eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
530 عکس
151 ویدیو
26 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش سوم: ساختار معانی درفلسفه 🔸 در یادداشت های گذشته بیان شد که در حکمت متعالیه، "معنا" حقيقتي است که در مصداق و نفس الامر مفاهيم محقق است و مفهوم به نحو ذاتی و فعلی از آن حکایت می کند. در واقع مفهوم از معنا حکایت می کند. معنا در ظرف ثبوتِ مصداق تحقق دارد بنابراین معنا امر ذهنی صرف و قراردادی نیست. اما ذهن می تواند معنای محقق در مصداق و نفس الامر را ادراک کند و در قالب مفهوم صورتبندی و بیان کند. 🔹 براساس اصول مبرهن فلسفی اصالت وجود و تشکیک وجود، اشیا و مصادیق واقعی در عین وحدت ذاتی دارای لایه ها، سطوح و حیثیت های مختلف است و به اعتبار هر کدام از این لایه ها و حیثیت ها بهرمند از معنا است. به تعبیر دیگر، در هر مصداقی مجموعه ای معانی و حیثیت های واقعی وجود دارد که هر کدام از نحوه تعیّن وجودی و کمالات و نقائص همان مصداق حکایت می کنند. بنابراین ذهن می تواند از هر مصداقی معانی متعددی را ادراک و بر آن حمل کند. 🔸 مطلب مهم این است که علی رغم درهم تنیدگی معانی در مصداق و عدم ترکّب وجودی در مصداق، ذهن (علم حصولی) از محدودیت های ادراکی برخوردار است و توان ادراک همه جانبه و هم زمانِ همه معانی نهفته در یک مصداق را ندارد. چرا که ذهن با استفاده از مفاهیم و صور ذهنی با واقعیت ارتباط برقرار می کند و هر صورت و مفهومی دریچه ای کوچک و محدود به سوی واقعیت است از این رو بواسطه هر احساس و ادراک حصولی یک حیثیت از حیثیت های واقعیت و مصداق وارد ذهن می شود و از طریق هر یک از این صور و مفاهیم، فقط از یک معنا حکایت می کند، اما مهم این است که ذهن می تواند ورودی های مختلف را تجزیه و تحلیل و همچنین تجمیع و ترکیب کند و براساس کشف روابط میان آن صور و معانی، ترسیمی از کلیت مصداق داشته باشد و از آن موجود واحد (مصداق) حکایت کند. بنابراین ذهن از تحلیل مصداق موجود واحد، معانی مختلف و متفاوتی را ادراک و اکتشاف می کند که در ظرف ذهن متمایز و متفاوت هستند هرچند در ظرف تحقق به یک وجود موجودند نه آنکه ظرف تحقق و وجود، متکثر و متعدد باشد. 🔹 بنابراین معانی در ظرف تحقق و نفس الامر موجودند و اراده و آگاهی فاعل شناسا در ساخت و تحقق آنها دخیل نیست. به تعبیر دیگر، معانی تابع اعتبارات و قراردادهای ذهنی و اجتماعی انسان نیستند و تنها رسالت انسان در برابر معانی، از سویی کشف و ادراک و از سوی دیگر حب و بغض(گرایش و منافرت) است. 🔸 راه ارتباطی انسان با معنا از طریق و آگاهی است. انسان به عنوان فاعل شناسا می تواند به حقیقت و معنا ارتباط علمی برقرار کند، گاه خود معنا از طریق وارد نفس آدمي می شود. در این طریق، اصلا واسطه ای از صور و مفاهیم در کار نیست بلکه نفس با حقیقت معنا و مصداق آن ارتباط وجودی برقرار می کند لذا معانی نهفته در مصداق به صورت جداگانه به صید نفس نمی افتد بلکه به صورت یکجا و شبکه ای و در عین حال بسیط و واحد وارد نفس آدمی می شود و اتحاد وجودی میان آنها برقرار می شود. در این صورت، نفس علم ضرورتا پیامدها و لوازم خود را در پی دارد. 🔹 اما فاعل شناسا، گاه از طریق و با تبدیل معنا به صورت و مفهوم، تصویری از معنا را در صقع نفس خود ایجاد می کند و حالتی خاص در نفس حاصل می شود که از معنا و محکی واقعی حکایت می کند. بنابراین صور و مفاهیم ذهنی حاکی از معانی است. در این مرحله، معنا بواسطه صور ذهنی و مفاهیم از نفس الامر وارد نفس آدمی می شود و حیثیت معرفتی، ذهنی و حکایتگری پیدا می کند. چنانکه گفته شد ویژگی این ارتباط این است که معانی به صورت مفهومی و جداگانه وارد ذهن می شوند و ذهن در چند مرحله به تجمیع، ترکیب و تعمیم آن مفاهیم می‌پردازد. نفس نه با خود معانی بلکه با صورتی از آنها اتحاد وجودی برقرار می کند. بنابراین اتحاد نفس با صور معانی موجب ظهور لوازم و پیامدهای وجودی معانی در ظرف ذهن نمی شود هر چند می تواند با شدّت باور و اتصال به آن صور و مفاهیم، رقیقه ای از آن حقيقت را در نفس محقق کرد و برخی از لوازم و پیامدهای وجودی و "تجردی" آن را در خود مشاهده کرد اما این امر به اراده و شدت اتصال وجودی وابسته است. 🔸 در حکمت متعالیه، ذهن به یک صورت و در یک مرحله به معانی پی نمی برد بلکه معرفت دارای گونه ها و مراحل مختلفی است. حداقل در سه مرحله ذهن به معانی پی میبرد: ۱. مرحله احساس، ۲. مرحله تخیل و ۳. مرحله تعقل. همچنین مفاهيمي که ازمعانی حکایت می کنند چندگونه اند: ۱. مفاهیم جزیی، ۲. مفاهیم کلی ماهوی، ۳. مفاهیم کلی منطقی، ۴. مفاهیم کلی فلسفی و ۵. مفاهیم کلی اعتباري. 🔹 لکن درحکمت متعالیه اثبات شده استکه اساس فرایند ادراک، مرحله تعقل است وبنیانِ همه مفاهیم، مفاهیم کلی فلسفی (معقول ثانی فلسفی) است. درواقع بدون تعقل وبدون معقولات فلسفی امکان ادراک معانی وجود ندارد. ادامه دارد.. سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش چهارم: شبکه مفهومی و کشف نظام معنایی 🔸 براساس اصالت و تشکیک وجود، واقعیت یک واحد دارای مراتب و درجات است به نحوی که در عین وحدت متکثر است و در عین تکثر واحد است. بر این اساس کل نظام هستی ، یک مجموعه واحد مرتبط و متصل است و میان موجودات تغایر و تباین ذاتی وجود ندارد بلکه همه موجودات در یک سلسله مراتب طولی و عرضی با یکدیگر ارتباط و اتصّال دارند البته برخی مستقل هستند و برخی عین الربط به مستقل هستند. 🔹همچنین هر شئ موجود نيز در عین داشتن لایه ها، سطوح و حیثیت های کمالی مختلف یک واحد حقیقی است و به یک وجود محقق است و هر کدام از آن لایه ها، سطوح و کمالات جنبه ای از همان حقیقت واحد است و همان را عیان و آشکار می سازد و ذهن نیز از طریق شناخت آنها به کلیت و هویت واحد وجودی آن اطلاع می یابد. 🔸 یکی از مطالب بسیار مهم در شناخت و کشف معانی، اذعان به میان موجودات و معانی است، به این معنا که ارتباط و اتصال میان موجودات و میان معانی به نحو تصادفی نیست بلکه محصول یک نظام علی و معلولی و روابط ضروری است. از این رو، هر معلولی ملازم با علت خود است و هر علت تامه ای، معلول متناسب با خود را به وجود می آورد. همچنین دو معلولِ یک علت تامه، تلازم قیاسی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) دارند یعنی وجود یکی دلالت بر وجود دیگری می کند. بنابراین میان موجودات و معانی نفس الامری دلالت وجودی و تلازم واقعی برقرار است. 🔹با توجه به نکات ذکر شده، روشن می شود که در حکمت متعالیه، کل هستی یک نظام هماهنگِ منسجمِ درهم تنیده است و هیچ بخش و جزئی از آن مجزا، منفک و بی ربط با سایر بخش‌ها و اجزا نیست. همچنین لایه ها و حیثیت های یک واقعیت، امور مجزا و منفک و مرکب نیستند بلکه یک حقیقت واحد را شکل می دهند بنابراین نهفته در نظام هستی و همچنین موجود در یک واقعیت، کاملا به هم متصل و مرتبط هستند و میان آنها روابط شبکه ای و منظومه ای برقرار است. بنابراین معانی مستقل از اراده و آگاهی انسان از نظام وجودی و حقیقی برخوردارند و همچنان رسالت انسان به عنوان فاعل شناسا، شناخت و کشف این نظام معنایی وجودی و حقیقی است. در يک عنوان گذاری لطیف می توان واقعیت را "کنز المعنی" (گنجینه معنا) نامید و رسالت علم را "کشف المعنی" دانست. 🔸 در مقام علم حضوری، کشف این نظام معنایی چندان صعب و مشکل نیست البته به اندازه همان میزان از علم حضوری. چرا که واقعیت با معانی نهفته در آن به صورت یکجا و همه جانبه نزد عالِم حاضر است و عالم علاوه بر شناخت تک تک معانی، همه آن معانی را به یک وجود واحد و در یک نظام منسجم می یابد همانند علم انسان به خود و حالات درونی خود؛ در این علم، انسان همه حالات خود را به یک وجود واحد و در یک نظام منسجم درک می کند. 🔹 اما درمقام علم حصولی، درک وکشف نظام معانی، امری صعب و مشکل است چرا که ذهن هر معنا را به نحو جداگانه مییابد و به نحو جداگانه نیز ثبت می کند. لذا ذهن برای درک وکشف آن نظام معنایی می بایست فعالیت های بیشتری داشته باشد واز طریق تجزیه و تحلیل، تجرید و ترکیب وانتزاع و تعمیم روابط میان معانی را کشف نماید. از آنجا که معانی در ذهن از طریق صور و مفاهیم شناخته می شوند ذهن به ساخت روی می آورد. تمام هدف انسان در ساخت شبکه مفهومی، هم تلاشی برای کشف وقُرب به نظام معنایی نهفته در واقعیت است وهم کوششی برای دوری و رهایی از تحمیل های ذهنی بر واقعیت است هم اسقاط اضافات وهمی و خیالی، هم رهایی از تقلیلها وتحویلی انگاری ها. تحمیل هایی که در بازه زمانی طولانی مدت بر واقعیت وارد شده است وموجب ساخت نظم های جعلی وبه خفا بردن نظام معنایی واقعیت شده است. 🔸 دربرخی ازروایات حقیقت،"محو موهوم وصحو معلوم"معرفی شده است. "محو موهوم" همان اسقاط اضافات،موهومات وخیالات است که برحقیقت عارض شده است و"صحو معلوم"همان آشکار شدن معانی و به ظهور آمدن معلوم و اشراق نورِ حقیقت است. 🔹 واژگان و الفاظ آن گاه که برای معنا و حقيقتي وضع شوند مفهوم خوانده می شوند که ازمعنا حکایت میکنند. درحقیقت الفاظ نشانه هایی هستند که برمعنا دلالت دارند. الفاظ دال هستند ومعنا مدلول آن. رابطه دال ومدلول یک رابطه مطلق وقهری ویکنواخت نیست بلکه دارای شدت و ضعف، حقیقت و مجاز، صریح و مبهم، محکم و متشابه است‌ و از این رو نوع دلالت الفاظ بر معانی یکسان نیست. باید اضافه کرد که بجهت میزان وکیفیت آگاهی واراده انسان، مراتبی از دلالتها شکل میگیرد، دلالت اولیه و دلالت ثانویه، دلالت صریح و دلالت ضمنی، دلالت مطابقی و دلالت التزامی. همچنین وجود کنایه، ایهام و استعاره بر پیچیدگی رابطه الفاظ و معانی می افزاید، ازاین رو، همواره زنجیره ای ازالفاظ و مفاهیم درکنار هم میتواند مراد متکلم رامنتقل وعرصه ای ازحقیقت راآشکار کند. ادامه دارد ... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌بنیاد حکمت اسلامی صدرا در راستای امتداد حکمت و فلسفه برگزار می کند: حکمت، حکومت و ولایت تهران ۱۴۰۱ https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش پنجم: نقش علوم در کشف نظام معنایی واقعیت 🔹بیش ازهمه این حکیمان، عالمان و ادیبان هستند که بادقت و وسواس علمی، به تنقیح مفاهیم و واژگان مستقر درفرهنگ اهتمام دارند واز این طريق روابط میان مفاهیم را درک و در نهایت به بازشناسی زنجیره های واژاگانی و ساخت شبکه های مفهومی دقیق و علمی میپردازند تابهتر بتوانند واقعیت را بازنمایی و نظم معنایی آن رابه درستی کشف و توصیف دقیق کنند. 🔸 حکیمان و عالمان و ادیبان هر یک به گونه ای و به میزانی، بواسطه داشتن شبکه مفهومی و نظام اصطلاحات معرفتی، سخنگویان واقعیت و پرده برداران نظام معنایی موجود در واقعیت هستند. هر چند دیگران نیز از طریق زبان و عمل خود در آشکار سازی واقعیت می توانند دخیل باشند که هستند، اما چون رهیافت‌های سیر در واقعیت آنها به صورت شبکه مفهومی و نظام منطقی اصطلاحات معرفتی در نیامده است به نحو مستقل نمی تواند معرّف نظام معنایی واقعیت باشد بلکه می بایست توسط حکیمان، عالمان و یا ادیبان آن رهاوردهای تجربی وارد نظام معرفتی و علمی بشود تا پس از جایگذاری دقیق و برقراری روابط با بقیه معرفت ها و تجربه ها، امکان توصيف واقعیت را پیدا کند. 🔹البته میان کاراین سه طایفه (حکیمان، عالمان و ادیبان) اشتراکات زیادی وجودی دارد اماتفاوتهایی هم هست، مهم‌ترینش این است که ادیبان فقط به شبکه مفهومی و روابط معنایی واژگان در متن تاریخ و فرهنگ توجه دارند و کمتر به بُعد واقع نمایی و حکایتگری واژگان از نظم معنایی حقیقت سخن می گویند. توجه به صورت و ساختار زبان و تکنیک های دستوری و ادبی و سنجش فصاحت و بلاغت کلام، به سامان مند کردن شناخت عمومی و قاعده مند کردن زبان گفنگو و محاورات نظر دارد. 🔹اگر چه عالمان تلاش دارند تا از طریق شبکه مفاهیم و اصطلاحات علمی نظام معنایی واقعیت را درک وکشف کنند امابیشتر به نمودها و تجلیّات ماهوی واقعیت توجه دارند وکمتر از روابط وجودی پرده حجاب برمیدارند هرچند ممکن است باتعمیم ناصواب قواعد علمی، خود حجابی برلایه های عمیقتر واقعیت و موجب مستوری آنها باشند. اما به هر حال شناخت علمی بیش از شناخت عمومی رو به حقیقت دارد و با دارا بودن خصوصیات ۱. آگاهانه بودن، ۲. مسئله محور بودن، ۳. تخصصی بودن، ۴. روشمند بودن ۵. مستدل و منطقی بودن تأثير مهمی بر زندگی انسان و کشف ابعاد ماهوی موجودات و وارد ساختن آن ها در متن حیات انسانی می گذارد. مهمترین ثمر معرفت علمی که معرفت دقیق، جزئی و مشخص است، کشف قوانین طبیعت و قدرتمند ساختن انسان در به کارگیری سرمایه ها و ابزارها در جهت آرمان‌ها است. اما نسبت به خود آرمان‌ها و نسبت به مبدأ و معاد انسان مسکوت است. از نظر شبکه مفهومی علم، جهان کهنه کتابی است که اول و آخر آن افتاده است و انسان در این جهان افکنده شده است که نه از آغاز آن اطلاعی در دست است و نه از انجام آن خبری می توان داد. لذا از منظر علم، معانی در شبکه مفهومی طبیعت، ابزار و تکنیک ها در راستای کسب منفعت ظهور می یابد و براساس همین شبکه مفهومی، انسان قدرت و توانایی تغییر و تصرف در طبیعت و استخدام آن را در جهت میل و آرزوی خود را پیدا مي کند. 🔸 آنکه بیش از دیگران درصددساخت شبکه مفهومی ناظر به نظام معنایی واقعیت در لایه های عمیق آن است حکیمان و دانش حکمت و فلسفه است. شبکه مفهومی حکمت براساس یک سلسله مفاهیم کلیدی و اصول بنیادین بدیهی، به انسان ایده و طرح زندگی می دهد و موضع انسان را در جهان و در نسبت با سایر موجودات تعیین می کند. معرفت فلسفي با تمرکز بر هستی شناسی و با تکیه بر معقولات ثانیه فلسفی نگرش کلی، بنیادین و مستدل از عالَم و آدم و طرحی از نظام معرفت شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی ارائه می دهد. بر همین اساس به زندگی و حيات آدمي معنا می دهد و یااو رابه پوچی وهیچی می کشاند. هستی شناسی فلسفي اگرمتکی به یک سلسله اصول و منهج عقلانی واستدلالی باشد ازنوعی ثبات واستحکام منطقی وعقلي برخوردار است پاسخگو به مسائل بنیادین وتکیه گاه عمل و برنامه زندگی خواهد بود. نیروی عقل وحکمت انسان برخلاف حواس وعلوم تجربی، تنها به ظواهر و پدیدارهای ماهوی قناعت نمی کند بلکه تادرون سراپرده هستی نفوذ میکند و به معانی وکمالات وجودی نظر می کند واز ارتباطات واتصالات وجودی موجودات پرسش می کند، عقل با شناخت حقیقت "ممکن الوجود" پی میبرد که نظام هستی نمیتواند منحصر ومحدود به موجودات امکانی وامور محدود باشد وهمواره متغیر،نسبی، مشروط وممکن باشد، بلکه به تکیه گاه مطلق وبی نیاز هستی پی می برد ومعانی نهفته درآن حقيقت را دریافت وبا روش عقلي وبا استفاده از مفاهیم کلی از آنها گزارش می دهد. نکته قابل توجه این است که عقل برای گزارش و اخبار از آن هستی مطلق و کمالات وجودی ناگزیر است از مفاهیم موجود در ذهن و زبان استفاده کند اما ... ادامه دارد سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ارکان قوام دين در جامعه 🔹 متن حديث قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) : قِوَامُ الدِّينِ بِأَرْبَعَةٍ: ۱. بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَهُ ۲. وَ بِغَنِيٍّ لَا يَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَى أَهْلِ دِينِ اللَّهِ ۳. وَ بِفَقِيرٍ لَا يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ ۴. وَ بِجَاهِلٍ لَا يَتَكَبَّرُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ. فَإِذَا اكْتَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِيُّ وَ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَ اسْتَكْبَرَ الْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، رَجَعَتِ الدُّنْيَا عَلَى تُرَاثِهَا قَهْقَرَى وَ لَا تَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ الْمَسَاجِدِ وَ أَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَةٍ. قِيلَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ الْعَيْشُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ ؟ فَقَالَ: خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ يَعْنِي فِي الظَّاهِرِ وَ خَالِفُوهُمْ فِي الْبَاطِنِ، لِلْمَرْءِ مَا اكْتَسَبَ وَ هُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَ انْتَظِرُوا مَعَ ذَلِكَ الْفَرَجَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى‌ 🔸 ترجمه حدیث اميرالمومنين (ع) فرمود: قوام دين بر چهار عامل [انسانى‌] استوار است: ۱. عالم سخنگو (گفتمان ساز) که عملش به كار گرفته می شود. ۲. ثروتمندى كه در خير رسانى به اهل دين خسّت نورزد. ۳. فقيرى كه آخرتش را به دنيايش نفروشد. ۴. جاهلى كه از فراگيرى علم تكبّر نورزد. پس زمانى كه عالم علمش را كتمان كند، و ثروتمند خسّت بورزد، و فقير آخرتش را به دنيايش بفروشد، و جاهل از آموختن تكبّر ورزد، دنيا (جامعه) با حركت قهقرائى به تراث خود برمى گردد. پس [اگر جامعه را چنين ديديد] كثرت مسجدها و نمودِ پيكرهاى مردمى كه رفت و آمد زياد دارند، شما را به اشتباه نيندازد. گفته شد: اى اميرالمومنين: در چنان زمانى چگونه بايد زيست؟ فرمود: با آنان در ظاهر همزيست باشيد. و در باطن مخالف شان باشيد. براى انسان آن مى ماند كه (براى آخرتش) كسب كرده است، و انسان در كنار كسى است كه دوستش دارد. و در عين حال منتظر فرج از خداوند متعال باشيد. 🔹 شرح فقراتی از حدیث علامه طباطبائى (ره) در تفسیر این روایت فرموده است: الظاهر أن المراد من "رجوع الدنيا إلى تراثها" رجوعها إلى الجاهلية الاولى التي تركتها أهل الجاهلية و قد نسخها الاسلام وبثّ العلم النافع‌ في الدنيا، و مع ترك العلم و إفساد التربية الدينية يرجع الناس إلى تراثهم الاولى و هو الجهل و العمي و الفساد. ظاهر اين است كه مراد از «رجوع دنيا به تراثش»، رجوعش بر جاهليت اولى‌ است كه ما تَرَكِ مردم جاهليت است و اسلام آن را نسخ كرده و علم نافع را در دنيا منتشر كرده است. و با ترك علم و افساد تربيت دينى، مردم به ارثيّه پيشين شان بر مى گردند كه جهل، كورى و فساد است. بحارالانوار ج 1 ص 179. https://eitaa.com/hekmat121
📌اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش اول: اخباری گری و ادعای تمدن سازی 🔸علی رغم شهرت چهره ضدعقل، غیراجتماعی و ضد تمدنی جریان پرقدرت و پرنفوذ ، جریانهای اخباری گری در ابتدا داعیه جامعه سازی، مرزگذاری فرهنگی با بیگانه و تمدن سازی بر پایه خلوص و ایمان را دارند و درصدد ارائه طرحی نو برای سرپرستی جامعه در راستای توسعه دین داری هستند. از این رو، ابتدای حرکت این جریان با نفی منطق اجتهاد رایج و دستگاه فلسفه و کلام جاری و مستقر در حوزه های علمیه و فرهنگ عمومی آغاز می شود و آن را برای جامعه سازی ایمانی و سرپرستی جامعه و تنظیم مناسبات انسانی و کنترل معادلات اجتماعی و ستیز با غیر ناکافی می دانند و براساس طراحی یک بدیع و متمایز به جدید برای فهم و استنباط ولایی شریعت و ساخت فلسفه و کلام نوین ولایت بنیان هستند. به همین جهت علیرغم ادعای خلوص و حجیت شرعی با استفاده از منطق اجتهاد، فلسفه و کلام جاری و طرح های متمایز سایر ملتها، ادعای تاسیس منطق و فلسفه نوین دارند. از این رو، تلاش‌های آغازین آنها از جنس کارهای بنیادین و مبنایی در حوزه منطق، فلسفه، کلام و روش شناسی اجتهاد بر پایه اثبات استناد حداکثری آنها به دین و مبتنی بر منطق حجیت جدید است. 🔹شیخ ابوالحسن اشعری در اهل سنت و ملامحمد امین استرآبادی در اهل تشیع دو پایه گذار اخباری گری هستند که با نقد منطق اجتهاد و فلسفه و کلام زمان خود از منظر معرفت شناسی و روش شناسی به تاسیس منطق و روش متفاوت برای فهم دین و مناسبات انسانی و اجتماعی روی آوردند. 🔸انصافا کتاب جناب استرآبادی کتاب بسیار پر قدرت و بدیعی در حوزه معرفت شناسی و نقادی روش شناسی اصولي و فلسفی است که درآغاز مورد مدح اکثر علمای شیعه قرار گرفت و به سرعت درجامعه شیعی از کشورهای خلیج فارس تا دارالحکومه اصفهان گسترش یافت و پیروان زیادی پیدا کرد. حتی بسیاری ازحاکمان، وزرا وعلمای دربار حکومت صفویه، منطق و فلسفه نظری پشتیبان حکومت صفویه را در این کتاب و این منهج استنباطی واستنادی جستجو می کردند. 🔹 لازم به ذکر است که اگر این کتاب و این طرح استرآبادی از نقاط قوت و منطق بدیع برخوردار نبود قطعا چنین اقبالی به آن نمی شد و نمی توانست جریان سابقه دار اصول و اجتهاد را که اساطیر فقاهت و اجتهاد و حکمت (همچون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابن ادریس، محقق حلی، خواجه نصیر، علامه حلی، شهید اول، محقق کرکی، میرداماد، شیخ بهائی و...) آن را تعمیق بخشیده بودند از متن حوزه های علمیه تشیع و حوزه عمومی حذف کنند و با گفتمان سازی، تبلیغ گسترده و تفاهم اجتماعي، اخباری گری را که از ویژگی عوام پسندی برخوردار بود جایگزین فقاهت و حکمت کنند. 🔸 به این نکته باید توجه کرد که نتایج مخرب فکری و پیامدهای منحط اجتماعی و سیاسی یک جریان فکری و فرهنگی لزوما مورد نظر موسسان و طراحان آن جریان نبوده است. اگر چه جریان اخباری گری از اواسط حیات اجتماعی خود به تحجر فکری وانحطاط فرهنگی و اجتماعی جامعه شیعی و تضعیف حکومت صفویه و اضمحلال آن منتهی شد امااین نتایج طبیعی و ملزومات بلند مدت به هیچ وجه مورد نظر وتوجه موسسان و طراحان این نحله فکری نبود واصلا التفاتی نداشتند که این طرح به ظاهر بدیع ومستند به برخی از اخبار و درراستای هماهنگی با ولایت مداری و دفاع از مکتب اهلبیت (ع) باچاشنی تضاد و ستیز با تمدن اهل سنت در آینده ممکن است چه نتایج مخرب فکری و پیامدهای منحط اجتماعی و سیاسی را به همراه داشته باشد و جامعه شیعی را از رشد و پویایی اجتماعی و تمدنی بازدارد به نحوی که در چند سده بعد، جزو عقب مانده ترین کشورهای جهان قرار گیرد. 🔹بنابراين آغازین اقدامات فکری،فرهنگی واجتماعی اخباری گری را نباید همانند یک جریان عقب مانده فکری ومتحجر دور از مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی تلقی کرد وتقریری شبه طالبانیستی و ساده لوحانه از آن ارائه داد؛ بلکه آن راباید درسطح معرفت شناسانه و روش شناسانه تحلیل و بررسی کرد وهمچنین به دغدغه های مقدس اولیه آنها در جامعه سازی و دفاع از مکتب اهلبیت (ع) وتبدیل حکومت صفویه به حکومت کاملا ولایتی بامرزگذاری کامل بااهل سنت وسایر جوامع انسانی برپایه منطق اجتماعی ستیز وتضاد توجه کرد. علاوه بر اینها می بایست به ابعاد باطنی گرایی اخباری گری توجه کرد که درآغاز با تفسیرهای باطنی از وقایع صدراسلام وخواب های معنوی آغاز شد اما به تدریج به جریان باطنی گرایی باچاشنی فلسفي وعرفانی شیخ احمد احسائی و اتباع او در مکتب شیخیه و انشعابات آن منجر شد. 🔸 خلاصه بدون این ملاحظات شناخت و تحلیل جریان اخباری گری وپیامدهای آن درجامعه شیعی بسیار سطحی وظاهرگرایانه و غیر عبرت آموز خواهد بود. فلذا این تحلیل نمی تواند درس آموز آینده تشیع وجهان اسلام وخطرات برسر راه نظام جمهوری اسلامی ایران باشد. ادامه دارد ... @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش ششم: نقش دین در تعالی شبکه مفاهیم و کشف نظام معنایی واقعیت 🔹 واژگان و تعابیری که انسان بواسطه آنها معانی را ادراک و از آنها اخبار می دهد زاییده نیازها و خواسته عای مادی است و در اثر توسعه احتياجات انسان، دایره وضع الفاظ نیز وسیع می شود. به تعبیر دیگر، وضع الفاظ تابع حواس و مشاهدات انسان است. هر آنچه با چشم و سایر حواس ادراک شود برای آن الفاظی وضع می شود تا بدان اشاره کند اما از ساير حقايق و معانی که به چنگ حواس در نمی آید نمی توان گزارشی داد و حتی نمی توان الفاظی برای آنها وضع کرد به ناچار از همین الفاظ و تعابير باید استفاده کرد. 🔸 روشن است که این الفاظ به جهت منشأ و دلیل وضع از محدودیت ها و نارسایی های مفهومی و معنای برخوردارند و فقط ظرفیت گزارش و اخبار از واقعیت محسوس و معانی آشکار را دارند . بیان حقايق نوری و عوالم ربوبی در قالب الفاظ غیر ممکن و پر چالش است. به کار گرفتن این واژگان و تعابیر در امور فلسفي و برای کشف معانی پنهان در واقعیت، انسان را در سراشیبی سقوط و گمراهی قرار می دهد و انسان را به تقلیل گرایی و تحویلی انگاری واقعیت می کشاند و از ملاحظه همه ابعاد و لایه های واقعیت باز می دارد و فقط به همان میزان قناعت می کند که واژگان به طور طبیعی اقتضا دارند. بنابراین بر تمام نتایج و معرفت‌هایی که بر این الفاظ بار می شود احتمال خطا و لغزش وجود دارد. 🔹 به تعبیر علامه طباطبایی در رساله علی و فلسفه الهی "تنها در صورتى مى‌توانيم آنها را در فلسفه به كار ببريم كه آنها را از حجاب‌هاى مادى كنيم و تعينات و تشخصات را كه ملازم با جزئيت است از آنها سلب كنيم." اما روشن است که تجرید واژگان از جنبه های محدود و نارسایی های چون جزئیت و مادیت کار آسانی نیست و برای کسانی که هیچ درکی از حقايق نوری و عوالم ربوبی ندارند به هیچ وجه ممکن نیست و هرچقدر هم تلاش عقلي و استدلالی صورت پذیرد از یک حدی مشخصی بیشتر نخواهد رفت. در این صورت اگر در فرهنگی، فیلسوفان و حکیمان دسترسی به حقايق نورانی و عوالم ربوبی نداشته باشند نمی توانند به تجرید واژگان و تعابیر زبانی بپردازند در نتیجه امکان گزارش و اخبار از آن حقايق ناممکن می شود و خروجی آن دستگاه فلسفي چارچوب واژگانی تهی از معانی غیبی و نورانی و شبکه مفهومی سکولار خواهد بود. نهایت اوج انتزاع و تجرید در چنین فرهنگی، ریاضیات و مفاهیم عام و کلی طبیعیات است. 🔸 اما اگر در جامعه و فرهنگی، کسانی باشند که با حقايق نوری و عوالم ربوبی ارتباط و اتصال وجودی برقرار کرده باشند و جان آنها از سعه وجودی برخوردار باشد این افراد می توانند چارچوب واژگانی و شبکه مفهومی را تعالی و ارتقا داده و امکان تجرید آنها را از جزئیت و مادیت فراهم سازند. در رأس این افراد، انبیای الهی قرار دارند که با عوالم ربوبی و ماورای ماده ارتباط دارند و حقايق نوری را در غایت درخشندگی آنها و قطع نظر از حجابهای مادی و جزئی مشاهده کرده اند و سپس رهاورد سلوک معنوی و مشاهدات نوری خود را برتر قالب همین واژگان و تعابیر به مردم رسانده اند به نحوی قابل فهم و ادراک عامه باشد. کار انبيا الهی در این میدان، ارتقا واژگان و تعالی تعابیر زبانی بود لذا به اصلاح واژگان موجود پرداخته و همچنین واژگان جدیدی را وارد دستگاه زبانی و فرهنگ عمومی جامعه کرده اند و به تدریج شبکه مفهومی نوینی را ابداع کرده اند. 🔹 انبیای الهی و دین به ستیز و تقابل با کل واژگان و مفاهیم مستقر در فرهنگ نمی پردازند و به تغییر کامل زبان و خط نظر ندارند بلکه به تجرید و تعالی همین واژگان موجود در زبان و نظام بخشی به آن واژگان و تعابیر اهتمام می ورزند تا شبکه مفهومی نوینی را خلق و در فرهنگ عمومی مستقر کنند و از این طریق به "اسقاط اضافات" و "محو موهوم و صحو معلوم" و همچنین سازمان یافتگی ذهن پیروان و فرهنگ عمومی جامعه توجه داشتند. چرا که ساخت جهان جدید نیازمند سازمان یافتگی اذهان و شکل گیری شخصیت جدیدی در کنشگر اجتماعی است و این از طریق گسترش معرفت و آگاهی و استقرار آن در فرهنگ عمومی ممکن است و مهمترین ابزار برای این تحول بزرگ است چرا که زبان حامل معانی و مهمترین وسیله ارتباطات انسانی است. تغییر ساختار زبانی و تحول در نظم واژگانی و شبکه مفهومی نشانه ای از تغییر در لایه های عمیق و بنیادی جهان اجتماعی است. انبیای الهی با ظهور در هر فرهنگی، نظم زبانی جدیدی را ایجاد کردند و از این طریق معانی متعالی و غیبی را وارد فرهنگ عمومی کردند و از این طریق روح جدیدی به باورها، آرمان‌ها و ارزش‌ها و به تبع آن در هنجارها، قوانین و ساختارها دمیدند و هویت اجتماعی جدیدی را خلق کردند. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش هفتم: شکل گیری فلسفه دینی در راستای تعالی شبکه مفاهیم و کشف نظام معنایی واقعیت 🔸 بنابراين یکی از مهمترین اقدامات انبیای الهی دریافت بیّنات، کتاب و حکمت از آسمان وحی و ابلاغ آن برای آشنا کردن مردم با افق های معنایی جدید و تجرید و تعالی واژگان و تعابیر زبانی بود و در این راه از روش‌های صحیح و متنوع استدلال و اقناع بهره می گرفتند. به تعبیر دیگر چون مخاطب پیامبران متنوع و متکثر بود و از حیث دانشی و ادراکی مختلفی برخوردار بودند پیامبران خود را به یک روش و شیوه استدلالی و گفتگویی محدود نمی کردند و از روش‌های مختلف برهان، خطابه و موعظه، جدال احسن و همچنین از شیوه های تربیت غیر مستقیم استفاده می‌کردند تا افراد را هدایت و جامعه را رشد فکری و فرهنگی بدهند. 🔹 اما نکته مهم این است که بیّنات و حکمت پیامبران در درجه اول ارائه نگرشی نوین به عالم و آدم و تزریق مفاهیم هستی شناسانه و فلسفی به فرهنگ عمومی بود. مفاهيمي چون الله، توحید، خالق، رب، رحمن، رحیم، حق و حقیقت، عدل، معاد، ثواب و عقاب، روح، کرامت، تقوی، کفر، نفاق، نبوت و ولایت و نظایر آنها از جمله مفاهيمي است که به‌صورت یک مجموعه منسجم و به هم پیوسته توسط انبيای الهی وارد دستگاه زبانی جامعه و فرهنگ عمومی شده است که سازنده یک نظام هستی شناسی فلسفي و جهانبینی توحیدی و در تقابل با فلسفه الحادی و جهانبینی مشرکانه است. این هستی شناسی حِکمی و جهانبینی توحیدی که درقالب یک شبکه مفهومی منسجم و به هم پیوسته عرضه شده است لایه زیرین دین، معنا بخش به زندگی، آرمان دهنده به انسان، جهت دهنده به کنش ها و سازمان دهنده به ساختارهای اجتماعی است. بنابراین هر دین واقعی و تحول سازی یک دستگاه فلسفي و جهانبینی استدلالی خاصی را به همراه دارد که هدف از آن ارائه نوعی تفسیر ودتحلیل از کل جهان هستی است که مینا و زیرساز عمل انسان واقع شود. دین واقعی و تحول ساز نمی تواند تهی از فلسفه و جهانبینی کلی و استدلالی باشد چرا که در این صورت قدرت خلق جهان معنایی جدید را ندارد و نهایتا در ذیل همان ساختار فکری و فرهنگی موجود، سطحی از اصلاحات و تغییرات جزئی را در پی خواهد داشت. 🔸 ادیان رهایی بخش و زندگی ساز در درجه اول جهانبینی کلی، عقلانی و استدلالی و همچنین فلسفه متعالی زندگي را عرضه می کنند تا افق معنایی ذهن افراد و فرهنگ عمومی جامعه را توسعه دهند که اگر چنین شود ضرورتا هنجارها، مقررات‌ و ساختارهای ظالمانه و نامتوازن ناکارآمد می شوند و مردم در تکاپوی تغییر و انقلاب در آنها خواهند بود. انسان‌ چون یک موجود متفکر و خودآگاه است و مسیر زندگی و آینده خود را آگاهانه انتخاب و ارادی حرکت می کند در وهله اول بیش از شناخت آمور جزئی که علوم متکفل آن هستند نیازمند تفسیر و تحلیل هستی و داشتن یک جهانبینی کلی و استدلالی است تا براساس آن خط مشی زندگی را انتخاب و مسیر حرکت و جهت اقدامات خود را مشخص کند. فلسفه هستی و جهانبینی کلی زیرساز و تکیه گاه فکری هر دین و مکتب زندگی و پشتوانه هر خط مشئ گذاری و سیاست گذاری خرد و کلانی است که با خود نوع خاصی از بایدها و نبایدها و مسئولیت هایی را به وجود می آورد. 🔹 تفاوت "فلسفه" متاثر از دین با "فلسفه" غیر دینی در روش عقلي و استدلالی نیست که یکی برهانی و استدلالی و دیگری صرفا تعبدی و تقلیدی باشد بلکه تفاوت اصلی در گستره نگرش به هستی و دایره معانی قابل ادراک و کشف است. فلسفه غیر دینی، بواسطه دایره تنگ دستگاه واژگانی و نظام معرفت شناسی، خود را طبیعت و قواعد کلی حاکم بر طبیعت و ابعاد طبیعی انسان مشغول داشته و ورود به سراپرده هستی و غیب عالم طبیعت معزول داشته است و مرکب عقل را فقط در همین میدان طبیعت به کار می گیرد. لکن فلسفه متاثر از دین، در افق گسترده هستی سیر می کند و در تلاش برای تجلی معانی غیبی و حقايق نورانی به جهان ذهن و شبکه مفهومی است و به همین دلیل در دایره تنگ و محدود واژگان خود را محصور نمی سازد بلکه با قدرت ذهنی به تجرید و تعالی واژگان و مفاهیم می پردازد تا بتوانند "روح معانی" را به تصویر بکشانند و زمینه اتصال عقلي انسان با عالم عینی معنا را فراهم کنند. (صیرورة الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العيني). 🔸 علاوه بر خصوصیت‌های ۱. استدلالی بودن، ۲. افق گشا بودن درمواجهه عمیق عقلي وشهودی با معانی غیبی و حقايق نورانی و عوالم ربوبی و ۳. تعالی دهنده به زبان و سازنده شبکه مفهومی متعالی؛ اجمالا به چند خصوصیت دیگر از فلسفه وجهانبینی متاثر از دین وسیراب از معرفت انبیای الهی می توان اشاره کرد: ۴. معنا دهنده به زندگی و خارج کردن اندیشه لغو، بیهودگی زندگی وپوچی حیات از ذهنها؛ ۵. آرمان ساز، شوق انگیر وآرزو خیز؛ ۶. تقدس بخش به هدفها وارزش‌های انسانی واجتماعی؛ ۷. تعهد آور و مسؤلیت ساز در همه عرصه های زندگی. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش دوم: امتداد تاریخی و ارکان معرفت شناختی و پیامدهای معرفتی 🔸 تصور مشهور در فضای علمی جامعه این است که اخباری گری یک دولت مستعجل بود که در قرن ۱۰ ظاهر شد و در قرن ۱۱ و ۱۲ هجری به قدرت و نفوذ گسترده رسید و نهایتا در قرن ۱۳ با تلاش های علمی وحید بهبهانی و شاگردان وی از بین رفت. اگر چه این تحلیل دور از واقع نیست و اگر به ظاهر قضیه نگاه شود چنین بوده است اما از یک منظر عمیق تر می توان به این مقوله پرداخت. از این منظر، اخباریگری یک جریان ریشه دار در تاریخ جوامع دینی است. با ظهور هر دینی، رویکرد اخباری و قشری به آن هم ایجاد می شود با این نگاه، آغاز جریان اخباریگری قرن ۱۰ هجری نیست، بلکه استرآبادی آغاز گر چهره ای از اخباریگری متناسب با عصر صفویه و پرسش های دینی و اجتماعی آن زمان است. قبل از آن هم چهره های دیگری از اخباریگری وجود داشته و بعد از آن هم وجود داشته و الان هم وجود دارد. به همین جهت استاد مطهری معتقد است که ظاهر جریان اخباریگری از بین رفته اما روح آن هنوز زنده است و جولان می دهد و بر مناسبات علمی و معادلات اجتماعی تأثير و نفوذ دارد. به همین جهت باید این جریان مهم، پرقدرت و پرنفوذ را عمیقا تحلیل و بررسی کرد و به زوایای پنهان و پیامدهای ممکن آن اندیشید‌. 🎗ارکان اندیشه اخباری گری 🔹 جریانهای و علی رغم تمایزهای رویکردی و تفاوتهای صوري که دارند از یک بنیان معرفت شناختی برخوردارند که بر نگرش آنها در سه عرصه بینشها، گرایشها و رفتارهای فردی واجتماعی تاثیرگذار است. 🔸اساس معرفت شناسی این جریانها نفی حجیّت عقل وخرد آدمی و اثبات ناتوانی مطلق عقل درفهم مستقل حقیقت و شریعت است، البته هرکدام از خرده جریانهای اخباریگری با رویکرد متفاوتی به بیان ادله و شواهد برای این مدعا روی آورده اند: برخی با رویکرد نقلی، آیات و روایاتی رابه صف کرده اند، برخی با رویکرد تاریخی، ریشه های غیردینی عقل وشواهد نقصان آن را رصد کرده اند وبرخی بارویکرد "جامعه‌شناسی معرفت" از تاثیر تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی عقل سخن گفته اند. البته از میان همه رویکردها، رویکرد اخیر بسیار قوی تر و علمی تر ظاهر شده است. رویکردی که ریشه در تفکرات عصر روشنگری غرب و بخصوص آرا فلسفی کانت و سایر متفکران غرب همچون هگل، مارکس، نیچه، فروید، مانهایم و شلر دارد. این رویکرد با تکیه بر فاعلیت انسان و تعلقات درونی و ارتباطات بیرونی، خلوص عقل و واقع نمایی معرفت بشری را نفی می کنند و نهایتا جانشین هایی را برای عقل و معرفت عقلي می نشانند. از جمله: علم تجربی، ایدیولوژی، اسطوره، ایمان باطنی. 🔹 "ایمان گرایی احساسات محور" در مقام بینش به جای "عقل محوری برهان سامان"، اولین پیامد معرفت شناسی اخباری گری مؤمنان است (والا غیر مؤمنان نتیجه عکس می گیرند وتجربه گرایی و یا اسطوره گرایی را جایگزین عقل وایمان می کنند که خارج ازمحل بحث است). ایمان گرایان تقدم معرفت ‌وبینش عقلي رابر ایمان نمی پذیرند وآنرا مخل به آزادی اراده، دینداری و تعبد می دانند. به اعتقاد برخی از اینان، انسان فاعل مختار است وبراساس اراده وحب وبغض حرکت میکند وبر تمام ساختار معرفت وعقل بشری، حب وبغض ها حاکمیت دارند، فلذا عقل در تبیین معارف دینی واستدلال برهانی بر هستی شناسی، خداشناسی ودین شناسی ناتوان است و ورود عقل به حریم معرفت دینی موجب عرفی شدن امردینی می شود که ذاتا مقدّس ومتمایز باهمه اموربشری است. البته پس ازآنکه ایمان حاصل شد عقل تحت ولایتِ ایمان به عنوان میتواند نقش ایفا کند. بنابراین به جای عقل، که مرکز حب وبغض است ازمحوریت وریاست برخوردار خواهدشد. البته جریان اخباریگری، در خلأ و غیاب عقل، توجیهات مختلفی برای چگونگی وچرایی پذیرش ایمان وصدق بنیان‌های ایمان ذکر کرده اند که یا به "عالم ذر" حوالت میدهند و آنرا توفیقی غیراکتسابی برای مؤمنان درعوالم پیش ازخلقت می شمارند ویا محصول عوامل، ساختارها وشرایط پیرامونی (تربیت خانوادگی و یا محیط اجتماعی) میدانند. 🔸 اگرچه آغاز جریان اخباریگری برای دفاع از فاعلیت و اراده آزاد است اما در نهایت به جبرگرایی برآمده از "عالم ذر" ویا موجبیت ساختارها منتهی میشود. 🔹 همچنین باید از پیامد عقل و معرفت و بودن آن در نگرش اخباریگری و "ایمان گرایی احساسات محور" یاد کرد. دراین رویکرد، عقل ومعرفت هموره تحت سلطه حب و بغض ها یعنی تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی است وآنها به عقل ومعرفت جهت می دهند فلذا عقل ازخود هیچ استقلال و بنیانی ندارد وتمام محصولات آن جهتدار و محصول نوع غلبه حب و بغض های موجود در روابط انسانی و ولایت حاکم بر ساختارهای اجتماعی است. نتیجه این سخن معرفتی و نظام های فکری و مکاتب نظری است. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی براساس حکمت متعالیه بخش هشتم: انواع واقعيت ۱ 🔸 آنچه تا کنون گفته شد کلیاتی از تجلّی معنا از عالم نفس الامر به جهان ذهن و آگاهی بود. جهانی که قوام آن به صور ذهنی و مفاهيم است و هویت آنها به واقع نمایی و حکایتگری از واقع است. در این تبیین، واقعيت و حقیقت معنا، هستی دارای نفس الامر و مستقل از اراده انسان لحاظ شده است که با آگاهی و اراده انسان تغییر نمی پذیرد و از میان نمی رود بلکه این آگاهی و معرفت است که دارای حیثیت حکایتگری و التفاتی و معطوف به واقعيت عيني است. 🔹 مستقل از اراده و آگاهی انسان، لایه زیرین و بنیادین هستی است و اذعان به آن، مرز میان فلسفه و شکاکیت است. در این لایه ازهستی وواقعيت، تشخّص و ضرورت (بالذات یا بالغیر) حاکم است از کلیت وجزئیت و امکان وامتناع اثری نیست. 🔸واقعيت عيني وخارجی نه بالذات ونه بالعرض معلوم ذهن نیست چون انتقال آن به ذهن غیر ممکن است وانسان فقط بواسطه علم حضوری بااین واقعیت ارتباط وجودی برقرار میکند. 🔹 اما این تمام واقعيت نیست بلکه علاوه بر واقعيت عینی، نوع دیگری از واقعيت وجود دارد که ظرف تحقق آن ذهن است و همواره به ذهن وابسته و عین الربط است که به آن و واقعيت علمی گفته می شود. 🔸 ذهن که همان حیثیت ادراکی و معرفتی نفس ناطقه است موطن آگاهی و معرفت و تحت سلطه قوه عقل قرار دارد قوه ای که پیش قراول قوا و شخصيت وتعیّن بخش به حبّ و بغض و نیرو دهنده ی به اراده است. ذهن درگاه ارتباطی با واقعيت عيني است و انسان بدون ذهن و قدرت ادراکی همچون جمادات بی بهره از حیات و زندگی و تهی از حرکت و پویایی ارادی است. 🔹 در حقیقت "ذهن" یک ظرف تو خالی مثل ظروف مادی نیست که دارای اندازه و مقداری باشد که بخشی از آن با علم پر شود و بخشی از آن خالی باشد یا با جهل بتوان آن را پر کرد، بلکه ذهن همان حیثیت ادراکی و معرفتی نفس ناطقه است که نفس به میزان بهره از علم و ادراک دارای ذهن است. 🔸 در ذهن واقعیاتی وجود دارد که به حسب وجود و به حمل شایع غیر از وجود عینی است و دارای آثار واقعی و وجودی است که مهم‌ترین اثر مستقیم آن علم انسان به خود آن وجودات و آگاهی نسبت به محکی آنها یعنی وجود عینی است، البته آثار غیر مستقیمی هم دارد از جمله تاثیری که بر شوق ونفرت، حرکت واراده انسان می گذارد. 🔹 انسان از طریق ارتباط و اتصال علمی با جهان عینی همان جهان را به نحو دیگری در ذهن خود بازنمایی و بازسازی می‌کند و سعی دارد تا از این طریق روابط ناپیدای جهان عینی را که به چنگ حواس در نمی آید در جهان ذهن ادراک و شناسایی کند. در واقع انسان از جهان عینی (مقام اثبات) یک جهان ذهنی متمایزی (مقام ثبوت) در ذهن خلق می کند و از این طریق می تواند ۱. ماهیت را وجود متمایز کند و ماهیات مختلف واقعيت را می شناسد ۲. صرف الشئ را درک میکند، ۳. از کلیت و جزییت ، وحدت و کثرت، ضرورت و امکان و امتناع و مانند آنها تحقیق کند ۴. عدم و روابط میان اعدام را تصویر کند. ۵. گذشته و آینده را بازسازی کند. 🔸در حکمت متعالیه مبرهن است که وجود ذهنی یک وجود قیاسی است و در قیاس با واقعيت عيني است لذا چیزی که هیچ وجود عینی نداشته باشد هیچ وجود ذهنی هم نخواهد داشت. لذا مفاهيمي چون معقولات اولیه و ثانویه و همچنین مفاهیم عدمی حاصل خلاقیت ذهن در حوزه مفاهیم وجودی است و غیر مستقیم حکایت از واقعیت عینی می کند. 🔹به تعبیر دیگر ، جهان عینی که یک واقعیت متصل و یکپارچه است از طریق ذهن تجزیه وتحلیل می شود و با تجرید و تعمیم ابعاد و حیثیت های مختلف واقعيت عيني در نه در وحدت بلکه در تکثر و تمایز و تغایر می شناسد. همچنین از این طریق می تواند امر مطلق و غیر متناهی و حقايق نورانی و عوالم ربوبی را که از دسترس معرفت حصولی مستقیم (واقع گرایی خام) خارج است با قدرت تجرید و تعالی مقولات و مفاهیم ذهنی و کنار گذاشتن نارسایی ها و محدودیت‌های آنها بشناسد. 🔸 بنابراين انسان ابتدا در جهان ذهنی خود زندگی می کند و طرحی از چیستی و روابط آنها برای خود ترسیم می کند و براساس آن طرح با اشیا و افراد در ذهن ارتباط برقرار می کند و نسبت به آنها مشتاق یا متنفر و یا بی تفاوت می شود و سپس بر طبق آن از خود خارج شده و با واقعيت ارتباط و اتصال برقرار می کند. 🔹 در حقیقت، انسان همان چیزی است که در ذهن خود ترسیم کرده است و بر طبق آن با جهان واقعی ارتباط برقرار می کند. زیرا براساس اصل فلسفی "اتحاد علم و عالم و معلوم" انسان با علم و صور ذهنی خود اتحاد وجودی دارد. 🔸 البته همه انسانها خود خالق خلاق جهان ذهنی خود نیستند بلکه برخی از افراد خالق خلاق آگاهانه و ارادی جهان ذهنی خود هستند اما بسیاری از افراد خالق تقلیدی غیر آگاهانه و منفعل جهان ذهنی خود هستند و در اثر پيروي و تقلید از ديگران جهان ذهنی خود را خلق می کنند. ادامه دارد... سید مهدی موسوی @hekmat121
📌نکته: معنای تحول در علوم ۱. در قضایای مغالطی، ممکن است همه مفاهیم و تصورات معنادار دار باشد لکن قضیه باطل است. ۲. در قیاس و استدلال نیز ممکن است تک تک قضایا به نحو مجزا، صحیح و صادق باشد اما نتیجه ندهد و یا نتایج برگرفته از آن کاذب باشد. ۳. در رشته‌های دانشی و علوم صناعی هم ممکن است تک تک مفاهیم معنادار و تک تک قضایا صادق و همچنین تک تک استدلالها منتج باشد لکن نظام و ساختار حاکم بر مفاهیم و قضایا و استدلالها صحیح نباشد و در توصیف، تبیین وقایع محدود و ناقص باشد و در تجویز ناصواب و ناکارآمد باشد. 🔹بنابراین حکم و اعتبار صورت و ساختار دانش، غیر از حکم و اعتبار اجزا (مفاهیم و قضایا) است. از این رو، تحول در علوم صرفا به معنای تغییر کامل مفاهیم و گزاره ها و یا جایگزینی مفاهیم و گزاره های متفاوت نیست، بلکه مهمتر از هر چیزی، تغییر و تحول در ساختار دانش و چینش نوین در شبکه مفاهیم و گزاره‌ها است. 🔸ساختار دانش، به مبانی نظری و افق معنایی و آرمانی حاکم بر دانش و دانشمند وابسته است، مبانی محدود، افق بسته و آرمان کوچک موجب شکل گیری دانش محدود و محصور می شود و در عوض، مبانی گسترده، افق باز و آرمان‌های بلند و مطلق، شکل دهنده به دانش‌های متعالی خواهد بود. 🔹 پرداختن به مبانی نظری، افق معنایی و آرمان‌ها از حیطه علوم جزئی و عقلانیت ابزاری خارج است و بر عهده به عنوان علم کلی و دستگاه حامل عقلانیت نظری و ارزشی است. 🔸 در یک تقسیم بندی کلی، فلسفه ها بر دو گونه اند: ۱. فلسفه‌ی محدود و متدانی که علوم محصور را می تواند نتیجه دهد. ۲. فلسفه‌ی مطلق و متعالیه که علوم گسترده را می تواند طراحی و پیشنهاد دهد. 🔹 فلسفه ای که بر پایه عقل برهانی سامان یافته باشد و به نحو حداکثری، شبکه‌ای و روشمند از همه‌ی آبشخورهای متنوع معرفتی همچون مشکات وحی و نبوت و همچنین تجربه‌های تاریخی و علمی بشریت سیراب شود، فلسفه ای مطلق و متعالی است و می تواند راهبر انسان و اجتماع در مسیر تحول و تعالی علوم محدود و محصور در یک افق معنایی گسترده و متعالی باشد. https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش سوم: پیامدهای معرفت شناختی و دین شناختی 🔸بر اساس بنیان نظری که فهم تابع اختیار است و عقل و علم برساخته تعلقات نفسانی (حب و بغض ها) و تقویمات اجتماعی (ساختارها و ولایت ها) است و به طور قطع عقل و علم از خود هیچگونه ذات و استقلال ادراکی ندارند و تابع تبعیت ها و متناسب با ظرف اختیار و ایمان پیشاعلمی هستند، به همین جهت انسان از هیچ گونه معرفت ، ضروری و بنیادین برخوردار نیست؛ بلکه بدیهیات هم تابع تعلقات و روابط اجتماعی است. به این معنا که هر ساختار اجتماعی و سیاسی غالب، نوع خاصی از معرفت ها را می سازد و به لحاظ نقش، اهمیت و ضرورت آن معرفت ها در حفظ و توجیه وضع اجتماعی موجود، معرفت های توجیه گر را به عنوان امر بدیهی و قطعی در جامعه القا می کنند و دیگران را نیز با خود همراه می سازند. بنابراین بدیهیات عقل نظری و عقل عملی از اعتبار منطقی و علمی برخوردار نیستند بلکه بدیهی بودن بدیهی به نوع رابطه و اتصال با ساختار های حاکم بر جامعه و مشروعیت آن ساختار ها وابسته است. 🔹 از منظر اخباریان اعتقاد یه بدیهیات فقط اشکال معرفت‌شناختی ندارد بلکه آغاز معرفت از بدیهیات به این معناست که اندیشمند دیگر احتیاج به انبیا و معارف دینی ندارد و صحت و سقم این معرفت ها ربطی به خدا و انبیا و نیازی به امضای دین و انبیا الهی ندارد، لذا کل دستگاه معرفتی در جدایی و تقابل با دین و انبیا شکل می گیرد و در واقع این ختم دیانت است‌. به تعبیر دیگر از اعتقاد بدیهیات لازم می آید که دانش به لحاظ روش و منبع مستقل از دین باشد و به طور کامل و به نحو منطقی مسیرش مستقل از وحی باشد و روشن است که جدایی از وحی به معنای پذیرش ظلمت و تاریکی و نفی ولایت الله و قبول ولایت شیاطین و طواغیت است. 🔸 بر این اساس دانش‌ها از همان ابتدا به دانش های دینی، حقانی و ولایی و دانش‌های ظلمانی، ضاله و شیطانی تقسیم می شود، تنها ملاک برای این تقسیم بندی فقط ایمان است و کاشفیت از واقع اصلا معنا ندارد تا ملاک صدق و کذب قضایا و صحت و بطلان دانش‌ها تلقی شود. به طور نمونه، غزالی با تفکیک علوم به عنوان علوم شرعی و علوم غیر شرعی به چنین طبقه بندی دست زده است و بعد از او همه جریانهای اشعریگری و اخباری این تفکیک و تقابل را پذیرفته اند. 🔸 از نتایج معرفت شناسی اخباری گری، نفی حجیت ظواهر کتاب قرآن و از دسترس همگان خارج کردن آن است به این بهانه که فقط معصوم به حقیقت قرآن و معانی آن راه دارد و حقیقت آن بر دیگران پوشیده است. اینها معتقدند که قرآن را نمیتوان مستقلا فهم کرد و فقط از طریق اخبار وارده به معانی آن می توان راه یافت و در مورد بسیاری از آیات که هیچ روایتی وجود ندارد چاره ای جز سکوت نیست. علاوه بر اینکه بسیاری از روایات تفسیری از صحت سندی برخوردار نیستند اکثر روایات وارده در مقام بیان تأويل آيات و تطبیق مصداقی آن است نه توضیح و تفسیر معانی و دلالت های علمی و اجتماعی قرآن. 🔹در نگاه اخباری، مطلق معتبر نیست و فقط به اخبار صادره از معصومین(ع) می توان اعتماد کرد، در حال که اگر مطلق ظن معتبر نباشد هیچ راهی برای اعتماد به اخبار صادره هم وجود ندارد فقط شنیدن مستقیم از خود معصوم استثنا می شود. لذا نفی حجیت مطلق ظن، لاجرم به انسداد باب علم و علمی و شکاکیت و حیرت منتهی می شود. 🔸 از دیگر پیامدهای معرفت شناسی اخباریگری، نفی حجیت بناء عقلا و مرتکزات عرفی است. در این رویکرد که عقل هیچ اعتبار و اصالتی ندارد و کاملا برساخته تعلقات و تقویمات است دیگر مردم بما هو مردم موجودات عاقل نیستند بلکه فقط مؤمنان به یک قرائت از یک دین خاص عاقل هستند و بنائات، اعتبارات و مزتکزات عرفی آنها که برآمده از ایمان و ارتباط حداکثری با متون دینی است از اعتبار برخوردار است و بقیه مردم از جرگه عقلا خارج هستند و هیچ گونه از بنائات، اعتبارات و مرتکزات عرفی آنها اعتبار ندارد بلکه در تقابل با دین و عقل ایمانی است. بنابراین هرگونه بناءعقلا در هر حوزه ای اعم از فردی و اجتماعی، اعتقادی و اخلاقی و شرعی، اکتشافی و استنادی از حجیت و اعتبار علمی برخوردار نیست و نمی توان در فهم متون، استنباط شریعت و حتی برنامه ریزی های خرد زندگی از آنها بهره گرفت. 🔸 در این رویکرد، زبان و مفاهیم دینی غیر از زبان و مفاهیم عرفی است، لذا اخباریان درصدد تحلیل متفاوتی از خطابات و زبان شارع هستند و آن را کاملا تأسیسی معرفی می کنند به نحوی که هیچ گونه ارتباطی با بناء عقلا و اعتبارات زبانی و عرفی جاری در فرهنگ نداشته باشد. در واقع این هم از پیامدهای نفی حجیت عقل و بنائات عقلا است. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش چهارم: پیامدهای اخلاقی 🔸چنانکه گذشت اخباریگری مانند هر مکتب فکری دیگر، یک شبکه معرفتی است و دارای یک صورتبندی نظری است و در این قالب، نوع نگاه خود را به عالم و آدم عرضه می کند. شناخت این مکتب جز از طریق این شبکه هماهنگ و پیوسته و بخصوص توجه به زیرساخت‌های معرفت شناختی و انسان شناختی آن ممکن نیست. آن‌چه مهم و محل مناقشه است و نتایج و پیامدهای اجتماعی و سیاسی را به همراه می اورد، همین شبکه معرفتی و صورتبندی نظری از مفاهیم و گزاره ها است والا ممکن است بسیاری از مفاهیم و گزاره ها مستقلا و مجزا، صحیح باشد و در سایر مکاتب فکری هم یافت شود اما نوع نظم اخباریگرایانه موجب پیامدهایی شود که در سایر مکاتب چنین پیامدهایی را نداشته باشد. 🔹پیامد دیگر معرفت شناسی اخباری گری، نفی حسن و قبح ذاتی ارزشها، افعال و ناتوانی مطلق عقل در کشف حسن و قبح همه افعال است. این یکی از وجوه اشتراک با است و حتی می توان با شواهد تاریخی و منطقی به راحتی اثبات کرد که این فکر از رسوبات جریان اشعریگری در فکر و فرهنگ آن بخش از جامعه شیعی است که به خلوص گرایی و ایمان گرایی احساسی و تقابل گرایی اجتماعی با سایر فرهنگ ها و جوامع تمایل دارند. 🔸به اعتقاد برخی از پیروان معتدل این رویکرد، افعال از حسن و قبح برخوردارند اما عقل از ادراک ناتوان است، اما از منظر جریان غیر معتدل، اصلا افعال و پدیده ها به هیچ وجه دارای حسن و قبح ذاتی نیستند و تمام حسن و قبح ها در نسبت ها و ارتباطات ساخته می شوند. بنابراین ارزش بودن ارزشها و حسن و قبح داشتن افعال جوارحی و جوانحی کاملا برساخته و روبنای ارتباطات و نسبت ها است که آن نسبتها زیربنای حقیقت وحسن وقبح است. 🔹 به اذعان این افراد اگر برای افعال و اخلاق به حسن و قبح ذاتي قائل شديد در واقع شما ذات اشياء را مستقل از خداي متعال و مشيت او تعريف کرده ايد، لذا بنياد اخلاق بر بت پرستي ساخته اید، چون در این صورت، هر امر اخلاقی و ارزشی یک بت و آله می شود و مستقل از خدا و اراده و مشیت او در نظر گرفته شده اند. اگر عقل هم به حسن و قبح ذاتي حکم بدهد، يعني عقل به بت پرستي دعوت مي کند لذا این عقل شیطانی و تحت ولایت شیطان است. بنابراین فقط یک چیز حسن دارد و آن ایمان و تعبد است و الا هیچ یک از مفاهیم اخلاقی مثل عدالت و ظلم، آزادی و اسارت، فضیلت و رذیلت، راستی و کذب و مانند آن به تنهایی هیچ حسن و قبح ندارد. 🔸 لاجرم لازمه این حرف اين است که بدون ایمان و پذیرش ایمان، اصول اخلاقی و ارزشی هیچ ارزش و استقلال و حجیتی ندارد و نمی تواند مستمسک مباحثات عقلي در اثبات دین و دینداری واقع شود لذا تمام استدلال‌های اخلاقی بر اثبات دین و دینداری و آموزه های دینی بی فایده و بی معناست. 🔹 البته روشن است که تمام همت جریان اخباریگری در نفی حسن و قبح ذاتی افعال و اخلاقی برای زدن استدلال اصولیون و فقهای شیعه در اثبات حجیت عقل در استنباط احکام است. نگرانی این طیف این است که اگر حجیت عقل در استنباط احکام و برنامه ریزی زندگی و سیاستگذاری اجتماعی اثبات شود ناخودآگاه پای ، ، ، و هم به فرایند فهم و استنباط باز می شود و همین موجب تعطیلی دین، عرفی شدن استنباط، نفی ولایت اهلبیت(ع) و تنگ شدن دایره عبودیت می،شود؛ چون یا باعث اتکای به عقل و احساسِ بی نیازی از روایات می شود و جايي براي مديريت ديني و اخلاق ديني نمي ماند و اخلاق کاملا سكولار می شود و یا اینکه روایات را می بایست با عقل ناقص بشری که تابع تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی تحت ولایت شیطان است تفسیر و تحلیل کرد و نهایتا همین هم موجب دوری از ایمان و ولایت اهلبیت و حرکت تحت ولایت شیطان و پناه بردن به دانش های جنود کفر و شیطان (اعم از فرق و مذاهب غیر شیعه اثنی عشری و سایر ادیان و مکاتب فکری موجود) میشود. در حالی که حسن و قبح عقلا و احکام مشترک عُقلایی تماما برای حفظ نظام مادی و وضع موجود شیطانی است. 🔸در واقع با نفی حسن و قبح ذاتی افعال و اخلاق، حجیت و اعتبار عقل در استنباط احکام، برنامه ریزی و سیاستگذاری اجتماعی به طور کامل ساقط می شود ومنبع بودن و دلیل بودن آن هم نفی می شود لذا جا برای "ایمان گرایی احساسات محور" باز می شود. (شبیه همان چیزی که کانت در طرح فکری خود دنبال می کرد که عقل را محدود کند و جا را برای ایمان احساس محور باز کند.) 🔹 استاد مطهری در مقاله از این طایفه با عنوان یاد می کند که در شیوه و نتایج بسیار شبیه عمل کرده اند. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش سوم: پیامدهای معرفت شناختی و دین شناختی 🔸بر اساس بنیان نظری #اخب
📌برساختی بودن عقل و اصول بدیهی آن نزد اخباریان معاصر 🔸پرسش سلام و رحمه الله طاعاتتون قبول.. متوجه این قسمت نشدیم ،میشه با مثالی چیزی یک توضیح بیشتری بفرمایید: "اخباری ها بدیهی بودن بدیهی را به نوع رابطه و اتصال با ساختارهای حاکم بر جامعه و مشروعیت آن ساختارها وابسته می دانند." 🔹 پاسخ سلام و سپاس اگر کسی معتقد شد که اساس و اصول بدیهی عقل، به طور کلی، غربی و شرقی دارد، یونانی و ایمانی دارد و به اصول ثابت، فرامکانی و فرافرهنگی عقل معتقد نباشد، در حقیقت عقل و اصول بدیهی آن را تابع فرهنگ و ساختارهای اجتماعی دانسته است، لذا حقیقت عقل و اصول بدیهی آن را به شرقی و غربی و یا یونانی و ایمانی تقسیم می کند. همچنین برخی از اخباریان معتقدند فقه و قواعد تفسیر متن متعلق به اهل سنت است و چون آنها این قواعد را بیان کرده اند پس ماهیت سنی و غیر شیعی دارد و از حجیت شیعی برخوردار نیست. بر اساس این رأی، قواعد و ضوابط منطق فهم و اصول تفسیر متن از خود حقیقت مستقل و اعتبار معرفت شناختی ندارد و تابع فرهنگ و ساختارهای اجتماعی ملل و نحل / فرق و مذاهب است. برخی از و بسیاری از با منطق و بدیهیات عقلي (مثل اصل علیت، اصل وجود، اصل وحدت و ...) و تمایز نهادن مطلق آن با منطق و عقل ایمانی، همچنین با علم اصول فقه و قواعد تفسیر متن، در مسیر برساختی بودن عقل و بدیهیات حرکت کرده اند. یعنی عقل و ماحصل آن، جامعه و فرهنگ و ساختارهای اجتماعی آن است و از خود هیچگونه حقیقت، اعتبار منطقی و ارزش ذاتی ندارد؛ بلکه کاملا تابع زیربناهای اجتماعی و ساختاری آن است. برخی از این اخباریان هم صراحتا بر این مدعا اذعان و اصرار دارند و در آثار مکتوب و شفاهی خود از اجتماعی و ساختاری بودن عقل و بدیهیات آن سخن می گویند‌، که نتیجه همان تقسیم امور به روبنا و زیربنا است که در فلسفه، جامعه‌شناسی و اقتصاد سیاسی غرب صورتبندی شده است. روبنا، عقل و بدیهیات معرفتی و خروجی های نظری و علمی آن است، زیربنا، هم روابط اقتصادی یا سیاسی و حاکمیتی‌ است. روبناها امور برساختی هستند که از خود اعتبار مستقلی ندارند و همواره تابع زیربناها و زیرساخت‌های تعیّن بخش است. در نگاه برخی از اخباریان معاصر، اعتقاد به استقلال عقل در فهم حقايق و پذیرش امور بدیهی (یعنی امور قطعی، ضروری و بی نیاز از هر منیع اعتبار بخش دیگر) و است چرا که در برابر خداوند متعال، به خدایان دیگری باور می آورد. بنابراین موحد بودن هیچ گونه بدیهی عقل نظری (بدیهیات و اولیات معرفتی) و همچنین هیچ گوته بدیهی عقل عملی (حسن و قبح ذاتی ارزشها، اخلاق و رفتارها) را بر نمی تابد و همه را نفی می کند مگر آنکه مستند به ادله نقلی و دارای اعتبار شرعی باشد. تحقیقا این همان سخن اشاعره است. بر همین اساس برخی از اخباریان معاصر براساس رویکرد برساختی بودن عقل و علم معتقدند: "همه علوم در تمدن اسلامی و حتی علوم و معارف شیعی ذیل و براساس روابط مشرکانه شکل گرفته است" به اعتقاد این جریان بعد از وفات پیامبر اسلام، بر جامعه حاکم شد و براساس روابط قدرت و جریان اراده و فاعلیت آن همه حقايق به حجاب رفت و براساس این روابط، دستگاه شیطانی عقل بر جامعه مسلط شد و تمدن و علوم متناسب با خود را تولید کرد که حقیقت آنها شرک و دوری از ولايت خداست. چرا که نظام مفاهیم آن برپایه عقل و استدلال منطقی و استوار بر بداهت است نه بر محور ولایت اهلبیت. بر این اساس همه علوم موجود در تمدن گذشته مسلمان و نظام مفاهیم آن غیر اسلامی و مشرکانه است چون "مفاهيم را مستقل از امام تعريف مي کنيم. فهم و صحت بطلانش را مستقل از امام تعريف مي کنيم؛ يعني در حوزه معرفت شناسي نمي گوييم فهم صحيح به تبعيت از امام بر مي گردد. در حوزه اخلاق نمي گوييم اخلاق به تبعيت از امام تعريف مي شود. در حوزه حقوق، حق را بر محور امام تعريف نمي کنيم. حوزه دينداري و دين را بر محور امام تعريف نمي کنيم." هرچند به جهت حضور روایات در برخی از علوم، شدت شرک در آن علوم متفاوت است اما این امر موجب استحاله موجود در همه علوم گذشته نمی شود. لذا در همه علوم موجود در تمدن گذشته مسلمين چون برپایه حجیت و استقلال عقل است باطل و شرک آمیز است و باید به تولید منطق جدیدی برای حجیتِ تعريف و استناد مفاهیم و گزاره پرداخت و لاجرم در ذیل این روابط جدید ایمانی و عبودیت جمعی و براساس منطق نوین حجیت، علوم دیگری (اعم از علوم اسلامی، انسانی، ریاضی و طبیعی) ساخته و پرداخته خواهد شد و جهان دیگری را رقم خواهد زد. https://eitaa.com/hekmat121
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش دوم: امتداد تاریخی و ارکان معرفت شناختی و پیامدهای معرفتی 🔸 تصور
📌 آیا باید از جریان اخباری واهمه داشت؟ تحلیل و پرسش وارده سلام. ما چند حرف از این تحلیل برداشت کردیم: ۱.این جریان همیشه بوده و طبق فرموده حضرتعالی خواهد بود در آينده.حالا فرق ندارد مااسمش راچه بگذاریم اخباریگری یاهرچیز دیگری. یعنی این نوع مواجهه همیشه بادین بوده. باپیامد های خطرناک آن که ماهم دیده ایم درطول تاریخ که باجریان اخباری گری یک روستا راهم نمیتوان اداره کرد......و.... حالا یک پیش می اید و آن هم اینکه اگر این نوع تفکر یک‌تفکر نا کارامد وغلط است چگونه میتواند در صورت های مختلفی درطول تاریخ باقی بماند؟ مثلا ما جریان های فکری مختلفی را می بینیم در طول تاریخ که بخاطر بطلان و ناحق بودنشان و یا اختلاطی که بین صحیح وغلطشان هست ازبین رفته اند حالا چگونه است که جریان مانده ودر تشکیلاتی مثل ... در قم و یا .... در مشهد به چشم میخورد؟ وحتی دارای جاذبه است؟ ۲.دیگر اینکه یکی از پایه های این جریان نفی حجیت عقل است. چگونه ممکن است یک جریانی بطور صریح زیر پایه عقل رابزند و اینقدر ماندگاری داشته باشد. شما بارها سرکلاس علم دینی انجاهایی که داشتید مواجهه صحیح باغرب را توضیح میدادید یکی ازنقاطی که موجب پیشرفت غرب شده استفاده انها از عقل است یعنی عقل را دریک زمینه هایی بکار گرفته اند انهم نه درهمه زمینه ها . خب حالا اینها (اخباری) را نفی می کنند آیا می توانند بدون عقل کاری را از پیش ببرند در امر دین؟ خب اگر نمیتوانند، تفسیری که از دین اینها معرفی میکنند نباید ماندگاری داشته باشد، چون منفعتی به مردم نمی رساند بلکه مردم را از دین دور میکنند. کما اینکه دیده هم شده. لذا بنظر ما هرچه زمان می گذرد باید این جریان مطرود شود نه اینکه بصورت های مختلف و تازه ای برای مخاطبین جذابیت داشته باشد و نباید ما از اینها ای داشته باشیم. این نکاتی است که به ذهن می رسد، در چارچوب تحلیلی شما از اخباریگری این نکات چگونه تحلیل می شود؟ با تشکر
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش پنجم: چرایی اقتدار اخباری گری در جامعه دینی 🔹 همواره در جوامع دینی، پیدایش جریان‌هایی شبه اشعریگری و اخباریگری دور از انتظار نیست بخصوص بعد از مدنی که جامعه دینی از اقتدار و ثبات سیاسی برخوردار شد و از جنگ‌ها و تهدیدهای نظامی خارجی در امان بود، به تدریج درباب نحوه مدیریت جامعه و اولویت سنجی مسائل و پدیده ها اختلافاتی شکل می گیرد. 🔸برخی بر بُعد عقلانی و پیشرفت مادی و معنوی تاکید می کنند و بر گسترش روابط سیاسی واقتصادی با سایر جوامع و ملل اصرار می ورزند، که طبیعتا لازمه این سخن، وارد شدن به عرصه های نو و روبرو شدن با پدیده ها و مسائل جدید است و برای پاسخ گویی به این مسائل جدید و ارائه طرحی برای ورد به عرصه های نوپدید چاره ای جز در متون دینی و استفاده حداکثری از در اجتهادات و استنباطات نیست. البته این بهره گیری از عقل می تواند دو چهره افراط و اعتدال به خود بگیرد. به این معنا که برخی با برجسته کردن عقل، از اهمیت و محوریت سایر منابع معرفتی و ادله اجتهادی همچون کتاب و سنت بکاهند و به تدریج به سمت قیاس (اصولی) و مصالح مرسله و استحسانات ذوقی و برداشت های شخصی کشانده شوند. این گرایی و در واقع خروج از دایره عقلانیت صحیح است. اما جریان اصیل و دقیق عقل گرایی این است که عقل در کنار منابع دیگر معرفت اعم از حس و شهود و وحی قرار دارد و میان آنها ترابط و تسالم برقرار است و همواره نتایج و خروجی های عقل باید بر برهان و شواهد کافی از ساير منابع معرفتی و ادله اجتهادی استوار باشد. و اجتهادی، راه کار اصلی خروج از فروبست های اجتماعی و بن بست های عملی و رفتاری است. 🔹 در مقابل جریان اجتهاد و عقل گرایی در فهم متون و حل مسائل نوپدید، برخی بر تسلّم در برابر متون دینی و حفظ رویه های جاری سلف تاکید دارند و از ورود اجتهادی و عقلي در عرصه های جدید پرهیز دارند و مدیران جامعه دینی را از تعامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با سایر جوامع و ملل منع می کنند بلکه بر اصالت تقابل و ستیز در مراودات بیرونی با سایر مذاهب و مکاتب و جوامع اصرار می ورزند. این جریان از ورود به دستگاه استنباطی و تفسیری به شدت استنکاف دارند و آن را موجب تفسیر به رای و فهم شخصی از متون و گسترش اختلاف فکری و فتوایی در جامعه می دانند که نتیجه آن دوری از دین و کم رنگ شدن ایمان و تعبد انسان به آموزه های دینی می شود. بنابراین بقای ایمان و تعبد به کنار گذاشتن عقل و اجتهاد عقلانی و پناه بردن به ایمان و تعبد فکری و نظری است. انگاه ذیل ایمان و تعبد می توان "عقل مومنانه قریب به حس و عمومی" را همچون ابزاری در خدمت فهم متون دینی و توجیه گزاره دینی و دفاع از امور دینی به کار گرفت. 🔸 چند عامل موجب گسترش اخباریگری در جامعه دینی می شود: ۱. ادعای خلوص گرایی و درد دین داشتن؛ اولین ویژگی جذاب و رشک برانگیز اخباریگری، ادعای خلوص در فهم دینی و القای درد دین داشتن است. همین ویژگی موجب وجاهت معنوی و اجتماعی برای آنها می شود و همواره از جهت حسن فاعلی مورد احترام باشند لکن به تدریج این حسن فاعلی به حسن فعلی و گسترش افکار آنها می انجامد. ۲. بهره گیری از روایات و استناد به سنت معصومین(ع) به طور قطع، روایات معصومین علیهم السلام در کنار قرآن و عقل یک گنجینه بزرگ معرفتی است و برای حامل و عالم به آنها ظرفیت های زیاد فکری و توانایی های گسترده برای مناظره و استناد و ارائه شواهد فراهم می کند. اخباریان با تسلط بر بخش‌هایی از روایات در بسیاری از مناظرات در جامعه دینی و نزد مؤمنان دست برتر را دارند. ۳. سادگی تحلیل ها و عوام پسندی آنها میاجث اخباریان اصلا غموض و پیچیدگی های فلسفي و اجتهادی را ندارد. چرا که آنها بیش از آنکه به نحوه استدلال و دقت در تحلیل‌ها و تبیین ها نظر داشته باشند به خروجیهای تبلیغی و رسانه ای برای جذب عوام مردم توجه دارند. لذا با بهره گیری از بيان ساده و جذاب و استفاده از مثال‌ها و نقل قضایای تاریخی و شخصی، عوام را با خود همراه می کنند. بخصوص از طریق برجسته کردن برخی از آموزه های احساسی و باطنی دین همچون توسل، برائت، شفاعت، ژبارت، شفای بیماران و حاجت روایی مشکل‌داران و نقل خوابها ماجراهایی از این دست، عموم مؤمنان و مردم عادی را جذب می کنند. ۴. غلبه رویکرد تبلیغی و بهره گیری حداکثری از رسانها با توجه به خصوصیت مذکور، روشن می شود که اخباریان در تلاش برای ارتباط با مردم و نفوذ در متن جامعه هستند لذا بر عنصر تبلیغ و تفاهم اجتماعي تاکید جدی دارند و استفاده حداکثری از رسانه ها و ابزارهای تبلیغی را در دستور کار دارند. مانند: بهره گیری از منبر، هیأت، مجالس اهلبیت(ع) وحضور فعال درمجامع مذهبی وکمک مالی و ... ۵. نزدیکی به قدرتها و حکومت‌ها. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش ششم: اخباری گری و تضعیف اقتدار اجتماعی و سیاسی ۱ 🔸 جریانهای سیاسی و اجتماعی تحول خواه و انقلابی در آغاز فعالیتهای خود هیچگاه به اخباری گری روی خوش نشان نمی دهند و آنرا مانع تحول خواهی و انقلاب اجتماعی می دانند بلکه به جریان های اجتهادی و عقل‌گرا اقبال نشان می دهند تا بتوانند از طریق استفاده از عقل و قدرت فهم تفسیری، ظرفیتها و استعدادهای انسانی و اجتماعی موجود در جامعه شناخته شود، آینده مطلوب ترسیم شود و با سیاستگذاریراهبردی و خط مشئ گذاری دقیق منطقی و فرایندی، در متن جامعه نفوذ کند و به اقناع مردم و یارگیری بپردازد. 🔹 در همه این فرآیندها چاره ای جز تفکر و تعقل و بهره گیری از الگوها و تجربه های سایر مذاهب و جوامع نیست. جریانهای انقلابی با این روش، می توانند برای تحول و تغییر اجتماعی به بسیج نیروها و امکانات بپردازند و به طور طبیعی اگر شرایط مهیا باشد موفق خواهند شد تا حاکمیت جامعه را تغییر دهند. پس از پیروزی نیز گروه پیروز، هنوز به جریانهای عقلانی و اجتهادی اقبال دارند تا از این طریق، ساختار آینده جامعه و نظامات اجتماعی را ترسیم و طراحی کنند تا جامعه بتواند بر ریل صحیح و پیشرونده حرکت کند. به طور نمونه عباسیان از جریان معتزله و صفویه از فلاسفه و فقها برای ریل گذاری جامعه و مشروعیت بخشی به حاکمیت خود متوسل شدند و چند صباحی از آنها پشتیبانی می کردند. 🔸اما پس ازاستقرار وثبات حاکمیت وگسترش اقتدارحاکمان، این رفاقت وپشتیبانی رو به سردی میگراید وحاکمان وحاکمیت رویکرد محافظه کارانه حفظ وضع موجود را پیشه خود میسازند لذاجریانهای اجتهادی وعقلانی که همواره بر گسترش همه جانبه جامعه و تعمیق بنیان‌های معرفتی و نظری تاکید دارندوبه اصلاح مداوم همه مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی توجه دارند از نگاه حاکمان مانعی بر سر راه اقتدار و منافع خود تلقی میشوند و درصدد جایگزین کردن متفکران ودانشمندانی دیگرهستند که ازاعتبار دینی برخوردار باشند و ضمن مدیحه گویی ازحاکمان و نحوه حکمرانی آنها از اقتدار و نفوذ جریان اجتهادی وعقلانی در اجتماع بکاهند وابزار قدرت و تاثیرگذاری آنهاراکه اقبال واعتماد مردم است تضعیف کنند. بهترین گزینه، جریانهای اشعریگری و اخباریگری است. مثل عباسیان که پس ازمدتی جریان معتزله رارهاکردند وبه اشاعره روی آوردند واز این طریق معتزله رادر تنگناهای سیاسی قراردادند وبر قدرت ونفوذ اشاعره افزودند و اشاعره هم درمشروعیت بخشی به حکومت عباسیان وتضعیف معتزله سنگ تمام گذاشتند. همچنین دولت صفویه پس از استقرار و ثبات داخلی وامنیت خارجی، ازجریان اجتهادی وفلسفی رویگردان شدند وبه اخباریان روی آوردند. 🔹 جریان اخباری گری ازجهات مختلفی برای حکومت‌های خسته و محافظه کار بسیار مطلوب است چراکه اخباریان برخلاف مجتهدان معتقدبه رابطه امام ومأموم ویا اجتهاد وتقلید نیستند و از رابطه محدث ومستمع دم میزنند لذاخود را امام ومرجع وحاکمان رامأموم و مقلد نمیپندارند وازاین جهت دخالتی درامور سیاسی واجتماعی نمیکنند بلکه به توجیه نحوه حکمرانی مشغول می‌شوند. 🔹 هرچند حکومتها دراواسط حاکمیت برای حفظ اقتدار و منافع خود به اخباریگری واشعریگری روی می آورند ودر کوتاه مدت از شر گیردادنهای جریان فلسفي و اجتهادی راحت می شوند اما عمدتا به این نکته توجه ندارند که با تضعیف عقل و اجتهاد در حقیقت پشتوانه های قدرت و اقتدار حاکمیت را در همه عرصه های داخلی و خارجی تضعیف می کنند زیرا با تضعیف عقل و اجتهاد، قدرت خلاقیت و ابتکار کنشگران اجتماعی و همچنین پشتوانه های نظری و معرفتی مشروعیت بخش به حاکمیت و اقناع کننده عموم مردم و جامعه جهانی تضعیف می شود. همچنین با تضعیف عقلانیت و روحیه استدلال، ریشه علوم و فنون در جامعه تضعیف می‌شود و باب تفاهم منطقی و گفتگوی حقیقی میان گروها و جناح های سیاسی و اجتماعی بسته خواهد شد و اختلافات عمیق فکری و نظری در جامعه گسترش خواهد یافت بدون آنکه منطق و عقلانیت مشترکی برای گفتگوی منصفانه، اقناع عمومی و تفاهم منطقی وجود داشته باشد. چون هر جریانی ب اساس غلبه ایمان گرایی خود را حق می پندارد و دیگران را گمراه. از خطرت بزرگ جریان اخباریگری برای حاکمیت، پوشیده داشتن مسائل اهم و اولیت دار جامعه و برجسته کردن بسیار کم اهمیت بخصوص بزرگ کردن اختلافات مذهبی به بهانه دفاع از مذهب حقع و فعال کردن گسل های قومیتی و نقد و توهین به آداب و سنن قومی و ملی به بهانه مغایرت با شرع. فراموش شدن مسائل اهم و اولویت دار و مشغول شدن به مسائل فرعی و کم فایده و البته اختلاف انگیز، یکی از بزرگترین اشتباهات سیاسی و اجتماعی و موجب تضعیف اعتماد عمومی، همبستگی و وحدت اجتماعی و گسترش بی اخلاقی ها، شایعه سازی ها، بی تقوایی ها و رواج غیبت، تهمت و دروغ و ... خواهد شد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌برساختی بودن عقل و اصول بدیهی آن نزد اخباریان معاصر 🔸پرسش سلام و رحمه الله طاعاتتون قبول.. متوجه
📌پرسش: این دسته از اخباری ها غیرمستقلات عقلیه رو هم منکر میشن یا صرفا بحثشون دایر مدار مستقلات عقلیه است؟ 🔹پاسخ: ا. تقسیم عقل به مستقلات و غیر مستقلات محصول اثبات حجیت عقل است اگر کسی حجیت را رد کند، اصلا وارد این تقسیم بندی نمی تواند بشود و هیچ یک از اخباریان هم نشده اند و اصلا از این منظر به موضوع نگاه نمی کنند مگر از باب اسکات خصم. ۲. ظاهر کلام اخباریان، پذیرش عقل ذیل ایمان است بنابراین شاید بتوان گفت که غیرمستقلات را باید قبول داشته باشند. ۳. اما این نکته مهم است که قوام غیر مستقلات بر قبول مستقلات عقلیه نظیر اصولي همچون ضرورت، علیت، شرطیت، سببیت، تلازم و ... است. اگر کسی عالما و آگاهانه این اصول را رد کند منطقا نمی تواند غیرمستقلات را هم اثبات کند و بپذیرد نهایتا غیرمستقلات هم باید نقلی باشد یا تحت تولی حب و بغض ها شکل بگیرد. https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش هفتم: اخباری گری و تضعیف اقتدار اجتماعی و سیاسی ۲ 🔹هر چند اخباریگری بر پایه یک سلسله دغدغه های دینی و مبتنی بر تاملات فکری و عقلي بنیادین در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی شکل میگیرد و با اقبال برخی از خواص و بسیاری از عوام هم همراه می شود و شاید در کوتاه مدت موجب افزایش ایمان مؤمنان و گسترش تقابل آنها با جریانهای مخالف و معاند بشود، لکن در درازمدت صدمات جبران ناپذیری برجامعه اسلامی و سرنوشت دینداران می گذارد. 🔸 حذف حقیقی قرآن کریم از متن مناسبات علمی و عملی جامعه به بهانه های جذاب و مقدس مآبانه، یکی از پیامدهای شوم این جریان است. همین امر موجب می شود که مهم‌ترین منبع معرفت بخشی و همدلی و همبستگی اجتماعی از متن روابط علمی و مناسبات اجتماعی حذف شود و خبرهای واحد جایگزین آن شود. اخبار متکثری که در غیاب قرآن و اجتهاد عقلانی قابلیت تفسیرها و برداشت های مختلف را دارد بخصوص وجود اسرائیلیات و تحریفات در اخبار سبب شکل گیری تعارض میان اخبار شده است و کار فهم و تفسیر اخبار متعارض را بسیار دشوار و پر چالش می سازد. 🔹از دیگر پیامدهای مهم آن این استکه در رویارویی فکری و عقیدتی با جبهه کفر و نفاق که مهم‌ترین ابزار علم و مباحثه عقلانی و بزرگترین حکًم عقل است، جامعه را ناتوان و ناکارآمد می کند، زیرا بنیانهای عقلانیت و دانشهای عقلانی و عقلایی را تضعیف کرده اند و عقل سلیم را از مرکزیت فرهنگ و دانش جامعه اسلامی حذف کرده اند و به جای آن یک سلسله معرفت های صرفا نقلی و همچنین امور باطنی و معنوی بی بنیان عقلانی را نشانده اند. در این هنگامه، خواب، قصه و داستان برای توجیه برخی از امور غیرضرور، محور گفتمان دینی و رسانه اجتماعی می شود. لذا امور اهم و مهم و قدرت افزا مورد غفلت واقع می شود و امور غیر مهم، اختلاف برانگیز و تقابل ساز در جامعه گسترانده می شود که نتیجه ای جز زوال عفلانبت، ایجاد اختلاف، تضعيف قدرت درونی، تشتت فکری و معنایی و چندپارگی اجتماعی ندارد. 🔹 همچنان که در حکومت صفویه این اتفاق افتاد و موجبات تضعیف فکری و اجتماعی صفویه را فراهم کرد و نهایتا به شکست صفویه در برابر دولت بدوي محمود افغان شد. چرا که هم بهانه مذهبی به دست افغان های متعصب داد و هم با تضعیف رابطه امام و مأموم و مرجع و مقلد، قدرت بسیج گری مردم را از دست داده بود لذا پس از حمله افغانها، مردم کوچکترین مقاومتی از خود نشان ندادند و در نهایت چه فجایعی به بار آمد. 🔸 در واقع جریان "ایمان گرایی احساسات محور" و اخباری گری در دوران ثبات و قدرت حکومت دینی که براساس عقلانیت حکمی و فقاهتی شکل گرفته است سر بر می آورد و با ادعای کمک و تکامل حکومت دینی فعالیت های فکری و فرهنگی خود را آغاز می کند و سپس به عرصه اجتماعی ورود می کند و با تبلیغ اندیشه ها و ایده های خود و نفی و نقد زیرکانه و هنرمندانه اندیشه ها و متفکران پیشین، به یارگیری و تقویت دایره نفوذ خود در جامعه می پردازد. و ... 🔹 حذف قرآن و عقل از نظام دانایی و نفی مرجعیت آنها در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی موجب تغییر در نظام معنایی و هویت فکری و فرهنکی جامعه می شود و در نهایت را دستخوش تغییر بنیادین می کند و متمایزی را به وجود می آورد. ادامه دارد ... https://eitaa.com/hekmat121
📌 اخباری گری (تحلیلی متفاوت) بخش هشتم: تغییر روابط انسانی و جهان اجتماعی (آخرین بخش) 🔹جریان اخباری گری یک جریان فکری حاشیه‌ای و در ذیل تاریخ و تفکر مستقر در فرهنگ شیعی با یک عقبه تئوریک جا افتاده در جامعه علمی تشیع نیست که صرفاً یک سلسله اشکالات علمی و تعلیقات انتقادی را به برخی از اصول و نظریه های علمی جامعه تشیع وارد سازد، که اگر چنین می بود نه تنها هیچ واهمه ای نباید از آن داشت بلکه می بایست از آن استقبال کرد و نقدهای علمی آن را در یک فضای آزاد اندیشانه ای به جان خرید و بر اساس آن نقدهای علمی و درون گفتمانی میراث علمی و فرهنگ مستقر را در جامعه شیعی تعمیق بخشید. 🔸 لکن جریان اخباری گری با صورت معرفت‌شناسی و جنبه های نظری و بنیادینش در جامعه شیعی یک جریان نوپدید تلقی می‌شود که ابتدا توسط ملا محمد امین استرآبادی و تحت تأثیر فرهنگ اشعریگری مستقر در مکه و مدینه بازتولید شد و وارد جامعه شیعی شد و به ستیز با کل دستگاه معرفت شناسی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ تشیع برخاست. هرچند ملا امین استرآبادی و اتباع وی تلاش کردند تا شواهدی را از متفکران پیشین شیعی بر مدعای خود کشف و ارائه کنند اما این نظم ساختاری صورت بندی معرفت‌شناختی در پیشینه جامعه علمی تشیع به هیچ وجه یافت نمی شود و نمی توان جریان حدیثی شیعه در قرن سوم و چهارم را پیشینه آن محسوب کرد چرا که اصلا چنین منطق و مفصل بندی نظری استرآبادی در آنجا وجود ندارد. 🔹 اگر چه جریان اخباریگری با سایر متفکران شیعی از دغدغه‌های ایمانی و ولایی مشترکی برخوردارند و به سرمایه روایات معصومین (ع) اعتمان ویژه‌ای داشتند اما در مجموع آنها یک ساختار معرفتی و اصول بنیادین نظریه متفاوتی را تولید کردند و با نفی حجیت ظواهر قرآن، نفی حجیت عقل و اصول عملیه و مقابله با دانش‌های اصول فقه، فقه اجتهادی، کلام و فلسفه، مفصل بندی جدیدی از مفاهیم و آموزه های شیعی را برای اولین بار به جامعه شیعی عرضه کردند. 🔸 ساختار معرفت شناسی اخباریگری، نظام معرفت شناسی و صورتبندی دانشهای موجود جامعه شیعی به خصوص فقه و اصول، فلسفه و کلام، عرفان و اخلاق را به چالش کشاند و به تضعیف بنیان های معرفتی و اقتدار و نفوذ اجتماعی آن اهتمام ورزید و در این زمینه هم از موفقیت فوق‌العاده‌ای برخوردار شد و توانست حداقل برای دو قرن آنها را گوشه نشین سازد و خود یر کرسی ریاست علمی و عملی جامعه شیعی تکیه زند. 🔹 دستگاه فکري و نظری اخباری با کنار زدن دستگاه معرفت‌شناختی و نظام دانایی مستقر در فرهنگ شیعی و جایگزین کردن دستگاه معرفت‌شناسی خود، یک نظام دانایی و شبکه مفهومی متفاوتی را خلق کرد و نظم و صورتبندی جدیدی از مفاهیم و آموزه‌های اسلامی عرضه کرد. به طور طبیعی وقتی نظام و صورت بندی جدیدی میان مفاهیم و آموزه های یک مکتب شکل بگیرد تعریف بسیاری از آن مفاهیم و جایگاه و ارزش گزاره ها و نوع نگرش افراد نیز به هستی و انسان نیز تغییر خواهد کرد و به تبع آن، دغذغه ها، نظام اولویت ها و مسائل، همچنین آرمانها، ارزشهای اخلاقی و هنجارهای رفتاری نیز تغییر می کند. 🔸 مهم تر آن است که با تغییر نظام اولویتها، ساختار دغدغه‌ها، نوع آرمان‌ها و ارزش‌ها به تدریج ذهنیت و باطن کنشگران اجتماعی نیز تغییر می کند و در نگرشها و موضع گیری ها آنها انقلابی صورت می پذیرد و به تبع این تغییر باطنی و انقلاب معرفتی، جهان اجتماعی انها نیز تغییر مي کند و با گسترش این دستگاه معرفتی جدید، جهان اجتماعی جدیدی خلق می‌شود، زیرا در روابط انسانی و معادلات اجتماعی آنها نظم جدیدی حاکم شده است. به تعبیری بواسطه ذهنیت و فرهنگ اخباریگری، نسبت انسان اخباری با دین، فرهنگ، حکومت، سیاست و اقتصاد نیز تغییر می‌کند. 🔹به طور مثال، اگر از میان همه مفاهیم اسلامی مفاهیمی چون حدیث، استماع، احتیاط، حب و بغض، برائت، شفاعت، توسل، شفاگرفتن، تعزیه از تقدم و شرافت مفهومی و نظام شبکه های ویژه برخوردار شوند سایر مفاهیم موجود در متون دینی تحت الشعاع این شبکه مفاهیم قرار می گیرند و تعریف خاصی پیدا می کنند. براساس این شبکه مفهومی، به طور قطع نوع خاصی از آرمان ها، دغدغه ها، ارزش ها خلق می‌شود و زیست خاصی را می طلبد. اما اگر مفاهیمی همچون عقل، علم، توحید، استدلال، اجتهاد، حکمت، فقاهت، اجماع و برائت برجسته شد و از شبکه مفهومی منسجمی برخوردار نیز شود و باقی مفاهیم ذیل این شبکه مفهومی تعریف و تفسیر شود طبیعی است که نظام دانایی متفاوتی به وجود می آید و آرمان‌ها، دغدغه ها و ارزش های اخلاقی و هنجارهای رفتاری متمایز را اقتضا میکند و بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی تاثیرگذار می باشد. لذا زیست جهان متفاوتی را با ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خلق می کند. پایان. https://eitaa.com/hekmat121