eitaa logo
حدیث اشک
7.1هزار دنبال‌کننده
46 عکس
86 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بعلیًّ بعلیًّ خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود بهترین آینه ی عالی اعلیٰ..،حیدر انبیا را به خداوند رسانده است علی ذکر توحیدی موسی و مسیحا؛ حیدر مرتضی مطمئِناً بوده سراپا احمد مصطفی مطمئِناً بوده سراپا حیدر فضّه و قنبر این طایفه بودن..،عشق است ما که هستیم مگر؟! نوکر زهرا_حیدر خانه ی اهل تشیُّع،نجف اشرف اوست کاش باشیم شبی منزلِ باباحیدر عبد خاطی به کجا جز در مولا برود آخرین ملجا درماندگی ما..،حیدر هر زمان در زده ام،در به رویم باز شده بخدا رد ننموده است گدا را حیدر زیر قرآنِ علی رنگ خدا می گیریم سایبان سر ما در شب احیا..،حیدر بَه..،چه خوب است اگر موقعِ قرآن به سرم برگه ی بندگی ام را کُند امضا حیدر بعلیًّ بعلیًّ بعلیًّ بعلی.. این قسم رمز نجات است..،به مولاحیدر تا خداوند گناهان تو را پاک کند صد و ده بار شبِ قدر بگو: یا حیدر بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه تنهای پر از زخم ای که سی سال تو با درد مدارا کردی روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی ماه تنهای پر از زخم، پس از مادرمان کس نفهمید که با چاه چه نجوا کردی تو از آن روز که مسمار به پهلوش گرفت سر خود را به دم تیغ مهیا کردی خنده ی آن زن ملعونه تو را کشت نه تیغ بعد ها راز دل خویش هویدا کردی خنده ی اولی و دومی و قنفذ را بارها در گذر کوچه تماشا کردی سرت از تیغ شکست و دلت از ضرب قلاف فرق سر را شبیه پهلوی زهرا کردی حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بِعَلیٍّ الٰهی اَلْعَفو باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید،از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی نکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد،به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم،بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد @hadithashk
در رفعت آسمان سهیم است علی  عرشیست که در زمین مقیم است علی  با آن‌همه شوکتش شگفتا که چنین  همبازی کودك یتیم است علی معنی رحمان و رحیم است علی  هم مالک آن یوم عظیم است علی  فرمود نبی راه علی راه خداست  یعنی که صراط مستقیم است علی دنبال دلم به هر طرف رو کردم  افسوس همیشه بی هدف رو کردم  دیدم همه عالم به دلم رو آورد  وقتی که به ایوان نجف رو کردم هستی هر آن‌چه هست از هست علیست عرش است ولی خانه‌ی دربست علیست نعلینش اگر چه وصله دار است ولی رزق همه کائنات در دست علیست در معرکه هیبت ِ علی غوغا بود از میمنه تا میسره او پیدا بود از شیوه‌ی جنگاوری‌اش هیچ نپرس یک عمر دهان ذوالفقارش وا بود دل لحظه به لحظه بارها گفت علی آرام شدم دوباره تا گفت علی در کنج حرم خدا خدا می‌گفتم دیدم به خدا خود خدا گفت علی دیدار علیست آخر تقدیرم با آرزوی جمال او میمیرم هرگاه بخواهم به علی فکر کنم پا میشوم و زود وضو میگیرم مردی که تمام دین و ایمان بوده ماهیّت آیه‌های قرآن بوده مظلومیتش را بنگر بعد از او گفتند مگر علی مسلمان بوده ؟ @hadithashk
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت سوزانده بود زهر علی را در این دو روز پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت چون بچه‌های فاطمه بر گِرد بسترند او رفت سر به زیر و سرش را به در گذاشت ام‌البنین به شانه‌ی او گریه می‌کند از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت آمد صدای زخمی مولا ؛ تو هم بیا لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من آتش به سینه‌اش ، نفَسی شعله‌ور گذاشت.... کف را به آب برد و نهیبی به آب زد آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم خم شد به روی مشک قدم در گذر گذاشت نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت تیری که کُشت اهل حرم را  رُباب را تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت یک نانجیب تیغ به کتفش زد و گذشت یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت زینب دوید و دخترکان را به خیمه بُرد وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت زخمِ سه‌شعبه‌ای که عمو را به مَشک دوخت نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت از آن به بعد جای عموجان و شانه‌اش سر رویِ سنگ  دخترکی دربه‌در گذاشت..‌ @hadithashk
خدای من آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده شدن جامانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دست تسلیم منِ غم زده بالا مانده هیچ کس واسطه ی بنده ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه ی زندگی ام حاصل لطف مهدی است تازه آقایی او در صف عقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشم بد وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوان علی بر دل غم زده ام، شوق تماشا مانده آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبداله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده تقدیم به شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده ( سیدابراهیم) آهای آهای جوونا مهربونای این شهر میخام بگم براتون از آدمای این شهر آی اونایی که دارید ‏تو چشماتون ستاره ‏میخام منم براتون ‏قصه بگم دوباره یه روزی اون دور دورا یه دختر ی دردونه بازی میکرد تو حیاط بی دغدغه تو خونه بعد اذون که میشد ‏هی می پرید به هرسو ‏منتظر بابا ش بود ‏که در واشه بیاد تو یه روزی از اون روزا ‏موهاشو خوب شونه زد ‏سرِ وا کردن در ‏با دادشش چونه زد ‏ میگفت مامان نمیخام ‏ با علی دعوا کنم ‏ امروز میخام من برم ‏ در واسش وا کنم ‏ اذونو گفته بودند ‏نهارم آماده بود ‏پای سماور چای ‏مامانم ایستاده بود ‏ تو دستای همسرش ‏ چای و نبات و هِل بود بابا اومد به خونه ‏ولی کمی کِسِل بود نشست و گفت عده ای دوباره حقه کردند دور حریم عشقو نامردا حلقه کردند میگفت باید با دوستام ‏بریم به جنگ دشمن ‏نباد بزاریم پاشون ‏وا بشه سمت میهن مامان ساکو بست وگفت ‏اینم ببر نیازه ‏اشکاش و پاک میکردو ‏میگفت مال پیازه ‏ بابا که میخواست بره ‏ دختر خودش رو لوس کرد ‏ با پسرش دست دادو ‏ دخترکش رو بوس کرد ‏رفت و صدایی برخاست ‏بابایی زودی برگرد ‏پشت سر و نگاه کرد ‏خندیدو بای بای میکرد ‏ مامان کنار بچه اش ‏ نقاشی شو رنگ میزد ‏ با سر میرفت رو گوشی ‏ تا که گوشی زنگ میزد ‏الو الو مصطفی ‏دلم پوسید کی میای ‏دو ماهی شد که رفتی ‏میشه بگید کی میای ‏ بابا که گفت یه مقدار ‏ از کارا رو زمینه ‏ دوباره کوهی از غم ‏ روی دلش میشینه ‏مامان برا بچه هاش ‏با غم و غصه میگفت ‏ اشکاشو پاک میکرد و ‏براشون قصه میگفت ‏ آی قصه قصه قصه ‏ نون وپنیر و پونه ‏ گریه نکن دخترم ‏ بابا میاد به خونه ‏یه روز که رفت مدرسه ‏قبل کلاس آخر ‏صدا زدن ، فاطمه ‏پاشو بیا تو دفتر ‏ مدیر و کادر دفتر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانباز مدافع حرم حاج امیر حسین حاجی نصیری یادم میاد قدیما، رو طاقچه خونمون یه قاب عکس خوشکل از بابای مهربون بابای پهلونم قوی و کشتی گیره ‏روی تشک حریفو ، همیشه زیر میگیره اونی که تو زندگی ، بازی سختیو داشت ولی میون مردم ، مرام تختیو داشت چند تا رفیق بودن که ، باهم روزایی داشتن تو هر چی دست می بردن ، خدایی گل می کاشتن محمد و مصطفی ، مجتبی و عفتی خیلی صمیمی بودن ، رفیقای هیئتی اینقد واسم عزیزن ، اون رفقاش که نگو هر کدومو میدیدم ، بهش میگفتم عمو تا که خبر رسید از ، وقایع سوریه تو چشماشون پیدا بود ، چه شوق پرشوریه گفته بودن نمیرن ، به زودیای زود که نمیدونید باباهم ، دل تو دلش نبود که بابام برای بی بی ، ارادت خاصی داشت واسه همین اسممو ، همنام بی بی گذاشت میخاس رو خاک نیفته ، حافظ این علم شد ما رو گذاشت و رفت و ، کبوتر حرم شد ذلت و هرگز نخواست ، به زیر سقف سازش چه آتیشی به دین زد ، جنایتای داعش تو قلبای سیاشون ، نور سفید نداشتن میگفت که اونها کم از ، شمر ویزید نداشتن حالا دیگه رفیقاش ، میومدن از سفر مثل گل شکسته ، شقایقای پرپر بابایی که بهشتو ، فقط در اونجا میدید کنار حاج قاسم ِ ، مقاومت میجنگید ولی یه روز حریفش ، میون باد و طوفان زدن زمین تختیو ، رو خاکای خانطومان بابا منم شبیه ، اقاقیای سر دشت یه لحظه پر کشیدتا، سمت بهشتو برگشت با اینکه تو پیکرش ، نه جونی بود نه هوشی حاجی صداش بلند شد ، حاج اسماعیل به گوشی بابام که دید عناد و ، بازی روزگارو پشت بی سیم هوار زد ، شخم بزنین اینجارو بعد همون ماجرا ، اون پهلون خسته اومد تو میدون شهر ، با بالهای شکسته تو چشممون بزرگ شد، بابای لاکچری مون مدال جانبازی داشت ، بابای ویلچری مون نسیم صبح جمعه ، شونه میزد به موهام گریه میکرد با بابا ، بالا سر عموهام امون ز طعنه ها و ، زخم زبون مردم تو شهر کسی نداره ، حرمت نون گندم یکی دل مامانو ، شکست و توش غصه کاشت چقدر مگه پول میدن ، ارزش این درد وداشت نمیدونم بعضیا ، دیگه چرا دل پُرن همونهایی که نونو ، به نرخ روز میخورن بابا میگفت برا تو ، اینجا شبیه جنگه یه وقت نشه کمیتِ ، ارادتت بلنگه کی گفته هر کی داره ، پینه به سر زاهده به بد یا خوب ماها، خدا خودش شاهده حالا دیگه معنی ، حرف بابا روشنه خودی به جای دشمن، بابامونو میزنه درسته که رفیقاش ، داعش و راه ندادن ولی تو این مملکت ، داعشیا زیا ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خلوت افلاکیان جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پناه مجتبی، در ظلّ زین‌العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرن‌ها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز داغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسوپریشان‌اند در این آستان شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بی‌نشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اش ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع  محمد جواد غفورزاد لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بقیع حتّي بدون صحن و گنبد هم صفا دارد اين خاك غير از بوي غم بوي خُـدا دارد مُشتي از آن را چند سال قبل بـو كردم ديدم كه عـطري مـثـل خاك كـربلا دارد گرچه تبرِك جُستن از اين خاك ممنوع است حتّي غُبـارش هم درونِ خـود شفا دارد با اينكه از چشم تمام خلق ناپيداست از جنس نور اين آستان صحن و سرا دارد آري اگر خورشيد بر دارد كُلاه از سر از فرط نورانيّت اين صحـن ، جا دارد جايي كه در آن چار تا معصوم مدفونند حـدّ اقل در حـدّ عـرشِ حـق ، بها دارد دارد هرآنچه این زمین از خیر و از برکت بي شُبهه از دستِ امام مُجتبي دارد اينجا چقدر آدم به يـادِ حضرت سجّاد حال مُناجات و تـضـرّع در دعا دارد باافتخار اين خاك در هر لحظه مي گويد: مثل امام باقر من را كُجـا دارد ؟ بايد كه اينجا فِقهِ ناب جعفري آموخت اينجا تَشـيُّع قيمتي بيش از طلا دارد اصلاً بقيع اين حالت زار و پريشان را از شرم قـبرِ حضرتِ خيرُ النّسا دارد با بودن أمّ البنين اينجا ، دَمِ مغرب بی روضه ي عبّاس هم چشمم بُكا دارد از روضه ي بازوي زهرا رد شدم امّـا اشـك همه بـوي دو تا دستِ جُدا دارد عبّاس،عبّاس است چه با دست چه بي دست هر طور باشد او ادب دارد ، وفا دارد  محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باران غم باران غم می بارد از چشم تر من خون می چکد از چشمه های کوثر من هر شب سر سجاده `آه” آشنایی رد می شود از کوچه های حنجر من بوی بقیع و بوی خاک و بوی غربت پیچیده بین برگ های دفتر من از غربت آئینه ها آتش گرفتم حتی نمانده چیزی از خاکستر من ای کاش زائر،نه،کبوتر بودم امروز تا لااقل یک سایبان می شد،پر من حتی مجال گریه ی کوتاه هم نیست از بس نگهبان ریخته دور و بر من هُل داد پیش چشم هایم مادرم را آوار شد انگار دنیا بر سر من یک لحظه داغ کوچه را احساس کردم روی زمین افتاد وقتی مادر من  بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بسم رب البقیع بسم رب البقیع ، به نام بقیع می نویسم من از مقام بقیع آسمان جلوه ای زِ عرش حق و.. عرش حق وسعت تمام بقیع جنّت از شوق بوسه بَر خاکش خم شده ، کرده احترام بقیع می زند جام غصه و غم را جبرئيل از غمش به کام بقیع می دهد خاتم النبیین از مرقدش صبح و شب سلام بقیع خوش به حال کبوتر عشقی که شده عاشقانه رام بقیع عاشقم عاشقِ سرا پا عشق عاشقِ عشقِ چار امام بقیع من غلامم ، غلام آل علی من غلامم ، همان غلام بقیع زخمی ام ، زخمی قبور بقیع زخمی ام ، خواهم التیام بقیع مست جام سینجلی هستم مست جام علی الدوام بقیع دست خالی نمی رَوَد زِ بَرش هرکسی شد گدای جام بقیع کی براند مرا زِ درگه خود اینچنین نیست ، در مرام بقیع شیعه ی مرتضی علی همه دم می نهد سر به زیر گام بقیع باید اصلاً به گور خود ببرد دشمنش فکر انهدام بقیع می رسد روزی از همین روزها یک نفر از پس قیام بقیع می رسد منتقم که با غضبش گیرد از دستِ کین ، زمام بقیع می کِشد ذوالفقار حیدر را قصد حمله ، چو از نیام بقیع گیرد او انتقام زهرا را بعد از آن گیرد انتقام بقیع هم و غمّش ولایت است و،اوست در پی حفظ انسجام بقیع کمر همتش که بسته شود می شود غرق اهتمام بقیع می کند او حرم بنا و سپس گنبدی را به روی بام بقیع چار حرم می شود بنا آنجا آن حرم های با دوام بقیع مسجدی در بقیع شود برپا نام آن مسجدالحرام بقیع ای خدا در ظهور منتقمش قسمتم کن شبی مقام بقیع قسمتم کن مَهِ صفر یاکه ده شبی از مَهِ صیام بقیع مثل مشهد که آرزو دارم خواهم از نذریِ طعام بقیع حاجتم خادمی صحنینش خادم زائران عام بقيع متخلص به «ملتمس» هستم شاعری مانده در کلام بقیع مجتبی دسترنج لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹