eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
رزق حلالِ فاطمی رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخورد هر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخورد با بدترین گناه، تفاوت نمی کند آن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخورد باید که شک کند به مسیرِ تقربش عاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخورد سگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمر از دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخورد خوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ای از پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخورد زاهد به زُهد محض به جایی نمی رسد دودِ چراغ اگر درِ این آستان نخورد شیعه نخوان هر آن که به نعمت قرین شد و... اندوهِ جیب خالیِ یک ناتوان نخورد هر دل که سوخت پای غریبی مرتضی جز مُهر عشقِ فاطمه، مُهر و نشان نخورد باید دروغ روضه بخوانیم، چاره چیست؟! خیرالنساء... سیلیِ نامحرمان نخورد وقتی که رنگ از رخ زردِ بتول رفت با صورتش به چوبه ی در، بی گمان نخورد ضربِ غلافِ قنفذ ملعون، به بازوی... حوریه ی امیر عرب، آن زمان نخورد اصلا که گفته؟! قاری قرآن و خیزران؟! کامِ حسین بین طبق خیزران نخورد محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زهرای من داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد دیشب علی توان خودش را به خاک کرد خانه خراب خانه تکانی نمی‌کند کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمی‌کند قبرت مرا دوباره زمین‌گیر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند با ذوالفقار همدم دردم علی رسید با دستمال زرد نبردم علی رسید گفتند او دوباره که برگشت دررَوید شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده حیدر شده‌است حیدرِ خیبر چه فایده رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من دستم چگونه چشم تو را بست وایِ من دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن دیدی که خانواده‌ی من را نظر زدند این زندگیِ ساده‌ی من را نظر زدند توآمدی به خانه‌ی من حیف شد خراب گرمیِ آشیانه‌ی من حیف شد خراب یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد شرمنده‌ام که گوشه‌ی چشمت سیاه شد بینِ یتیمهات علی گیر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت چادر نماز و معجر آتش گرفته‌ای دیوارِ خونی و در آتش گرفته‌ای گفتی حسین و حرفِ گلو را به زینبت من آمدم سپرده‌ام او را به زینبت راحت بخواب آب کنارِ حسین هست زینب نرفته خواب کنارِ حسین هست پیشِ حسین دخترت از حال می‌رود با نیزه‌دار تا تَهِ گودال می‌رود صبح آمده‌است و علی دیر کرده است داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
داغ زهرا هرکه مرا با داغ زهرا آشنا کرد خیرش قبولِ حق ، دلم را با خدا کرد من دستبوسش می شوم تا روز محشر هرکس مرا اینگونه بر او مبتلا کرد یک لحظه با خود فکر کن بی او چه میشد؟ پروردگار ما عجب لطفی به ما کرد حتی اگر ذریه ی زهرا نباشیم او‌ را به مهرش می شود مادر صدا کرد در قلب زهرا جا گرفته هرکه خود را پای دفاع از مذهبِ شیعه ، فدا کرد زهرا ، که امرش بر امامش بود واجب خود را به پشت در فدای مرتضی کرد آن فرقه که در سینه اش بغض علی بود در کوچه با زهرای مرضیه چه ها کرد ملعونِ نامردِ نمک نشناسِ کافر چه آتشی در خانه ی حیدر بپا کرد راه ورود نانجیبان را به خانه روباه پیرِ شهر ، بی رحمانه وا کرد در ازدحام و همهمه ، یک لحظه مادر با سینه ی زخمی کنیزش را صدا کرد در روی زهرا بود ، فضه با مکافات از سینه ی مجروح او در را جدا کرد چشمان حیدر تار می بیند ، بمیرم شهر دو رویی ها عجب با او وفا کرد دار و ندارش بین آتش سوخت مردم آهی کشید و ذوالفقارش را رها کرد پوریا باقـری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آورده هیزم آورده هیزم کافری لشکر کشیده آتش به درب خانه ی حیدر کشیده با ضربه ی سنگین پا بر پهلوی یاس زخم عمیقی میخ روی در کشیده از شاخه ی طوبای باغ آل احمد مسمار خانه میوه ی نوبر کشیده بر ماه رویش ضرب دست بی حیایی نقش رکاب چند انگشتر کشیده پهلو به پهلو تا شده با خون پهلو گل های سرخی بر روی بستر کشیده آید صدای استخوان از سینه هربار خود را به بستر جانب دیگر کشیده تا چشم بسته ریخته قلب حسینش گوید به خود مادر مبادا پر کشیده تا روی زردش را نبیند زینب او خوابیده بر روی سرش معجر کشیده شد روضه خوان کربلا این روز و شب ها آنجا که ناله روی تل خواهر کشیده از بوسه های فاطمه دیگر نبُّرید هر بار قاتل تیغ بر حجنر کشیده آخر کلافه شد تنش را زیر و رو کرد اینبار خنجر را به پشت سر کشیده  محمد داوری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صاحب عزا تویی که یاور و منّای احمدی سلمان چرا به گریه فتادی، مردّدی سلمان بیا به داخل خانه، خوش آمدی سلمان چه خوب شد که سری هم به ما زدی سلمان درست آمده ای! خانه ی علی اینجاست درست آمده ای! این گرفته رو زهراست عزای صاحب عزا را کسی نمی خواهد بیا که خاطر ما را کسی نمی خواهد علی ولی خدا را کسی نمی خواهد مریض هست و شفا را کسی نمی خواهد درون سینه شان ارزنی ارادت نیست خداوکیل، کسی نیتش عیادت نیست مگو که چشمِ من ِزار، خون گرفته چرا مگو که خانه ام این بار، خون گرفته چرا مگو که این در و دیوار، خون گرفته چرا مگو که بستر بیمار، خون گرفته چرا سئوال کن که چه دیدند فضه و اسماء سئوال کن ولی از من نه... از خود زهرا به قدر غایت یک مرد، پای من جنگید زمین نخورد و به پای ولای من جنگید ز ذوالفقار، فراتر برای من جنگید چو صبر دست مرا بست، جای من جنگید نداشت دشمن حیدر، تصور زهرا ببین پناه گرفتم به چادر زهرا دعای فاطمه ام را گذاشتم مسکوت گمان کنم که هوایی شده رود لاهوت وصیتی شده دیشب، که مانده ام مبهوت بیا بگو که بسازم چگونه یک تابوت بیا که راز دلم را به چاه می گویم ببین چگونه شده رو به قبله بانویم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
من ماندم و من ماندم و حالا کبودی های چشمت باید چگونه آب ریزم پای چشمت از زخم های نیلی ات شرمنده هستم مخصوصأ از این زخم های پای چشمت می خواستی با چادرت با من نگویی از ماجرای سرخی دریای چشمت تا خون نریزد باز از پلک تر تو میریزم آب آرام بر بالای چشمت ای کاش مابین در و دیوار و آتش چشمان من می سوخت آنجا جای چشمت افتادم از پا، پای غسلت تا که دیدم تغییر کرده اینچنین سیمای چشمت دستی که زینت های گوشت را شکسته دیگر چه خواهد کرد با حورای چشمت؟    حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بال و پرش سوخت الله اکبر! فاطمه بال و پرش سوخت جان مدینه سوخت و پیغمبرش سوخت الله شد محصور در الّا و لابد زهرا ولایت داشت پای حیدرش سوخت با”اَشهدُ اَنَّ مُحمّد” رفت از هوش بر روی جسم نیمه جانش دخترش سوخت پهلو به پهلو کاشکی می شد اقلاً هرکس کنارش بود، پای بسترش سوخت رویش نشد زهرا بگوید با موذن یک سوم از تفسیرهای کوثرش سوخت رویش نشد زهرا بگوید پشت آن در راهش به آتش خورده بود و معجرش سوخت `حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَل”! بس کن موذن ارباب دیده پشت آن در، مادرش سوخت رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دو چشمت ماه و خورشیدم، که از آن نور می ریزد دو دستت کرده غوغایی، از آن انگور می‌ریزد بنازم نام زیبایت، عسل ها می چکد از آن که با نامت ز چشمانم شرابِ شور می‌ریزد تمامِ آیه های وحی، از حُسنِ تو میگوید که از هر واژه اش تنها دو صد منظور میریزد تو حتی با جذامی ها نشستی و غذا خوردی چنین شاهی کجا و کِی، گدا را دور می ریزد؟ عبایت را میانِ این گذر، گاهی تکانش ده ز دستِ تو سلیمانا غذایِ مور می‌ریزد وصیت کرده ام بعد از مماتم روضه هایت را بخواند هرکه روی پیکرم کافور میریزد عجب بزم عزا و روضه ای داری که در آنجا به یک لحظه دلِ هر عاشقِ رنجور میریزد من از صبح ازل گریانِ زخمِ پیکرت بودم کماکان اشکم از گهواره ام تا گور می‌ریزد دمَ مَغرب صدا زد، ده سوارِ تازه میخواهم... دلِ آشوبِ زینب از همین دستور میریزد بمیرم پیکرت بر روی صحرا شد پراکنده چه خونهایی که از آن سینه ی مَکسور میریزد پیمبر بوسه ها میزد گلویت را، ولی گودال بجای بوسه، خون از حنجرِ مَنحور میریزد میلاد فریدنیا لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا اباعبدالله ای علت قداست و تکثیر اشک ها والاترین تنزل قدسی ،ای آشنا بیچاره ایم،،نشئه ی ما هم‌خمار توست افتاده است پرده خدا هم دچار توست بی حرمتی است نام تو را ذکر می کنیم ما لاابالیان که به تو فکر می کنیم ملک تو را نگاه خداوند حاجب است نام شما شنیده شود سجده واجب است ای برتر از خیال و قیاس و گمان ما بند آمده به حیطه ی جبرت زبان ما لم داده است عرش الهی به گنبدت پیشت نشسته است خدا بین مرقدت موسی عصای خویش کنارت شکسته است عیسی دخیل بر در و دیوار بسته است عبد سیاه روی شما رو سپید ها ای کشته ی نگاه تو خیل شهید ها ذرات،،شأن اهل کسا را ستوده اند اهل کسا ز گریه کنان تو بوده اند روشن ز نور ذات تو شد وجه فاطمه ای گوشه ای ز صنعت دستان تو،،همه در شرح نور آل عبا هم سر آمدی بنیان گذار کشتی آل محمدی لب تشنه ی شمیم تو آغوش مصطفی وی منبر خطابه ی تو‌ دوش مصطفی نوری،که وقت جلوه مکلف به تن شدی بر قامت رسای خدا پیروهن شدی لرزید پای کعبه زمان حلول تو تا عرش برد فطرس ما را نزول تو تو آمدی و وجه خداوند دیده شد از شاخسار باغ تو توحید چیده شد ذات خداست،فارغ رویت،جدا ز فهم روحی که در ضریح تن‌ تو دمیده شد ای حنجرت به وقت سخن موضع خدا در عصر تو صدای خدا هم شنیده شد بیرون زدی ز صفحه ی شرح مفسران شرحت به خاک‌گرم بیابان کشیده شد ای نیزه زار،،زلف غمت را مهار کن در سایه ی سرت جگرم سر بریده شد غصه کجا برم که تو را می شناختند بر پیکر شریف تو با اسب تاختند  حسین واعظی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صاحبِ عرش مُعلّی صاحبِ عرش مُعلّی؛ یاحسینِ بن علی(ع) ضامنِ اهل تولّی؛ یاحسینِ بن علی(ع) آمدی در هاله ای از نور! فوقَ کلّ نور ماهِ در آغوش ِ زهرا(س)؛ یاحسینِ بن علی(ع) ذکر میگفت و تو را بوسید و شب تا صبح بود- دستِ تو در دستِ بابا؛ یاحسینِ بن علی(ع) عاشقت شد آسمان! از ماهِ خود دلسرد شد گفت ای ماهِ دل آرا؛ یاحسینِ بن علی(ع) فطرس از قنداقه ات یک جفت بال و پر گرفت سجده کرد و گفت آقا؛ یاحسینِ بن علی(ع) آمدی و باز شد قفلِ دخیل سائلان باب شد «اُنظُر إلینا»؛ یاحسینِ بن علی(ع) گوشۂ چشمی بفرما، از کرم لبریز کن- کاسۂ خیلِ گدا را؛ یاحسینِ بن علی(ع) تحتِ فرمان تو و جانش به جانت بند بود عشقِ ساقیِ العطاشی؛ یاحسینِ بن علی(ع)!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
هوای کربلا دارم شراب آلوده می‌داند تَهِ پیمانه می‌چسبد خمارِ باده می‌فهمد شبِ میخانه می‌چسبد گداییِ در این خانه تشریفی به ما داده... که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه می‌چسبد حرم شد خانه‌ام وقتی ، سلامت کردم و دیدم زیارت‌هایِ ما حتی میانِ خانه می‌چسبد سرِ سال است رو بر تو زیارت‌نامه می‌خوانم زیارت‌نامه خواندن با دلِ دیوانه می‌چسبد سلام‌الله ای دل آتشِ صبح اَزَل آمد مبارک باد یازهرا که اَحلی مِن عسل آمد اگر شعریم اگر شوریم ؛ مُرَکب یا قلم هستم اگر با شهریار و مُقبِلیم و مُحتشم هستیم همه از آستان آسمانی نجف داریم که هر دَم ؛ دَم به دَم با صاحبِ تیغِ دودَم هستیم دمِ ما یاعلی و بازدم‌هامان حسین است و... اسیرِ این دَم و دیوانه‌ی این بازدم هستیم پس از یک عمر فهمیدیم این دل بارگاهِ توست در این قابی که میبینم حرم را ؛ در حرم هستیم خدا را شُکر بختِ روز و ماه و سال مایی تو همیشه تا همیشه حالِ حَوِل حالِ مایی تو تو گوشه گوشه در دل شُعله شُعله در جگر هستی تو از پیراهنم حتی به من نزدیکتر هستی الف با میم و با عینی و با فایی و با حایی چگونه اینهمه هستی چگونه اینقدر هستی تو با منظومه‌ی هفتاد و دو خورشیدی‌ات عمریست مدارِ چرخش دیوانه‌های دربدر هستی «اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد» دعا هستی دوا هستی قضا هستی قَدَر هستی چنان روشن شده عالم بگو خورشید برگردد محال است از حریم تو کسی نومید برگردد نگاهی کُن به دامانت دخیلِ تو خلیل اینجاست کنارِ سجدگاهِ ما جبینِ جبرئیل اینجاست جلال‌الله در چشمت جمال‌الله در رویت جمال اینجا جمیل اینجا جلال اینجا جلیل اینجاست نه از سینایِ موسایم نه از اَنفاسِ عیسایم کفایت می‌کند ما را کَرَم تا که کَفیل اینجاست گِره خورده است با نامت سرِ مژگانِ ما یعنی... که آبِ سلسبیل اینجا که یک شعبه زِ نیل اینجاست خدا را شُکر قلبِ ما صدای کربلا دارد فقط حال و هوایم را هوای کربلا دارد  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علمدار از دو ابروی تو کردند دو محراب ، درست ساحل امن نگاهت شده با آب، درست حجر الاسود من خال سیاه لب توست میکند صورت تو صورت مهتاب، درست میکند ابجد این اسم مقدس همه جا یکصد و سی و سه تا جلوه ارباب ، درست مادر آب دعاگوی تو بوده که شده همه جا با عطشت اینهمه سرداب، درست هوس میکده ات بازفتاده به سرم مثل هر دفعه بده باز حواله به حرم دل به دریا زدم و راه دعایم واشد اسم عباس که آمد غزلم غوغاشد دامن چشم مرا قطره ای از اشک گرفت قطره ی اشک من از لطف حسین دریا شد سجده بر خاک قدمهاش مرا بالا برد عرش من، بر سر سجاده، همین جاها شد به ضریحش که رسیدم دهنم آب افتاد تا که گفتم به ابالفضل... خودش سقا شد خوردن از جرعه دلدار چه کیفی دارد باده دست علمدار چه کیفی دارد انعکاس همه را داشته از دم، عباس اولش نور حسین و پس از آن هم ، عباس جلوی نام علی، صاحب شمشیر دو دم بنویسید فقط صاحب پرچم، عباس آنکه زانو زده در محضر زهرا ادبش آنکه شد پیش امیرش سر او خم، عباس قمر ام بنین ، ماه بنی هاشمیون کاشف الکرب همه ، ریشه کن غم، عباس او نباشد به خدا نیست در عالم نفسی من ندارم بجزاو چشم به دستان کسی در نمازش همه جا نور خدا پیچیده در کلامش اثر حرز و دعا پیچیده آنقدر مست حسین است قنوتش که نگو آنقدر که وسط عرش ،صدا پیچیده هرکه دارد گرهی زود می آید حرمش بسکه آوازه او در همه جا پیچیده خوش به حالم که خدا آمده با دست خودش نسخه درد مرا کرببلا پیچیده کاش میشد بشود باز دوباره گره ام من که مردم سر امضا شدن تذکره ام منم و تشنگی و این هوس بارانش منم و خاطره هایم وسط ایوانش حال من حال خوشی بود چه زود آمد و رفت می نشینم که بگیرد همه ی تاوانش در طواف حرمش وقت شلوغی سرش غالبا میگذرد زائر او از جانش کهف او کهف حصین است ندارم شکی اسم من را بگذارید سگ دربانش روسیاهان درش عطر خدا میگیرند روز محشر که شود دست مرا میگیرند ما ندیدیم در افلاک از این بهتر، دست نیست از دست قلم برتر و بالاتر ، دست مشک او پاره که شد چادر زهرا را دید او که زد با مدد فاطمه بر کوثر، دست کرمش آنقدری هست که رسوا نکند میدهد روز جزا باهمه در محشر ، دست تاقیامت برسد گریه کن فاطمه ایم چون نداریم بجز اشک دمادم در دست اشک مان رابخرند و نخرند آمده ایم ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کشتی نجات شراب‌‌خیز کردم این دو چشمه‌ی حیات را که موجِ اشک‌ها رساند، کشتی نجات را نوشتم از حسین، کاغذم پرید و ابر شد دوباره غرقِ اشک کرد، کاسه‌ی دوات را دو قطره تشنگی به کامِ روضه‌خوانی‌ام چکاند برای سوزِ سینه دیده‌ام دَمِ فرات را قضای واجباتِ سال و ماهِ‌مان محرّم است محرمی که کشته لشکر محرّمات را پیاده می‌روم به کربلا و بعد از آن مسیر به شوقِ دیدنِ تو می‌دوم پلِ صراط را صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا ؟ فرار می‌کنم به سمت سرپناه کربلا پناه می‌برد به کامِ تشنه‌ی تو آب هم به دستِ ساقی تو سیر می‌شود سراب هم فقط میان روضه قطره می‌کُشد جَحیم را بهشتِ اشک، می‌رسد به آیه‌ی عذاب هم هر آن زمان که سمتِ نور رفته‌ایم، دیده‌ایم پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم به خاکِ سجده‌دارت; از شهادتِ تو خاک‌ها به سجده می‌روند، تربتِ ابوتراب هم به زیر قُبّه دیده‌ایم، پابه‌پای دستِ ما دخیل می‌زند گره؛ دعای مستجاب هم قنوتِ مستجاب، دست‌ِ خورده بر ضریح توست درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست از آن زمان که هیچ کس نبود، جز خدا فقط خدای اشک‌ خوانده است، روضه‌ی تو را فقط برای هر کسی که مشتِ چشم، وا نمی‌شود خروشِ اشک‌های ماست، نذر روضه‌ها فقط به شوق عطر سیب، جانماز باز می‌کنم نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط شهادتینِ چشم ماست، دعوت از قدوم تو سکوتِ اشک می‌زند حسین را صدا فقط اگر عتاب می‌کنی؛ اگر عذاب می‌کنی بیا به میهمانی مزارمان؛ بیا فقط سیاهی مزارمان؛ سیاهی محرم است بیا که دیدنِ تو ختمِ روضه‌ی مجسم است چه روضه‌ای‌ که ریخته‌ست، اشکِ حنجر تو را به حجّ خون طواف کرده خنجری سر تو را چه روضه‌ای که باز کرد روضه‌ی مدینه را که زخم سینه‌ات دوباره کشت مادر تو را چه روضه‌ای که تازیانه‌های تسلیت به لب سیاه کرد دم‌به‌دم لباسِ خواهر تو را چه روضه‌ای فرات هم نشسته زار می‌زند که داغِ رو زدن به آب، کشت اصغر تو را گِل‌آبِ در عزای خود نشسته را زلال کن ببخش روضه‌ی عطش؛ فرات را حلال کن !  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سقای کربلا چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را اگر تمام ادیبان زتو قلم بزنند به اذن حیدر کرار از تو دم بزنند تویی که برهمه ی خلق مقتدا هستی توی که درادب و فضل منتها هستی تویی که قوت بازوی مرتضی هستی تویی که ساقی و سقای کربلا هستی وزیر کشور عشقی و شاه علقمه ای تو نورچشم علی و عزیز فاطمه ای کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت کیم من آنکه که همیشه اسیر وحیرانت کیم من آنکه کنم جان خویش قربانت کیم من آنکه که بود دست من به دامنت حوائج همه ی خلق را روا کردی مرا زبدو تولد شما دعا کردی گدای کوی توام بی پناه آمده ام به شوق دیدن نیمه نگاه آمده ام به خاکبوسی تو سر به راه آمده ام دلم شکسته ببین روسیاه آمده ام بیا و روز قیامت مرا شفاعت کن دوباره مثل همیشه بیا عنایت کن دلم هوای تو کرده هوای آن حرمت هوای سینه زنی زیر بیرق و علمت هوای روضه آن دست و بازوی قلمت چو شمع آب شوم از گدازه های غمت به قفل بسته دل ها فقط کلید تویی شفیع محشری و بر همه امید تویی رضا مشهدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا حسین ابن علی باز می تابد شعاعِ نور از بیتُ الولا.. چشمِ بد بادا همیشه دور از بیتُ الولا از لبِ ختمِ رسولان..شکر می بارد فقط این چنین خیزد گلِ مشکور از بیتُ الولا
دلبری آمد که دل را می برد از دیگران” 

با نمک تر نیست از دلدار قطعاً در جهان” آمده یاری که در هفت آسمانها دلرباست آمده شاهی که چون شیرِخدا..مشگل گشاست نام زیبایش حسین و جایگاهش سینه ها این گلِ با آبرو..آئینه ی خیرالنساست..
در دلِ ظلمانیِ شب قرصِ مهتاب آمده” 

مژده ای سینه زنان واللّه ارباب آمده” آمده جانی دوباره بر دلِ طاها دهد.. آمده شوری دوباره بر تنِ مولا دهد.. صورتاً زهرا نشان و طینتاً ختمی مآب آمده تا که طراوت بر دلِ زهرا دهد
فاش و بی پرده بگویم شورِ محشر آمده” 

زاده ی خیرالنسا..مانندِ حیدر آمده” کیست این آقا که عالم را مصّفا کرده است با نفس هایش جهانی را معّلا کرده است دامن زهرا شده پُر نور از قنداقه اش.. با دمش دلهای مرده باز احیا کرده است
حضرت عشق ست این آقا جمالش منجلی ست” 

این پسر نامش حسین ابن علی ست” مثلِ فُطرس بال و پر وا کن کنارِ این پسر پس طوافی کن تو امشب بر مدارِ این پسر مثلِ یک‌کشتی نجاتت می دهد از بیکسی جود و بخشش هست دائم بینِ کارِ این پسر
موج و رحمت موجِ عزّت لطفِ یزدان آمده،” 

از چه ساکت مانده ای شاهِ شهیدان آمده” شکر می گویم که سالارم حسین ابن علی ست درتمامِ بُرهه ها یارم حسین ابن علی ست بسته ام دل را به تارِ موی او از ابتدا عالمی داند که دلدارم حسین ابن علی ست
روز میلادش تمامِ دردهایم شد دوا” 

مطمئنم می برد آقا مرا هم کربلا”  محسن راحت حق لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من روز ازل وقتی که صیاد آفریدند ما را میان دام، آزاد آفریدند ما خانه‌های در مسیرِ سیلِ اشکیم ویرانه را در «گریه‌آباد» آفریدند تا اینکه نامت در سرِ عالم بپیچد در حنجرِ خاموشِ‌مان داد آفریدند از تو یکی؛ آن هم فقط محضِ نمونه از ما گرفتاران به تعداد آفریدند خیلِ ملک بی‌نقصی‌ات را درک کردند وقتی که ما را غرقِ ایراد آفریدند تو «آیه‌های سجده‌داری»؛ سجده داری ما را در این سجاده «سجّاد» آفریدند از روی سرمشقِ لبِ غرقِ سکوتت در حنجرِ مظلوم، فریاد آفریدند می‌رقصد آخر پرچمی بر گنبد تو اصلا سرِ این داستان باد آفریدند رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ارباب جان کاش در سِیّر ثَنایا ی تو سَر می باختیم جانِ خود را در حرم وقت سَحر می باختیم از پَرِ قُنداق ، فُطرس پَر گرفت ای کاش ما دورِ شمعِ روزِ میلادِ تو پَر می باختیم بیشتر از دیگران بُردیم ما در زندگی چونکه در تعزیه داری بیشتر می باختیم چشمِ دیدارِ محبت را ندارند عده ای گاهی اوقات از روی چشم و نظر می باختیم هیچ جایی جز در این خانه ارزشمند نیست حیف از، آن دل که ما جای دگر می باختیم علی اصغر یزدی   لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام ای لطف بی پایان شب رحمت ، شب توبه ، شب فطرس شدن آمد در این غوغای عجز از معجزه امشب سخن آمد بخوانید انما حُسن ِ ختام پنج تن آمد کرم باران شده عالم ، علمدار حسن آمد دوباره یاس بی مثل مدینه یاسمن دارد جناب حیدر کرار از امشب دو حسن دارد گنهکاران گنهکاران برات آمد برات آمد برای هر چه لا ممکن ، خبر از ممکنات آمد بگو بر خضرهای تشنه لب ، عین الحیات آمد چه غم از موج طوفان ها ، که کشتی نجات آمد رسیده حضرت معشوق ِ بی پایان ِ دوران ها همان ساده ترین راه ِ رهایی بخش ِ حیران ها سلام ای لطف بی پایان ، خدای مهربانی ها پر ِ پرواز خاکی ها ، حسین ِآسمانی ها امانی امن تر از تو ، ندارد بی امانی ها چه لذت بخش تر از این ، شود نذرت جوانی ها تو آن پیری که پیران طریقت ، پیر این دیرند غلامانت چو اربابان، رها از منت غیرند سلام ای ناب تر از لحظه های آشنایی ها سلام ای خوش تر از ساعات ِآغازِ رهایی ها سلام ای یوسف مصر بقای کربلایی ها سلام السابقون السابقون ِ مجتبایی ها تو آن ضرب المثل بین ِ کرامت آفرین هایی چه غم از بی کسی وقتی ، کس ِ بی کس ترین هایی تو آن هستی که تا محشر ، جهان باشد به فرمانت تو آن شاهی که مادر می کند فرزند قربانت نبودی آدم و حوا ، شدند اول مسلمانت نبودی شد خدا سر حلقه ی مرثیه خوانانت نبود ارض و سما اما ، تو مثل مرتضی بودی نبودی ظاهرا اما ، رفیق انبیا بودی فدای آن پیمبر که ، تو هستی زینت دوشش فدای کعبه ای که عشق تو کرده سیهپوشش منم مجنون ِ آن مجنون که تقدیم تو شد هوشش خوشا رندی که در روضه قدح نوشیده با گوشش تو ای ساقی کریمانه به خوب و بد سبو دادی تو ای با آبرو حتی جنون را آبرو دادی من آن رودم که خیلی تشنه ی دیدار دریایم حلالم کن که گم گشته ، حسین بچگی هایم چه شد آن حال رویایی، چه شد آن عشق زیبایم چه شد آن روضه گردی ها ، چه شد آن شور و غوغایم تمام دلخوشی من ، به الطاف مدام توست عوض کن حال و روزم را ، عوض کردن مرام توست محرم حال عالم، احسن الاحوال می گردد به گِرد روز عاشورا تمام سال می گردد همین که بین ما حرف از غم گودال می گردد زبان ها از بیان ماجرایت لال می گردد تو را که آسمانی ها ، به جسمت پیرهن کردند چرا از خاک و خون اینجا ، تنت آقا کفن کردند محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باب رحمت امشب نوید مرغ حق آید به گوشم امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم امشب دخیل خوان پیر می فروکشم امشب شراب ناب دارم در خروشم جام از تولا بر لب نوکر رسیده ای باده نوشان باده از کوثر رسیده امشب دوباره بیقرار بیقرارم امشب دوباره مست مست مست یارم بستم دخیل اشک بر زلف نگارم شورم شرارم شوقم و ابر بهارم بار دگر حق باب رحمت را گشوده تا بوده این مولود نامش عشق بوده این معنی و مفهوم ناب نام عشق است ز آغاز او بوده است و هم انجام عشق است هر کس اسیرش شد یقین در دام عشق است آری حسین ابن علی بر بام عشق است عالم همه مجنون این عنوان و نامند شاهان غلامان سرایش را غلامند آمد به ساحل برد ما را با نگاهی شد ناجیِ افتادهء گم کرده راهی هر چند کمتر بوده ایم از پرّ کاهی با مهر خود بخشید ما را تاج شاهی عزّت سعادت نقل بازار حسین است ارباب ما باب النجات عالمین است آدم بدون ذکر او آدم نمی شد بی روضه اش از سینه رفع غم نمی شد گر رشتهء پیوند ما محکم نمی شد شاید سر ما پیش خالق خم نمی شد آری مسلمان امیری حق سرشتیم با او یقیناً ساکن باغ بهشتیم با یک نظر اهل رهایی کرد ما را رفت و فدایی شد فدایی کرد ما را خون خدا بود و خدایی کرد ما را با خون خود کرببلایی کرد ما را یک نیم روزی خاک عطشان را منا کرد بی کعبه ما را حاجی کرببلا کرد آزاده بود آزادگی کرد و رها رفت در پای عهدش با خدا تا انتها رفت با جسم عریان غرق در خون تا خدا رفت گرم تماشا بود تا بر نیزه ها رفت او رفت اما قصهء ویرانه باقیست او سوخت اما قصهء پروانه باقیست  داریوش جعفری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اگر به آخر لشگر مسیر شاه اُفتد به ساحت نِگهش عبد روسیاه افتد کشیده گردن خود در صُفوف مشتاقان مگر که چشم عَلیلم به پادشاه افتد توان زُل زدن دیده نیست بر خورشید ز شوکت و جبروتش ز سر کلاه افتد تلاش بی ثمر است بی ولای او طاعت اگر چه بنده به سجده هزار ماه افتد برای بردن نامش طهارتم کامل وضو به مُشک و گلاب،از دَهن گناه افتد گرفته در بغلش حیدر و به پاداشش به افتخار علی کعبه قبله گاه افتد تمام عالم امکان ز نور او روشن ز قطره های وضویش نُجوم و ماه افتد چو برگ ریز خزان وچو موش در سوراخ اگر که تیغ دو دم جان هر سپاه افتد هزار بار بمیرم،فَمَن یَمُت یَرنی هزار بار نگاهم بر آن نگاه افتد به روز واقعه با نامهء سیَه بر ما به آبروی علی بخشش اله افتد خدا کند که قبولش شود مدیحهء من ذبیح لاغر من زیر پای شاه افتد سید مصطفی سیاح موسوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عزیزِ جان گُل بریزید عزیزِ جان آمد ماهِ زیبای آسِمان آمد پرُ شد از این سُخَن همه آفاق دُرِّ گنجینه ی گِران آمد آمد آن دلبری که با قدمش لطفِ ممتد و بی کران آمد تو بخوان سائل از سر مستی غیرت اللهِ خانِدان آمد یلِ اولاد شیر حق حیدر تک علمدارِ پهلوان آمد آمد آن دلبری که ذوالکرم است میر میدان و ساقی حرم است چه شبی شد شب صفا امشب شب پیدایش وفا امشب خلق گردیده شد به دست خدا کوهِ خیر و یمِ عطا امشب میشود قاطعا برآورده عرضِ هرحاجت و دعا امشب هاتفی حامل خبر آمد مژده آورد برای ما امشب در شب عید عیدی ما شد سفر شهر کربلا امشب شکر حق غرق این چنین بذلیم مست و دیوانه ی اباالفضل یم می‌درخشد نگین الماس است پدر فضل و نامش عباس است متحیر ز شانِ بی مِثلَش یوسف و نوح و خضر و الیاس است دستگیری کند ز محتاجان یک جهان رافت است و احساس است لحظه ی جنگ مقابلِ دشمن مثلِ بابایش اشجع الناس است نقش سربند او وقتِ نبرد ذکر زیبای حضرت یاس است ای به قربانش که بی بدل است، عشقِ قلبِ فاتحِ جمل است، دلنشین است و خوش قدم باشد چشمه ی ببخش و کرم باشد شیر بی باک است حیدری زاده باوقار است و باجنم باشد در دو دنیا بسی گدا دارد بس که آقا و محترم باشد بر دلی گر نظر کند عباس خالی از هر نمونه غم باشد آرزوی گدای او این است یک شبِ جمعه ای حرم باشد حاجتم گر روا شود عشق است قسمتم کربلا شود عشق است حمد لله که عاشق یاریم خادم این امیر و درباریم این نشان باعث مباحات است که همه مست جام دلداریم آمده صاحب الواء دنیا اشک شوق از دو دیده می باریم تکیه گاه و امید ما باشد ما مگر غیر او کسی داریم او کرم کرد و روزی ما شد خادم هئیت علمداریم ما از این حیث اشرف الناسیم چون گدایان کوی عباسیم  رضا آهی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سید الساجدین شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو می‌آید دلِ سرگشته‌ی ما از شبِ موی تو می‌آید تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمی‌دانیم که این عطرِ خداوند است یا بوی تو می‌آید تو از آن جلوه‌هایِ ذاتیِ حقی که از لاهوت علی حق و علی حَی از دَمِ هویِ تو می‌آید حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد به هرجا میرود تنها دلش سوی تو می‌آید حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد امیرالمومنینش هم که با روی تو می‌آید کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو می‌آید خدا می‌خواست میدان داری‌ات پنهان شود وَرنَه سلحشوری علمداری به بازویِ تو می‌آید گره بر اَبرویت ای کاش می‌دادی و می‌گفتند کجیِ ذوالفقار آری به اَبرویِ تو می‌آید خدا می‌خواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی سرِ گردن‌کشان در زیرِ زانویِ تو می‌آید خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو می‌آید بخوان `یا مَن تُحَلُّ...” تاکه حل گردند مشکل‌ها که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو می‌آید چه خاکی خطبه‌هایت بر سرِ آلِ یزید آورد هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو می‌آید دلِ زینب کنارت قرص می‌شد در تمامِ راه که پایش بعد عباسش‌ به زانوی تو می‌آید « ندانم دل کجا می‌نالد از دردِ گرفتاری صدایِ چینی‌ای از چینِ گیسوی تو می‌آید» نمی‌دانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو می‌آید حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلامم از دلِ و جان سلامم از دلِ و جان بر تو جان ابوفاضل سلامِ من به تو ای پهلوان ابوفاضل اُمیدِ آلِ علی کُن نظر گدایت را یَمِ تَفَّضُلِ این خانِدان ابوفاضل تمام دار و ندارم فدایت آقاجان علم بدوش و مهِ آسمان ابوفاضل شمیمِ نامِ دل آرای تو دل انگیز است گلِ مُعَطَّرِ باغِ جنان ابوفاضل مدد زغیر تو ننگ است برای نوکرتان به حقِ شاه نجف الامان ابوفاضل کجا کسی که تواند به مدحتان گوید تویی عظیم و حقیر است زبان ابوفاضل میان خلقِ خدا چون علی بی بدلی دلیر جنگی و شیر ژیان ابوفاضل ز بس که جنگ تو زیبا بُوَد یَلِ حیدر گشوده میشود از هم دهان ابوفاضل روا شده همه حاجات نوکرت آقا صدا کرده تو را هر زمان ابوفاضل تو معنیِ ادبیُ و تَجَلّیِ عشقی ندیده مثلِ تو هر دو جهان ابوفاضل  رضا آهی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روی ماه حسین بیا به خانه آل عبا سری بزنیم کبوتری شده بر بامشان پری بزنیم زجوی عشق، همه جام و ساغری بزنیم گدا شویم و به میخانه ها دری بزنیم بیا که مسجد دل را پر از مناره کنیم شب زیارت مولا کم استخاره کنیم خدا کند خُم احساس، سر به سر بشود دل شکسته عاشق شکسته تر بشود خداکند که شب عاشقان سحر بشود علی ز لطف خدا صاحب پسر بشود به کوچه کوچه دل، یاس رازقی گل کرد به قلب سینه زنان شور عاشقی گل کرد میان هله ای از نور، روی ماه حسین بهشت گشته مصفا ز یک نگاه حسین ستون عرش خداوند تکیه گاه حسین رهی به مقصد عشق است شاهراه حسین اگر حسین زجام خدا سبو دارد خدا تمام خدائیش را از او دارد قیامت است و یا شام محشر کبراست که داغ بر لب دریا و دامن صحراست قسم به سوزنهانی که در دل زهراست شب ولادت او نیز مثل عاشوراست شکفته در شب میلاد او گل لاله عجب شبی است به معراج می رود ناله منی که با دل حساس آمدم اینجا ز شهر آینه و یاس آمدم اینجا به دست، گوهر و الماس آمدم اینجا به شوق باده عباس آمدم اینجا چه خوب می شد اگر مرز ما دو کم میشد بساط کرببلای همه علم می شد رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مشک سقا قطره ام با رود تا آغوش دریا می‌روم ذرِّه‌ام تا دامن خورشید بالا می‌روم تشنه‌ام تا التماس مشک سقا می‌روم باز تا می‌خانه مستان مولا می‌روم مژّه و ابرو و چشم اوست توحید آفرین عطر زلفش دست باد افتاد شد بیدآفرین چون نگاه نافذ سقاست خورشید آفرین سنگ بودم آمدم ، گوهر از اینجا می‌روم از نگاهش میشود فهمید حسی ناب را نور خواهد داد چشمش صورت مهتاب را ابروانش برده زیر دین خود محراب را پس برای کسب فیضش با تمنّا می‌روم می‌رسم آنجا که زد بوسه نجف بر دست‌هاش جبرئیل از شوق دارد ساز و دف بر دست‌هاش هدیه داده حضرت حق هم شرف بر دست‌هاش دست هایم خالی و... قربان آقا می‌روم آمد آنکه در مثَل‌ها با ادب بشناسی‌اش ماه باشد در دل تاریک شب بشناسی‌اش باید او را پور قتال العرب بشناسی‌اش با نگاهی بر قدش تا عرش اعلا می‌روم می‌روم آنجا که باید سر بریزد محضرش شخص عزرائیل باید پر بریزد محضرش چند اقیانوس از ساغر... بریزد محضرش پس به ساغر بوسی این ماه زیبا می‌روم مست باید دید رزمی را که توفان می‌شود از نگاه نافذش خورشید پنهان می‌شود هر که می‌آید به جنگ او پشیمان ‌می‌شود مست بودم ، بعد رزمش شوخ و شیدا می‌روم آه از رزمی که بی شمشیر باشد ، آه آه چشم‌های قدر بر تقدیر باشد ، آه آه کار دشمن خنده و تکبیر باشد ، آه آه دیده‌ام در خواب دارم بی محابا می‌روم_ سمت آن داسی که دارد غنچه را وا می‌کند سمت آن رودی که دریا را تماشا می‌کند قامتی خم که غزل را بیت پیدا می‌کند دید دیگر دست بر دامان زهرا... می‌رود  ایمان کریمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹