eitaa logo
فلسفه نظری
1.9هزار دنبال‌کننده
421 عکس
67 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅الهیات سکولاریسم دربنیانش متاثراز الهیات وثنوی است. بدین معناکه درنهادش ارجاع به دوگانه: ونامقدس، روحانی وغیر روحانی، به عنوان دوحوزه مستقل متعارض دارد. واین مساله ریشه درالهیات ثنوی دارد.توضیح آنکه عالم هستی به دوحوزه مستقلِ متعارضِ مبدائیت نور ومبدائیت ظلمت، که یکی منشاء ایجاد امر روحانی ودیگری مصدر صدور امر غیرروحانی است تقسیم میشود.این دوگانه الهیاتی، تعارضی است که جمع واتحادشان غیرممکن است.زیرا برای امرمقدس ونامقدس، مابه‌ازای مستقل فی‌نفسه ماهوی، درنظرمیگیرند.یعنی کلیساومعبدونهادی که تکفل امور دینی را دارد، وهمچنین طبقه روحانی که متولی اجرای شعائرواحکام مذهبی هستند، ماهیتا روحانی ومقدس میباشند، درمقابل سایرنهادهای غیرمذهبی وطبقات غیر روحانی قرار دارند که غیرمقدس میباشند. پس مابادوحوزه مستقل ماهوی متعارض مواجه هستیم که هرکدام لوازم وعوارض خاص خویش رادارند، وتبدیل هرکدام به دیگری ناممکن میباشد زیرا مستلزم انقلاب درماهیت است فهومحالُ. براین اساس جمع دومقام ملکوت وناسوت،دین ودنیا، در افق الهیات ثنوی وبالتبع تقریبا ناممکن وممتنع است، یابایداهل آسمان باشی یااهل زمین.ماهیت و ذاتا مغایر با هویت وامر انسانی است.چراکه دین عطف به ساحت ثابتات ازلی و احکام الهی است اماسیاست ذاتی سیال دارد زیرا مشیربه دنیابوده ونشاءدنیا، محکوم به تغییر وحرکت میباشد.البته این ثنویت در مسیحی نیز وجود دارد، زیرا دوگانه و که جزء مبانی متافیزیکی کلام مسیحی است آنچنان عمیق وجدی میباشد که فیلسوفان همچون و در عصر نوزایی نتوانستند از این دوگانه فراتر رفته ودر دام دوگانه و قرارگرفته ونتوانستند بین آن دو جمع کنند. همچنین در ساختار مدرن ودرمساله و ردپایی ثنویت مسیحی به چشم میخورد. براین اساس مساله دین چون عطف به امرمقدس دارد، وماهیتا متعالی است، با مساله حاکمیت وسیاست که دلالت برامرنامقدس داشته وماهیتا دنیایی وغیرمتعالی است درتعارض میباشد وجمع آن دو محال وممتنع است.درصورت اقدام به این کار،دین وسیاست دچار فرافکنی شده، وامرنامتعارفی به نام محقق میشود....که سبب خسران خلق وتباهی امور ملک وفساد دین وانهدام صلاح وسیاست و..هکذا میشود. اما در الهیات توحیدی واسلامی، ملکوت حقیقت دنیا میباشد. وهرامر دنیایی ونامقدسی دربطن خودش به امرقدسی والهی منتهی میشود.زیرا حقیقت، یک کل واحد ذومراتب است. هرمرتبه‌ای باطن وحقیقت مرحله مادون است، وتمام مراتب مقدس والهی میباشند. امر نامقدس در جهان‌بینی اسلامی مابه‌ازای خارجی وماهوی ندارد بلکه تنها درحیطه ذهن واراده انسان موضوعیت می‌یابد. به عبارت امرنامقدس بالتبع وجود موجودمختار(انسان) موضوعیت می‌یابد.الهیات و مستلزم نمی‌باشد. البته درطول تاریخ مسلمانان سکولار وجود داشته‌ ودارند، اما وقوف در این تفکر، حاصل اندیشه اسلامی نیست، بلکه حاصل تاثیرگذاری ثنویت مندک در ارکان عالم ویا اطوار اندیشه‌ غیراسلامی میباشد. در تفکر توحیدی همه چیز مقدس است زیرا حاصل فیض الهی وتجلی اسماء وصفات حق‌تعالی میباشند. امرنامقدس در فکر انسان تقرر دارد که نهایتا متعلق اراده قرار میگیرد. لذا امرغیرالهی، ماهیت مستقلی ندارد بلکه نحوه نیت ومتعلق اراده انسان میباشد.زمین، تنزل یافته آسمان ودنیا حاصل تجلی ملکوت است. پس حقیقت ، است وباطن واعمال قدرت و ولایت بر انسانها، و اوامر الهی است. شریعت ودین تنزل ربوبیت تشریعی حق تعالی میباشد. وربوبیت او شامل حوزه فردی واجتماعی انسان میشود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
مدرن دربنیانش متاثراز الهیات ثنوی وگنوستیکی است.بوین معنا که در بنیادش ارجاع به دوگانه امرمقدس ونامقدس، امرروحانی وغیرروحانی، به عنوان دوحوزه مستقل متعارض دارد. @falsafeh_nazari
✅ نقطه وحدت درمتون عرفانی و ادبی، از نقطه بسیار سخن رفته است اینکه نقطه جمعِ وحدت می‌باشد یامبدافیض ومرکز کثرت ومحورامتداد وغایت وصل است ازجمله اوصافی است که درباره( نقطه) گفته شده.اما نقطه مورد نظر حکما چیست؟؟ جهان طبیعت از کثرات مادی وتکاثف جسمانی تشکیل شده.درتعریف جسم گفته‌اند (ذوابعاد ثلاث)یعنی موجودی که درسه بُعد طول وعرض‌وارتفاع امتداد دارد.وچون دراین سه بعدممتداست پس فضایی رااشغال‌میکندوبه عبارتی مکان دارد.وهرشی مکان‌مندی دارای اجزاء تشکیل‌دهنده میباشد.که هرجزءدارای حالت بالفعل واستعدادبالقوه است وخروج ازقوه به فعل حرکت وحرکت مبدا زمان است.پس حقیقت جسم عبارت است از چیزی که در ابعادسه‌گانه پخش است، پس لاجرم مکانی رااشغال میکندوهمچنین زمان دارد. مکان عبارت است از تماس حجم حاوی ومحوی. وحجم، امتدادی است در سه جهت(طول.عرض.ارتفاع).اگر آن سه جهت را خلاصه کنیم تبدیل به سطح یاامتداد در دوجهت(طول وعرض)میشود.وسطح نیز به امتداد دریک جهت یعنی طول که همان خط است‌خلاصه میشود.وخط از اجتماع دو نقطه ایجاد شده.به عبارتی، اگرنقطه راامتداد دهیم خط تشکیل میشودوازامتداد خط دردو جهت، سطح واز امتداد خط در سه جهت حجم ایجاد میشود واز قرابت دوحجم بایکدیگر مکان انتزاع میشود.پس نقطه مبداءِ کثرات جسمانی است.از تکرار نقطه بُعداول جسم یعنی خط شکل میگیرد وامتداد آن سایرابعادجسم راایجاد میکند. نقطه از جزئی تشکیل نشده بلکه واحداست، یکی است که برخودش دلالت میکند.برخلاف خط که بر تکرارنقطه مُشیر است.نقطه اجمالِ کثرات است. سرآغاز ابعاد ومبداءجهات میباشد.غوغای عالم جسم ازابعادش وتناظرمکان وزمان نشات میگیرد وابعاد ازامتداد نقطه آغازمیشود.نقطه واحدی است که تفصیلش‌ اجسام رامیسازد وامتدادش مکان راایجاد میکند.بنابراین هرکثرتی تفصیل یک وحدتی است چنانچه هر مقیدی دلالت بر مطلقی دارد و نقطه اشاره به وحدت واطلاق مبدائی میکند.گاها در زبان ادبیات از نقطه به خال تعبیر میکنند.چه اینکه خال نقطه‌ای است که مرکز توجه میباشد.خال یار ونقطه صفحه وجود همگی بریک چیز دلالت دارند، غلبه وحدت برکثرات وظهور وجودِ واحد جمعی که مبدا وجودِ کثیروافتراقی است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
نقطه از جزئی تشکیل نشده بلکه واحداست، یکی است که برخودش دلالت میکند.برخلاف خط که بر تکرارنقطه مُشیر است.نقطه اجمالِ کثرات است. سرآغاز ابعاد ومبداءجهات میباشد.غوغای عالم جسم ازابعادش وتناظرمکان وزمان نشات میگیرد وابعاد ازامتداد نقطه آغازمیشود. @falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۱ هنگام مواجهه باشیء خارجی آنچه برای ماحاصل میشود آن شیء است. صورت عبارت است از موجود وماهیت مجموعه ویژگیهای است که سبب شده شیء آن‌ چیزی بشود که میباشد. جسمانیت، رشدونمو، ابعاد و مکانمندی و....مجموعه ذاتیات و اعراضی است که سبب شده شیء خارجی چیزی به نام درخت شود. واین مجموعه ویژگیها را ماهیت یا چیستی درخت می‌نامیم. ذهن انسان قادر است این ویژگیها را دریافت کرده و در خود مرتسم کند. چنانچه ماهیت درخت آثار مطلوب را داشته باشد (واقعا رشد کند،میوه وبار بدهد و..)آنرا ماهیت خارجی یا وجود خارجی میگویند. در واقع ماهیت خارجی درخت حائز ویژگیهای مطلوبی است که درخت باید داشته باشد. و اگر آثار مطلوب را نداشته باشد و تنها مفهومی از ماهیت درخت نزدماباشد، آنرا ماهیت ذهنی یا وجود ذهنی درخت میگویند. بنابراین ذهن میتواند رونوشتی مفهومی ازماهیت خارجی درخت دریافت کند. کارکرد این صورت ذهنی، حکایتگری از درخت خارجی است. صورت ذهنی موجودات مانند تصویر منعکس شده درآئینه میباشد. صورت ذهنی که از عالم خارج دریافت میشود حالِِّ در ذهن است چنانچه اگرذهن بشر نباشد آن تصویر هم موجود نیست. پس در واقع صورت ذهنی عارض برذهن است وحال درآن میباشد. طبق مقولات‌عشر چنانچه عرضی قابل انقسام نباشد کیف میباشد. واگر آن کیف حالت و چگونگی بر نفس انسان ایجاد کند آنرا کیف‌نفسانی میگویند پس حقیقت علم یاصورت ذهنی، موجودات ازسنخ کیف نفسانی است. 💢تمام آنچه گذشت حکایت چیستی علم در حکمت اسلامی است. اما طرح یک اِشکال مهم در این بین پدیدارشناسی علم نزد مسلمین را دستخوش تحولی عظیم کرد. وآن اینکه: صورت ذهنی قابلیت حکایتگری دارد. حکایت زمانی صحیح وکامل است که حاکی (صورت ذهنی) منطبق بر محکی‌ (ماهیت خارجی) باشد و لازمه این انطباق آن است که حقیقت شیء یعنی ذاتیاتش برای ذهن حاصل شود. ذاتیات و ماهیت خارجی درخت، حالِ درچیزی نیست پس ازمقوله جوهر است. اگر از همین جوهر خارجی صورتی برای ذهن حاصل شود آن صورت از سنخ کیف نفسانی است. در واقع حاکی در اینجا از سنخ اعراض وکیف است و محکی از سنخ جوهر میباشد. جوهر وعرض درتقابل بایکدیگرند. یعنی هر کدام مشیر به چیز دیگری هستند. جوهر حقیقتی است که حال درچیزی نیست و عرض سطحی از حقیقت میباشد که ذاتا متکی وقائم به امردیگری است. یکی ازحیث وصفی میگوید و دیگری اشاره به حیث غیروصفی عالم است. چگونه امری که نشانگرحیث وصفی است (عرض) میتواندحاکی از امری که ازسنخ حیث وصفی نیست (جوهر) باشد؟؟ اگر کیف‌ نفسانی حاکی از جوهر باشد محذور اجتماع متقابلین پیش می‌آید، واگر حاکی از آن نباشد، پس چیزی به‌ نام علم وحکایتگری منتفی است و در دام سوفسطایی‌گری افتادیم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
حکمای مسلمان حقیقت علم را از سنخ کیف نفسانی میدانستند. یعنی علم حیثِ وصفی وحکایی موجودات عالم است که عارض ومتبادر بر نفس میشود. این نگاه، تفسیری رایج از حقیقت علم بوده است... تا آنکه طرح اِشکال وابهامی مهم، تحولی بزرگ در پدیدارشناسی علم وفهم فیلسوفان از حقیقت علم ایجاد کرد... 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۲ اشکال مطرح شده بر چیستی نزد مسیر علم در را تغییر داد. مَساعی ارباب درجهت رفع ابهام فوق طَرفی نبست و راه‌گشا نبود. گویی هر پاسخ گره‌ای جدید برمساله علم و ایجاد میکرد. جهت فراروی از اشکالات فوق از موضع وجود ذهنی عقب نشینی کرده و را مطرح کردند. وجود ذهنی بیان‌گر آن بودکه قادر است صورتی مطابق با موجودات از عالم خارج دریافت کند. به نحوی که بیانگر ذاتیات و حقیقت موجودات باشد. اما در نظریه شبح ذهن نمیتواند حقیقی موجودات (ذاتیات) را دریافت کند بلکه سیاهه و شبحی از شیء برای ذهن حاصل میشود. یعنی ذهن فقط اعراض و امور وصفی اشیاء رادرک میکند. و هیچگاه به فهم ارتسامی حقیقت آنگونه که هست نائل نمیشود. گرچه این فرضیه درصدد نجات از دام بود اما ناخواسته حیثیت انطباقی وحکایی علم را نفی میکرد. برخی از اعاظم حکمت نظیر و و پاسخ‌های را جهت نجات مساله وجود ذهنی ارائه کردند اما هیچ کدام رافع مشکل نبود. علت راهگشانبود پاسخهای فوق این بود که علم را وفق روایت توضیح میدادند. چرا که علم بیانگر حیثی وحدانی است. درامر حکایتگری بامصادیق خویش وحدت دارد. اما وجه این وحدت چیست؟ ماهیات مثار واختلافات هستند. زمانی که تحقق ماهیات را اصیل بدانیم در واقع پذیرفتیم که حقیقت ذاتا چندپاره و متباین است. حال چطورمیتوان روایتی واحدازحاکی ومحکی این حقیقت متباین ارائه کرد؟؟ دراین بین پاسخ رافع ابهام تاریخی مساله علم و وجود ذهنی بود. ایشان باطرح نظریه نگرشی نوین در مسائل و ایجاد کرد وتوانست بسیاری از مشکلات و ابهامات فلسفی را گره‌گشایی کند. به دونحو میتوانیم وعلم را لحاظ کنیم(مثلا صورت درخت): اول: صورت درخت از این حیث که در ذهن است وچیزی جز نمیباشد. دراینحالت به چیزی جز معنای خودش اشاره نمیکند. معنای مفهوم درخت اشاره به موجودی است که درطبیعت به نحو استقلالی موجود است(حیث مفهومی علم) دوم: منشاء آثار است. و هر چیزی که حضی از وجود دارد آثاری براو متبادر میشود. صورت ذهنی درخت بهره‌ای از وجود دارد، پس باید آثاری داشته باشد آثاروجودی مفهوم درخت چیست؟(حیث وجودی علم) بُعد نخست را وجهت دوم را نامید. صورت ذهنی درخت به جهت اینکه مفهوم است وهر مفهومی حکایت ازچیزی میکند حاکی از مصداقی است که درطبیعت به نحو موجود است. پس صورت ذهنی درخت به جهت مفهومی وبه حمل اولی (از این حیث که شان مفهومی و ذهنی دارد و به معنای خودش دلالت میکند) است. اما صورت ذهنی درخت از این حیث که بهره‌ای از وجود دارد و موجود است پس آثاری دارد. این صورت عارض بر ذهن شده. وهرامر عارضی حالِ در محل(جوهر) است. پس صورت درخت عرضی میباشد وهرعرضی که غیرقابل تقسیم باشد از سنخ یا است. و کیفیتی که عارض بر نفس شود و حالت وچگونگی برای و ذهن ایجاد کند اصطلاحا است. بنابراین وجودِ صورت ذهنی درخت، آثارِ موجود عرضی وکیف را دارد. پس صورت درخت به حمل شایع کیف نفسانی است. بنابراین، صورت درخت چون شان مفهومی وحکایی دارد، منطبق بر مصداقش است و حاکی از جوهریت مصداق و محکی خویش میباشد. لذا مفهوم درخت به حمل اولی است. واز این جهت که وجود حقیقت عالم را فراگرفته و هیچ امری خارج از آن نیست، صورت درخت آثار کیف نفسانی را دارد. پس مفهوم درخت به حمل شایع کیف است. محور اصلی پاسخ صدرا اشاره به وجود دو بعد ماهیت و وجود در موجودات است. علم نیز شان ماهوی و وجودی دارد. علم، حسبِ بُعد منطبق بر مصداق ومحکی خویش است لذا حاکی از حقیقت ماهوی شیء است. و بر وفقِ بُعد وجودی، آثار وحقیقت دیگری دارد که ما رابه سطح عمیق‌تر حقیقت رهنمون میکند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠 پس از طرح اشکالات متعدد بر مساله ، متافیزیک که عبارت از حیثِ انطباقی آن است، دچار تزلزل شد. جهت فراروی از اشکالات فوق، وجود ذهنی رامنکر شده و رامطرح کردند. گرچه سعی آنان بر مصون نگه داشتن علم از ساحت ( ) بود اما نظریه شبح به نفی بُعد حکایی علم منتهی شد. مَساعی بسیاری از اعاظم حکماء نظیر ، ، جهت رفع گره‌های مساله علم و وجود ذهنی راهگشا نبود ...بلکه برابهام مساله افزود. بدون شک فاتح این میدان میباشد. او باطرح فراروایت ، بستر حل وفصل مشکلات وجود ذهنی را ایجاد کرد. @falsafeh_nazari
✅ متافیزیک علم_۳ تا پیش از چالش اصلی عبارت از چگونگی انطباق با خارجی و نحوه حکایت‌گری آن بود.درختی که مشاهده میکنیم جوهر است،و آن کیف‌نفسانی است،پس این دو هم سنخ نیستند،چگونه امری که متغایرچیز دیگری است ازآن حکایت میکند؟؟ ومنطبق آن است؟؟ باطرح حمل و محذور فوق را پشت‌سر نهاد.اما کلام پایانی بر علم نزد مسلمین نبودبلکه آغازی براجتهادات عمیق آنهاپیرامون مساله علم وحکایت‌گری صورت‌ذهنی بود. دراین بین تفسیر از مساله علم افقی تازه فراروی گشود. بر مبنای به نقد کلام صدرالمتالهین پرداخت. ایشان برخلاف اعتقاد داشت که علم از سنخ کیف نفسانی نیست. بسیاراتفاق می‌افتد که مااز کنار شیء ردمیشویم وآنرا مشاهده میکنیم، اما چنانچه کسی درباره آن از مابپرسد درپاسخ میگوییم: چون بدان توجه نداشتیم لذا علمی به آن نداریم. اگرحقیقت علم از سنخ کیف نفسانی بود باید به صرف تبادر آن، علم محقق میشد.این مساله نشان میدهدعروض صورت برذهن به تنهایی جهت تحقق علم کفایت نمیکندبلکه توجه نفس دراین بین شرط لازم است.درواقع توجه نفس به صورت حاصل، سبب تحقق علم میشود.علم عبارت است از صورتِ‌ حاصل للنفس(برای نفس).یعنی با الحاق توجه نفس به صورت‌ذهنی،علم محقق میشود. اما توجه نفس از چه سنخی است؟؟ مرحوم توجه نفس رااز سنخ میداند.اضافه اشراقیه یعنی یک طرف باعث ایجاد طرف دیگر میشود. یعنی یک ذات غنی است،وطرف دیگر فقیر ومحتاج آن است واساساطرفِ دیگر براثر توجه وعنایت ذات غنی ایجاد میشود.به عبارتی نفس پس ازمواجهه باعالم خارج، صورتی در وِزانِ شیءخارجی انشاءوایجاد میکند.واین ایجاد،نوری است که از نفس به صورت‌ذهنی افاضه میشود و که حاکی ازمصداق خارجی است را ایجاد میکند. همان است. بنابراین علم عبارت است از وجود. وجودِعلم،نوری است که‌حاصلِ اشراقِ نفس میباشد. زیرا نفس همان است که امتداد نورانیت حق‌تعالی و میباشد.نور نفس همان حضور و است. اتحاد در ظرفِ تجرد وپالایش از جسمانیات ومشوبات مادی رخ میدهد. هرچه قدر از جسمانیات فاصله بگیریم وبه ساحت تجرد نزدیک شویم درواقع نورِ نفس قوی‌تر شده وآفاق حقیقت را درمنظر انسان بیشتر روشن میکند.ماهیات مثارِ کثرت است وکثرت مفیدِ تحقق علم نمیباشد. زیرا علم بربستر وحدت محقق میشود.وحدت علم درامتداد بسط وجودی رخ میدهد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠 حکیم متاله به عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین بعد از را از ساحت ومفاهیم به وعاءِ و وجود انتقال داد. تاپیش از ایشان، علم صورت حاصله ومفهوم حاکی بود که داخل در حصولی معنا میشد، اما نزد علم به اشراقات وبسط وجودی آن تبدیل شد. @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ فلسفه اسلامی_۱ به اذعان برخی اصطلاحی متناقض و سخنی سخیف میباشد. چه اینکه ماهیت و تعبد وبندگی است و عبارت است از پرسش وابهام بشر درباره حقایق هستی. چگونه مقام تعبد وپرسش بایکدیگر جمع میشوند؟؟ ازاین روی فلسفه اسلامی، یا امتداد وشرحی بر کتب آنهاست ویامباحثی است پیرامون اثبات اصول دین ومعارف مذهبی.به عبارتی مسلمانان بر علم نام فلسفه اسلامی گذاشته‌اند. سوای از میزان صحت وسقم ادعاهای فوق(که همگی ناشی از عدم مطالعه متون فلسفه اسلامی وهمچنین ناآشنایی با دین است) باید ابتدابه این سوال پاسخ داد که منظور از فلسفه اسلامی چیست؟؟ جهت پاسخ به پرسش فوق باید گفت دارای دو مقام است: 1_مقام جمع آوری 2_مقام داوری هر دارای ایده وجهان‌بینی خاصی است وبه حکم انسان بودن، از امور مختلفی نظیر دین، عرف، اساطیر، علم، خرافات، کشف وشهودو...تاثیر میپذیرد. وهمه این موارد میتوانند منشاء ایده‌های فیلسوف باشند. اینکه در مقام جمع آودی، ایده یا خود را ازکجا آورده، مهم نیست.زیرا نه میتوان در ذهن و روان انسانها جستجو کرد که ازچه چیز تاثیر پذیرفته اند!! ونه اصلا چنین کاری مطلوب ومفیدفایده است. بنابراین فیلسوف در اخذ ایده ومقام جمع آوری آزاد است. اما دربُعد دوم یعنی مقام داوری، فیلسوف باید به قامت ایده وادعای خود لباس و وتفسیر بپوشاند. هرفیلسوفی تفسیری از عالم وحقایق دارد. یک فیلسوف میگوید حقایق موجودات در عالمی دیگربه نام موجود است. وفیلسوفی دیگر میگوید حقایق موجودات درهمین دنیاودرمتن جوهر وماهیات موجودات میباشد. فرد دیگری میگوید حقیقتی خارج از ذهن ماوجود نداردوتمام حقایق ویا ذهن بشر هستند. همه این مسائل ادعاهای است که درطول تاریخ مطرح کرده‌ ودرباره آنها سخن گفته‌اند. اینکه هرکدام ازآنها، ایده‌های فوق را از کجا بدست آورده اند، مهم نیست. آنچه حائز اهمیت است این است که آیا در مقام داوری میتوانند برای اثبات ادعاهای خود دلیل واستدلال ارائه کنند؟؟ برهمین اساس فلسفه اسلامی، یعنی آنکه فیلسوفان درمقام جمع آوری ازفرهنگ ومذهب اسلامی تاثیرپذیرفته اند وبراساس حقایق مذهبی دارای ایده وتفسیری خاص ازعالم میباشند.اما در مقام داوری فیلسوف مسلمان برای اثبات ادعای خود باید برهان اقامه کند. پس فلسفه عبارت است از تفسیرعقلانی هستی، وقید اسلامی یعنی فیلسوف در مقام جمع آوری ایده وتفسیر عالم از فرهنگ ومذهب اسلام تاثیر پذیرفته و درمقام داوری تنها به استدلال وبرهان مقید و وفادار است ونه به متن ویا روایات منقول. پس اینکه فیلسوف درمقام جمع آوری ایده مرکزی خود را از مذهب بگیرد هیچ نقضی در فلسفه او نمیباشد. زیرا باید در مقام داوری با ارائه برهان واستدلال، عقلانی بودن ایده خود را اثبات کند. چنانچه فیلسوف در مقام داوری بگوید فلان مساله را به عنوان یک مساله فلسفی میپذیرم، چون مذهب آنرا تایید میکند، نقض فلسفه میباشد. والبته هیچ یک از فیلسوفان مسلمان در مقام داوری به متن دین استناد نکرده اند. گرچه در مقام جمع آوری از مذهب تاثیر پذیرفته اند اما در مقام داوری به استدلال وارائه برهان عقلانی مقید بوده‌اند. واین فرق مهم با است.در علم کلام، در مقام جمع آوری از مذهب متاثر است ودر مقام داوری اولا از مذهب وثانیا از عقل متاثر است. ولی فیلسوف در مقام جمع آوری امکان دارد از مذهب ویاعلم ویا اساطیر ویا خرافات و....متاثرباشد. اما در مقام داوری فقط مقید به برهان است. بنابراین فلسفه اسلامی تفاوت بسیاری با علم کلام دارد. ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
البته موارد مختلفی در فلسفه غرب وجود دارد که فیلسوف در مقام داوری وارائه استدلال، نه تنها هیچ دلیل عقلی ارائه نکرده بلکه مستقیم به کتاب مقدس ویا تفاسیر مذهبی استناد کرده است!!! مانند...👇👇
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari