eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
69 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
عبدالعظیم دیده بدنیا گشوده است دل از تمامِ مردمِ ایران ربوده است آری کریم آمده سائل خبر کنید چون‌ آیه‌آیه‌ایی ز کرامت سروده است این سیدالکریم که صاحبِ کرم شده در شهرِ ری‌رسیده و صاحب‌ِ حرم شده از نسلِ مجتبی به کرامت سرآمده است در این حوالی است که بال و پرم شده واژه برای مدحِ تو گفتن کم آمده ست روح القدس به یاریِ من همدم آمده است گفتم به مدح و منقبتت سید الکریم هرکس‌که نیست یارِتو نامحرم آمده است هر کس که زائر است ترا گشته نورِعین من زار قبرِ حضرتتان زائرِ حسین تو عبد صالحی و شدی سیدالکریم هستی وکیل هادیِ دین شاهِ عالَمین حالا رسیده ام به حرم زائرت شدم در گرد این حریمِ حرم طایرت شدم دستم به روی سینه مودب رسیده‌ام کنجِ حرم نشسته و چون جابرت شدم! @hadithashk
تصنیفِ هر قصیدهٔ ما، نِی شد عاقبت شُربِ مدامِ هر شبِ ما، مِی شد عاقبت بی کربلا نشستنِ ما طِی شد عاقبت چون قبله گاهِ هر شبِ ما، رِی شد عاقبت مَن زارَ حضرتش که همان زارَ کربلاست یا سیدالکریم،همان یا حسینِ ماست میخواستم که واژه برایت عَلَم کنم دل را به شوقِ وصلِ شما  اَرگِ بَم کنم جوشانده ای ز شعر ،برایِ تو دَم کنم خود را برایِ مدحِ شما مُحتشم کنم کاسه کجا و وُسعتِ دریایِ بی کران من جایِ خویش هستم و توجایِ خود بمان امشب بهانه هایِ دلم چیست؟ شهرِ ری برگو شَرابِ تو زِ خُمِ کیست؟  شهرِ ری مستی فُزون تر از مِیِ تو نیست شهرِ ری با او شده است منطقهٔ بیست شهرِ ری تعظیم میکنم به تو در لحظهٔ ورود ای از امامِ هادیِ ما بر شما درود فرمود رهبرم که تویی قبله گاهِ شهر آری تویی تو یک تنه پشت وپناهِ شهر ای آفِتابِ روشنِ بختِ سیاهِ شهر هست آن ضریحِ نقره ای ات مِهر و ماهِ شهر این پایِتخت با تو که صاحب حرم شده تهران به خِیرِ بودنِ تو محترم شده یا سیدالکریم!! تو ای بندهٔ عظیم از جانبِ تو بر دلِ ما می وزد نسیم دل بستهٔ نگاهِ تو هستیم از قدیم با عشق، تا کنارِ ضریحِ تو میرسیم از بس غریقِ رحمتِ بی انتها شدیم حس میکنیم زائر کرب و بلا شدیم وقتِ زیارتت به دلم شور میرسد فیضت به هر شکستهٔ رنجور میرسد در مسلمیه از حرمت نور میرسد شبهایِ جمعه نالهٔ منصور میرسد نوکر رسید و در حرمِ تو دخیل شد در اعتکافِ روضهٔ ابن عقیل شد @hadithashk
تو چه کردی که تو را نام نهادند: کریم مثل بابات حسن ، مرتبه دادند: کریم تو چه کردی که همه در عوض کرب و بلا به روی خاک حریم تو فتادند ، کریم آنچنان مرتبه ای داد به تو هادی دین که به کس غیر تو این جاه ندادند ، کریم آن کسانی که ز طومار حسین جا ماندند شب جمعه ، حرمت ، خیرالعبادند ، کریم از شلوغی سر کوی تو فهمیدم که... سائلان تو زیادند ، زیادند... کریم روز محشر که شود ، از کرم مادرتان زائران حرم تو ، همه شادند ، کریم @hadithashk
هرکس نشود قبله و، هم قبله نما هم دوره و هم کلام با چهار امام شدگندم ری حرام آن سعد لعین شد وادی ری حلالت ای فخر تمام @hadithashk
ای مأمن اهالی ری سایه‌سار تو بوی حسین می‌شنوم از مزار تو کوهی و همجواریِ تو رشک آبشار طهران چه سربلند شده در جوار تو دست تهی نیامده‌ام ای عزیز ری آورده‌ام دلی به امید نثار تو تا سفره‌ی تو هست گدایان کجا روند وقتی که می‌رسد به کریمان تبار تو هم کربلای دیگر مایی و هم بقیع آیینه‌ی حسین و حسن شد مزار تو با امر هادی آمدی از سامرا به ری تو برقرار عشقی و ما برقرار تو… @hadithashk
مولای من گفتند از کرامت تو... مبتلا شدیم آدم شدیم با کرمت آشنا شدیم گفتند با کریم که دشوار نیست کار ای دومین امام حسن! ما گدا شدیم دولتسرای توست به ما خانه ی امید بعد از بقیع ، ریزه خور سامرا شدیم دیر آمدیم و دیر رسیدیم گرچه ما با سفره ای که پهن نمودید جا شدیم ما خانوادتا به شما دل سپرده ایم پس خاکبوس حضرت ابن رضا شدیم غربت کشیده ای و غریبی و بی کسی شیعه غریب مانده ، شبیه شما شدیم ساعات آخرت طلب آب کرده ای ما هم گریزخوان غم کربلا شدیم نیزه نخورده اید اگر زهر خورده اید آشفته حال کشته ی بر رمل ها شدیم از قوم و خویش تو به اسیری نرفته اند گریان وضع خواهر خون خدا شدیم هر غصه ای که بود کفن داشتی شما بیچاره ی تن وسط بوریا شدیم علیرضا وفایی خیال لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
به روی بال ملائک به روی بال ملائک سوار می آید برای آمدنِ آن سوار،می آید بگو به لب که برای گرفتن حاجت چقدر یا حسن امشب به کار می آید به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم چه کاری از من و از اختیار می آید چقدر روی تو بر آسمان سامرّا شبیه ماه به شب های تار می آید خیال وصل تو تنها برای سامرّاست که با مدینه سر تو کنار می آید برای خاطر فرزند خویش می آیی شبیه شیر که شب از شکار می آید بگو به منتظران پِلک را غلاف کنند یگانه مُنتَظِرِ انتظار می آید مِیِ تو چیست که نوشید هرکه از صحنت خُمار می رود از تو خُمار می آید شبیه دور حرم در زیارت ارباب به زائران تو پس کِی فشار می آید؟؟ حسین آمده یک بار،چیست غیر کَرَم دلیل این که حسن هم دوبار می آید حسن شدی که بگوید به تو امام حسن حسن شدن به تو با افتخار می آید حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران همه راهی سامرا باشند دلیل خوشه ی انگور عسکری این است که تاک ها ننشینند روی پا باشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تمام شهر به عشق شما گدا باشند حسن شدی که به هنگام بردن نامت بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت؛ به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائران تو در بین کوچه ها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خادمان تو در شهر کربلا باشند  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ابالمهدی مشکین زلفت شد سرِ خط خبرها پیچیدگیش علت جلب نظرها وقتی که حیدر باغبان باغ زهراست قطعا طبیعی باشد اینگونه ثمرها جلوه نمودی و از این جلوه نمایی گوشه نشین گشتند مجموع قمرها در معرض تیر نگاهت مینشینم تامین امنیت کند گاهی خطرها پرواز در آب و هوای سامرایت امید و آمال تمام بال و پر ها دلدادگی و دلسپردن کار ماها کار تو هم تبدیل نوکرها به آقا غیر از در این خانه ات جایی ندارم من میثم عشق شمایم سر به دارم ایل و تبار و نسل در نسل ِ تو آقا هستم غلامت با همه ایل و تبارم مِی خوردم و میخانه ها را رفتم امّا سر از خمار عاشقیت بر ندارم ویرانه بودم تا نگاه تو به من خورد از برکتش حالا دلی آباد دارم از آن زمان که روزیم دست تو افتاد سکه شده الحمدلله کارو بارم رد کردن سائل ز درگاهت محال است آقا گدایی از شما اوج کمال است همیشه پشت هر دلی دلدار باید وقت کرامت ها گدا هوشیار باید چونکه ندارم در بساطم جنس نابی کهنه کلافی بر سر بازار باید باده ز تاک عسکری گیراست خیلی پس جام آن ساقیِ کهنه کار باید طوری خرابم کرده ای که خود بسازی این ساختن ورنه دو صد معمار باید سر میدهم پای تو بی اما ،اگرها شاید ندارد حرف من ، اینبار باید خانه دهی من را به شهر سامرایت یا که عنایت کن به ما رزق شهادت قطره شود وصل به دریا آخر سر مجنون بماند فکر لیلا آخر سر جایی که درماندم صدا کردم حسن جان نوکر بیارد رو به آقا آخر سر در ابتدای راهم و باید بمانم با لطف زهرا پای تو تا آخر سر هرسال گفتم سامرای تو می ایم اما دوباره مانده ام جا آخر سر من اربعین هر جا سلامی عرض کردم دادم سلام بر شما را آخر سر امشب برای ما ابالمهدی دعا کن این مرتبه عجل فرج را تو صدا کن محمد کیخسروی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم حسن اقتدا کردم ابتدا به حسن و رسیدم در انتها به حسن می رسد آنهمه کرم به گدا می رسد دست هر گدا به حسن فرق دارد مگر؟ حسن حسن است داده عزت، خودِ خدا به حسن رهسپارم به جاده های عراق دل سپردم به سامرا به حسن شب دلدادگان سحر شده است کف بزن باز علی پدر شده است نظری سوی آسمان دارم هوس لحظهء اذان دارم عرض تبریک و عرض تهنیّت محضر صاحب الزمان دارم عطر سرداب می وزد همه جا زیر گنبد فقط امان دارم به غذای بهشت لب نزدم چون از این سفره، خُرده نان دارم سنگ بودم چه گوهری شده ام مست انگور عسگری شده ام جام مِی را نگار دستم داد زرِ هجده عیار دستم داد گفتم اصلاً طلا نمی خواهم از عبایش غبار دستم داد دید با دست خالی آمده ام از بهشتش انار دستم داد به ضریح حسن که چشمم خورد عشق شش گوشه کار دستم داد بی خیال دو عالمین شدم مست شش گوشهء حسین شدم ریزه خواران او زمینی ها خاکش علامهء امینی ها بارگاه مطهرش آورد عرشیان را به شب نشینی ها سجده کردم به سنگفرش حرم با چنین جلوه آفرینی ها می نشیند به کفشداری او خاک پاهای اربعینی ها در فراق حرم عزادارم شوق دیدار کربلا دارم آنقدر که حسن کرم دارد سایه ای بر روی سرم دارد گرچه از خانه، دور افتاده همسری خوب و محترم دارد شده در پادگان اگر تشییع تنش از تیر، کِی ورم دارد؟ گرچه دور از مدینه خاک شده لااقل این حسن حرم دارد مجتبی در تحیّر زهراست خاک قبرش ز چادر زهراست کوچه که تنگ شد، مردّد شد راه او، راه مادرش سد شد فاطمه بین کوچه سیلی خورد حسن افتاد بر زمین! بد شد آن کسی که به مادرش خندید با جسارت ز چادرش رد شد فاطمه پیش اولین پسرش خُرد شد، آنچه که نباید شد مادری زار و خسته را برداشت گوشواره شکسته را برداشت رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا عزیزالله خبری آمده که نوبت محشر شده باز خبری آمده که دوره غم سر شده باز خبر از معجزه سوره کوثر شده باز خبری آمده که فاطمه مادر شده باز روزی اهل زمین رحمت بسیار شده هادی فاطمه امروز پسردار شده ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام ای امام بن امام بن امام بن امام ای که با یاد تو شد خانه دل ها آرام دوستی با تو حرام است به اولاد حرام عشق تو جان به همه مرده دلان می بخشد به گدای تو خدا کون و مکان می بخشد تو همان حضرت از عقل فراتر آقا عالم از مقدم تو گشته منور آقا حسن دوم زهرایی و حیدر آقا پدر منتقم آل پیمبر آقا فارغی از همگان و همگان پابندت منتقم پروری و مصلح کل فرزندت سامرای تو سراسر ، خود فردوس خداست سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست سامرا قبله مقصود تمام فقراست کعبه و میکده و خانه امّید ماست باز هم دست تمنا سوی این در داریم ما هوای حرم سامره در سر داریم آسمان مثل زمین منتطر فرمانت برده هوش از همگان معجزه چشمانت بوسه بر خاک قدومت زده زندانبانت جان ما چیست مگر تا که شود قربانت پسر حیدری و حق به تو عزت داده دشمنت هم به بزرگیت شهادت داده من همیشه به دعای سحرت محتاجم سنگ گردیده دلم بر نظرت محتاجم شده آواره و بر بال و پرت محتاجم بی پناهم به ظهور پسرت محتاجم آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت آمدم تا که رفیقم بکنی با پسرت ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توایم تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توایم ما کجا و تو کجا ؟ وصله ناجور توایم اربعین زائر شش گوشه به دستور توایم اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا اربعین گفتم و کردم هوس کرببلا یاد آن دم که رسیدیم به دلدار بخیر یاد آن هروله با لشکر زوار بخیر یاد بین الحرمین و حرم یار بخیر یاد پابوسی ارباب و علمدار بخیر اربعین فارغِ از غصه دنیا بودیم اربعین همسفر زینب کبری بودیم محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بساطِ عاشقی‌ زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است گره گره همه اما امانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است رسید جلوه‌ای و باز یاعلی گفتیم پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همه‌ی عمر با علی گفتیم به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است بساطِ عاشقی‌ام جور شد به لطف شما و سهمِ سفره‌ی ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهور شد به لطف شما تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند به پای بوسی تو آستان کم آوردند قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند که عشقِ در رگ و در استخوانِ ما حسن است گداشدیم بگوییم این سخن ها را نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را برای ما که نوشتند پَر زدن ها را به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است به روی شانه اگر گیسویت رها بشود عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود حسن نماز و حسن قبله‌ی دعا بشود حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود میان کرببلا هم اذان ما حسن است نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله که با تو جلوه کند جلوه‌ای عظیم: الله عصا بدست رسد پیشِ تو کلیم الله کلیم تا که بگوید حسن کریم الله چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است اگرچه تکیه‌گَهِ خانه‌ها پدر باشد پدر همیشه همه کاره‌اش پسر باشد پسر برای پدر پاره‌ی جگر باشد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بزرگ خانه‌ی صاحب زمانِ ما حسن است حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سفره را تا نکنی ، در دل من حسرت هاست چند لحظه بنشین … با تو مرا صحبت هاست بر نیامد ز من سوخته ات بهتر از این کم اگر پای تو بودم اثر علت هاست کاسه ی چشم من از دولتیِ گریه پر است کاسه دست منم منتظر رحمت هاست در هیاهو و شلوغی جهان غرق شدم گوشه ی کرب و بلا ، منتظر خلوت هاست بغلت امن ترین نقطه ی دنیای من است بغلم منتظر آمدن فرصت هاست بغل شمر نرو تا بغل زینب هست چون به اندازه ی کافی به دلش محنت هاست ته گودال کمی فکر دل زینب کن سر گودال ببین منتظرت ساعت هاست مادرت دوخت ولی شمر چرا پاره اش کرد پیرهن را نبر این ماحصل زحمت هاست عسگری در دل یک حجره صدایت می‌کرد دست و پا می زد و این هم ستم غربت هاست سر او بود به روی سر زانوی پسر این گریز جگر سوخته ام ، مدت هاست از جوان مرگ شدن خاطره ی بد دارید کربلای جای خودش ، مادرت از عبرت هاست مادرت زیر در سوخته افتاد ولی بدنت مانده به زیر لگد ظلمت هاست اسب از روی تنت رد شد و تربت شده ای هر طرف می نگرم از بدنت قسمت هاست نعل ها تا دم خیمه بدنت را بردند ریخت و پاش تنت با همه ی سرعت هاست کاش برخیزی و دادِ دل زینب برسی خواهرت مانده میان صف بی غیرت هاست داد و بیداد نکن شمر سرم بردی دست پرورده ی زهرا وسط غربت هاست تازیانه به سر کتف سکینه نزنید این عزیزی ست که وامانده در این ذلت هاست از پر قو به سر خشت خرابه چه کند ؟ دختر شاه گرفتار به قیمت هاست @hadithashk
باز شد پنجره ای سمتِ نسیمِ ملکوت نور تابید در آیینه ی صبح از جبروت تشنه ی بوی نفس های بهارش بودیم از همان روزِ ازل مستِ نگارش بودیم چه حضوری که از آن عشق بشارت میداد چه طلوعی که خدا مُهرِ شهادت میداد نفسش عطرِ سلام و صلوات آورده است آسمان را قدمش آبِ حیات آورده است عطرِ سیبی ست که از گلشنِ عرش آمده است شاخِ طوباست و بر زینتِ فرش آمده است هر طرف جلوه ی خورشید جمالش پیداست حَسَن و نورِ حقیقت ز کمالش پیداست مژده مژده حسنِ دومِ زهرا آمد سیزده صورتِ اعجاز تماشا آمد نور افشانیِ عالم همه از جلوه ی اوست آخرین حجتِ حق از ثمر و میوه ی اوست پدرش آینه ی مکتبِ صادق باشد پسرش چشمه ی قرآنِ حقایق باشد از دمِ سوسنِ او بوی چمن می روید صبح از جامِ لبش حُسنِ حَسَن می بوید جلوه ی روشنِ او جلوه ی ایثارِ خداست دامنش سبزترین دامنِ گلزارِ خداست به قدمهاش چو داود گل آرایی کرد از دَمش حضرتِ یعقوب دل آرایی کرد بر لبش سوره ی توحید تلاوت دارد دامنش دولتِ مسعود امانت دارد شده آن بزم نشینِ دمِ او چون عیسی(ع) شده پروانه ی شمع اش به دو عالم موسی(ع) حَسَن آیینه ی حُسنش به خدا اعجاز است ز نسیمش همه درهای اجابت باز است نور تابید و جهان غرقِ تبسّم شده است کهکشان در نفسش ذره شد و گم شده است یازده بار زمین سر به خضوع آمده است از دمِ اوست که خورشید طلوع آمده است یازده بار خدا صورتِ احمد چو کشید بینِ آن صورتِ زیبا رخ زیبای تو دید یازده پنجره وا شد به سوی دولتِ یار آخرین پنجره مانده است به دستانِ بهار شانت این بس پسرت حضرت مهدی(ع) باشد بعدِ حق عالمِ ما را متصدّی باشد! @hadithashk
به لطف عشق ، غمِ آه پروری داری به سمت سینه ی عُشاق معبری داری همیشه نام تو اشک مرا درآورده حسین! خاصیتِ گریه‌آوری داری کتابِ داغِ تو را جبرئیل شرح دهد میان عرش خداوند ، منبری داری یکی ز اهلِ بُکاءِ قدیمی‌ات نوح است تو نسل گریه‌کُن از هر پیمبری داری قسم به قُبّه ی تو روضه‌خانه‌ات ، حرم است تو در حسینیه رو به خودت ، دری داری کلیددار حریمت ، رقیّه خاتون است در آستان خودت شاه‌دختری داری قیام سینه‌زنانت قیامتِ عُظمیٰ‌ست چه های و هوی شریفی ، چه محشری داری! تمام هَمّ و غمم کار و بار هیئت توست خودت هوای مرا وقت نوکری..،داری مس وجود مرا چای روضه ات زر کرد عجب شرابِ خوشِ کیمیا‌گری داری بهشتِ بین دو انگشتِ تو به عابس گفت: جنون بخواه که فردای بهتری داری فقط تویی که وهب را حبیبِ خود کردی فقط تویی که چنین فنِّ دلبری داری شبیه جُون مرا هم دعا کنی ای کاش و حظ کنی که غُلامِ معطری داری ▪️ تو مانده ای تک و تنها میان یک لشکر... نه همدمی نه پناهی نه یاوری داری نفس‌نفس زدنت شمر را جَری‌تر کرد بلند کرد صدا را : چه حنجری داری! غروب بود..،سرت روی نیزه بالا رفت غروب بود..،سنان در خیام زن ها رفت @hadithashk
اینجا بهشتِ ما شده ذکرت شفا ، داروی هر بیمار ، معصومه وا کردی از کارم گره هر بار ، معصومه قم شد در ایران نقطه ی پرگار معصومه پیدا نشد مثلِ تو بی تکرار ، معصومه باید که زد لطفِ شما را جار ، معصومه شکرِ خدا لبهایمان یا فاطمه دارد شکرِ خدا که کشورِ ما فاطمه دارد هر آنچه دارد با علی ، با فاطمه دارد اینجا بهشتِ ما شده تا فاطمه دارد با تو شده روزیِ ما بسیار معصومه خاکِ گلستانِ شما ، گرد و غبار هستم خسته از این آلودگی و روزگار هستم وقتی دلم خیلی گرفته بی قرار هستم یا سوی مشهد یا سوی قم رهسپار هستم یا با رضا یا با تو دارم کار ، معصومه خوب است حال هر که شد مهمانِ صحنِ تو خورد هر کسی نانِ رضا را ، نانِ صحنِ تو مِنّا شده هر کس که شد سلمانِ صحنِ تو عطرِ مدینه می دهد ایوانِ صحنِ تو اینجاست جای حیدرِ کرار معصومه آقا شده هر کس که افتاده به پای تو هستی کریمه ، خوش به حالِ هر گدای تو گرچه به هجران شد کشیده ماجرای تو شکرِ خدا مانندِ زهرا روضه های تو ربطی ندارد با در و دیوار ، معصومه هجران اگرچه با رضا و با تواَم بد کرد کس که نبسته راه بر تو یا نگفت برگرد بانو شده که پا شَوید از خوابِ خوش با درد؟ تو که ندیدی کوچه ای تنگ و چهل نامرد یک زن کجا با لشگری پیکار ، معصومه دور و بر تو نیست مُشتی بی حیا بانو بسته نشد بال و پرت در کوچه ها بانو خاکی نشد چادر سیاهت زیرِ پا بانو شکرِ خدا سیلی نخوردی بی هوا بانو جسمت نبوده زخمیِ مسمار، معصومه با دسته بسته در پیِ دلبر نرفتی که با رَخت های پاره ، بی معجر نرفتی که به دیدنِ طشتِ طلا و سر نرفتی که دور از حُسینت بودی و دیگر نرفتی که مانندِ زینب مجلسِ اغیار معصومه تو که نبوسیدی میانِ قتلگاه حنجر انگشتِ دلدارت نرفت همراهِ انگشتر اینجا نه ضجر است و سنان، نه شمرِ خیره سر اینجا شد استقبالِ تو با یاس و نیلوفر زینب نبودی که سرِ بازار... معصومه تو حنجرِ صد پاره ای بوسیده ای آیا؟ رختِ اسارت بر تنت پوشیده ای آیا؟ افتاده ای از ناقه و ترسیده ای آیا بی گوشواره ، گوشِ پاره دیده ای آیا؟ شکرش ندیدی حلقه ی انظار معصومه... مهدی شریف زاده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کوثر موسای عشق فاطمه ای کوثر موسای عشق صاحب هر رتبه والای عشق با تو شود فاطمی احساس ها پاک تر از بوی گل یاس ها جلوه کند نور ، ز سیمای تو مظهر توحید ، مُصلّای تو معرفتُ الله ، نَمِ باده ات سایه عرش است به سجاده ات غرق سکوت است تمام فَلک ذکر قنوت تو دعای مَلک حضرت حق محو عباداتِ تو منتظر وقت مناجات ِ تو چادرت از بالِ مَلَک ناز تر سفره ات از عرض و سما ، باز تر ریزه خور خوان تو کون و مکان وسعت احسان تو هفت آسمان صد چو سلیمان به حریمت گُم است مرکز فرمانِ تو شهر قم است هرکه به دستانِ تو تایید شد پیرِ زمان ، مرجعِ تقلید شد « روح عبادات سلام علیک عمه سادات سلام علیک » شاهِ خراسان شده دلبسته ات قائمه عرش ، دو گلدسته ات ای که پدر بوده تو را دست ، بوس عاشق تو حضرت سلطانِ طوس مدح تو بر روی زبان پدر ذکر« فِداها» به لبان پدر   ای که ز طفلی ز بلا سوختی چشم به راهِ پدرت دوختی حسرت لبهای تو بوسیدنش آروزی هر شب تو دیدنش غم به روی غم ، سرت آورده اند تا خبرش را بَرَت آورده اند بعد پدر گریه شده کار تو دستِ رضا بوده نگهدار تو ذکر لبان تو رضا بود و بس راحتِ جان تو رضا بود و بس دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو بسته به لبخند رضا قلب تو وای از آن روز که دلها شکست رشته دیدار تو با او گُسست قلب تو از هرچه که ترسید ، شد یارِ تو از پیش تو تبعید شد چاره تو صبر به لوحِ قضا قاتلِ تو مدینه بی رضا در همه شب دیده به ره دوختی یاد رضا ناله زدی سوختی تاغم یکساله به پایان رسید لحظه به لحظه به لبت جان رسید نامه ای از یار به دستت رسید نامه نگویم همه هستت رسید دلخوشی ات دستخط یار شد حاجت تو دیدن دلدار شد بال و پرِ بسته تو باز شد ناقه سواریِّ تو آغاز شد تا ، رهِ تو جانب ساوه رسید کامِ تو هم طعم مصیبت چشید روزِ تو مانند شبِ تار شد قافله خسته ات ، آزار شد باهمه اینها به دلی داغدار جانب قم قافله شد رهسپار کَم نشده پرده ای از مَحملت گَشته مدارا همه جا با دلت زینب ِ آقای خراسان شدی تاج سرِ مردم ایران شدی گُل به سر و روی تو از بام ریخت بر جگر ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بانوی خورشید تو را بانوی خورشید و زمین و ماه می گویند شفیع روز رستاخیز خلق الله می گویند به خورشید و زمین و ماه هر یک نسبتی دادند غلام و سینه چاک و خادم درگاه می گویند چه شب هایی که در گوش ضریحت زائران تا صبح بماند آنچه را 《بینی وَ بین الله 》می گویند مریض و بی کس و درمانده و دلخسته و دل خون رعیت مشکلات خویش را با شاه می گویند چنان قبل از تشرف میدهی حاجات را ، مردم همیشه حرف های خویش را در راه می گویند چه سرّی هست بین فاطمه با تو که زائرها سلامِ روبروی صحن را با آه می گویند  علی کاوند لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم ای که بالای سرت خورشید هشتم روشن است از نگاه تو تنور نان گندم روشن است شمع خاموش مدینه تا که در قم روشن است بر زیارت گاه زهرا چشم مردم روشن است قطره در دل وسعت گنجاندن دریا نداشت قبر زهرا را خدا در قلب معصومه گذاشت قطره عاشق شد برای دیدن دریا رسید حضرت موسی به طور دختر موسی رسید تا که دست از دامنت بر دامن زهرا رسید دست این ابیات بر دامان اعطینا رسید به خودت یا که به زهرا یا به زینب رفته ای؟ با کدامین چهره ات در محضر رب رفته ای؟ می توان با اشک ها جا داد دریا را به چشم در حریم تو نشست و دید عقبی را به چشم آنکه یا معصومه گفت و دید زهرا را به چشم با زبان سوهان چشید و خورد خرما را به چشم مطمئنم که علی قم را به زهرا داده است چون به سوهان های شهرم طعم خرما داده است کنج دنج صحن هایت چشم آهو را گرفت پیش تو آهو خودش بر نای چاقو را گرفت عطر یاس آمد به روضه جای شب بو را گرفت در گریز روضه ی تو دست پهلو را گرفت شکر حق از گریه هایت هیچ کس شاکی نشد شکر حق سیلی نخوردی، چادرت خاکی نشد... محمدرضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای مونسِ جانِ پدر ای دُرِّ دریای گوهر ای مونسِ جانِ پدر زهرای ثانی هر نظر ایران به نامت مفتخر دستِ من و دامانِ تو جانم بوَد قربانِ تو وا از غمِ هجرانِ تو روی رضا درمانِ تو باغِ گلِ عترت تویی ریحانه ی عصمت تویی رزقِ مرا برکت تویی هر دو جهان رحمت تویی ای دختِ شاهِ عالمین جانِ رضا عشقِ حسین بابا برات نورِ دو عین_ گیرد عزا در کاظمین شکرِ خدا که دشمنت آتش نزد بر دامنت زخمی نکرده آن تنت معلومه جای مدفنت با پا نزد پهلوی تو زخمی نشد بازوی تو معجر نرفت از روی تو نچکیده خون از موی تو در مشهدِ غربت رضا آن شافیِ روز جزا کی باشد او را این سزا از داغِ تو گیرد عزا  هستی محرابی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا فاطمه المعصومه(س) بهترین راهش عزلت است اصلا عزلتی که ریاضت است اصلا برویم و به گریه بنشینیم هرکجایی که خلوت است اصلا عشق ما از قدیم الایام است عاشقی عین رحمت است اصلا ما غلامان خانه اش هستیم این غلامی سعادت است اصلا رو به هر جا دگر زدن بی شک غیر از این خانه ذلت است اصلا ما ندیدیم از این حرم بهتر بس که صاحب کرامت است اصلا یکی از جذبه های چشمانش در قیامت شفاعت است اصلا هرچه داریم از این حرم داریم خیر ما در زیارت است اصلا پوزه باید به تربتش مالید غیر از این شد اهانت است اصلا هرچه دیدیم از این محبت بود قم دیار محبت است اصلا چه حریمی چه گنبدی دارد جان فدایش چه مشهدی دارد  رسول عسگری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
کریمه اهل بیت منم همسایه ی دیوار به دیوارِ معصومه که عمری هست،هستم خادم دربار معصومه شده آباد با دستش کویر قلب من یعنی به صحرا هم رسیده رحمت بسیار معصومه شنیدم دومین زهراست پس
الجار ثم الدار” 

خدا را صد هزاران شکر هستم جار معصومه 

شبیه فاطمه قطعاً شده تقدیم یک روزی 

به مسکین و فقیر و بی نوا افطار معصومه 

می آید چون برادر تا سه دفعه جای هر دفعه 

عجب خیر کثیری می برد زَوّار معصومه 

و گاهی حضرت جبرییل هم حاجت اگر دارد 

تَمسُک می کند بر چادر گلدار معصومه 

اگر جز لطف بی اندازه چشم زائرش تر نیست 

به غیرازاین مرام زاده ی موسی بن جعفر نیست 

کریمه هست بانو بین ما بین کریمان هم 

نرفته دست خالی ازحرم چون نامسلمان هم 

حرم دارد میان قم که ثابت کرده بر عالم 

بهشت اینگونه پیدا میشود بین بیابان هم 

قسم داد هر کسی جان رضا بانو اَغیثینی 

به روی غصه هایش خورده مثل اینکه سوهان هم 

به او معصوم گفته تا 
فَداها” میشود واجب به قربانش کنم چیزی که باشد بهتر از جان هم ندیدم من شبیه حضرت معصومه بانویی که با هر کربلا داده به زائرها خراسان هم محمد داوری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جانم از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود تازه از ذریه ی زهرا و ‌حیدر هم که بود عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود با یکی خیلی شباهت داشت بین اهل بیت جان بابا بود،والا بود،خواهر هم که بود کربلا را داشت می آورد با خود سوی قم مثل زینب خسته و‌ مغموم و ‌مضطر هم که بود اتفاقا تیر و شمشیر و سنان را دیده بود اتفاقا ساعتی در بین لشکر هم که بود اتفاقا لحظه ای مثل رقیه عمه اش؛ در بیابان بود،بی کس بود،دختر هم که بود لحظه ای مثل رقیه،روز و شب زینب صفت کوه ماتم بود دنبال برادر هم که بود . مثل زینب شاهد تشییع پیغمبر نبود شاهد غم های بی زهرایی حیدر نبود مثل زینب بود دختر بود اما باز هم شاهد غم های مادر در مصاف در نبود گرچه خواهر بود با آقا علی موسی الرضا ع با حساب کوچه و گودال او خواهر نبود مثل زینب بود اما در کنار خیمه ها بیقرار ارباً اربا کردن اکبر نبود حرمله وقتی که زانو زد در آن سو، اینطرف چند لحظه بعد زینب دید علی اصغر نبود مثل زینب بود بر لب بود جان او ولی هیچ جا درشهر قم دلواپس معجر نبود فرق دارد ساربان شهر قم با کربلا لااقل در ذهن خود دنبال انگشتر نبود  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد سختی راه سفر از نظرش می افتاد تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد تا که ضجه به نماز شب زینب می زد از نماز شب و اشک سحرش می افتاد دور او یکسره بودند برادرهایش چادرش گاه اگر از کمرش می افتاد بقچهء معجر او شکر خدا دست نخورد گرچه در کوچه و برزن گذرش می افتاد کوفه و صحنهء بازار مجسم می شد هر زمان شاخه گلی دور و برش می افتاد یاد سرنیزه و آن محمل خونی می کرد حرف دوری برادر، ز سرش می افتاد روضه اش بود زبان حال حسین آن وقتی که به زانو به دو پای پسرش می افتاد عمه آمد که کمک حال برادر باشد ولی افسوس شرر بر جگرش می افتاد حال ارباب که این بود، به زینب چه گذشت تا که می گفت علی را نبرش می افتاد یکطرف از بدنش را ز زمین بر می داشت نه نمی شد! دو سه جای دگرش می افتاد رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سلام ای دختر موسی ، سلام ای فوق باورها سلام ای سرو ِ در سایه ، سلام ای سایه ی سرها چه در غیرت ،چه در عفت ، چه با این عمر کوتاهت تو دادی پیروی از مادران را یاد دخترها کریمه گر تویی بانو ،کجا دستی شود خالی شفیعه گر تویی بانو ، ندارد ترس محشرها پناه آرند بر صحن و سرای با صفای تو همین که می شود بی تاب زهرا قلب نوکرها دری در شهر قم باز است از جنت به روی ما چه غم داریم اگر بسته شود بر ما همه درها دل ما لحظه ای در قم ، دل ما لحظه ای مشهد که گفته جَلد یک بامند در عالم کبوترها فقط کار دعاهای رضاجان و شما باشد اگر که گشته این کشور، حریف کل کشورها یکی دلتنگ در طوس و یکی دلتنگ تر در قم امان از این جدایی ِ برادر ها و خواهر ها ندارد درد تو اصلا ، طبیبی جز رضا آری دوای درد خواهر هاست ، دیدار برادر ها سرت بالاست تا محشر ، ندیدی گر چه سلطان را ولی آورده ای بهرش  ، به همراهت تو یاور ها هزاران بار شکر حق ، چه جایی آمدی بانو همه زنها و مردانش ،کنیزانند و نوکرها در این شهر ولایی نیست حرف کینه ی حیدر به جز فضل علی را کس نمی گوید به منبر ها صدایت کس نکرده خارجی یا خارجی زاده ندارد قصد تکفیر ِ تو را الله اکبر ها تو مهمانی ، تو مهمانی ، تو مهمانی ، تو مهمانی نباید در خرابه دفن گردی مثل کافر ها ..... چه در شام و چه در کوفه ، چه در قم گشت این ثابت که در این سلسله هستند زهرا ، کل دختر ها @hadithashk