eitaa logo
الهام انیمیشن
94 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دل دیوانگیم هست و سر که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی سر به خمخانه تشنیع فرو برد خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی دست در کن و هر پرده پندار که هست بدر ای سینه که از دست ملامت چاکی تا به نخجیر سوختگان کردی میل هر زمان بسته سوخته بر فتراکی انت ریان و کم حولک قلب انت فرحان و کم نحوک طرف باکی یا رب آن آب حیات است بدان یا رب آن سرو روان است بدان چالاکی جامه‌ای پهن‌تر از کارگه امکانی لقمه‌ای بیشتر از حوصله ادراکی در شکنج سر زلف تو دریغا من که گرفتار دو مار است بدین ضحاکی آه من باد به گوش تو رساند هرگز که نه ما بر سر خاکیم و تو بر افلاکی الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی آتش سودای تو را آبی بس باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/101 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده‌ست یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده‌ست آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمده‌ست عود می‌سوزند یا می‌دمد در بوستان دوستان یا کاروان مشک تاتار آمده‌ست تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد هر چه می‌بینم به چشمم نقش دیوار آمده‌ست ساربانا یک نظر در روی آن نگار گر به جانی می‌دهد اینک خریدار آمده‌ست من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند خاصه این ساعت که گفتی به بازار آمده‌ست گر تو انکار نظر در آفرینش می‌کنی من همی‌گویم که چشم از بهر این کار آمده‌ست وه که گر من بازبینم روی یار را مرده‌ای بینی که با دنیا دگر بار آمده‌ست آن چه بر من می‌رود در بندت ای آرام جان با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده‌ست نی که می‌نالد همی در مجلس آزادگان زان همی که بر وی زخم بسیار آمده‌ست تا نپنداری که بعد از چشم آلود تو تا برفتی اندر چشم بیدار آمده‌ست گر همتی داری منال از جور یار تا جهان بوده‌ست جور یار بر یار آمده‌ست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/100 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخت می‌روی یک بارگی در تو حیران می‌شود نظارگی این چنین رخ با پری باید نمود تا بیاموزد پری رخسارگی هر که را پیش تو پای از جای رفت زیر بارش برنخیزد بارگی چشم‌های نیم سال و ماه همچو من مستند بی میخوارگی خستگانت را شکیبایی نماند یا دوا کن یا بکش یک بارگی دوست تا به جای ما نکوست در حسودان اوفتاد آوارگی تسلیم فرمان شو که نیست چاره عاشق به جز بیچارگی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/98 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی یا چو بود اندر کمتر فزودی کاشکی آزمودم درد و داغ باری صد هزار همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی نغنویدم زان خیالش را نمی‌بینم به دیده گریان من یک شب غنودی کاشکی از چه ننماید به من دیدار آن راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی هر زمان گویم ز داغ و تیمار فراق دل ربود از من نگارم جان ربودی کاشکی ناله‌های زار من شاید که گر کس نشنود لابه‌های زار من یک شب شنودی کاشکی از جان می‌خورد سوگند و می‌گوید به وعده‌هایش را وفا باری نمودی کاشکی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/99 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی بپوش ای خانگی تا نکشد عقل به دیوانگی بلعجبی‌های خیالت ببست چشم خردمندی و فرزانگی با تو بباشم به کدام آبروی یا بگریزم به چه مردانگی با تو برآمیختنم آرزوست وز همه کس وحشت و بیگانگی پرده برانداز شبی وار تا همه سوزیم به پروانگی یا ببرد خانه خیال یا ببرد دوست به همخانگی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/97 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بَسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مَجالی نه رَهِ گُریز دارم نه طریق آشنایی چه غمْ اوفتاده‌ای را که تواند احتیالی همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی چه است در فراقی همه عمر صبر کردن به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی سخنی بگوی با من که چُنان اسیرِ که به ندارم ز وجودت اشتغالی چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد به طپانچه‌ای و بربط برهد به گوشمالی دگر آفتاب رویت مَنِمای آسمان را که ز بِشِکست چون هلالی خَطِ مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی قلمِ غبار می‌رفت و فرو چکید خالی تو هم این مگوی که نظر گناه باشد گنه است برگرفتن نظر از چُنین جمالی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/96 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی اَلا یا الطَّرْفَینِ سکری سَلِ السّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی ندارم چون تو در عالم دگر دوست اگر چه دوستی دشمن‌فعالی کَمالُ الحُسْنِ فِی الدُّنْیا مَصونٌ کَمِثْلِ البَدْرِ فی حَدِّ الکَمالِ مرکب در وجودم همچو جانی مصور در دماغم چون خیالی فَما ذَا النَّوْمِ؟ قیلَ النَّوْمُ راحَه وَ ما لِی النَّوْمُ فی طولِ اللَّیالی دمی و کن که برخور بادی از جمالی اَ لَمْ تَنْظُرْ اِلی عَیْنی وَ دَمْعی تَرَی فِی البَحْرِ اَصْدافَ اللَّآلی به گوشت گر رسانم زار ز درد زارم بنالی لَقَدْ کَلَّفْتَ ما لَمْ اَقْوِ حَمْلاً وَ ما لی حیلَةٌ غَیْرُ احْتِمالی که کوته باد چون دست من از دوست زبان دشمنان از بدسگالی اَلا یا سالیاً عَنّی تَوَقَّفْ فَما قَلْبُ المُعَنّی عَنْکَ سالٍ به چشمانت که گر چه دوری از چشم دل از یاد تو یک دم نیست خالی مَنَعْتُ النّاسَ یَسْتَسْقون غَیْثاً اَنِ اسْتَرْسَلْتُ دَمْعاً کَاللَّآلی جهانی تشنگان را دیده در توست چنین پاکیزه پندارم زلالی وَ لی فیکَ الاِرادَه فَوْقُ وَصْفٍ وَ لَکِنْ لَمْ تُرِدْنی؛ مَا احتیالی؟ چه دستان با تو درگیرد چو روباه که از مردم گریزان چون غزالی جَرَتْ عَیْنایَ مِنْ ذِکْراکَ سَیْلاً سَلِ الجیرانَ عَنّی ما جَرَی لی نمایندت به هم خلقی به انگشت چو بینند آن دو ابروی هلالی حِفاظی لَمْ یَزَلْ ما دُمْتُ حَیّاً وَ لَوْ اَنْتُمْ ضَجِرْتُمْ مِنْ وِصالی دلت سخت است و پیمان اندکی سست دگر در هر چه گویم بر کمالی اِذا کانَ اقْتِضاحی فیکَ حُلْواً فَقُلْ لی ما لِعذّالی وَ ما لی مرا با روزگار بگذار نگیرد سرزنش در تَرانی فِی الوجْدِ بَیْتاً وَ طَرْفی عقْدَ اللَّآلی نگویم قامتت یا چشم همه لطفی و سرتاسر جمالی وَ اِنْ کُنْتُمْ سَئِمْتُمْ طولَ مکْثی حوالیکُمْ فَقَدْ حانَ ارْتِحالی چو خاک شد سودی ندارد اگر خاک وی اندر دیده مالی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/95 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی الا بر آن که دارد با وصالی دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی خرم تنی که محبوب از در فرازش آید چون رزق نیکبختان بی محنت سؤالی همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد کاو را نبوده باشد در عمر حالی بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی اول که گوی بردی من بودمی به دانش گر سودمند بودی بی دولت احتیالی سال وصال با او یک روز بود گویی و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی ایام را به ماهی یک شب هلال باشد وآن ماه را هر ابرویی هلالی صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی غزل نگوید جز بر چنین غزالی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/94 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد که مونس و آرام جان و دفع غمی هزار تندی و سختی بکن که سهل بود جفای مثل تو بردن که سابق کرمی ندانم از سر و پایت کدام است چه جای فرق که ز فرق تا قدمی اگر هزار الم دارم از تو بر ریش هنوز مرهم ریشی و داروی المی چنین که می‌گذری کافر و مسلمان را نگه به توست که هم قبله‌ای و هم صنمی چنین جمال نشاید که هر نظر بیند مگر که خدا گرد بدمی نگویمت که بر فراز سرو روان که آفتاب جهانتاب بر سر علمی تو مشکبوی سیه چشم را که دریابد که همچو آهوی مشکین از آدمی برمی کمند اگر شیر صید کند تو در کمند نیایی که آهوی حرمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/93 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود تا درنکشد جامی گر پیر مناجات است ور رند خراباتی هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی فردا که خلایق را دیوان جزا باشد هر کس عملی دارد من گوش به انعامی ای اگر من با تو هم آوازم تو داری من اندامی سروی به لب جویی گویند چه باشد آنان که ندیدستند سروی به لب بامی روزی تن من بینی قربان سر کویش وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی ای در ریش من مهرت چو روان در تن آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی باشد که تو روزی از ما خبری پرسی ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما نومید نباید بود از روشنی بامی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/92 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو کدامی و چه که چنین خرامی خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم از تغابن که تو چون چرا شاهد عامی فتنه انگیزی و ریزی و خلقی نگرانت که چه حرکاتی و چه مطبوع کلامی مگر از هیئت تو می‌رفت حدیثی نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به کافر ار قامت همچون بت سنگین تو بیند بار دیگر نکند سجده بت‌های رخامی بنشین یک ای فتنه که برخاست قیامت فتنه بنشیند چو تو در حال قیامی بلعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو می‌نمایند به انگشت و تو بدر تمامی کس نیارد که کند جور در اقبال اتابک تو چنین سرکش و بیچاره کش از خیل کدامی آفت مجلس و میدان و هلاک زن و مردی فتنه خانه و بازار و بلای در و بامی در سر کار تو کردم و دین با همه دانش مرغ به حقیقت منم امروز و تو دامی طاقتم نیست ز هر بی‌خبری سنگ ملامت که تو در سینه چو چراغ از پس جامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/91 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون تنگ نباشد مسکین حمامی که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی دیشب همه شب دست در آغوش سلامت و امروز همه روز تمنای سلامی آن بوی و سنبل و خوش بود دریغا که نکردند دوامی از من مطلب صبر جدایی که ندارم سنگیست فراق و محنت زده جامی در هیچ مقامی مسکین نشکیبد خو کرده صحبت که برافتد ز مقامی بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی چندان بنشینم که برآید کان وقت به می‌رسد از دوست پیامی آنجا که تویی رفتن ما سود ندارد الا به کرم پیش نهد لطف تو گامی زان عین که دیدی اثری بیش نمانده‌ست جانی به دهان آمده در حسرت کامی سخن یار نگوید بر اغیار هرگز نبرد سوخته‌ای قصه به خامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/90 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈