eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
نازهای دخترانه خلق کرده حق به پاس ناز تو احساس را در نگاه دیگران کردی تداعی یاس را اوج احساساتی و دارم یقین در خلقتت خرج کرده حضرت رب واژه وسواس را نازهای دخترانه داری و با خنده ات میتوانی بر سر ذوق آوری عباس را طرز رفتار پدر با تو به ما اثبات کرد بسته ای از پشت دست آدم حساس را برق زد تا چشمت از شوق ملاقات حسین از نوا انداخت بی شک ارزش الماس را دوش عباس است جایت مطمئنا که عمو ثبت کرده پای تو این جایگاه خاص را صبر را بیچاره کردی شام را ویرانه تر بر زمین کوبانده ای قوم خدانشناس را از حجاب و صورت وقد خم تو روشن است حمل کردی با خود از صدیقه این میراث را علی اکبر نازک کار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
هجران دوست   کاش میشد که شبی من هم شوم مهمان دوست تا شبیه عاشقان جان را کنم قربان دوست فکر و ذکرم این شده آیا به وصلش میرسم خسته ام دیگر از این حیرانی و هجران دوست درک من از دوستی کردن همین اندازه است دوست باید که دهد با جان و دل تاوان دوست در طریق عشق عاشق گاه زندان میرود مثل یوسف میروم امروز در زندان دوست خاک پایش را به روی چشم هایم میکشم نام من را هر که آورده ست در دیوان دوست من به جای دست با چشمم توسل میکنم چشم من حالا توسل کرده بر ایوان دوست میرود منزل به منزل کو به کو دیوانه وار میشود هر آنکسی که بی سر و سامان دوست ما فقیران غصه ی نان را نخوردیم هیچ وقت میرسد هر شب به ماها رزق آب و نان دوست مطمئاً میشود مشمول رحمت هر کسی قدر یک بال مگس اشکی کند احسان دوست آنقَدَر از چاه چشمم آب بیرون میکشم یاد لب های به خون آغشته ی عطشان دوست ناله میزد از فراز عرش حَورای علی(علیه السلام) تا که چوب خیزان میخورد بر دندان دوست ابراهیم لآلی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یک عمر در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم یک روز در اغوش پدر روز دگر هم با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم یک عمر از این نافله ها بار نبستیم از اشک عزایت به کجاها که رسیدیم هر ذکر که گفتیم پری باز نکردیم یک اه برای تو کشیدیم و پریدیم حسرت به دل هر نفس سوخته هستیم جز ان نفسی را که برای تو کشیدیم صد بار چو ایینه به پای تو شکستیم یک بار اگر روضه گودال شنیدیم حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹hadithashk@ 🌹
شمسُ الضُّحا ای دل زمان هجـر به پایان رسیده است دور وصال حضرت جانان رسیده است گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز فیض جمال گُل به گُلستان رسیده است هم سرخوشم که تاج سرم جلوه گر شده هم مست اینکه سوّم شعبان رسیده است بدرُ الدّجــایِ عرش ، در عالم طلوع کرد شمسُ الضُّحایِ روضه ی رضوان رسیده است بعد از حسن که لؤلؤ بیتُ العَقیق” شد نوبت به جلوه کردن مرجان رسیده است خلقت گرفته جان که درون رگ حیـات خون شــریف ایـزدِ منّــان رسیده است از رحمت کسی که خودش رحمت خُداست لطف خدا به خلق دو چندان رسیده است بر بال جبرئیل ، به عنوان رو نمـاش آیات سُرخِ فجـر به قرآن رسیده است دوران پر شکستگی ات رو به خاتمه ست فطرس بیا که نوبت درمان رسیده است چیزی کم از خزانه ی لطفش نمی شود گر چه نیازمند ، فراوان رسیده است در چشم تک تک شهدا برق شادی است سالارشان ، امام شهیدان” رسیده است هارونِ مصطفای نبی ، یا اباشُبیر در خانه ی تو آمده از عرش ، کلّ خیر ریحانه ی مُطهّره ی ختم الانـبیا ای از اَلَـست ، مادر سلطان اولیا بانو ، ظهور نور دوعینت ، مبارکت بوسیــدنِ جمال حسینت ، مبارکت زهرا ! عروس بنت اسد ، زوجه الاسد از عطر سیب سُرخ تو مستیم تا ابد آن سان که مجتبای تو مثل پیمبر است از هر نظر حسین تو مانند حیدر است مولود گریه ، بر رُخ طاها نگاه کن اشک پدر بزرگ خودت را نگاه کن غوغا شده درون دل پُر خروش تو گفته پدر اذان و اقامه به گوش تو یاد از خُدایِ لم یَزَلت می کند حسن با ذوق و شوق تا بغلت می کند حسن رویت لطیف چون گُلِ سُــرخ مُحمّـدی دستار تو سیاه نه سبــزِ زبــرجدی” با جذبه های خاصِّ چشم سیاه تو ما را طلسم کرده ، طلسم نگــاه تو سوگند بر علی که ولیّ دو عالم است نام تو یا حسین همان اسم اعظم است شک میکند دراین که تو باشی خدا،حسین هر دل که زنده می شود از ذکر یا حسین عُمریست گفته است به کرّات و باز هم در مجلـس سُرور تو قلبم گرفته دم: ای دل بگیر دامن سلطان اولیا” `یعنی حسین بن علی شاه کربلا” محمّد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
خوان کرم از لحظه ای که با علمت آشنا شدم احیا شدم، نفس زدم از خاک پا شدم پاشید نفْسِ بی هنرم، خاکِ پا شدم در بین روضه هم نفسِ انبیا شدم گفتم حسین ، فاطمه دید و دعا شدم زهرا مرا خرید و برای شما شدم لطفت بلند بوده که سر به هوا شدم جز تو برای ما احدی چاره ساز نیست خوان کرم به وسعت خوان تو باز نیست شاهنشهی به قدر تو بنده نواز نیست بی قصد قربت تو نمازم نماز نیست دستم شبیه زلفت اگرچه دراز نیست ای بی نیاز! با تو به غیری نیاز نیست وُسعم کم است قدر توانم گدا شدم ای راه راست من به همین قبله مایلم شعله کشیده آتش عشق تو از دلم مهرت شبیه آب، روان است در گلم بی تو به باد میرود ای عشق حاصلم خاکم ولی به حرمت نام تو قابلم هر سال ذکر توست، دمِ یا محولم یک عمر با دعای تو حاجت روا شدم قد قامت الصلوٰه به قد بلند تو ای رحمت وسیع! جهان مستمند تو شب در خودش تنیده به زلف کمند تو محبوب ماست هرچه که باشد پسند تو پاینده نیست هرکه نشد پایبند تو جز اهلبیت کل جهان کارمند تو من هم درون سینه زنان تو جا شدم نعم الامیر! نابغه‌ی نقص ناپذیر خیر کثیر! نعمت نایاب هر فقیر ابن الغدیر! واسطه‌ی خیر بی نظیر گردن بگیر ، اینکه مرا کرده ای اسیر صاحب سریر! محضر تو کعبه سر به زیر نذر کبیر! با نظر تو منِ حقیر طوفان کبر بودم و باد صبا شدم شاه الست بر سر عهدی که بست هست سر داد پای دین و به ذلت نداد دست از لحظه ای که خلق شدی، نور بی شکست! مهرت عجیب در دل اهل سما نشست فامیلی تمام ملائک حسینی است میسازی از سپاه شیاطین خدا پرست من هم به لطف روضه‌یتان با خدا شدم سردار بی سرم به سرت میخورم قسم سر میدهم سر غم تو ای همه کسم ای نام نامی تو حدیث مقدسم ای ضلع پنجمین کسای مخمسم از فرش تو به عرش خداوند میرسم با اینکه میرسی به دلم کال و نارسم سربار نوکران تو در روضه ها شدم تنها دلیل گریه‌ی اهل بکا حسین عالم تمام رعیت و فرمانروا حسین در کشتی نجات تو داریم جا حسین من دوست دارمت بخدا بی ریا حسین کی میبری مرا حرم کربلا حسین؟ شبهای جمعه فاطمه تا گفت یا حسین مثل کتیبه هم دم صاحب عزا شدم لطمه زدن برای تو اصلا عجیب نیست چون مثل روی ماه تو خدالتریب نیست زخمی تر از تن تو تن بر صلیب نیست شاها شهی شبیه تو ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ظهورِ جودِ نبی دل به طوفان بزن، بدون حساب باده پنهان بزن، بدون حساب بی حساب و کتاب مستی کن با نگاه ثواب مستی کن کسی آمد عذاب را برداشت از محبین، حساب را برداشت او که آتش زده جهنم را بهجتی داده معنی غم را وحیِ حق بوده در لباس بشر تا که درکش کند حواس بشر داشت انسان به قهقرا می رفت از مسیر خدا، جدا می رفت آتش معصیت که بر پا شد قطره های گناه، دریا شد و در این بحر، توی طوفان ها دست و پا می زدند انسان ها دختری داشت مصطفی، زهرا کوثری داشت مرتضی، زهرا نیمه شب خلق را دعا می کرد شیعه را یک به یک صدا می کرد دیگ بخشش به جوش آمد و باز عزم حق در خروش آمد و باز به علی نور عین خود را داد و به زهرا، حسین خود را داد چه حسینی، بشر طفیلی او دامن قدس، مهد طفلی او چه حسینی، چراغ تابنده جلوه ی توأم خدا، بنده چه حسینی، کلام حق، قرآن آیه های ورق ورق، قرآن چه حسینی، نبی، علی و حسن باوری استوار، شیرآهن چه حسینی، ظهورِ جودِ نبی شیره نوش از گل وجود نبی چه حسینی، مهِ سیادت او وسعت کشتی سعادت او چه حسینی، که بس گهربار است صد هزاران بحارالانوار است چه حسینی، که نور برزخ شد اشک بر او، مهار دوزخ شد چه حسینی، مرام از او زنده تا قیامت قیام از او زنده چه حسینی، امام مکتب هاست خود چراغ تمام مکتب هاست چه حسینی، که نوکرش شاه است زائرش، نیز زائِرُالله است جد او کیست مصطفای خدا پدرش کیست مرتضای خدا پسرانش بزرگ و آزاده افتخار جهاد و سجاده در مقامش بس است این آقا خواهرش هست زینب کبری خواهری نه، که مادری کرده به حسینش برادری کرده این عقیله زنِ تماماً مرد خود، حسین است، بی برو- برگرد □ شب میلاد شاه و من مستم أشهد أَنَّ زینبی هستم چیست زینب، تجلیِ ثقلین کیست زینب، حسینِ بعدِ حسین شیرزن بود، اسیر شد هر چند بعد گودال پیر شد هر چند پیش ابن زیاد حیدروار تن به ذلت نداد حیدر وار بی برادر به شهر شام که رفت بین بزم حرام که رفت دلِ از خون کباب او را کشت جام های شراب او را کشت امیر عظیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یلِ علوی ادب کنید، که از ره، أبا ألادب آمد قمرترینِ قمرها،یل عرب آمد به بزم باده خوران،شادی و طرب آمد و آن یلِ علوی،حیدری نسب،آمد زمینیان به چنین کودکی چه می بالند علی و فاطمه، مسرور و شاد و خوشحالند صدای بال ملائک ز دور می آید صفای حال ملائک ز دور می آید بگو کمال ملائک ز دور می آید و رزق سال ملائک ز دور می آید خدا برای خلائق چه نوبری آورد برای `جای شبش”،”ماه” را مزیّن کرد خدا نوشته مرا، تا فدایی اش باشم و محو گنبد کرببلایی اش باشم اسیر لعل لب مرتضایی اش باشم و گرم شغل شریف گدایی اش باشم عزیز قلب رئوف پیمبر است این طفل ابوالفضائل اولاد حیدر است این طفل همین که آمده تا ماه آسمان بشود هر آنچه حضرت ارباب گفته، آن بشود برای اهل حرم، میر و پاسبان بشود و خار چشم یزید و یزیدیان بشود همین که گشته دو عالم، اسیر چاووشش همین که طفل سه ساله ست،زینت دوشش... سزد که عرش خدایی به نام او بشود سزد که بابِ حَوائجْ،مقام او بشود و حق اوست که شیعه غلام او بشود و جبرئیل خدا، مرغ بام او بشود همیشه محو جمالِ علی و آلش بود و نوکریِّ حسین آخر کمالش بود منی که زندگی ام را به پاش میریزم منی که از غم عشقش همیشه لبریزم چرا چو فصل خزانم، شبیه پاییزم چه شد؟ نشد، که شبی پیش پاش برخیزم خدا کند که شوم عاقبت به خیر آقا و عاقبت شوم از خادمان کرببلا میثم خنکدار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
باتو خوشیم دَم ، بی شما به بازدمم هم نمیرسد نه ، دست ما به حلقه ی ماتم نمیرسد این آه و دَم ، به گِل‌گِلِ آدم نمیرسد باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد ای مستیِ مدام ، علیه السلام حسین ای مطلع و شروعم و حُسنِ ختام حسین ای ((* تِ فِدا بَووشِ گدا )) یا امام حسین باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد بَه بَه ، چه باده هات به طبعم بساز شد این قوم ، جز تو از همه کس بی نیاز شد تا پایشان به محفل گرم تو باز شد باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد ما نوکریم ، نوکری ما کمال ما بودت ،طلوع ما و نبودت، زوال ما ثانیه ای بدون تو خوش نیست حال ما باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد با محتشم ، ز شورش شیرین دم زدم یک دو سه پیک ، محض رضایت قلم زدم یعنی فقط به عشق تو عمری علم زدم باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد من با ولات گر بروم زیرِ گِل ، خوشم روز حساب گر که نباشم خجل ، خوشم تنها به اشک روضه تان هست دلخوشم باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد ای انتهای هرچه مضامین ، حسین جان اشکت به دردها شده تسکین ، حسین جان با تو قیامتم شده تضمین ، حسین جان باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد میثم خنکدار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حضرت ماه خورشید هم امشب به این درگاه می آید زیرا خبر پیچیده هر جا ، ماه می آید امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید سلطان عشّاق دو عالم جشن می گیرد وقتی وزیرش مثـل شاهنشاه می آید با دست و پای غرق گِل از سمت نخلستان با سر به دیدارش ، ولی الله می آید جانها فدای عاشقی کز شوق وصل او معشوق،سویش مثل خاطرخواه می آید عبّاس یعنی عاشق صادق که بی ارباب او را ز هست و نیستش ، اکراه می آید با جرعه ی آبی هدایت میشود قطعاً در آستانش هر کسی گمراه می آید طوبی به جنّت نغمه سرداده ست با احساس جانم فدای قامتت یا حضرت عبّاس گفتند اهل دل ، دل امّ البنین روشن حالا که شد چشم امیرالمؤمنین روشن آن قدر او ماه است که، از نور رُخسارش چون ماه کامل می شود کلّ زمین روشن دنیا و ما فیها نه تنها بلکه از نورش در دیده ی ما میشود تا...(نقطه چین) روشن هر چند خاموشی در آنجا هست بی معنا از او شده سرتاسر عرش برین روشن وقتی نوشتم یاابوفاضل مدد”دیدم در حلقه ی انگشتر من شد نگین روشن در صحن او بر خاک افتادیم و فهمیدیم عشّاق عالم را چگونه شد جبین روشن عبّاس نه ، عابس شدن را درک خواهی کرد وقتی تورا شد سرّ دستورات دین روشن هرکس به او وارد شد و از خویش خارج شد ذکرش تمام عمر یا باب الحوائج شد فریادِ ما تا صبح محشر یااباالفضل است یعـنی که تا آخر دل ما با اباالفضـل است دلمُرده ی مَحضیم آنجایی که ساقی نیست هستیم غرق دلخوشی هرجا اباالفضل است هرچیز را مقیاس و معیاری ست درعالَم معیار در بحث ادب تنها اباالفضل است از ادّعای با وفایی دور باش ای دوست گر در وفاداری تو را مبنا اباالفضل است پایین تر از پایین من و امثال من هستند وقتی فقط بالاتر از بالا اباالفضل است بایدکه گرد و خاک پای تاویه”* باشیم وقتی فدای زاده ی زهرا اباالفضل است با دیدن دستـش نه تنها ذکر ما ، بلکه ذکر خدا در محشر کبریٰ اباالفضل است دیدم تو محبوب القلوبی یا ابوفاضل الحق ، تو کَشّافُ الکرُوبی ، یا ابوفاضل ای أحسنُ الحالم ببین حال خرابم را آرام کن این سینه ی پُر التهابم را از بسکه زیر دِیْنِ تو بودن بزرگم کرد تسویه کردم با همه جز تو حسابم را تا که تمام عمر را عطشان تو باشم بشکن به دست خویشتن جام شرابم را حتّی شب میلاد تو ، فکر مصیبت هات آقای من ، می گیرد از دل صبر و تاب ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
صاحب کرم شاعر شدم با قنوتی ، در دست ، دفتر گرفتم گفتند من هم نوشتم ، مضمونی از سر گرفتم اینجا که من ایستادم ، درگاه دارُالاجابه‌ست صاحب کرم که بماند ، من حاجت از در گرفتم گفتم بینداز چیزی ، دیدم که ظرفم طلا شد کم خواستم گرچه اما ، صدها برابر گرفتم در روضه سینه زدن را ، مدیون بابای خویشم اما نمِ اشک خود را ، از شیرِ مادر گرفتم من فطرسِ روضه گردم ، با بال‌های شکسته از تیغه‌های علامت ، اما دو تا پر گرفتم در اولین بار پرواز ، آنقدر بالا پریدم از آسمان هم گذشتم ، آخر به گنبد رسیدم وقتی رسیدم به گنبد ، دیدم حرم نوحه‌خوان است گلدسته تکبیر می‌گفت ، انگار وقت اذان است اشک من آب وضو شد ، رو به ضریح ایستادم قبله همین‌جاست قطعاً ، کعبه که سنگ نشان است این نقطه عرش برین است ، هر چند روی زمین است بالاتر از کربلا نیست ، اینجا تهِ آسمان است هر ریشه از فرش صحن است ، حبل‌المتینی که گفتند اهل نجاتیم زیرا ، اینجا پُر از ریسمان است آرام می‌گیرم اینجا ، زیرا در آغوشِ عشقم آقام نوکرنواز و ، با نوکرش مهربان است دستم ادب کرد و گفتم ، آقا سلامٌ علیکم ! هر چند که رو سیاهم ، اما سلامٌ علیکم از ابتدا لال بودم ، اما صدا آفریدند گفتم سلام ایهاالعشق ، وقتی مرا آفریدند گفتند سجده روا نیست ، بر غیر ذات الهی پس ما به تو سجده کردیم ، وقتی تو را آفریدند پرواز ممنوع بودم ، زندانیِ قعرِ چاهی پر باز کردم همینکه ، گنبدطلا آفریدند گفتی گداهام دورند ، از من که در اوج عرشم این شد که روی زمین هم ، کرب و بلا آفریدند تا اینکه چشمِ کریمت ، دنبال سائل نگردد دور و بر خانه‌ات یک ، دنیا گدا آفریدند اول تو را خلق کردند ، بعدش تو ما را خریدی ممنونم از لطفت ارباب ، ما را چه خوب آفریدی رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سنه قوربان آقا سال ها دل طلب جام می از ما می کرد طلب می ز فلان ساقی رسوا می کرد روز و شب گریه برای رخ لیلا می کرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد شُکر..از کنج لبم صحبت لیلا افتاد... گذرم باز به میخانه ی مولا افتاد می که در خمره ی تو پخته نشد ناب نشد هیچ جامی مَثَل جام تو نایاب نشد جز به نور تو هویدا رخ مهتاب نشد هیچ کس جز تو برای بشر ارباب نشد چون که ارباب تو هستی ز خدا ممنونم چون تو لیلای منی تا به ابد مجنونم دست شو بر سر مخلوق چو باران بنشین بر سر شانه چو گیسوی پریشان بنشین حجره نه ، جلوه کن و بر سر ایوان بنشین فجر شو ، آیه شو ، بر منبر قرآن بنشین بنشین اینهمه عشاق تو را می خوانند همه از گردش چشمان تو سرگردانند بی سبب نیست که از عشق تو حیران هستیم از سلامی که بجز توست پشیمان هستیم عجمانیم که از تیره ی سلمان هستیم سالیانی ست که در شهر تو مهمان هستیم هر کجا نام حسین است ، جلی می خوانیم تا ابد با دم اولاد علی می خوانیم قلب با بردن نامت هیجان می گیرد شهریار از قبلت فن بیان می گیرد حاج فیروز* به اسم تو زبان می گیرد ناتوان است و به اذن تو توان می گیرد هیچ در چنته نمانده ست بجز جان آقا که همان هم ، سنه قوربان سنه قوربان آقا روز میلاد تو هم جام بلا می خواهد چه کسی گفته مریض تو شفا می خواهد این مریض از دو جهان عشق تو را می خواهد و فقط تذکره ی کرب و بلا می خواهد بدهی یا ندهی باز خودت را عشق است دلبرم ناز بکن ناز ، خودت را عشق است ایمان کریمی . لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk🌹
میلاد یار عرش حق بی تاب،این دنیای خاکی بیقرار ماه شعبان،روز سوم، عالمی در انتظار حال دنیا فرق دارد روز روز دیگریست گوئیا این اولین بار است می آید بهار کوثر ساقی آن سرمست،حتی با یقین حضرت دادار شاد از لحظه ی میلاد یار قابله لعیا، به دست مریم و سارا حریر حاملش خیر کثیر مصحفِ پروردگار باب او آنکس که در معراج، ختم المرسلین دید او را با خدای بی قرینه همجوار خادمش خوبان عالم،کمترینش جبرئیل وه چه مولودیست، مثلش را ندیده روزگار عالم و آدم نه تنها محو رخسارش شده عشق هم بر روی او عاشق شده بی اختیار فرصت خوبیست فطرس،بال و پر خواهی اگر میدهد گهواره اش حاجت حسین است این نگار این که میخواهد به دنیا دیده بگشاید کنون با نگاهی وا رهاند عاشقانش را ز نار مرضیه آرام تر، حالا که وقت گریه نیست گرچه میگوید اناالعطشان مشو اینگونه زار این که میگوید اناالمظلوم شاه عالم است آمده در راه محبوبش کند ایثار ثار گریه را بگذار باشد کوفه در کنج تنور آن زمانیکه به رویش زخم بینی پرشمار روز میلاد است فرشی،صبرکن دیگر بس است با قلم گو،بهر روضه باش روزی روزه دار  بهنام فرشی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk
یا ابوفاضل مدد روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود ای که با آوردن نامت گره وا میشود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون مطئمناً یا برآورده شده یا میشود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو `یا ابوفاضل مدد” قطعا دلت وا میشود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود  حمید رضا محسنات لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک @hadithashk
ظرف خالی دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشمِ ستاره ِبارانم ازشعف؛ از نظاره پر شده است همه ی شهر گوششان امشب از اذان مناره پر شده است برگ برگ تمام دفترم از غزل و چارپاره پر شده است يادت افتاده ام كه اين گونه شعرم از استعاره پر شده است نوبت شعر خواني من شد سالن جشنواره پر شده است من به نامت شروع خواهم كرد به مقامت خضوع خواهم كرد به گدایی همين كه چيره شديم به شب آسمان كه خيره شديم ناگهان نوری از خدا آمد ساكن گوشه ی جزيره شديم همه از دوری قمر بوده اگر اينگونه تار و تيره شديم لطف زهرا به ما رسيده كه ما نوكر ساقی عشيره شديم نذر بی دستی اباالفضلش بسته ی دست دستگيره شديم نفسی يا اگر حياتی هست از دم توست التفاتی هست آسمان زير دست دستانت ماه و خورشيد هردو مهمانت نه فقط شيعه،ارمنی هم شد شامل سفره های احسانت هركسی ميخورد گره كارش به تو رو ميزند - به قربانت چقدر كشته مرده داری تو آذری ها چه قدر ميخوانت وقت رزمت پر از حماسه و شور به به از اين خروش و طوفانت گيسويت را به روی شانه بريز كه شوم باز هم پريشانت در امان نيست دشمنت هرگز از رجزهایِ تيغِ بُرّانت عجبی نيست از دلاوری ات همه ی دشت گشته حيرانت به مصاف تو هر كه می آيد می زند جا ز ترسِ پيكانت پدر مشك ،صاحب دريا السلام عليك يا سقا حس خوب پريدن پرها آسمان همه كبوتر ها اوج فهميدن من و مایی ای تو بالاتر از فراتر ها ای قيامت نمایی از قدّت باعث رويش صنوبرها حاجت پشت هر در بسته ای كليد تمامی درها گره كور مادرم با توست ای مجيب تمام مضطرها بانی سفره های نان و پنير آش نذری دست مادرها از تبار دلاوران عرب از نژاد امير خيبر ها پسر ذوالفقار صفين و پدر رزم مالكْ اشترها تيغ تو تا نيامده بخشيد خاتمه بر تمامی شرها معنی لا فتايی يا عباس دومين مرتضایی يا عباس جذبه ی دلبری تو غوغاست فن عاشق کشی تو زیباست نفسی هم قدم شدن با تو آرزوی اهالی بالاست رسم مردانگی تو مَثَل است ادبت هم زبانزد دنیاست مشک خالی تو جواب همه است لب ِ خشک تو حسرت ِ دریاست زهره ها را درید نعره ی تو رعد و برق نگات... واویلاست اذن میدان نداشتی ورنه هنر تو حماسه در هیجاست آه از آن زمان تلخی که دید ارباب دور تو بلواست بین یک مشت کوفی بی رحم سر سردار لشکرش دعواست خوش بحالت که لحظه ی آخر سر تو روی دامن زهراست آنکه میخواستی سرت آمد فاطمه جای مادرت آمد محمدحسن بیات لو لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
تو آفتاب روشنی ای دلبری که دلبری ات داستان شده شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده گهواره تو زینت هفت آسمان شده جان دوباره یافته عالم جوان شده جانان رسید موسم تقدیم جان شده گل آمد و حیات گلستان شروع شد خشکی گذشت و بارش باران شروع شد دوران نشئگی خماران شروع شد مستی ما ز سوم شعبان شروع شد پای تو اشک شوق زچشمم روان شده قنداقه ی پسر چو به دستش پدر گرفت انگار اختیار شبش را سحر گرفت با دست خویش اشک ز چشمان تر گرفت فطرس رسید و از پر قنداقه پر گرفت بال فرشته ها به سرش سایه بان شده تو آفتاب روشن و پیدای ما شدی تو آمدی و روح به اعضای ما شدی خندیدی و تمامی دنیای ما شدی گفتیم عاشقیم و تو لیلای ما شدی راز جنون ما به خلایق عیان شده دریا دلیم و دیده ز مرداب بسته ایم امید خود به باده ی نایاب بسته ایم با دیدن تو دیده به هر خواب بسته ایم دل را به لطف حضرت ارباب بسته ایم دل های ما به گوشه ی چشمی نشان شده عشقت همینکه صبح ازل آفریده شد از روی چشمهات غزل آفریده شد از استواری تو جبل آفریده شد با شهد خنده هات عسل آفریده شد دیگر قلم خلقت تو ناتوان شده پیغمبر خدا ز کجا حرف می زند؟ در روز عید هم ز عزا حرف می زند دارد ز خاک کرب و بلا حرف می زند آری ز سیدالشهدا حرف می زند حتی خدا ز ماتم روضه خوان شده شاعر دلم گرفته بیا از خدا بگو من با همه غریبه ام از آشنا بگو از انتظار و حسرت مشتی گدا بگو حرف دگر رها کن و از کربلا بگو دل بیقرار دیدن آن آستان شده هادی ملک پور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بنده عشق تو ام قلمم روی ورق باز زمین گیر شده ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده به بلندی فلک باید عصا بردارم تا کمی گام زند طبع زمین گیر شده از لغت نامه خورشید اگر واژه دهند مینویسم که چرا عشق فراگیرشده واژه از بیت فراری شده از هیبت تو لالی طبع من و وصف تو تقدیر شده چه بگویم که قلم باز زجا برخیزد مددی فاطمه این طبع به زنجیر شده نام زهرا به لبم امده ای نور دو عین اذن دادند بگویم غزلی از تو حسین از همان مهد نگاهت نمک دیگر داشت آسمان میل به پابوسی تو در سر داشت گوئیا رفت ملاقات خدا و برگشت هر که ازسجده به گهوار تو سر برداشت مکتب دلبری ازچشم ترت شد آغاز دل سپردن به تو رازیست که هر دلبر داشت روی دستان پدربودی و دشمن ترسید حیدر انگار در آغوش خودش حیدر داشت زینت دوش نبی و علی فاطمه ای مثل آن تاج سری که سه نفر بر سر داشت گشته ام وصف تو را نیست جزاین نوردوعین تو حسینی تو حسینی تو حسینی تو حسین آسمان زیر قدمهات اقامت دارد به غبار ره تو عرض ارادت دارد هر کسی چشم تورا دیدبه پا کرد نماز بس که محراب دو ابروت عبادت دارد دیدکافر قد وبالای تو اسلام آورد بسکه این قامت اشاره به قیامت دارد من از آن چهره زیبای تو فهمیدم که این همان وعده حقی است که جنت دارد عادت ما شده آقا که گدایت باشیم بس که بر جود کرم دست تو عادت دارد فاش میگویم وازگفته خود شاد حسین بنده عشق تو ام خانه ات آباد حسین بنویسد مرا ریزه خور خان حسین بنویسید مرا دست به دامان حسین سرمن روی قدمهات به سامان برسد بنویسید مرا بی سرو سامان حسین بنویسید که ای کاش شوم مثل زهیر قاری آیه ای از مصحف چشمان حسین هر که از راه و طریقی به هدایت برسد بنویسید مرا عبد مسلمان حسین در قیامت که خداوند بخواند حکمم روی پرونده نوشته است که مهمان حسین ترس دارم که اگر فضل تو گویم گاهی عده ای را بکند عشق حسین اللهی موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
حسین جان ای قبله‌یِ عوالمِ بالا حسین جان ای شُعله شُعله آتشِ دلها حسین جان حٰا سین و یا و نونِ خدا ، یاحسین جان ماییم و هر نفس نفسِ ما حسین جان یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست نامی که در گشودنِ در داشتی علیست جانت علیست هرچه پسر داشتی علیست ای سر به پات رفته به مولا حسین جان چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد لطفش بلند باد که کارِ ثَواب کرد هرکس که بندگیِ تو را انتخاب کرد او را نگاهِ مادرت عالیجنات کرد گفتیم بعدِ حضرتِ زهرا حسین جان آشفته زُلفم و تبِ طوفانم آرزوست کنعانم آرزوست سُلیمانم آرزوست یک بار از لبِ تو حسن جانم آرزوست با خون رقم زنم که دو سلطانم آرزوست امشب بیا بزن رگِ ما را حسین جان مست است آنکه بر درِ میخانه ایستاد مرد است آنکه تا تَهِ پیمانه ایستاد سر نیست آن سری که رویِ شانه ایستاد در پایِ عشق جُز تو که مردانه ایستاد ؟ آن کیست غیرِ زینب کُبریٰ حسین جان تو میرسی و با تو خبرها یکی یکی لبخند میزنی به پسرها یکی یکی اُفتاده‌اند پیشِ تو سرها یکی یکی با ماه هاشمیت قمر ها یکی یکی عباسَ نوکرم شبِ فردا حسین جان شعرم رسیده است به اَبیاتِ آذری هَر کیم اِلَر مَحضَرِ آقامَ نوکری زهرا اِلَر خادِمَ عباسَ مادری زینب واری نَقَدَ اَبلفضلَ یاوری نقش اولدی روی بیرق سقا حسین جان ما پیر میشویم شبیهِ حبیبِ تو شبهای جمعه‌ایم پُر از بویِ سیبِ تو امشب سلامِ ما به لبِ بی نصیبِ تو ما را که کُشته است صدایِ غریبِ تو جان خواستی به چشم بفرما حسین جان حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
یا ابالاحرار یا حسین هرکسی دنبال دنیا رفت عزت را ندید هرکسی با عشق بد تا کرد جنت را ندید   ساقه های عرش شاهدهای این حرف من اند چشم هرکس خورد بر نور تو ظلمت را ندید   در زدیم و دستی آمد روزی ما را رساند سائل اینجا لحظه ای رنگ خجالت را ندید   لطف شان حتی به یک تبعید رفته میرسد مثل فطرس هیچ کس اینقدر رحمت را ندید   هر نفس پشت نفس مقروض اربابم ولی این بدهکار از طلبکارش شکایت را ندید   هر سری بر دامنت آمد سعادتمند شد هر سری محروم فیض ات شد سعادت را ندید   ما به پابوس شبیر از پیش شبّر آمدیم با چه شوقی از برادر به برادر آمدیم   تو می آیی و به محض آمدن گل میکنی کربلا را تا ابد میخانه ی کل میکنی   از همین گهواره چشمانت به زهرا خیره شد از همین آغاز بر زهرا توسل میکنی   در قنوتت ذکر پشت ذکر بالا میرود دستهایت را به سمت آسمان پل میکنی   بین دو انگشت تو جایی به ما هم میرسد؟ پس بهشتی بودن ما را تقبل میکنی؟   پنجمین خورشید دنیایی و با این آمدن پنج ضلع نور را رو به تکامل میکنی   ساکتی انگار نه انگار اصلا تشنه ای شیر مادر خشک شد اما تحمل میکنی   معنی یک روح مانده در دو پیکر میشوی آخرش سیراب انگشت پیمبر میشوی   شب رسیده وقت تاریکی است ماهت را بده یک کم از لطف های دل بخواهت را بده   راه دوری آمدم از ری مزاحم میشوم خسته ام آواره ام لطف پناهت را بده   گر بنا داری بیایی و خریدارم شوی زودتر از لحظه ی موعود چاهت را بده   خودنمایی کردن من را ریا هرگز نبین گوشه چشمی از تو میخواهم! نگاهت را بده   آمدم مثل رسول ترک آقایی کنم فرصت نوکر شدن در خیمه گاهت را بده   سال ها شعبان به شعبان زیر دِینت رفته ام روزی سال گدای رو سیاهت را بده   خوشه ای انگور داد و از تو باغش را گرفت شیخ جعفر شد کسی که از شما حلوا گرفت   عرش را دیدیم ما در آسمان کربلا پس سر ما خاک شد بر آستان کربلا   پیش ما اوقات شرعی از اذان مأذنه است گوش را دادیم تنها به اذان کربلا   در قیامت میزبانی میکند از کل خلق هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا   از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست ما همه هستیم یک یک در امان کربلا   از جوان و پیر وقتی نذر گنبد میشویم اسم مان هم میشود پیر و جوان کربلا   چشم ما هر شب برایش میشود نهر فرات گریه پشت گریه پای داستان کربلا   تو به دنیا آمدی پیغمبر ما گریه کرد روضه گودال را تا خواند زهرا گریه کرد   جبرئیل آمد خبر آورد بلوا میشود بر سر پیراهنی بد جور دعوا میشود   آنقدر نیزه می آید آنقدرها میرود تا تن آقا شبیه یک معما میشود   یا غیاث المستغیثین روی لب می آورد در جوابش تیر بین حلق او جا میشود   یک طرف با سنگ یا با چوب زخمش میزنند یک طرف هم باز قد خواهری تا میشود.... سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ماهِ کامِل شِش ماهه آمد زودتر از وقتِ ‌موعودش هرآنچه ‌باید داشـــت را نوزاد شامِل بود شش ماهه آمد و همه با چشمِ‌ خود دیدند شــعبان ‌از آن آغاز هم یک ماهِ کامِل بود پیغمــــبر از آبِ‌ دهانِ ‌خویــش کامش را برداشت ‌و انگشتِ‌ خود را در دهانش کرد زیباتریــــــن‌ اسمِ جهان را جبرئیــل آورد زیباتریــــــن‌ را باید اینگــونه بیانش کرد وقتی حســینِ‌ کوچک و شیرین زبان آمد چشـــم ‌و چراغِ خانه ی زهرا و مولا شد تنها زمین‌ نه ...آسمان ها هم‌ به وجد آمد فُطــرس به قُنداقش تبرُّک کرد و زیبا شد وقتی حسن او را بغل میکرد می خندید از عمقِ جانش حیــــدرِ کرّار می خندید خورشـــیدِ سوم ‌نور می پاشید بر خانه زهرا کنارِ کودک اش هر بار می خندید پیغمــــــبر امّــا با خــبر بــود از معــمّایی پیغمبر امّا چهره ای محزون و غمگین داشت عیــــد آمد و عیــــدی برای کـودک آوردند پیراهنی که ســرخ بود و رنگِ خونین داشت جبریل آمد ... گفت از سرخی پیـــراهن این سرخیِ خونِ حســینِ توست پیغمبر این کودکِ شیرین و دلبندِ تو را یک روز در کربلا تشنه ، تک و تنها و بی یاور ... جبریل از کرب و بلا می گفت و پیغمــــبر هی بوسه از لب ها و از زیرِ گلو می کرد مانندِ یــک ابــرِ بــهاری ســخت می بارید وقتی حسینش را بغل میکرد و بو می کرد وقتی علی فهمید در خود ریخت دردش را زهرا ولی باران شد و بی وقفه می بارید زهرا وصیّت کرد زینب جان حســینم را ... زهرا پریشان بود و زینب خوب می فهمید هرجا حسینم رفت باید پیـــشِ او باشی در کربـلا جــانِ تو و جــانِ حسـینِ من باید ببوســی جــای من زیرِ گلویش را باید بپوشـــانی بر او این کهنه پیراهن زینب به مادر خیره بود و با خودش میگفت آخر چگونه می شــــود در کربــلا یک زن... آخر چرا بایــد ببوســــم من گلویــش را ؟ آخر چرا بایــد بپوشــــد کهنه پیــراهن ؟ قرآن به هم پاشــید افکارِ پریشـــان را از روی لــب های برادر نـــور می آمد امّا صدای دیــگری در گوشِ زینب بود شاید صدایِ ذوالجناح از دور می آمد... ” شاید صدایِ ذوالجناح از دور می آمد `  ابراهیم زمانی_قم لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹