تمام طول راه تا مزار گریه کردم وقتی رسیدم مزار
پاشووووو محسن 😭😭
پاشو که همه عالم و آدم دارن حرف ازدواج منو حسن میزنن😭😭
😭😭😭
مردم چه میفهمن چقدر سخته تو اوج جوانی بیوه شدن
فقط کافیه با یه آقا تو کوچه خیابون صحبت کنی اونوقت چه فکرای درموردت میکنن
ازدواج کنی میگن منتظر بود شوهرش بمیره شوهر کنه
ازدواج نکنه میگن معلوم نیست کیو زیر سر داره که شوهر نمیکنه
مادرشهید،پدر شهید،خواهرشهید،برادرشهید،
فرزندشهید بودن سخته خیلی هم سخته ولی همسرشهید بودن سختره چرا که سایه مردی سرت نیست
مردم چه خبر دارن از همسران شهدای که برای بودن در کنار فرزندشون مجبور ب ازدواج با برادرشوهرشون شدن ،
همسران شهدای که از طرف خانواده شهید خیلی اذیت شدن ولی بخاطر فرزندشون تحمل کردن
داشتم با محسن حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد اسم داداش حسن روی گوشی نمایان شد
-الو
سلام زنداداش کجای ؟
-پیش مردم 😔
جایی که کسی جرات نمیکنه بهم پیشنهاد ازدواج با برادرم بده 😭😭
میام اونجا من چند دقیقه دیگه
حسن سر به زیر شروع کرد به حرف زدن : من شرمندتم زنداداش باید خیلی زودتر این موضوع خودم پیگیری میکردم
دستام شروع کرد ب لرزیدن
**حقیقتش من یکی از هم دانشگاههای خانمم زیر نظر دارم برای ازدواج
همین امشب این موضوع مطرح میکنم تا شما هم خلاص بشی از این موضوع
تا رسیدن هم من هم حسن آقا ساکت بودیم
شب بعداز شام حسن رو به همه گفت:لطفا یه چند دقیقه همه بشینید
تو این مدت خیلی از گوشه کنار به گوشم رسوندن که زنداداشت جوانه عقدش کن
ولی زینب خانم همیشه همون زنداداش کوچلوی من میمونه
ازتون میخام برای پایان این حرفای صدمن یه غاز فردا زنگ بزنید خونه خانم زارع اینا و هماهنگ کنید برای خواستگاری
میخام روز چهلم محسن همه بفهمنن من نامزد کردم
تا دیگه اسم ناموس برادر شهیدم نقل دهانها نباشه
همون فرداشب حسن وسمانه بهم محرم شدن
روزهای پایانی بارداری بیشتر محتاج بودن محسن بودم
فقط مجلس چهلم یه نفر بلند گفت : معلوم نیست چیه که حتی برادرشوهرشم حاضر نشد باهش ازدواج کنه
آااااااااخ همین حرف باعث شد که حالم بد بشه مااااامان
نفهمیدم چی شد
وقتی چشمام باز کردم مامانم گفت :پسرت صحیح سالم دنیا اومد
تموم شد پسرم دنیااومد حالا سایه یه مردم محرم بالای سرم هست
محسن پسرمون اومد
سخت بود بدون تو ولی قول میدم حسینمون یه سرباز بزرگ کنم برای آزادسازی قدس
#پایان
تقدیم به همسران شهدا
بانوی مینودری
@zoje_beheshti
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/7194
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/7203
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/havase/7215
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/havase/7222
#قسمت_پنجم
https://eitaa.com/havase/7233
#قسمت_ششم
https://eitaa.com/havase/7241
#قسمت_هفتم
https://eitaa.com/havase/7253
#قسمت_هشتم
https://eitaa.com/havase/7261
#قسمت_نهم
https://eitaa.com/havase/7273
#قسمت_دهم
https://eitaa.com/havase/7279
#قسمت_یازدهم
https://eitaa.com/havase/7292
#قسمت_دوازدهم
https://eitaa.com/havase/7300
#قسمت_سیزدهم
https://eitaa.com/havase/7311
#قسمت_چهاردهم
https://eitaa.com/havase/7318
#قسمت_پانزدهم
https://eitaa.com/havase/7330
#قسمت_شانزدهم
https://eitaa.com/havase/7339
#قسمت_هفدهم
https://eitaa.com/havase/7352
#قسمت_هجدهم
https://eitaa.com/havase/7358
#قسمت_نوزدهم
https://eitaa.com/havase/7373
#قسمت_بیستم
https://eitaa.com/havase/7379
#قسمت_بیست_یکم
https://eitaa.com/havase/7390
#قسمت_بیست_دوم
https://eitaa.com/havase/7396
#قسمت_بیست_سوم
https://eitaa.com/havase/7409
#قسمت_بیست_چهارم
https://eitaa.com/havase/7415
#قسمت_بیست_پنجم
https://eitaa.com/havase/7426
#قسمت_بیست_ششم_اخر
#قسمت_پایانی
https://eitaa.com/havase/7434
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
فاطمه:
فاطمه:
#لیست_رمان_های_کانال
#رمان_عاشقانه_و_مذهبی👇👇
https://eitaa.com/havase/5380
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_معجزه
https://eitaa.com/havase/4922
#قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع👇👇👇
https://eitaa.com/havase/815
قسمت اول👆👆👆
#رمان_از_نجف_تا_کربلا👇👇👇
https://eitaa.com/havase/3044
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_چند_دقیقه_دلت_را_ارام_کن👇
https://eitaa.com/havase/2878
قسمت اول👆👆👆💐💐
#رمان_رهایی_از_شب👇👇
https://eitaa.com/havase/2223
قسمت اول👆👆👆
#رمان_نشانی_عاشقی👆👆👆
https://eitaa.com/havase/3598
قسمت اول👆👆👆
#رمان_سه_سوت👇👇👇
https://eitaa.com/havase/794
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_مدافع_عشق👇👇👇
https://eitaa.com/havase/3120
قسمت اول👆👆👆
#رمان_بی_تو_هرگز👇👇👇
https://eitaa.com/havase/580
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_دختر_شیتا_
#در_کانال زوج های بهشتی موجود هست👇
https://eitaa.com/zoje_beheshti/11595
@zoje_beheshti
قسمت اول👆👆👆
#رمان_روزگار_من👇👇👇
https://eitaa.com/havase/3321
قسمت اول👆👆👆
#رمان_عشق_واحد👇👇👇
https://eitaa.com/havase/4638
قسمت اول👆👆👆
#رمان_جانم_میرود👇👇👇https://eitaa.com/havase/3764
قسمت اول👆👆👆
#رمان_شهادت_به_سبک_دخترونه👇👇
https://eitaa.com/havase/5619
قسمت اول👆👆👆👆
#رمان_دوراهی👇👇
https://eitaa.com/havase/6087
قسمت اول👆👆👆
#بالاتر_از_عشق👇👇👇
https://eitaa.com/havase/5480
قسمت اول👆👆👆
#حق_الناس👇👇👇
https://eitaa.com/havase/6336
👆👆👆قسمت اول
#آگاه_به_قلب_ها 👇👇👇
https://eitaa.com/havase/6493
قسمت اول👆👆👆
#مجنون_من_کجایی 👇👇👇
https://eitaa.com/havase/7077
👆👆👆قسمت اول
#هادی_دلها 👇👇👇👇
https://eitaa.com/havase/7195
👆👆👆👆قسمت اول
بسم رب الصابرین
#رمان
#ازدواج_صوری
#قسمت_اول
تو کتابخونه داشتم رو تحقیقم کار میکردم
""تاریخچه وهابیت""
گوشیم لرزید
عکس سارا دوستم رو گوشی نمایان شد
-الو سلام سارا خوبی؟
سارا :الو سلام پریا خانم کجایی؟
-من فدای هوش بالات بشم
تو کوچه خوبه ؟
سارا:ههه خندیدم
کتابخونه ای؟
-خب تو چه دردی داری میدونی من کجام بازم میپرسی ؟
سارا:حرص نخور
ما تا یه ربع دیگه کتابخونه ایم
-ما😳😳
ایم 😳😳😳
مگه تو چندنفری؟
سارا:من با حسن آقا دارم میام
-تو رو سنجاق کردن به اون بنده خدا عایا؟
سارا:خخخخخ
مامانت میگفت باز نذاشتی خواستگار بیاد
-من فدای این مامان خوشگلم بشم
دست CCN, BBC بسته در خبرپخش کردن
سارا:میام اونجا حرف میزنم
-حسن آقا هم میان کتابخونه ؟
سارا:نه حسن باید هئیت همش ده روز مونده به محرم
مگه دیشب نگفتی بعداز پایگاه و دانشگاه میریم هئیت
-وای راست میگیا
بیا اینجا دیگه
فعلا خداحافظ
نویسنده :بانو....ش
@Hajish1372
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده مجاز است 🚫
@zoje_beheshti
کتاب تاریخچه وهابیت بستم خیلی سخت بود این مقاله ،گاهی تو کتب غربی دنبال مطلب میگشتم و تو این کتب توهین های بود که دل هر شیعه ای رو به درد میاره
یادم رفت خودم معرفی کنم
من پریا احمدی هستم
۲۴سالمه بچه دوم یه خانواده شش نفره 😍
پوریا ،پریا ،پریسا ،پرستو
خواهرا و برادرم همه ازدواج کردن و من مجردم
خخخخ من فراری از،ازدواجم
یه خواهرزاده ۵ماه دارم که اسمش پرنیاست
شوهرپریسامون مهندسه اسمش مهدی هست
پرستو هم عید غدیر میره خونه خودش شوهرش اسمش سجاده
این دامادمون مغازه پارچه فروشی داره
پدرم دبیربازنشته است
مادرم خونه دار
من فکر میکنم اگه ازدواج کنم به کارای مذهبیم نمیرسم
خانواده من معمولی هستن نه خیلی مذهبی نه دور از مذهب
برادرم معلمه
ما همه محجبه هستیم
یهو صدای پریا پریای سارا منو به خودم آورد
سارا: کجا سیر میکنی باجی جان😂😂
_هیسسسسسسسس😡🤐اروم تر کتابخونس
یه لبخندژکوندی تحویلم داد ودستاشو به نشونه معذرت بهم گره زد🙏
-خب بسه این ادا و اتفارا پاشو بریم پایگاه شصت تا کار دارم
سارا:پریا جان یه دونشو بگو بقیه اشو نخواستم
-بریم پایگاه جلسه بذاریم درمورد محرم
بریم دانشگاه آماده کنیم برا محرم
بریم مقاله به استاد نشون بدیم
سارا :بسه بابا غلط کردم
پس حرف نزن
از کتابخونه زدیم بیرون
-سارا ماشین آوردی؟
سارا:نه با ماشین حسن آقا اومدیم برد هئیت
-سارا پیاده بریم ؟🙈🙈
سارا:پس بیا بریم سر راهمون بریم حوزه مقاله به استاد نشان بدیم بعد بریم
-اوکی
من سارا طلبه سال اول سطح دو حوزه ایم
ما از بس شر و شیطونیم دوستان بهمون میگن اخراجی😂
نویسنده بانو....ش
@Hajish1372
ادامه دارد 🚶
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
بسم رب
وارد حوزه علمیه شدم
ازدور خانم محمدی هم کلاسیمون دیدیم
انقدر این دختر آروم بودا
من حرصم درمیاومد
إإإإ دخترم مگه اینقدر ساکت و مثبت
حرصم میگره
یه بار مامان اینا با دامادا رفتن مسافرت مشهد
از اونجا که همه زوج بودن من نرفتم
نه اینکه خیلی دخمل آرومیم 😁😁😁🙈🙈🙈
یه هفته ای خونه ترکوندم
مامان بنده خدا تا یه ماه شلخته بازی های منوجمع میکرد
حاج آقا سلامی رو دیدیم
سلام استاد این ۱۷۰صفحه از مقاله ما
استاد:سلام
تبارک الله
ادامه اش بدید
کی قراره ازش دفاع کنه؟
سارا به من نگاه کرد و گفت :خانم احمدی استاد
کاملش کنید صحافی کنید ان شالله میلاد رسول الله دفاعیه
-ممنونم استاد،
نویسنده :بانو....ش
@Hajish1372
ادامه دارد....فردا ظهر❤️
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
#رمان
#ازدواج_صوری
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/7453
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/7466
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب الصابرین
#رمان
#ازدواج_صوری
#قسمت_دوم
از حوزه علمیه خارج شدیم به سمت پایگاه راه افتادیم
منـ فرمانده پایگاه محلات و پایگاه دانشجویی بودم
وچون رشته ام گرافیک بود طراح هئیت مون هم بودم
قراربود دهه اول برنامه محرم بچینیم
بعد بریم دانشگاه برای پیشواز محرم آماده کنیم
وارد پایگاه شدیم بچه های شورای پایگاه ماهمه خیلی جوان بودن
به احترام بلند شدن صد بار بهشون گفتم فرمانده اصلی ما امام زمانه
اما اینا آدم نیستن 😡😡😡😡
بسم الله الرحمن الرحیم
بچه ها محرم نزدیکه
دهه اول طبق هرسال برنامه هئیت موکب العباس داریم
فقط لطفا تا شب هرکس هرشب پذیرایی کنه و کار پخش وسایل انجام بده به من اس ام اس بدید
فرداشب اسامی به همراه شب براتون میفرستم
یاعلی
نویسنده بانو....ش
@Hajish1372
ادامه دارد 🚶
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی مجاز است 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
اس ام اس های بچه ها شروع شد
رسیدیم دانشگاه به سمت دفتر خواهرا رفتم
-سلامممممم 😂😂😂
مریم (مسئول آموزش):سلام خاله جیغ جیغو
-جیغ جیغو خودتی
چرا سالن و بقیه جاها سیاه پوش نشده 😡😡😡😡
مریم:والا ما از پس این آقایون برنمیایم
منتظر بودیم تو بیای جیغ بزنی بعد
-ههه
ماندانا:والا مریم راست میگه سعید همش تو خونه میگه حتی صادق از تو میترسه ؟
-صادق 😳😳😳😳
ماندانا:عظیمی
-مرگ حالا برم جیغ بزنم ؟
مریم 👍لایک
به سمت دفتر آقایون راه افتادم
برادر عظیمی
برادر عظیمی:بله بفرمایید خواهر احمدی
-باید سالن و بقیه جاهارو سیاه پوش کنیم
برادر عظیمی:چشم
بچه ها بیاید کمک
خواهراحمدی قسمت پایین با شما خواهران و قسمت بالا با ما
یاعلی
نویسنده بانو....ش
@Hajish1372
ادامه دارد🚶
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده مجاز است 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
تا ساعت ۸شب سیاه پوش شد دانشگاه تموم شد به سمت هئیت حرکت کردیم
تو راه بابام زنگ زد گفت کجا و کی میای خونه ؟
بهش گفتم میرم هئیت و ۱۱-۱۲شب میام خونه
بابای بنده هیچی نگفت
خخخخخ پدرم خیلی ریلکسه
تنها مشکل خانواده ام با من ازدواجمه
مسئول هئیت پسرخاله منه
طرح هر ده شب بهشون نشون دادم
ساعت ۱۱:۳۰بود زنگ زدم آژانس اومد رفتم خونه
نویسنده بانو.....ش
@Hajish1372
ادامه دارد 🚶
🚫کپی بدون حفظ نام و آیدی حرام است 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
بسم رب الصالحین
وقتی رسیدم خونه ساعت نزدیک ۱۲بود
-سلام بابا خوبی؟
خسته نباشی
بابا:سلام
پریا اجرت با امام حسین ولی یکم زودتر میومدی خونه بهتر بود
-إه بابا محرم که میاد میدونید که من همش درگیر هئیت و پایگاه میشم
بابا:چی بگم
-من فدای پدر همیشه نگرانم بشم
شب بخیر
بابا:شب توام بخیر
وارد اتاق شدم همین طور که گوشی در میاوردم
یه کاغذ برداشتم تا اسامی بنویسم برای پسرخالم وحید بفرستم
بعد از یه ربع پیام فرستادم
برنامه شب سوم ،ششم ،هفتم،هشتم ،نهم برناممون یه ذره خاص بود
داشتم میخوابیدم که پسرخالم پیام
وحید:سلام پریا خانم خوبی ؟
دستت دردنکنه
فردا یه سر برو کارگاه
مهلا (خانم وحید) بخاطر بارداریش امسال زیاد نباید فعالیت کنه
-سلام آقاوحیدممنونم
شما خوبی؟
چشم
وحید:اگه لباس ها ۳۰۰۰تا بود زنگ بزن صادق بیاد ببره
از عصرش خانمها فراخوانی بسته بندی کنند
-من زنگ بزنم به عظیمی؟عمرا
وحید:میخورتت مگه
بابا جهنمو ضرر خودم زنگ میزنم
-باشه ممنون شب به خیر
ما یه کارگاه داریم وابسته به هئیت برای شب سوم محرم که شب حضرت رقیه است چادر های فنقلی 😝 میدوزن
برای شب ششم لباس حضرت علی اصغری
شب هفتم و هشتم که شب حضرت قاسم و حضرت علی اکبرهست پارچه سبز بعنوان تبرک پخش میکنیم
انقدر به برنامه های محرم فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم برد😴
نویسنده بانو.....ش
@Hajish1372
ادامه دارد...عصر ساعت18❤️💙
🚫کپی بدون حفظ نام و آیدی نویسنده حرام است 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
#رمان
#ازدواج_صوری
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/7453
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/7466
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/havase/7473
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
بسم رب الصابرین
#رمان
#ازدواج_صوری
#قسمت_سوم
با صدای آرم گوشی از خواب بیدار شدم
وووووااااایییی ساعت ۷ 😱😱😱
خاک توسرم
نماز صبح نخوندم 😐😐👊
لباس پوشیدم رفتم تو پذیرایی
صدام گرفتم تو سرم
مامی
مام
مامانـ
مـــــــــــــامان
مامان:مرگ کوفت چته صدا توگرفته انداختی توسرت
-مامان جان بگو راحت باش
مامان:کجا داری میری کله سحر؟
بیا یه چیزی بخور
-مامی جونم دارم میرم کارگاه چادر تحویل بگیرم
زنگ بزنم عظیمی 👊👊
بیاد نصف چادرا رو ببره هئیت
بقیه خودم برای بسته بندی ببرم
مامان :قیافه شو
چرا اینطوری میکنی
قیافتو
-منو این پسره باهم خیلی لجیم
مامان :بیا با ماشین برو
-باشه قربون مامی خوشچلم بلم
فهلا
شماره وحید گرفتم
وحید ۲سال از من کوچکتر بود
گاهی اوقات پیش مهلا هم بهش،میگم پسرم 😂😂😂
-الو سلام آقاوحید
وحید:سلام خاله دختر 😂
-بچه بی ادب باز کوچکتری بزرگتری یادت رفت
وحید :مامان بزرگ ببخشید
-حالا هرچی زنگ بزن این پسره بیاد کارگاه
وحید:کدوم پسره 😳😳😳
-إه این عظیمی
وحید:آهان باشه
خداحافظ
وای من به حد مرگ با این پسره لجم
ی بار ما رفتیم جنوب این بود
بهش گفتم برو شمع بخر برای نمایشگاه فاطمیه
آقا ببخشید خنگ 😡😡😡
رفته برای من شمع تولدت مبارک خریده
منم ک معمولا قاطی
با جیغ گفتم
آقای عظیمی تولدمنه عایا
شما رفتی شمع تولد خریدی
مگه نگفتم شمع برای نمایشگاه میخوام
بعد با آرامش تمام به من میگه خواهر احمدی نداشت 😁😁
بالاخره با تجدید خاطرات حرص آور
وارد کارگاه شدم یهو پریدم تو
سلاممممممم 😁😁
لیلی جون از خانمای قدیمی کارگاه
_باز این زلزله هفتاد ریشتری وارد کارگاه شد
-لیلی جون چناه دالما 🙈
لیلی جون:دختر بزرگ شو
-لیلی جون چادرها آماده است
لیلی جون:آره ورپریده
همون موقع زنگ زدن
آیفون برداشتم دیدم عظیمی
-بله
عظیمی:خواهراحمدی چادرها آمادست ؟
-بله
خداوکیلی این پسره قفل فرمان لازم نیست عایا
سلام نداد 😡😡😡
یه روزی من اینو میکشم
رفتم بیرون گفتم برادر احمدی لطفا بیاید چادرا رو ببرید
سوار ماشین شد رفت
خدایا ببخشید خبیث بشم😈 تصادف کنه
من زودتر برسم
با سرعت ۹۰ماشین میروندم
آخجون من زودتر رسیدم 😍😍😍
نویسنده :بانو....ش
@Hajish1372
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
بسم رب الصابرین
چادرها بردم قسمت حسینه دادم به خواهرا
نیم ساعت گذشت از این پسره هیچ خبر نشد
خدایا غلط کردم
جوان مردم نمرده باشه 😱😱
بعداز ۴۵دقیقه دیگه با استرس کامل شماره گرفتم
بعداز قطع مکالمه
دلم میخاست اینجا بود خودم با ماشین از روش رد میشدم
احمق 😡😡😡
برادر عظیمی : خواهر احمدی من چادرها بردم پایگاه بچه ها بسته بندی کنن
خدایا من واقعا اینو میکشم
بسته بندی ۳۰۰۰چادر و سربند تا ساعت ۹شب طول کشید
ماشین روشن کردم به سمت خونه راه افتادم
خواهرزاده و برادرزادم خونه ما بودن
دوتا بادکنک خریدم و یه بسته لواشک پذیرایی و بستنی 🍦🍦خریدم
دستم رو زنگ گذاشتم برنداشتم
خخخخ 😁😁
عشق عمه بردیا در باز کرد ۴سالش بود
بردیا:شلام عمه ژونی
میقایم بلیم پیس امام لضا
-😳😳😳😳سلام عشق عمه
بریم تو
بغلش کردم
سلام
سلام
هزارسیصد تا سلام
بهاره (عروسمون):سلام پریا میخوایم بریم مشهد
-هان
ن م نَ
بهار:مشهد
برادرت نمیتونه بیاد منو تو بردیا بریم
-وای یعنی میشه
بهار:آقا دعوتت کرده
-هورررا
هورررا 😍😍😍😍😍😍
نویسنده بانو....ش
@Hajish1372
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی مجازاست 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
رمانکده مدافعین عشق
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
بسم رب الصابرین
گوشی برداشتم شماره وحید گرفتم
وحید:سلام آبجی بزرگه
-سلـام داداش کوچیکه
آقاوحید:دارم برای یه هفته میرم مشهد زیارت
وحید:دخترخاله شوخی نکن
-شوخی نمیکنم
حواستون ب هئیت باشه خانم ستوده (سارا)این یه هفته کارای منو میکنه
وحید:قشنگ هماهنگ مماهنگی هارو کردی زنگ زدیا
التماس دعا
خانم و فنقل مارو هم خیلی دعا کن
-محتاجم به دعا
خداحافظ
ولی خدا وکیلی خودمونیم چه یهویی دارم میرم مشهد
رفتم تو اتاقم انگشتر طلام دستم کردم
هروقت میخواستم جای غریبه برم انگشتر می اندازم
بالاخره تایم حرکت رسید
تو راه آهن مامان سفارش میکرد
منم مسخره بازی درمیاردم
-الان لاستیکای قطار پنچر میشه ووووووییییی😱😱
وای بنزینش تموم بشه پمپ بنزین هست سرراه 😁😁😱😱
وووووویییییی أه چقدردر 😱😱😱
مامان:پریا کم مسخره بازی دربیار😡
دودقیقه آدم باش👊😡
-سعی میکنم
تایم حرکتمون ۸ شب بود
بالا خره به سمت مشهد راه افتادیم
یه کوپه دربست مال ما بود
شروع کردیم ب تخمه خوردن
-وووووویییی بهار
بهار با ترس :خاک تو سرم چی شده -برام برو خواستگاری تخمه
من عاشقش شدم 😍
-خاک تو سرت آدمی نمیشی
ساعت نزدیکای ۹صبح بالاخره رسیدیم مشهد
من به هوای تو محتاجم امام رضا😍❤️
رفتیم هتل صبحونه خوردیم
حاضر شدیم برای زیارت
چفیه عربی برداشتم
گذاشتم تو کیفم
بعداز ۵-۶دقیقه رسیدیم حرم
-بهار از هم جدا بشیم
همه میدونستن اون پریای شر و شیطون وقتی میاد مشهد فقط ساکن دیار عشقه
رفتم یه قسمتی که تقریبا خلوت بود
چفیه انداختم سرم
اذن دخول خوندم
بعد زیارت نامه
اشکام باهم مسابقه داده بودن
هق هقم بلند شد
یا امام رضا لایق کن تا آخر عمر کنیز این دستگاه باشم
به سمت حرم حرکت کردم
ضریح طلایی غلغله بود
از دور سلام دادم
به جعمیت نزدم
گاهی دیده بودم تو همهمه ی جعمیت حجاب خواهران ناقص میشه
زیارت مستحبه
اما حجاب واجبه
به سمت زیرزمین راه افتادم با آرامش زیارت کردم
وروبه ضریح نشستم با آقا حرف زدم
ادامه دارد فردا ظهر❤️💙
نویسنده :بانو.....ش
آیدی نویسنده 👇
@Hajish1372
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده حلال است 🚫
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼😊🌼🌼🌼
https://telegram.me/joinchat/BkbbOT9oqvqdz2xeJEshAw
رمانکده مدافعین عشق
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
@zoje_beheshti
#رمان
#ازدواج_صوری
#قسمت_اول
https://eitaa.com/havase/7453
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/havase/7466
#قسمت_سوم
https://eitaa.com/havase/7473
#قسمت_چهارم
https://eitaa.com/havase/7488
❤️کانال زوجهای بهشتی❤️
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@zoje_beheshti
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝