نحوه آموزش و پرورش را قبول نداشته باشیم، صاحب اختیاریم؛ اما باید این را پاسخ بدهیم که با این جهت گیری آموزشی فوق الذکر، چگونه میتوان ادعا کرد قبله آمال سیستم آموزشی غرب، همان سنت های حوزوی ماست؟ بنظر میرسد تقاضای کمی توضیح بیشتر در این موضوع، توقع چندان بیجایی نباشد. ♦️کلامم را با این نکته ختم میکنم که امروز برای طلبه ای همچون من که بیش از ده سال یعنی از دوران نوجوانی تاکنون، در حوزه قم تحصیل کرده است، افسوسی در دل وجود دارد که چرا در بطن حوزه های مقدس، باید آنهمه از فضیلت علم و عالم و شان طلبه و استاد میشنیدیم اما یک نفر پیدا نشد به ما بگوید تمام "تو"ی طلبه در کتاب و درس و بحث خلاصه نمیشود. هزار و یک هنر و مهارت و تخصص دیگر هم وجود دارد که چنانچه فروگذارشان کنی میشوی یک موجود تک بعدی که معایبش را ده سال دیگر میفهمی، یعنی همین امروز من! http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠درگذشت اسپینوزای ایرانی 🔸دکتر محسن جهانگیری؛ استاد برجسته فلسفه و عرفان در سن 90 سالگی درگذشت. ♦️جهانگیری زمانی که یک طلبه جوان قزوینی در حوزه علمیه قم بود و همراه ها استاد مطهری، دکتر بهشتی، امام موسی صدر و استاد سید جلال آشتیانی در نخستین دوره جلسات درس فلسفه علامه طباطبایی شرکت می‌کرد، استاد موفق دوره مقدمات حوزه هم به شمار می‌رفت. خودش گفته که بین پنجاه تا صد طلبه در جلسات درس ادبیات عرب و منطق او شرکت می‌کردند. ♦️در اواخر دوره طلبگی او آیت‌الله بروجردی خواهان تعطیلی یا کاهش دروس فلسفه اسلامی در قم شده بود. البته به گفته مرحوم جهانگیری: «آنچه خودم شنیدم این است که آیت‌الله‌العظمی بروجردى روزى در درس و از فقه‌شان بالاى منبر در مسجد بالاسر جمله‌اى فرمودند که حکایت از بى‌اعتقادى‌شان به فلسفه داشت. امّا درس فلسفه را تحریم هم نکردند». او همچنین درباره وضعیت سیاسی حوزه قم در اواخر دوره طلبگی خود گفته است: «مرحوم سیدعبدالحسین واحدى مرد شماره۲ فدائیان اسلام با من هم‌درس بود...من شجاعت آنها را مى‌ستودم ولى اصلاً کارى با مسائل سیاسى نداشتم. آنها هم هیچ‌وقت مرا به سیاست و مبارزه دعوت نمى‌کردند. به نظر من آقاى بروجردى هم اهل سیاست نبود. ولى در مملکت اتفاقاتى مى‌افتاد و مردم از ایشان به عنوان مرجع تقلید انتظاراتى داشتند، ایشان ناگزیر و به حسب وظیفه شرعى مطالبى اظهار مربوط ‌داشتند که ارتباط با سیاست داشت. البته گاهى هم شاه درخواست ملاقات مى‌کرد و آقا مى‌پذیرفت. اما مرحوم آقاى حجت به‌کلى از سیاست برکنار بود. او هر وقت باخبر مى‌شد که شاه قرار است به قم بیاید از قم خارج مى‌شد که مبادا مجبور شود با شاه ملاقات کند». ♦️علاقه جهانگیری به فلسفه سبب شد که ناگهان در ۲۴سالگی قم را رها کرده و به تهران برود. او که در قم با خواندن کتاب معروف فروغی (سیر حکمت در ها پول) به فلسفه غرب هم علاقه‌مند شده بود، در تهران همزمان با دروس طلبگی به دانشگاه تهران رفت و دروس فلسفی و عرفانی را پیگیری کرد. به تدریج شیفته باروخ اسپینوزا؛ فیلسوف هلندی قرن هفدهم شد و بعدها درباره او گفت: «من اسپینوزا را عمیق‌ترین و دقیق‌ترین فیلسوف دوره رنسانس مى‌دانم. دکارت عالم‌تر از اسپینوزا بود ولى اسپینوزا فیلسوف‌تر از دکارت بود ... با اینکه در از به ظاهر متدین‌تر از وى مى‌نمود، ولى به عقیده من او از نظر اخلاقى نه تنها بر دکارت، بلکه بر تمام فیلسوفان مغرب‌زمین برترى دارد. به قول برتراند راسل؛ اسپینوزا نجیب‌ترین و دوست‌داشتنى‌ترین فیلسوفان بزرگ غرب است ... من میان فلاسفه اروپا بعد از رنسانس هیچ فیلسوفى را نمى‌شناسم که همچون او شیفته فلسفه باشد. او تمام عمرش را وقف فلسفه کرد و به چیزى جز فلسفه نیندیشید؛ نه زن گرفت، نه به دنبال مقام و منصبى رفت و نه مال و ثروتى جمع کرد. برخلاف دکارت، به دربارها و درباری‌ها بى‌اعتنا بود، حتى استادى دانشگاه را هم نپذیرفت. الحق عاشق فلسفه بود و خود را چنان سرگرم تفکرات علمى و تأملات فلسفى مى‌کرد که گویى همه چیز را فراموش کرده است». ♦️جهانگیری به خاطر اخلاقی بودن زندگی و اندیشه اسپینوزا شیفته او شد و در این‌باره می‌گفت: «سجایاى اخلاقى اسپینوزا مرا مجذوب خود کرد ... آلبرت اینشتین؛ آن عالم نامدار قرن بیستم هم شدیداً تحت تأثیر اسپینوزا بود و همواره مىگفت من به خدایى اعتقاد دارم که اسپینوزا معتقد بود. اینشتین کتاب اخلاق اسپینوزا را مى‌ستود و به خواهرش مایا که در مرض موتش در بیمارستان بسترى بود سفارش کرد». ♦️رویکرد جهانگیری به فلسفه اسلامی را باید انتقادی دانست. او می‌گفت: «به عقیده من آنچه امروزه فلسفه اسلامى شناخته مى‌شود، مثلاً فلسفه شیخ‌الرئیس ابن‌سینا، بیشتر یونانى است تا اسلامى. البته وضع در ملاصدرا متفاوت است. در فلسفه ملاصدرا اسلامیّت قوى‌تر است ... ولى با وجود چی ملاصدرا در نهایت متکلم است». ♦️ترجمه آثار اسپینوزا از جمله «شرح اصول فلسفه دکارت» و «اخلاق» و کتاب‌هایی همچون «تاریخ فلسفه اسلامی» از جمله آثار مرحوم جهانگیری است. http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠دین‌پژوهان؛ نسل جدید سخنرانان مجالس مذهبی 🖋محسن حسام مظاهری ♦️وعظ و سخنرانی در محافل مذهبی، به‌طور تاریخی و سنتی یکی از شئون روحانیت بوده‌ است. اما در دوره‌ی معاصر، به‌ویژه از دهه‌ی 20 به بعد، در روندی تدریجی و به دلایل مختلف (که در کتاب بعدی‌ام به آن‌ها خواهم پرداخت) پای سخنرانان غیرروحانی و «مکلا» هم به مجالس مذهبی گشوده شده است. در یک دسته‌بندی کلی، این سخنرانان غیرروحانی را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد: 🔺دسته‌ی اول: نویسندگان و محققان دینی افرادی صاحبنظر در مباحث دینی که بعضاً سابقه‌ی تحصیلات حوزوی هم داشته‌اند، اما پس از تضییقات دوره‌ی رضاشاه، لباس روحانیت را کنار گذاشتند. مانند:‌ محمدتقی شریعتی و محمد محیط طباطبایی. 🔺دسته‌ی دوم: روشنفکران دینی افرادی عمدتاً‌ با عقبه‌ی دانشگاهی و غیرحوزوی که گستره‌ی فعالیت و مأموریت‌‌شان فراتر از تبلیغ دین، بازسازی اندیشه‌ی دینی را شامل می‌شود. کسانی‌که منتقدان قرائت رسمی از دین بوده و رقیب مهمی برای روحانیت به‌شمار می‌روند. مانند علی شریعتی، عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان. 🔺دسته‌ی سوم: نخبگان اجتماعی دغدغه‌مند افرادی که نوعاً تحصیلات و شغل‌شان ربطی به دین نداشته و فاقد سوابق حوزوی و مطالعات رسمی علوم دینی هستند، اما دغدغه‌ی تبلیغ دینی و باور به ناکارآمدی روحانیت در این حوزه آن‌ها را به مطالعات و سخنرانی مذهبی کشانده است. مانند: مهدی بازرگان، فخرالدین حجازی و علی‌اکبر پرورش. 🔺دسته‌ی چهارم: وعاظ مکلا افرادی که مشخصاً و به‌طور حرفه‌ای به وعظ اشتغال دارند و بعضاً عقبه‌ و تحصیلات حوزوی دارند اما به هردلیل لباس روحانیت بر تن نکرده‌اند و روش و رویکرد تبلیغی‌شان چندان تفاوتی با وعاظ روحانی ندارد. مانند: محمد اسدی گرمارودی، سیدمرتضی خاتمی، محمدعلی انصاری، محمد دولتی، مهدی توکلی و مهدی قاسمی. 🔺دسته‌ی پنجم: سیاستمداران مذهبی شخصیت‌های سیاسی و «انقلابی» که در مجالس مذهبی سیاسی سخنرانی می‌کنند و نوعاً تمرکزشان بر تحلیل مسایل سیاست روز کشور است. مانند علی‌اکبر ولایتی، غلامعلی حداد عادل، حسن عباسی و علی اکبر رائفی پور. 🔺دسته‌ی ششم: دانشگاهیان متدین اساتید و چهره‌های دانشگاهی در علوم مختلف (از علوم انسانی گرفته تا حتی علوم فنی و مهندسی و پایه) که علاقمند به مباحث دینی بوده و وجهه‌ی مذهبی دارند. مانند: محمود گلزاری و غلامعلی افروز. 🔺دسته‌ی هفتم: محققان تاریخ اسلام ارتباط مستقیم تقویم مناسکی با وقایع تاریخی اسلام و شیعه، مباحث تاریخی را به یکی از محورهای اصلی مجالس مذهبی تبدیل کرده و همین زمینه‌ساز حضور محققان تاریخ اسلام در این مجالس شده است. محققانی که نوعاً روش‌شان در بررسی و تحلیل تاریخ، متفاوت از مباحث تاریخی روحانیان و وعاظ است و به‌همین‌دلیل برای گروهی از مخاطبان غیرسنتی جذابیت بیشتری دارد. مانند سیدجعفر شهیدی و صادق آیینه‌وند. ♦️در سال‌های اخیر و به‌موازات افول برخی از دسته‌های مذکور، شاهد شکل‌گیری تدریجی جریان تازه‌ای از سخنرانان غیررروحانی هستیم: 🔺دسته‌ی هشتم: دین‌پژوهان اقبال به مباحث حوزه‌های فلسفه‌ی دین و جامعه‌شناسی دین (که خود موضوعی قابل تأمل و نیازمند بررسی مستقل است) سبب شده بانیان برخی مجالس مذهبی سراغ محققان و نویسندگان دین‌پژوه بروند و نام جامعه‌شناسان و اهالی فلسفه بر تابلوی مراسمات مذهبی نقش بندد. اما یک تفاوت مهم این دسته را از همه‌ی دسته‌های قبلی (علیرغم اختلافات چشمگیری که باهم داشتند) متمایز می‌کند: ♦️همه‌ی هفت دسته‌ی قبلی، حتی روشنفکران، «از دین» سخن می‌گفتند و سخنرانیِ دینی داشتند. و این درست همان کارکردی بود که از مناسک دینی و مراسم مذهبی انتظار می‌رود. یعنی حفظ، تثبیت و تقویت باور دینی. اما دین‌پژوهان نه «از دین»، بلکه «درباره‌ی دین» سخن می‌گویند. دین برای آن‌ها به‌تبع حوزه‌ی فعالیت علمی‌شان یک ابژه است. هفت دسته‌ی قبلی از زبان دین و به‌عنوان نماینده‌ی دین با مخاطب سخن می‌گفتند و برای پرسش‌هایش پاسخ دینی می‌جستند. اما دین‌پژوهان نماینده‌ و زبان دین نیستند و نمی‌توانند باشند. بلکه دین، طرف خطاب‌شان است. لذا آن‌ها بیشتر پرسش از دین دارند تا پاسخ ‌دینی. ♦️توجه داشته باشید که داریم درباره‌ی سخنرانی در یک مراسم مذهبی به مناسبتی مذهبی (رمضان، محرم و...) در مکانی مذهبی (مسجد، حسینیه، هیئت) برای مخاطبان مذهبی سخن می‌گوییم؛ و نه ارایه‌ی بحث و کنفرانس علمی در یک انجمن دانشگاهی یا همایش علمی تخصصی. ♦️خوب یا بد، این تمایزی است که درصورت استمرار و توسعه‌ی فعالیت دین‌پژوهان در مقام سخنرانان مجالس دینی، پیامدهای مهمی به دنبال خواهد داشت و منشأ تغییراتی در فرم و درون‌مایه‌ی مجالس مذهبی خواهد شد. -به نقل از کانال نویسنده http://eitaa.com/joinchat/2263875587C5a248fd4a0
💠سرطان تقلید در حوزه‌های علمیه (چرا «بخارای حوزوی» متولد نمی‌شود؟) 🖋مهدی سلیمانیه ♦️مجلات علمی و پژوهشی چندین سال است که در ادامه فرآیند «بروکراتیزه شدن» و «شبه‌دانشگاهی شدن» حوزه، در این نهاد تکثیر می‌شوند. ظهور و تکثیری که نشان می‌دهد ساز و کارهای درونی حوزوی، دیگر برای تشویق طلاب به نوشتن کفایت نمی‌کند. ساز و کارهایی که نشان می‌دهد چگونه حوزه نیز به تقلید چشم‌بسته از مسیر دانشگاه افتاده است. مسیری که نشان می‌دهد که چگونه از «ساختن فرم» خاص خود عاجز مانده است. فرمی که با تاریخ، داشته‌ها، سرمایه‌ها و منابع فرهنگی چند صدساله‌اش نسبی داشته باشد و به صورتی «اجتهاد»ی، این بار نه در محتوا، که در فرم، خلاقانه ظهور کند. ♦️سؤال این است که این ساز و کار «مجلات علمی و پژوهشی» که در خود دانشگاه هم سالهاست شکست خورده و به خصوص در رشته‌های علوم‌انسانی، غالباً سهم و اثری در تولید دانش نداشته‌ و اغلب تنها به کار ارتقاء و امتیاز و افزایش حقوق و تبدیل وضعیت و استخدام و هیأت علمی شدن دانشگاهیان آمده است، چطور به حوزه‌های علمیه هم سرایت کرده‌است. آیا جز این است که علاقمندی حوزویان به این مجلات، نشان از تمایل پیدا و پنهان آنان به کسب امتیازات مالی و مادی و ارتقاء، چه در نظام دانشگاه و چه در نظام حوزوی اداری شده دارد؟ ♦️سرایت و ظهور و گسترش این نشریات در حوزه، تکه‌ای از پازل بزرگتر فاجعه‌آمیز «دانشگاهی شدن»، «شبه دانشگاهی شدن»، رقیق شدن و «اداری شدن» حوزه است. فرآیندی که مصادیق و عواقب‌ دردناکش برای جامعه ایران و خود حوزه - اگر حوزه‌ای ریشه‌دار در پنجاه سال آینده باقی بماند- را در کتاب «پل تا جزیره» شرح داده‌ام. ♦️آیا حوزه، حتی اگر بنای تقلید و گرته‌برداری دارد، نمی‌تواند از جنس‌های با کیفیت‌تری در علوم‌انسانی نظیر نشریات جریان روشنفکری چون «بخارا» و «نقد آگاه» و تجربیات موفقی چون «ارغنون» تقلید کند؟ نشریاتی که بی‌ استفاده از دوپینگ‌های بی‌معنایی چون امتیازات علمی و پژوهشی، با اتکاء به ساز و کارهای سرمایه‌های نمادینی چون مشارکت اندیشمندان اصلی این جریان و تداوم زمانی و دقت در محتوای منتشره و مواردی مانند آن، به جریان‌سازان واقعی روشنفکری و دانش انسانی در ایران بدل شوند؟ ♦️آیا حوزویان جز با اتکاء به تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی «نشریات علمی و پژوهشی» در علوم انسانی دانشگاهی، لااقل امکان تقلید از تجربیات موفق «بخارا»گونه در علوم انسانی روشنفکری را ندارند؟ آیا حوزویان و عالمان حوزوی - دانشگاهی (نه «دکتر حجت‌الاسلام‌های بروکرات») نمی‌توانند گرد هم‌آیند و بی‌نیاز از به کارگیری ساز و کار امتیازات ساختگی علمی و پژوهشی و ضریب و ارتقاء، نهادی مطبوعاتی را ایجاد کنند که انتشار هر متن و مقاله‌ای از هر طلبه‌ای در آن، افتخاری برای وی تلقی شود و به جای فرار سرمایه‌های حوزوی به دانشگاه، میدان حوزوی را تقویت کند؟ آیا مصطفی محقق داماد و فیرحی و شبیری و رسول جعفریان و اساتید زن دانشور حوزوی و سایر اندیشمندان دردمند حوزوی که خود بخشی از سرمایه‌های حوزه و دانشگاه را شکل داده‌اند، نمی‌توانند «بخارایی حوزوی»بیافرینند؟ آیا نمی‌توان به نشریه‌ای علمی و حوزوی و دو زبانه با مشارکت حوزه‌های نجف و قم فکر کرد که نه به اتکای تجربیات شکست‌خورده‌ی غالب نشریات علمی و پژوهشی دانشگاهی، که با اتکاء به سرمایه‌های نمادین خود، چشم و چراغ و افتخار حوزه باشد؟ قطعاً می‌شود. «عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد»؟ ♦️آیا حوزویان - نه مقامات رسمی و اداری حوزوی - که طلاب دغدغه‌دار و حوزویان تربیت شده در سنت‌های حوزوی، توان استفاده از ساز و کارها و سرمایه‌های ارزشمند و ریشه‌دار این نهاد را از دست داده‌اند؟ آیا خلاقیت و توان حل مسأله در حوزه برای ساختن فرم‌های خاص این نهاد از دست رفته‌است؟ ♦️صد حیف بر این آورده‌ی تمدنی که ذره ذره، در آفتاب تموز سیاست و تمنیات اقتصادی و خلاء اعتماد به نفس حوزویان امروز و تعلل طلاب و حوزویان دردمند و دانشمند آب می‌شود. صد حیف... «خلق را تقلیدشان بر باد داد»... @daghdagheha
💠حوزه: آنها که می‌روند 🖋مهدی سلیمانیه ♦️حدوداً سی‌ و پنج ساله است. اخلاقی، اهل مطالعه و دقیق. برای خودش پروژه علمی عمرانه‌ای دارد. از روی طرز لباس پوشیدن و آرایش مو و چهره‌اش ممکن نیست بفهمی که روزی طلبه بوده‌است. حدود ده سال. در کجا؟ مدرسه حقانی. طلبه‌ای پیگیر، با سواد، اهل مطالعه و مؤمن. اما پس از ده سال، به این نتیجه می‌رسد که حوزه، جای او نیست. می‌رود. کجا؟ دانشگاهی از دانشگاه‌های قم. از آن‌ها که تیپ‌های حوزوی/دانشگاهی پرورش می‌دهند. از گذشته‌ی حوزوی‌اش چندان صحبت نمی‌کند. وقتی به اصرار، یا به برانگیخته‌شدن شوقی، از گذشته‌ی حوزوی‌اش می‌گوید، جز یاد برخی دوستان هم مباحثه و برخی اساتید اهل علم و ذوقش، باقی خاطره‌ها، چهره‌اش را در هم می‌کشد. گاه، حتی یادی از آن گذشته‌ی حوزوی، به خشم می‌آوردش و گاه بیان افسوسی از عمر ِ از دست رفته. ♦️همکار بودیم. انگلستان درس خوانده بود. فلسفه. تا مقطع ارشد. یکی دو بار، از به کار بردن کلماتی حوزوی، حدس زدم شاید با حوزه، به صورت خانوادگی یا شخصی آشنایی داشته باشد. اما وارد گفتگو نمی‌شد. حدود چهل ساله‌ مردی با دانش و منش. پوشش را به تعمد، خلاف معمول و عرف انتخاب می‌کرد. مثلاً در روزهای عزای شیعیان، رنگ شادتر می‌پوشید یا در جلسات رسمی، بین آن‌همه کت و شلوار خاکستری، تی‌شرت سفید با نقش‌های فانتزی به تن می‌کرد. خلاف موج. خلاف‌آمد عادت. بعدتر، فهمیدم که طلبه‌ی فاضلی بوده‌است. برای بیش از ده سال در حوزه قم. بعد، از حوزه بریده‌است و به دانشگاه رفته و بعدتر، به غرب. در جستجوی دانایی. یا در جستجوی چیزی که در حوزه نبوده و نیافته‌است. ♦️به کانادا مهاجرت کرده‌اند. حدود بیست سال قبل. تا پنج نسل پشتش، همگی از چهره‌های شناخته‌شده‌ی حوزه‌ی مشهد بوده‌اند. پدربزرگش، از پیش‌نمازان یکی از بزرگترین مساجد نزدیک به حرم امام هشتم شیعیان. پدرش، حوزوی مشهوری که فرزندانش را با تربیت دینی سختگیرانه‌ای بزرگ کرده ‌بوده‌ است. خودش تا حدود سی سالگی، حوزوی مقیدی بوده‌است. اما اکنون کجاست؟ حدود سی سال است که لباس طلبگی را از تن درآورده و سپس با خانواده، خانواده‌ای که او را در سلک حوزوی می‌شناخته‌اند، به کانادا مهاجرت کرده‌است. هنوز هم وقتی سخن می‌گوید، طنین صدایش، نوع ادای کلماتش حتی نوع نگاه کردن غیرخیره و آمیخته با نوعی شرم اخلاقی‌اش، مرا به یاد تربیت شدگان واقعی حوزه‌های سنتی می‌اندازد. ♦️برای مشورتی آمده است. طلبه‌ی حوزه است. مؤمن و مقید و مأخوذ به حیا. از حوزه خسته است. آن‌چه می‌جسته، نیافته است. اینک در جستجوی آن «گمشده‌ی نایافته»، به سوی دانشگاه آمده‌است. می‌خواهد جامعه‌شناسی بخواند. سه جلسه‌ای حرف می‌زنیم. تشویقش می‌کنم که ارتباطش را با حوزه تا جایی که می‌تواند قطع نکند. از داشته‌های مغفول حوزه می‌گویم. از آن‌چه از جنس سنت و فرهنگ است. نه سیاست. نه حتی صرفاً مذهب. اما به شدت از فضای حوزه بریده‌است. رنجیده است. کنکور می‌دهد. می‌شنوم که در دانشگاه تهران پذیرفته شده. یکی دیگر از حوزه جدا می‌شود. 🔸ما، غالباً حوزه و حوزویان را از خلال مطالعه‌ی کسانی می‌شناسیم که همچنان در سلک طلبه و حوزوی مانده‌اند؛ اما حوزه، ریزش کم نداشته‌است. بسیار چهره‌های مشهور و نامشهور، دانشگاهی و بازاری و محقق و روشنفکر که وقتی به گذشته‌شان دسترسی پیدا می‌کنی، به تعجب می‌بینی که دوره‌ای گاه طولانی، حوزوی بوده‌اند. شفیعی کدکنی، کسروی، تقی‌زاده، میرزا حسن رشیدیه و ... . 🔸چرا می‌روند؟ چه چیزی آن‌ها را "طرد" می‌کند؟ الگوها و ساز و کارهای این طرد شدن‌ها و طردکردن‌ها حوزوی، در دوره‌های مختلف چه تغییری کرده‌اند؟ این نسل‌های طرد شده از حوزه، با هم چه نقاط اشتراک و تفاوتی دارند؟ این ریزش‌های حوزوی، این فراریان، طردشدگان، مهاجران، از چه جنسی هستند؟ چه چیزی را نمی‌یابند که می‌روند؟ نسبت به گذشته‌ حوزوی‌شان چه احساسی دارند؟ چه چیزی از تجربه‌ی حوزه، در خودآگاه و ناخودآگاهشان به میراث می‌ماند؟ نگاهشان، حالا از بیرون، به تجربه‌ی درونی حوزه چگونه است؟ به کجا می‌روند؟ آیا آن‌چه را که در حوزه نیافته‌اند، در بیرون از حوزه، در "آن‌جای دیگر" می‌یابند؟ 🔹حوزه را تنها با شناخت حوزویان، با آن‌ها که ماندند، نمی‌توان شناخت. شناخت حوزه، بخش مغفول بزرگی دارد. این تصویرها در کنار هم‌اند که حوزه را آنطور که واقعن هست، آن‌طور که واقعاً احساس می‌شود، به ما می‌شناساند: آنان که می‌مانند، آن‌ها که می روند. @daghdagheha
💠چپ و راست را رها کنید 🔸امام موسی صدر خطاب به دانشجویان 🔸«شما دانشجویان، آیا فكر نمی‌كنید قالب راست و قالب‌ چپ كه می‌كوشند شما را با این دو، قالب‌بندی كنند، نه‌ كار شماست و نه‌ برساختۀ دست شما؟ آیا این نیز نوعی نشخوار گذشته نیست و موجب‌ تأثیرگذاری بیماری‌های موجود بر آینده‌ای نمی‌شود كه شما باید تنها سازندگان آن‌ باشید؟ آیا این قالب‌بندی‌ها نشخوارگری گذشته نیست؟ شما می‌توانید دسته‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌های دیگری را پی‌ریزی كنید. مثلاً دسته‌بندی دانشجو و غیردانشجو، علم و غیرعلم، وحدت و تفرقه، پیشرفت‌ و عقب‌ماندگی، تحرک و جمود و زندگی و مرگ، و هر دسته‌بندی دیگری كه خواستید. شما می‌توانید دستۀ جدیدی را شكل دهید و خود از پیشگامان و پرچم‌داران آن باشید. در میان‌ خود نیز می‌توانید دسته‌های‌ جدیدی را تشكیل دهید كه با یكدیگر همكاری و همبستگی داشته‌ باشند. چنین كاری عیبی ندارد. چرا به شما می‌گویم نفی‌ كنید؟ زیرا به مجرد اینكه به چپ‌ و راست گردن نهادید، بر شما لازم‌ می‌آید كه به قاموس و ادبیات چپ‌ و راست‌ مراجعه‌ كنید و مفهوم چپ و راست‌ را از قوانینی برگیرید كه برساختۀ دست پیشینیانی است كه شما در پی‌ نفی آنید تا مبتلا به منافع و مشكل‌ها و بیماری‌های آنان نشوید.» - سخنرانی امام موسی صدر در جمع دانشجویان لبنانی سال ۱۹۶۹ / -جلد۲ گام به گام با امام @daghdagheha
💠اضمحلال مفهوم دانشجو 🖋محمدرضا پویافر 🔹طی سالهای گذشته حجم تأثیر سیاستهای نادرست در مورد توسعه کمّی و مدیریت آموزش عالی آن قدر زیاد بوده که یکی از اثرات آن، فرو ریختن مرز دانشجو و غیر دانشجو- مانند فرو ریختن تدریجی مرز دانشگاه از حوزه های دیگری همچون بازار، سیاست، دین و مانند آن – بوده است. 🔹در حال حاضر ایران سومین جمعیت فارغ التحصیلان رشته های مهندسی، یکی از بالاترین نسبت های دانشجو به جمعیت دیپلمه و در عین حال یکی از بالاترین شاخص های تقلب علمی را بین کشورهای مختلف داراست. 🔹توسعه کمّی آموزش عالی در مقاطع مختلف تحصیلی، همراه با تأسیس دانشگاه های جدید و ظرفیت های خالی زیاد در مناطق مختلف موجب شده تا هر آنکس که تا دیروز قصد یا شایستگی دانشجو شدن نداشته، برای مزایای مختلف مالی، مدیریتی و حتی پرستیژ اجتماعی وارد دانشگاه شود. 🔹امروز ایران جمعیت زیادی دارد که نام دانشجو را حمل می کنند. آنها کاسبان، کارمندان، ورزشکاران، نظامیان، هنرمندانی هستند که با وجود داشتن پیشه و اشتغال خاص، دوست دارند دانشجو بشوند، مدرک دانشگاهی بگیرند، پستی به دست بیاورند، کمی به حقوقشان اضافه شود، یا این که فقط بتوانند با مدرک دانشگاهی برای خود جایگاه اجتماعی ظاهریِ بهتری دست و پا کنند. آنها شغل های ارزشمندی برای نیازهای اجتماعی گوناگون دارند، اما با این وجود در پی تصاحبِ نام «دانشجو» هستند. اشتباهی که با اصالت دادن به تحصیل دانشگاهی در همه رده های اجرایی، در نگاه مدیران و سیاسیون سطح اول کشور وجود دارد و در سطح جامعه هم رسوخ کرده است. 🔹بنابراین دیگر ما با یک گروه متمایز با یک فرهنگ خاص – فرهنگ دانشجویی- مواجه نیستیم؛ چرا که این روزها تقریباً همه دانشجو هستند یا می توانند دانشجو باشند. پس دانشجو بودن هیچ وجه تمایز بارزی در منشِ رفتاری، مشیِ فکری و تقیدات اخلاقی با دیگرانِ بیرون از دیوارهای دانشگاه ندارد. 🔹چنین انسانی به دست ساختارِ سیاستگذاریهای بیماری اجتماعی، از درون تهی شده و تنها پوسته‌ای با برچسب دانشجو را بر تن خود حمل می کند. این پوسته‌ی تهی تاب تحمل فشارها و نهیب های درون و بیرون دانشگاهی برای بیان و مطالبه حق را ندارد. اصلا نه حوصله و نه میل و نه توانِ این بیان و مطالبه را ندارد. او درگیر تمام شدن دوره تحصیلی و گرفتن مدرک دانشگاهی‌اش برای رسیدن به چند هزار تومان اضافه حقوق، ارتقای پست سازمانی یا ژشتی جلوِ دیگران است. هیچ کدام از اینها با عمیق شدن در رشته تخصصی، کنجکاوی و ماجراجویی برای دانش و فریاد زدن در راه آنچه درست می داند تطابق ندارد. پس منطقی است که دانشجوی امروز «یکی از دیگران» باشد. یکی از دیگران بودن، به خودیِ خود بد نیست، شاید در بسیاری از موارد نشانه همدلی و یکرنگی با جامعه ای است که فرد در آن زندگی می کند. 🔹اما در مسیرِ به ابتذال کشیده شدن و اضمحلال مفهوم «دانشجو»، آنچه رخ می دهد، تن دادن دانشگاه – یعنی نهادِ علم و پایگاهِ تفکرِ انتقادی در جامعه- به قواعدِ تعامل و بلکه معامله در بیرون از دانشگاه است. 🔹بنابراین همزمان با اضمحلال مفهوم دانشجو، مفهوم دانشگاه است که از درون تهی می شود. در این مسیر دانشگاه به هنجارها و ارزشهای بازار، سیاست یا سایر حوزه های دیگرِ غیر دانشگاهی آلوده شده و وجوه تمایز فرهنگ دانشگاهی در مسیر اضمحلال قرار می گیرد. 🔸 16 آذر روز دانشجو بود. روز دانشجویانی که وقایع محیط شان برایشان مهم بود. اما سیاستهای سالهای گذشته در مورد توسعه کمّی آموزش عالی موجب شده تا همزمان با تکثیرِ پوسته‌ و عنوان دانشجو، دانش-جو بودن و فریادگری اون در نتیجه این دانش-جویی کمیاب و کمیاب‌تر شود. آنها امروز یکی از دیگران هستند، همان دیگرانی که از فاجعه جوک می سازند و برای منافع خود به هر سرقت، زد و بند و دروغی رضایت می دهند. @daghdagheha
🔹به بهانه تأکید مقام معظم رهبری بر مسئله مهاجرت نخبگان 💠مهاجرت؛ عوامل و زمینه ها، عوارض و تبعات 🔸بخش اول: عوامل و زمینه های فرهنگی وقوع مهاجرت 🖊محمد وکیلی ✅مقدمه: طی سالهای اخیر به واقعیتی ناراحت کننده برای #ایرانی تبدیل شده است. واقعیتی که بخش مهمی از مسائل و مشکلات را می توان با این موضوع مرتبط دانست. لذا ضروری است مورد توجه جدی تر سیاست‌گذاران، برنامه‌ریزان و مدیران قرار گیرد. مفهوم "مهاجرت" مفهومی نسبی است و می تواند مهاجرت شهری از شهری به شهر دیگر، از منطقه ای به منطقه دیگر، از کشوری به کشور دیگر و حتی از یک محیط فرهنگی به محیط فرهنگی دیگر مثل مهاجرت از به و یا بلعکس را شامل شود. پدیده مهاجرت پدیده ای تک عاملی نیست و به مجموعه ای از عوامل روانی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وابسته است، که مهمترینِ این عوامل فرهنگی و اجتماعی این پدیده را می توان به شرح زیر برشمرد: 🔸1. #روشن: نداشتن افق روشن در کوتاه مدت و میان مدت، از مهمترین عوامل تأثیرگذار در ماندن یا رفتن افراد یک جامعه است. در ترسیم این افق روشن و انتقال آن به جامعه و یا زدون آن سیاستگذاری های حاکمیتی، نقش مهمی دارد. داشتن و یا نداشتن این افق روشن، انگیزه اصلی بسیاری از کنشها و رفتارهای انسانی از جمله تحصیل، کار و تلاش، تشکیل خانواده، و نیز مهاجرت است. 🔸2. وضعیت جامعه: تنها زمانی ممکن می شود که امکان پیش‌بینی وجود داشته باشد. با برنامه‌ریزی، امکان رویت آینده جامعه فراهم می شود. بدون پیش‌بینی و بدون برنامه‌ریزی، جامعه دچار و هویتی خواهد شد. وضعیت و موقعیت ، وضعیتی ترسناک و اضطراب‌زایی است که انسانها ترجیح می‌دهند خودشان را در چنین موقعیتی قرار ندهند و از آن بگریزند. 🔸3. : بین نبود امکانات با احساس نبود امکانات باید تفکیک قائل شد. اولی یک شاخص مادی و ملموس است و دومی یک شاخص روانی. این احساس، گاهی با بیان ها و تحلیلهای منفی به جامعه تزریق می گردد و گاهی با نوع عملکرد مسئولان و مدیران جامعه. احساس خفگان اجتماعی و یا تنگی فضای جامعه را نیز می توان نوع دیگری از این احساس برشمرد. هرچند ممکن است در واقع وضعیت آزادی های مدنی و اجتماعی، وضعیت بغرنجی نداشته باشد و یا در جوامع دیگر وضعیت بهتر از اینجا نباشد، اما احساس، همیشه تابع واقعیت ها نیست و ممکن است بر خلاف واقعیت ها، چنین احساسهایی به حدی آزاردهنده باشد که فرد را مجبور نماید برای تغییر وضعیت خود اقدام به مهاجرت نماید. 🔸4.بسته بودن و حاکمیت نظام ارتباطی و فامیلی: رفتار حاکمان و مدیران جامعه، به ویژه در انتصابات و فراهم کردن موقعیت های شغلی برای اطرافیان خود می تواند این پیام را به جامعه منتقل کند که تلاش و کوشش چقدر می تواند در دستیابی به موثر باشد. از همین جاست که یک ، هر چند ممکن است ذاتا فاقد اشکال باشد اما به دلیل انتقال چنین پیامی به جامعه، و ایجاد احساس تبعیض در تقسیم موقعیت ها و فرصتها می تواند به بار بیاورد و بخش قابل توجهی از افراد جامعه را از داشتن چنین امیدواری و افق روشنی محروم کند. 🔸5.تغییر و : انسان ذاتا موجودی مختار و صاحب اراده است و تحت شرایط، موقعیت و نیز آموزشها، مدام اولویت های زندگی خود را مورد بازبینی قرار داده و وضعیت مطلوب خود را ترسیم می کند. اینکه اولویت های زندگی افراد و نیز الگوهای مطلوب آنها چیست، نقشی تعیین کننده در انتخاب محل زندگی افراد دارد. 🔸6. در کنار عوامل فوق که بیشتر جنبه روانی و احساسی دارند، می توان به عواملی چون عدم ارتباط بین نظام علمی و نظام تولید و اشتغال، آسان شدن زمینه جابجایی و تغییر مکان سکونت به مدد تسهیل حمل و نقل و دهها عامل دیگر اشاره کرد. 🔸7. : رسانه در میان عوامل مهاجرت شاید مهمترین نقش و جایگاه را داشته باشد چرا که تمام عوامل فوق به نوعی به رسانه برمی گردد و توسط رسانه یا تشدید می شوند و یا تلطیف می گردند. رسانه در ترسیم افق روشن یا تاریک برای یک جامعه، و یا انتقال افقهای ترسیم شده به جامعه، احساس خفگان یا آزادی، احساس عدالت یا تبعیض، ترسیم اولویت ها و الگوهای مطلوب جامعه نقشی محوری دارد. امروزه شاهد هستیم که رسانه های بیگانه در مواجهه با ، بیشترین تلاش خود را بر همین مقوله قرار داده اند تا با القای خفقان، القای آینده و افق تاریک و نیز ترسیم چهره‌ای باثبات، روشن و مطلوب از غرب، جامعه ایرانی را به یغما ببرند. ➖➖➖➖➖➖ @daghdagheha