eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.2هزار دنبال‌کننده
447 عکس
124 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای https://eitaa.com/Taha_121 نگاشته‌های سید مهدی موسوی طلبه و مدرس فقه واصول-دکتری فلسفه علوم اجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 رونق مدرسه فلسفي قم در ریاست حاج شیخ عبدالکریم حائری 🔺بخش دوم: ✔️گزارشی مقايسه ای از درس فلسفه آیت الله العظمی و آیت الله ، و شخصيت فلسفي أیت الله دکتر مهدی حائري یزدی: 🔹درس آقای خوانساری دو سال طول کشید. ایشان به خصوص در ریاضیات متخصص بودند. و شرح اشارات را نیز از اول تا آخر پیش ایشان خواندم که دو سال طول کشید. 🔸 این درسها خصوصی بود و جز من کسی نبود. تمام روزها درس بود، حتی روزهای جمعه. خودش به این درس خیلی علاقه داشت. تنها روزهای عاشورا را تعطیل می کرد. چون بنده هم از شرح اشارات خیلی خوشم می آمد، پس از تمام شدن درس این کتاب را سه مرتبه خودم با تفکر عمیق از اول تا آخر خواندم. در اثر همین خواندن دردسری پیدا کردم. 🔹تابستانهای گرم قم، صبح بعد از نماز از پشت بام پایین می آمدم و به زیر زمین می رفتم و عصرها نزدیک غروب برای نماز ظهر و عصر که قضا نشود، از سرداب بیرون می آمدم. بعد از نماز شام مختصری شام می خوردم و باز به پشت بام می رفتم و مطالعه شرح اشارات را ادامه می دادم. وقتی آن تابستان تمام شد، تمام دنیا در نظر من می چرخید. روزنامه اطلاعات را در دستم می گرفتم، حتی خطوط درشت آنرا نمی توانستم بخوانم. 🔹بعد مقداری مسافرت و تفریح کردم و هنگامی که بهتر شدم به قم برگشتم. در این هنگام، مرحوم آقای که از فلاسفه مشهور زمان خود بودند، به شهر قم نزول اجلال کردند و درس پرجمعیتی از اسفار در مدرسه فیضیه برپا کردند. 🔸آقای خمینی ((امام خمینی(ره)) به بنده توصیه کردند که در درس اسفار آقای میرزای آشتیانی شرکت کنم، اما بنده از روی غرور نپذیرفتم و گفتم دیگر هیچ نیازی به خواندن اسفار ندارم. زیرا تقریباً یک بار همه اسفار را خوانده و یک بار هم با مرحوم بحث کرده ایم. اما چون کتاب ابن سینا را نخوانده بودم، به اتفاق دوست عزیز آقای ، امام جمعه زنجان، به منزل آقای آشتیانی رفتم و از اول کتاب شفا در نزد آقای میرزا مهدی آشتیانی شروع کردیم، ولی اندک زمانی نپایید که استاد از قم به تهران مراجعت کردند. 🔹 بنده چون تصمیم داشتم الهیات شفا را تا آخر بخوانم، به دنبال ایشان به تهران رفتم و در مدرسه سپهسالار قدیم پشت مدرسه مروی که مقّر درس استاد بود، اقامت گزیدم و صبح و عصر به منزل ایشان در خیابان علایی می رفتم تا تمام را نزد ایشان خواندم و سپس به قم مراجعت کردم. اینها همه قبل از رفتن به تهران برای اقامت و قبل از آمدن آقای بروجردی به قم بود. 🔹 مقام بزرگی در علم اصول و فقه و در فلسفه داشتند . ایشان خودشان گفتند: من بیشتر اسفار را پیش خوانده ام و شوراق را پیش آقای ؛ یعنی دو تن از فلاسفه بنام آن وقت اصفهان. ولی فلسفه را در مسائل اصول و فقه هیچ سرایت نمی دادند. 🔹عقیده من آن است که فلسفه ایشان از آقای (کمپانی) خیلی بهتر بود، برای اینکه او فلسفه را تنهایی آموخته بود نه پیش استاد. آقای بروجردی عمیقاً به مسائل فلسفه نگاه می کرد. آقای اصفهانی فلسفه را زیاد دخالت داده است، تا جایی که صورت مسائل اصول را به صورت مسائل فلسفی تغییر می دهد. والحق این کار در نوع خود بی نظیر و نوآوری حساب می شود. ولی آقای بروجردی با آن عمق و تضلعی که داشتند، هیچ مداخله نمی دادند، چون معتقد بودند که خرج اینها دوجاست.  منبع: ماهنامه فرهنگ، سال چهارم، شماره چهارم، بهار 1374، ص ص 120-102 . ایتا https://eitaa.com/hekmat121
📌روش شناسی بحث از امتداد حکمت ✔️بخش پنجم: 🛑 ادامه مطلب سوم: گونه شناسی امتداد و الگوهای ممکن از امتداد حکمت و فلسفه امتداد حکمت و فلسفه دارای سه حیثیت مختلف است و از جهت هر کدام از این حیثیت ها، تلقی از امتداد می تواند تغییر کند. ۱. عرصه های امتداد ۲. ظرفیت های فلسفه برای امتداد ۳. روشهای امتداد. در ادامه این سه مطلب اجمالا تبیین خواهد شد ان شاءالله. 🔷 عرصه های امتداد هنگامی که از سخن گفته می شود در واقع از کشیده شدن فلسفه به عرصه های دیگری غیر از محدوده فلسفه و موضوع و مسائل آن است. از دایره فلسفه که خارج شویم عرصه های متنوع و متکثری در حیات انسان وجود دارد که امکان امتداد حکمت و کشیده شدن فلسفه در آن عرصه ها وجود دارد. امتداد حکمت در هر کدام از این عرصه ممکن است دارای خصوصیات و اقتضائات خاصی باشد که شاید با عرصه دیگر متفاوت و متمایز باشد. 🔸مهمترین عرصه های ممکن برای امتداد حکمت عبارتند از: ۱. الهیات و دین شناسی و فلسفه دین ۲. علم شناسی و فلسفه علم و روش شناسی علم ، روش شناسی اجتهاد (اصول فقه) ۳. فرهنگ و اجتماع ۴. سیاست و عرصه های حاکمیتی و مدیریتی ۵. رسانه و تبلیغ ۶. هنر و ادبیات ۷. تکنولوژی و فن آوری ۸. بحران های محیط زیستی ۹. تربیت، اخلاق و عرفان ۱۰. فلسفه و تحليل تاریخ و جریان شناسی ۱۱. اقتصاد و سیاست های مالی و پولی ۱۲. زبان شناسی ۱۳. فقه، حقوق و قانون ۱۴. سلامت و پزشکی ۱۵. طبیعت شناسی (فیزیک، زيست شناسی، و ...) 🔸حکمت با هر یک از این عرصه ها می تواند به گونه ای ارتباط برقرار کند و در آنها تأثیر گذار باشد. همچنین کارشناسان هر یک از این عرصه ها می توانند با حکمت و فلسفه ارتباط علمی برقرار کنند و پاسخ برخی پرسش های بنیادین خود را دریافت کنند و یا از قوانین فلسفي و ساختارهای علمی در آن ایده ها و طرح هایی را برای الگو سازی در دانش و عرصه خود به دست آورد. 🛑امتداد در کدام بخش علم علم دارای اجزا و لایه های مختلفی است. این پرسش مطرح می شود که فلسفه در کدام جزء ویا لایه علم و عینیت تأثير می گذارد.برخی از این اجزا و لایه ها عبارتند از: تاثیر از طریق اثبات موضوع علم، اثبات واقعیت خارجی خاص، تعیین قلمرو علم و گشودن افق جدید از واقعیت بر روی علم و عالمان، تعیین غایت و هدف علم و جهت بخشی به علم، تولید مبادي تصوری علم، تولید مبادي تصدیقی و پیش فرض فلسفي علم، تولید روش شناسی و فرایندهای پژوهش علمی، تولید فلسفه مضاف علم، طرح پرسش های جدید برای علم، ارائه پاسخ فلسفي به پرسشهای علمی، تغییر ساختار علم، نظام سازی علمی، و... 🛑نقش عالمان علوم در امتداد حکمت 🔹همین جا لازم است به نکته ای بسیار مهم اشاره شود و آن این است که فقط رسالت فیلسوف و اهالی حکمت نیست بلکه عالمان و متخصصان علوم و عرصه های دیگر نیز در این فرایند پیچیده نقش اساسی دارند. عالمان علوم با عرضه پرسش‌های بنیادین و طرح ها و ایده های خود به فلسفه و حکمت و برقراری گفتگو و دیالوگ با فیلسوفان می توانند فلسفه را به سخن در آورند و اهل فلسفه را به فکر کردن و طرح دادن وادار کنند. 🔸در تجربه امتداد فلسفه در تمدن غرب این نکته به خوبی قابل مشاهده است ترابط میان رشته ها و گفتگوهای متقابل میان فیلسوفان و دانشمندان مهم‌ترین نقش در شکل گیری تمدن فلسفي غرب را داشته است. نامه نگاری ها میان اندیشمندان غربی و نقد و انتقادهای علمی آنان از نظریه ها و ایده های فلسفي و علمی در رشد خلاقیت و نوآوری آنان تأثير زیادی داشت. به طور کتاب یک نمونه برای نشان دادن این گفتگوها و رد و انتقادها است. اثری که منشأ مباحثات فلسفي و کلامي گسترده‌اي در تمدن غرب شد و بر جریان علمی و فلسفي غرب و فیلسوفان دانشمندان بعدی نقش زیادی داشت. همچنین به آثار و کتابهای زیادی از دانشمندان غربی می توان اشاره کرد که یک مبنا و نظام فلسفي را پذیرفته اند و براساس همان مبنا به تولید علم و نظریه پردازی در یک رشته تخصصی پرداخته اند و یک جریان جدید را در علم ایجاد کردند. به طور مثال و یا بیش از آن که محصول تلاش فیلسوفان باشد نتیجه تلاش دانشمندان و عالمان علم اقتصاد در کشاندن فلسفه به عرصه اقتصاد است. همچنین (پوزیتیویستی) و یا نتیجه پذیرش فلسفه تحصلی و یا فلسفه تفسیری توسط امثال و و ادامه آن در دانش جامعه شناسی بود. 🔹با نگاه دقیق شاید بتوان گفت نقش عالمان و کارشناسان علوم در امتداد و کشاندن فلسفه به عرصه های علمی و زندگی بیش از خود فیلسوفان است. 🔸بنابراين امتداد حکمت یک جریان یک طرفه نیست که فقط فیلسوفان تولید و دیگران استفاده کنند، بلکه جریان دوطرفه و تعاملی میان اهل فلسفه و اهل سایر علوم و عرصه های زندگی است. ادامه دارد.... https://eitaa.com/hekmat121
📌دو جهت در امتداد 🔷استاد : 🔸اگر فاعل، داراي نيت و هدف خير باشد و کار خير را با انگيزه خير انجام داده باشد کارش خير است يعني حسن فاعلي دارد و عملش دو بعدي است، در دو  پيش رفته است: ۱. در  و زندگي اجتماعي بشري، و ۲. در  و ملکوتي؛ 🔹ولي اگر آن را با انگيزه ريا يا جلب منفعت مادي انجام داده باشد، کارش يک بعدي است، تنها در امتداد تاريخ و زمان پيش رفته ولي در امتداد معنوي و ملکوتي پيش نرفته است و به اصطلاح اسلامي عملش به عالم بالا صعود نکرده است؛ و به تعبير ديگر در اينگونه موارد، فاعل به اجتماع خدمت کرده و آن را بالا برده است ولي به خودش خدمت نکرده است بلکه احياناً کرده است، روحش بجاي اينکه با اين عمل، تعالي يابد و بالا رود تنزّل يافته و سقوط کرده مجموعه‌‌‌‌‌آثار استاد شهيدمطهري ج۱ ص : 295. https://eitaa.com/hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 وجود شریف فیلمی از دیدار آیت الله العظمی صافی گلپایگانی با رهبر معظم انقلاب 🔹دعای شما برای ما یکی از ارزشمندترین چیزهایی است که در زندگی ما ... https://eitaa.com/hekmat121
📌مکاشفه مرحوم آقا سيد جمال گلپايگاني‌‌‌‌‌ ✍ به نقل از آیت الله العظمی به روایت استاد : 🔸مرحوم آقاي رضوان اللَّه عليه يکي از مراجع تقليدِ تقريبا عصر حاضر بودند که حدود پانزده سال پيش به تهران هم آمدند و اکنون حدود ده سال است که فوت کرده‌‌‌‌‌اند. من در تهران خدمت ايشان رسيده بودم و قبلا هم البته ايشان را مي‌‌‌‌‌شناختم. 🔹مردي بود که از اوايل جواني که در اصفهان تحصيل مي‌‌‌‌‌کرده است [اهل تقوا بوده‌‌‌‌‌] و افرادي که در جواني با اين مرد محشور بوده‌‌‌‌‌اند او را به تقوا و معنويت و صفا و پاکي مي‌‌‌‌‌شناختند و اصلا وارد اين دنيا بود و شايد مسيرش هم اين نبود که بيايد درس بخواند و روزي مرجع و رئيس بشود. اين حرفها در کارش نبود و تا آخر عمر به اين پيمان خودش باقي بود. به طور قطع و يقين آثار فوق‌‌‌‌‌العاده‌‌‌‌‌اي در ايشان ديده مي‌‌‌‌‌شد. 🔸آقاي - که الآن از فضلاي قم است و مرد خوبي است- قصه‌‌‌‌‌اي را براي من نقل کرد، بعد من از پسر مرحوم آقا سيد جمال هم پرسيدم، گفت که «آقا خودش براي خود من هم نقل کرد». 🔹قضيه اين بود که مرحوم آقا ضياء عراقي که از مراجع نجف بود- ظاهرا- در سنه 22 فوت کرد. آن وقت ما در قم بوديم. يک سال قبل از فوت آقا سيد ابوالحسن بود و از نظر تدريس و علميت، حوزه نجف را مرحوم آقا ضياء و مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني معروف به کمپاني اداره مي‌‌‌‌‌کردند، رياست با مرحوم آقا سيد ابوالحسن بود. مرحوم آقا شيخ محمد حسين استاد آقاي طباطبائي بود. او غير از مقام علميت، در معنويت هم مرد فوق‌‌‌‌‌العاده‌‌‌‌‌اي بوده. از آن اشخاصي بود که نمونه سلف صالح بود، که مي‌‌‌‌‌گفتند گاهي در عبادتْ ليلةالرکوع و ليلةالسجود داشت يعني گاهي يک شب تا صبح در رکوع بود و گاهي يک شب تا صبح در سجود بود. با اينکه به کارهاي علمي‌‌‌‌‌اش مي‌‌‌‌‌رسيد وقتي هم به عبادت مي‌‌‌‌‌پرداخت يک چنين کسي بود، که آقاي طباطبائي خودمان قصه‌‌‌‌‌ها و حکايتها از ايشان دارند و حتي خوابهاي خيلي فوق‌‌‌‌‌العاده از اين استاد بزرگوارش دارد. 🔹مرحوم آقا ضياء فوت کرد يعني نجف که دو پايه تدريس داشت يک پايه‌‌‌‌‌اش خراب شد. محروم آقا شيخ محمد حسين تنها پايه‌‌‌‌‌اي بود که باقي ماند. بعد از يک هفته مرحوم آقا شيخ محمد حسين هم ظاهرا با سکته مغزي از دنيا رفت؛ گفته بودند از بس که زياد فکر مي‌‌‌‌‌کرد، و کتابهايي که از او باقي مانده اين امر را نشان مي‌‌‌‌‌دهد؛ مي‌‌‌‌‌گفتند که شايد همين فکر خيلي زياد منجر به سکته مغزي شده. به هر حال يک هفته بعد ايشان سکته و فوت کرد. 🔸مرحوم آقا سيد جمال در حالي که نماز شب مي‌‌‌‌‌خوانَد و در قنوت وَتْر مکاشفه مي‌‌‌‌‌کند، مرحوم آقا ضياء را مي‌‌‌‌‌بيند که دارد مي‌‌‌‌‌آيد و از او، يا خود ايشان مي‌‌‌‌‌پرسد يا مي‌‌‌‌‌پرسند کجا مي‌‌‌‌‌روي؟ مي‌‌‌‌‌گويد آقا شيخ محمدحسين فوت کرده، مي‌‌‌‌‌روم براي تشييع جنازه‌‌‌‌‌اش. بعد مرحوم آقا سيد جمال کسي را مي‌‌‌‌‌فرستد که برويد ببينيد خبري هست، آيا آقا شيخ محمد حسين فوت کرده؟ مي‌‌‌‌‌روند مي‌‌‌‌‌بينند ايشان سکته کرده. 🔸آقاي  گفت «من خودم از آقا سيد جمال قضيه را شنيدم». بعد من از پسرش آقا سيد احمد هم که الآن در تهران است قضيه را پرسيدم گفتم که من چنين قضيه‌‌‌‌‌اي شنيده‌‌‌‌‌ام، گفت اتفاقا من خودم آن شب آنجا بودم و کسي که آقا مأمور کرد من بودم و گفت که من در مکاشفه اين جور ديدم که آقا ضياء مي‌‌‌‌‌آمد و گفت «من مي‌‌‌‌‌روم براي تشييع جنازه آقا شيخ محمد حسين» آقا شيخ محمد حسين فوت کرده يا نه؟ رفتم ديدم ايشان فوت کرده. 🔸اين، پديده‌‌‌‌‌اي است غير قابل انکار و منحصر به يک نفر و دو نفر، آقا سيد جمال و ديگري نيست، الآن هم هستند افرادي که اين طور هستند. منبع: نبوت، ص۱۹۳ https://eitaa.com/hekmat121
📌تا ذهن را نشناسيم نمي‌‌‌‌‌توانيم فلسفه داشته باشيم (تفاوت روش ذهن شناسي فلسفي و روان شناسی) 🔺استاد شهید مطهری: 🔹بر آشنايان به اين مباحث (فلسفی) پوشيده نيست که طرز تحقيق مسائل ادراکي در فلسفه با طرز تحقيق روان‌‌‌‌‌شناسي جديد کاملا متفاوت است؛ 🔸نظر روان‌‌‌‌‌شناسي متوجه مطالعه عالم درون و قوانين به وجود آمدن و از بين رفتن و روابط پديده‌‌‌‌‌هاي نفساني با يکديگر يا با امور خارجي است و مقصود وي شناختن موجودات عالم دروني است 🔸 ولي نظر فلسفه اولًا و بالذات متوجه شناخت وجود و واقعيت است و به انديشه‌‌‌‌‌هاي ذهن جز با نظر ابزار و اسباب کار نگاه نمي‌‌‌‌‌کند. 🔹 از نظر فلسفي ما شناخت وجود و واقعيت وقتي ميسر است که انبوه انديشه‌‌‌‌‌هايي را که محصول فعاليتهاي مختلف ذهن است به دست آوريم و آنچه را که نماينده واقعيت خارج است از آنچه محصول و معلول فعاليت ذهن است تشخيص دهيم و به عبارت ديگر به بررسي ادراکات ذهن پرداخته آنچه را «حقيقت» است از آنچه «حقيقت نما» است تميز دهيم و به تعبير فلاسفه اسلامي امور اصيل را از امور اعتباري باز شناسيم و اين مطلب از مطالعه همين مقاله و مقاله‌‌‌‌‌هاي بعدي (کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم) روشن‌‌‌‌‌تر خواهد شد؛ 🔹و خواننده محترم از حالا بايد ذهن خويش را براي قبول يک حقيقت که مکرر به آن اشاره خواهيم کرد آماده کند و آن اينکه: "تا ذهن را نشناسيم نمي‌‌‌‌‌توانيم فلسفه داشته باشيم." منبع: اصول فلسفه و روش رئالیسم ج۳ ص ۲۵. https://eitaa.com/usul121
روز 🔶 پيامبر خدا (صلی الله عليه و آله): 🔹ما قَسَمَ اللّه ُ لِلعِبادِ شَيئًا أفضَلَ مِنَ العَقلِ 🔸خداوند ، چيزى با ارزش تر از عقل ، در ميان بندگان تقسيم نكرد . (الکافی ،ج1،ص12) ایتا https://eitaa.com/hekmat121
📌روش شناسی بحث از امتداد حکمت ✔️بخش ششم: 🛑 ادامه مطلب سوم: گونه شناسی امتداد و الگوهای ممکن از امتداد حکمت و فلسفه 🔷 امتداد چه چیزی از فلسفه؟ (ظرفیت های فلسفه برای امتداد) 🔹در فرایند امتداد حکمت و فلسفه ، سخن اصلی این است که مقصود از امتداد کدام بخش از فلسفه است. 🔸فلسفه دانشی مرکب و دارای اجزا و ساختار و خروجی های فلسفي است. 🔸فلسفه در دو بخش علمی حکمت نظری و حکمت عملی تکون یافته است. در اینجا مقصود از امتداد حکمت و فلسفه، شامل هر دو بخش فلسفه نظری و فلسفه و حکمت عملی می شود. اما بیشترین پرسش از فلسفه نظری است که در چند سده اخیر حوزه های علمیه به آن اهتمام داشته اند و به دلایلی از حکمت عملی غفلت کرده است. 🔹حکمت نظری و دانش فلسفه اولي، مرکبی از مجموع مسائل در اطراف موضوع آن (موجود بما هو موجود) است که در یک نطام علمی و شبکه معرفتی سامان یافته است که به توصیف و تبیین هستی و روابط موجودات و بیان سلسله موجودات و علل و معالیل می پردازد و در نهایتا مجموعه ای از ۱. قوانین هستی شناسی و الگویی از ۲. جهانبینی فلسفی، ۳. الهیات الهی، ۴. معرفت شناسی و ۵. انسان شناسی را عرضه می دارد. این بخش را می توان خروجی یک دستگاه فلسفي و هستی شناسی دانست و غیر آن از دایره فلسفه نطری و اولي خارج می شود و داخل در سایر علوم می شود که از جمله آنها فلسفه و حکمت عملی است. 🔸 در حکمت عملی به ۱. اخلاق و تربیت، ۲. منزل و خانواده و اقتصاد و ۳. جامعه و سیاست پرداخته می شود و قوانین عام و جهان‌شمول این عرصه ها مبتنی بر جهان بینی، انسان شناسی و معرفت شناسی فلسفي کشف و عرضه می گردد. 🔹حال پرسش اين است که کدام بخش فلسفه باید ظرفیت امتداد داشته باشد. در مجموع چند نگرش می توان داشت: 🛑 معانی امتداد اجتماعی فلسفه از حیث ظرفیت فلسفه ۱. امتداد حکمت به معنای تأثير مستقیم و مستقل تک تک قضایا و مسائل فلسفي در امور اجتماعی و سیاس، به این معنا که همه مسائل فلسفي باید دارای دلالت اجتماعی و سیاسی باشد. از این رو امتداد متوقف بر ارائه تفسیری از همه مسائل فلسفه برای دلالت گیری در امور اجتماعی و سیاسی است. اگر همه مسائل این ظرفیت را نداشته باشد باید به امتناع امتداد معتقد شد. ۲. به معنای تأثير برخی از مسائل فلسفي در امور اجتماعی و سیاسی است همین که برخی از مسائل یک دستگاه فلسفي از چنین ظرفیت و تآثیرگذاری مستقیمی برخوردار باشد برای اذعان به امکان کفایت می کند. ۳. به معنای نتیجه اجتماعی و یا سیاسی از ترکیب دو یا چند گزاره فلسفي. به این معنا که اگر حداقل دو قانون فلسفي در یک قياس منطقی موجب نتیجه اجتماعی شود می توان آن را امتداد حکمت دانست. ۴. به معنای کشف دلالتهای مستقیم اجتماعی و سیاسی از یک بخش فلسفه، مثلا از مباحث وجود شناسی، یا مباحث حرکت شناسی و یا علم شناسی فلسفي و یا علم النفس فلسفي و ...، ۵. به معنای کشف دلالتهای اجتماعی و سیاسی از مجموع مباحث یک نظام و مکتب فلسفی، مثلا براساس کل حکمت متعالیه و یا فلسفه مشاء و ... به تحلیل فلسفي امور اجتماعی و سیاسی پرداخت. بنابراين نگاه جامعه و سیاست به بخشی از فلسفه تبدیل می شود که در کنار وجودشناسی، ماهیت شناسی ، عام شناسی قرار می گیرد. ۶. تولید یک نظام اجتماعی و سیاسی مستقل از یک مکتب فلسفی همچون رابطه حکمت عملی که در ادامه حکمت نظری و فلسفه اولي قرار دارد اما دو دانش مستقل با رابطه طولی و ابتنا هستند. ۷. ساخت فلسفه های مضاف اجتماعی و سیاسی (فلسفه اجتماع، فلسفه تاريخ، فلسفه سیاست، فلسفه فرهنگ، فلسفه هنر) مبتنی بر فلسفه مطلق. ۸. ساخت یک جهانبینی فلسفی و تأثیر گذاری بر نگرش ها و بینش های عالمان و کنشگران اجتماعی و سیاسی. ۹. ساخت یک جهانبینی فلسفی و تأثیر آن در تولید مبادي تصوری و تصدیقي (پیش فرضهای) دانش های اجتماعی و سیاسی. ۱۰. به معنای، امتداد انسان شناسی فلسفي در علوم انسانی، به عنوان مبادي تصوری و تصدیقی علم. ۱۱. ساخت یک الگوی معرفت شناسی و روش شناسی و ابتنا دانش و علوم بر آن. کشاندن معرفت شناسی به روش شناسی و فلسفه علوم و ارائه الگوهای تحقیقاتی و پژوهشی براساس معرفت شناسی فلسفی. ۱۲. به معنای شناخت و معرفی یک الگوی جامع راهبردی از ساختار اجتماع و سیاست و تعیین جایگاه ها و خط مشی عمومی جامعه و حکمرانی مبتنی بر یک مکتب فلسفی جامع همچون جامعه شناسی تحصلی، جامعه شناسی تفسیری، جامعه شناسی مارکسیستی، جامعه شناسی پست مدرن. ۱۳. تغییر غایت فلسفه از هستی شناسی به توصيف حرکت وتکامل این جهانی، شناخت نیروهای متضاد و تجویز بایدها و نبایدهای حرکت، "شدن" و "چگونگی" تکامل جامعه و تکنولوژی مطلوب برای سرپرستی و کنترل جامعه. ۱۴. به معنای پرهیز از بحث های نظری و انتزاعی فلسفه و ورود به عرصه "عملی" و"عملیاتی". ادامه دارد.... https://eitaa.com/hekmat121
📌حرکت و لحظه‌شناسی 🛑رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای: 🔹«مشکل برخی از افراد و مجموعه‌ها این است: بی‌ایمان نیستند، بی‌شوق و بی‌محبت هم نیستند؛ اما نیستند. 🔸 را باید شناخت، نیاز را باید دانست. فرض بفرمایید کسانی در کوفه دل‌هاشان پر از ایمان به امام حسین بود، به اهل‌بیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند؛ همه‌شان هم به شهادت رسیدند، پیش خدا هم مأجورند؛ اما کاری که باید بکنند، آن کاری نبود که آن‌ها کردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن کار را انجام ندادند. 🔹 اگر کاری که در مدتی بعد از عاشورا انجام دادند، در هنگام ورود جناب مسلم به کوفه انجام می‌دادند، اوضاع عوض می‌شد؛ ممکن بود حوادث، جور دیگری حرکت بکند. شناسایی لحظه‌ها و انجام کار در لحظه‌ی نیاز، خیلی چیز مهمی است.» (۲۹/۱۰/۸۸) https://eitaa.com/hekmat121
📌لحظه‌شناسی، وظیفه و طلبه 🛑رهبر معظم انقلاب: 🔸«آن‌چه مهم است این است که طلبۀ دین، عالم دین و روحانی ـ به اصطلاح رایج ـ وظیفۀ خودش را در هر برهه‌ای از زمان تشخیص بدهد. 🔹اگر وظیفه تشخیص داده نشد، علم و تقوا و مانند این‌ها به درد نمی‌خورد؛ یعنی به‌جا مصرف نمی‌شود. مثل این است که انسان پول زیادی دارد، امّا خبر از بیماری فرزندش ندارد. … [اگر] علم داشته باشیم، تقوا هم داشته باشیم، حتّی شجاعت هم داشته باشیم، امّا ندانیم وظیفه چیست، ندانیم موقعیّت کدام است، ندانیم امروز مطالبۀ خدای متعال و مطالبۀ دین از ما در عرصۀ اجتماع چیست، آن علم و تقوا و شجاعت و بقیّۀ خصوصیّات مثبت، اثر خودش را نمی‌بخشد و کارکرد لازم را نخواهد داشت. 🔸 این کلمۀ بصیرت که ما دائم تکرار می‌کنیم، بعضی‌ها هم به‌شدّت اوقاتشان تلخ می‌شود که چرا فلانی مکرّر می‌گوید بصیرت بصیرت، معنایش این است.» (۱۶/۶/۹۵) https://eitaa.com/hekmat121
📌راه جلوگيري از از منظر غرب و اسلام استاد : 🔹 بشر براي جلوگيري از توحش و خاتمه دادن به اعمال وحشيانه که در طول تاريخ ديده شده، اخيراً خواسته با رسميت دادن به به مقصود خود برسد و نمي‌‌‌‌‌داند که ضامن اجرا و تکيه گاه همه اينها است. اينها خواسته‌‌‌‌‌اند عقل و فهم و وجدان خود بشر را در اين زمينه‌‌‌‌‌ها بيدار کنند و نمي‌‌‌‌‌دانند که به قول آن دانشمند: وجدان بدون خدا محکمه بدون قاضي است .. 🔹(به عبارت ديگر با وضع قوانين عادلانه، بشر را خوشبخت کند در صورتي که همان طوري که در ورقه‌‌‌‌‌هاي‌‌‌‌‌ عدالت اجتماعي‌‌‌‌‌ گفته‌‌‌‌‌ايم صدي بيست بدبختي بشر معلول قوانين غير عادلانه است، صدي هشتاد معلول عدم اجراست) 🔸 بشر آنگاه واقعي پيدا مي‌‌‌‌‌کند که از حالت توحش خارج شود، يعني «رام» گردد. اين رام شدن وقتي پيدا مي‌‌‌‌‌شود که راستي حالت تسليم و خشوع براي قلب آدمي پيدا شود و اين جهت بدون اينکه پرتوي از ذکر خدا در قلب پيدا شود و از اين مايه چيزي بر آن ريخته شود پيدا نمي‌‌‌‌‌شود . 🔸همان طوري که هر جسمي با هر ماده شيميايي نرم و ملايم نمي‌‌‌‌‌شود، زبري و خشونت از او رفع نمي‌‌‌‌‌شود، انواع پارچه‌‌‌‌‌ها و پوستها و فلزات و چوبها و غيره براي اينکه نرم شود يک مايه مخصوص لازم است، همين‌‌‌‌‌طور است قلب آدمي. آن چيزي که قلب را خاضع و خاشع و نرم مي‌‌‌‌‌کند ياد خداست . 🔹از نظر ديگر بايد گفت يگانه چيزي که مي‌‌‌‌‌تواند نفس آدمي را مسخّر کند و در اختيار بگيرد و آن را به تمام معني ضبط کند و رام کند و از وحشيت برهاند، ياد خداست (البته نه تنها به معني مهار کردن و افسار زدن، بلکه به معني راضي و خشنود نگاه داشتن و کمک به باز شدن عقده‌‌‌‌‌ها و بلکه مانع شدن از تشکيل عقده‌‌‌‌‌ها.). 🔸 مولوي مي‌‌‌‌‌گويد: کشتن اين، کار عقل و هوش نيست‌‌‌‌‌ شير باطن سخره خرگوش نيست 🔹غير از هرچه هست از هدفهاي کلي، ممکن است انسان را تا حدي از خودي يعني از نوعي خودي برهاند ولي گرفتار نوعي‌‌‌‌‌ ديگر از خودي مي‌‌‌‌‌کند، مثل اينکه عاشق از يک نوع خودي مي‌‌‌‌‌رهد و در يک نوع خودي ديگر گرفتار مي‌‌‌‌‌شود يا اينکه مرغ همينکه جوجه‌‌‌‌‌دار شد از خودي خود مي‌‌‌‌‌رهد و در خودي جوجه‌‌‌‌‌هاي خود واقع مي‌‌‌‌‌گردد، بلکه هر مادري همين‌‌‌‌‌طور است . 🔹( به‌‌‌‌‌طور کلي خاصيت خودي يعني تنها خود را ديدن، تجاوز است. اين در جايي است که يک تقسيم در کار بيايد. خداپرستي به همه چيز لطف و محبت مي‌‌‌‌‌دهد حتي به دشمنان خدا.) 🛑 انتقال توحش فردي به جامعه در غرب 🔸بشر متمدن که روح اجتماعي ملي پيدا مي‌‌‌‌‌کند، از يک نوع خودي که خودي فرد و شخص است مي‌‌‌‌‌رهد و در خود ملت واقع مي‌‌‌‌‌گردد. امروز ملتهايي مثل فرانسه و آلمان و ساير ملل اروپايي اين طورند، از خود فردي تا حد زيادي خارج شده‌‌‌‌‌اند و در خود ملت واقع شده‌‌‌‌‌اند. در نتيجه، افرادِ هرکدام از لحاظ منافع يک فرد در برابر يک فرد، صالحند. از لحاظ اينکه روح ملت در آنها دميده شده است. 🔹تمام صفات سوء ناشي از خودپرستي در فرد، از فرد به منتقل شده است؛ يعني ديگر فرد دروغ نمي‌‌‌‌‌گويد اما ، از هيچ گونه دروغي ابا ندارد، فرد ظالم نيست دموکرات است اما ملت و جامعه ظالم و ستمگر و استعمارگر و خونخوار است. 🔸واحدِ متصف به صفات ناشي از خودپرستي فرق کرده، در سابق فرد بود اکنون ملت است. در گذشته فرد نامجو بود اکنون و پرچم نامجوست، يعني افراد از نظر و شعارهاي ملي نامجو هستند. https://eitaa.com/hekmat121