منتظر:
😔 ادعاے دوست داشتن #امام زمان و منتظر بودنمان گوش فلڪ رو کر کرده❗️
😌 کافیہ بیاد، اون وقت کہ همہ #گناهامون رو یہ شبہ میبوسیم میزاریم کنار❗️
😞 آرزوے بودن در #عاشورا رو داریم دریغ از اینکہ حسین زمان ما تنهاست❗️
☝️ براے حسینے بودن باید رو #نفست پا بزارے❗️
🤔 میگیم #عاشقِ امام زمانیمـ...
😱 اما نماز هامون❗️
🕘آخر وقت اگر حسش بود❗️
😏 قبلش پیامارو چک میکنیم مبادا دیر بشہ ❗️
☹️بعضیامون هم کہ واویلا...کلا اهل #نماز نیستیم❗️
☝️اما کمک هامون...
🙊 کِے شده بدون اطلاع کسے دست یہ #نیازمند رو بگیریمـ❓
😒 ولے تو #مجازیمون پره از عکس و نوشتہ #کودکان_کار❗️
☝️ اما نگاهمون بہ #نامحرم...
💑 #غیرت رو گذاشتیم کنار
ناموسمون رو عمومے کردیم...
😕 نوبت حجاب کہ میرسہ
همه میگیم اختیاریہ... خب بقیه #نگاه نکنن❗️
☝️ اما اخلاق...
🙎 بداخلاقے و فحاشے خیلیامون جامعہ رو بہ گند کشیده❗️
😏 آره عاشق امام زمانیم...
😭 اما #خیانت میکنیم #دروغ میگیم #حق_الناس میکنیم، به هم رحم نمیکنیم️❗️
❌ اصلا سمت امر به معروف و نهی از منکر نمیریم❗️
😞 عاشق امام زمانیم و با پست های پیجمون با چت کردن با #نامحرم و فالو پیج و کانال هاے رکیک به صورتش سیلے میزنیم❗️
پ.ن:تعارف که نداریم
عشقمون عشق نیست به خدا زشتہ که یوسف زهرا تنها باشه❗️
😔 بیاید منتظر نباشیم بیاد❗️
خودمون بیاریمش با #اعمال خوبمون❗️
╔══════•••••✿╗
@haram110
╚✿•••••══════╝
#داستان_های_اخلاقی
🔹مردی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت:
در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
🌼 پیامبر (ص) فرمودند: #دروغ را ترک کن.
🔹مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از #گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری می شود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید. به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله! شما همه راهها را بر من بستید، من همه را ترک نمودم.
📚میزان الحکمه،جلد۸،صفحه۳۴۴
#نه_به_دروغ برای تعجیل در فرج
@haram110
❖═▩ஜ•• @haram110 ••ஜ▩═❖
⁉ آیا بهتر نیست به جای چندبار حج رفتن، به نیازمندان کمک کنیم؟
🔹عبدالرحمانبنابیعبدالله گوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: برخی از مردمان داستانگو میگویند اگر انسان یک بار حج انجام دهد، سپس (بهجای رفتنِ دوباره به حج،) صدقه دهد و به نزدیکانش کمک کند، برای او بهتر است.
🌸امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
🔹« #دروغ میگویند! اگر مردم این کار را بکنند، این خانه تعطیل میشود. خداوند این خانه را موجبِ استحکامِ (دین) مردم قرار دادهاست.»
📚عللالشرائع، ج۲، ص۴۵۲
🌸اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم
❖═▩ஜ•• @haram110 ••ஜ▩═❖
✍ دو نکته حکیمانه
✅ امام علی علیه السلام فرمودند:
💢لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ بَلْ لاَ تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ،
❌آنچه نمی دانی مگو.
❌بلکه همه آنچه را که می دانی نیز مگو.
📚 حکمت ۳۸۲ نهج البلاغه
✨✨✨✨✨
🔔اگر چیزی رو که نمیدونی بگی، ممکنه خبر #دروغ رو به دیگران گفته باشی که باعث #تهمت هم بشه.😱
🔔ولی اگر چیزی رو میدونی و مطمئنی که درسته، بازم حق نداری بگی❗️
🔚 چون ممکنه گفتنش باعث بشه؛
👇👇👇
❌ #راز مؤمنی فاش بشه.
❌ #غيبت بشه.
❌ #عيبجويى بشه.
❌ باعث #اختلاف بین دیگران بشه.
❌ باعث #اشاعه_فحشا بشه.
🔚 پس هر حرفی رو به راحتی به زبون نیار❗️🔔
#آسیبهای_دوستی_با_جنس_مخالف
1⃣1⃣ ایجاد زمینه های گناه
✔️ یکی دیگر از آسیب های این رابطه ها، ایجاد زمینه های #گناه هست.
‼️ اولین و ساده ترینش و ازجهتی مهمترینش (چون نشون دهنده ی مخالفت با خداست! )
🔺به اطرافیان مثلا پدر و مادر یا همسرشون #دروغ میگن.!
♨️میدونید که دروغ گناه کبیره اس.
✔️ خود این رابطه ها هم اشکال شرعی داره چون ارتباط با نامحرم ه و باعث میشه قبح گناه ریخته بشه و کم کم به یه سری دیگه از گناه ها هم آلوده بشن.
🔊ما رو دنبال کنید در آینده به یکی از این گناهان میپردازیم.
#تولیدی_کامل
موضوع : ارتباط با جنس مخالف
رده سنی : #نوجوان #جوان
مخاطب: #محجبه #کم_حجاب
محتوا: #استدلالی_روانشناسی
📚منبع: من و دوست...ام
🖊 نویسنده: محمد داستانپور
هدایت شده از حرم
❖═▩ஜ•• @haram110 ••ஜ▩═❖
⁉ آیا بهتر نیست به جای چندبار حج رفتن، به نیازمندان کمک کنیم؟
🔹عبدالرحمانبنابیعبدالله گوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: برخی از مردمان داستانگو میگویند اگر انسان یک بار حج انجام دهد، سپس (بهجای رفتنِ دوباره به حج،) صدقه دهد و به نزدیکانش کمک کند، برای او بهتر است.
🌸امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
🔹« #دروغ میگویند! اگر مردم این کار را بکنند، این خانه تعطیل میشود. خداوند این خانه را موجبِ استحکامِ (دین) مردم قرار دادهاست.»
📚عللالشرائع، ج۲، ص۴۵۲
🌸اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم
❖═▩ஜ•• @haram110 ••ஜ▩═❖
#توصیه_های_جلسه_خواستگاری
✅12.ساده آغاز كنید. بهتر است به عنوان #اولین سۆال از فرد مقابل بخواهید خودش را كامل معرفی كند. به عبارت دیگر از او بخواهید #خلاصه ای از گذشته زندگیش برای شما بگوید. خوب است بدانید او بر نكاتی تكیه خواهد كرد كه #برایش مهم است. خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح نمایید.
✨سرگذشت و بیوگرافی شامل این موارد می شود:
«معرفی كامل نام و نام خانوادگی، شغل، سن، شغل پدر و مادر، میزان تحصیلات هر یك از آنها، #وضعیت شغلی و تحصیلی و سنی دیگر افراد خانواده، و این كه شما در چه خانواده ای و با چه #شرایطی بزرگ شدید و مسائل خاص زندگی شما در گذشته چگونه بوده است. #دروغ نگویید اما لازم نیست هرچیزی را هم بگویید.»
ادامه دارد. .........
💞💞💍💍💞💞
#توصیه_های_جلسه_خواستگاری
✅21.در مورد #مسائل جنسی صحبت نكنید. زنان از شنیدن صـحبـت های جنسی متنفرند. برخی از #مردان این كار را انجام می دهند ولی شما قرار نیست به این عمل مبادرت ورزید. چون می خواهید متفاوت باشید. زن ها به دنبال #قهرمان جنسی نیستند. اگر در ملاقات آغازین با شریك آینده زندگی خود مسائل جنسی را پیش بكشید در حقیقت به احساس #راحتی و آرامش او حمله خواهید كرد.
✅22.هر حرفی را نزنید. هرچند #دروغ گفتن جایز نیست اما هر راستی را نیز لازم نیست بگویید. اشتباهی كه بعضی از #دختران و #پسران در جلسه #خواستگاری مرتكب می شوند این است كه همه گذشته خود را (كه بعضا همراه با #رفتارها، صفات یا ارتباطات غلطی بوده است كه اكنون از آنها پشیمانند) به #بهانه صداقت یا جلب اعتماد طرف مقابل، مطرح می كنند حال آنكه این عمل در بسیاری موارد اثر عكس دارد كه #نتیجه منفی آن در همان زمان (با از بین بردن تمایل فرد به این ازدواج) یا در زندگی مشترك (به شكل سوءظن، #مشاجره های فراوان و طلاق)، دامنگیر طرفین خواهد شد.
#ادامه_دارد...
🔴 *رفتار_باد_بزنی*
💠 چند تکّه #چوب و زغال را تصوّر کنید که در حال آتش گرفتن است وقتی حجم چوبها زیاد میشوند شعلههای #آتش، کم میشوند مهمترین کار در این هنگام این است که به فضای بین چوبها اکسیژن و هوا برسد لذا باد زدن آنها با #بادبزن باعث میشود شعلههای آتش زبانه بکشد.
💠 در زندگی مشترک گاه آتش دعوا و مشاجره #شعلهور میشود و زن یا مرد با یکی از اعضای خانوادهی همسر یا خانوادهی خود و یا اطرافیان بر سر موضوعی #منازعه و اختلاف جدّی پیدا میکنند که نتیجه آن تخریب و سرد شدن رابطه زن و شوهر است.
💠 در این شرایط نباید رفتار یا گفتاری از ما سر بزند که نقش #بادبزن برای آتش داشته باشد. به طور مثال خبر چینی، یادآوری عیوب طرفِ مشاجره، دفاع متعصّبانه از خانوادهی خود و هرگونه عکسالعملی که #آتش خشم همسرمان را زیاد میکند ممنوع است.
💠 دستور اسلام در این مواقع این است نقش آتش نشان داشته باشیم و حتّی گاه با ترفند و جملهی #دروغ، دلهای طرفین دعوا را به یکدیگر نزدیک کرده و با تشویق آنها به گذشت و بخشش، دلها را #نرم کنیم.
💠 امام علی علیهالسلام در نامه ۴۷ نهجالبلاغه میفرمایند: "صَلاحُ ذاتِ البَينِ اَفضَلُ مِن عامَّةِ الصَّلاةِ و الصّيامِ" اصلاح و سازش دادن ميان مسلمانان از همهی نمازها و روزهها #افضل و بالاتر است.
⁉ آیا بهتر نیست به جای چندبار حج رفتن، به نیازمندان کمک کنیم؟
🔹عبدالرحمانبنابیعبدالله گوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: برخی از مردمان داستانگو میگویند اگر انسان یک بار حج انجام دهد، سپس (بهجای رفتنِ دوباره به حج،) صدقه دهد و به نزدیکانش کمک کند، برای او بهتر است.
🌸امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
🔹« #دروغ میگویند! اگر مردم این کار را بکنند، این خانه تعطیل میشود. خداوند این خانه را موجبِ استحکامِ (دین) مردم قرار دادهاست.»
📚عللالشرائع، ج۲، ص۴۵۲
🌸اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم
❖═▩ஜ••
••ஜ▩═❖
🔴 *رفتار_باد_بزنی*
💠 چند تکّه #چوب و زغال را تصوّر کنید که در حال آتش گرفتن است وقتی حجم چوبها زیاد میشوند شعلههای #آتش، کم میشوند مهمترین کار در این هنگام این است که به فضای بین چوبها اکسیژن و هوا برسد لذا باد زدن آنها با #بادبزن باعث میشود شعلههای آتش زبانه بکشد.
💠 در زندگی مشترک گاه آتش دعوا و مشاجره #شعلهور میشود و زن یا مرد با یکی از اعضای خانوادهی همسر یا خانوادهی خود و یا اطرافیان بر سر موضوعی #منازعه و اختلاف جدّی پیدا میکنند که نتیجه آن تخریب و سرد شدن رابطه زن و شوهر است.
💠 در این شرایط نباید رفتار یا گفتاری از ما سر بزند که نقش #بادبزن برای آتش داشته باشد. به طور مثال خبر چینی، یادآوری عیوب طرفِ مشاجره، دفاع متعصّبانه از خانوادهی خود و هرگونه عکسالعملی که #آتش خشم همسرمان را زیاد میکند ممنوع است.
💠 دستور اسلام در این مواقع این است نقش آتش نشان داشته باشیم و حتّی گاه با ترفند و جملهی #دروغ، دلهای طرفین دعوا را به یکدیگر نزدیک کرده و با تشویق آنها به گذشت و بخشش، دلها را #نرم کنیم.
💠 امام علی علیهالسلام در نامه ۴۷ نهجالبلاغه میفرمایند: "صَلاحُ ذاتِ البَينِ اَفضَلُ مِن عامَّةِ الصَّلاةِ و الصّيامِ" اصلاح و سازش دادن ميان مسلمانان از همهی نمازها و روزهها #افضل و بالاتر است.
😔 ادعاے دوست داشتن #امام زمان و منتظر بودنمان گوش فلڪ رو کر کرده❗️
😌 کافیہ بیاد، اون وقت کہ همہ #گناهامون رو یہ شبہ میبوسیم میزاریم کنار❗️
😞 آرزوے بودن در #عاشورا رو داریم دریغ از اینکہ حسین زمان ما تنهاست❗️
☝️ براے حسینے بودن باید رو #نفست پا بزارے❗️
🤔 میگیم #عاشقِ امام زمانیمـ...
😱 اما نماز هامون❗️
🕘آخر وقت اگر حسش بود❗️
😏 قبلش پیامارو چک میکنیم مبادا دیر بشہ ❗️
☹️بعضیامون هم کہ واویلا...کلا اهل #نماز نیستیم❗️
☝️اما کمک هامون...
🙊 کِے شده بدون اطلاع کسے دست یہ #نیازمند رو بگیریمـ❓
😒 ولے تو #مجازیمون پره از عکس و نوشتہ #کودکان_کار❗️
☝️ اما نگاهمون بہ #نامحرم...
💑 #غیرت رو گذاشتیم کنار
ناموسمون رو عمومے کردیم...
😕 نوبت حجاب کہ میرسہ
همه میگیم اختیاریہ... خب بقیه #نگاه نکنن❗️
☝️ اما اخلاق...
🙎 بداخلاقے و فحاشے خیلیامون جامعہ رو بہ گند کشیده❗️
😏 آره عاشق امام زمانیم...
😭 اما #خیانت میکنیم #دروغ میگیم #حق_الناس میکنیم، به هم رحم نمیکنیم️❗️
❌ اصلا سمت امر به معروف و نهی از منکر نمیریم❗️
😞 عاشق امام زمانیم و با پست های پیجمون با چت کردن با #نامحرم و فالو پیج و کانال هاے رکیک به صورتش سیلے میزنیم❗️
پ.ن:تعارف که نداریم
عشقمون عشق نیست به خدا زشتہ که یوسف زهرا تنها باشه❗️
😔 بیاید منتظر نباشیم بیاد❗️
خودمون بیاریمش با #اعمال خوبمون❗️
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
حقیقت روزه در کلام لسان به حق ناطق، امام جعفر الصادق صلوات الله علیه
☀️حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند :
روزه دارى ، #تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست. روزه ، شرطى دارد كه نيازمند مواظبت است تا كامل شود ، و آن ، سكوت درونى است.
آيا نمى شنوى كه مريم ، دختر عمران ، گفت : « من براى خدا ، روزه اى نذر كردهام. پس ، امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم» ، يعنى سكوت
پس چون روزه گرفتيد ، #زبان هايتان را از #دروغ نگه داريد ، #چشم هايتان را فرو بنديد ، #نزاع نكنيد ، #حسد نورزيد ، غيبت نكنيد ، ستيزه جويى نكنيد ، #دروغ نگوييد ، #آميزش نكنيد ،با هم #مخالفت نكنيد ، به هم #خشم نگيريد ، يكديگر را #ناسزا نگوييد و #دشنام ندهيد ، در #عبادتْ سستى نكنيد ، #جدال نكنيد ، به #تفرقه نگراييد ، #ستم نكنيد ، با هم با #سفاهت رفتار نكنيد .
همديگر را #نيازاريد ، از #ياد خداوند و نمازْ غافل نشويد ، پيوسته #سكوت و #بردبارى و شكيبايى و #راستگويى پيشه كنيد ، از #اهل شَر دورى نماييد ، و از #سخن ناروا ، #دروغ ، #افترا ، #دشمنى ، #بدگمانى ، #غيبت و #سخن چينى بپرهيزيد. از آنان باشيد كه روى به آخرت دارند. چشم به راه روزهاى خود باشيد.
منتظر آنچه خداوند به شما وعده داده است ، باشيد. براى ديدار با خدا ره توشه برگيريد. #آرامش و #وقار و #خشوع و خضوع داشته باشيد.
فروتنىِ بنده بيمناك از مولايش را داشته باشيد. #حيران و بيمناك و #اميدوار ، شيفته و هراسناك ، خواستار و ترسناك باشيد ، آن چنان كه دل ها را از عيب ها پاك ، درون خويش را از آلودگى پيراسته ، و بدن را از آلودگى ، تميز مینمایید.
چنان باش كه از #غير خدا به خدا بيزارى بجويى و در روزه دارى ات ، با سكوت همه جانبه از آنچه خداوند ، تو را در #نهان و #آشكار از آن نهى كرده ، با او دوستى كنى و در نهان و آشكارت از او به حق ، خشيت داشته باشى و خود را در روزهاى روزه دارى ات به خدا بخشنده باشى و #دلت را براى او خالى ساخته و جان خويش را در آنچه #فرمانت داده و به آن فرا خوانده است ، بخشيده باشى.
پس ، هر گاه همه اينها را انجام دادى ، تو #روزهدار_واقعى براى خدايى و آنچه فرموده ، ادا كرده اى؛ و از آنچه برايت بيان كردم ، هر چه بكاهى ، به همان مقدار ، از [ فضيلت] روزه ات كاسته شده است.
📚ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﯿﻌﺔ , ﺝ 10 , ﺹ 166
🟢ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟢
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
#حضرت_مسلم_علیه_السلام #حضرت_مسلم #مسلم_بن_عقیل
شب هنگام بود که حضرت مسلم در #كوچه های #كوفه سرگردان ميگشتند ؛ تا اين كه بر در خانه پیرزنی به نام #طوعه رسيدند ؛ در آنجا توقف كردند و از او #آب خواستند . آن زن آب آورد و حضرت مسلم نوشيدند . زن ظرف آب را به خانه برد . بعد بيرون آمد و حضرت مسلم را درب خانه اش ديد ! گفت : ای بنده خدا ، مگر آب نياشاميدی ؟ فرمودند : آری . طوعه گفت : پس چرا به نزد خانواده خود نمیروی ؟ حضرت مسلم چيزی نفرمودند . باز آن زن سوالش را تكرار كرد و حضرت مسلم جوابی نفرمودند . دفعه سوم طوعه گفت : سبحان الله ، ای بنده خدا ، خدا تو را از بدی ها دور كند . از اينجا برخيز و نزد خانواده خود برو . زيرا كه خوب نيست جلوی درب خانه من توقف كنی و من دوست ندارم در اين وقت شب ، كنار خانه من باشی . حضرت مسلم فرمودند : ای بنده خدا ، من در اين #شهر ، #خانه و #قوم و #خویش ندارم . آيا میتوانی در حق من #احسان نموده و امشب مرا در منزل خود جای دهی ؟ شايد پس از اين ، پاداش احسان تو را داده و جبران نمايم . طوعه گفت : ای بنده خدا ، چگونه خانه نداری ؟ حضرت مسلم فرمودند : من مسلم بن عقيل هستم . اين مردم به من #دروغ گفتند و مرا #فريب دادند و سرانجام تنها بيرونم كردند . طوعه گفت : به راستی شما حضرت مسلم هستید ؟ فرمودند : آری . گفت : بفرماييد . آن گاه حضرت مسلم را به يكی از اتاق هايی كه خود سكونت نداشت ، راهنمايی كرد و لوازم #استراحت را فراهم نمود و #شام آورد . ولی حضرت مسلم شام را ميل نفرمودند .
مصادر : مقاتل الطالبین ، صفحه ۶۷ _ الارشاد ، جلد ۲ ، صفحه ۵۴
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
حقیقت روزه در کلام لسان به حق ناطق، امام جعفر الصادق صلوات الله علیه
☀️حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند :
روزه دارى ، #تنها پرهيز از خوردن و آشاميدن نيست. روزه ، شرطى دارد كه نيازمند مواظبت است تا كامل شود ، و آن ، سكوت درونى است.
آيا نمى شنوى كه مريم ، دختر عمران ، گفت : « من براى خدا ، روزه اى نذر كردهام. پس ، امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم» ، يعنى سكوت
پس چون روزه گرفتيد ، #زبان هايتان را از #دروغ نگه داريد ، #چشم هايتان را فرو بنديد ، #نزاع نكنيد ، #حسد نورزيد ، غيبت نكنيد ، ستيزه جويى نكنيد ، #دروغ نگوييد ، #آميزش نكنيد ،با هم #مخالفت نكنيد ، به هم #خشم نگيريد ، يكديگر را #ناسزا نگوييد و #دشنام ندهيد ، در #عبادتْ سستى نكنيد ، #جدال نكنيد ، به #تفرقه نگراييد ، #ستم نكنيد ، با هم با #سفاهت رفتار نكنيد .
همديگر را #نيازاريد ، از #ياد خداوند و نمازْ غافل نشويد ، پيوسته #سكوت و #بردبارى و شكيبايى و #راستگويى پيشه كنيد ، از #اهل شَر دورى نماييد ، و از #سخن ناروا ، #دروغ ، #افترا ، #دشمنى ، #بدگمانى ، #غيبت و #سخن چينى بپرهيزيد. از آنان باشيد كه روى به آخرت دارند. چشم به راه روزهاى خود باشيد.
منتظر آنچه خداوند به شما وعده داده است ، باشيد. براى ديدار با خدا ره توشه برگيريد. #آرامش و #وقار و #خشوع و خضوع داشته باشيد.
فروتنىِ بنده بيمناك از مولايش را داشته باشيد. #حيران و بيمناك و #اميدوار ، شيفته و هراسناك ، خواستار و ترسناك باشيد ، آن چنان كه دل ها را از عيب ها پاك ، درون خويش را از آلودگى پيراسته ، و بدن را از آلودگى ، تميز مینمایید.
چنان باش كه از #غير خدا به خدا بيزارى بجويى و در روزه دارى ات ، با سكوت همه جانبه از آنچه خداوند ، تو را در #نهان و #آشكار از آن نهى كرده ، با او دوستى كنى و در نهان و آشكارت از او به حق ، خشيت داشته باشى و خود را در روزهاى روزه دارى ات به خدا بخشنده باشى و #دلت را براى او خالى ساخته و جان خويش را در آنچه #فرمانت داده و به آن فرا خوانده است ، بخشيده باشى.
پس ، هر گاه همه اينها را انجام دادى ، تو #روزهدار_واقعى براى خدايى و آنچه فرموده ، ادا كرده اى؛ و از آنچه برايت بيان كردم ، هر چه بكاهى ، به همان مقدار ، از [ فضيلت] روزه ات كاسته شده است.
📚ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﯿﻌﺔ , ﺝ 10 , ﺹ 166
🟢ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟢
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۱۷۳ و ۱۷۴
همان روز پیمان مرا به اعضای بالا رده معرفی میکند.جملاتی را برایم آماده کرده تا آنها را بگویم و میگویم:
_من بدون اینکه متوجه باشم با اون فرد صحبت میکردم.با اینکه در مسائل ممنوعه ورود نمیکردیم. حالا که سازمان بهم بدگمان شده من قصد دارم این اتهامو پاک و جبران کنم.
_شما از فرمان مافوق هم سرپیچی کردین.
بعد اسم سمیرا را میآورد.حالم از #دروغ و #تظاهر بهم میخورد اما چاره ای نیست و مجبور به اجرای هر دو شان هستم.
_من جلسهای نبوده که نباشم. کاش خواهر سمیرا ازینا هم حرف میزد.اگر هم اشتباهی شده الان به جبران اومدم.
_حاضری هرچی سازمان گفت رو اجرا کنی؟
بله میگویم.لبخند زن پررنگ میشود.
_پس بخشیدنت برای وقتیه که دستور سازمانو قبول کرده و انجامش داده باشی.
تو رو به یه تیم دیگه معرفی میکنم.قراره از شوهرت جدا بشی و اونجا کار کنی. بنظرم اونجا میتونی عضو کارآمدتری باشی!
من که به بوی پیمان حاضر به این جلسه و دست کشیدن از نرگس شدهام، حال که پیمان را میخواهند از من بگیرند باید چه کنم؟ پیمان با خندهای کوتاه فضا را عوض کرد:
_رویا برای اطاعت اومده.مشکلی نیست.
_اینو باید خودش بگه.
بار سنگین نگاهها بر دوش من است.انتخاب سختی است
_این جدایی موقتیه. قبول کن وگرنه کلا جدامون میکنن.
با این حرفها مجبور میشوم بپذیرم.
_باشه من حرفی ندارم. هدفم خدمت به خلقه و هرچی سازمان بگه انجام میدم.
آن دو مرد و آن زن لبخند میزنند.وقت بیرون آمدن باید از پیمان خداحافظی کنم. با لحن آمیخته به بغض مینالم:
_من میخواستم با تو باشم.دوری زندانو تحمل کردم که برگردم پیشت چرا این کارا رو با من میکنن؟مگه اصلا نرگسو میشناسن؟
پیمان انگشت اشارهاش را روی لبش میگذارد و هیس کنان سکوتم را طلب میکند.
_چاره ای نیست.باید تحمل کنیم.قول میدم بتونیم هم رو ببینیم. در مورد اون خانمه،نرگس هم دیگه حرفی نزن.سازمان بهتر میتونه تشخیص بده.خب...من میرم. فعلا!
میخواهم جلویش را بگیرم اما نمیتوانم... یعنی نمیشود.پیمان از در میرود و من میمانم. همان زن وقت رفتن کاغذی دستم میدهد:
_اینم خونه تیمی جدید. خودتو به اسم سازمانی معرفی میکنی.
چشمی میگویم و کاغذ را میگیرم.بعد هم از خانه بیرون میزنم.پیاده قدم برمیدارم. گاهی صدای رهگذرها را میشنوم که میگویند:
🇮🇷_قراره #آقا دوازدهم بیان.
آن یکی خبر را نقض میداند و میگوید که قرار بود فلان روز بیایند اما فرودگاه🛬 باز نشد.حال و هوای مردم عجیب است.تمام راه را با پای پیاده میروم.یکهو در باز میشود و زنی با وضعی بهم ریخته بیرون می آید.با دیدن چهرهی خبیثش حالم بهم میخورد. سمیراست.
_سلام. بهبه رویاجان اینجاست.
لبخندی پر از تنفر میزنم:
_سلام. ثریا البته!
در را میزنم. مردی در را میگشاید.نگاهم را زود از او میگیرم و وارد خانه میشوم و به مرد جوانی میگویم:
_من عضو جدیدم.طبق دستور مرکزیت اومدم.
سر تکان میدهد.خانهی درب و داغان را از نگاه میگذرانم.روی صندلی نشستم و به در و دیوار نگاه میکنم.کتابی از توی قفسهی کتابخانه برمیدارم و چند ورقی میزنم.در لابلای کلمات کسل کننده ذهنم به طور اتفاقی به وصیت حاج رسول میاندیشم.با این وضع نمیتوانم کاری کنم و مخصوصا که زیر ذربین سازمان هستم.
دیگر زمان به شامگاه میرسد که سمیرا وارد میشود. مرد جوان از اتاق بیرون میآید و با #شرم به او سلام میکند.سمیرا میخندد:
_علیک سلام برادر حامد! کیف احوالکم؟
حامد به سختی میگوید که خوب است. سمیرا به اتاق میرود.حامد هم پشت سرش وارد میشود و با اکراه میگوید:
_خواهر سمیرا؟ مَ..من توی اتاقتون بودم. داشتم اون کارایی که گفتینو انجام میدادم. را... راضی باشین.
لحن سمیرا پر از نیش و تمسخر میشود:
_اِ... اشکالی نَ... نداره!
دستش را بطرف موهای حامد میبرد.درحالیکه حامد خودش را عقب میکشد.
_میخواستم کلاهتو بردارم ندید پدید!بیاین سر میز که باید حرف بزنیم.
دلم به حال حامد میسوزد.به رفتار و منشش میخورد جوانی #متین، #باحیا و #ساده باشد.دور میز مینشینیم.
_گروه مون همینقدره.قرار اینجا کارای زیادی کنیم باهم. مهمترین اصل سازمان چیه؟
من که از گفتن اطاعت از مافوق آن هم به سمیرا نفرت دارم سکوت میکنم.حامد هم حرفی نمیزند اما از قیافه اش معلوم است فراموش کرده.سمیرا با صدای بلندی میگوید:
_مهمترین اصل چیه؟
بی اختیار میگویم:
_اطاعت از مافوق!
سرمست از پاسخم به حامد میگوید:
_نچ نچ نچ... یه سازمانی اینو ندونه میتونه چیکار کنه؟ بگو ببینم یاد گرفتی؟"
#خوردشدن_غرور جوانی حامد را میشنوم.کمی برایمان از الگوهای سازمان و کارهایی که کرده میگوید.مثلا میخواهد جلوی من و حامد پُز بدهد.و بعد به طرف اتاق میرود.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۱۹۹ و ۲۰۰
کمکم سخنرانی شروع میشود و ورزشگاه از التهاب میایستد.با سخنانش روز روشن #آزادی را با #احساسی_فریبنده به مردم القا میکند.خیلی جلوی خودم را میگیرم.بیشتر جملات سخنرانیاش بار #احساسی دارد نه بار #عقلانی. رجوی خوب میداند با این جماعت #جوان از چه دری صحبت کند.از یک جایی به بعد پیاز داغش را زیاد میکند که: " ای گلولهها بگیرید مرا.."
سخنان #دروغ او درمورد حکومت و حزب جمهوری خون مردمی که خارج از ورزشگاه بودند را به جوش میآورد.. #اهانتها و #تهمتها..همان وقت است #افرادمسلح به سلاح گرم و سرد #سازمان مردم را مورد هدف قرار میدهند.گلولهها به تن مردم مینشینند و بس...به چشمان جوانان #فریب_خورده مینگرم.قلب پاکشان در معرض #گرگ_صفتان چاک چاک شده. دلم به حال این #دلهای_آماده میسوزد که با دو کلام گول خورده است.کاش میتوانستم ماهیتی را که در سازمان به عینه دیدهام برایشان بگویم و از این دام پهن شده بگریزند اما دهانم را بهم دوختهاند و نمیتوانم کلامی به زبان آورم.فکر میکنم رجوی برای انتخاب این حرفها در این محل، بہ خاطر نزدیکی به لانهی جاسوسی و پاسداران و موافقان حکومت، #هدفی داشته.خیابان محشری شده است.اعضای سازمان با #اسلحه به خیابان ریخته.
مینا دستم را میکشد و از گوشهای خارج میشویم. با خشم از چماقداران میگوید.
منظورش مردم است.مردمی که مثل سازمان تا خِرخِره مجهز بہ اسلحه نیستند.
اگر این ها چماقدارند پس سازمان تفنگدار است؟حال بدی دارم.خیلی دورتر از خانه ازشان جدا میشوم.در خلوت به خود فکر میکنم.بہ قلادهی بسته شده به فکرم. به بند دور بال و پرم.راهه نیست تا این وضعیت را تغیر دهم؟ من حتی #شرم دارم کسی بفهمد من عضو سازمان هستم.شاید برای خیلیها نشان لیاقت است برای من نیست.دوست دارم از سیاست به #اجبار پیچیده شدهی به زندگیام خلاص شوم.به #مردم که نگاه میکنم. به زندگی ساده و بیتکلّفشان.و چقدر این سادگی را دوست دارم.در خانهی یکی از همسایهها باز است و از آن صدای قرآن خواندن است انگار میآید.چند بچه درحال جفت کردن کفشها هستند.
سرم را پایین میاندازم.کلید را درمیآورم و وارد خانه میشوم.در به صدا درمیآید. برمیخیزم و در را باز میکنم.دختربچهای
کاسهی گل سرخ را جلو میآورد.
_بفرمایین. مال ختم انعامه.
بہ زردی شلهزرد و بوی گلابش خیره میشوم.کاسہ را میگیرم و لپ دخترک را کمی میکشم.
_ممنون عزیزم. از طرف من به مامان سلام برسون. بگو دستشون درد نکنه.
باشهی شیرینی میگوید و دوان دوان به طرف همان خانه میرود که درش باز بود.
خانمهای محل یکییکی درحال بیرون آمدن هستند.در را میبندم.قاشق میآورم و از کناری میخورم.واقعا که خوشمزه است.کاسه را با احتیاط میشویم تا بعدا به همسایه دهم.عصرمیآید.صدای در که میآید فکر میکنم پیمان است.بدون چادر به طرف در میروم.اما همان همسایهی دیوار بہ دیوارمان را میبینم.لبخند ملیحی دارد و صورتش را گلهای ارغوانی چادر قاب گرفته.سلام و احوالپرسی میکنم.اهل تعارف نیستم ولی او را به داخل دعوت میکنم.پشتی از نشیمن میآورم و به دیوار ایوان میگذارم.
_بفرمایید بشینین.
تشکر میکند و مینشیند.
_خب... خودت خوبی؟ آ... اسمت چی بود عزیزم؟
_خوبم. اسم من ثریاست.
_آره... ثریا جان.خب الحمدالله.
به تکهکلامهای مذهبیاش دقت میکنم تا #یاد_بگیرم.
_ببخشید مزاحم شدم.
_این چه حرفیه؟ اتفاقا خوب کاری کردین. من توی این محل کسی رو نمیشناسم.
_آشنا میشی عزیزم.راستی... چند روز پیش خانم توکلی گفتن کسی تو محله سراغ احوال شما رو میگرفته.ما هم که چند ماهی بیشتر نیست هم رو میشناسیم.از رفتار و سکناتتون هم معلومه آدمای شیرپاکخوردهای هستین.
تعجب میکنم.چه کسی از ما در محل تحقیق کرده است؟با خواهش میکنم و لطف دارین جوابش را میدهم.هندوانه را روی سینی میگذارم و برایشان برش میزنم.تشکر میکند و یک تکهای در بشقابش میگذارد.
_راستی ثریا جان من فکرکنم شما غریبید توی تهران نه؟
_آره. ما اهل یکی از روستاهای اطراف تهرانیم.توی خود تهران آشنایی نداریم.
_الهی... خیلی سخته که! هروقت خواستی بیا پیش ما. از قدیم گفتن همسایه فامیل آدمه.
خوشحال میشوم.در این نبودنهای پیمان بودن یک نفر در کنارم آن هم بیشیله پیلههای سازمانی واقعا خوب است.
_قربونتون. من که از خدامه... مزاحم میشم.
دستم را به لطافت دستانش مهمان میکند.
_مراحمی عزیز. اگه حوصلهی بچه داری. چون تو خونهی ما بچه زیاده!
هر دو ریز میخندیم.
_شما بچه ندارین؟ همبازی نمیخواد بچتون؟
سرم را پایین میاندازم و باخجالت میگویم:
_نه! ما بچه نداریم.
_انشاالله به حق ائمه(ع) خدا دامنتونو سبز كنه.
در دل آه میکشم.
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
تمام راه ظهورِ تو با #گناه بستم
#دروغ گفته ام آقا كه #منتظر هستم
كسی به فكر شما نيست راست می گويم
#دعا برای تو بازيست راست می گويم
من از سياهی #شب های تار می گويم
من از خزان شدن اين #بهار می گويم
درون سينه ما #عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان #ملخ زده آقا
كسی كه با تو بماند به جانت آقا نيست
برای آمدن اين #جمعه هم مهيّا نيست