eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نقّاره وقتی به دست تو دلش را داد افتاد وقتی نگاه تو بر او افتاد،افتاد در حد یک انگور اشکش ریخت آن وقت در حد مِی جوشید و در ایجاد افتاد ماهی کوچک تُنگ را می خواست،اما در تور دریا ماهی آزاد افتاد انداخت خود را بر مُشبّک ها سرانجام صیدی که روزی در پی صیاد افتاد مُهر شفایش بود اشکی که به دامن از چشم های کور مادرزاد افتاد فواره روی پای خود برخاست از شوق از دیدنش نقّاره در فریاد افتاد می خواست تا یک بار دیگر خلق گردد شش روز پشت پنجره فولاد افتاد شش روز پشت پنجره فولاد آن وقت؛ یک عمر کنج صحن گوهرشاد افتاد  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ارباب ربانی ای مطرب مهتاب رو حرفی بزن، چیزی بگو زان شاه صاحب آبرو فخر سریر ارتضا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا تسبیح سبحانی رسید ارباب ربانی رسید ماه شبستانی رسید شمس‌الشموس، آقای ما سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای نجمه خاتون آفرین خورشید آوردی چنین موسی‌بن‌جعفر را ببین نامیده این مولود را سلطان‌علی‌موسی‌الرضا در عرش اقبال نبی‌ست در فرش اجلال نبی‌ست او عالم آل نبی‌ست تمثال ختم الانبیاء سلطان‌علی‌موسی‌الرضا شد این علیِ سومین مثل امیرالمومنین با مستمندان همنشین هم‌سفره می شد با گدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا گنبد طلایش دلبری کرده‌است از انس و پری دل می‌بری،‌دل‌‌می‌بری ای دلبر خیرالنساء سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای خانه‌ام آباد تو ذکر خدایم یاد تو از پنجره فولاد تو دارم امید یک شفا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا دل در حرم پابست شد در پای عشقت پست شد نقاره خانه مست شد از آسمان آمد صدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا من آهوی سرگشته ام بی تاب‌ و‌ مضطر گشته ام سائل به این در گشته ام یا ضامن آهو، الا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا ای که به دعبل از کرم دادی عبا، صدها دِرَم بر من که عبد این درم از هر‌چه خواهی کن عطا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا از آب سقاخانه ات خوردم شدم دیوانه ات من از در میخانه ات دارم امید کربلا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا در شادی‌ام غم می رسد آوای ماتم می رسد کم‌کم محرم می رسد ماه حسین سرجدا سلطان‌علی‌موسی‌الرضا گودال مالامال شد جسم حسین پامال شد باز عمه ات بی حال شد سر رفت روی نیزه ها سلطان‌علی‌موسی‌الرضا  امیر_ عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امام رضا دارم حرفِ من حرف دلای بی کَسه یه امام رضا دارم واسم بَسه میدونم صدام به آقام میرسه یه امام رضا دارم واسم بسه من همون کبوترم که جا نداشت لونه حتی رویِ شاخه‌ها نداشت هیچ نگاهی آب و دونم نمیداد مثل هر غریبه آشنا نداشت حالا اما عمریه رو گنبدام بچه ی محله ی امام رضام دنیا بی صحن و رواقش قفسه یه امام رضا دارم برام بسه حرف دل من حرف دلای بی کسه یه امام رضا دارم برام بسه حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
امشب که خدا با تو نمایان شده آقا انگار دلم تازه مسلمان شده آقا از یاد بَرَد نامِ بهشتِ اَبَدی را هرکس که دِلَش اهلِ خراسان شده آقا هرکس که رسیده است به جایی و مقامی  از خاکِ درِ خانه‌یِ سلطان شده آقا باید بنویسند که گنجینه‌یِ عرشیم در سینه‌ی ماعشقِ تو پنهان شده آقا فهمیده‌ام از هِیمَنه‌یِ نورِ حضورت با دیدنِ تو فاطمه خندان شده آقا من را بِبَر از خانه به میخانه ، تَرَم کن دستی سرِ گیسو زده دیوانه ترم کن لبخند بزن تا که ببینند رضا را آیاتِ جَمالی و جَلالیِ خدا را لبخند بزن تا که بِبینَند حُسینی تا با تو حَسَن جِلوه کُنَد اَرض و سَما را لبخند بزن تا همه در کیشِ تو آیند تا شهر حُسینیه کُنَد صومِعه‌ها را باید که شبِ آمدنت باز بگویند تقوایِ تو را ، زُهدِ تو را ، شوقِ دعا را بوی تو زِ پیراهنِ یوسف گذری کرد بخشید به چشمِ ترِ یعقوب شفا را ای آب و هوای دل من با حرمت گرم ای نازِ نفسهای خداوند دَمَت گرم شیرین تر از این شیوه‌ی غارتگری‌ات نیست فریاد که دِلخواه تَر از دلبری‌ات نیست یک عمر هلاکِ تو و این جذبه‌ی عشقیم خاکِ تو سَرَم باد که چون سَروَری‌ات نیست حتما به علی رفته‌ای اینقدر شگفتی کَس نیست ، گرفتارِ دَمِ حیدری‌ات نیست ای معجزه‌ی دامنِ زهرا زِ نگاهت پیداست دِلی همچو دلِ مادری‌ات نیست هنگام حدیث است بخوان سلسلهالعشق تا خلق نویسند : تکی ، دیگری‌ات نیست من آمده‌ام سُجده کنم اوج بگیرم گفتند که جانبخش تر از پادَری‌ات نیست صد شکر خدا صحنِ گوهرشاد به ما داد ما بی کَس و او پنجره فولاد به ما داد سوگند سَرِ کعبه به دامانِ تو باشد صد چِله دلِ قبله چراغان تو باشد من بچه‌ی آهویم و دنبالِ تو هستم آقا به دلم حق بده حیرانِ تو باشد این خِطه اگر سبز و بلند است و خدایی اصلا نه عجیب است که ایرانِ تو باشد جبریل اگر بال و پَرش سایه‌ی عرش است بر رویِ سَرَش سایه‌یِ ایوانِ تو باشد بیچاره بهشت است که هر شامِ تولد  حیرانِ چراغانِ خیابانِ تو باشد امشب سرِ سال است بده خرجی ما را ای شاه براتِ بقیع و کرببلا را ما درد نهانی و تو آن لطف عیانی ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم ما را نَتِکانی ، نَتِکانی ، نَتِکانی ما نیز سفارش شده‌ی فاطمه هستیم خواهی بِکُش اما درِ دیگر نَکِشانی ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند ما را به سرِ سفره ی غیری نَنشانی گیسوی من از غصه‌ی‌تان پیر شد آقا کو کرببلا و نجفم ، دیر شد آقا حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
پنجره فولاد رضا حرف ها گفتیم با پنجره فولاد رضا بغض ها ترکیده در صحن گوهرشاد رضا نیمه شبها تا سحر خیره به گنبد بوده ام پر گناه و خیره سر خیره به گنبد بوده ام بی خیال از کل غم ها عاری از محنت شدم تا که از باب الجوادت وارد صحنت شدم آمدم تا که مرا از درد درمانم کنی یا مرا آهو کنی صید بیابانم کنی آمدم با خود تلنبار گناه آورده ام دست خالی نیستم ، بار گنار آورده ام آمدم از من بگیری ، باز بر عکس همه م خالی از بار گناهم که غرق ماتم ام باز هم با روسپیدی از حریمت میروم باز هم دلخوش به دستان کریمت میروم از خوشی های جهان غم را از آقا خواستم رزق شبهای محرم را از آقا خواستم امیر فرخنده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عشق تو مردن از عشق تو آداب نمیخواهد که رجز و لشگر و القاب نمیخواهد که تو اراده کنی عالم همه در چنته ی توست پسر فاطمه اصحاب نمیخواهد که با نسیمی همه ی کوفه شود ویرانه آه...از سینه ی بی تاب نمیخواهد که کوفیان معنی این حرف مرا درک کنید تشنه کام است ولی آب نمیخواهد که او خودش پشت و پناه است همه عالم را یاری از جیره خور ارباب نمیخواهد که هر که دل داده به تو روز و شب اش هست یکی مست و دل داده ی تو خواب نمیخواهد که با وجود تو که مصباح هدایت هستی این جهان منت مهتاب نمیخواهد که صید یک ماهی در حال تلظی دیگر قدرت جنگی و قلاب نمیخواهد که محسن صرامی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
محب فاطمه از آسمان دو دستش عقاب جمع کند و با بلندی ایوان سحاب جمع کند نه اینکه با نظرش ذره آفتاب شود که دور ذره هزار آفتاب جمع کند اگر زمین خدا گرد گشته ،واجب بود که پای خود جلوی بوتراب جمع کند کدام مزرعه چون مضجع علیست؟ که دل در آن گناه بریزد ثواب جمع کند فشار دور ضریحش عرق گرفت ، که او ز خار هم بتواند گلاب جمع کند چنان قوی ست حساب علی که ممکن نیست محب فاطمه را با عذاب جمع کند  محمد رضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
غبار نجف برای جنت و دوزخ نمی کنم اصرار بهشت بی تو عذابی ست تحت الانهار مسیح زنده کند مرده را ،تعجب نیست!! چرا که مدح تو هر خفته را کند بیدار خدا به شکل تو خود را به خلق ظاهر کرد خدایی تو ازین رو نمی شود انکار بیا نشان بده تا خصم زهره آب کند شتاب تیغ خودت را به لحظه ی پیکار چگونه؟ کَنده ای آن درب خیبری را که در استواری خود کم ندارد از دیوار کسی که منکر اعجاز رد شمس تو شد چه ساده رد شده از این مقوله ی دشوار چه سجده ها که نکردم به سمت ایوانت همیشه ذره کند عجز خویش را اظهار کمی غبار نجف را به عاشقان برسان که در هوای تو باشد جنون مان بسیار شراب عشق تو را خوردم و به زاهد ها تقیّه کردم و گفتم نمی کنم تکرار به لطف چشم تو امید دارم ای ساقی اگرچه کرده دلم بر گناه خود اصرار ز شیرِ پاک گرفتم زَر ولایت را به اختیار کشیدی مرا درین اجبار بیا و خرده کلاف مرا بخر اقا که شرمگین نشود عاشقت سر بازار به روی دارِعلی رند گونه باید رفت شبیه اشک پر از شوق میثم تمار تولدِ منِ دیوانه لحظه ی مرگ است فمن یمت یرنی علتی برین گفتار علی اصغر یزدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
روسیاهم حلقه بسته اشک در چشمم ببین حالِ مرا بد زمین خوردم، شکسته باز هم بال و پرم روی دوشم مانده کوه معصیت کاری بکن روسیاهم، خسته ام آقا گذشت آب از سرم با همان دستی که دستم را گرفتی، باز هم دردهایم را چه بی منّت مداوا میکنی خوب می فهمم که داری با منِ بی آبرو راه می آیی و با لطفت مدارا میکنی استجابت کردی و هرگز نگفتی بعد از این کمترش کن! خسته ام از خیلِ حاجت های تو بیخیالِ هر که دورم زد، تو قیدم را نزن تا ابد گرم است پشتم به محبّت های تو سر به زانو، تکیه بر دیوار، با حالی عجیب خسته از رنگ و ریا و غفلتِ دور و برَم یادِ لحظاتی که دستم را کشیدم بر ضریح می نشینم گوشه ای آرام؛ دلتنگِ حرم نیمه شب من بودم و شش گوشه ات یادش بخیر با زیارتنامه ات قول و قراری داشتم قسمتم کن...کاش برگردد...چه کردم با خودم؟! «یاد ایامی که در گلشن بهاری داشتم» روضه خوان میگفت اینجایی که هستی کربلاست غربتِ این جمله اش قلب مرا ویرانه کرد در دو راهیِ عجیبی مانده بودم غرقِ اشک روی گنبد، حرکتِ پرچم مرا دیوانه کرد یک طرف شاهِ کرَم آن سو علمدار و علَم ناله های ألعطش در گوش ِ من جان میگرفت شیرخواره گوشۂ گهواره دیگر نا نداشت لااقل محض ِ رقیه(س) کاش باران میگرفت! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
نبود معرفت در اشک‌هایم قدّ یک ارزن نبود نور خود را پخش کردی؛ چشم من روشن نبود در جواب ناله‌ی جانسوزِ «هَل مِن ناصرت» با خودم گفتم که روی صحبتش با من نبود بندِ دنیا و تعلق‌هاش، پایم را شکست باز شد راه حرم؛ پای حرم رفتن نبود من شلوغش کرده‌ام با جمله‌ی «جا مانده‌ام» اشتیاقِ کربلایت در سرم اصلاً نبود روضه‌خوان «گودال» خواند و اشک من جاری نشد کاشکی در روضه‌های تو دلم نشکن نبود احترامِ خویش را باید نگه می‌داشتم زشتیِ اعمال من در شأن سینه‌زن نبود هر چه را که کاشتم بر باد دادم با گناه هیچ کس اندازه‌ی من با خودم دشمن نبود روضه‌خوانت می‌شوم تا باز هم پاکم کنی بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود نیزه‌زارِ پیکرت یکباره حاصل‌خیز شد آنقدر که روی آن جای سرِ سوزن نبود ... رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حجره درون حجره ی دربسته گشته ما منم بابا بیا یکدم تماشاکن به خاک افتادم بابا منی که دائما هستم به فکر رافت وبخشش ولیکن همسرم بوده به فکر کشتنم بابا صدایم در نمی آید ز سوز زهرو بی آبی نباشد جوهری دیگر به مادر گفتنم بابا زظلم همسرِبی مهربانم،لحظه ای بنگر میان حجره ی دربسته دست وپا زنم بابا غریب الغربایی و غریبی چون حسین و،من برایت چون علیِ اکبری درگلشنم بابا برای بردن جسمم عبالازم نمی باشد نشد دیگر ز هم پاشیده اعضای تنم بابا می اندازند جسمم را روی خاک زمین امّا نباشد دست این وآن دگر پیراهنم بابا اگرچه پای کوبی کرده اند از داغ من امّا نگردد زیرو رو جسمم به پای دشمنم بابا محمود اسدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ستم در دست تو عیار کرم می شود زیاد در سایه سار اسم تو کم می شود زیاد نوبت به گفتن از سر زلفت که می شود بی شک شهید اهل قلم می شود زیاد مثل نَفَس برای رضایی که بی گمان در بازدم علاقه به دم می شود زیاد در مٙسلٙک جواد اگر قول جود رفت وقت وفای وعده رقم می شود زیاد باب الجواد چیست که در بین زائران آن جا که می رسند قسم می شود زیاد باب الجواد چیست که هر کس از آن گذشت در چشم هاش شوق حرم می شود زیاد من مانده ام که مثل تو در بین اهل بیت از زن چرا به مرد ستم می شود زیاد؟ در چشم سرمه ایِ گُهَرشاد دم به دم شادی افول کرده و غم می شود زیاد وقتی که اُمِّ رذل تأسّی به جعده کرد در فکر او علاقه به سم می شود زیاد حالا مسیر روضه به جایی رسیده که؛ پیش امام چار قدم می شود زیاد گودال نیست حجره اش،اما به پیکرش از ضرب تیر و نیزه وَرَم می شود زیاد گاهی شبیه اکبر و چون قاسم اینچنین؛ هم می شود خلاصه و هم می شود زیاد مهدی رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زهری آمد ای که بر جودت سلیمان نبی رو می زند روبروی گنبد تو نوح زانو می زند صحن و ایوان تو را جبرییل جارو می زند شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می زند بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است ذکر مظلومیّتت در شهر پر آوازه شد در جوانی رشته ی عمر تو بی شیرازه شد زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد زخم های کهنه ی آل پیمبر تازه شد باز یا رب بی وفایی زنی در اهل بیت روضه های مجتبی و زهر همسر، اهل بیت زهر گاهی چند سالی با جگر سر می کند رفته رفته مرغ روحت را کبوتر می کند گاه زهری در جگرها کار خنجر می کند قلب ها را پاره و جان را مکدّر می کند در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد مثل جدّت، لحظه ی آخر تو را لب تشنه کرد مثل جدّت، لحظه ی آخر تنت بی تاب شد تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد آب هم چون کربلا در خانه ات نایاب شد ذکر لبهایت”علی این تشنه را دریاب” شد وقت مردن،جرعه آبی بر جگرها خوشتر است آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است همچو بسمل! وای بر من، می زدی تو دست و پا هلهله می کرد دشمن، می زدی تو دست و پا در سرای خویش اصلان، می زدی تو دست و پا بشکند دستان آن زن، می زدی تو دست و پا ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند پیکرت را روی بام خانه ات انداختند سایه سار پیکرت، بال کبوترهای شهر گریه کن های غمت، چشمان مادرهای شهر سینه زن های شما دستان خواهرهای شهر پیکر تو دفن شد مانند پیکرهای شهر کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند داغ یک سینه زنی در سینه ی افلاک ماند امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ناله ها مردم و هنگام جان دادن کسی با من نبود حجره ام دربسته بود و خانه ام ایمن نبود هادی ام را هم به سختی زیر لب دادم ندا قدرتی دیگر برای این صدا کردن نبود من بحال مرگ بودم قاتلم در شور و شوق انتظاری بیش از این از جانب دشمن نبود دست وپا تا می زدم رقاصه ای کِل می کشید آرزوی دیگری آن لحظه جز مردن نبود ناله های غربتم در هلهله جوهر نداشت خانه تاریک و سردم مأمن ماندن نبود آب می جستم مگر قدری کنم رفع عطش آب بود و جرعه ای از آن نصیب من نبود شکر می کردم خدا را تشنه ام مثل حسین نیزه ای اما به حلقم وقت جان کندن نبود سینه ام از چکمه های قاتلم سنگین نشد خنجری بالا سرم هنگام جان دادن نبود کاش یک خواهر برای غربتم می ریخت اشک خنده کن بسیار بود و گریه کن اصلا نبود خواهری را یادم آمد در میان قتلگاه محرمی دیگر برای عمه را بردن نبود پیکرم را با جسارت روی بام خانه برد سایه بال کبوتر بود و جان در تن نبود این جوانی را نثار عمر زهرا می کنم گرچه در باغ و بهارم فصل گل چیدن نبود غصه پهلو شکسته این جوان را پیر کرد چاره ای دیگر در این ماتم بجز رفتن نبود زود رفتم تا که زود آید امام منتقم نیتی دیگر به غیر از یار او بودن نبود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قرارِ قلب خاطـرات من از رضـا این است سفره ای که همیشه رنگین است حُـبِّ سلطان اصالت دین است سرنوشت غـلامْ شیـرین است این دعـ‌ــا بی قرار آمـین است به فـدایِ جـواد او جـانم السَّلامْ ای قرارِ قلب وجود ای خـداوند از شما خـشنود هردلی شد به نامتان مسعود حـق کـند دشمن تو را نابود دارم عشقـَت میان تار و پود من غلام جــــــوادِ سلطانم تو نداری نظـیر و همـتایی ردِّ پای عـلی و زهـرایی نَفَس نابِ تو مسیحایی وارث اشک و آه مـولایی کُنج حجره غریب و تنهایی روضه هایی عجیب می خوانم مَحـْرمت خانه را جهنـّم کرد همسرت سینه را پراز غم کرد خون به قـلب تمام عالَم کرد قصّه یِ مجـتبی مجسّم کرد هرچه جُعده نمود اوهَمْ کرد چه کند اُمّ‌‌ِ فضل!!!....حـیرانم شد جواب محبّت تو عذاب سوختی مثل جَدَّت امّا آب..... نَرسید وُ شده دلِ بی تاب... روضه خوانِ حسین و طفل رباب دست و پا می زنی چُنان ارباب یاد گـودال وُ سـم‌ِّ اسبانم تـَهِ گـودال هر کسی آمد ضربه ای بر غریب مادر زد خنجر و تیر و نیزه... مشت و لگد پیرمـردی عصا زده مـُمْـتد غصّه یِ عمّه زینبت بی حـد از غـمِ شاه تشنـه گـریانم دَمِ آخر که می شوی بی حال روضه خوانی به یاد قدِّ هلال روضه یعنی حسین در گودال آتش و معجـر و موی اطفال پیکـر بی سری که شد پامال ندبه خوان روی نیـزه قـرآنم حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جود و عطا سلام معنیِ توحید یا امام جواد سلام مَاْمَنِ امیّد یا امام جواد مدینه نور گرفت از جمال زیبایت تویی عشیره‌ی خورشید یا امام جواد گدا گرسنه نخوابید در مدینه شبی ز بسکه جود و عطا دید یا امام جواد تمام شهر درِ خانه‌ات دخیل شدند همین‌که نام تو پیچید یا امام جواد مدینه خشک نبود و، همیشه باران هم به ربنای تو بارید یا امام جواد تمام جود و عطا را از اول خلقت خدا به نام تو بخشید یا امام جواد نقاب چهره‌ی تو لحظه‌ای کنار کشید به عرش نور تو تابید یا امام جواد به علمِ کودکیت دشمن تو ایمان داشت سؤال از تو که پرسید یا امام جواد بمیرد آنکه به سن جوانی از رهِ کین بساط عمرِ تو برچید یا امام جواد تمام جسم تو از گریه‌ی جگر خون شد ز هم درونِ تو پاشید یا امام جواد تو زهر خوردی و پشت در ام‌الفضل به حال و روز تو خندید یا امام جواد رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جوانِ رضا عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید به پریشان شدن بال و پرش خندیدند درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین همگی جمع شدند دور سرش خندیدند یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد بر نفسهای بدون اثرش خندیدند زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند دست پا می زند و نیست کنارش پدری تا ببیند به عزای پسرش خندیدند کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود لشگری دور تن مختصرش خندیدند هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی... عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بی قرار لطفِ یزدان به من ُو ایل و تبارم کم نیست بهتر از تو به خدا در هـمه یِ عالَم نیست تو جـوادی و منم سائـل دربار شما سفره انداخته باشی عـددی حاتم نیست همه یِ هستیِ سلطانِ خراسان به خدا... هر که از عشـقِ شما دم نزند آدم نیست کاظـمینی شدنم راه حسیـنی شدن است ذرّه ای فـرق مـیان تو و اربابـم نیست سنگ عشقت به روی سینه اگر می کوبم روز محشر به خدا جز تو کسی پشتم نیست بی قرار حـَرمت هـستم و می دانم که... تا نخواهد پدرت حکم حـرم محکم نیست کـربلا می روم از صحـنِ تو انشاءالله می زنم در حَرمت جار که دلدارم نیست حسین ایمانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ایهاالجواد تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از حداکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حداقل ، فقیر از دیگران اگر چه شنیده کرم ، ولی دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر (( دارایی کریم به منزل نمی رسد ))* درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر  مجتبی خرسندی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تو زخم دیده ای برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش تو زخم دیده ای پر خود بر زمین مکش ای مادری تر از همه کم دست و پا بزن پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش بر تار گیسوان تو جای لب رضاست این گیسوی مطهر خود بر زمین مکش اسباب رقص و شادی زن ها شدی چرا صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش اینان ز دست و پا زدنت کیف می کنند طاقت بیار و پبکر خود بر زمین مکش بر روی نازنین لب تو خاک و خون نشست پس آیه های کوثر خود بر زمین مکش شکر خدا که نیست تماشا کند رضا گوید دو دیده ی تر خود بر زمین مکش در کربلا پدر به پسر التماس کرد برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش بس کن حسین آبروی خویش را مبر زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش کار عباست بردن این جسم زینبا با گوشه های معجر خود بر زمین مکش  قاسم نعمتی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
در پناه تو ماییم در پناه تو یا حضرت جواد محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد قربان روی ماه تو یا حضرت جواد ما زنده از عطای جوادالائمه ایم یک عمر خاک پای جوادالائمه ایم هر کس که خاک پای تو شد سرفراز شد از منت عطای همه بی نیاز شد حرزت در این زمانه ی غم چاره ساز شد گفتیم یا جواد و در بسته باز شد غیر از جواد واژه ای اندازه ی تو نیست لطفی شبیه لطف پر اوازه ی تو نیست بر این دل شکسته ام ای جان نگاه کن ماییم و این زمانه ی بحران نگاه کن بر حال روزگار پریشان نگاه کن اقا به جان شاه خراسان نگاه کن ای مرهم همیشگی خسته جانی ام لطفی نداشت بی کرمت زندگانی ام ای در شکوه نام تو درمان درد ها سر میرسد کنار تو کتمان دردها هرچند بر دلم زده باران دردها درمان اگر تویی که به قربان دردها اقا تمام زندگی ام زیر دین توست در دل همیشه حرف تو و کاظمین توست دست جواد خسته ی بخشش نمی شود وقت عطا معطل خواهش نمی شود اقام جز به نور ستایش نمی شود مدحش به صد کتاب نگارش نمی شود درمانده ایم و خنده ی مولا علاج ماست این اشک شوق در شب دنیا سراج ماست وقتی که غم به شانه سرازیر می شود حتی جوان ز زندگی اش سیر می شود در عنفوان زندگی اش پیر می شود لبخند دشمنان به دلش تیر می شود مثل پدر دلش به غریبی دچار شد زهرا زا داغ عمر کمش داغدار شد جان می دهد غریب ترین غریب ها دف می زنند دور سرش نانجیب ها افتاده بود و طاقت برخواستن نداشت جز خاک و خون نشانه ی دیگر به تن نداشت از بس که در غریبی خود دست و پا زده تنها و خسته جان نفسش بند امده می سوزد از عطش ولی ابش نمی دهند هستند اهل خانه،جوابش نمی دهند خون می چکد ز لعل لب اسمانی اش گویا خنک شده جگر یار جانی اش از خاک تا به بام تنش را کشیده اند حالا کبوتران خدا سر رسیده اند بی احترام شد بدن حجت خدا اما سرش نشانه نشد روی نیزه ها هرچند تا سه روز تنش افتاب خورد از نعل تازه کی بدنش خاک و اب خورد؟ هرچند خاک و خون ز لبانش جدا نشد دیگر به خیزران لب او اشنا نشد حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
قاتلت آشناست قاتلت آشناست واویلا همسرت بی وفاست واویلا بدنت تیر می‌کشد، یعنی مرگ بهرت شفاست واویلا خنده‌ی ام‌فضل ملعونه حاصل گریه‌هاست واویلا مثل زهرا به خاک افتادی در دلت غم به پاست واویلا آن کنیزی که می‌کنَد خنده چه قدَر بی حیاست واویلا فاطمه آمده به بالینت حال وقت عزاست واویلا این شب آخری به یاد حسین حجره‌ات کربلاست واویلا تشنه‌ی آب هستی ای مولا این اشاره به جاست واویلا تشنه‌ای که جدا شده سر او گل خیرالنساست واویلا روی خاک است با تنی عریان کفنش بوریاست واویلا بدنش زیر دست و پا و، سرش به روی نیزه‌هاست واویلا گریه‌های حزین یک خواهر از چه رو بی صداست واویلا نغمه‌ی یا بنی می‌آید این صدا آشناست واویلا چه قدَر تیر در بدن دارد به تنش کهنه پیروهن دارد   رضا باقریان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بدنت آب شد شد عطش غالب و از تو جگری باقی نیست بدنت آب شد ازتو اثری باقی نیست هی نفس می زدی و تشنه زمین می خوردی از تو ای جان رضا، بال و پری باقی نیست این همه هلهله را آه تو پاسخگو نیست بس کنیز آمده جای گذری باقی نیست همسرت هم به تو و العطشت می خندد هیچکس نیست کنارت نفری باقی نیست تا لب بام کشیدند تو را با صورت با چنین حال، برای تو سری باقی نیست  رضا رسول زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
صدای خنده ی کفتار زهری میان سینه ای بیمار میپیچید غم برگلویش چون طناب دار میپیچید یک آن تمام نظم عالم را بهم میریخت تا ناله اش در گنبد دوّار میپیچید از دردهایش کم نمیشد ذره ای حتی روی زمین حجره هر مقدار میپیچید یک سو صدای ناله ای جانسوز می آمد یک سو صدای خنده ی کفتار میپیچید روی شکم هرقدر پارا جابه جا میکرد طاقت نمی آورد و بالاجبار میپیچید لب تشنه جان داد و صدای `یَبنی المظلوم” با گریه های مادری هربار میپیچید هنگام برخورد سرش با پله های بام در گوش زهرا ضجه ی دیوار میپیچید دیوار گفتم داغ مادر را تداعی کرد جنگ میان آتش و در را تداعی کرد آمد فشاری استخوان سینه مو برداشت دستی رسید و چهره ی آیینه مو برداشت تا عرش زیر چکمه ی یک بی شرف افتاد در یک طرف افتاد مادر یک طرف افتاد این اتفاق تلخ را تاریخ میفهمد داغ درون سینه ها را میخ میفهمد عالیه رجبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عرش خدا می لرزد چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد دست و پا می زنی و در به رویت می بندد سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد اینچنین ناله نکن عرش خدا می لرزد در خراسان دلت قلب رضا می لرزد پسرت نیست سر از خاک تو را بردارد کمی از رنج غریبیِ شما بردارد از ترک های لبت درد عطش می بارد چقدر حجره به گودال شباهت دارد افتابت به لب بام تماشایی شد تا سه روز از بدنت خوب پذیرایی شد دل خورشید به تنهایی تان می سوزد چهره ات گفت که عمرت چه جوان می سوزد حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹