eitaa logo
حدیث اشک
6.1هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را همه گفتند گرفتار نگاهت لب تشنه ی بارانی انوار نگاهت احسنت بر این دولت بختی که نصیب است افتاده به ما نیز سر و کار نگاهت بخشنده تر از این نشنیدیم، ندیدیم خوب است پذیرایی رفتار نگاهت آن ذره که ناید به حسابیم ولیکن خورشید شدیم از تب بسیار نگاهت تو یوسفی و در طلبت ریخته خونِ آنقدر زلیخا سر بازار نگاهت نادیده گرفتی و ندیده نگرفتی قربان کرم خانه ی ستار نگاهت بیچاره دل ما پرما چشم تر ما کرده همه را یکسره آواره نگاهت ما دیده براهیم در این نیمه شعبان دنبال نگاهیم در این نیمه شعبان در کوچه ی ما آیینه بندانی اگر هست خیر قدم توست ، چراغانی اگر هست حتما خبر از آمدن مرد بزرگی است در کوچه ما صحبت قربانی اگر هست هجران، خبر آمدن صبح وصال است فرداش بهار است، زمستانی اگر هست گفتیم بیایی همه شیدای تو هستیم گفتی که بیارید مسلمانی اگر هست از فتنه ی ایام چه باکی چه هراسی پرچم به یَدِ یار خراسانی اگر هست نذر تو نذر حرم عمع سادات بر پیکر عشاق شما جانی اگر هست در طایفه ی ما همه جان بر کف یارند دور و بر ما لشگر سفیانی اگر هست دلداده حق بیم ز تحریم ندارد روحانیت عمامه تسلیم ندارد در جلوه رویت اَرنی ریخته محبوب  در کام تو شیرین دهنی ریخته محبوب در وصف لبت هر که چشیده است نوشته است  سرخی عقیق یمنی ریخته محبوب رویت نبوی و علوی سیرتی اقا در تو تب مکّی مَدَنی ریخته محبوب آنقدر کریمانه شدی لحظه بخشش این دست کرم را حسنی ریخته محبوب پیغمبر نازی و بدنبال تو آنقدر مجنون اویس قرنی ریخته محبوب پروانه سر راه شما بال و پرش سوخت در شمع سحر سوختنی ریخته محبوب در صبح و مسای تو حسین است شب و روز در طالع ما سینه زنی ریخته محبوب خیر العمل هر شب ما نام حسین است پس نیمه شعبان شب بین الحرمین است گفتند که ما دردسری داشته باشیم در جاده ی تو در به دری داشته باشیم با چشم گنه کار نظر بر تو محال است باید همه چشم دگری داشته باشیم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد ای کاش که ماهم هنری داشته باشیم خوب است سحر داشتن و چشم تر اما باید به کف خود تبری داشته باشیم آقا نکند نامه ی ما با خط کوفیست آقا نکند ک ضرری داشته باشیم گفتند شب جمعه حرم میروی ای کاش همراه تو یک شب سفری داشته باشیم از علقمه باید بنویسیم بیایی  باید دهن نوحه گری داشته باشیم ای اهل حرم میر و علم دار نیامد  سقای حسین سید و سالار نیامد برگرد و بخوان روضه آب آورى اش را برگرد و بخوان روضه بى یاورى اش را برگرد و بخوان روضه شرمندگى اش را شرم دل بی تاب على اصغرى اش را پشت سر افتادن او خیمه اى افتاد از خیمه گرفتند دم حیدرى اش را وای از دل زینب چه کند بعد علمدار  محکم گره زد مقنعه و روسرى اش را با شمر سفر کردن او را چه بگوییم شرحى نبود اینهمه ناباورى اش را دیدى علم افتاد جه شد در ته گودال  با زور درآورده شد انگشترى اش را زینب بدنی دید اگر پیرهنى دید بردند زتن ارثیه مادرى اش را از بعد علمدار امان از دل زینب  در کوچه و بازار امان از دل زینب محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جان عالم هستی و جان ها بلاگردان توست آسمان ها و زمین در خدمت فرمان توست با وجود تو دو عالم رزق و روزی می‌خورد قطب عالم هستی و “هستی” همه مهمان توست کاش از عمرم شود کم تا شود عمرت زیاد صدهزاران مثل جان من فدای جان توست حزن و شادی جهان وابستگی دارد به تو شادی فصل بهار از چهره خندان توست ظاهراً هرچند خوشحالیم اما باطنا… قلبهامان دردمند غصه هجران توست پرتو نورت اگر‌چه می‌رسد از پشت ابر چشمم ای خورشید مشتاق رخ پنهان توست ملجأ و منجی مظلومان بی یاور تویی هرکسی مظلوم باشد دست بر دامان توست در شب میلاد تو شب زنده‌داری لازم است لیله القدری دگر در نیمه شعبان توست می‌شود تقدیر را با خواستت تغییر داد سرنوشت کل مخلوقات در دستان توست صاحب الامر، آخرین راه نجات عالم است آخرین سرچشمه آب حیات عالم است هرکسی دل‌بسته باشد بر فرج درمانده نیست منتظر مانندِ انسان ز پا افتاده نیست منتظر ها با سلاح خود عبادت می‌کنند منتظر گوشه نشین مسجد و سجاده نیست هر کسی دل‌بسته صاحب زمان باشد ولی… اهل جنگیدن نباشد عاشق و دلداده نیست باید از راه ولایت طی شود راه فرج سوی گمراهی رود هرکس که در این جاده نیست منتظر بر روی نفس شعله‌ور می‌ایستد با چنین وضعی یقیناً حفظ ایمان ساده نیست هیچ ترسی نیست از تهدیدهای دشمنان آنکسی می‌ترسد از تهدید که آماده نیست مژده، ای مظلوم ها! در دولت آقای ما… هیچ فرقی بین یک مظلوم و آقازاده نیست هرکسی مظلوم تر باشد مقامش بیشتر هرکسی نامحترم شد احترامش بیشتر می‌زند بر بام عالم پرچم اسلام را زنده خواهد کرد بین مسلمین احکام را در غیابش گرچه خیلی روزگاری بد شده با ظهورش خوب خواهد کرد این ایام را می‌رسد تا بر تمام حرف‌ها پایان دهد تا بجای حرف ها عرضه کند اقدام را با بصیرت راه باید رفت در راه فرج چون که در این راه دشمن پهن کرده دام را دشمن طماع در اندیشه ایران ماست می‌برد در گور با خود این خیال خام را ای کسی که قصد داری فتنه انگیزی کنی یاد داری سرنوشت فتنه ناکام را؟ لشکر صاحب زمان تضعیف خواهد شد اگر… هرکسی با تفرقه، دشمن کند اقوام را یاری مستضعفین در عصر غیبت واجب است پس حمایت می‌کند شیعه عراق و شام را دل نباید بست بر چیزی بجز امر فرج با امید مهدویت پاره کن برجام را گفتمان مهدویت راه حل مشکل است غیر راه مهدویت راه حل ها باطل است آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مجذوب وصف ما را در این شبها تمنا می نویسند مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم آخر مرا هم پای دریا می نویسند اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی کلب نگهبان همین جا می نویسند ایل و تبارم را که نوکر می نویسند ایل و تبارت را که آقا می نویسند امشب برای ما کمی باران بخواهید هر آنچه می گویی همان را می نویسند این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را پروازهای رو به بالا می نویسند جمعی شما را رب ماها می نویسند جمعی شما را جای بابا می نویسند چشم من و دست کریمت مهربانا امشب صدایت می زنم من یا ابانا موجم که دارم میل طوفانی شدن را حین شعف پاره گریبانی شدن را با سائلت بودن دگر از یاد بردم من آرزوهای سلیمانی شدن را مثل تمام کوچه ها این قلب ما هم دارد تمنای چراغانی شدن را اصلا مرا هم پای این ریسه ببندید دارم سرِ آیینه بندانی شدن را آقا به جان خاک پایت قصد کردم از نو بنا سازم مسلمانی شدن را از نیمه ی شعبان و مهمانت گرفتیم اذن دخول ماه مهمانی شدن را حتی به شوق لیله القدرش ندادیم این حال خوبِ نیمه شعبانی شدن را تو لیله القدری و خورشید زمینی تو آخرین تیر امیرالمومنینی وقتی تو اینجایی بیا معنا ندارد آقا کجا هستی کجا معنا ندارد بیماری ما غفلت از یاد نگار است دور از طبیبان هم دوا معنا ندارد من که گناهم را کمی هم کم نکردم ... در معصیت این حرفها معنا ندارد تو وعده صدق خدا هستی و اینقدر آقا بیا ... آقا نیا ... معنا ندارد ای مهربانتر از پدر مادر چه گویم بی تو رسیدن به خدا معنا ندارد باید که نوکر سوی اربابش بیاید از ما به تو لفظ بیا معنا ندارد وقتی تو از دست دلم راضی نباشی یا ربنا یا ربنا معنا ندارد نگذار بین غفلت کبری بمانیم باید میان غیبت کبری بمانیم باید فراق و سوختن باشد همیشه در به دری از مرد و زن باشد همیشه پیغمبرانه دلبری کن مثل اینکه باید اویسی در قرن باشد همیشه ... آواره ی صحرا نماییدم چه باک است مجنون اگر دور از وطن باشد همیشه ای کاش نامم عبد تو باشد همیشه ای کاش نامت رب من باشد همیشه بی یوسفش تا کی دمادم چشم یعقوب دلخوش به بوی پیرهن باشد همیشه من خواستم ذکر نمازم تادم مرگ ... یا بن الحسن یا بن الحسن باشد همیشه اصلا میان ما دو تا باید همیشه حرف حسینِ بی کفن باشد همیشه امشب سخن از جمکران جایی ندارد جز کربلا این دل تمنایی ندارد  محمد جواد پرچمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
چشم در راهم مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟ کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد کوچه های شهرِ ما بوی غریبی می دهد کی گلِ زیبای نرگس از گلستان می رسد گر چه می سوزد صدایم در شرارِ بی کسی بر شبِ دلگیرِ ما آن نورِ تابان می رسد گر چه ماییم و غبارِ سال و ماهِ انتظار بر کویرِ سینه ی ما بوی باران می رسد سینه ای داریم از سوزِ فراقش سوخته آن چراغ آرزو ماهِ شبستان می رسد می رسد آن کو دلش آینه ی رازِ خداست با لبی سرشار از آوای قرآن می رسد صبرِ ما آخر رسید، حجت ابن العسکری انتظارت در کدامین جمعه پایان می رسد؟ هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دمی که سیر وجودم الی السما می شد تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد گمان کنم خبر از یار می رسد امشب که باب فیض الهی به سینه وا می شد به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر نگاه مرحمت دلبری دوا می شد چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم که بند بند وجودم زهم جدا می شد کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد به هر نسیم که در زلف یار می پیچد به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد در این زمانه که مردم همه غریبه شدند در این سکوت کسی با من آشنا می شد چه بیقرار دلم میل سامرا کرده خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد نگار آمد و لبخندها شکوفا شد سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد به ریسمان محبت اسیر آقا شد خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود ز راه دور رسید و عروس زهرا شد عروس خانه غریب و امام خانه غریب چقدر شادی این خانواده زیبا شد نشسته یک پدری در کنار گهواره ترنم لب او نغمه های لالا شد شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد همه ذخیره ی حق در میان گهواره است عصا بدست نگهبان خانه موسی شد صدا صدای رسول خداست می آید طنین یارب او مثل پور لیلا شد ستاره ی سحر خانواده سر زده است خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟ نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟ بدست باد سحر بوی پیرهن آید نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟ فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟ ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟ کسی که طعم وصالت چشیده می داند نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟ بگفت سید بحرالعلوم کی دانید بغل گرفتن قد نگار یعنی چه دگر برای وصالت بهانه میگیرم اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من زناله های شماست ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم گدایی در این خانه آرزوی من است زنام توست اگر زره ای بها دارم الا امیر سحر ای مسافر زهرا امید وصل ترا بین هر دعا دارم بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را امید رحمتی از یار آشنا دارم بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو قسم به خون روی دستمال اشک تو برای روضه دلم را جسور کردی تو شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا ز کو چه های مدینه عبور کردی تو در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین دل شکسته مادر صبور کردی تو لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش لسان عمه ی خود را شکور کردی تو میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی چه گریه ها که کنار تنور کردی تو تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نیکو پسر فاطمه آمد برخیز که مستان همه در جوش و خروشند خوبان همگی در شعف و آینه پوشند شیخان همگی دست به دامان پیاله این جام به صد مسجد و منبر نفروشند آواز جلی میرسد از کوه و در و دشت عالم همه در حالت مستی و به گوشند جایی که کند مرغ جلی نغمه و آواز مرغان غزلخوان همگی لال و خموشند از واقعه ای ژرف خبر داده منادی اهل دو سرا جمله به گوشند و به هوشند خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد آن عید که گفنند بزرگ است همین است شوری به دل جمله ی مخلوق زمین است تنها نه زمین ولوله در عرش معلاست عالم مثَلِ یک صدف اودرّ ثمین است بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه از بودِ همین بوده و تا هست چنین است آن ساقی صاحب نظر میکده ی حسن هر کس که نشان خواست بگویید همین است شوریست به پا در دل جن و ملک و انس این زمزمه در روی لب اهل یمین اسث خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد مجنون شده آوارهء صحرا ز خیالش لیلا شده مجنون و گرفتار جمالش انجم همگی مات چنین نور الهی چشمان قمر خیره به ابروی هلالش فطرس به طواف رخ او بال گشوده جبریل شدش سایه فکن با پر و بالش حسنش همه جا شهرهء عام است ولیکن چشمی نبرد ره به بلندای کمالش این راه نجات است و جز این نیست، بگیرید ای گمشدگان دست به کنج پر شالش خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد آمد به جهان نور دل حضرت زهرا آمد که شود نوح همه عترت طاها آمد که شود فخر همه عالم و آدم آمد که شود نور دل مادر و بابا آمد که زند تکیه به دیوارهء کعبه آمد که سرور آورد از عرش معلا آمد که بگیرد به کفش تیغ عدالت با اذن و مدد از علی عالی اعلا آمد به تسلای دل مادر سادات بر کعبه زند پرچم شاه شهدا را خوش باش که بر طاق فلک قائمه آمد تبریک که نیکو پسر فاطمه آمد  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تنها دلیل خلقت زیباترین بهانه برای سرودنی تنها دلیل خلقت بود و نبودنی با تو شروع میشود این بار شعرمن زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من گلواژه ی تمام غزل ها قصیده ها سبک جدید گویش و طراح ایده ها پایان خواب های دروغین به دست توست جان دوباره دادن بر دین به دست توست میخوانمت به نام خودت آسمان عشق سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق از سختی تمامی دوران دلم گرفت از این همه گناه فراوان دلم گرفت ازاین همه دورویی وبی مهری و نفاق از قحطی و نبودن ایمان دلم گرفت نوری که بی تو جلوه کند تار می شود حتی بهشت بی تو همان نار می شود بی سمت وسوترازهمه ی بادهای شهر حرف رسیدن تو چه تکرار می شود این روزها بدون تو شب جلوه میکنند این آسمان بدون تو آوار می شود باید بیایی از سفر ای سایه ی سپید خورشید از نبودن تو تار می شود دنیا مرابه غیرتو مشغول کرده ست در غرب ضدِّ آمدنت کار می شود تو نیستی و این همه بغض ترک ترک دارد به روی سینه تلمبار می شود پس زودتر بیا ز سفر ای صبور من آخر شکست پای ظهورت غرور من برگرد تا که آینه ها بی تو نشکنند آیینه ها حکایت جان و دل منند برگرد تا که خنده شودگریه های ما پیش خدا رود نفس ” ای خدای ما ` برگرد ای طراوت سرسبز باغ ها پایان بده به عمر دراز فراق ها برگرد اصل مطلب و خاطر نشان عشق سوگند میخورم به تویعنی به جان عشق ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم تقصیر ماست این همه دوری و انتظار ما حق مان همیشه خزان است نه بهار ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی کنیم ما فکر می کنیم ریایی نمی کنیم ما بیخودی به نام تو سوگند میخوریم وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم بیخود به روی نام خود”عاشق”گذاشتیم محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ولی الله کشیده از همان آغاز، نرجس انتظارش را نه چندین روز و شب، نُه ماه خالص انتظارش را ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید یقین اینگونه بهتر می‌کنی حس انتظارش را فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح اگر می‌گفت مرحوم محدث انتظارش را نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند نوشته در امین‌الله و وارث انتظارش را شده کرب و بلا آیینه‌ای از مُنتظرها پس کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را منم من روضه‌ی عباس تا اینکه بیاید او کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غریب و زار عاشقم تو آمدی بهار شد ، من از بهار عاشقم دلم چه بی قرار شد ، چه بی قرار عاشقم مرا به دار هم کشی ، دست ز تو نمیکشم به خنده ام نگاه کن ، به روی دار عاشقم تو بهترین ترانه‌ای ، سرود عاشقانه‌ای تو نازدانه‌ای و من ، ترانه وار عاشقم تو خوبِ خوبها و من ، بد بدان عالمم بخر مرا ثواب کن ، گناهکار عاشقم هزار جمعه چشم ‌من ، شدست چشمه‌ی غمت نیامدی! هنوز هم ، هزار بار عاشقم هزار سال بعد تو ، خوشی ندیده روزگار بدون تو در این شب ، سیاه و تار عاشقم هوای جمعه های من ، پر است از غریبی ات غروب جمعه بیشتر ، غریب و زار عاشقم تو آه سرد میکشی ، من انتظار میشکم تو را ندیده ام ولی ، در انتظار عاشقم عماد بهرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بهاری نمانده است در راه مانده ایم و سواری نمانده است از ردّپای رفته غباری نمانده است از شهرهای یخ زده بیرون زدیم و باز کوهیّ و سرپناهی و غاری نمانده است ماندیم تا بیاید و بر ما گذر کند دیر است آنقدر که مزاری نمانده است تقویم ها ورق ورق از ما جدا شدند تا سالهای سال بهاری نمانده است هر صبحمان دو پنجره پر بود از انار هی دست می بریم و اناری نمانده است یا اینکه مرد ندبه ما را نیامده است یا آمده است گاه و گداری ، نمانده است بر جمکران ندبه شدن خط کشیده ایم آدینه ی قرار مداری نمانده است یک روز هم می آید و می بیند آن سوار تنها نماز خوانده و یاری نمانده است محسن ناصحی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود وا می شود زبانِ قلم می شود غزل دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود لطفِ خـداست نوکـری آلِ فاطمه پس صوتِ دلخراشِ من آواز می شود این نابَلَد همین که به مضمونِ تو رسید استادِ فَـنُّ و قافـیه پَرداز می شود تو آمدی وُ سامـره شد سُـرِّ مَن رَایٰ دارد زمان زمانه یِ پرواز می شود آقا مرا مسـافرِ سردابِتـان کنید با یک نگاه زائرِ چِشمانِتان کنید جان می دهم برایِ همین لحظه یِ وصال بیداری اَم کـنارِ تو شیرین تر از خیال حس می کنم کنارِ تواَم پایِ پرچَـمَت بیخودکه نیست اینهمه احساس وُ شور وُ حال یاایـُّهاَ العَـزیز به کامَـم عسل بریز آقا بِدِه جـوابِ مرا پیش از سوال کِی می شود که سر بِگُذارم به پایِ تو پس کِی به این گدایِ حرم می دهی مَجال زیباترین سروده یِ شبهایِ شعـرِ ما اِی کاش اِتصّـال شود ختمِ اِنفِـصال باران که می زند به خودم می دهم اُمید آمـد نویدِ آمـدَنَت با همـین رِوال باران زد وُ هـوایِ دلم روبه راه شد خورشید مستِ دیدنِ این قُرصِ ماه شد ای قرصِ ماهِ فاطمه قَدری سخن بگو عجـِّل علیٰ ظهورِکَ یابن الحـسن بگو روزِ کـمالِ دینِ خـداوند آمده از دلبرِ زمیـن وُ زمان یارِ من بگو از آرزویِ تَک تَکِ خـدمـتگزارها از آخرین ولی وُ یَلِ بُت شِکن بگو از مهربانی نَبـی وُ هیـبَتِ عـلی از مادر وُ دعایِ حسین وُ حسن بگو از لحظه هایِ راز وُ نیاز وُ عبادَتَش از علمِ باقری وُ صداقت…. سخن بگو از کَـظمِ غِیـظِ کاظمی وُ رأفـتِ رضا از جود وُ از هدایت وُ از حُسنِ ظَن بگو آمد چکـیده یِ همه یِ خلقَـتِ خدا هفت آسمان نشسته سرِ راهِ سامرا دارد دوباره می رسد از سامرا خبر داده به لطفِ حق شجـرِ سامرا ثَمر دور از دو چشمِ توطئه وُ فتنه وُ نِفاق دارد عروسِ فاطمه بَر دامَنَش پسر از رویِ انتظارِ ظهورش چقدر خوب…. تشخیص داده می شود اِنگار خیر وُ شر یا جامِعُ الائمـّه….وَ یا کاشف الکروب اِی نور چشم فاطمه مهدیِ منتَـظَر نادِ علی بگـو وُ به دادِ دلم برس یا فارِسَ الحِجاز…. علمـدارِ دادگر هر کس خدا برایِ خودش انتخاب کرد بی سر به شوقِ دیدنِ تو می دَوَد به سَر آقا اگـر اِشاره کنی می دَهَـم سَرَم مُردَن به عشقِ توست همان نذرِ مادرم آقـا تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ تو یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ تو قرآن بخوان کمی دلِ داوود را بِبَر رویایِ اهـلِ عـرش شده ربَّنـایِ تو یوسف هزار بار صدا زد که جانِ من… قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو تو آمدی شبیهِ عمو سفره وا کُنی حاتم شود گدایِ تو در سَرسَرایِ تو یک سالِ دیگر از تو شدم دور دلبرم این مبتـلایِ تو شده درد وُ بلایِ تو آقا بیا وُ حـالِ مرا رو به راه کن تا عاشقانه پَر بزنم در هـوایِ تو عالَم به شوقِ آمَدَنت ندبه خوانِ توست چشم انتظارِ تو حـرمِ عمّه جانِ توست حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
رتّل القران رتّل القران امّا باده را ترتیل کن روزگار دشمنت را سرگذشت فیل کن از سیاهی ها ببر اندیشه ی پیکار و پس آیه نصرُ منَ اَلله را خودت تاویل کن همچون هفتاد و دو تن سر از سران روزگار سیصد و اندی بیاور امر کن تحمیل کن چشم من در روزه ی نادیدنش جانا گرفت عید فطر ما عطا کن روزه را تعطیل کن قلب یعقوبت شکسته تازه کن اندیشه را سوره ی یوسف بیاور آیه ای تنزیل کن زنده ها گر مرده اند بهر تمنای غمش مردگان را زنده کن ساغر بده تقتیل کن رستم و سهراب هم، از مرگِ هم رنجیده اند خان آخر را ببر شهنامه را تکمیل کن تا که من عهد تماشایت بخوانم بر غزل حرمتِ دیدار رخ را بهر جان تحلیل کن دیده ی یعقوب زخم است از تمنای وصال عطر پیراهن بیاور سال را تحویل کن فوت آخر را بکن این کوزه گرها مرده اند با دمت آدم بساز و اندکی تعجیل کن ذوالفقارت را به حرف آور ولیکن بعد از آن سوره ی والعصر را با صبر خود تکمیل کن چون به دریا ریختی خاکستر فرعونیان خواهشا از شیخ کاشی هم کمی تجلیل کن سید علی حسینی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ya hossein.mp3
5.02M
💢 شبهای جمعه بفرمایید روضه 💢 ⚫️ سخنران : استاد دارستانی ⚫️ روضه : حاج مهدی میرداماد 🔺کانال : @hadithashk 🔺 سایت: www.hadithashk.com 🔺
چشم به راه تو جمعه ها خسته و دلگیرتر از هربارم جمعه ها چشم به راه تو فقط میدوزم بغض در راه گلو مانده ولی میشکند مثل یک شمع در این ظلمت شب میسوزم تو هم از دوری و از فاصله ها بیزاری نکند از من بی حوصله دلگیر شدی یازده قرن نبودی بیا...دیر شده پسر حضرت زهرا(س) چقدر پیر شدی ما همه غرق گناه و تب دنیا داریم روز و شب در پی پولیم پی یک سودیم گله از وضع بد جامعه کردیم فقط یاد این غیبت طولانی تو کی بودیم؟ تو فراموش شدی بگذر اگر رک گفتم یاد تو از سر دیوانه و عاقل ها رفت کوچه ها بی تو چه سرد است ببخشید اگر نام زیبای تو از سر در منزل ها رفت... آمدم توبه کنم دست بکش بر سر من خواهشا قول بده تا که ز یادت نبری لقمه نانی بده محتاجم تر از هربارم بخدا خسته ام از معصیت و دربه دری قول دادم که کنار تو بمانم فقط قول دادم که دگر از بغلت جُم نخورم کمکم کن که در این وادی وانفساها آب و نان از قبل کیسه ی مردم نخورم حسین خیریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دردانه ی حسین با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد دردانه ی حسین شدی و چنین شدی عشق علیِ اکبر لیلا از این به بعد تو آمدی و لفظ عمو تازه پا گرفت تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد تو گفته ای و عمه ی سادات گفته اند در روضه ها به زینب کبری از این به بعد هم دختر حسینی و هم مادرش،شدی معنای لفظ ام ابیها از این به بعد کم کم در این مسیر می آید به گوشمان لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد پایان این غزل همه روضه ست گریه کن با گوشواره و تَرَک پا از این به بعد لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دختر سلطان کربلا نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد در آسمان مدینه ستاره پیدا شد همینکه غنچه‌ی یاسی دگر شکوفا شد خبر رسید دوباره حسین بابا شد سحر شد و شرف‌الشمسی از سما آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد عروس فاطمه این بار دختر آورده برای حضرت صدیقه کوثر آورده چه کوثری، چه بگویم چه گوهر آورده برای حضرت ارباب، نوبر آورده دهید مژده که نوری ز کبریا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد لباس پولکیِ این بنفشه الماس است و عطر و بوی تنش از عصاره ی یاس است شبیه فاطمه این نازدانه حساس است و در شگفتی‌اش این بس، عموش عباس است بشیری آمد و گفتا گل خدا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد به روی دست اباالفضل تا تبسم کرد فرات، از هیجان در خودش تلاطم کرد کبوتری به مناره شد و ترنم کرد فرشته دور و برش، دست و پای خود گم کرد حسین را گلی از باغ هل‌اتی آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد کشیده پای لبش قطره قطره دریا را اسیر خویش نموده وجود سقا را نوشته‌اند به پایش نگاه زهرا را و زنده کرد به یک یاحسین، دنیا را برای تهنیت از عرش، مرتضی آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد نگینِ شمسیِ انگشتر علمدار است کنار حضرت ارباب، گرم اذکار است علیِ اکبر لیلا بر او گرفتار است جمال حضرت زهرا در او پدیدار است ستاره‌ی شب تاریک نینوا آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد چه قدر غنچه‌ی لبهای او عسل دارد گرفته شاخه‌ای از یاس و در بغل دارد که گفته دختر ارباب ما بدل دارد ؟ به زیر هر قدمش کوهی از زُهَل دارد کسی به شکل بشر با فرشته‌ها آمد رقیه دختر سلطان کربلا آمد کلام و حرف خدا بوده ذکر آغازش همیشه و همه جا بوده عمه هم‌رازش حسین، از دل و جان می‌خرد به دل نازش به روی دوش ابالفضل اوج پروازش بهشت گفت، بهشت من از کجا آمد؟ رقیه دختر سلطان کربلا آمد   رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
مثل هرشب که باده میخواهیم آمدیم و زیاده میخواهیم جام خالی و دست خالی تر گرچه از ما نمی ستاند زر می دهم جان برای باده ی او سجده آرم به پای باده ی او درِ میخانه حاجتی داریم  ساقی با کرامتی داریم أن قریب است مستمان بکنند مست جام الستمان بکنند ساقی ما ز بس جوانمرد است بین این بزم کاتبم کرده است  روح تازه به هست من دادند قلم عشق دست من دادند تا دم مرگ میزنم فریاد هر که ساقیست خانه اش آباد مینویسم چقدر با عشق است ساقی نازدانه را عشق است بس که مِی خورده این قلم با من دفترم گشته است تَردامن با قلم خوش به حالمان باشد رقص مستی حلالمان باشد مست مستیم عالمی داریم عهد و پیمان محکمی داریم عهد بستیم تا که جانی هست جوهری هست و زندگانی هست از خُم هیچ کس سبو نزنیم جز سه ساله به غیر رو نزنیم مدد از آن سه ساله می جویم بسم ربِّ الرّقیه میگویم آتش عشق را به پا کردم به خداوند اقتدا کردم اول کار یا علی مددی یل کرار یا علی مددی پا نهادم به راه بسم الله با توسل به شاه بسم الله عشق جانانه میکنم امشب مدح دردانه میکنم امشب تا ابد هم از او دمادم خواند مدح او ناتمام خواهد ماند دل پاکش شدید بابایست خنده هایش عجیب زهرایست می برد او دل ملائکه را تکیه داده به تاج و تخت خدا بخدا که تمام ایمان است عاشق او فقط مسلمان است  معنی واژه ی مسلمانیست غیر از این هر که گفته نادانیست یک تنه کرده کار صدها مرد با همان سن کم بزرگی کرد زنده اسلام از قیامش شد سند ملک دین به نامش شد خود امام و امامه اش زینب مهر و امضای نامه اش زینب دارد او سلطه بر قلمروء عشق کعبه در سجده است رو به دمشق️ در کمالات و رتبه بی همتا مستمند نگاه او موسی معنیِ کاملی ز اعجاز است دم عیسایی اش نبی ساز است موج عشق است در دل دریاش میچکد عصمت از قد و بالاش روزیِ انبیا ز کیسهء اوست هرچه از دوست میرسد نیکوست ز عنایات ذات رحمانی هرکه را داده است عنوانی به یکی ربنای عرفانی به یکی خاتم سلیمانی به یکی داده چشم بارانی به یکی سجده های طولانی به یکی باده های روحانی به یکی مستی دعا خوانی به یکی شور و شوق ربانی به یکی آنچه را نمیدانی چشم یعقوب هم چراغانی زانکه یوسف شدست کنعانی به یکی داده ملک و انگشتر به خلیل خدا سپرده تبر داده ایوب را صبوری تا بشناسد جناب زینب را نوح اگر شد ز خشم طوفان رد از عنایات این سه ساله بود با توسل به دامنش عیسی دیدهء کور را کند بینا صالح از لطف لیلیِ افسون شتر از کوه میکشد بیرون بهر اینان کمک ز غیب رسد گر که گویند یا رقیه مدد تا که گویند یا رقیه مدد تازه اعجازشان عیان گردد میشود اژدها عصای کلیم میشود نور نار ابراهیم میشود چاک سینهء صد نیل میشود حفظ خون اسماعیل میشود سوی منزلش راهی حضرت یونس از دل ماهی میشود شاه آن فتادهء چاه گر که گیرد مدد ز دختر شاه شهر کنعان مریض او گردد صد زلیخا کنیز او گردد️ عماد بهرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
الهی به رقیه هر اهل دلی یافته راهی به رقیه پس رو زده با کوه گناهی به رقیه هروقت نشسته ست سر شانه ی عباس تقدیم شده منصب شاهی به رقیه هر جا سخن از راه رسیدن به خدا شد داده دل ما زود گواهی به رقیه هرکس که امیدش شده از کل جهان قطع انداخته با گریه نگاهی به رقیه مدیون حسینیم که داده دل ما را گاهی به علی اصغر و گاهی به رقیه وا شد گره از مشکل ما تا که شب قدر ده مرتبه گفتیم : الهی به رقیه  مجتبی خرسندی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نوه ی فاطمه گهری از صدف خون خدا آمده است گلی از طایفه ی آل عبا آمده است برکه ای از دل دریای کسا آمده است گوییا جلوه ی خاتون نسا آمده است هیچ دانی که چرا؟ بهر کجا آمده است؟ ثمری از ثمر کرببلا آمده است خانه ی خون خدا گشته چراغان امشب به زمین فوج ملائک شده مهمان امشب مطلع مهر شده منزل جانان امشب ماه از شرم رخش سر به گریبان امشب خجل از پرتو او انجم تابان امشب نوه ی محترم شیر خدا آمده است این که خود طایفه ای نیک و مکرّم دارد این که بر بام فلک بیرق و پرچم دارد فخر بر هاجر و آسیه و مریم دارد از دل آل علی مُحرم و مَحرم دارد شیر زاده ست و به سر شور محرم دارد دختر حضرت فرزند منا آمده است نوه ی فاطمه هم جلوه ی کوثر دارد نوه ی فاطمه هم خلق پیمبر دارد نوه ی فاطمه هم هیبت حیدر دارد نوه ی فاطمه هم دست به محشر دارد نوه ی فاطمه هم ارث ز مادر دارد کوثر دیگری از جنس وفا آمده است پیش درگاه شما فخر تبارم این است هر چه دارم ز شما دار و ندارم این است سرورم پیش شما پیشه و کارم این است نام من خادمتان کنیه که دارم این است از ازل تا به ابد ذکر شعارم این است (عبد پابست توام) خیز گدا آمده است بخت یارش شد و وقت سفرش پیش آمد سفر خانه ی حق با پدرش پیش آمد با عموی ز قمر خوبترش پیش آمد کنج ویرانه ی غم در گذرش پیش آمد باز دیدار پدر گر چه سرش پیش آمد گفت ای عمه بیا راس جدا آمده است  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
معنای لفظ ام ابیها با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد نشناخت فصل فصل سر از پا از این به بعد ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان در چهره ی تو حضرت زهرا از این به بعد دردانه ی حسین شدی و چنین شدی عشق علیِ اکبر لیلا از این به بعد تو آمدی و لفظ عمو تازه پا گرفت تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد تو گفته ای و عمه ی سادات گفته اند در روضه ها به زینب کبری از این به بعد هم دختر حسینی و هم مادرش،شدی معنای لفظ ام ابیها از این به بعد کم کم در این مسیر می آید به گوشمان لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد پایان این غزل همه روضه ست گریه کن با گوشواره و تَرَک پا از این به بعد مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شبیـه حضـرت زهـرا میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده و بال حضرت جبریل فـرش راهش شـد برای نوکـری اش لشکـری شـد آمـاده و با شراب طهوری کـه بـا خــودش آورد حراج کرده عمویش بـه کاسه هـا بـاده تـو آمدی که اجابت کنی دعای مرا شبیـه حضـرت زهـرا به روی سجـاده بیا به ما بچشان جرعـه ای ز آب حیـات نثـار مقــدم پاکـت چهــارده صلـوات بگــو برای همـــه از مقـــام بالایــت کـه شهـد عشق چکیـده ز روی لبهایت نشان بـده بــه همـه دلبرانـه بــودن را اسیــر دلبــری ات بـود و هست بابایت تویـی که عرش نشینی به شانه های عمـو تویـی که شانـه ی عبـاس بوده جـا پایت میان نافلــه عمــه چــه حاجتـی دارد دخیــل بستـه بـه چـادر نمـاز زیبـایت فـدای قامت سبـزی که مثل فاطمه بـود ندیـده صحنـه ی گیتی دوباره همـتایت تویی شبیه تر از هر کسی به مادرمان شبیـه فاطمـه هستـی تو در برابرمان کریمـه ای و کریمـان گـدای کـوی شمـا و قبلـه گـاه دل ما فقط به سـوی شما شمیـم سیـب رسیــده بیـا نگـاه بکــن بیا که می وزد از کوچـه کوچه بوی شما مـرا بخـر کـه غلامـی بـدم ولـی بانــو در آرزوی تــو هستــم در آرزوی شما مـن از تبـار شریفـی ز نسـل سلمانــم کــه اعتبـار گرفتــم از آبـروی شمـا اگـر تمـام جهـان را کسی به من بدهـد عـوض نمی کنم حتـی به تـار موی شمـا تویی که دلبری ات برده صبر و هوش عمو عموت ساقی طفلان، تو مـی” فروش عمو تویی که باز شود صد گـره به دستانت هــزار حاتــم طایـی گـدای احسانت سه ساله دختـر ارباب هستی و پـدرت دخیـل بستـه دلش را به ناز چشمانت چگونــه حاجت خـود را گرفتی از بابا چه صحنه های غریبی که دیده دامانت مثال حضـرت یعقـوب می شـوی وقتی بـه جـای پیرهنـی سر” رسد به کنعانت! عجیب نیست که ما را اسیر خود کردی عجیب نیست که چشمان ماست گریانت خدا کند که به ما هم دمی اشاره کنی به کـار خیـر محال است استخاره کنی... احمد ایرانی نسب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اُمِ اَبیها عرش از نورِ خدا غرقِ تَلاطُم شُده بود بَسکه می ریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود باز هنگامه یِ یک جلوه تَبَسُم شده بود وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود شب از آن شب همه شب مثلِ شقایق شده است مثلِ مجنون شده یعنی که شب عاشق شده است چه شکوهی که خدا نیز تماشا می کرد بال در بالِ فرشته پَرِ خود وا می کرد جلوه بر چشمِ علی اُمِ اَبیها می کرد یا حسین بنِ علی بود که غوغا می کرد مثل خورشید دل از آنهمه کوکب می بُرد زینبی آمده بود و دِلِ زینب می بُرد لاله شوریده یِ هر لحظه ی دیدارش بود ماه آواره و شب گرد و گرفتارش بود مِهر همسایه یِ دیوار به دیوارش بود خوش به حالِ دلش عباس علمدارش بود چشم وا کرد و خدا گفت چه رویی دارد چه ظهوری چه شکوهی چه عمویی دارد موج برخاست و با زمزمه از دریا گفت باد پیچیده و از آن شبِ ناپیدا گفت آن شبی که مَلَک از آمدنِ لیلا گفت خبرِ آمدنِ لیلیِ لیلا را گفت اولین آینه یِ جاریِ کوثر آمد دومین فاطمه یِ خانه ی حیدر آمد آسمان از قدمش تا که شکوفا می شد عشق شیرازه ی هر واژه ی دنیا می شد هر سحرگاه که گلبرگ گُلَش وا می شد عالم از یاس ترین عطر مسیحا می شد باغبان با همه آغوش پذیرایَش بود لحظه ی آمدنِ اُمِ اَبیهایش بود کیست این جلوه مگر عصمتِ کبریٰ دارد کیست این یاس که صد باغِ تماشا دارد کیست این چشمه که در دامنه دریا دارد به سرِ سینه یِ اَربابِ همه جا دارد تا که یکبار به چشمانِ پدر بابا گفت تا نَفَس داشت حسین بن علی زهرا گفت نظری کُن که سَری زیرِ قدمها داری بینِ منظومه ی خورشیدیِ دل جا داری زیرِ پا وسعتِ شش گوشه ی دنیا داری که سرِ دوشِ علمدارِ علی جا داری مثل فطرس شده آنکس که گدایَت شده است دلِ ما در به درِ کرب و بلایت شده است حیف از آن یاس که یک روزه بَرو بارَش سوخت دامنش دور زِ چشمانِ علمدارش سوخت پایِ پُر آبله اش با تنِ تبدارش سوخت از سرِ ناقه زمین خورد و دلِ زارش سوخت چشم وا کرد و به نیزه سرِ بابا را دید از همان فاصله یِ دور لبش را بوسید... حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دخترک خانواده ی زهراست پریوشی که غزل خوانِ مهربانی هاست سه ساله دخترک خانواده ی زهراست شب ولادت او روز مرگ نومیدی شروع لحظه ی تحویلِ سالِ خورشیدی شکوفه های بهاری مرید خنده ی او شکفتن گل مریم نوید خنده ی او چه انعکاسِ شگرفی نگاه او دارد از آسمان نگاهش ستاره می بارد نماز پنجره ها سمت کعبه ی چشمش حواس آینه ها پرت جذبه ی چشمش ستاره ها به رقیه سلام می کردند برای دیدن او ازدحام می کردند رجال اهل کهف، خواب ناز امشب را به پلک منتظر خود حرام می کردند زنان پاک سرشت قبیله ی مریم به احترام مقامش؛ قیام می کردند و شاعران علی دوست تمام جهان قصیده گفتن خود را تمام می کردند فرشته ها به قماتش دخیل می بندند فقیرهایِ بهشتی چه آبرومندند طواف قاصدکان گرد او تماشایی ست شکوه فاخر اعمال حج شیدایی ست به پای بوسیِ خاکش هزار سرو بلند بر آستانه ی گهواره سر فرود آرند چکیده شهد گل از غنچه ی تبسم او مسیر باد صبا کوچه ی تبسم او نسیم، شانه ی صبح حریر گیسویش عقاب قلب اباالفضل گیر گیسویش گلِ سرِ شب این کودک شکر شیرین ستاره هایِ درخشان خوشه ی پروین صدای گریه ی او شرح آیه های بهشت رسد ز پیرهنش عطر جانفزای بهشت نگاه فاطمی اش، باغ خاطرات حسین سرشک دیده ی او، باده ی حیات حسین عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد حسین ذوق کنان یاد مادرش افتاد به گریه گفت: غم از دیده ی ترم رفته نگاه کن چقدر او به مادرم رفته... وحید قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
آمدی نازترین یاس داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند قصه ی دیگری از یاس معطـر می خواند رخ مولود چـنان بـا رخ مـادر می خواند که پدر زیر لبی سوره ی کوثر می خواند خانه غوغا شده، انگار زمان برگشته نکند حضرت زهرا به جهان برگشته نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است عرض تبریک به ارباب برای همه است زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است به خدا خون علی در رگ این فاطمه است دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد تو که بالای سرت نور امامت داری جزء این طایفه ای دست کرامت داری محشری گشته به پا باز قیامت داری چون که بر دوش ابالفضل اقامت داری وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد آمدی نازترین یاس معطر باشی در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی آمدی چند بهاری گل اکبر باشی نفسی هم شده همبازی اصغر باشی باز لبخند بزن عشق خریدار تو است کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است تو که در دلبری از ما مثَل بابایی اسم بابا که می آری غزل بابایی چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی ساده، شیرین و صمیمی عسل بابایی دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت... مجید تال لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
دلم از عشق در به در شده است شب تنهایی ام سحر شده است می پرم تا مدینه بی پروا نوبت این شکسته پر شده است شعله های قدیمی یک عشق در وجودم چه بیشتر شده است خبر آمد که آمده از راه آنکه بر عشق برگ و بر شده است ملکی می دهد ندا که “حسین” مژده این بار هم پدر شده است صحن خشک دو چشمم امشب با قدم نو رسیده تر شده است دختری که قرار سینه ی ماست حرمش مکه و مدینه ی ماست دل ما و دل صنوبری ات سر ما و سریرِ سروری ات با دو دستت بیا هوایم کن آرزویم شده کبوتری ات پری خانه ی امام حسین دست ما و عطای کوثری ات زلف ما از ازل گره خورده به سر گوشه ای ز روسری ات به در خانه ات گدا هستم شده شغلم همیشه نوکری ات چِقَدَر شکل فاطمه هستی به فدای نگاه مادری ات آسمان پای مقدمت پا شد با قدومت مدینه غوغا شد هردو چشمت همیشه شیداتر هر یکی از یکیست دریاتر کسی مانند تو نیامده است مثل خالق همیشه یکتاتر اوج فهمت فراتر از درک است از عروجِ خیال بالاتر از تو گفتن چه کار دشواریست واژه در واژه ات معماتر بوده ارباب صاحب فرزند تو رسیدی شده است باباتر تو رسیدی و با وجودت شد خانه اش از بهشت زیباتر از دهانت “پدر” شنیدنی است چه قدر ناز تو خریدنی است چشم خود را همین که وا کردی همه جا را پر از صفا کردی با همین سنِّ کوچکت کارِ حضرت خضر و نوح را کردی غیر تو پرده دار عشق نبود سرّ عشق را بر ملا کردی با حضورت دل از همه بردی همه را مست و مبتلا کردی جای گریه “حسین” میگفتی بعد از آن عمه را صدا کردی لحظه ای بعد روی دوش عمو تو خودت را چه خوب جا کردی نذر تو یک سبد شکوفه و یاس شده هم بازی ات عمو “عباس” رونق بزم عرشیان شده ای حسرت اهل آسمان شده ای در زلالیِ چشم بابایت رود جاری و بیکران شده ای بانوی من درست می بینم ؟ چه شده اینهمه کمان شده ای؟ کاش می مُردم و نمی دیدم هدف سنگ شامیان شده ای سر بازار خنده می کردند خسته از دست این و آن شده ای طلب مرگ می کنی از بس دست و پا گیر کاروان شده ای کنج ویرانه پر زدی رفتی بوسه بر زخم سر زدی رفتی محمد حسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹