eitaa logo
فلسفه نظری
1.8هزار دنبال‌کننده
390 عکس
61 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴استدلال ابن سینا بر وجود مدینه فاضله ⬅️ابن سینا، در میان فلاسفه اسلامی نخستین فیلسوفی است که توانست نظام فلسفی کاملی را استوار کند و با نظام دینی هماهنگ سازد. ⬅️خلاصه استدلال شیخ الرئیس از این قرار است: 💠۱.انسان موجودی اجتماعی است و تمایز او از دیگر حیوانات در این حیات اجتماعی خلاصه می‌شود؛ ابن سینا حیات اجتماعی انسان را با دو نکته تبیین می‌کند: الف)اگر کسی به صورت انفرادی زندگی کند معیشت اون نیکو نیست.✅ ب)انسان برای کفایت آموزش، چاره ای جز گرفتن کمک از دیگران ندارد؛ بنابراین، انسان ها مضطرند و به مدینه و حیات اجتماعی نیاز دارند و اگر کسانی فقط بر اجتماع بسنده کنند و مدینه و شهری نسازند، ناچارند تشبهی به مدینه داران داشته باشند؛ اگرچه فاقد مدینه و کمال مدینه باشند؛ نتیجه آنکه: حیات اجتماعی ،هم نیکو هم ضروری است.✅ 💠۲.در هر اجتماعی مشارکت، تقسیم کار، معامله و داد ستد سنت و قانون عدل لازم و ضروری است. 💠۳.برای قانون‌گذاری، قانون‌گذار عادلی لازم است که رو در روی مردم قرار گیرد، با آنها سخن بگوید، از جنس آنها بوده و مورد مشاهده مردم باشد و باید از خود معجزاتی نشان دهد تا مردم تفاوت او را با سایرین احساس کنند و از اون اطاعت کنند. 💠۴.قانون‌گذار، علاوه بر قانون‌گذاری باید مجری قوانین هم باشد و مردم را به حال خود رها نکند؛ زیرا مردم، نفع خود را <<عدل>>و ضرر خود را <<ظلم>>می‌پندارند. 💠۵.وقتی وجود چنین انسان صالح و قانون‌گذاری ممکن و نافع است، عنایت الهی اقتضای تحقق این منفعت را دارد و محال است که خداوند ضرورت امری را بداند و محقق نکند؛ ابن سینا در این رابطه به "قیاس اولویت" تمسک می‌کند و می‌گوید: خدا می‌دانست انسان برای بقای نوع و سلامتی اش به رشد مو، بر مژه ها و ابرو ها و گودی کف پا و دیگر امور جسمانی نیاز دارد و این نیازمندی ها را به لحاظ علم دقیق و نظام اصلح تخقق داد؛ آیا نیاز به قانون‌گذار کمتر از این نیازمندی است؟ محال است خداوند آن امور را بداند و بی تفاوت بماند. 💠۶.این انسان اصلح، باید به دستور و با اجازه الهی با استفاده از وحی، به قانون‌گذاری بپردازد و نخستین و اصلی ترین قانون این است که مردم را با حق تعالی آشنا سازد و وحدت و قدرت و علم به آشکار و پنهان و عدالت حق تعالی و استقرار و عاقبت نیک را برای مطیعان و عاقبت نیک را برای مطیعان و عاقبت پست را برای گناه کاران معرفی کند. 💠۷.انبیا نباید بیش از دستور های خداوند به مردم آموزش دهند و درباره خداوند مردم را به بیش از وحدت و حقانیت و تنزیه الهی مشغول سازند؛ البته برای افراد مستعد و توانا می‌توانند جملات و عبارت به همرا رمز و اشاره بیان کنند. 💠۸.به دلیل اینکه پیامبران، همیشه حضور فیزیکی ندارند، باید تدبیری بیندیشند تا شریعت و قوانین الهی که برای مصالح انسان ها فرود آمده است از بین نرود؛ به مردم سفارش کنند و محل های مقدسی، مانند مکه و مسجد برای عبادت مشخص سازند. . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴سخن با مسلمانانی که چیزی از فلسفه و کلام نمی‌دانند 💠علم فلسفه ، مادر تمامی علوم است. در این علم، انسان غریزه پرسش خود را ارضا می‌کند، و فلسفه در صدد تبیین عقلانی جهان است. 💠علم فلسفه، چیزی جز تبیین عقلانی عالم نیست. 💠شما اگر چیزی از معرفت شناسی، شناخت شناسی و وجود شناسی ندانید، چگونه می‌خواهید حقایق عالم را بفهمید؟ ⬅️بر فرض روزی به مُلحِدی بر خوردید که نه خداوند را قبول دارد، و نه هیچ دینی را، چگونه در مقابل او می‌خواهید از وجود خدا و حقانیت اسلام دفاع کنید؟ چگونه می‌خواهید در مقابل شبهات آنها مقاومت کنید، و چه تضمینی است که بعد مدتی شما هم مثل آنان نشوید و به انکار دین و خدا نپردازید؟ زیرا نه تسلطی به مباحث عقلی صرف دارید، و نه می‌توانید به صورت عقلانی از دین دفاع کنید. 💠و اگر ملحدی به دین به صورت اختصاصی نقدی انجام داد، شما که تسلطی به علم کلام ندارید، چگونه می‌خواهید در مقابل او بر فرض عقلانیت دین را اثبات کنید و معقولیت پذیری گزاره های اسلام را به او اثبات کنید؟ ⬅️در غیر این صورت، آیا شما چیزی جز مسلمان موروثی(شناسنامه ای) هستید؟ آیا در اسلام ایمان آوردن بدون تعقل مقبول است؟ 🔘جا دارد به این موضوع فکر کنید که واقعا شاخص های اولیه مسلمان بودن را دارید؟! . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴عقل و اسلام، و برتری اسلام بر تمام ادیان ⬅️شهید مطهری در آثار خود، شواهد و نمونه های متعددی بر این ادعا برشمرده است. 💠<<اصالت معرفتی عقلی در اسلام>>، بر خلاف مسیحیت و یهودیت(گرچه یهودیت در مباحث کلامی تا حدودی از اسلام شیعی مشی گرفته، ولی باز قابل انفکاک از ایمان گرایی نیست)، یکی از بیانات ایشان است، بدین بیان که: 💠"در هیچ دینی از ادیات دنیا به اندازه اسلام از عقل حمایت نکرده است، یعنی: حجیت عقل و از سندیت و اعتبار آن حمایت نشده است. مسیحیت برای عقل در قلمرو ایمان، حق مداخله نمی‌دهد و می‌گوید آنجا که انسان باید به چیزی ایمان بیاورد ،حق ندارد فکر کند. فکر از آنِ عقل است و عقل حق ندارد در این مسائل مداخله کند. ⬅️در اسلام، قضیه کاملا برعکس است. در اصول اسلام، چیزی جز عقل، هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد یعنی اگر از شما بپرسند که یکی از اصول دین شما چیست، می‌گویید: توحید(وجود خدای یگانه) اگر دوباره بپرسند به چه دلیل به خدا ایمان دارید؟ اسلام جز راه عقل را نمی‌پذیرد. 💠خودِ قرآن، دائما دم از عقل می‌زند و روایات و اخبار نیز آن قدر برای عقل اصالت و اهمیت داده اند که در کتب معتبر روایی اولین باب، کتاب عقل است. 💠امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرمایند: خدا دو حجت دارد؛ یکی درونی و دیگری حجت ظاهری عقل ، حجت درونی است و پیمغبران الهی، حجت بیرونی؛ این دو حجت مکمل همدیگر اند. انسان با هرکدام به تنهایی بدون دیگری راه سعادت را نمی‌تواند طی کند. ⬅️ورود عقل به جمع ادله اربعه ، پرهیز از دوری عقل و غفلت در امور زندگی است. ⬅️رابطه عقل و دین در اسلام، رابطه ای تضامنی است، یعنی: 💠یکی از آن دو متضمن، موید و مکمل یکدیگرند. دیگر آن که آنها بر روی هم متضمن کمال انسانی اند.همراهی عقل و اسلام‌، در بخش فقه و اصول فقه و احکام عملی این تضامن را تایید کرده اند. . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴ماهیت عقل و وحی در اسلام ⬅️گروه های مختلفی از متفکران اسلامی در این زمینه رویکرد ها و حرفای زیادی دارند. ⬅️پس از رحلت پیامبر اسلام(ص‌)، در اثر تمرکز خلفا بر قرآن و دوری از سنت پیامبر و نیز، با وجود آمیختگی، ارتباط و آشنایی مسلمانان با ملل دیگر(زرتشتیان مسیحیان یهودیان و...) نیاز به "عقل" و مباحث "عقلانی" رو به فزونی نهاد. ⬅️چنانکه معتزله نمونه بارزی از مکاتب دفاع عقلانی از دین بود. <<اهل حدیث>> از اهل‌سنت و <<اخباریون>>از شیعه، عقل را از حوزه دین جدا می‌دانستند ،به عنوان مثال، ابن تیمیه، ملاک تقرب به حق را دوری از عقل می‌دانست. 💠متکلمان اسلامی ،بر سر مسئله <<عدل الهی>>و <<حسن و قبح ذاتی افعال و اشیاء>> به <<عدلیه>> و <<غیر عدلیه>> منشعب شدند. ⬅️همگام با معتزله در قرن دوم، گرایش عقلی باطنی در میان شیعیان شکل گرفت و <<نهضت باطنیه>>شهرت یافت، پیروان این مکاتب، در جست و جوی باطن احادیث و قرآن بودند. ⬅️در اهل سنت انحرافات شدیدی به وجود آمد، اعم از اشعریون و معتزلیون و...، اما شیعیان گرفتار این انحراف نشدند، هم عقل(امور اونتولوژیک در مباحث علوم عقلی، یعنی گزاره های حقیقی)، مانند شیخ مفید، شیخ طوسی سید مرتضی، شیخ انصاری، خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی(ره) ،ملاصدرا(‌ره) و... ،که صبغه عقلی و برهان دارد و کاملا منطبق با منطق صوری است. ⬅️حکیم بزرگ جهان اسلام، مرحوم علامه طباطبایی(ره) (عامل فلاکت منتقدین اسلام از دوران پهلویون تاکنون) در آثار گران سنگ خود از جمله: تفسیر نفیس قرآن" المیزان"، بدایه الحکمه، نهایه الحکمه و اصول فلسفه و روش رئالیسم( بهترین کتاب فلسفی قرن معاصر، کتابی که تمامی ملاحد از آن وحشت دارند و تاکنون نتوانستند حتی 1 خط از آن را نقد کنند) ،پس از درخشش در میدان عقلی و فلسفی، به گونه ای زیبا و ترابط هماهنگ، سازگاری عقل و دین را نشان دادند. 💠شهید مطهری نیز به تبیین کامل موضوع پرداخته اند، ایشان ضمن تبیین موضع اسلام درباره عقل، در مقام مقایسه نسبت عقل و دین در اسلام با جهان مسیحیت، اثبات کردند اسلام دین عقلی صرف است برخلاف مسیحیت که بنیه عقاید آن ایمان گرایی است. 💠استاد جوادی آملی با بیان ارزش و منزلت عقلِ ناب، همانند نقل معتبر، آن را <<حجه الله>>خوانده و می،نویسند: 💠"بین دین و عقل ارتباطی دو سویه است و این ارتباط به گونه است که بعد از تبیین آن تفکیک و جدا سازی آن دو کاری لغو است و معنای ارتباط به شکلی دیگر نمایان می‌شود. دین از یک سو، اهمیت عقل را در هر دو بُعد نظر و عمل بیان می‌کند...از سوی دیگر، افزون بر ارزش گذاردن بر عقل، سمت و سوی اندیشیدن درست و نیز راه و روش صحیح انگیزه ها را در تعالیم خود ذکر می‌کند و بدین ترتیب، عقل را تنها و رها نمی‌گذارد، بلکه تبیین راه ها و روش های صحیح او را به سمت کشف حقایق مجهول رهنمون می‌شود." ⬅️وحی در قبال نیز دو وظیفه دارد: 💠1.تایید وحی نسبت به عقل در حیطه ای که عقل توان درک آن را دارد...؛ باید دانست که انسان ها به دلایل مختلفی خطا و اشتباه می‌کنند و این مورد تجربه و تایید کامل عقل است. البته عقل قطعی و ناب(وجودی، امر انتولوژیکال که با قوانین عالم کار دارد و آنها را کشف می‌کند) هرگز اشتباه نمی‌کند و خطایی ندارد و تعارضی بین وحی و او نیست؛ اما آیا انسان ها همیشه به چنین حقیقتی دست می‌یابند؟ اگر چنین بود ، انسان ها هیچگاه در دستیابی به عقلِ قطعی مرتکب اشتباه نمی‌شدند و تنوع تکثری در آرای آنان وجود نداشت؛ 💠2.راهنمایی و شکوفایی عقل در حیطه هایی که عقل توان نظر دهی درباره آنها را ندارد. وحی عهده دار تبیین همه جزئیاتی است که عقل به جهت محدودیت از درک آن ناتوان است. بخشی از این جزئیات به چگونگی ارتباط انسان با خداوند و اعمال و عبادی وی اختصاص دارد و بخش دیگر، امور مربوط به انسان با خود و دیگر موجودات است. . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴نقد تصوف مدرن ♨️خرده حساب كوچكی كه با "صوفی جماعت" و "صوفیه" دارم! ⬅️به باور من قسمت اعظمی از دلايل ذهنی گرايبش انسان به صوفی گرایی و باور به دستگاهی شبه‌ مذهبی در قالب باورهای فرامادی، از ميل فروخفته‌ ی كسانی نشات می‌گیرد كه دوست داشتند ای‌ كاش پیغمبر دین خود می‌شدند و یا در خلوت، خود را یک ‌پا رسول و نبی می‌دانند...! 💠كسانی كه مدتی باورمندان دينی بودند و دست آخر كارشان به رها كردن دين و گرايش به باورهای صوفی می‌كشد، از آن دست آدمهایی هستند كه زیستن به ظاهر اعتقادی در چارچوب قبلی را بر نمی‌تابند و از طرفی، سخت رشک "پدر آیین خود بودن" و رها شدن از چارچوب‌ های از پيش تنظيم شده را در ذهن دارند؛ منتها جسارت كافی برای رها كردن <<كل جريان>> را هم ندارند. ⬅️كمی هم شايد به لحاظ شخصیتی دارای توانمندی ‌های زيباشناسی و خلاقيت ‌های ويژه ‌ای باشند، و اينجاهاست كه داستان به صوفیه كه شايد در تعريف عجولانه همان <<مذهب آزاد شده>> يا <<دين دل ‌بخواهی>> باشد، ختم می‌شود، به عنوان مثال اشخاصی همانند محمد علی طاهری. ⬅️با اين تفاصیل شايد عجيب نباشد كه باورمندان صوفیه ای، از تمامی ابزارهاب فكری پیرامون، در جهت توجيه اين فرزند خود ساخته بهره می‌گيرند: 💠از عبارات و شبه استدلال های فلسفی استفاده می‌كنند ( اين و اين و اين نشانه ها، بيانگر آن هستند كه...!)، از فكت‌ های علمی هم تا هر آن مقدار كه به كارشان بيايد بهره می‌برند (خصوصا فیزیک بیچاره و روانشناسی بخت ‌برگشته را سخت مفيد می‌یابند)، دستی بر ادبیات و شعر و موسیقی می‌برند، و در عين همه اين‌ ها، آنقدرها هم از افق دید دین و مذهب دور نمی‌‌شوند تا مردم باطن فاسد آنان را ببینند. ⬅️و جمله معروف‌ شان هم : <<مسیرها فرق می‌کنند، مقصد یکیست...!>> . 💠در واقع برای جدی گرفتن بسياری از باورها و عقايد عرفانی، آدم بايد خودش را برای مواجه با آش شله قلمكار حسابی ‌ای از اصطلاحات و عبارات و دستگاه های معنایی آماده كند كه هر كدام، بسته به فرد و موقعيت فرهنگی آن فرد، تعاريف ويژه و خودساخته ای دارند...! 💠در واقع شما در دنیای تصوف، دو صوفی شاید با یک عبارت ولی دارای یک دنیا تفاوت در معنی مواجه شوید...! ⬅️به عنوان مثال با دوستی آشنایی داشتم كه گرايش تصوفی شدیدی داشت. 💠سیگار را دارای معانی عميقی در باب حقیقت می‌دانست و مدعی بود الاغ تمام اسرار كائنات را می‌داند و مورد توجه بودن‌ اش در بین مردمان دنیا بی‌ معنی نیست...! 💠ضمنا، مسلط به شناسایی جريانات "انرژی" از طرف کائنات بود و می‌توانست كلی حالات مختلف خلق و خو را به جريان همين انرژی نسبت دهد، به عنوان مثال: 💠((اگر غمگينی و احساس کسالت می‌کنی، اين حاصل انرژی ای است كه چند روزی دنيا را خواهد گردانيد...! البته نگران نباش، انرژی جدیدی در راه است که نشاط‌ آور خواهد بود...!)) 💠شما در دنیای تصوف مدرن که با عرفان اهل بیت(ع) در تضاد است، یک پا پیغمبر هستيد و می‌توانيد به نيابت از خدا هم رای صادر كنيد: ⬅️((خدا منظورش اين نيست كه ...، بلكه خدا می‌خواهد این را بگوید که ...!)) و دست آخر آدم همكلامی و مباحثه با شارعین و متدينين را (با همه سختی ها و مشكلاتش البته) دست يافتنی‌ تر می‌‌یابد تا اصحاب تصوف و شهود و معنا، خصوصا از نوع مدرن و امروزی‌ اش. 💠پيامبر اکرم (ص) از پديد آمدن اين گروه خبر داده و فرموده اند : « لاتقوم الساعة علي امتي حتي يقوم قوم من امتي اسمهم الصوفيه ليسوا مني و انهم يحلقون للذکر و يرفعون أصواتهم يظنون انهم علي طريقتي بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار لهم شهيق الحمار » « روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومي از امّت من به نام (صوفيه) برخيزند. آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذکر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند مي کنند به گمان اينکه بر طريقت و راه من هستند؛ در حالي که آنان از کافران نيز گمراه تر و اهل آتش اند و صدايي دارند مانند عرعر الاغ.» (سفينة البحار محدث قمي/ ج2 / ص58 چاپ انتشارات فراهاني تهران و در چاپ جديد اسوه قم ج 5 ص 20) ♨️ دل نوشته ای از . . . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴علم ارزش ذاتی دارد ♨️ . ⬅️نکته تربیتی این قضیه هم این است که یکی از اشتباهاتی که در تعامل با انسان ها می کنیم و عمیقا انسان را به فکر می‌برد این است که مقوله حقیقت جویی، یک مقوله فطری است. ⬅️ به بهانه یاد دادن سواد، بچه را می زنیم و او را لت و پارش می‌کنیم. ⬅️در اینجا دیگر گم می‌شود. دیگر هر چه می‌گردد در وجود خودش نمی‌تواند پیدا بکند که ما یک موقعی آدم کنجکاوی بودیم. به جای اینکه بیاییم روحیه حقیقت جویی بچه را تقویت بکنیم آن را از بین می بریم. 💠دو نوع تربیت داریم: ۱.فرهنگ گرا. ۲.ساخت گرا. 💠 فرهنگ گرا می‌خواهد ارزش های بیرونی را به او بدهد، ساخت گرا می‌گوید خودش دارد، این را از درون بپرورانید. ⬅️مثل کاری که یک خراط می کند یک اسبی که روی دو پا بلند شده را از درون چوب بیرون می آورد. اسم این صنعت است و تربیت نیست. تربیت کاری است که باغبان انجام می دهد. می گوید من نور و آب و کود می‌خواهم، همه را فراهم می‌کند. خود یک درخت می شود، و هنر های خودش را نشان می‌دهد. آدم وسوسه می‌شود که هنرهای خودش را در جان این‌ الوار بریزد، ولی وقتی باغبان باشی شرایط را فراهم می کنی که هنرهای ذاتی خودش را به نمایش بگذارد. 💠تفاوت بین مدیریت و رهبری در فرهنگ اسلامی همین است، همه برای کشور شاه می خواهند، ولی مسئله ی آقا ولایت است. 💠در یکی از دهات ها آقا رفته بود سر بزند، پیرمرد گفت شما خیلی خوب هستید، ولی مملکت شاه می خواهد! 💠ولی فقیه باغبان است و باید تربیت را بفهمد و اگر تنها فقیه باشد و تربیت را لحاظ نکند با مشکلات جدی مواجه خواهیم شد. 💠هر دو ولی فقیه که تا الان داشتیم به معنای واقعی کلمه باغبان بودند؛ و تربیت را به جد می‌فهمیدند. . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴بدعت در مسیحیت و فلسفه مسیحیت ⬅️اتین ژیلسون که خودش نیز مدافع فلسفه مسیحی است، در کتاب <<عقل و وحی در قرون وسطی>> می‌گوید: 💠"از اقوال صریح آگوستین قدیس چنین بر می‌آید که اولا وحی، ما را به ایمان آوردن فراخوانده و مادام که ایمان نیاورده ایم نمی‌توانیم بفهمیم؛ ثانیا انجیل از ما نمی‌خواهد که که عقل را به کناری بگذاریم بلکه به همه کسانی که حقیقت را در کلام منزل می‌جویند، وعده فهمیدن داده است. 💠پس چنین نتیجه گرفته می‌شود که تعالیم قدیس آگوستین بجای آنکه متضمن طرد کامل کمال مطلوب یونانیان باشد، در حقیقت متوجه تغییر "صورت آن است." گرچه تمام اعضای خانواده آگوستینی در هر زمان و مکانی که زندگی می‌کنند بر اعتقاد و ایمان واحدی هستند، ولی از قوه فهم خود به طرق مختلفی بهره می‌برند. 💠اعتقاد و ایمانی که آگوستین قدیس و بونانتورا در قرن سیزدهم و مالبرانش در قرن هفدهم و بالاخره جیو در قرن نوزدهم است...خلاصه کلام اینکه در مسیحیت به تصریح آگوستین بالاتفاق همگی معتقدیم مادام که ایمان نیاورده ایم فهم نتوانیم کرد." ⬅️منبع: اتین ژیلسون؛ عقل و وحی در قرون وسطی؛ ترجمه شهرام پازوکی؛ ص۱۸_۲۰. 💠پ.ن: این در حالی است که که در اسلام، و فلسفه اسلامی، ایمان گرایی هیچ جایی ندارد و هیچ موضوعی، بدون دلایل عقلی محکم و مبانی معرفت شناسی صحیح، پذیرفته نیست. . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی ⬅️مخالفان حکمت و عرفان اسلامی به دو دسته کلی تقسیم می شوند: ⬅️گروهی از مخالفان و منتقدان، متخصصان رشته های علمی دیگر هستند (مانند متکلم، مفسر، فقیه، مورخ و...) که از سر حقیقت جویی، دلسوزی و نیت پاک و صادق، با مبانی، اصول، روش و مسائل، و به بیان دیگر با اصل حکمت و عرفان، مخالفت می‌کنند یا دست‌کم گمان می‌کنند آن امور با علومی که در آن متخصصند یا با اسلام، سازگار نیست. 💠به نظر می‌رسد، علت عمده این مساله، عدم تسلط لازم و کافی آن عزیزان بر مبانی و مسائل فلسفه و عرفان اسلامی است. از این رو، با این دسته، می‌توان گفتگوی علمی کرد و نظر آنها را نسبت به مسائل عرفان و حکمت اسلامی تغییر داد؛ چرا که عنادی ندارند و دنبال حقیقت هستند و اگر حقیقت را بیابند حتما می‌پذیرند. ⬅️بنده هر زمانی با این دسته، گفتگو کرده‌ام، سخنم را پذیرفته یا دست‌کم به فکر فرو رفته‌اند و یا آسیب هایی بیان کرده اند که صحیح و یا قابل تامل بود گرچه به اصل حکمت و عرفان، خدشه‌ای وارد نمی‌کرد. 💠اما گروهی از مخالفان، نه علم کافی دارند، نه نیت صادقی، و نه واقعا دنبال حقیقتند؛ مسائلی را حق پنداشته‌اند و دیگر از آن کوتاه نمی‌آیند؛ علاوه بر اینکه هیچ تسلطی بر مبانی و مسائل حکمت و عرفان ندارند، مبنا و روش صحیحی در نقد و مخالفت نیز ندارند و تنها با تعصب ویژه‌ای، همه تلاششان را به کار می‌گیرند تا با تحریف لفظی و معنوی کلمات حکما و عرفا، تقطیع مخل به معنا، بزرگ کردن اشتباهات و سوء برداشت‌هایی که از مسائل دارند، ذهن دیگران را نسبت به حکمت و عرفان، مشوش کنند و انسان‌های پاک، مومن و محب اهل بیت علیهم‌السلام را به بزرگان حکمت و عرفان، بد بین کنند. 💠روشن است که در مجامع علمی حوزوی و دانشگاهی و داخلی و خارجی، به نقدها و مخالفت‌های این گروه، توجهی نمی‌شود؛ چرا که سخنان و مخالفت‌هایشان ارزش علمی ندارد، اما در بین عموم و کسانی که از مسائل حکمی و عرفانی بهره‌ای ندارند، مشهور و معروف شده‌اند و با سایت‌ها و کانال‌های خود در شبکه‌های اجتماعی، مردم عادی (غیر متخصص) را جذب می‌کنند؛ و حتی کار به جایی رسیده که عده‌ای از این دسته، معتقدند که در این راه، باید دروغ و بهتان نیز زد و هر گونه که شد، مردم را نسبت به عارفان (به تعبیر خودشان، بدعت گذاران) بد بین کرد! ⬅️شکی ندارم که دشمنان اسلام همچنانکه از جهالت و حماقت برخی علما و عامه مسلمانان سوء استفاده کرده، گروه‌هایی مثل طالبان و داعش را حمایت و تقویت می‌کنند، با نفوذ به این نوع جریان‌ها و حمایت‌های مستقیم و غیر مستقیم مالی و فکری در تلاشند مبانی عمیق حکمت و عرفان را غیر اسلامی معرفی کنند تا از این رهگذر، چهره اسلام را برای مسلمان و غیر مسلمان، خشن، خشک و بی‌روح معرفی نمایند. 💠البته روشن است که خیلی از اینها خود نیز نمی‌دانند که چگونه عامل دست دشمنان دین هستند و چگونه با چند واسطه، برنامه آنها را اجرا می‌کنند. به سخن دیگر، جهالت، تعصب، توهم، تدین خشک، با عامل خارجی گرچه غیر مستقیم، دست به دست هم می‌دهد و این وضع را به وجود می‌آورد. 💠با این افراد که روششان در بیشتر موارد: تکیه بر ظواهر، کنارگذاشتن قرائن، تقطیع هدفمند عبارات، بی ادبی و ناسزا گویی و تحقیر است و در پاسخ منتقدان، چندین عبارت تقطیع شده ردیف می‌کنند، نمی‌شود از راه علم و منطق و بحث و مباحثه وارد شد. ⬅️این دسته را نباید بزرگ کرد، اینها با نقد، بزرگ می‌شوند و گمان می‌کنند کسی شده‌اند؛ کسی را باید نقد کرد که مرتبه‌ای از علم و حقیقت‌جویی را داشته باشد؛ البته باید به شبهات و اشکالاتشان پاسخ گفت تا حق جویان، دچار اشتباه نشوند. استاد وحید واحدجوان . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴علم دینی و آیت الله جوادی آملی ♨️قسمت اول. ⬅️در مقدمه، باید در تعریف خلاصه علم دینی گفت: 💠"مجموعه علوم تجربی است که از طریق گزاره‌ها، باورها و رفتار دینی شکل می‌پذیرد و در روش، اهداف، انگیزه علمی، تئوری سازی و جهت‌گیری علمی، از آن‌ها تاثیر می‌پذیرد؛ زیرا تعالیم دینی و متافیزیک غیر دینی، در فرایند تحقیقات علمی و در بستر و زمینهٔ پژوهش‌های تجربی گنجانده می‌شود." ⬅️کلیدی‌ترین جمله آیت ‌الله جوادی در بحث علم دینی که می‌توان آن را به عنوان مدعای ایشان در نظر گرفت و همه تلاش ایشان بر تبیین و اثبات آن متمرکز شده است، این است که «اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می‌دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می‌شود».  💠نخستین نکته این است که علم به معنای «فن جامع مسائل هماهنگ» از جهات گوناگون قابل تقسیم است: حقیقی و اعتباری، عقلی و نقلی، انسانی و طبیعی، تجربی و تجریدی، برهانی و عرفانی، نظری و عملی و امثال آن. بنابراین بخشی از علوم که برخاسته از متون مقدس‌اند مثل تفسیر، فقه، اخلاق، حقوق و امثال آن علومی دینی‌اند، هیچ شکی نیست؛ اما مسأله و اختلاف صاحب‌نظران در این است که آیا دانش‌های دیگری مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، شیمی، فیزیک، ریاضیات و امثال آن قابلیت تقسیم به دینی و غیر دینی را دارند یا نه.  💠نکته دوم اینکه یکی از دلایلی که از سوی برخی از مخالفان علم دینی مطرح شده این است که مدعی‌اند با اسلامی دانستن علوم، نادرستی‌ها و خطاهای آن‌ها به پای دین نوشته و تزلزل آن‌ها به تزلزل در معارف و آموزه‌های دینی کشیده می‌شود، اما باید دانست که آشکار شدن خطاهای معرفت‌های بشری حتی در علوم نقلی امری شایع، طبیعی و پذیرفته شده است، این همه اختلافاتی که در تفسیر قرآن یا فتاوای فقهی دیده می‌شود مگر خللی به «منبع دینی بودن و حجیت نقلی» آن‌ها وارد کرده است؟ اصولاً چنین اموری، خطاها و نادرستی‌های فهم بشری از متون دینی را آشکار می‌کند نه خطای صاحب شریعت و اصل دین را.  💠سوم اینکه برخی افراد معتقدند هر چند از حیث هدف آموزش یا پژوهش، می‌توان علوم انسانی و طبیعی را با صبغه دینی رنگ‌آمیزی کرد، اما به این دلیل که موضوعات و روش‌های چنین علومی قابلیت دینی شدن را ندارند، دینی بودن چنین دانش‌هایی را انکار کرده‌اند. به تعبیر دیگر مدعی‌اند چنین علومی ماهیتاً قابل اتصاف به صفت دینی نیستند. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴علم دینی و آیت الله جوادی آملی ♨️قسمت دوم. ⬅️نکته بعدی این است که روش شناخت، اعم از شناخت تجربی یا تجریدی یا تلفیقی به این است که محقق «اولاً عقل و سایر مجاری ادراکی را خلقت خداوند بداند. ثانیاً رهنمود الهی را که در نهان عقل معارفی مدفون است و رهبران الهی آن دفائن و گنیجنه‌ها را آشکار می‌کنند فیض خدا بشمارد، ثالثاً هر علمی که بهره عقل شده یا می‌شود فیض الهی تلقی کند و رابعاً سرمایه‌های اولی دانش نظری یعنی بود و نبود را که خداوند به عنوان علوم فطری به وی عطا کرده و دانش عملی فوز الهی بداند، چنین محققی تمام تحقیقات خود را موهبت الهی می‌داند نه دستاورد بشری و هیچ گاه دانش نفت شناسی،‌ گاز شناسی و سایر دانش‌ها را بشری نمی‌شمرد، بنابراین صلای بلند این است که اصلا ًعلم غیردینی نداریم نه زمین‌شناسی و نه هیچ علم دیگری نه مطلق و رهاست و نه غیر دینی، بلکه فقط دینی است!  💠دلیل دیگر بر دینی بودن همه دانش‌های تجریدی و تجربی حجیت شرعی آن‌ها است؛ یعنی افزون بر اینکه این علوم به دلیل واقع نمایی، حجیت منطقی دارند از نظر شرعی نیز حجیت شرعی دارند.  💠نکته دیگر برای اثبات دینی بودن همه علوم این است که علم محصول عقل است و عقل در معنای عام خود که شامل علم و محصولات آن نیز می‌شود، در کنار «نقل» از منابع دین است بنابراین همه محصولات عقل و نقل، علم دینی خواهند بود و از اساس چیزی به نام علم غیر دینی وجود نخواهد داشت.  💠مسأله بعدی این است که «علم سکولار» یا «علم بی طرف» مفهومی پارادوکسیکال است، به این دلیل که هر علمی مبتنی بر فلسفه علم خاص خود است و هر فلسفه علمی برخاسته از نگرش خاصی در هستی شناسی، یعنی برخاسته از نگاه فلسفی خاصی است، در نتیجه اساساً علم از دو حال خارج نیست یا الهی یا الحادی. بنابراین نسبت به جهان بینی هرگز نمی‌تواند بی‌طرف باشد. 💢 ... . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴علم دینی و آیت الله جوادی آملی ♨️قسمت پایانی. ⬅️علم الحادی نداریم اما عالِم ملحد داریم ! ⬅️علم الحادی هم نداریم هر چند عالم ملحد داریم، زیرا نظام خلقت ساخته خدای متعال است، شناخت چنین مصنوعی هرگز نمی‌تواند الحادی باشد، بنابراین علم اگر علم باشد لاجرم دینی و الهی خواهد بود از آن جهت که علم کشف و قرائت طبیعت و جهان است و صدر و ساقه جهان فعل خداست، پرده از فعل خدا بر می‌دارد و چون علم، تفسیر و تبیین فعل خداست، الهی و دینی است. آنچه که می‌تواند و ممکن است الحادی باشد، عالم و محقق است.  💠علوم تجربی موجود همگی علومی معیوب‌اند به این دلیل که منطقع الاول و الاخرند، سیری افقی دارند و نه صعودی. مبدأ عالم و طبیعت و همچنین غایت و فرجام آن را نادیده می‌گیرند و عالمان آن نیز دانش خود را موهبت الهی نمی‌دانند. علوم موجود موضوعات خود را مثله می‌کنند.  💠اشکال دیگر علوم حسی و تجربی این است که پا از گلیم خود خارج کرده و علیرغم ناتوانی‌شان در پی ارائه جهان‌بینی برآمده است، به همین دلیل از نظام خلقت به طبیعت یاد می‌کند، این در حالی است که برای داشتن جهان‌بینی، معرفت‌جویی کفایت نمی‌کند. ضمناً با انجام کارهای صوری نمی‌توان علم دینی تولید کرد، ساختن نمازخانه و مسجد در دانشگاه و به طور کلی وارد کردن مظاهر و برنامه‌های اسلامی و دینی در فضای دانشگاه و چاپ کتاب‌های دانشگاهی با بسم‌الله و آرم جمهوری اسلامی نمی‌تواند علم دینی را احیا کند و دانش معیوب رایج را سلامتی بخشد، اسلامی کردن در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دین حوزه‌های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است. . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴اخلاق غیر دینی وجود ندارد ♨️پاسخ به شبهات ملاحد و پیروان کانت. ⬅️گاهی گفته می‌شود که در اخلاق یک سری اصول اخلاقی وجود دارند که هر انسانی فارغ از گرایشات و اعتقاداتش این اصول را می‌پذیرد. 💠این اصول اخلاقی، اصولی عام هستند که چه دیندار و چه بی دین می‌توانند آنها را بپذیرند و با توجه به این مسأله می‌توان گفت اصول کلی اخلاقی ربطی به دین ندارد. 💠اما در بررسی این سخن باید گفت که اساس دین توحید است و توحید امری فطری است. به تعبیر دیگر انسان در اعمال خود همیشه دنبال رسیدن به وضعیتی بهتر است (گرچه ممکن است در مصداق آن اشتباه کند). 💠در اینجا سوال می‌شود که چگونه فهمیدید این وضعیت بهتر از آن است و چرا این گزینه را انتخاب کردید؟ جواب این لست که چون "بهتر بودن" را می‌فهمیم. 💠 بنابراین درک وضعیت بهتر ممکن نیست جز اینکه اصل "بهتر بودن" فهمیده شود، چه اینکه اگر بهتر بودن فهم نشود نمی‌توان هیچگاه عملی انجام داد زیرا انسان در هر عملی وضعیت بعد از عمل را با وضعیت فعلی مقایسه می کند و چون وضعیت بعدی را بهتر می داند آن کار را انجام می‌دهد‌، و اگر اینگونه نباشد و وضعیت بعدی نسبت به وضعیت فعلی ترجیحی نداشته باشد، ترجیح بلامرجح می‌شود که محال است. 💠بنابراین همه انسانها قبول دارند که باید به سمت وضعیت مطلوب بروند و مطلوب بودن را هم درک می‌کنند. 💠حال، ما اسم بهتر بودن را کمال می‌گذاریم و به این تعبیر می‌توان گفت که هر انسانی در هر عملی که انجام می دهد به دنبال رسیدن به کمال بیشتر است‌، و کمال بیشتر درک نمی‌شود جز اینکه کمال مطلق فهمیده شود(زیرا کمال بیشتر یعنی کمال مطلق به علاوه یکسری از محدودیت ها). 💠بنابراین هر انسانی در هر عملی که انجام می دهد به دنبال کمال است و از این مسأله به کمال طلبی انسان یاد می‌شود. از طرف دیگر، کمال مطلق (یا به تعبیر دیگر بالاترین کمال) نمی تواند دو تا شود! زیرا تمایز و دوتا شدن در امور محدود است اما ما از کمال بی نهایت صحبت می‌کنیم. 💠 این مسأله همان توحید است که و به تعبیر علامه طباطبایی(ره)اساس دین بوده و اگر کل دین را جمع کنیم توحید می‌شود و اگر توحید را مفصل کنیم کل دین می‌شود. 💠نتیجه بحث اینست که هر عملی که با توجه به کمال مطلقی که انسان درک می‌کند انجام شود اخلاقی و توحیدی است و هر عملی که از روی غفلت از آن کمال مطلق انجام شود عملی غیر اخلاقی است بنابراین اخلاق غیر دینی و غیر توحیدی وجود ندارد. 💠 این نسخه اخلاقی عام بوده و قابل تجویز برای هر انسان و هر جامعه ای می باشد.♥️ ⬅️منبع: ترجمه تفسير الميزان، ج۱، ص۵۳۳. . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴خدای ادیان ابراهیمی ⬅️شبهه: "گاهی ادعا می شود که خدای ادیان ابراهیمی خدای متشخص است. متشخص به این معنا که سخن می گوید و می شنود و می بیند و ... و همه این صفات را انسان ها نیز دارا می باشند. بنابراین خدای ادیان ابراهیمی خدایی انسان وار و دارای صفات انسانی است. برخی نیز این مسأله را دلیلی بر مغایرت خدای ادیان ابراهیمی با خدای عقلی و فلسفی دانسته اند." 💠در جواب این شبهه می‌گوییم: 💠از نظر عقلی همه ادیان ابراهیمی خداوند را بی نهایت می‌دانند به این معنا که هیچ محدودیتی ندارد، بر اساس این اعتقاد گرچه خدا می‌بیند اما دیدن او محدود به ابزار خاص یا محدودیت خاصی نیست و همینطور بقیه صفات. 💠ذات خداوند نیز متشخص است اما نه به معنای محدود بودن بلکه در عین بی نهایت بودن شخصی است! چنین خدایی همیشه و در همه مکانها وجود دارد و در عین حال این محدودیت های اعتباری را ندارد. 💠همانطور که وجود، همیشه موجود است ،اما زمان ندارد، چنین خدایی نزدیک ترین موجود به انسان است. 💠اگر مبنای بحث را برهان صدیقین بگذاریم این نزدیکی و تشخص باز هم قوی تر می‌شود. 💠 زیرا قبول اصل واقعیت قبل از قبول هر چیزی است و هر ادراکی، ادراک واقعیت را نیز در خود دارد. 💠بر این اساس، امکان ندارد که انسان خدا را ادراک و قبول نکند، و در واقع هر لحظه و در هر ادراکی خدا را نیز ادراک کرده است. 💠چنین خدایی فقط در باطن عالم نیست(!)، بلکه در ظاهر هم هست و اصلا هیچ چیزی خالی از او نیست، انسان هر لحظه با این واقعیت زندگی می‌کند و با او حرف می‌زند و حتی می‌توان با این خدا شوخی هم کرد(همانطور که در برخی مطالب عرفانی بیان می‌شود). 💠اگر محدودیت نداشتن در ادیان به درستی فهمیده شود تشخص خداوند منافاتی با براهین عقلی و فلسفی ندارد، بلکه خدای فلسفی بهتر تشخص را معنا می‌کند البته تشخصِ بدون محدودیت. 💠نکته این است که ذهن انسان، به دلیل انس با عالم ماده، صفات را در قالب محدود دیده است و درک صفت بدون محدودیت برایش سخت است. 💠از نظر نقلی به طور خاص، در دین اسلام ،آیات و روایاتی ناظر بر خدایی هستند که در عین تشخص، محدود نیست: 💠۱.مثلا آیه ای که می‌گوید خداوند چهارمی سه نفر است نه چهارمی چهارتا(مجادله آیه 7)، یعنی در عین اینکه در کنار همه موجودات است اما محدوده خاصی ندارد تا به آنها یکی اضافه کند. 💠۲.آیاتی که بیان می‌کند که خداوند مالک همه چیز است، و ملکیت خدا مثل ملکیت ما اعتباری نیست، بلکه حقیقتا وجود و قوام همه موجودات به خداوند است، بنابراین خداوند است که در هر لحظه و در هر موجودی وجود دارد و به آن قوام می‌دهد و با این مبنا هیچ موجودی خالی از خدا نیست. . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴یهودیان پیشگامان آتئیسم در دنیا ♨️قسمت سوم. ⬅️ندانم گرایی یا آگنوستیک. ⬅️ندانم‌گرایی دیدگاهی است که دانستن درستی یا نادرستیِ برخی ادعاها و به‌طور ویژه ادعاهای مربوط به امور فراطبیعی مانند الهیات، زندگی پس از مرگ، وجود خدا و یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم و از اساس ناممکن می‌داند. 💠این اصطلاح برای نخستین بار توسط توماس هنری هاکسلی به مفهوم غیرقابل‌شناخت بودن ماوراء طبیعت به‌کار رفت، اما پس از آن، در ادبیات فلسفی در معنای غیرقابل‌شناخت بودن جهان مادی به‌کار می‌رود؛ که انواع آن عبارتند از: 🔸 قوی. 🔸 ضعیف. 🔸 اپاتئیسم. 🔸 خداباوری ندانم‌گرایانه. 🔸 خداناباوری ندانم‌گرایانه. ⬅️تفاوت آگنوستیک و آتئیسم: 💠آتئیسم یک اعتقاد است و به معنی نداشتن ایمان و اعتقاد به وجود خداوند، درحالی‌که آگنوستیک یک نگرش و به معنی نداشتن دانش کافی برای اثبات خداوند است. 💠طبق این تعاریف ندانم‌گرا ها درعین‌حال هم می‌توانند خداباور باشند و هم آن را نفی کنند! ⬅️به اين ترتیب آتئیست‌ها، افراد آگنوستیک را هم جزء جمعیت اندک خود به حساب می‌آورند و همین امر باعث افزایش نموداری جمعیت آتئیست‌ها در سراسر جهان می‌شود(گرچه به صورت کلی ،آتئیسم در جهان رو به افول و محو شدن است). 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴یهودیان پیشگامان آتئیسم در دنیا ♨️قسمت هفتم. ⬅️برتراند راسل! 💠برتراند راسل فیلسوف، جامعه‌شناس و فعّال صلح‌طلب بریتانیایی بود که در قرن بیستم می‌زیست. ⬅️پدرش، جان راسل، لرد آمبرلی که مردی بی‌دین بود نیز از اشراف‌زادگان محسوب می‌شد. ⬅️برتراند راسل یکی از مشهورترین فیلسوفان خداناباور قرن بیستم؛ و از منتقدان برجسته اعتقاد و عمل مسیحی بوده است. 💠پاره‌ای از نوشته‌های وی در این زمینه در کتابی تحت عنوان «چرا مسیحی نیستم؟» جمع‌آوری شده‌اند. 💠راسل در پاسخ به سؤال: «من یک خداناباورم یا یک ندانم‌گرا؟» می‌گوید: به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنونده‌های فلسفه محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم‌گرا توصیف می‌کنم چرا که فکر نمی‌کنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بخواهم برای افراد معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر می‌کنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم چرا که وقتی می‌گویم نمی‌توانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد مجبورم که همچنین به همانسان بگویم که نمی‌توانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند. ⬅️راسل، فیلسوف سطحی بین و حس گرا نیز بود که در مبانی فلسفی او، شاهد تناقضات و کج فهمی زیادی از ادیان هستیم ،حتی در مباحث فلسفی نیز بسیار تناقض دارد ، و به قول شهید مطهری می‌توان گفت "راسل و امثال راسل، در حد دبستانیان مسلمان هم نیستند." 💠شاید بتوان گفت از دلایل مهم گسترش الحاد در غرب، یهودیت و مسیحیت تحریف شده باشند، به خصوص یهودیت. 💢 ... . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴ویلیام لین کرایگ و برهان کیهانشناسی کلامی ♨️قسمت اول. ⬅️مقدمتا دلايلی را كـه برای اثبـات خداونـد اقامـه شـده می‌توان طی یک تقسيم كلی به سه دسته تقسيم نمود: 💠دلايل وجود شناختی كه با تكيه بر مفهوم خداوند وی را اثبات می‌نمايد و مبـدع آن آنسـلم قـديس اسـت،گونه های مختلف برهان صـديقين كـه مبـدع آن مــلاصــدراست و با تكيه بـر حقيقـت وجـود، وی را اثبـاتمی‌كند و دلايل كيهانشناختی كه نقطه آغاز آن پديـده يا مجموعه های از پديده های اين جهـان، يـا وصـفی ازاوصاف آنها مثل حركت يا حدوث يا امكان است. 💠برهان حدوث، كه به ويژه متكلمان طرفدار آن هستند، از جمله مشهورترينِ استدلالهای كيهانشـناختی اسـت. ⬅️سه گروه به اين استدلال روی خوشی نشان نمی‌دهند: يکی كسانی كه منكر خدا اند و جهان مادی را ازلـی ذاتی وقائم به ذات می‌دانند؛ دوم فيلسوفانی چون ابن سـينا،آكويناس و ساير پيروان ارسطو كـه هرچنـد بـه خـدامعتقد اند، اما به تبع ارسطو ماده(هیولی) عالم را ازلی زمانی و مشمول حدوث ذاتی می‌دانند و معتقد به ازلی بودن هیولی هستند، اما آن را قوه محض و فاقد فعلیت می‌دانند و به همین ترتیب فقط عالم خلقت را ازلی می‌دانند و گروه سوم طرفداران الهيات پويشی اند كـه خداونـد را در فرايند تطور می‌بينند و به تبع آن تحولات مـاده را نيز ازلی می‌دانند. 💠در جهان اسلام بهترين تقريرِ برهـان از آنِ غزالـی است. وی خود وامدار ابويعقوب اساحق كندی اسـت. متكلمان بعدی مثل فخـر رازی، قاضـی عضـد الـدينايجی و سعدالدين تفتازانی و... نيز بـه تفصـيل بـه آن پرداختـه انـد. ⬅️در قـرن دوازدهـم و سـيزدهم مـيلادی انبوهی از آثار فيلسوفان و متكلمان مسلمان بـه زبـان لاتين ترجمه شد و متفكران مسيحی بسته به مشرب فكری خود هر یک شيفته بخشی از اين انديشـه هـا شده، آن را با منظومه فكری خود در آمیختند. توماس آكويناس به برهان امكان و وجوب ابن سـينا و فـارابی خود آن را عرضه رغبت نشان داد و در جامع الهيات كرد، اما بناونتورا به برهان حدوث زمانی دلبسته شد. ⬅️هر چه بود، در موج جديد انديشه های پس از رنسانس ونگاه مدرن به جهان و انسان، همه گونـه های ايـن دلايـل مهجور شد و در حاشيه قرار گرفت. 💠در اواخر قرن بيستم، دكتـر ويليـام لـين كرايـگ برهان حـدوث را بسـيار مهـم و زنـده يافتـه، حجـم عظيمی از نوشته های خويش را به آن اختصـاص داد. ⬅️وی تقريرهایی بديع از آن عرضـه داشـت و چاشـنی و دستاوردهای جديد علمی را نيز برآن افـزود. 💠كرايـگ،از نو توجه خداپرستان و منكـران خداونـد را بـه اين برهان جلب نمود و به تعبير رايشنباخ اين برهـاندر دوران جديد به دليل حجم انبوه كارهای كرايگ "حياتی دوباره يافته اسـت" (Reichenbach,2008:4). 💠در اين نوشته هدف اصلی ما ارائه دلايل كرايگ و نقدو ارزيابی آن است. در پايان، به طور گذرا به آنچه درعرصــه فلســفه و كــلام اســلامی در جريــان اســت،اشاره هایی كرده، و دلايل كرايگ را با آن مقايسه خـواهيم كرد. 💠كرايگ در قالب چهار استدلال كه دو مورد اول رااستدلال فلسفی و دو مورد بعدی را تاييـداتی از علـمی می‌نامد، اين برهان را بازسازی می‌كند. 💠وی بـه نقـش متكلمان مسيحی در طرح ايـن اسـتدلال، كـه تلاشـی بوده از جانب آنان بـرای نفـی ازليـت مـاده ،و سپس طراحی استادانه آن توسـط متكلمـان مسلمان، مثل غزالی و همچنين نقش متفكران يهودی،چون سعديا در اين رابطه اشاره ميكند و می‌گويد بـه دليل ترجمه آثار آنان، اين برهـان دوبـاره وارد دنيـای غرب شده است. 💠آنگاه به حرمت نقشی كه متفكـران مسلمان در قرون وسطی در طراحی اين استدلال ايفـاكرده اند، با به كارگيری تعبير عربی كلام آن را برهـان نــام«كيهــانشــناختی كلامــی بــرای اثبــات خداونــد» می‌گذارد. 💢 ... . . . . . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
🔴عرفان و حکمت اسلامی ♨️قسمت پایانی. ⬅️عرفان و شرع: 🔴مسأله‌ی مهم ديگری كه شايسته است در پايان اين مقاله مورد توجه قرار گيرد رابطه‌ي عرفان عملی با احكام شرعی يا رابطه‌ی طريقت با شريعت است. گروهی تصور كرده‌اند كه عرفان عملی راه مستقلی برای كشف حقايق است كه بدون رعايت احكام شرعی می‌تواند مورد استفاده قرار گيرد و اسلام هم يا آن را امضا كرده (بدعت مرْضی) و يا دست‌كم، از آن منع نكرده است. 💠در اين زمينه، بعضی تا آنجا پيش رفته‌اند كه اساساً التزام به هيچ دينی را بري رسيدن به مقامات عرفاني لازم ندانسته‌اند. بعضی ديگر نيز التزام به يكی از اديان و در شكل معتدل‌تر، التزام به يكی از اديان الهی را كافی دانسته‌اند. ⬅️اما از ديدگاه اسلامس، سير و سلوک عرفانی راه مستقلی در كنار راه شرع نيست، بلكه بخش دقيق‌تر و لطيف‌تری از آن است و اگر اصطلاح «‌شريعت‌»؛ را به احكام ظاهری اختصاص دهيم، بايد بگوييم: 💠طريقت در طول شريعت يا در باطن آن قرار دارد و تنها با رعايت احكام شريعت، قابل تحقق است. به عنوان نمونه، شريعت احكام ظاهری نماز را تعيين می‌كند و طريقت عهده دار راه‌ های تمركز حواس و حضور قلب در آن و شروط كمال عبادات است. شريعت بر انجام عبادات به انگيزه‌ی مصونيت از عذاب الهي و رسيدن به نعمت‌هاس بهشتی تأكيد دارد، اما عرفان به خالص كردن نيت از هرچه غير خداست تأكيد دارد؛ همان كه در لسان روايات اهل‌بيت (عليهم السلام) «‌عبادت احرار‌»؛ ناميده شده است. ⬅️همچنين شرک در شريعت همان شرک جلای از قبيل پرستش بت‌ها و مانند آن است، اما در طريقت، انواع دقيق‌تری از شرک خفی و اخفی مطرح است و هرگونه اميد بستن به غير خدا و بيم داشتن از غير او و كمک خواستن از غير او و عشق ورزيدن به غير او ‌ در صورتی كه همه‌ی اينها جنبه‌ی اصالت و استقلال داشته باشد و بر اساس اطاعت امر الهی نباشد ‌، نوعی شرک محسوب می‌شود. 💠بنابراين، انواع بدعت‌ها و آيين‌های ساختگی نه تنها مطلوب نيست بلكه می‌تواند مانع رسيدن به عرفان حقيقی نيز باشد، چه رسد به استفاده از اموری كه صريحاً و قطعاً مورد نهی و تحريم واقع شده؛و هرچند ممكن است بعضی از كارها موجب حالات به اصطلاح عرفانی موقتی باشد، ولی سرانجامِ خوبی ندارد و ممكن است دامی شيطانی برای سقوط نهايی باشد و نبايد فريب آنها را خورد. حاصل آنكه راه حق همان است كه خدای متعال بيان فرموده است: «‌؛ فماذَا بَعْدَ الْحقِّ اِلاّ الضَّلالُ.‌»؛ (يونس: 32). . . . . . ➖➖➖➖➖➖ 🔴کانال 🌿فلسفه نظری🌿 🆔 @falsafeh_nazari
(قسمت دوم) مدرکات‌حسی مااز کثرات خلقی حکایت میکنند، و همه چیزرا درقالب میفهمد.زیرا برای رسیدن به تنها به گزارشات حسی اکتفانکرده بلکه درمتن ماهیات عالم، وحدتی آفاقی راجستجو میکند وحکم به تقررآن میدهد.اگر به یافت قوای حسی اعتناکنیم وبگوییم درعالم‌خارج کثرات‌اصیل‌هستنداین سوال بوجودمی‌آید که چگونه صفتی راحمل بر موجودی میکنیم؟ مثلا میگوییم آب‌گرم است؟ لازمه قول به این است که گرما وآب هرکدام ماهیتی مستقل و وجودی متباین از هم باشند،دراین‌صورت چگونه حکم به حمل و آن دومیدهیم؟؟ اگرحقیقت عبارت‌است از کثرات متباینه، صفات‌وجودی یا چگونه تبیین میشوند؟ مثلا حرکت چیست؟؟پاسخ آنکه ماهیتی مستقل. سوال بعد،ظرف این ماهیت‌کجاست؟؟ پاسخ دوچیز است: اول:درعالم خارج، سوال به چه نحودرخارج موجوداست؟؟ یا ،که این حالت محال میباشد(زیرالازم می‌آید که حرکت به عنوان موجودی مستقل درعالم خارج درکنار درخت وسنگ تقرر داشته باشد.وآنگاه مساله حمل آن به موجودات دیگر دارای محذوریت میشود.زیرا در حمل، محمول باید به نحو لابشرط اخذشود واگرحرکت وجود مستقلی باشد یعنی به نحو بشرط‌شی اخذشده وامکان حملش منتفی است) یا (یعنی در ضمن یک متن اصلی وموضوعی به‌نحواندماجی موجوداست مثل کشتی درحال حرکت)که این سخن فقط با قابل توجیه است. دوم:قائلین‌به اصالت ماهیت معقولات‌ثانی را وساخته میدانند (زیرا اعتقاد اگراز وجود چیزی درخارج تکرر نوعش لازم آید، وجودخارجی آن امر محال است زیرا سبب میشود.مثلا اگر حرکت درخارج وجود مستقل داشته باشد، اگر آن موجود دچار حرکت شود یعنی حرکتی غیراز خودش باید موجودباشد که اورامتصف به حرکت کرده‌ایم، وبرای حرکت دوم هم باید حرکتی دیگر باشد که آنرا حمل براو کرده‌ایم و..الخ...این امرتسلل وباطل است) دراین صورت این سوال مطرح میشود که آیا ذهن صفتی راکه موجود حائزآن نیست به او حمل میکند؟؟؟ اگربله،پس انسان درتوهم بزرگی بسرمیبرد، زیرااز چیزی سخن میگوید که حظی ازهستی ندارد واین آغازشکاکیت است.واگرپاسخ خیرباشد بازهم سوال است که پس چگونه درخارج موجودند؟؟؟ وپاسخهای قبل تکرار شده وبه مرحله اول بازمیگردیم. چنانچه خارج راوعاء موجودات متباین بدانیم حقیقت عبارت است از کثرت.درجهانی که کثرت‌حقیقت است، ساحت و چگونه توجیه میشود؟؟؟ در اتاق من که تمام فضا توسط وسائلم پرشده، وهرمکانی مختص به چیزی است، چگونه دارد؟؟؟ ایا اودر موجودات است؟؟ یاخارج آنها؟؟ اگرخارج آنهاست چگونه مکانی رااشغال نکرده( زیراهرمکانی اختصاص به یک ماهیت دارد) ولی همه جا هست؟؟؟ براین اساس ساحت قدسی عالم در مکانی بعیداز ماتقرر دارد.پس رابطه ماباآن عالم چگونه است؟؟؟زیرا مرزهای ماهوی مانع از اتحاد حضوری سالک با مراتب مجردعالم میباشد. اصلا رابطه و چه میشود؟؟؟دو مستقل متباین که هرکدام خاص خودرادارند،چگونه میتوان باماهیتی به نام نفس که ازسنخ است جواهرغیرهم‌سنخش که جسمانیات اطرافش می‌باشند رادرک کند؟؟؟ واینها نیمی از ابهامات پیش آمده از اصیل دانستن‌کثرات ماهوی است. تاریخ اثبات کرد که درصورت اعتقاد به ، به گونه‌ای که تمام لوازم ومفردات ونتایج وخروجی آن پذیرفته شود، اگر و تشرع‌دینی ونگاه راکنار بگذارد،قطعا منتهی به میشود.(البته این بدان معنانیست که همان است.بلکه اصالت ماهیت کماهی‌علیه منتهی به این مساله میشود) آیا کثرات عالم رااصیل نمیدانست؟؟؟ اوهرگز نتوانست ازتباین دوماهیت مستقل به نام‌نفس وبدن فراتر رود.چگونه جوهری مجرد(نفس)میتواند جوهری جسمانی(بدن ومثلا درخت)را درک کند؟؟؟ از طریق ؟؟ از کجا بفهمیم صورت حاصله مطابق خارج است؟؟ راهی جز انشاءنفس باقی نمیماند. اینکه مانند نتیجه راپذیرفته وصراحتا اعلام کنیم حقایق مدرکه همگی ذهن انسان هستند، وگرنه راهی به فهم خارجی نیست.ماآنچیزی را میفهمیم که ذهن میسازد نه آنچه را که او بازتاب میدهد. قائلین به اصالت ماهیت‌درعالم بیشتر دعوِ تنزیه حضرت از ماسوای‌خلقی‌اش را داشته‌اند،وگرنه‌نتایج‌ اصالت‌ماهیت به هیچ‌عنوان‌توجیه پذیرنیست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔸فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸قائلین به درعالم بیشتر دعوِ تنزیه حضرت از ماسوای‌خلقی‌اش را داشتند، وگرنه لازمه اصیل دانستن کثرات وتباینات رسیدن به نتایج غیرقابل باور است. قول اصالت ماهیت چگونه میتواند رابطه انسان باساحت قدسی عالم راتوجیه کند؟؟؟زیرا مرزهای ماهوی مانع از اتحاد حضوری سالک با مراتب عالم است. @falsafeh_nazari
✅فرهنگستان علوم اسلامی قم _۱ استاد ازجمله پیشگامان طرح تولید فلسفه وعلوم اسلامی جهت ایجاد بوده است.آنچه ازایشان درعرصه فکری به یادگارمانده، بحث و است.که پس ازوی باهمت شاگردانش همچون توسعه یافت وامروز در مجموعه محور مباحث میباشد.تحقق کامل درعرصه اجتماع وعینیت بخشیدن به احکام وعقایداسلامی دغدغه اصلی مرحوم بوده است.اگراین حضور دین درتمامی عرصه‌ها محقق شود،نه تنها علوم اسلامی که و اسلامی نیز خواهیم داشت. اماتحقق عینی اسلام درجامعه تنها باتحقق علوم ومفاهیم کاربردی جدید ممکن است.علوم رایج قادر به تحقق آرمان اسلام واهداف نیست.زیرا یک کل یکپارچه میباشد،که تمامی اجزای آن نظیرعلم وصنعت وفرهنگ وفلسفه‌اش درهم تنیده ونمیتوان برای نیل به برخی از مولفه‌های غرب رااز کل واحد آن جداکرد وبا اجزای عاریتی که سمت وسوی معرفتی خاصی دارندزمینه سازظهور جامعه اسلامی شد.از طرفی درهیچ مقطعی حتی دردوران اوج تمدن اسلامی و نداشتیم،زیرادرآن دوران رابطه منطقی میان علم ودین وفلسفه و وحی برقرار نبوده است.گرچه برخی ازمسائل این علوم متاثراز فرهنگ اسلامی بوده اما به لحاظ مبادی وروش دینی نبوده‌اند.بنابراین جهت نیل به تمدن اسلامی‌نه میتوان به علوم غربی استنادکردو نه‌میتوان به داشته‌های تاریخی ومیراث علمی وفرهنگی مسلمین اکتفاکرد.بااین تفسیر تنها راه باقی مانده طرح فلسفه جدیداست.منتهی نه فلسفه‌ای که به مباحث نظری محض همچون و بپردازد.بلکه فلسفه‌ای که مشیر به شرایط عینی جامعه ومولد علوم اسلامی باشد.وهمچنین تمامی اجزاومسائل آن هماهنگ بااسلام وحجیت دینی باشد.بنابراین تحقق تمدن اسلامی مسبوق به طرح علوم اسلامی است، وعلم به نحو روشمند تولید میشود،لذا نیازبه فلسفه روشی ویابه تعبیربرخی ازاعضای فرهنگستان نیاز به منطق روش داریم، که این خود نیازمند فلسفه جامع وعام است.پس ابتدا باید فلسفه جامعی به نام داشته باشیم که این فلسفه برخلاف فلسفه رایج اسلامی بوده وناظر به عمل ورفتار مادر عرصه جامعه میباشد.از بطنِ فلسفه شدن، فلسفه روش‌ها بدست می‌آید.که متکفل ارائه سه روش است. اول:روش استنباط وحجیت درفهم دین. دوم:روش علوم.که ملاک اسلامیت علوم است. سوم:روش برنامه ریزی.که متکفل اجرایی شدن علوم اسلامی است. وسپس برمبنای این روشها، مهندسی توسعه جامعه که مقدمه ظهورجامعه دینی است شکل میگیرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ فلسفه اسلامی_۱ به اذعان برخی اصطلاحی متناقض و سخنی سخیف میباشد. چه اینکه ماهیت و تعبد وبندگی است و عبارت است از پرسش وابهام بشر درباره حقایق هستی. چگونه مقام تعبد وپرسش بایکدیگر جمع میشوند؟؟ ازاین روی فلسفه اسلامی، یا امتداد وشرحی بر کتب آنهاست ویامباحثی است پیرامون اثبات اصول دین ومعارف مذهبی.به عبارتی مسلمانان بر علم نام فلسفه اسلامی گذاشته‌اند. سوای از میزان صحت وسقم ادعاهای فوق(که همگی ناشی از عدم مطالعه متون فلسفه اسلامی وهمچنین ناآشنایی با دین است) باید ابتدابه این سوال پاسخ داد که منظور از فلسفه اسلامی چیست؟؟ جهت پاسخ به پرسش فوق باید گفت دارای دو مقام است: 1_مقام جمع آوری 2_مقام داوری هر دارای ایده وجهان‌بینی خاصی است وبه حکم انسان بودن، از امور مختلفی نظیر دین، عرف، اساطیر، علم، خرافات، کشف وشهودو...تاثیر میپذیرد. وهمه این موارد میتوانند منشاء ایده‌های فیلسوف باشند. اینکه در مقام جمع آودی، ایده یا خود را ازکجا آورده، مهم نیست.زیرا نه میتوان در ذهن و روان انسانها جستجو کرد که ازچه چیز تاثیر پذیرفته اند!! ونه اصلا چنین کاری مطلوب ومفیدفایده است. بنابراین فیلسوف در اخذ ایده ومقام جمع آوری آزاد است. اما دربُعد دوم یعنی مقام داوری، فیلسوف باید به قامت ایده وادعای خود لباس و وتفسیر بپوشاند. هرفیلسوفی تفسیری از عالم وحقایق دارد. یک فیلسوف میگوید حقایق موجودات در عالمی دیگربه نام موجود است. وفیلسوفی دیگر میگوید حقایق موجودات درهمین دنیاودرمتن جوهر وماهیات موجودات میباشد. فرد دیگری میگوید حقیقتی خارج از ذهن ماوجود نداردوتمام حقایق ویا ذهن بشر هستند. همه این مسائل ادعاهای است که درطول تاریخ مطرح کرده‌ ودرباره آنها سخن گفته‌اند. اینکه هرکدام ازآنها، ایده‌های فوق را از کجا بدست آورده اند، مهم نیست. آنچه حائز اهمیت است این است که آیا در مقام داوری میتوانند برای اثبات ادعاهای خود دلیل واستدلال ارائه کنند؟؟ برهمین اساس فلسفه اسلامی، یعنی آنکه فیلسوفان درمقام جمع آوری ازفرهنگ ومذهب اسلامی تاثیرپذیرفته اند وبراساس حقایق مذهبی دارای ایده وتفسیری خاص ازعالم میباشند.اما در مقام داوری فیلسوف مسلمان برای اثبات ادعای خود باید برهان اقامه کند. پس فلسفه عبارت است از تفسیرعقلانی هستی، وقید اسلامی یعنی فیلسوف در مقام جمع آوری ایده وتفسیر عالم از فرهنگ ومذهب اسلام تاثیر پذیرفته و درمقام داوری تنها به استدلال وبرهان مقید و وفادار است ونه به متن ویا روایات منقول. پس اینکه فیلسوف درمقام جمع آوری ایده مرکزی خود را از مذهب بگیرد هیچ نقضی در فلسفه او نمیباشد. زیرا باید در مقام داوری با ارائه برهان واستدلال، عقلانی بودن ایده خود را اثبات کند. چنانچه فیلسوف در مقام داوری بگوید فلان مساله را به عنوان یک مساله فلسفی میپذیرم، چون مذهب آنرا تایید میکند، نقض فلسفه میباشد. والبته هیچ یک از فیلسوفان مسلمان در مقام داوری به متن دین استناد نکرده اند. گرچه در مقام جمع آوری از مذهب تاثیر پذیرفته اند اما در مقام داوری به استدلال وارائه برهان عقلانی مقید بوده‌اند. واین فرق مهم با است.در علم کلام، در مقام جمع آوری از مذهب متاثر است ودر مقام داوری اولا از مذهب وثانیا از عقل متاثر است. ولی فیلسوف در مقام جمع آوری امکان دارد از مذهب ویاعلم ویا اساطیر ویا خرافات و....متاثرباشد. اما در مقام داوری فقط مقید به برهان است. بنابراین فلسفه اسلامی تفاوت بسیاری با علم کلام دارد. ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ درباره اِخوانُ الصفا اِخوان الصّفا وخُلّان الوَفا گروهی از بصره بودندکه در سده چهارم قمری جمعیت سری فلسفی وعرفانی دربصره وبغدادتشکیل دادند.این گروه دائرةالمعارف رسائل  که درباره علوم متداول روز و و و بودبه نگارش درآوردند.اساس مسلک ومرام آنان این بودکه بین دین وعلوم روز و  هیچ‌گونه تضادوتعارض وجود نداردوشخص می‌تواندشریعت اسلامی و حکمت یونانی را به‌طور متحدچراغ راه خویش سازد. یکی از عقایدجمعیت که در رسائل اخوان‌الصفا آمده‌است این بودکه به همان معناکه پیامبرانی چون حضرت آدم(ع)وابراهیم(ع)منشأ هدایت و راهنمایی مردم بوده‌اند  پیغمبر ایرانی و  فیلسوف یونانی می‌توانندمردم رابه طریق حقیقت و راه نجات هدایت نمایند.در نظرجماعت اخوان‌الصفا خدای پیغمبران بنی اسرائیل همان خدایی است که زردشت آن را اهورامزدا می‌خواند واهورامزدا نیز همان مبدئی است که افلاطون یونانی تحت عنوان خیر اعلی از آن سخن می‌گفت.البته اخوان قائل به کثرت‌گرایی دینی نبودند بلکه بنابر نص صریح (و لِکُلِ قَوم هاد)اعتقاد داشتند که خداوند برای هر قوم وگروهی هادی ورهبری فرستاده است.عبدالطیف الطیباوی درباره اخوان میگوید: (آنها معتقدند که حقیقت یکی است بدون اینکه از فردخاصی سرچشمه گرفته باشد.خداوند روح القدس رابه همه مردم فرستاده است اعم ازمسیحی ومسلمان وسفید وسیاه)لذا علت اصلی تحیر وگمراهی مردم، روحِ فردیت طلبی است نه تعدد مآخذمعرفتی ومنابع علمی. جمعیت اخوان الصفا جوهره دین اسلام راحقیقت ازلیه میدانستندکه در هر عصری توسط پیامبر ونبی ارسال شده است.بنابه قول خود اخوان قصد این انجمن توضیح وتشریح آن حقیقت وحکمت الهی ازلی است که آنرا حکمت لدنیّه نامیده است، یعنی حکمتی که بشر همیشه از آن بهره‌مند بوده وپس از فراموشی اکنون بدست اخوان بنحو کامل جلوه‌گر شده است. هدف جمعیت اخوان از تنظیم رسائل توام کردن دین وفلسفه وایجاد هم‌آهنگی بین آن دو بوده است. به اعتقاد اخوان فلسفه بعنوان یک روش استدلالی ودیعه‌ای الهی است که با یکی میباشد وحکمت را معرفتی می‌شمارند که از عالم بر انسان نازل شده ومحدود به تفکر بشری نیست.فلسفه بنظر اخوان (شبیه شدن انسان است بخداوند تاحد امکان) وغایت آن (کسب فضیلت مخصوص به انسان است)یعنی به فعلیت رساندن تمام علومی که انسان بالقوه دارای آن است. بوسیله فلسفه بشرخصائص نهفته نوع خود را بدست می‌آورد وصورت انسانی بخود میگیرد ومراتب وجودی راسیر میکند تا باگذشتن از مسیر رستگاری در راه ملائکه قرار میگیرد. 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ به سخنانی از این سنخ چند نقد اساسی وارد است: ۱_ بانگاه به تحلیل تاریخ و میروند...در نگاه مدرن اراده بشر در عرض وبلکه در تقابل و تعارض بااراده الهی است ودر نهایت این اراده خداوند است که باید مقهور آزادی بشر باشد، چنانچه پای خرد زمینی به میان آید حکم الهی رنگ باخته و عرصه را واگذار میکند. لذا در هر موقف از بسط تاریخ مدرن سخن از خرد انسان به میان می‌آید مقصود، نفی اراده واحکام است. نویسنده متن دقیقا باهمین نگاه به سراغ تحلیل دعوای و رفته است. درحالی که این دوگانه مدرن، در سنت تاریخی ما وجود نداشته، این که چون معتزله دم از اراده بشری میزدند به معنای تقابل با اراده الهی نمیباشد. از یک مواجهه علمی، شرقی_اسلامی نباید این تفسیر مدرن به ذهن متبادر شود که چون گروهی دم از اراده وخرد بشری زده‌اند وگروه دیگر از اراده مطلق الهی گفته‌اند پس تقابل این دو آنچنان عمیق و تاریخی است که سبب بدبختی هزارساله ما شده است، چه اینکه غرب تکلیف خود را با خدامحوری وعقب ماندگی مشخص کرد ولی پای ما در دام جریانهای گیرافتاده ودر گِل مانده‌ایم!! هر دوجریان اشعری و قائل به سببیت حقیقی اراده الهی در امورات بشری هستند بااین فرق که تفکر اعتزالی اراده الهی را با واسطه اراده بشری محقق میداند و جریان اشعری تاثیر اراده الهی در زندگی بشر را بدون واسطه میداند.یکی میگوید حق تعالی با واسطه فعل ورفتار بشر مقدرات خود را محقق میکند ودیگری میگوید بدون واسطه این تقدیر محقق میشود.در واقع اراده وخرد بشری در طول علم واراده الهی است. وقتی از اراده انسان دم میزنیم تنزل اوصاف الهی را بیان میکنیم. نه آنکه اراده انسان در تقابل با اراده خداباشد. دعوای معتزلی واشعری بر سر واسطه گری اراده بشر است. وگرنه هر دوگروه ابتدا وغایت امور را از جانب حق تعالی میدانند. اصلا جامعه سنتی هزارسال قبل، برنمی‌تابید که گروهی نقشی برای اراده خدا در نظر نگیرند ومانند روشنفکران رنسانس از اراده مستقل بشری دم بزنند. لذا تقابل این دوجریان آنقدر عمیق وجدی نیست که تحولات هزارساله تاریخ ایران را تختِ بند آن دعوای علمی کنیم. . ۲_نویسنده محترم، بین جریان‌ ضدعرفان اشعری و جریانهای و خلط بزرگی انجام داده است. گویا هرکسی بگویید هیچ اراده‌ای جز اراده حق تعالی وجود ندارد، پس اشعری است وعامل بدبختی هزارساله ما میباشد!!! بین نگاه عرفانی مولوی تا فهم ابوالحسن اشعری از جهان والهیات، تفاوت بسیاری وجود دارد. حکمای اهل عرفان که نگاه اشراقی داشته‌اند لزوما اشعری مسلک وضدعلم وعقل نبودند. گروه یکی از اصلی‌ترین جریانهای اشراقی_هرمسی عالم بودند. نگاه دقیق وعمیق عرفانی این گروه، تاثیر زیادی بر عرفای بزرگی چون در امور جهان‌شناسی و برخی رئوس معرفتی داشته است. اما در عین حال این گروه، صاحب بزرگترین دایره المعارف علمی، تحقیقاتی جهان (رسائل اخوان الصفا) هستند. مکتب فلسفی شیراز با آنکه به شدت تحت تاثیر ونگاه عرفانی بود اما دقیق‌ترین مباحث علمی تاریخ تمدن اسلامی را انجام داده‌اند و این جریان در اوج تسلط مغولها توانستند رصدخانه وکتابخانه بزرگ را تاسیس کنند. ضمن آنکه طوسی در عین مکاتبات عرفانی با به نگاشتن زیج‌های نجومی و تدوین دقیق‌ترین تقویمها و رصدهای علمی ومحاسبات ریاضی میپرداخت. لذا وجود جریانهای عرفانی در عالم اسلام به معنای انسداد باب علم ومعرفت وخرد بشری نبوده است. . ۳_به اعتقاد حقیر، عامل بدبختی ما در طول صدسال اخیر، تقلید کورکورانه از و حس خود تحقیری عمیق در برابر تمدن اروپایی_آمریکایی میباشد. آنچه به مراتب تاثیر تخریبی بسیار بیشتری از و بر تاریخ معاصر ماداشته جریان تقلیدمحور میباشد. جریانی که اعتنایی به اقتضائات تاریخی واجتماعی ما ندارد وبدون توجه به میراث گذشته وظرفیت فعلی، صرفا در صدد پیاده سازی آن‌نسخه‌ای است که درغرب اجرایی و عملی شده است. چون در غرب سبب پیشرفت شده پس حتما در کشور ما هم سبب پیشرفت وآبادانی میشود. اساسا وقتی ماایرانیها نمیتوانیم لوله‌هنگ بسازیم باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. این حس تحقیر ملی، و مطلق انگاری غرب، ضررهای بیشتر نسبت به عملکرد داشته است. ┅┅┅┅──✺──•⊰➺ 🔸فلسفه نظری ⌜@falsafeh_nazari
معماری اسلامی وجود ندارد!!! این سخن ضعیف‌تر از آن است که قابل نقد وبررسی باشد زیرا به گواه تاریخ دوران قبل وبعد از پذیرش در تغییرات بسیاری در ایجاد شد که مجموعه این تحولات نشان از وجود هنر خلاق اسلامی دارد. اما از آنجا که این سخن در مجازی رواج بسیار یافته و موجبات مسرت باستان گرایان ضدملی و ضداسلام شده، راقم این سطور به بیان نکته‌ای دراین باب کفایت میکند . منظور از وصف اسلامی در عباراتی چون اشاره به حوزه تاثیرپذیری هنرمند از مذهب وفرهنگ اسلام و مسلمین است، به عنوان مثال در اندیشه حکمی ومعرفتی اسلام، نحوه ظهور جهان و موجودات به نحو بوده است وتجلی یعنی سیر از وحدت به کثرت. براین اساس حکیم وعارف مسلمان سعی دارد این حقیقت بزرگ را به نحو غیر مستقیم ودر قالب الوان و یا اشعار به مخاطب خود انتقال دهد. اشعار زیر بیان این حقیقت به نحو تمثیلی در میباشد: صورت از بی صورتی آمد پدید چون به صورت آمد آن نور سُره / شد عدد چون سایه‌های کنگره از طرفی این حقیقت در معماری خود را بصورت بناهای گنبد محور با تزئیناتی خاص از گلهای ختایی و اسلیمی و رنگهای نمادین که هر کدام معنا و مرادی دارند نشان میدهد. در بالای گنبد یک دایره توخالی بی رنگ(نماد تجرد از کثرات) یا نقطه سیاه(نماد وحدت) وجود دارد، هرچه قدر پائین میرویم طیف نقوش با محوریت گلها (گیاه نماد ظهور نفس پایه‌ای حیوان وانسان است زیرا اولین مرتبه نفس انسانی وحیوانی نفس نباتی است...پس نقش گیاه دلالت بر ظهور جانداران مرکب ذی نفس که گیاه و انسان وحیوان است دارد) که همگی در بستر طیف رنگهای گرم هستند ایجاد میشود (گرمی نماد لطافت و فقدان تکاثف ماده است) سپس به سمت قاعده و پائین بنا میرویم که در آنجا تراکم گلها وتزئینات (تراکم نقش ونگار، نماد کثرت عالم ماده است) بامحوریت طیف رنگهای سرد مثل آبی و بنفش (که سردی نماد تکاثف وغلظت ماده است) وجود دارد که این همه بیان گر روند خلقت عالم که همان سیر از وحدت به کثرت، ویا ظهور صورت از بی صورتی، وظهور اسماء الله و تشکیل موجودات است میباشد که در واقع دلالت بر مفهوم در اندیشه عرفانی اسلامی دارد. البته گنبد قبل از اسلام هم در ایران وجود داشته مانند گنبد خشتی کاخ در استان فارس اما چنین منظومه معرفتی از هنر که خود را در چینش و نسبت نقش ونگارها وتزئینات نشان میدهد در آن دوره وجود نداشته. زیرا هنر متکی بر جهان بینی والهیات است و چنین الهیات و نگرش عرفانی مخصوص به اسلام میباشد وقبل از اسلام وجود نداشته، تبعاً هنر این الهیات نیز ویژه دوران خودش میباشد و نمیتوان وجود آنرا نفی کرد. بر اساس آنچه گفته شد هنر، ظهور الهیات وجهان بینی در الوان واصوات والحان واشعار است، لذا هر هنری یک آبشخور الهیاتی_فلسفی دارد همانگونه که هنرمند واقعی دارای الهیات وجهان بینی مبنایی است که حسب آن میسازد وایجاد میکند و جلومیرود. باستان‌گرایی وناسیونالیسم ایرانی که هوشنگ سیحون مدافع آن است اساسا فاقد آن عمق معرفتی_الهیاتی است که بخواهد هنر ایجاد کند لذا هنری که متاثر از ملیت ونژاد خاصی باشد موضوعیت ندارد و بِلاوجه میباشد. براین اساس قبل از اسلام هم ایرانیان تحت تاثیر الهیات وفلسفه و سپس آئین (ونه ملیت‌گرایی) هنرخاصی را ایجاد کردند که با ظهور اسلام وتغییر آن الهیات خاص قطعا الهیات جدید و تبعا هنر تازه‌ای ایجاد شد. البته بیان نکات ویژه و حکمتهای خاص هنر اسلامی در معماری اختصاص به چند نمونه خاص ندارد و بیش از این میباشد..که محدودیت مجازی مجال بیانش را نمیدهد. ┅┅┅┅──✺──•⊰➺ 🔸فلسفه نظری@falsafeh_nazari